امنیت ملّی و تهدیدات خارجی

مرور اجمالی بر دشمنی های امریکا پس از پیروزی انقلاب علیه ملت ایران نشان می دهد که این کشور در سه مقطع، در اوایل سال 1359، سپس در سال 1366 و بالاخره در اواخر سال 1373 و اوایل 1374، تصمیمات حادّی علیه
چهارشنبه، 20 شهريور 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
امنیت ملّی و تهدیدات خارجی
 امنیت ملّی و تهدیدات خارجی

نویسنده: حسن روحانی




 

مرور اجمالی بر دشمنی های امریکا پس از پیروزی انقلاب علیه ملت ایران نشان می دهد که این کشور در سه مقطع، در اوایل سال 1359، سپس در سال 1366 و بالاخره در اواخر سال 1373 و اوایل 1374، تصمیمات حادّی علیه کشور ما اتخاذ کرده است. (1)(2)

مقطع اول تحریم

در سال 1359، قطع کامل روابط سیاسی، تحریم روابط بانکی، بلوکه کردن اموال ایران و بخشی از تحریم های اقتصادی از طرف امریکا علیه جمهوری اسلامی ایران اعلام شد. این تصمیم بعد از اشغال لانه جاسوسی امریکا توسط دانشجویان مسلمان و در پی شکست تلاش های سیاسی و بی تأثیر بودن تهدیدات امریکا علیه ایران با هدف وادار کردن جمهوری اسلامی ایران به عقب نشینی و آزادسازی گروگان ها اتخاذ شد. تصمیمات سال 1359، که به منظور ایجاد فشارهای سیاسی و اقتصادی علیه دولت و مردم ما اتخاذ شده بود، نه تنها تأثیر فوق العاده ای نداشت، بلکه حضرت امام(ره) از این واقعه استقبال کردند و فرمودند:« اگر کارتر در عمر خود یک کار کرده باشد که بتوان گفت به خیر و صلاح مظلوم است، همین قطع رابطه است... ما این قطع رابطه را به فال نیک می گیریم. »(3)تصمیم امریکایی ها در آن مقطع باعث عظمت بیشتر انقلاب در جهان، آمادگی بیشتر مردم برای مقابله با استکبار و موجب شور و شوق و نشاط در میان ملت ما شد و ایران و نظام اسلامی در میان مسلمانان جهان منزلت جدیدی یافت.

مقطع دوم تحریم

مقطع دوم زمانی بود که امریکا کیک و کلید و انجیل را برای آشتی به ایران فرستاد. امریکایی ها خودشان تصمیم به قطع رابطه گرفتند و خودشان هم ده ها نوبت از این تصمیم اظهار پشیمانی کردند! مقامات امریکا، نه فقط به طور خصوصی، بلکه ده ها بار در مصاحبه ها، سخنرانی های عمومی، کنفرانس ها و سمینارها به صورت علنی اعلام کردند که چون ایران کشور بسیار مهمی در منطقه است و نقش این کشور را در منطقه حساس خلیج فارس و خاورمیانه نمی توان نادیده گرفت، مایل اند با ایران مذاکره کنند علاقه مند به تجدید رابطه سیاسی با ایران هستند. امریکا فکر می کرد که قطع رابطه، عامل فشاری بر ایران خواهد بود. آنها در عمل به اشتباه خود پی بردند و ده ها بار به این اشتباه و در عین حال اهمیت جمهوری اسلامی ایران اعتراف کردند و درخواست مذاکره و رابطه با ایران نمودند که در واقع می توان گفت در بعضی از مقاطع کار به نوعی التماس هم رسید!
تحقیر بعدی، چند ماه بعد رخ داد، وقتی امریکایی ها با سروصدای فراوان به خلیج فارس آمدند و با هدف مصون ساختن نفتکش های کویتی، پرچم های خود را روی نفتکش های این کشور نصب کردند( با تقاضای دولت کویت) تا مصونیت یک جانبه ای برای کشورهای جنوبی خلیج فارس به وجود آورند. در سال های 1365 و 1366 همه هدف و تلاش امریکا و عراق و دیگران بر قطع جریان نفت ایران متمرکز بود و لذا انواع سلاح و امکانات در اختیار عراق قرار گرفت تا نفتکش ها نتوانند در بنادر ایران پهلو بگیرند. از سوی دیگر، از آنجا که با زدن یک نفتکش ایرانی بلافاصله تیر غیب به نفتکش دیگران اصابت می کرد و این مسئله برای آنها مشکل بزرگی درست کرده بود، امریکایی ها سینه را سپر کردند تا جلوی تیر غیب را بگیرند. هدف آنها تضمین جریان نفت در خلیج فارس و در عین حال محروم ساختن ایران از فروش و صادرات نفت بود. ولی با همه سروصدا و تبلیغات، در اولین کاروانی که با حضور تعدادی خبرنگار در خلیج فارس راه انداختند، یک نفتکش غول پیکر با پرچم امریکا با مین برخورد کرد. در آن شرایط حساس و در حضور خبرنگاران، چنان ضربه ای به حیثیت امریکایی ها وارد شد که نمونه آن را فقط در حادثه طبس می توان مشاهده کرد. منتهی در طبس فقط اراده خداوند بود و ما هیچ دخالت و اطلاعی نداشتیم، ولی در اینجا اراده خداوند با دست مؤمنین و به تعبیر قرآن« و ایدی المؤمنین»(4) محقق شد.
در مدت چند ماه، چندین ضربه بسیار بزرگ بر حیثیت امریکایی ها وارد شد و لذا در سال 1987(1366)تصمیم به تحریم واردات کلیه کالاهای ایرانی و صادرات کالاهای حساس و دومنظوره گرفتند. در واقع امریکایی ها، به دلیل شکست بزرگی که هم در بخش سیاسی و هم در بخش نظامی متحمل شده بودند، خواستند این شکست را با تحریم جبران کنند. درست هفت سال بعد، ‌یعنی در سال 1373، ‌پس از شکست های سیاسی در صحنه بین المللی و داخلی، امریکایی ها تصمیم به تحریم دیگری گرفتند.

مرحله سوم تحریم

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، حزب دموکرات امریکا دچار شکست های متعددی شد. در سال 1359 در زمان انتخابات ریاست جمهوری، امام فرمود خوب است کارتر دنبال شغل دیگری برود! از آن تاریخ که این حزب در انتخابات شکست خورد، در طول 12 سال و برای سه دوره متوالی نتوانست پیروز شود. وقتی بعد از 12 سال به قدرت رسید، مهم ترین تصمیمی که در سیاست خارجی اعلام شد، صلح خاورمیانه بود. این فرایند در زمان بوش و در واقع بعد از شکست عراق و اخراج عراق از کویت شروع شد. آنها از این جنگ میوه های مختلفی چیدند: ایجاد اختلاف در جهان عرب، نابودی زیربنای اقتصاد کشور عراق و تاراج همه ذخایر ارزی شیوخ خلیج فارس که صورت حساب ها را طبق جیب شیوخ تنظیم کردند. صورت حساب های امریکایی ها برای مخارج جنگ خلیج فارس دقیقاً بر مبنای ذخایر شیوخ در بانک های خارجی بود. فوق العاده نظامی ها، ساعات پرواز هواپیماها و هلیکوپترها، حضور ناوها و استهلاک را دقیقاً بر مبنای ثروت آنها نوشتند و هرچه در طول ده ها سال ذخیره کرده بودند، از اینها گرفتند.
پس این جنگ، ثمرات زیادی برای امریکا و غرب داشت، منتهی شیرین ترین میوه آن برای استکبار می توانست تثبیت اسرائیل و مشروعیت و مقبولیت دادن به آن در منطقه باشد. برای این منظور، اول باید یک دشمن بزرگ در منطقه درست کنند، چون اسرائیل در طول پنجاه سال گذشته همواره دشمن اصلی اسلام، اعراب و کشورهای منطقه بوده است. برای آنکه دشمنی اسرائیل فراموش شود، باید یک کشور دیگر را به عنوان دشمن اصلی و خطر اصلی برای کشورهای منطقه معرفی کنند. بدین منظور، جمهوری اسلامی ایران و اسلامِ انقلابی را به عنوان خطر اصلی معرفی کردند و در تماس با کشورهای منطقه همواره این گونه القاء کردند که اسرائیل برای شما خطری نیست و خطر اصلی در منطقه، در مرحله اول ایران و بعد عراق است. قدرت عراق را که از بین برده ایم، ‌بنابراین یک خطر بیشتر باقی نمانده و آن خطر ایران است و باید نسبت به ایران کاملاً حساس بود. پس با معرفی کردن ایران به عنوان خطر بزرگ منطقه، آنها را برای کنفرانس مادرید آماده کردند و به اصطلاح پروسه صلح را به راه انداختند.

مشکلات سیاسی خارجی امریکا

در واقع مهم ترین مسئله دموکرات ها در بخش سیاست خارجی، به ثمر رساندن پروسه صلح بود. سال 1995 آخرین فرصت دموکرات هاست و سال آینده، سال انتخابات است. آنها به مردم امریکا، به یهودیان و صهیونیست ها و به کشورهای منطقه قول داده بودند که با سرعت و قدرت و در زمانی کوتاه مسئله صلح را به نتیجه خواهند رساند. کلینتون در تبلیغات انتخاباتی خود از بیت المقدس به عنوان پایتخت اسرائیل یاد کرد و قول داد که سفارت اسرائیل را از تل آویو به بیت المقدس منتقل نماید. صهیونیست ها و یهودیان به همین دلایل از دموکرات ها حمایت کردند. اصولاً دموکرات ها به صورت سنتی همیشه حمایت بیشتری از صهیونیست ها داشته اند. بوش(پدر) در اواخر دوره حکومت خود در برابر اسرائیل کمی چهره مستقل گرفته بود. البته سیاست بوش به این دلیل بود که می خواست برای پیشبرد صلح، خود را به ظاهر بی طرف جلوه دهد. ولی همین یک مقدار رفتار مستقلانه، صهیونیست ها را عصبانی کرد و موجب شد تا در انتخابات حمایت بیشتری از کلینتون بنمایند. مهم ترین شعار دموکرات ها هم در دوران تبلیغات انتخاباتی و هم بعد از پیروزی پیشبرد پروسه صلح بود. الان همه می پرسند این پروسه صلح به کجا رسیده است؟ در سال 1993 گفتند مشکل فقط سوریه است و ما به زودی مسئله سوریه را حل می کنیم. سال 1993 تمام شد و به جایی نرسیدند. در شش ماهه دوم سال 1994 مرتب می گفتند تا پایان سال 1994 مسئله صلح سوریه و اسرائیل به نتیجه خواهد رسید. پایان سال 1994 و بی نتیجه ماندن تلاش ها، در واقع به مفهوم شکست سیاست خارجی دموکرات ها بود.
عرفات را به غزه بردند و برای اینکه از معضل غزه خلاص شوند، حکومت غزه و اریحا را به او واگذار کردند. به نقل از یک مقام بلندپایه سوریه، اسرائیلی ها قبلاً به مصری ها اعلام کرده بودند که غزه را از آنها تحویل بگیرند، ولی مصر حاضر نشده بود. اسرائیلی ها گفته بودند اگر کسی پیدا نشود حکومت غزه را از آنها تحویل بگیرد، آنها منطقه را رها خواهند کرد. غزه منطقه ای پرجمعیت ولی بدون درآمد است و موجب دردسر برای اسرائیلی ها بود. اسرائیلی ها در آنجا کشته زیادی می دادند. از این رو، بنا شد عرفات غزه را اداره کند و غرب هم برای تثبیت حکومت به عرفات کمک کند تا برای اسرائیل امنیت لازم را به وجود آورند.
در کنار این رسوایی بین المللی، دموکرات ها در انتخابات مجلس نمایندگان و سنا شکست خوردند و جمهوری خواهان در هر دو مجلس، اکثریت کرسی ها را به دست آورند. آنها هم به محض اینکه در کنگره به قدرت رسیدند، ‌کلینتون را نسبت به وعده های انتخاباتی اش زیر سؤال بردند و همزمان کار تبلیغات انتخاباتی را پیش از موعد آغاز کردند. یکی از این فعالیت های انتخاباتی و تبلیغی برای جلب حمایت صهیونیست ها و یهودی ها، طرح یک لایحه، در بهمن 1373(اوایل سال 1995)راجع به تحریم اقتصادی ایران در سنا، با هدف فشار بیشتر بر حکومت دموکرات ها در یک سال باقیمانده و همچنین جذب پول و امکانات یهودی ها برای انتخابات بعدی بود. دموکرات ها هم برای اینکه عقب نمانند، شروع به فعالیت مشابه علیه ایران کردند.

سیاست های مهار دوگانه

در عین حال امریکایی ها سیاستی را با عنوان«مهار دوگانه»، یعنی مهار ایران و عراق آغاز کردند. سیاست قبلی و سنتی امریکا، ایجاد توازن قدرت بین ایران و عراق بود. بعد از حمله عراق به کویت، عراق به عنوان یک کشور خطرناک که باید مهار گردد، مطرح شد. نسبت به ایران هم بحث مراقبت بیشتر مطرح شد. ولی بعد از ضربات مهلک بر عراق و در واقع بر هم خوردن توازن از دید آنها، در نهایت به این نتیجه رسیدند که باید نسبت به ایران و عراق سیاست مشابهی اعمال شود که حاصل آن طرح سیاست «مهار دوگانه»بود(5).
در اجلاس کشورهای گروه صنعتی تلاش کردند تا ایران را در محاصره اقتصادی قرار دهند. آمار سالانه مبادلات تجاری در جهان، ‌با شگفتی، حاکی از وجود حجم مناسبات تجاری قابل ملاحظه ای بین ایران و امریکا، مخصوصاً حجم خرید نفت از سوی شرکت های امریکایی بود. اعضای گروه صنعتی هفت، این آمار را همواره به رخ امریکا که مدعی منع تجارت با ایران بود، می کشیدند. این مسئله برای امریکایی ها موجب ذلت و مشکل زا شده بود. از طرف دیگر، وقتی قرارداد بین شرکت ملی نفت ایران و شرکت کونکو در خلیج فارس اعلام شد، چون رقم معامله بالا بود( البته این شرکت، یک شرکت امریکایی است که در هلند به ثبت رسیده است) سروصدای عجیبی در سطح جهان برپا شد. تمام رسانه ها شروع به تمسخر امریکا برای انعقاد قرارداد یک میلیارد دلاری با ایران کردند. رسوایی که در روزنامه های اروپا و امریکا، مخصوصاً از سوی جمهوری خواهان، علیه حزب حاکم راه افتاد، حیثیت آنها را خدشه دار کرد و لذا ناچار شدند تا این تصمیم ناپخته را اتخاذ کنند. این سیاست در این مقطع، از سویی به دلیل وارد شدن یک ضربه حیثیتی به دموکرات ها در پی افشای آمار تجارت با ایران و از سوی دیگر به دلیل شکست در پیشبرد طرح صلح خاورمیانه به عنوان مهم ترین فعالیت سیاست خارجی آنها اتخاذ گردید.

اسلام مانع اصلی طرح سازش

امریکا ایران را مانع اصلی پیشرفت روند صلح خاورمیانه معرفی کرد. البته اگر این حرف ها بازی تبلیغاتی نباشد و واقعاً چنین عقیده ای وجود داشته باشد، دچار یک خطا و اشتباه بزرگ سیاسی شده اند. اگر امریکایی ها فکر کرده اند مشکل صلح خاورمیانه، جمهوری اسلامی ایران است، مرتکب خطای استراتژیکی در تحلیل مسائل منطقه ای شده اند؛ همان طور که به اشتباه فکر می کنند ابرقدرت هستند و دنیا گوش به فرمان آنهاست. امریکایی ها در مسائل سیاسی گاهی اشتباهات بسیار بزرگی دارند. این امکان وجود دارد که صهیونیست ها هم در وزارت خارجه و هم در شورای امنیت ملی امریکا، پست های کلیدی را در دست گرفته اند و صرفاً با مدّ نظر قراردادن منافع اسرائیل و صهیونیست ها و انتقال اطلاعات غلط به بالا، حاکمان امریکا را دچار یک اشتباه جدی و سردرگمی بزرگ کرده اند. ممکن است امریکایی ها این مسائل را فقط در تبلیغات مطرح کنند و به آنها باور نداشته باشند. (6)
مشکل اصلی برای پروسه به اصطلاح صلح، بیداری ملت ها و زنده بودن ملت فلسطین است و ربطی به جمهوری اسلامی ایران ندارد. آیا با کنار رفتن جمهوری اسلامی ایران از پروسه صلح، ‌مشکلات صلح خاورمیانه حل می شود؟ یعنی ملت فلسطین می گوید چون ایران تاکنون مقاومت می کرد، ما هم مقاومت می کردیم، حالا که ایران عقب نشینی کرده است، ما هم فلسطین را می فروشیم و تسلیم می شویم؟! اگر چنین می اندیشند، واقعاً دچار خطای بزرگی شده اند. آیا آنها فکر می کنند که ملت های اسلامی حاضرند دست از اسلام، ایمان و آرمان خود بردارند؟! اگر جمهوری اسلامی ایران امروز الگو شده، به این دلیل است که ایران حرف دلِ آنها را می زند؛ به این دلیل که جمهوری اسلامی ایران منطق اسلام را تبیین می کند. آنها مسلمان هستند و می بینند جمهوری اسلامی ایران مجری واقعی احکام اسلام است. در غیر این صورت مگر ایران می تواند برای مسلمانان الگو باشد؟ ایران به عنوان یک کشور اسلامی و مُجری احکام اسلام می تواند برای مسلمانان الگو باشد. اگر مشکلی هست، به دلیل زنده بودن اسلام است. اگر مشکلی هست، به دلیل هوشیاری و بیداری ملت های اسلامی است، نه از طرف جمهوری اسلامی ایران(7).

پیشتاز نهضت های اسلامی

جمهوری اسلامی ایران منادی و مبین آرمانی است که تعلق به همه مسلمانان دارد. امریکایی ها چگونه فکر کرده اند؟ آنها برنامه های خود را با سران چند کشور منطقه هماهنگ کردند و فکر می کنند در این منطقه همه قدرت ها به دست آنهاست و اگر چند نفر را به عنوان شاه و رئیس جمهور خریدند، مسئله حل می شود و ملت ها هیچ نقشی ندارند؟ صدها میلیون مسلمان بیدار و هوشیار نقشی ندارند؟ برای مثال در مراسم حج امسال در منی تا ایرانیان در رمی جمرات شعار« الموت لامریکا» سر دادند، همه مسلمانان فریاد زدند«الموت لامریکا». چرا بقیه مسلمانان این شعار را تکرار کردند؟ تا ایرانیان شعار«الموت لاسرائیل» سر دادند، همه فریاد زدند«الموت لاسرائیل» برای چه؟ چون «الموت لامریکا» و «الموت لاسرائیل» حرف دل همه مسلمانان است. همیشه یک کشور باید پرچمدار، پیشقراول و جلودار باشد و ایران امروز جلودار و پیشقراول است. جمهوری اسلامی ایران مانع اصلی صلح خاورمیانه نیست، بلکه مانع اصلی، احیاء تفکر اسلامی در منطقه است. البته صلحی در کار نیست و در واقع، یک توطئه است. صلح عادلانه آن است که هر کس به حق خود برسد. اگر ملت فلسطین به حق خود می رسید، که ما حرفی نداشتیم. ما که دنبال جنگ نیستیم. اصلاً مسلمانان دنبال جنگ نیستند. از اول هم غرب این جنگ را در منطقه بر مسلمانان تحمیل کرد. آنچه امروز با این پروسه به اصطلاح صلح مقابله می کند؛ اسلام، قرآن، هوشیاری مردم مسلمان و بیداری ملت های اسلامی است. (8) ولی به مردم امریکا، اروپا و کشورهای منطقه به دروغ گفته می شود که همه چیز خوب پیش می رود، ولی ایرانی ها نمی گذارند و مقابل روند صلح ایستاده اند. البته این اعتراف به شکست، برای آنها بسیار سخت است، اما می خواهند عامل شکست را ایران معرفی کنند. حتی منشأ مقاومت و مبارزه مسلمانان غیور لبنانی و فلسطینی را هم ایران می دانند.

سوء محاسبه امریکا

به هر حال امریکایی ها مدعی شدند که مشکل اساسی ایران است که روند صلح در خاورمیانه پیش نمی رود و لذا باید با ایران برخورد شود. اگر فشار اقتصادی به ایران وارد شود، ایران تسلیم می شود. امریکایی ها اعلام کردند هرگونه صادرات و واردات به ایران ممنوع است. امریکایی ها چه چیزی را به ایران صادر می کردند که ممنوع کردند؟ طبق آمار خودشان در سال گذشته حدود 300 میلیون دلار جنس از امریکا به ایران صادر شده است. کل مبادلات کمپانی های مختلف امریکایی با ایران، مستقیم یا غیرمستقیم، زیر 300 میلیون دلار است. کشوری که حدود 20 میلیارد دلار کالا در سال وارد می کند، 300 میلیون دلار، حدود یک هفتادم واردات آن است. کالاهایی هم که از امریکا وارد می شده، جنس انحصاری نبوده است تا با ممنوعیت صدور آنها مشکلی برای ما به وجود آید. به راحتی می توان آنها را از کشور دیگری وارد کرد. از آن طرف ضرری که به کمپانی های امریکایی وارد می شود، بسیار بیشتر است. خود امریکایی ها این مسئله را خوب می فهمند. خود کلینتون گفت این تصمیم ما ضربه ای به کمپانی های امریکایی است. حتی یکی از مقامات امریکایی گفته بود لازمه تصمیمی که اتخاذ کردیم، بیکار شدن هزاران امریکایی است. پس این تصمیم ضربه به خودشان است و ما مشکل چندانی نداریم. (9)

مصاحبه رسواکننده

همه امید امریکایی ها این بود که وقتی به عنوان قلدر و ابرقدرت دنیا اعلام تحریم کردند، همه تبعیت کنند. کلینتون هم بعد از اعلام تحریم گفت ما از متحدین خود درخواست می کنیم که به ما بپیوندند. صریح تر و روشن تر و با تفصیل بیشتر، وزیر خارجه وی، کریستوفر درخواست کرد. حتی اسم بعضی از کشورها مانند ژاپن را هم به صراحت اعلام کرد و گفت ما از ژاپن می خواهیم که از ما تبعیت کند. از بعضی کشورهای دیگر هم صریحاً تقاضا کردند و برای آنها پیغام فرستادند. همه افرادشان را با عجله به اطراف دنیا فرستادند. حتی خانم مادلین آلبرایت( نماینده امریکا در سازمان ملل متحد) را به خاورمیانه فرستادند، عجله آلبرایت به حدی بود که در مصاحبه همه چیز را اشتباه بیان کرد. برای مثال وی گفت بنا بود ایران یک وام 50 میلیون دلاری برای مسائل هسته ای از ژاپن بگیرد و ما به ژاپن گفتیم این وام را به ایران پرداخت نکند. همه خبرنگارهای حاضر به هم نگاه کردند. 50 میلیون دلار وام برای مسائل هسته ای؟! بعد دیدند خیلی خراب شد، سخنگوی این خانم آمد برای خبرنگاران توضیح داد و گفت خانم آلبرایت اشتباه کرده، 50 میلیون دلار نبوده، بلکه 500 میلیون دلار بوده و برای مسائل هسته ای هم نبوده، ‌بلکه برای سد کارون بوده است! این گونه اشتباهات نشان بی اطلاعی مسئولین امریکا از مسائل از یک طرف و نشان عجله آنها از طرف دیگر است. از این عجله ها پیداست که هیچ گونه هماهنگی و هم فکری نبوده و یک تصمیم ناپخته ای اتخاذ کرده اند. ظاهراً کلینتون در کنگره صهیونیست ها و با حضور وزیرخارجه اسرائیل احساس کرد بهترین فرصت برای فروختن این مسئله به یهودی ها و صهیونیست ها برای استفاده انتخاباتی آینده است و لذا با عجله این مسئله را اعلام کرد، به امید آنکه دنیا هم از آنها تبعیت کند.

انزوای جهانی امریکا

آیا متحدی از انگلیس نزدیک تر به امریکا وجود دارد؟ توقع این بود که حداقل انگلیسی ها از تصمیم امریکا حمایت کنند. ولی اولین کشوری که در اروپا با این تصمیم مخالفت کرد، انگلیس بود. نخست وزیر انگلیس به صراحت گفت که از امریکا تبعیت نخواهیم کرد. آلمان ها نیز با لحن تندتر گفتند نه تنها روابط تجاری را قطع نمی کنیم، بلکه این روابط را لازم می دانیم و انزوای ایران را خطرناک می دانیم. از اینها قوی تر، فرانسه عکس العمل نشان داد. آقای شیراک قبل از پیروزی در انتخابات، در یک برنامه تلویزیونی با رقیب انتخاباتی خود، وقتی از او راجع به تحریم ایران سؤال شد، پاسخ داد که نه تنها نباید در تحریم شرکت کنیم، بلکه به عکس باید روابط خود را با ایران توسعه دهیم، چون ایران کشور بسیار مهمی در منطقه است. بعد از پیروزی در انتخابات هم وقتی از او سؤال کردند، باز هم تصریح کرد که در این تحریم شرکت نمی کنیم و معتقدیم باید روابط خود را با ایران گسترش دهیم.
با اینکه ژاپنی ها هم در این مقطع درگیر یک نوع جنگ تجاری با امریکا بودند و احتمال داشت که از آن حمایت کنند، نخست وزیر ژاپن صریحاً در چین اعلام کرد که ما در این تحریم شرکت نخواهیم کرد. در واقع هیچ دولتی در دنیا از تصمیم امریکا حمایت نکرد. اتخاذ چنین تصمیم ناپخته ای در دنیا بی سابقه است! امریکا از دنیا تقاضای حمایت کرد و یک کشور در سرتاسر جهان از او حمایت نکرد. امریکا ماند و اسرائیل که خود طراح این برنامه بود.

دو مشکل اساسی در اقتصاد کشور

بی تردید این گونه تصمیمات هیچ تأثیر قابل ملاحظه ای در اقتصاد کشور ما نخواهد داشت. اینکه امریکا از ما نفت بخرد یا نخرد، صادرات امریکا به ایران ممنوع یا مجاز باشد، تأثیری بر فعالیت اقتصادی ما ندارد. در این دنیای وسیع و بزرگ، نفت به عنوان یک ماده ارزشمند و حیاتی برای جهان صنعتی، کالایی نیست که ما برای فروش آن مشکلی داشته باشیم و تحریم، فشاری را بر ما وارد آورد. البته جمهوری اسلامی ایران با مشکلات اقتصادی مواجه است، اما این مشکلات مربوط به تصمیمات امریکا نیست. مشکل ما از کجا نشئت می گیرد؟ با بیانی ساده و روشن، جمعیت مصرف کننده ما زیاد و درآمد ما کم شده است. این اساس مسئله است و بقیه مسائل فرعی است. چطور درآمد ما کم و هزینه ما زیاد شده است؟
زمانی که انقلاب اسلامی پیروز شد، جمعیت کشور نصف امروز و حدود 30 میلیون نفر بود(10). الان جمعیت ما نزدیک به 60 میلیون نفر است. جمعیت، حدود دو برابر شده است؛ آن هم جمعیتی که اکثراً جوان اند. در مدارس و دبیرستان و دانشگاه افرادی که در کلاس نشسته اند و درس می خوانند، حدود 20 میلیون نفر هستند. یعنی یک سوم از جمعیت ما در حال تحصیل است. اکثر جمعیت ما، در حدود 54 درصد از جمعیت کشور ما جوانان زیر بیست سال هستند. یعنی جمعیتی مصرف کننده که نیروی مولد نیست، بلکه کتاب می خواهد، کلاس و مدرسه می خواهد، لباس و غذا می خواهد و هکذا. متأسفانه بعد از انقلاب، نرخ رشد جمعیت ما بالا بود که باید با کار فرهنگی این رشد را کم کنیم. در گذشته، نیروی انسانی بزرگ ترین عامل قدرت ملی بود. هر کشوری که دارای جنگجویان، افراد و جوانان بیشتری بود، قدرت آن هم بیشتر بود. قدرت ملی هر کشوری بر مبنای استعداد نیروی انسانی آن کشور قابل ارزیابی بود. اما امروز وضع متفاوت است. امروز، نیروی انسانی عامل اصلی قدرت ملی نیست و فقط درصد ناچیزی تأثیر دارد. امروز، اساس قدرت ملی را تکنولوژی تشکیل می دهد. در واقع تکنولوژی امروز نقش نیروی انسانی دیروز را بازی می کند. آن زمانی که پیامبر فرمود:« إنّی اُباهی بکم الامم»(11) زمانی بود که اساس قدرت ملی را نیروی انسانی تشکیل می داد. ولی امروز تکنولوژی، اساس قدرت ملی را تشکیل می دهد. از این رو امروز باید مراقب رشد جمعیت باشیم. اگر هم بر فرض«إنّی اُباهی بکم اُلامم» برای امروز هم باشد، دستور واجب نیست، حداکثر مستحب است و در شرایط فعلی به دلیل مسائل اهم باید به این مستحب عمل نکنیم. پس اصل اهمّ و مهم برای کجاست؟
بدین ترتیب، از یک طرف هزینه های ما به دلیل رشد بی رویه جمعیت، بیش از دو برابر شده و از طرف دیگر درآمد ما نیز به شدت کاهش یافته است. درآمد اصلی ما متأسفانه هنوز منحصر به نفت است که البته این نقص اقتصاد ماست و باید به گونه ای آن را مرتفع کنیم.

خوداتکایی به جای نفت اتکایی

مقام معظم رهبری در یک سخنرانی فرمود من آرزو دارم که یک روزی بتوانیم همه چاه های نفت را ببندیم و یک قطره نفت صادر نکنیم. البته این یک آرزوی ناممکن نیست. اگر همه در میدان جهاد و تلاش و کار وارد شویم، شدنی است. همه باید کار کنیم. امروز درآمد صادرات آب از صادرات نفت بیشتر است. قیمت یک لیتر آب دو برابر قیمت یک لیتر نفت است. انواع سنگ ها را به دنیا صادر کنیم، بهتر از نفت است. ایران ما بسیار غنی است. ما همه چیز داریم، منتهی یک فشار نیاز است، ‌ظاهراً باید روزی شیرهای نفت بسته شود تا ما صادرات غیرنفتی خود را سامان دهیم. نفت یک ماده بسیار ارزشمند و تمام شدنی است و 20 تا 25 سال دیگر وضع نفت بحرانی خواهد شد. در آن زمان اگر نیاز باشد که ما نفت بخریم، باید بشکه ای 200 دلار بپردازیم. لذا باید اتکاء به نفت را کم کنیم. از اول انقلاب هم همیشه این بحث بوده است که چگونه از تک محصولی خلاص شویم. در این مدت گرچه تلاش زیادی شده است، ولی عملاً در این زمینه موفق نبوده ایم. البته در برنامه اول، صادرات غیرنفتی ما نسبتاً خوب بود و اگر تحرک بیشتری داشته باشیم، می توانیم در یکی، دو برنامه توسعه دیگر نجات پیدا کنیم. صادرات غیرنفتی ما درحال حاضر حدود 5 میلیارد دلار یعنی در حدود نصف درآمد نفتی ماست. با یک جهش، صادرات غیرنفتی به جای 5 میلیارد به 10 میلیارد دلار خواهد رسید. البته باید تسهیلات لازم نیز برای صادرات غیرنفتی ایجاد شود و ارز این صادرات به داخل کشور بازگردد. دولت هم در فکر اجرای برنامه هایی باشد تا صادرات را سامان دهد و ارز حاصل را به داخل کشور برگرداند.

قیمت واقعی نفت

حال قیمت نفت چگونه است؟ ما در سال 1353(21 سال پیش)، نفت را 12 دلار می فروختیم. امروز 15 دلار می فروشیم. در مدت بیست سال، 12 دلار به 15 دلار رسیده است! با 12 دلار آن روز چقدر قدرت خرید داشتیم و با 15 دلار امروز چقدر قدرت خرید داریم؟ از نظر قدرت خرید، ما امروز یک بشکه نفت را در واقع به 2 دلار می فروشیم! قیمت همه کالاها و مصنوعات بالا رفته، ولی قیمت نفت ثابت مانده است. بنابراین، نفتی که در سال 1353، 12 دلار می فروختیم، امروز به 2 دلار فروخته می شود. یعنی درآمد ما یک ششم شده است، جمعیت ما هم که دو برابر شده، یعنی درآمد سرانه یک دوازدهم شده است. از طرف دیگر درآمد به دلار است، ولی مخارج ما به سایر ارزها مانند ین و مارک است. قیمت دلار هم در این مدت در برابر ارزهای دیگر به کمتر از نصف تنزل پیدا کرده، یعنی در واقع درآمد ما نسبت به سال 1353 به یک بیست و چهارم کاهش یافته است. این ریشه مشکل است و باید آن را به نحوی حل کنیم.
البته این مشکل، تنها برای کشور ما نیست. برای سایر کشورهای صادرکننده نفت هم وجود دارد. برای مثال درآمد کشورهای عربی صادرکننده نفت در سال 1980، یعنی 15 سال پیش از محل صادرات نفت، حدود 235میلیارد دلار بوده، ولی در سال 1994 درآمد نفتی این کشورها به 97 میلیارد دلار تنزل کرده است. البته این رقم به قیمت روز و رقم صوری است. اگر به قیمت ثابت سال 1980 محاسبه کنیم، درآمد این کشورها به 53 میلیارد دلار کاهش یافته است. قدرت خرید این کشورها به 22/5 درصد تنزل یافته و درآمد آنها نسبت به سال 1980 تقریباً به یک پنجم کاهش یافته است. در سال های اخیر در عربستان سعودی و امارات و سایر کشورهای صادرکننده نفت، صدها پروژه بزرگ تعطیل شده است. از این رو، این مشکل تمام کشورهای صادرکننده نفت است.
یک راه حل این مشکل این است که وابستگی به نفت را کم کنیم. راه حل دیگر این است که با تماس با سایر کشورهای صادرکننده به آنها شهامت بدهیم تا حکام کشورهای عربی به عنوان صادرکنندگان اصلی نفت با کمی استقلال به منافع کشور خود بیندیشند تا بتوانیم نفت را به تدریج به قیمت واقعی آن برسانیم.

لزوم صرفه جویی

مشکل دیگر، مشکل فرهنگی در بخش اقتصاد است. من در اینجا به نظر مقام معظم رهبری و تأکیدات ایشان در پیام نوروزی امسال و همچنین سال گذشته، یعنی «وجدان کاری، انضباط اقتصادی و انضباط اجتماعی» اشاره می کنم. (12) ما از لحاظ فرهنگی در بخش اقتصاد مشکل داریم و معمولاً اسراف می کنیم. چه کسی اسراف می کند؟ متأسفانه همه اسراف می کنند. در همین مصرف سوخت در کشور، چون قیمت ها ارزان است و یا فرهنگ ما فرهنگ اسراف است، مصرف ما از نُرم بین المللی بسیار بالاتر است. ما از همه کشورها بیشتر سوخت مصرف می کنیم. یک دلیل آن ارزان بودن سوخت است. قیمت نفت در سال جاری که قیمت ها کمی گران شده، به یک بیستم قیمت همسایگان جنوبی ما که صادرکنندگان اصلی نفت هستند، رسیده است. البته ارزانی یک دلیل این اسراف است. اگر گران هم باشد، باز فرهنگ ما فرهنگ اسراف است. برای مثال همین الان که برنج و روغن هم گران شده است، باز هم اسراف می کنیم. آماری که اخیراً برای نان اعلام شد، بسیار تکان دهنده بود. ما 30 درصد نان را دور می ریزیم. با مشکلات فراوان گندم را از آن طرف جهان خریداری می کنیم، با کشتی حمل می کنیم، با کامیون از بندر می آوریم، آرد می کنیم و به نانوایی می رسانیم و او با سوخت ارزان می پزد و ما 30 درصد آن را دور می ریزیم! آن دستگاه دولتی هم برای ساخت یک کارخانه یا کارگاه اگر به یک سالن 300متری نیاز دارد، سالن 700متری می سازد؛ اگر محوطه 1000متری نیاز دارد، محوطه 5000متری آماده می کند. همه ما مقصریم. در بحث اسراف همه ما از دولت، مردم، مسئولین و غیرمسئولین شریک هستیم. برای حل آن هم، همه باید وارد میدان شویم و جلوی این اسراف ها را بگیریم.

تعهد کاری

مسئله مهم دیگر در کنار مسئله اسراف، مسئله تعهد کاری است. آیا ما در اداره و کارخانه و سایر محیط های کاری به مقداری که قانوناً به دولت تعهد داده ایم، کار می کنیم؟ اگر اروپا پیشرفت کرده، اگر غرب جلو افتاده است، عامل اصلی این پیشرفت، علم نیست. البته نمی توان منکر نقش علم در پیشرفت بود، اما باید به صراحت گفت عامل اصلی پیشرفت آنان تعهد کاری است. در کجا کسی تعهد می کند که 8 ساعت کار کند و به جای آن 2 ساعت کار می کند؟! تعهد به این نیست که کسی نماز می خواند یا نمی خواند، روزه می گیرد یا نمی گیرد؛ بلکه تعهد کاری یعنی کسی تعهد داده است که 8 ساعت و یا هفته ای 40 ساعت کار کند و باید دقیقاً به این تعهد عمل کند.
برادران و خواهران بسیجی! شما که پیام رسان پیام مقاومت و ایستادگی و ایمان و اخلاص و فداکاری در ادارات هستید، بیایید به همین یک اصل که مقام معظم رهبری تأکید فرمود، عمل کنیم، یعنی«انضباط اقتصادی و وجدان کاری». اگر فقط به همین اصل عمل کنیم، وضع ما درست می شود. ما اگر فرهنگ اسراف را کنار بگذاریم و به تعهد کاری عمل کنیم، بسیاری از مشکلات اقتصادی و اجتماعی ما حل خواهد شد. مشکلات ما مربوط به خود ماست. امریکا نمی تواند برای ما مشکل عمده ای باشد. من می خواهم به بیان رسول خدا تکیه کنم که فرمود شما جهاد اصغر را پشت سر گذاشتید و جهاد اکبر برای شما باقی مانده است. (13)مبارزه با امریکا جهاد اصغر است. مبارزه با شیاطین خارجی، جهاد اصغر است. در میدان جنگ اقتصادی، با دشمن خارجی مقابله کردن، جهاد اصغر است. جهاد اکبر، مبارزه با شیاطین درونی خودمان است. ما با خودمان باید بجنگیم. بیاییم واقعاً اسراف را کنار بگذاریم. بیاییم به تعهد کاری خودمان پایبند باشیم و متعهدانه فعالیت کنیم. اگر غرب پیشرفت کرده، نه فقط به دلیل علم است، بلکه به دلیل تعهدِ در کنار علم است. آنها به کارشان متعهد هستند، به آنچه قول و قرار می گذارند، متعهد هستند. بیاییم، ما هم متعهد باشیم.

خدا را هم شریک کنیم

جمله ای که به ظاهر جمله قشنگی نیست، اینکه بیاییم از امروز به جای شعار«خدا و اسلام» شعار«وطن و مردم» بدهیم. کار برای «خدا» خیلی سخت است. از کار برای «مردم»شروع کنیم. معروف است که مرحوم شیخ جعفر شوشتری در یک ماه رمضان که در مدرسه مروی تهران منبر می رفت، به مردم وعده داده بود که مطلب مهمی را در21 ماه رمضان خواهد گفت. در روز 21 ماه رمضان به مردم گفت تا حالا به شما گفته اند«موحّد باشید»، ‌«یکتاپرست باشید»، من می خواهم به شما بگویم از امروز بیایید «مُشرک باشید»! از آنجا که همه فعالیت و تلاشمان برای خودمان است، بیایید از امروز یک سهم هم برای خدا بگذاریم و مشرک بشویم. کمی خدا را هم شریک کنیم! من هم می خواهم امروز در این جلسه بگویم بیایید مشرک شویم. به جای خود و خودیت کمی وطن پرست شویم، کمی برای مردم کار کنیم. این خود را بشکنیم. یکتاپرست شدن بالاترین مقام است. مؤمن و مسلمان بودن بالاترین مرحله است. اگر خدای ناکرده دستمان به آن حقیقت بلند نمی رسد، لااقل کمی خدا را در کارهایمان شریک کنیم. ما بعد از انقلاب گفتیم وطن پرستی، شرک است، مردم پرستی کفر است، فقط خداپرستی. البته آن سخن صحیح است، ولی من می خواهم بگویم، بیاییم این«خود» را کنار بگذاریم و کمی برای جامعه و وطن کار کنیم. برای کشور و نظام و برای نسل آینده کار کنیم.
اگر واقعاً وجدان کاری باشد و اگر ما متعهد شویم و به صحنه بیاییم، خداوند ما را کمک و یاری خواهد کرد و ما می توانیم بر شیاطین داخلی و خارجی پیروز شویم. امام که فرموده:« امریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند»(14). دقیقاً درست است، به شرط آنکه ما مسلمان و متعهد باشیم. مقام معظم رهبری فرمود من خوشحالم که امریکا کشور ما را تحریم کرد. واقعاً باید خوشحال باشیم و واقعاً برای ما مبارک و خیر است، به شرط آنکه متعهدانه در صحنه باشیم و به آنچه خداوند به ما دستور داده و وجدان و قانون به ما گفته است، عمل کنیم. اسراف را کنار بگذاریم که «انّه لا یحبّ المسرفین»(15). به این آیه قرآن عمل کنیم، آن وقت خداوند هم ما را یاری خواهد کرد و می توانیم بر همه مشکلات اقتصادی فائق گردیم و ان شاءالله این کشور را به آن نقطه ای که مطلوب ولی عصر امام زمان(عج)است، برسانیم.

پی نوشت ها :

1. سمینار بسیج، مسئولین بسیج وزارتخانه ها و ادارات، دانشگاه تهران، ‌24 اردیبهشت 1374.
2. Hossein Alikhani,Sanctioning Iran:Anatomy of a Failed Policy:London:I. B. Tauris Publishers,2000
3. صحیفه نور، جلد12، ‌ص 40.
4. قرآن مجید، سوره حشر، ‌آیه2.
5. سیاست مهار دوگانه در سال 1993 برای نخستین بار توسط مارتین ایندیک (Martin Indyk) مطرح شد. نظریه پردازان این دکترین قصد داشتند با الهام از نظریه جورج کنان مبنی بر مهارسازی(Containtment) شوروی در دوران جنگ سرد، ایران و عراق را در دوران جدید در منطقه خلیج فارس مهار کنند تا منافع نظام سرمایه داری جهانی تأمین گردد. جهت اطلاع بیشتر از ابعاد و پیامدهای این دکترین نگاه کنید به:
Zbigniew Brezezinski,Brent Scowcrof and Richard Murphy,"Differentiated Containment",Foreign Affairs,May/Jun 1997
6. جان مرشیمر، استاد علوم سیاسی دانشگاه شیکاگو و استفن والت، استاد روابط بین الملل دانشگاه هاروارد، در یک کتاب آکادمیک و بسیار معروف در سال 2007 به بررسی یکی از تابوهای معروف در امریکا- یعنی تأثیر لابی اسرائیل بر سیاست خارجی این کشور- پرداختند. نویسندگان این کتاب در اثر خود با ارائه مستنداتی علمی نشان داده اند که ایالات متحده امریکا امنیت خود را قربانی منافع یک کشور دیگر یعنی اسرائیل کرده و علاوه بر این سیاست امریکا در قبال منطقه خاورمیانه نیز به کلی تحت تأثیر لابی اسرائیل قرار دارد. نگاه کنید به:
John J. Mearshiemer and Stephan M. Walt,The Irael Lobby and U. S. Foreign Policy,New York:Farrar,Straus and Giroux,August2007
7. John L. Esposito(editor),The Iranian Rovolution:Its Global Impact,Miami:University Press of Florida,First edition,1990
8. ساموئل هانتینگتون در سال 1993 با چاپ مقاله ای مدعی شد که بیداری ملت های مسلمان و تمدن اسلامی در نظم جهانی آینده تهدیدی اساسی برای منافع نظام لیبرالیستی است. هرچند محتوی و پیام مقاله وی واکنش های منفی و مثبت زیادی را در سطح جهانی به دنبال داشته، ولی قسمت هایی از این مقاله در ارتباط با بیداری تمدن اسلامی و ایفای نقش آن در تحولات آینده نظام بین الملل قابل توجه و تأمل است. نگاه کنید به:
Samuel P. Huntington,"The Clash of Civilizations",Foreign Affairs,Vol. 71,No. 3,Summer1993
9. پس از انقلاب اسلامی ایران، سه مشخصه سوء محاسبه(Miscalculation)، سوء برداشت (Misperception) و سوءتفاهم(Misunderstanding)در اتخاذ و اعمال سیاست خارجی امریکا نسبت به جمهوری اسلامی ایران باعث شد که سیاست خارجی امریکا نسبت به ایران همیشه با شکست های سنگینی همراه باشد.
10. شهید رجایی(ره) در زمان نخست وزیری (دو سال پس از پیروزی انقلاب) کابینه خود را کابینه 36 میلیونی معرفی کرد.
11. بحارالانوار، جلد 17، ص 259.
12. متن پیام نوروزی مقام معظم رهبری در سال 1373 و 1374.
13. وسائل الشیعه، جلد11، ص 122.
14. سخنرانی حضرت امام خمینی در جمع دانشجویان دانشکده اقتصاد دانشگاه تهران، 16/ 8/ 1358.
15. قرآن مجید، سوره اعراف، آیه 31.

منبع :روحانی، حسن؛ (1388)، اندیشه های سیاسی اسلام، تهران: انتشارات کمیل، چاپ سوم 1391.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما