هرتزل در راستای فعّالیتهای گستردهی خود برای تأسیس دولت یهود،(1) اقدام به تأسیس یک رشته همایشهای سالانهی صهیونیستی نمود، تا در آن، روشهای اجرایی تحقق آرمان صهیونیسم، مورد بررسی و مطالعه قرار گرفته و ضمن ارزیابی امکانات موجود، حداکثر استفاده از آن به عمل آید. این کنفرانسها عبارت است از: هیئت عالی سازمان جهانی صهیونیسم که تصمیمات و مصوّبات آن، خطوط کلی سیاست سازمان را ترسیم میکند. تأثیر این کنفرانسها در تحقق اهداف صهیونیسم، چندان مفید و کارساز قرار گرفت، که هم اینک با گذشت حدود یک قرن از مرگ هرتزل، برگزاری آن همچنان ادامه دارد.
این کنفرانسها بیشتر در ماه اوت (دهم مرداد- نهم شهریور) و در شهر «بال»(2) سوئیس برگزار شده و تنها چند مورد از آنها در جاهای دیگر، انجام گرفته است. از جمله کنفرانس چهارم در سال 1900م به دلیل تأثیر بر افکار عمومی انگلیس، در لندن برگزار شد. کنفرانس هشتم در لاهه و سپس در هامبورگ، وین، پراگ، زوریخ، ژنو و پس از اشغال رسمی سرزمین فلسطین، از بیست و سومین کنفرانس که در سال 1951م به ریاست ناحوم گلدمن تشکیل شد، کنفرانسهای صهیونیستی، همگی در شهر قدس تشکیل شد. شایان یادآوری است که این شخص، پس از بالا گرفتن نفوذ اسرائیل در کنفرانس، در سال 1972م از مقامش برکنار شد.
اینک گزارش کوتاهی از اهمّ این کنفرانسها:
کنفرانس اول (بال- 23 تا 25 اوت 1897م)
این همایش به مدت سه روز و با شرکت 196 نفر از نمایندگان گروههای مختلف یهودی در سراسر جهان، به ریاست تئودر هرتزل، تشکیل شد و در آن سیاستهای راهبردی جنبش صهیونیستی و مبانی سازمان جهانی یهود، به تصویب رسید.اجمال مصوبات این کنفرانس در چهار بند، قابل ملاحظه است:
1. تقویت فرآیند اشغال تدریجی فلسطین، به شیوهی منظم و با پشتوانهی قانونی(!)
2. سازماندهی جنبش جامعهی یهود و ایجاد وحدت میان گروههای مختلف یهودی در سراسر جهان.
3. تحریک هشیاری و تقویت آگاهیهای ملی یهود.
4. اقدام به جلب موافقت دولتهای مختلف، برای تحقق اهداف جنبش صهیونیستی.
گفتنی است، این کنفرانس از به کار بردن واژهی «دولت» پرهیز کرد و به جای آن از تعبیر «میهن» برای یهودیان در فلسطین، با قید «پشتوانهی قانونی» بهره جست، تا موافقت جامعهی یهود و تأیید و حمایت دیگر دولتها را به دست آورد.
در اجرای مصوبات کنفرانس مزبور، «شرکت یهودیِ دولت یهود» تأسیس شد که به عنوان ادارهی مرکزی کلیهی جمعیتهای یهودی، معرّفی شد.
همهی کسانی که مصوّبات کنفرانس «بال» را پذیرفتند، صهیونیست تلقّی شده و داوطلبانه، تنها سالی یک شلینگ(3) برای کمک به هزینههای هیئت اجرایی میپرداختند.(4) پرداخت مبلغ یک شلینگ، این حق را به صاحب آن میداد که بتواند در انتخابات نمایندهی اعزامی به کنفرانس، واجد یک رأی مستقل باشد. نمایندهی مزبور نیز به نوبهی خود، در مسایل سیاسی و کلیهی تصمیماتی که برای سازمان صهیونیسم گرفته میشد، صاحب رأی مؤثر، به شمار میآمد.
برنامهی کنفرانس بال با نواختن سرود «امید» که بعدها به عنوان سرود ملی یهود برگزیده شد، به پایان رسید.
از کنفرانس بال به بعد، این سیاست سنجیده اتّخاذ شد که قصد و نیّت قبلی برای تأسیس یک دولت یهود، انکار شود. برای مثال، چهارده سال بعد، رهبر نهضت صهیونیستی، دهمین کنگره را با نطقی آتشین افتتاح کرد و طی آن گفت: «تنها کسانی که در جهل مرکّب ماندهاند، یا سوءنیت دارند، میتوانند ما را به آرزوی تأسیس یک قلمروی مستقل یهودی متّهم کنند.» حال آن که هرتسل، پس از اولین کنگرهی صهیونیستها، در سوم سپتامبر 1898م در خاطرات خود چنین مینویسد:
اگر بخواهم نتیجهی کنفرانس بال را در یک جمله خلاصه کنم- جملهای که همیشه از بیان آن در انظار عمومی سرباز خواهم زد- این خواهد بود که:
در بال، من دولت یهود را بنیاد نهادم ... اگر امروز این جمله را با صدای بلند اعلام کنم، با تمسخر جهانیان روبهرو میشوم. شاید ظرف پنج سال آینده و حتماً طی پنجاه سال بعد، همه این را خواهند فهمید.(5)
این سخن، به خوبی میزان عزم و ارادهی این جماعت را برای تحقّق آرمانها و باورهایشان، نشان میدهد. یهودیان صهیونیست، توانستند با بهرهگیری از انواع شیوههای مکر و خیانت، و با تکیه بر روشهای متنوع ارعاب و تهدید و استفاده از روشهای ماکیاولیستی، پس از گذشت پنجاه سال از تشکیل کنفراس بال، رسماً بر سرزمین مقدّس فلسطین چیره شوند. در این راه، بسیاری از بومیان را به قتل رساندند و به دنبال کمکهای مالی و تسلیحاتی پیدرپی آمریکا و انگلیس، قریب یک میلیون نفر فلسطینی مسلمان را از خانه و بلاد خویش، آواره کردند.
برگزاری نخستین کنفرانس صهیونیستی، مقارن بود با سیل مهاجرت یهودیان اروپای شرقی به انگلیس و ایالات متحده.
ژوزف چمبرلن (1836- 1914م) وزیر مستعمرات انگلیس، که از مهاجرت گسترده و بیرویهی عناصر بیخاصیّت و زیانبار یهود به انگلیس، که موجب بروز بحران و آثار منفی در اقتصاد کشورش میشد، خرسند نبود، از برنامهی اعلام شده در این کنفرانس، مبنی بر گرد آمدن یهودیان در فلسطین و تشکیل یک دولت یهودی، استقبال کرد.
در این مورد، دیداری در لندن میان هرتزل با چمبرلن صورت پذیرفت که یادآور ملاقات مناسح بن اسرائیل با کراموِل بود و زمینه ساز دیدار و گفتوگوی حاییم وایزمن، دبیر کل فدراسیون صهیونیستهای انگلیس، در سال 1914 با لرد بالفور، وزیر امور خارجهی بریتانیا شد.
در این دیدار، هرتزل برای چمبرلن و وزیر خارجه، لرد لانسدون توضیح داد و گفت:
هنگامی که امپراتوری بریتانیا تلاشهای صهیونیسم را مورد حمایت و تأیید قرار دهد، تنها صاحب یک مستعمره ی ثروتمند نمیشود؛ بلکه علاوه بر آن، دلهای ده میلیون نفر یهودی را به خود معطوف میدارد ... و در این صورت، آن سرزمین به منزلهی پادگان ملت یهود شده و امپراتوری بریتانیا میتواند بر ده میلیون نفر هوادار مخلص خود در تمام نقاط جهان اعتماد ورزد. تمام این لشکر در انتظار اشارتی از سوی دولت معظّم خواهد بود تا خدمت مطلوب را به جای آورد، و در یک کلام، انگلیس صاحب ده میلیون نفر مزدور برای تأمین عظمت و سلطهی خویش خواهد شد.
به هر حال، در کنفرانس بال، نطفهی نامشروع دولت صهیونیستی بسته شد؛ اما صهیونیستها در انجام اقدامات خویش، با مخالفت سرسختانهی بسیاری از یهودیان روبهرو شدند. این مخالفتها از سوی طبقات متوسط جامعه و از میان اصلاحطلبان آزاداندیش، صورت میگرفت. اینها معتقد بودند که مهاجرت به فلسطین، نوعی رجعت دینی بوده و در دنیای امروز پذیرفته نیست. کارگران یهودی سوسیالیست نیز التزام به قومیت یهود و جنبش صهیونیستی را مظهر نظام سرمایهداری بورژوایی دانسته و خصومت با قوم سامی را از آثار سوء نظام سرمایهداری و امری زوالپذیر میشناختند.
از سوی دیگر، اتحادیهی اسرائیلی فرانسه (6) نیز به شدت با صهیونیسم مخالفت ورزید و تبلیغات صهیونیستی را سلاحی بالقوّه بر ضدّ یهودیان فرانسه میدانست.
اجلاس حاخامهای آمریکایی نیز مصوّبات نخستین کنفرانس صهیونیستی را به دلیل زیانبار بودن فعالیتهای صهیونیستی برای جامعهی یهود، مورد انتقاد قرار داد و اعلام داشت که این اقدامات موجب میشود تا یهودیان در کشورهای متبوع خود که بدان تعلق و وابستگی دارند، بیگانه و اجنبی به شمار آیند.
در سال 1907م، یعقوب شیف،(7) رهبر مهاجران یهودی آمریکا، در حالی که کنارهگیری خود را از جریان صهیونیسم اعلام میکرد، گفت: من نمیتوانم در آنِ واحد، یک آمریکایی میهنپرست و هم هوادار جنبش صهیونیسم باشم.(8)
کنفرانس دوم (بال- اوت 1898م)
این کنفرانس، منجر به تأسیس بانکی شده که ادارهی امورمالی شرکت یهودی را عهدهدار شود. سرمایهی اسمی این بانک، دو میلیون لیره استرلینگ تعیین گردید. در سال 1902م، بانک مزبور تأسیس شد و عملاً فعالیتهای خود را آغاز کرد. پس از آن هرتزل کوشید تا در جریان دیدار ویلهلم گیوم دوم،(9) امپراتور آلمان، از سرزمین فلسطین، رضایت و تأیید سلطان عبدالحمید عثمانی را در اعطای نوعی استقلال و خودمختاری به یهود، جلب کند. به همین جهت، موفّق شد در شهر قدس اجازهی حضور در برابر امپراتور آلمان را پیدا کرده و درخواست خود را مطرح سازد؛ ولی امپراتور که میدید این امر، نوعی دخالت در شئون امپراتوری عثمانی تلقی میشود و حساسیت دولتهای بزرگ را که مترصد پایان دادن به حیات این بیمار شرق بودند، تحریک میکند، پیشنهاد وی را نپذیرفت و هرتزل در وصول به خواستهی خویش ناکام ماند.کنفرانس سوم (بال- اوت 1899م)
در این نشست، میثاق جهانیِ صهیونیسم و سیاست صندوق اقتصادی برای استقرار یهودیان در اراضی فلسطین، مورد بحث و گفتو گو قرار گرفت.کنفرانس چهارم (لندن- اوت 1900م)
هرتزل برای کسب حمایت و تأیید دولت بریتانیا از تشکیلات صهیونیستی، در این کنفرانس با وزیر امور خارجهی وقتِ انگلیس، لرد لانزدافون، دیدار و گفتوگو کرد.کنفرانس پنجم (بال- دسامبر 1901م)
این نشست، شاهد بروز اختلافاتی در باب فرهنگ عبری و ضرورت اهتمام بدان، به عنوان نخستین اولویت، برای تمهید مقدمات تأسیس کشور ملی یهود در فلسطین بود.حاییم وایزمن، پیشنهاد داد تا دانشگاه زبان عبری تأسیس شود و کنفرانس نیز با تشکیل یک شورای فرهنگی برای بحث دربارهی پیشنهاد مزبور، موافقت کرد. در ضمن، به منظور سرمایهگذاری جهت خرید اراضی از اعراب فلسطین، احداث «بانک ملی یهود» را نیز مورد تصویب قرار داد.
کنفرانس ششم (بال- 1903م)
این واپسین کنفرانسی بود که هرتزل موفّق شد در آن شرکت کند؛ زیرا وی در ژولای 1904م درگذشت. اعضای شرکت کننده به سبب مذاکراتی که هرتزل با «وُن بلیفیه» به منظور جلبنظر وی برای اسکان یهود به عمل آورده بود، به شدت بر ضد او شوریدند و وی را مورد انتقادهای سخت قرار دادند. نام بردهی اخیر، وزیر کشور وقتِ روسیه و متهم به انجام تحریکاتی در کشتار شماری از یهودیان شهر کیشینف روسیه بود.همچنین اعضای کنفرانس، هرتزل را به سبب قبول پیشنهاد ژوزف چمبرلن، وزیرمستعمرات بریتانیا، مبنی بر استقرار یهودیان در اطراف شهر نایروبی، پایتخت کنیا، با حفظ خودمختاری و حاکمیّت مستقل، مورد سرزنش و حملات خود قرار دادند.
گفتوگوهای هرتزل با ون بلیفیه، وزیر کشور و ذینفوذ روسیه، به منظور استفاده از نفوذ وی در نزد مقامات، برای صدور مجوّز مهاجرت یهودیان از روسیه، آن هم به شرط توقّف فوری تبلیغات صهیونیستی بر ضد روسیه بوده است. متقابلاً دیویت، وزیر اقتصاد و دارایی روسیه نیز موافقت خود را با تأسیس شعبه بانک یهود، در کشور خود، اعلام کرد.
اما اعضای کنفرانس ششم، از این جهت هرتزل را مورد حملات خود قرار دادند که او در مذاکرات خود، فلسطین را که اولین و آخرین هدف آنها بوده است، مورد تأکید و پیگیری قرار نداده بود.(10)
به هر حال، ماکس نورداو، دوست صمیمی هرتزل، تلاش زیادی کرد تا در این کنفرانس، به گونهای از شدّت التهاب و حملات مخالفان نسبت به طرح تأسیس یک کشور یهودی در آفریقا بکاهد. او توضیح داد که سرزمین آفریقا چیزی جز پناهگاه موقّت یهود، برای نجات از فشارها و مصایب فعلی نیست. او تأکید کرد که ما خواهیم توانست در آن جا با کسب تجارب لازم، ادارهی صحیح کشور آینده و اصلی خود را در فلسطین تضمین کنیم.
امّا این استدلال، اعضای تندرو و به ویژه نمایندگان شرکت کننده از روسیه را قانع نکرد. به همین جهت، کنفرانس، طرح مزبور را مردود دانسته و تنها مقرّر داشت که میتوان گروهی را برای بازدید و اعلامنظر کارشناسی به اراضی مورد بحث در آفریقا اعزام کرد، مشروط بر آن که هزینهی این امر، بر عهدهی بانک یهود قرار نگیرد. برای تصویب این امر، رأیگیری شد و چون بیشتر اعضا رأی مثبت دادند، نمایندگان اعزامی از روسیه، با حالت قهر و اعتراض، جلسه را ترک کرده و در سالن مجاور با صدای بلند به شیون و زاری پرداختند، چنان که گویی فلسطین را برای همیشه از دست دادهاند. این جا بود که هرتزل در جمع آنان قول داد و تأکید کرد که هرگز از نظر خویش مبنی بر تأسیس کشور ملی یهود در فلسطین باز نخواهد گشت. آنان نیز راضی شدند و روز بعد به سالن اصلی کنفرانس بازگشتند.
کنفرانس هفتم (بال- اوت 1905م)
پس از مرگ هرتزل، ماکس نورداو، به عنوان رئیس کنفرانس مطرح شد؛ ولی چون نام برده این سمت را نپذیرفت، یک شورای اجرایی، مرکّب از هفت نفر انتخاب گردید. چهار نفر از آنان معتقد بودند که صهیونیسم نباید پیش از حصول تضمینهای سیاسی، در فلسطین دست به اقدامی بزند؛ ولی سه نفر دیگر بر آن بودند که باید با پیگیری و جدیّت تمام، خرید اراضی فلسطین، استمرار یابد، تا فرصت مناسب برای دستیابی به کشور ملی یهود حاصل شده و دولتهای بزرگ، آن را تحت حمایت خود قرار دهند.بدین ترتیب، زنجیرهی این کنفرانسها، به لحاظ آثار و نتایج مطلوبی که در تحقّق اهداف جنبش صهیونیسم و ایجاد وحدت و انسجام میان طوایف پراکندهی یهود، به دنبال داشت، طی یک قرن کامل، از 1897 تا 1997م، 33 نشست را برگزار کرد که ده مورد اخیر آن، از سال 1951 م در بیتالمقدّس تشکیل شد.
پی نوشت ها :
1- دعوت هرتزل در آغاز، تنها متوجّه تأسیس یک دولت یهودی بود که بتواند یهودیان را از آوارگی و پراکندگی برهاند و آنان را در خود جای دهد.
در سال 1903/م، در کنفرانس ششم، دولت بریتانیا، منطقهای به مساحت شش هزار مایل مربّع از سرزمین کنیا در شرق آفریقا را برای تشکیل دولت یهودی پیشنهاد کرد. چنان چه تصمیمگیری در این مورد، تنها در اختیار هرتزل میبود، به یقین آن را میپذیرفت؛ اما اعضای کنفرانس صهیونیستی ششم، با قاطعیّت آن را مردود شمرده و به چیزی کمتر از فلسطین رضا ندادند. (ر.ک: اچ.ام.ان. جفریز، فلسطین: الیکم الحقیقه، تعریبِ احمد خلیل الحاج، ص 82).
2- «بال» یا «بازل» (Bale-Basel-Basle) شهری در شمال غربی کشور کوچک و کوهستانی سوئیس و در مسیر رود راین و معروف به شهر گلهای سرخ و دروازهی زرّین کشور سوئیس است. نظر به این که این شهر در مرکز تقاطع خطوط راهآهن مهمّ فرانسه و آلمان قرار دارد؛ از این رو، محلّ مناسبی برای اجرای کنفرانسها و نمایشگاههای صنعتی و بازرگانی اغلب کشورهای اروپایی بوده و آن را شهر میثاق (Convetioncity) نامیدهاند.
3- واحد پول انگلیس، معادل یک بیستم پوند.
4- پرداخت این مبلغ ناچیز، امری نمادین بوده است؛ زیرا دهها هزار نفر از یهودیان سرمایهدار و ثروتمند سراسر جهان، مانند خاندان روچیلد، میلیونها دلار و پوند از ثروت کلان خویش را برای هزینههای این شرکت، پرداخت میکردهاند.
5- دیوید هرست، تفنگ و شاخهی زیتون، ترجمهی رحیم قاسمیان، ص 14.
6- Alliance Esraelite.
7- Jacob Sciff.
8- البته پس از صدور وعدهی بالفور و جدّیتر شدن قضیّهی تشکیل دولت صهیونیستی، مخالفتهای گستردهتری از سوی یهودیان و حتّی پارهای از چهرههای سرشناس این طایفه، صورت پذیرفت.
9- گیوم، نام دو تن از امپراتوری آلمان است. گیوم دوم (1859-1941/م) در سال 1888/م امپراتور آلمان شد و پس از جنگ جهانی اول، در سال 1918/م از قدرت برکنار گردید.
10- پس از برگزاری نخستین کنفرانس، صهیونیستها در اعلان تصمیمات خویش، مقیّد بودند که نام سرزمین مورد نظر خود، یعنی فلسطین را افشا نسازند، تا هم بتوانند با ورقهای متعدّدی بازیهای سیاسی خود را دنبال کنند و هم بر اختلافاتی که میان اعضای کنفرانس در این مورد پدید آمده بود، به طور موقّت سرپوش بگذارند. به همین جهت، پیشنهاد دولت بریتانیا در سال 1903/م مبنی بر واگذاری سرزمینی در شرق قارهی آفریقا برای استقرار یهودیان، از سوی کنفرانس صهیونیستی قویّاً مردود اعلام شد. از این زمان، اعلان نام سرزمین فلسطین به عنوان هدف اصلی جنبش صهیونیسم، یک ضرورت عملی تشخیص داده شد.