معماری غولان

اگر جزیره ی کرت همچون بریتانیای کبیر آن عصر بود و تجارت و مراودات دریایی آن اهمیت بسیار داشت پایتخت آن شهر کنوسوس در هزار و پانصد سال قبل از میلاد مسیح شهر پاریس آن زمان به شمار می آمد. این شهر فی المثل
شنبه، 9 شهريور 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
معماری غولان
 معماری غولان

نویسنده: پی یر روسو
مترجم: حسن صفاری



 

اگر جزیره ی کرت همچون بریتانیای کبیر آن عصر بود و تجارت و مراودات دریایی آن اهمیت بسیار داشت پایتخت آن شهر کنوسوس در هزار و پانصد سال قبل از میلاد مسیح شهر پاریس آن زمان به شمار می آمد. این شهر فی المثل همچون شهر بابل مرکز بزرگ جمعیت نبود زیرا احتمالاً تعداد مردم آن از نود هزار نفر متجاوز نبوده است و نیز از لحاظ عظمت بناها و ساختمانهای خود نیز اهمیت بسیار نداشته است زیرا به هیچ وجه ابداعاتی از قبیل اهرام بزرگ مصر یا آبشارهای بزرگ زیقورات Ziqqourats در آن انجام نگرفته بود. به عکس حتی خانه های آن که غالباً از خشت خام بنا شده بودند بسیار محقر می نموده اند. ولی در عوض چه شور و هیجانی برای هنر و کارهای هنری در آن وجود داشت! چگونه می توانیم این شهر را جز با پایتخت فرانسه با شهر دیگری مقایسه کنیم در حالی که پیشه وران آن همه اهل ذوق و سلیقه بوده اند، مجسمه های آن، ظر وف بدل چینی و لوازم مفرغی آن و انواع اسباب و ابزار و لوازمی که در آن ایجاد می گردید همه در نهایت ظرافت و زیبایی تهیه می شدند و به خصوص زن مقام شامخی در این اجتماع داشت و به تمام مفهوم کلمه ملکه ی جامعه بوده است. اما اگر خانه ها خراب و ویرانه، و دکانها محقر و چوبی بود، قصر سلطنتی جلال و شکوه خاصی داشت و آن توده ی عظیم مربع شکلی بود که هر بعدش صد و پنجاه متر طول داشت. در اطراف یک حیات داخلی بنای بزرگ سه طبقه ای ساخته شده بود که سالن ها و راهروهای بزرگ و سردرهای زیبا و پلکان های متعدد پی در پی هم در آنها وجود داشت. ستونها و دیوارهای همه پوشیده از نقش هایی بود که یا بر دیوار کشیده و یا با گل ساخته و پخته و روی آن ورقه ای از لعاب کشیده بودند. تنها شرح یکی از جزئیات قصر معلوم می دارد که معمار تا چه اندازه موفق شده بود که وسایل آسایش در کاخ به وجود آورد: در همه ی طبقات بنا حمام هایی بنا شده بود که محل شستشوی آن از بدل چینی منقوش ساخته شده بود و آب بعد از شستشو مستقیماً به مجاری فاضلاب منتقل می شد.
در سوی دیگر زنجیر مدنیت شهر بزرگ موهنجو دارو نمونه ی کاملتری از شهرسازی را نشان می داد. این شهر بزرگ در ساحل سفلای رود سند ساخته شده و قدیم ترین قسمتهای آن مربوط به چهار هزار سال قبل از میلاد مسیح بوده اند. در طول خیابانهای بسیار وسیع شهر ساختمانهای دو طبقه ای با آجر پخته ساخته شده بود که عده ی بسیاری از آنها دارای حمام مخصوص بوده اند و تمام شهر لوله کشی آب جاری داشت و فاضلاب شهر به مجرای فاضلابی که با نهایت استادی ساخته شده بود منتقل می گردید.
بالأخره در نیمه راه جزایر اژه اید و رودخانه ی سند ستاره ی درخشان آن عصر یعنی شهر بابل تلألؤ خارق العاده ای داشت. درباره ی این شهر که نام آن بعدها با کلمات عظمت و عیش و عشرت مترادف شد چه داستانها و حکایات که نقل نکرده اند؟ اگر چه ما امروز دیگر گول اخبار و اطلاعاتی را که هرودوت Herodote نقل کرده است نمی خوریم زیرا مسلم شده است که این مورخ مشهور قدری قضایا را بزرگتر از آنچه بوده است می نمود و راه اغراق می پیمود با این حال پایتخت حمورابی به نظر ما تصویر شهر افسانه آمیز متروپولیس را مجسم می دارد:
شهر به تمامی در داخل دو دیوار عظیم قرار گرفته بود و دیوار خارجی در حدود 18 کیلومتر طول داشته است. رود فرات از وسط شهر عبور می کرد و پل واحدی دو قسمت آن را به هم متصل می کرد. بیش از چهل کیلومتر بارانداز در کنار رودخانه برای پهلو گرفتن کشتی ها ساخته شده بود و در دو سوی رودخانه صفوف منظم کوچه ها مشاهده می شد که عموماً عمود بر یکدیگر بوده اند و به قول آندره پارو Ander parrot «در نقشه ی شهر دیده می شد که نهایت مجاهدت را برای ایجاد نظم و توافق انجام داده اند» در دو طرف این کوچه ها گروه بی شماری از ساختمان های بزرگ سه تا چهار طبقه پی در پی یکدیگر قرار داشتند. در مرکز شهر توده ی انبوه و متراکم قصور سلطنتی واقع بود که از جانب شط به وسیله ی برج و باروی عظیمی که فقط کلفتی دیوار آن 25 متر بود محافظت می شد. به فاصله ی چهارصد متر از کاخ سلطنتی ذیقورات بزرگ یا برج بابل قرار داشت که قاعده ی آن مربعی به طول 91 متر و بر روی آن هفت طبقه به ارتفاع 84 متر بنا شده بود.
شایسته نیست که فعلاً به شدت تحت تأثیر این اعداد قرار گیریم زیرا همه ی آنچه گفتیم در واقع مقدمه و پیش درآمد این فصل حیرت آور از فنون عهد عتیق می باشند که می توانیم آن را «فصل اعمال غول آسا» بنامیم. حقیقت این است که طی تاریخ بشر هرگز اتفاق نیفتاد که بتوانند با وسایلی این قدر ساده و مقدماتی بناهایی این اندازه با هیبت و شکوه بسازند. هیچ وقت در طی تاریخ جهان جاه طلبی و قدرت نمایی امپراتوری ها اینسان به وسیله ی ساختمان بناهای غول پیکر و ایجاد ابعاد غیرعادی در معماری بروز نکرد.
بدون شک این عصر، دوران زودگذری بود که به زودی جای خود را به هنر متوافق و هماهنگ یونانی سپرد، ولی آثار آن چه پر معنی و عبرت انگیز و پایدار بوده است، زیرا هم اکنون که بیش از چهل قرن از ساختمان و ایجاد این موجودات غول پیکر می گذرد باز هم هر سال هزارها مسافر به قصد دیدارآنها بار سفر می بندند و بار دیگر حیران و متعجب در مقابل اهرام بزرگ مصر و گاوهای بالدار خورساباد (1) انگشت به دهان می مانند.
از عجایب هفتگانه عالم که به وسیله ی قدما ثبت شده بود چهار یا پنج عدد آن از ساختمان های غول پیکر بوده اند ولی ما فرصت شرح همه ی آنها را نداریم بنابراین از باغهای معلق بابل «حدائق معلقه» یعنی معجزه ی ایجاد جنگلی از گلهای نادر و ذی قیمت در زیر آفتاب سوزان صحرا صرف نظر می کنیم و حتی از تظاهرات پر شکوه و جلال نبوغ یونانی، از قبیل مجسمه ی ژوپیتر در کوه اولمپ که به وسیله ی فیدیاس Phidias از طلا و مرمر ساخته شد و سیزده متر طول داشت، نیز می گذریم، مجسمه ی پرابهتی را که سه قرن قبل از میلاد مسیح در انتهای بندرگاه رود Rhodes از مفرغ خالص ساخته شد و 32 متر طول داشت ندیده می انگاریم و حتی از شرح چراغ دریایی اسکندریه که مقارن همین احوال بر جزیره ی قدیمی فاروس pharos ساخته شد نیز می گذریم و فقط متذکر می شویم که طبق اظهارنظر جغرافیادان عرب ادریسی پایه ی این چراغ فقط از قطعات بزرگ مرمر ساخته شده بود که به وسیله ی سرب بهم اتصال داده بودند و ارتفاع آن بین 120 تا صد و هشتاد متر بوده است و نور آن از مسافت 60 کیلومتر دیده می شد. اما صرف نظر از این آثار بزرگ قدرت و فعالیت آدمی، آیا قصور و معابد و ساختمانهای بزرگ مصر و بین النهرین و به خصوص عجایب بابل و نینوا و خورساباد و ممفیس و تب ارزش این را نداشته اند که به واقع در شمار عجایب واقعی جهان به حساب آیند؟
خوبست همراه باستان شناس فرانسوی مادام دیولافوآ Dieulafoy به شوش برویم، آنجا که خیمه و خرگاه پادشاهی هخامنشی برقرار شد، و از زبان وی اعداد حیرت آور دیگری بشنویم:
طالار تخت شاهنشاهی 23 متر ارتفاع داشت و وسعت طالار با حیاط داخلی قصر لوور برابر بود. مجموعه ی کاخ که بر روی نوعی ایوان مصنوعی به ارتفاع 20 متر از سطح زمین ساخته بودند صد و بیست و سه هکتار یعنی معادل یک هفتم جنگل بولونی Boulogne وسعت داشت و برای بنا نهادن آن انتقال بیست و چهار میلیون و ششصد هزار متر مکعب خاک لازم گردید.
خوب است اکنون خاورمیانه را ترک کنیم و رهسپار مصر شویم و در دره ی نیل که سراسر آن از ویرانه های کهن پوشیده است پشت سر قافله ی جهان گردان و سیاحان به حرکت در آییم و در مقابل ستونهای چندین هزار ساله ی کارناک به تماشا مشغول شویم.
از شهر تب یعنی پایتخت با جلال رامس دوم که از فراوانی نعمت و فشار ثروتهای مهمی که از ممالک فتح شده انتقال می دادند به جان آمده بود چیزی جز یک سلسله قبور باقی نمانده است، قبوری که حفره های نامحدود آن زیرزمین بیابان لیبی را همچون لانه ی زنبور عسل کرده است. اما دو نشانه ی غول پیکر و دو جای پا از سیکلوپ (2) یعنی لوکسور و کارناک هنوز باقی است.
درباره ی معبد مقدس کارناک که گویی گذشت زمان را به بازی گرفته است هر چه گفتنی بود گفته اند؛ می دانیم که این معبد به خاطر خدای آمون Amon ساخته شده و به درگاه او تقدیم شده است و گویی سر آن دارد که یادگار این خدای مصری را جاوید نگهدارد. با این حال شایسته است از زبان مصر شناس بزرگ بریستد Breasted که گویا در زیر این سردرهای پر ابهت به تفکر و تخیل فرو رفته بود سخنان زیر را بشنویم: «کسی که برای اولین بار در سایه ی مهیب ستونهای آن قرار گیرد و حیرت زده خود را در جنگلی از ستونهای پر هیبت و جلال ببیند، آنکس که در نظر گیرد که این اجسام قائم عظیم بزرگترینی از نوع خود هستند که تاکنون دست بشر به ساختن آنها توفیق یافته است و به سر ستونهای غول پیکری منتهی می شوند که بر فراز هر کدام صد مرد می توانند ایستاده قرار گیرند، کسی که وسعت معجزه آسای رواق آن را به تصور آورد و بداند که هر یک از سر ستونهایی که سقف آن را نگاه می دارند صد تن وزن دارند، کسی که با خود بگوید که این دیوارها می توانند به سهولت کلیسای نوتردام پاریس را تمام و کمال در برگیرند و هنوز فضای وسیعی در اطراف آن باقی خواهد ماند، کسی که بر این سردر عظیم بنگرد و بداند که سابق بر این در بالای آن کتبیه ی بزرگی به طول چهل پا و وزن صد و پنجاه تن وجود داشته است، چنین کسی نمی تواند برای عهدی که چنین آثار با عظمتی را به وجود آورده است، عظیم ترینی که تاکنون در نتیجه ی کار و کوشش آدمی برپا گردیده، احساساتی جز احترام بسیار در خود حس کند» اعداد دارای فصاحت خاصی هستند و در غالب موارد خیلی بیش از نکته ها و توصیف های شاعرانه و استادانه به وضوح با آدمی سخن می گویند. بنابراین شایسته تر است که معبد کارناک را از لحاظ مهندس خونسردی که متر و خط کش محاسبه در دست دارد مورد امتحان قرار دهیم: این بنای عظیم که از عهد سزوستریس Sesostris (19 قرن قبل از میلاد مسیح) تا زمان تاهارکا Taharqa (7 قرن قبل از تولد مسیح) مرتباً و متوالیاً اصلاح و تکمیل شد مجموعه ی وسیعی است که سیصد و پنجاه متر طول دارد و راه ورود به آن سردر بزرگی است که بر دیوار موربی به طول 113 متر و ارتفاع 43 متر قرار گرفته و در داخل آن یک سلسله طالارها و حیاط ها و درهای بزرگ قسمتهای متفاوت را به هم متصل می سازند. در مرکز آن طالار بزرگ هیپوستیل (3) واقع است که به راستی جنگلی از ستونهای عظیم است که به ترتیب در ردیف هم بر یک استقامت قرار گفته اند و سابق بر این سر ستونهای مضرسی بر روی آنها قرار داشت.
این طالار 103 متر از عرض و 52 متر از طول تمام بنا را اشغال کرده و بنابراین وسعت آن معادل یک سوم حیاط بزرگ کاخ لوور است.
ستونهای مرکزی که بلندتر از ستونهای جانبی هستند هر یک 21 متر ارتفاع دارند و تشکیل شده اند از اجسام چلیک مانندی که از سنگ رملی قرمز ساخته شده و قطر آنها سه متر و 54 سانتی متر یعنی مساوی با قطر ستون میدان واندوم Vendome در پاریس (4) است.
معبد کارناک در واقع اعجوبه ی ساختمانهای دوران وسطی و جدید امپراتوری مصر است لیکن هنگامی که این بنا ساخته شد بیش از هزار سال بود که «رکورد» عظمت و ابهت در معماری شکسته شده بود: در واقع از ابتدای دوران قدیم امپراتوری در 2850 سال قبل از میلاد مسیح فرعون خئوپس ساختمان هرم بزرگ را شروع کرد که تا قبل از پیدایش سد بزرگ گران کولی Crandcoulee در امریکا بزرگترین و پر حجم ترین مصنوعات قدرت و نبوغ آدمی بوده است.
شرح و وصف اهرام مصر صدها بار تاکنون گفته شده است و میلیونها سیاح و مسافر حیرت و هیجان خود را به هنگام مشاهده ی این توده های مجتمع سنگ نقل و اظهار کرده اند و تکرار آنها موردی ندارد، پس در این مقام نیز شایسته تر است که ما تعبیرات هیجان آمیز و جالب را کنار بگذاریم و اندازه گیری های دقیق مهندس و اهل صنعت را نقل کنیم: از این لحاظ هرم بزرگ خئوپس، که فقط از آن گفتگو می کنیم، توده ی متراکمی به شکل هرم مربع القاعده است که طول هر ضلع از قاعده ی آن 223 متر و ارتفاع آن 146 متر است. با وجود صدماتی که با آن رسیده و قطعاتی که از بدنه ی آن جدا شده اند حجمی معادل 2352000 متر مکعب دارد (این حجم عبارت از حجم فعلی است و نه حجمی که در ابتدا به حساب ریاضی داشته است) و از این قرار به تقریب از 2300000 قطعه سنگ تشکیل شده است که هر یک از آنها تقریباً 2500 کیلوگرم وزن دارند. این سنگها سابق بر این با چنان استادی و مهارت و کمالی به هم متصل شده بودند که طبق اظهار یکی از مورخین و راویان عرب ممکن نبود که سوزنی و حتی مویی را در فاصله ی مابین دو سنگ جای داد. این سنگها از نوع سنگهای آهکی زرد فام هستند که از معادن سنگی مجاور استخراج می کرده اند، در حالی که پوشش روی آنها از سنگهای ظریفتری است که از معادن تورا که در فاصله ی بیست کیلومتر از هرم و در سوی دیگر شط قرار دارند انتقال می یافته است. اگر قول هرودوت را باور کنیم مدت ده سال و هر سال سه ماه (زیرا فقط طی این سه ماه بود که به واسطه ی طغیان رود نیل کارگران و کشاورزان دست از کار می کشیدند) صد هزار تن کارگر برای انجام اعمال مقدماتی کوشش کرده اند: این اعمال مقدماتی عبارت بود از ساختمان جاده ای به طول 925 متر و عرض 19 متر که تمام آن از سنگ صیقلی درست شده بود و مواد اولیه ی لازم برای ساختمان هرم را از این راه انتقال می داده اند. اما با ساختمان خود هرم نیز با همین شرایط بیست سال دیگر به طول انجامید.
اما نکته ی مهمی که هرودوت آن را نقل نمی کند، موضوعی که هیچیک از راویان اخبار و مورخین قدیم و جدید شرح نداده اند این است که آنان با چه تدبیر و چه وسایلی می توانستند این قطعات مهیب سنگ را که هر یک بیش از دو هزار و پانصد کیلوگرم وزن دارند از معدن جدا کنند، تراش دهند، منتقل سازند و از همه مهمتر تا ارتفاع صد و پنجاه متر از سطح زمین بالا برند. در چنین مقامی اهل فن نمی توانند جز اعجاب و تحسین و تحیر احساسات دیگری از خود بروز دهند و برای ما که از تاریخ صنعت گفتگو می کنیم این نکته بیش از هر چیز شایسته ی تحقیق است.
امروزه مهندسین و معماران ما حتی برای از جا بلند کردن ساختمانهای مهم و غول پیکر نیز دچار مشکل نمی شوند. اعم از اینکه آسمان خراشهای امریکایی از قبیل آمپایر استیت بیلدینگ Empire State Building نیویورک را که سیصد و هشتاد متر ارتفاع دارد، و از استخوان بندی فلزی تشکیل شده است که اطراف آن را از «بتون» پوشانده اند، در نظر گیریم و یا مقصود ساختمان برجها و کلیساهای اروپایی باشد که بسیاری از آنها به تمامی از سیمان مسلح ساخته شده اند، مهندسین برای بالا بردن کارگران و مواد اولیه یک سلسله اسباب و وسایل بالابرنده در اختیار دارند که به وسیله ی موتورهای پر قدرتی به حرکت در می آیند. اما فراموش نکنیم که برای ساختن برج بابل، برای بالا بردن سر ستونهای صد تنی معبد کارناک به ارتفاع 24 متر، برای حرکت دادن مسله هایی که از سنگ یک پارچه درست شده بودند و از 500 تا هزار تن وزن داشتند، برای تراش دادن و حجاری مجسمه های غول پیکری همچون مجسمه ی عظیم ممنون Memnon که طول قامت آن مساوی با ارتفاع یک ساختمان 6 طبقه است و برای اینکه سنگهای نوک هرم خئوپس را به ارتفاع 146 متر از سطح زمین بالا برند مهندسین دوران عتیق نه منجنیق و نه قرقره های مرکب و نه موتور در اختیار داشته اند. تنها چیزی که در اختیار ایشان بوده عبارت است از انرژی انسانی یا حیوانی اما مسلماً به میزان نامحدود. اما این موضوع مشکل را رفع نمی کرد: فرض کنیم که ما یک لشکر پیاده نظام را که همه ی افراد آن از ورزشکاران و قهرمانان تشکیل شده باشد به پای برج ایفل گرد آوریم اگر این لشکر وسیله ای برای بالا رفتن از برج نداشته باشد انرژی همه ی افراد آن حتی تکافوء بالا بردن یک بسته ی سیگار را تا ارتفاع طبقه ی اول برج نخواهد کرد.
پس مصریان و اهالی بین النهرین چه کردند و چه شیوه ای به کار بردند که توانستند تصمیمات بزرگ خود را به نتیجه ی قطعی منجر سازند؟ پر واضح است که هیچ گونه توضیحی ممکن نیست مگر آنکه قبول کنیم که آنان دو حربه ی اساسی در اختیار خود داشته اند: یکی اسباب و ابزار فلزی که وجود آن مسلم است و دیگر شناسایی «ماشین» های ساده. درباره ی اهمیت اساسی وسایل فلزی که جانشین وسایل ساخته شده از سنگ چخماق گردیدند، اصرار نورزیم. وقتی که قدماً مجهز به تیشه و تبر و اره و قیچی شدند به سهولت می توانستند قطعات سنگ را از معدن جدا سازند، قطعه قطعه کنند، بتراشند و به شکل معکب در آورند و در واقع به این طریق مواد اولیه تهیه می شد. اما در خصوص شناسایی ماشینها، این نکته را متذکر شویم که ما در سطور قبل کلمه ی ماشین را به خصوص بین الهلالین قرار دادیم تا توجه خواننده را به مفهوم خاص آن جلب کنیم زیرا مفهومی که ما از این کلمه درک می کنیم همان است که در اصطلاح دانش مکانیک گفته می شود و نه آنچه در زندگی عادی تحت این اسم می شناسیم. ماشینی که مصریان احتمالاً می شناخته اند نه ماشین بخار یا موتورهای انفجاری بوده است و حتی آنان از قدرت آب هم بی خبر بودند و آسیای آبی نداشته اند، بلکه مقصود ما از ماشین عبارت است از سطح مورب و اهرم و غلطک. طبق نظری، که بعضی از تصاویر و کتیبه های قدیم نیز آن را تأیید می کنند، باید این منظره را به تصور در آوریم که قطعات عظیم سنگهای تراش داده شده و یا مجسمه های یک پارچه از سنگ و یا مسله ها را با طنابهای متعدد پیچیده و به کمک قدرت صدها و حتی هزاران مرد قوی گاهی بر روی جاده ای که به خصوص برای این کار سنگفرش کرده بودند می لغزاندند و منتقل می ساختند و گاه دیگر بر تنه ی درختان عظیم که با دقت مدور کرده بودند می غلطاندند و به حرکت در می آوردند. هنگامی که عمل انتقال افقی خاتمه می یافت و نوبت به بالا بردن سنگها می رسید جاده ی مزبور نیز وضع افقی را از دست می داد و تبدیل به سطح موربی می شد که برحسب ارتفاع لازم طول آن تغییر می یافت. هر قدر طول این سطح مورب را بیشتر می کردند شیب آن تقلیل می یافت و کوشش لازم برای بالا بردن کمتر می شد. بدون تردید به این وسیله یعنی با ازدیاد تدریجی طول و ارتفاع سطوح مورب بود که توانستند اهرام را بسازند. برای اینکه بتوانند قطعات بزرگ سنگ را که ستونهای تنومند معبد کارناک از آن حاصل شده اند روی هم قرار دهند و برای اینکه سر ستونهای صد تنی متعدد را بر فرق این مجموعه بگذارند و بالاخره به منظور آنکه سقف عظیم معبد را بر روی آنها استوار سازند مهندسین مصری چاره ای جز این نداشتند که هر بار جزو ساخته شده از ستون را در زیر توده ی بزرگی از کیسه های پر از شن مدفون سازند و به کمک شیب حاصل قطعات دیگر را منتقل کنند و بالا برند و اینکار بر سطح مورب شن ها با عمل کشش یا لغزش انجام می گرفت.
مسلماً برای آنها آسان تر بود که به جای قرار دادن سنگهای غول پیکر بر سطح معبد سقف معمولی بسازند زیرا مدتها بودکه فن طاق زدن را می دانستند و این تدبیر از اولین عهود سومریان در بین النهرین مرسوم بود و به خصوص بابلیان و آشوریان به وفور آن را مورد استفاده قرار می دادند ولی باید دانست که معابد و آثار بزرگ مصری از لحاظ اهمیت و ابهت قابل مقایسه با ساختمانهای بین النهرین نمی باشند که عموماً از آجر تهیه می شد و پایداری و استحکام سقف های آن چندان مورد اطمینان نبوده است و هنوز می بایست قرنها دیگر بگذرد تا فن طاق زدن مقام واقعی خود را در معماری حاصل کند و سقفهای هلالی و قنطره ای و بیضی معمول و متداول شوند.
اما درباره ی شیوه ای که فراعنه به کار می بردند تا مسله های چند صد تنی را یک جا بلند کنند و بر پایه های خود قرار دهند، اطلاعات ما در خصوص آن هیچ است. بدون شک آنان ماشینهایی در اختیار داشته اند که ما امروزه مطلقاً چیزی درباره ی آنها نمی دانیم. در هر صورت قدر مسلم آن است که اگر به خاطر آوریم که مردم پاریس در سال 1833 با چه شور و هیجانی مقدمات نصب مسله ی لوکسور Louqsor را که از طرف مصر به فرانسه تقدیم شده بود نظارت کردند، نمی توانیم از تحسین قدرت ایشان و تمجید هوش و کاردانی آنان خودداری کنیم. این مسله که 23 متر ارتفاع دارد و قطر قاعده ی آن دو متر و نیم است 220528 کیلو وزن دارد. کشتی مخصوصی که فقط برای این کار مجهز شده بود از راه دریا به رودخانه ی سن آمد و آن را تا کنار پل میدان کنکورد Concorde رساند آنگاه به کمک جراثقال آن را روی سطح موربی تا ارتفاع پایه ی مجسمه بالا آوردند و سپس طنابهای متعدد به قله ی آن متصل کردند و جراثقالهای دیگری به تدریج آن را بلند کردند تا به وضع قائم بر روی پایه قرار گرفت.
در تمام مدتی که این کارها انجام می گرفت ژان باتیست لو با Jean Baptiste Lebas (1797-1873) یعنی مهندسی که مسئولیت کار را بر عهده داشت در زیر تنه ی عظیم مسله قرار گرفته بود تا اگر حادثه یا سانحه ای اتفاق افتد با مرگ خود، آنچه را که وی بی آبرویی می نامید، جبران سازد.
اما در حدود سی و یک قرن قبل از آن تاریخ جراثقال را نمی شناختند و طنابها به هیچ وجه کیفیت واستحکامی را که در زمان لویی فیلیپ داشتند دارا نبوده اند. پس از تحسین واقعی اعمال آنان خودداری نکنیم و در مقابل اسرار این کار بزرگ سر تعظیم فرود آوریم.

پی نوشت ها :

1ـ خورساباد قربه ای از عراق در نزدیکی شهر موسل است که حفریات فراوان در آن شده و آثار متعدد از دوره ی آشوری به دست آورده اند ولی من در صحت تلفظ این کلمه مشکوک هستم. در تمام کتابها و دایره المعارفهایی که در اختیار من بود آن را به صورت Khorsabad نوشته اند. از عده ی بسیاری از اهل اطلاع نیز که می شناختم سؤال کردم و توضیح خواستم ولی متأسفانه. اطلاعات اهل اطلاع نیز بیش از اطلاعات من نبود. «یادداشت مترجم»
2ـ سیکلوپ Cyclope غول بسیار بزرگی بود که فقط یک چشم در وسط پیشانی داشت و در اساطیر یونانی از وی سخن رفته است. ( یادداشت مترجم)
3ـ مقصود از هیپوستیل Hypostyle طالاری است که سقف آن فقط به اتکاء ستونها پایدار مانده است. (یادداشت مترجم)
4ـ ستون میدان واندوم در پاریس که به افتخار ارتش ناپلئون و با فلز 1200 توپ که در سال 1805 از دشمن گرفته شد ساخته شده است 44 متر ارتفاع و 3/60 متر قطر دارد. (یادداشت مترجم)

منبع: روسو، پی یر، تاریخ صنایع و اختراعات، حسن صفاری، تهران: امیر کبیر، چاپ هشتم، 1390.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط