جبهه اسلامی خوزستان (2)

شهید سبحانی ازروحانیان هوادار مشی مسلحانه بود(1) و در راه کشانیدن نسل جوان به حرکت قهرآمیز تلاش می کرد و جوانان مبارز را به آموزش چریکی و پارتیزانی فرا می خواند. خود او نیز با سلاح های گوناگون و مواد انفجاری
يکشنبه، 3 شهريور 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
جبهه اسلامی خوزستان (2)
 جبهه اسلامی خوزستان (2)






 
جستارهایی پیرامون مبارزات گروه شهید عبدالحسین سبحانی

فعالیت های قهرآمیز

شهید سبحانی ازروحانیان هوادار مشی مسلحانه بود(1) و در راه کشانیدن نسل جوان به حرکت قهرآمیز تلاش می کرد و جوانان مبارز را به آموزش چریکی و پارتیزانی فرا می خواند. خود او نیز با سلاح های گوناگون و مواد انفجاری (بمب و نارنجک و دینامیت)آموزش دیده و تجربه اندوخته بود. در پی سخنرانی امام علیه جشن (2500)ساله، در تاریخ اول تیرماه (1350)در نجف اشرف و فراخوانی عموم به مبارزه و مخالفت با آن، شهید سبحانی بر آن شد که جوانان وابسته به انجمن را به رویارویی مسلحانه با آن سیرک شیطانی وا دارد و برپادارندگان آن بساط خانمانسوز که در دزفول برای برپایی جشن به زور از مردم پول می گرفتند و آنها را به چراغانی و آذین بندی وادار می کردند، مورد حمله قهرآمیز قرار دهد و نیز برخی از مراکز فسادانگیز و ساختمان های دولتی و به اصطلاح امنیتی را به آتش بکشد. از این رو، افزون بر صدور اعلامیه ای ضد آن جشن، طرحی برای دست زدن به عملیات مسلحانه و انقلابی تهیه کرد و با چند از جوانان دین باور و مبارز که زیر نظر او در«انجمن مذهبی»و «مجمع علمی»کار می کردند، طرح را در میان گذاشت و از آنان برای دست زدن به حرکت مسلحانه کمک خواست. شهید عزیز صفری در بازجویی خود چنین اعتراف کرده است:
... عبدالحسین سبحانی از من خواست که به مدرسه معزی بروم [چون]با من کار دارد وقتی به ملاقات او در مدرسه معزی رفتم پیشنهاد همکاری داد، گفتم:چه نوع همکاری؟ گفت:مبارزه با مفاسدی که به وسیله سینماها و فیلم هایی که در سینما نشان می دهند در اجتماع کرده اند و دارند جوانان ما را به فساد می کشند. من هم قبول کردم و عضو انجمن مذهبی دانش آموزان شدم که خود او تشکیل داده بود و نوجوانان را برای اینکه گرفتار مفاسد نشوند دراین انجمن گرد می آوردو با آنها کارمی کرد کتاب های مذهبی دراختیارآنها قرارمی داد[تا]مطالعه کنند و اگر درباره مسائل دینی اشکالی داشتند جواب می داد و [روی]مسئله تقلید ازآیت الله خمینی را تأکید می کرد، رساله او را سفارش می داد افراد تهیه کنند و به آن عمل کنند، اعلامیه خمینی را می داد که بخوانند و احیانا پخش کنند. کم کم این بحث را به میان کشید که به این مراکزی که باعث فساد می شوند حمله کنیم و آن را خراب کنیم. گفتم:چطوری؟ گفت:می توان با دینامیت اینها را از بین برد... (2)
او در جلسه دیگر بازجویی خود آورده است:
... من، برادرم عبدالحمید صفری، احمد آوایی، عیدی پوستکن، حمید آستی را عبدالحسین سبحانی جمع کرد و قرآن را آورد و همگی قسم خوردیم که هدف هایمان را به کسی نگوییم و در صورتی که دستگیری شدیم رفقا را لو ندهیم. هدف هایی را که او برای حمله به آنها مشخص کرد سینما تاج، سینما جاوید، سالن دبیرستان پهلوی و اینها بود... (3)
دربازجویی های سید احمد آوایی می خوانیم:
... قبل از عید نوروز سال 49 در صحرا با آقای عزیز صفری که برای درس خواندن رفته بودیم دوست شدم و چون عزیز صفری عضو انجمن اسلامی دانش آموزان بودند از من هم دعوت کردند که در جلسات مذهبی که تشکیل می شد شرکت کنم، گاه گاهی یعنی هر دو سه هفته یکبارعبدالحسین سبحانی به مجالس ما آمدند و سخنرانی می کردند... تا اینکه تجدید شدم و به تهران رفتم و کمتر در جلسات شرکت می کردم. آقای عبدالحسین سبحانی از من و عزیز صفری دعوت کرد که به جلساتشان برویم، دو هفته یا سه هفته ای یک بار به جلسات آقای سبحانی می رفتیم تا اینکه اوایل مهرماه وقتی که به مدرسه معزی رفتیم از وی سؤال کردم که این عملیات خرابکاری از نظر دینی چه صورت دارد؟ می گفت:اگر جمعیتی از بین بروند مغایر دین است ولی اگر این اماکن محل فساد مثل سینما و مشروب فروشی و کافه و کاباره باشد اشکالی ندارد. سؤال کردم:گر سینما را هنگامی که کسی داخل آن نیست منفجر کنیم اشکالی ندارد؟ گفت:نه و پس از این مصلحت جویی، از آقای عبدالحسین سبحانی سؤال کردیم که با چه چیزی می توانیم منفجر کنیم. گفت:دینامیت هایی که با آن ماهی می گیرند خوبست... (4)
او دربخش دیگری ازبازجویی خود آورده است:
... [سبحانی]در مدرسه معزی شبی در ساعت (8/5) یکی از دینامیت ها را آورد و طرز کار کردن با آن را این طور گفت که شما این سیم دنباله خمیررا با آتش سیگار روشن می کنید و آن را پرتاب می کنید و گفت تقریبا یک ربع طول می کشد تا به ماده منفجره
برسد و شما می توانید تا یک ربع که فتیله می سوزد با دوچرخه ای که دارید از محل دور شوید... (5)
حمید صفری در بازجویی های خود چنین اعتراف کرده است:
درکلاس پنجم دبیرستان به وسیله برادرم، عزیز صفری، با شخصی به نام شیخ عبدالحسین سبحانی آشنا شدم که انجمن مذهبی به نام انجمن جوانان دردزفول داشت واین شیخ گاه گاهی درباره حکومت اسلامی در جلسه بحث می کرد و مخالف سینما و مشروب فروشی بود تا اینکه یک سال که عید نوروزمصادف با سه روزه شهادت حضرت امام حسین بود سینماهای دزفول تعطیل نکرده و فیلم به نمایش گذاشتند و این جریان باعث ناراحتی شیخ و دیگر بچه های انجمن شد و کمی بعد که مصادف با ایام جشن های تاجگذاری شاهنشاه بود شیخ تصمیم گرفته بود اعلامیه ای پخش کند. یک روز که طبق معمول به مدرسه دینی پیش او رفته بودم آهسته به من گفت:قصد دارم اعلامیه ای پخش کنم آیا حاضری با من همکاری بکنی؟ البته توضیح داد بیشتر به خاطر فسادی که سینما به باور آورده اند این تصمیم راگرفته ام. من هم که جوان وخام بودم به علت ماجراجویی و اثرات مسائل حرف هایش و فوری پذیرفتم. بعد شیخ گفت:پس امشب بعد از ختم انجمن در مدرسه بمان و پس از ختم انجمن دیدم برادرم عزیز صفری و حمید آستی و سید احمد آوایی و عیدی قلم پوستکن و غلامعلی رشید علیپور نیز آنجا هستند که من از دیدن عیدی و غلامعلی خیلی تعجب کردم چون این دو نفر تازه به انجمن آمده بودند. بالاخره نشستیم و شیخ گفت:همه شما قبول کرده اید درپخش اعلامیه شرکت کنید. ما هم تصدیق کردیم و بعد قدری برایمان از فساد و فحشا در جامعه صحبت کرد و کم کم حرف این به میان آمده که خوب است سینماها و مشروب فروش ها را هم منفجر کنیم و همه پذیرفتیم و شیخ گفت:دینامیت هم من تهیه خواهم کرد و قرار شد من و سید احمد آوایی سینما تاج را شناسایی کنیم و حمید آستی سینما جاوید را و عیدی قلم پوستکن و رشیسد علیپور هم مشروب فروشی ها را، تا
متوجه شویم چه وقت کاملا خلوت می شوند و کسی در آنها نیست تا کاررا انجام بدهیم چون شیخ خیلی تأکید می کرد نباید کوچک ترین صدمه ای به کسی برسد. اتفاقا تا پس از دو شب شناسایی متوجه شدیم ساعت12 شب هیچ کسی درسینماها نیست و قرار شد در ساعت12 انفجارانجام بشود... (6)
رئیس ساواک دزفول در تاریخ (22/7/50)در گزارش خود به ساواک خوزستان پیرامون حرکت مسلحانه گروه شهید سبحانی آورده است:
... نتیجه تحقیقات ابتدایی از این گروه حاکیست که حدود یک سال و نیم قبل شیخ عبدالحسین سبحانی با تشکیل یک جلسه مذهبی در یکی از مدارس مذهبی دزفول جلساتی برگزار[می کرد]و به تدریج دانش آموزانی که دارای تعصبات مذهبی شدید بوده اند به این مجالس راه پیدا کرده[بودند]. شیخ مذکور در اول این مدت و درمجالس عمومی دست به کارانتخاب افرادی [شده]که دارای تعصب مذهبی شدیدتر بوده و تمایل بیشتربه نزدیکی با وی داشته اند شده و از گروه انتخابی خود مبادرت به تشکیل جلسات ظاهراً مذهبی خصوصی در محل تدریس (مدرسه علمیه معزی)می نماید. دراین جلسات ضمن بخش های مذهبی، مسائل سیاسی پیش کشیده می شده و عبدالحسین سبحانی با تفسیر و تشریح سخنان رادیو بغداد آنان را به تدریج تحریک [می کند]و چون تشخیص می دهد که می تواند وسیله این افراد به نیات شوم خود جامه عمل بپوشاند در یکی از این جلسات متشکله در محل مدرسه معزی که با شرکت 1-عبدالحسین سبحانی 2-عزیز صفری 3-عبدالحمید صفری( 7)4-احمد آوایی 5-حمید(8)آستی 6-عیدی قلم پوستکن، برگزار می گردد. عبدالحسین سبحانی حدود پانزدهم مهر ماه، قبل ازجشن های شاهنشاهی موضوع انجام عملیات خرابکاری را مطرح[کرد]و چون مخالفتی از هیچ یک مشاهده نمی شد با آوردن یک جلد کلام الله مجید و قسم دادن آنان مبنی بر فاش نکردن عملیات و خودداری از معرفی سایر همکاران در صورت دستگیری به هر کدام مأموریت‌ها... محول می‌نماید... درمورد این مأموریت‌ها که قرار بوده در ایام جشن‌های شاهنشاهی انجام بگیرد نحوه و وسیله انفجار از طرف عبدالحسین سبحانی به افراد آموزش داده شده و طرز کار و آتش زدن فتیله دینامیت در حضور همه آنها آزمایش گردیده است و همچنین محل‌های مورد نظر وسیله افراد از نزدیک مورد شناسایی و بررسی قرار گرفته است لکن در یکی از روزها که عبدالحسین سبحانی مشغول دادن آموزش به حمید آستی بوده و هنگامی که فتیله دینامیت را[به]وسیله سیگار روشن می‌نموده برادر کوچک‌تر سبحانی به نام غلامرضا سبحانی آن را مشاهده و... از عمل آنان انتقاد[می کند]و... متذکر می‌گردد در صورتی که قصد استفاده از دینامیت را داشته باشید موضوع را به مقامات امنیتی اطلاع خواهد داد... (9)
شهید عبدالحسین سبحانی آن‌گاه که نیروهای خود را برای عملیات قهرآمیز آماده می‌کند، از یکی از نیروهای نظامی به نام سردار گیوه‌کش، معروف به سردار پورخیری، با دستاویز اینکه برآن است به صید ماهی بپردازد، چند عدد دینامیت و با چاشنی فتیله می‌گیرد و چند روزی به افراد خود، چگونگی استفاده ازآن را آموزش می‌دهد، در یک مرحله که سرگرم آموزش دادن به نیروهای خود بود (چنانکه در گزارش بالا آمد)برادر او به نام غلامرضا سبحانی که با فعالیت‌های سیاسی مخالفت می‌کرد، سر می‌رسد و تهدید می‌کند که هر گونه تخریب و انفجاری که دردزفول روی دهد، از ناحیه این گروه می‌داند و مراتب را بی‌درنگ به
مقامات ساواک گزارش خواهد داد. شهید سبحانی ناگریز می‌شود برنامه را به صورت موقت متوقف کند و حتی برای پاک کردن ذهنیت برادرش آن دینامیت را به همراه چند تن از نیروهای خود، در حضور نامبرده در رودخانه دزفول برای صید ماهی منفجر می‌کند و بدین‌گونه خطری را که از جانب برادرش گروه را تهدید می‌کرد برطرف می‌سازد.
شهید سبحانی آن‌گاه که نیروهای خود را برای دست زدن به عملیات قهرآمیز و حرکت مسلحانه آماده ساخت و آموزش داد، بر آن شد که اولاً ضریب امنیتی را بالا ببرد و به گونه‌ای برنامه‌ریزی کند که حتی اعضای گروه او از کار یکدیگر آگاهی نداشته باشند، ثانیاً هدف را فراتر از سینماها و مشروب‌ فروشی‌ها پیش ببرد و نیروها را بر آن دارد که برخی از مراکز دولتی مانند ساختمان حزب ایران نوین، اداره دارایی، منزل سرهنگ افراسیابی، رئیس ساواک دزفول را مورد حمله قرار دهند و آن را به آتش بکشند. احمد آوایی در مورد این برنامه چنین اعتراف کرده است :
... یکی دو روز پس از آنکه غلامرضا سبحانی جریان آتش زدن فتیله را به دست برادرش عبدالحسین سبحانی دید و طبق مشورتی که همه ما نمودیم صلاح نبود که مجددا نقشه‌های خود را دنبال نماییم، عبدالحسین سبحانی در مدرسه معزی به من گفت:به تو مأموریتی می‌دهم که به تنهایی انجام دهی و نباید ابدا به دیگران آن را بگویی. من هم قبول کردم و شب آن روز از من خواست که ساعت (6 یا 7)بعدازظهر مجددا به مدرسه رفته او را ببینم. وقتی شب نزد او رفتم به من مأموریت داد که ساختمان آموزش و پرورش را منفجر نمایم و برای این کار در اتاق خودش یک عدد دینامیت آماده به من داد. من پس از گرفتن دینامیت به منزل خودمان رفتم و دینامیت را در سرداب منزل پنهان کردم و بعد از آن یکی دو بار برای شناسایی محل رفتم و در ساعت (11 و 12)شب دیدم که خیابان خلوت نیست و تصمیم گرفتم این عمل را درساعت 4 صبح انجام دهم و به همین منظور شبی که می‌خواستم این عمل را انجام دهم ساعت زنگ‌دار[را]برای (3/5)بعد از نیمه شب آماده کردم، درست در ساعت سه و نیم بعد از نیمه شب از خواب بلند شدم و دینامیت را از سرداب منزلمان برداشته و به وسیله
دوچرخه شخصی خود عازم محل شدم و سیگاری را که داشتم در محل آتش زدم و با آن فتیله دینامیت را آتش زدم. قبلا چرخم را به دیوار همان‌جا تکیه دادم و دینامیت را به سوی هدفم که تمثال بزرگی از اعلیحضرت همایون و علیا حضرت فرح بود پرتاب کردم و... (10)
حمید صفری در بازجویی‌های خود، نوشته است :
... حدود سه روز بعد ازاینکه ازنقشه‌های خود ظاهرا منصرف شده بودیم شبی به مدرسه معزی نزد عبدالحسین سبحانی رفتم و او به من گفت مطلبی هست که باید بین خودمان باشد و به تو تنهایی این مأموریت را می ‌دهم سپس اضافه کرد که باید بروی و[ساختمان]حزب ایران نوین را منفجر کنی. دراین موقع یک دینامیت آماده که داخل پاکتی بود به من داد تا مأموریتی [را]که به من واگذار کرده بود انجام دهم، من هم دینامیت را از او گرفته [و]به طرف منزلمان رفتم و آن را در منزل خودمان پنهان کردم... من به طور پیاده از منزل حرکت کردم و از خیابان قلعه وارد خیابان پهلوی و از آنجا وارد خیابان سیروش شدم و از خیابان سیروش وارد خیابان ششم بهمن شدم و بازچند کوچه را طی کردم و به محل حزب رسیدم دیدم یک تاکسی [از]آنجا عبور می‌کند وقتی تاکسی گذشت دینامیت را با کبریت آتش زدم و آن را به داخل[ساختمان]حزب پرتاب کردم و از همان مسیر به طرف منزل حرکت کردم و صدای انفجار را نزدیک منزلمان شنیدم... (11)
بازجوازحمید صفری می‌پرسد :
... آیا شما به عبدالحسین سبحانی نگفتید که ما «قرار بود اماکن فساد را خراب کنیم پس چرا محل‌های دیگر به میان آمد؟»و اصولا به چه دلیل حزب ایران نوین را به شما واگذار کرد؟
نامبرده پاسخ داده است:
... تغییرهدف را نمی‌دانم و این مأموریت تنها بسته به نظر سبحانی بود و ما کاملا حرف او را بدون چون و چرا قبول داشتیم... (12)
طبق طرح پیشنهادی شهید سبحانی ساختمان اداره دارایی و منزل سرهنگ افراسیابی، رئیس ساواک دزفول، نیز با دینامیت مورد حمله قرار گرفت و خساراتی بر آن وارد آمد، لیکن در گزارش ساواک آمده که ساختمان سازمان اطلاعات و امنیت دزفول، با دینامیت مورد حمله و انفجار قرار گرفت. ساواک دزفول درباره مراکز و ساختمان‌هایی که مورد حمله واقع شده چنین گزارش کرده است :
1–پل دزفول، [به]وسیله دینامیت...
2–ساختمان سازمان اطلاعات و امنیت دزفول[به]وسیله دینامیت
3–تالارسخنرانی اداره آموزش و پرورش دزفول [به]وسیله دینامیت
4–آتش زدن کتابفروشی صداقت[به]وسیله بنزین
5–به آتش کشیدن انبار غله و شکر فخر[به]وسیله بنزین
6–معدوم نمودن عکس‌های شاهنشاه آریامهر و علیاحضرت شهبانو در موقعیت مناسب از بالای درب ورودی سوپر مارکت جدید التأسیس در پاساژ کار بنی شاکری... (13)
ازاین گزارش به دست می‌آید که به جز گروه شهید سبحانی گروه یا گروه‌های دیگری نیز در دزفول در انفجارات دست داشتند و به برخی ازمراکز و ساختمان‌هایی که در برنامه گروه سبحانی نبوده است حمله کرده اند. تا آنجا که از گزارشات و اعترافات افراد در بازجویی‌ها به دست می‌آید اصولا حمله با بنزین در دستور کار گروه شهید سبحانی قرار نداشت و این گروه تنها چهار مرکز را با دینامیت مورد حمله قرارداده‌اند:
7–ساختمان آموزش و پرورش در تاریخ (24/7/1350)
8–ساختمان حزب ایران نوین در تاریخ (26/7/1350)
9–ساختمان اداره دارایی در تاریخ (4/8/1350)
10–منزل رئیس ساواک یا ساختمان سازمان اطلاعات و امنیت دزفول درتاریخ (4/8/1350)
دراین عملیات کسی شناخته و دستگیر نگردید و دستگاه‌های جاسوسی و به اصطلاح امنیتی شهرستان دزفول به کلی غافلگیر شد.
بدین‌گونه، حرکتی مسلحانه و قهرآمیز به رهبری یک روحانی پاکباخته و مجاهد به نام عبدالحسین سبحانی و به دست جوانانی خودساخته و وارسته که برای خدا به پا خاسته بودند، با هدف نهایی تشکیل حکومت اسلامی در سال (1350)از دزفول آغاز شد و لرزه برارکان دستگاه‌های انتظامی و امنیتی رژیم شاه در منطقه خوزستان افکند.
ساواک دزفول این‌گونه عملیات را از جانب مارکسیست‌ها و گروه بنی شاکر که از مائوئیست‌های شناخته شده دزفول بود می‌پنداشت و در نتیجه از همان روز و در پی این انفجارها بی‌درنگ به تعقیب و دستگیری افراد مظنون گروه بنی‌شاکر دست زد. یکی از افراد گروه مزبور، به نام عزیزغفوری، در بازجویی‌ها سرنخی از گروه شهید سبحانی به ساواک داد!ساواک در گزارش خود آورده است :
... عزیزغفوری پس از دستگیری هنگامی که تحت بازجویی قرار گرفت اشاره به گروه دیگری که در دزفول فعالیت می‌نمایند نمود و اظهار داشت که این موضوع را از دانشجویان دانشسرای مقدماتی مسجد سلیمان به نام محمدرضا مهراب شنیده، که به منظور پیگیری جریان با آموزش‌هایی که به نامبرده محول شد، وی به مسجد سلیمان اعزام [شد]و ضمن تماس با محراب و کسب خبرازشخص اخیرالذکر، چون تشخیص داده شد که محراب در جریان فعالیت گروه اخیرالذکر می‌باشد، اقدام به دستگیری وی [گردید]و در تحقیقاتی که اولیه از گروه خرابکارمذهبی دیگر، که رهبری آن را شخصی به نام شیخ عبدالحسین سبحانی (واعظ)عهده‌دار بوده، پرده برداشت. بر مبنای اظهارات شخص فوق و اطلاعات مکتسبه از وی افراد مشروحه زیر دستگیر و بازداشت گردیدند :
11. شیخ عبدالحسین سبحانی 2–عزیز صفری 3–عبدالحمید صفری 4–احمد آوایی
5–عیدی قلم پوستکن 6–محمدرضا طهماسبی 7–محمد تقی طهماسبی 8–غلامرضا سبحانی ضمنا یکی از افراد مؤثر این شبکه به نام احمد آستی به سپاهی دانش اعزام [شده]و تقاضای دستگیری وی گردیده است. (14)
بدین‌گونه شیخ عبدالحسین و گروه او لو رفتند و دستگیر شدند، این گروه در بازجویی‌های ساواک با شدیدترین شکنجه‌ها و فشارها روبه‌رو گشتند و تا سرحد مرگ مورد آزار و اذیت‌های توانفرسا قرار گرفتند؛ به شهید سبحانی دستبند قپانی زدند و جسم دردمند او را زیر مشت و لگد و شلاق، جراحت‌بار و خونین و آزرده ساختند. ساواک دزفول در برابر چندین انفجار و آتش‌سوزی، آن هم در هنگام برگزاری جشن شاهنشاهی خود را سرشکسته و بی‌اعتباری می‌دید و بر آن بود که به هر قیمتی است قدرت خود را به نمایش بگذارد و به مقامات بالاتر نشان دهد که اگردر برابرعملیات به اصطلاح خرابکارانه غافلگیر شده است لیکن این قدرت و توان را دارد که «خرابکاران»را با سرعت شناسایی و سرکوب کند. ساواک دزفول به گونه‌ای کنترل اعصاب خود را از دست داده بود که نمی‌توانست برتابد که شیخ عبدالحسین سبحانی و گروه او به چه اتهامی دستگیر شده‌اند و تحت تعقیب قرار گرفته‌اند!!. در گزارشی به تهران اعلام کرد :
... چهارنفردرتاریخ‌های مصرحه به اتهام «فعالیت‌های کمونیستی»در دزفول دستگیر[شده‌اند]و با قرارتأمین از دادسرای نظامی اهواز زندانی گردیده‌اند :
12–عزیز صفری فرزند محمود... درتاریخ (6/8/50)
13–احمد آوایی فرزند اسماعیل در(6/8/50)
14–عبدالمجید صفری فرزند محمود... در (7/8/50)
15–عبدالحسین سبحانی فرزند حسن... در (7/8/50)... (15)
ساواک استان خوزستان برای اینکه نزد مقامات بالاتر سرشکسته نشود و به دلیل بی‌خبری از فعالیت‌های گروه سبحانی تا بعد ازانجام عملیات درچند مرکز و ساختمان، زیر سؤال نرود طی گزارشی به تهران چنین ادعا کرده است :
... اطلاعات واصله حاکی بود که یک گروه مذهبی به رهبری و سرپرستی نامبرده بالا[عبدالحسین سبحانی]با آغاز جشن‌های (2500)ساله شاهنشاهی ایران در یکی از مدارس علمی –مذهبی که وی در آن تدریس می‌نموده فعالیت‌هایی را به منظور مخالفت با برگزاری جشن‌های مزبورآغاز[کردند]که همزمان با رسیدن اطلاعیه فوق در چهار محل شهرستان دزفول (ساختمان حزب ایران نوین، ساختمان دارایی، محل اداری آموزش و پرورش و محل سکونت رئیس ساواک دزفول)انفجارهایی [به]وسیله دینامیت به وقوع پیوسته که درنتیجه درمورخه (7/8/50)به اتفاق سایر افراد گروه مزبوردستگیر و در بازجویی‌های اولیه، یاد شده منکر هر گونه خرابکاری و فعالیت شده و تشکیل گروه گردیده لکن پس از اعترافات سایر افراد گروه، مشارالیه ناچارا اعتراف به تشکیل گروه مزبور و اقدام به انفجار محل‌های فوق شده است... (16)
ساواک خوزستان که با اصطلاح با کشف و بازداشت حادثه‌آفرینان شهرستان دزفول به وجد آمده بود و به خود می‌بالید در هر لحظه‌ای که از متهمان، زیر شکنجه و فشار اعترافی می‌گرفت، بی‌درنگ آن را به مرکز مخابره می‌کرد و بدین‌گونه قدرت پوشالی خود را به نمایش می‌گذاشت و می‌کوشید ضعف و سستی خود را در برابر گروه‌هایی که توانستند در دزفول انفجاراتی پدید آوردند و ساواک را غافلگیر کنند، پوشیده دارد و یا جبران سازد!درتاریخ (3/9/50)طی گزارشی به تهران اعلام کرده است :
... با تحقیقات معموله و اعترافات صریح، متهمین حمید آستی و احمد آوایی به تحریک شیخ عبدالحسین سبحانی در روزهای (4/8/50) و(24/7/50)به ترتیب در منزل رئیس ساواک دزفول و آموزش و پرورش آن شهرستان دینامیت منفجر نموده‌اند با عرض
اینکه هر سه نفر مورد بحث در حال بازداشت می‌باشند، تحقیقات ادامه دارد، مشروح و نتیجه متعاقبا باستحضار خواهد رسید... (17)
درگزارش دیگر ساواک خوزستان آمده است:
... برابرتحقیقات معموله، نامبرده بالا[عبدالحمید صفری]دراعترافات خود اظهار نموده که انفجار دینامیت در محل ساختمان حزب ایران نوین شهرستان دزفول به وسیله وی به تحریک شیخ عبدالحسین سبحانی، گرفته است؛ تحقیقات ادامه دارد و نتیجه متعاقبا باستحضارخواهد رسید. (18)
فرافکنی، ازترفندها و نیرنگ‌های همه حاکمان زورمدار و قلدرمآبی است که راهشان از مردم جداست و خواسته‌های ملت خویش را هیچ‌گاه بر نمی‌تابند و منافع خود را با مصالح ملت و کشور در تضاد می‌بینند و آن‌گاه که با خشم و خروش ملتی ناراضی و جان بر لب رسیده رو به رو می‌شوند، می‌کوشند وانمود کنند عامل و محرک خروش مردمی
دیگران هستند، پای بیگانگان را به میان می‌کشند و ملت به پا خاسته خود را به بیگانه‌پرستی و بند و بست با دشمنان متهم می‌کنند، با این ترفند روی خیانت خویش پرده می‌کشند، خودکامگی‌ها و قانون‌شکنی‌های خود را پنهان و پوشیده می‌دارند و سخن حق مردم را ناحق و برخاسته از اندیشه‌های خائنانه و برگرفته از نقشه‌های دشمن بیگانه می‌نمایانند تا بدین وسیله مجوزی محکمه پسند برای سرکوب مردم به دست آورند. افزون براین باید دانست حکومت‌هایی که بر پایه شهوت، شهرت، قدرت‌طلبی و فزون‌خواهی استوار است، نمی‌تواند بپذیرد کسانی بدون انگیزه‌های مادی و خواسته‌های نفسانی به فداکاری برخیزند، خود را به خطر افکنند و از زندگی آرام و شیرین دست بشویند، از این رو، آن‌گاه که با حرکت‌های مردمی رو‌به‌رو می‌شوند نخستین پرسشی که برای آنان مطرح است انگیزه مادی آن حرکت‌ها می‌باشد و دنبال آن هستند که دریابند خیزش‌ کنندگان چه سود سرشاری از این حرکت داشته‌اند و دارند و از پشتیبانی مادی چه قدرت‌هایی برخوردارند که چنین جان خود را به خطرافکنده‌اند، از این رو، می‌بینیم آن گاه که گزارش فعالیت‌های قهرآمیز عبدالحسین سبحانی و گروه او به مرکز می‌رسد، مقامات بلند پایه ساواک، عوامل خود را در خوزستان و دزفول تحت فشار می‌گذارند که محرکان اصلی و پشت پرده آن فعالیت‌ها را ریشه‌یابی کنند و منافع مادی این گروه را که به عملیات قهرآمیز دست زده‌اند مشخص کنند و به اصطلاح دست‌های نامرئی و بند و بست‌های سیاسی و کاسب‌کارانه‌ای را که در این جریان نقش داشته است شناسایی کنند. ساواک خوزستان در پاسخ یکی از این درخواست‌های مرکز، پاسخ داده است:
... موارد خواسته شده برابر اعلام ساواک دزفول به شرح زیر باستحضار می‌رسد :تحقیقاتی که تاکنون از نامبرده بالا [شیخ عبدالحسین سبحانی]به عمل آمده حاکیست که مشارالیه پس از رو به رو شدن با شکست در طرح‌ریزی عملیات خرابکاری دستجمعی مبادرت به واگذاری مأموریت‌های تخریبی انفرادی به سه نفر از گروه خود... نموده است و ازمأموریت حمید آستی (تخریب منزل رئیس ساواک دزفول)اظهاربی‌اطلاعی می‌نماید و اضافه نموده که افراد مزبور بی‌اطلاع از عملیات دیگران، مأموریت خود را
انجام[داده]و کلیه انفجارات دزفول از طرف وی مأموریت داده شده و در این مورد از هیچ‌ کس الهام نگرفته بلکه جزوه ملحقات توضیح‌المسائل خمینی در وی اثر مستقیم گذاشته است. چون در بررسی‌های معموله چنین به نظر می‌رسد که شخص یا اشخاص دیگر در این زمینه با وی همکاری کرده باشند تحقیقات از وی ادامه دارد... (19)

پی نوشت ها :

1-اصولاً روحانیان مبارز بدون استثنا هوادار حرکت مسلحانه بودند و این عقیده امام را که بدون دست بردن به اسلحه می توان به پیروزی رسید کسی در آن روز بر نمی تافت و باور نداشت.
2-آرشیو اسناد بنیاد تاریخ پژوهی ایران معاصر، پرونده شهید عزیز صفری، برگ ش 6.
3-همان، برگ ش 11.
4-همان، پرونده سید احمد آوایی، برگ ش 22.
5- همان، برگ ش 23.
6-همان، پرونده حمید صفری، برگ ش 174.
7-اصل:عبدالحسین.
8-اصل:احمد.
9-همان، پرونده شهید عبدالحسین سبحانی، برگ ش 2.
10-همان، پرونده آوایی، برگ ش 38.
11-همان، پرونده حمید صفری، ص 41 و 42.
12-همان، ص 44.
13-همان، پرونده شهید سبحانی، برگ ش 3.
14-همان، برگ ش 2.
15-همان، سند ش 5.
16-همان، سند ش 6.
17-همان، پرونده شهید سبحانی، برگ ش 5 .
18-همان، برگ ش 8 .
19-همان، سند ش 7 .
منبع تحقیق: برگرفته از کتاب نهضت امام خمینی (س)، دفتر چهارم.

منبع :نشریه 15 خرداد، شماره 20.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط