نویسنده: محمد علی قاسمی *
اشاره
در صحنه معادلات قدرت در عراق جدید، چهار دسته از بازیگران، یعنی آمریکا و نیروهای ائتلاف، گروههای قومی و مذهبی داخلی، همسایگان عراق و سزمان های تروریستی و خشونت طلب جهانی حضور دارند و هر یک می کوشند آینده ای برای عراق رقم زنند که دلخواه و مطلوبشان است.در این مقاله، کوشش می شود با تحلیل اهداف، امکانات، منافع و استراتژی های بازیگران مزبور، برآوردی از اوضاع کنونی و آینده عراق در قالب سناریوهای کوتاه مدت ارائه شود و در پرتو آن، سناریوی مطلوب جمهوری اسلامی ایران در بین گزینه های محتمل عراق آینده، ارزیابی و مورد تحلیل قرار گیرد.
مقدمه
پیروزی تقریباً برق آسای آمریکا و متحدانش در جنگ 2003 علیه حکومت صدام حسین اعتماد به نفس فراوانی را در بین سیاستمداران و نومحافظه کاران آمریکا در دولت جرج بوش برانگیخت؛ تا حدی که باعث شد آمریکا از تغییر نقشه جغرافیایی منطقه و پروژه خاورمیانه بزرگ، سخن به میان آورد. در عین حال، گرفتاری آمریکا و نیروهای ائتلاف در عراق، استیصال آنان و یأس از برقراری ثبات و امنیت در این کشور، مخابره تقریباً روزانه اخبار انفجارهای انتحاری علیه نفرات ارتش آمریکا و شهروندان عادی، به سرعت اعتماد به نفس و امیدهای سابق را به صخره سخت واقعیت کوبید. طبیعی است در این وضع، خروج آبرومندانه و با تأمین و تضمین حداکثر ممکن منافع آمریکا در این کشور، اصلی ترین اولویت هر حکومتی و از جمله حکومت اوباما باشد که با شعار «تغییر» به قدرت رسیده است. از سوی دیگر، در عراق امروزی، دولتی بر سر کار آمده است که قادر نیست بی کمک خارجی، دست کم در کوتاه مدت، در مقابل ناامنی ها (که بخشی از آنها به سازمان های تروریستی جهانی مانند القاعده مربوط می شوند) واکنش مناسب و کافی نشان دهد. افتراق و تنوع قومی مذهبی موجود در عراق را هم اگر به تصویر مذکور بیفزاییم، یعنی گروههای متنوع مذهبی و قومی که هر یک استراتژی ها، اهداف و امکانات متفاوتی دارند، در آن صورت تصویری نسبتاً کامل از صحنه داخل عراق خواهیم داشت. همچنین، در منطقه پر آشوب و متلاطم خاورمیانه، همسایگان خرسند یا ناخرسند هم، به ویژه در فقدان حکومت مقتدر مرکزی می توانند در تحولات یک کشور نقش اساسی ایفا کنند. به این ترتیب، در صحنه عراق چهار دسته از بازیگران، یعنی آمریکا و نیروی ائتلاف، گروههای قومی و مذهبی کشور، همسایگان عراق و سازمان های تروریستی و خشونت طلب جهانی (که مهم ترین آنها القاعده است) حضور دارند و هر یک می کوشند آینده ای برای عراق رقم زنند که دلخواه و مطلوب شان است.در این نوشتار کوشش می شود با تحلیل اهداف، امکانات و استراتژی های بازیگران مزبور، برآوردی از اوضاع موجود عراق و بر اساس روندهای موجود، برآوردی از آینده این کشور در کوتاه مدت ارائه شود و در پرتو آن برآورد، سناریوی مطلوب جمهوری اسلامی و تأثیر احتمالی گزینه های محتمل آینده عراق بر منافع ملی ایران، ارزیابی و تحلیل شود.
1. صحنه سیاسی عراق
درباره ترکیب جمعیتی و قومی/مذهبی عراق، اطلاعات قطعی و بی طرفانه موجود نیست. آنچه در دست داریم، تخمین ها و اظهارنظرهایی است که به تناسب جایگاه و تعلقات قومی/ مذهبی مطرح کنندگان بسیار متفاوت است. به طبع هر گروه می کوشد ارقام جمعیتی قوم/ مذهب خویش را بیشتر جلوه دهد تا به تناسب آن سهم بیشتری را در قدرت سیاسی/ اقتصادی مطالبه نماید. به هر حال، برای هدف این نوشتار می توان به تخمین های قابل قبول تر استناد کرد. بر اساس تخمین های رایج حدود 80 درصد جمعیت عراق را اعراب شیعه و سنی و بین 17 تا 20 درصد را اکراد و مابقی را گروههای قومی دیگر (نظیر ترکمن ها) و دینی (مسیحیان آسوری و غیره) تشکیل می دهند. (Anderson & Stansfield, 2004: Xii and 118) گفته می شود 60 درصد کل جمعیت عراق مذهب تشیع دارند که اکثریت نسبی جمعیت این کشور را شامل می شود. گذشته از اعراب، در بین کردها و طوایف دیگر مانند ترکمان ها هم شیعیان وجود دارند. اهل سنت عراق با 20 درصد جمعیت، دومین گروه مهم به لحاظ جمعیت شناسی محسوب می شوند. البته، اکثریت گروههای کرد و ترکمن هم اهل سنت هستند، امّا ظاهراً کردها به هویت قومی خویش بیش از هویت مذهبی اهمیت و اعتبار می دهند؛ زیرا در نواحی کردنشین، به رغم انتقادات فراوانی که نسبت به فساد اقتصادی و سیاسی سران احزاب ناسیونالیست وجود دارد، بازهم این گروهها از اقبال بسیار بیشتری برخوردارند. با این حساب و با صرف نظر از جزئیات و گروههای کوچک تر می توان، گروههای عمده حاضر در صحنه عراق را به سه دسته تقسیم کرد:1-1. کردها، اهداف، استراتژی ها و امکانات
کردها که قریب به 20 درصد جمعیت عراق را تشکیل می دهند، عمدتاً در نواحی شمال و شمال شرق عراق ساکن اند و این نواحی، بخش مهمی از مناطق نفت خیز این کشور را شامل می شود. کردها به لحاظ فرهنگی و زبانی از اعراب متمایزند، اما در درون خود نیز انسجام و اتحاد کامل ندارد. بخشی از دلایل آن به ساخت عشیرتی و قبیلگی جامعه کرد مربوط می شود. در این خصوص کافی است در نظر آوریم که جلال طالبانی و مسعود بارزانی دو تن از معروفترین و مهم ترین چهره های سیاسی کرد در حال حاضر، قدرت خویش را عمدتاً مدیون ریاست بر ایل و طایفه خویش اند. این وضع، البته به مرور زمان و بر اثر رواج ایدئولوژی هایی چون ناسیونالیسم و سوسیالیسم و گسترش حیات شهری و آموزش و پرورش روی به تغییر دارد، تغییری که آهنگ آن کند است. بخش دیگری از دلایل عدم انسجام جامعه کردی به اختلافات فرهنگی - دینی و زبانی جامعه کرد بر می گردد. (Mackenzie, 1999:373,386)
به هر حال، سابقه طولانی درگیری کردهای عراق با دولت مرکزی باعث شده است همسایگان با قدرت های بزرگ، تقریباً همگی، از آنها برای مقاصد خویش استفاده کنند. مطالبات تاریخی کردها که از آن به خودمختاری یا فدرالیسم تعبیر شده است، شامل استقلال در امور داخلی نواحی کردنشین (استقلال در امور اقتصادی/فرهنگی/سیاسی) است که در حوزه فرهنگ و آزادی های مدنی، رسمیت و پذیرش زبان کردی و تدریس آن در مقاطع مختلف تحصیلی و در حوزه اقتصادی، دست کم کسب درصدی از درآمد نفت (اگر نه همه درآمد نفتی حاصل از شمال عراق) بوده است. با توجه به امکانات گروههای کرد و فضای حاکم بر عراق، می توان ادعا کرد کردها در قوی ترین وضع خویش در این کشور به سر می برند و به تحقق آمال و اهداف خویش بیش از هر زمان دیگری نزدیکترند. امکانات و قابلیت های کردها و شرایط مساعد آنها را می توان به شرح زیر ذکر کرد:
1. ضعف دولت مرکزی و قوای نظامی به وجهی که به سهولت نمی تواند بار دیگر بر شمال عراق سیطره کامل برقرار کند. البته، در گذشته نیز سیطره دولت عراق بر این نواحی کامل و بی خدشه نبوده و درگیری حکومت و شورشیان همواره وجود داشته است.
2. حمایت آمریکا و تا حدودی افکار عمومی غرب؛ کمک کردها در ساقط کردن صدام حسین و برقراری منطقه امن در شمال مدار 36 درجه (از آوریل 1992) تا زمان سقوط حکومت بعثی، نوعی اعتماد و یا اتکای متقابل بین کردها و آمریکا به وجود آورده که برای کردها، منافع و معایبی دارد. از یک طرف، مانع مداخله همسایگان (و به خصوص ترکیه) در نواحی کردنشین می شود و از سوی دیگر، در چشم گروهها و دولت های منطقه، کردها را عامل آمریکا می نمایاند و همچنین، در صورتی که آمریکا از عراق خارج شود، تنها و آسیب پذیر خواهند شد.
3. پس از برقراری منطقه امن در شمال عراق، سه استان سلیمانیه، اربیل و دهوک از کنترل بغداد خارج شد. (حق پناه، 1387: 125) و به صورت دوفاکتو حکومتی نیمه مستقل در این نواحی شکل گرفت که برخی از اهداف و آرمان های کردها را عملی ساخت. از آن جمله تحصیل و آموزش به زبان کردی و رسمیت این زبان در دوایر دولتی باعث شد نسلی از جوانان و روشنفکران کرد با افکار ناسیونالیستی و بر کنار از تأثیرات تعلیمات بعثی و ناسیونالیستی عربی-عراقی، پرورش یابند. این نسل جدید، هویت کردی خویش را برتر از هویت ملی عراقی می شمارد و می تواند بنیان حفظ استقلال (داخلی) منطقه کردستان به حساب آید. از طرف دیگر، حکومت محلی، به ویژه پس از سقوط صدام توانسته است نیروهای نظامی و انتظامی مجهزی به وجود آورد که در مقابل نیروهای دولت مرکزی، بسیار بیش از گذشته می تواند مقاومت و ابراز وجود کند.
با این حال، کردها موانع مهمی در پیش رو دارند: نگرانی همسایگان نسبت به نیات کردها و استقلال جویی آنها و مخدوش شدن تمامیت ارضی عراق و مخالفت بخش هایی از اعراب عراق و علی الخصوص اهل سنت با امتیازات اعطایی به کردها. در داخل عراق، شیعیان، که مانند کردها در گذشته سهمی از قدرت نداشتند، متحدین طبیعی کردها به حساب می آیند.
2-1. شیعیان؛ آمال و امکانات
شیعیان حدود 60 درصد جمعیت عراق را تشکیل می دهند و به لحاظ تاریخی حاشیه نشین بوده اند. آزار و تعقیب شیعیان در دوران حکومت بعثی و به ویژه تحت نظارت گرفتن علما، باعث احساس محرومیت و مظلومیت در بین آنان شده است. بنابراین، طبیعی است از هر نوع تقسیم قدرت و سهم گرفتن از آن، استقبال می کنند. محل سکونت آنان هم اغلب نواحی جنوب و مرکزی عراق است که از لحاظ استعداد زراعی و منابع نفتی بسیار غنی است. از سوی دیگر، شیعیان دارای نوعی سازمان دهی درونی اند که از توجه آنان به علما ناشی می شود. گاه سازمان دهی مزبور حول علمای بزرگ یا بیت آنان شکل می گیرد (مانند گروه صدر و جیش المهدی)، اما علاوه بر آنها، احزاب و گروههای شیعی که با صدام مبارزه می کردند، همچون مجلس اعلای انقلاب اسلامی عراق و حزب الدعوه الاسلامیه، نیز نفوذ و اعتباری دارند. بنابراین، سازماندهی، تسلط بر منابع غنی زیر زمینی و زراعی و جمعیت قابل توجه، از امتیازات شیعیان به حساب می آید. در عین حال، آنچه شیعیان می خواهند، با توجه گذشته ناخوشایند، گرفتن سهمی متناسب از قدرت سیاسی و آزادی های مشروع و عمومی و ممانعت از بروز دیکتاتوری چون صدام است. (Dodge, 2005: 35) از این رو، مهم ترین خواسته های شیعیان را به شرح زیر می توان خلاصه کرد:
1. تقسیم عادلانه و حتی الامکان دمکراتیک قدرت که کمابیش پس از سقوط عملی شده است. حفظ این شکل تسهیم و ممانعت از ظهور دیکتاتوری (سنی مذهب) چون صدام، از مهم ترین اهداف شیعیان است.
2. جلوگیری از تجزیه عراق؛ با آنکه نگرانی شیعیان از تجربه عراق به اندازه اهل سنت نیست، امّا به دلایل مشخص استراتژیک و ژئوپلتیک، تجزیه این کشور برای اهل تشیع گزینه ای قابل قبول نیست.
3. برقراری ثبات، امنیت و آرامش در عراق؛ گرووهای رادیکال و تروریست که در عراق، جریان خونریزی و بمب گذاری های انتحاری را تداوم می بخشند، دارای گرایش های ضد شیعه قوی و تمایلات سلفی و وهابی اند. از آن جمله، القاعده به واسطه دیدگاههای ضد شیعه اش شهرت دارد. هدف این گروهها، به شکست کشاندن آمریکا از طریق استیصال متحدان آن (یعنی شیعیان) است. بنابراین، ارائه حکومتی کارآمد، موفق و با قابلیت ها و مکانیسم دمکراتیک شفاف، برای شیعیان عراق و منطقه مثبت و ضروری و برای رادیکالیسم سنی ناخوشایند خواهد بود. بنابراین، توفیق حکومت و برقراری نظم و آرامش و در پی آن، بهبود اوضاع اقتصادی، از اهداف مهم شیعیان است. شیعیان از امتیازات و امکاناتی هم برای تحقق اهداف و استراتژی های خویش برخوردارند که مهم ترین آنها به شرح زیر است:
1. سازمان دهی و انسجام نسبی حول روحانیت؛ برخی گروههای شیعه به صورت علنی یا غیرعلنی مسلح نیز هستند.
2. فقدان رقیب جدی در صحنه عراق؛ در عراق، فقط کردها به اندازه شیعیان انسجام دارند که البته در بسیاری موارد با آنان اشتراک هدف هم دارند. در عین حال، اغلب حوزه منافع این دو گروه هم تا حدود زیادی مجزا و متفاوت است. جامعه اهل سنت نه از حیث جمعیت و نه از حیث منابع زیرزمینی و نظایر آن با شیعیان قابل قیاس نیستند.
البته، شیعیان در کنار امتیازات فوق با برخی مشکلات نیز مواجهند. از آن جمله، در نظر اهل سنت و به ویژه گروههای اسلام گرای رادیکال در منطقه، همدست و متفق آمریکا و به صورت غیر مستقیم، متحد اسرائیل تلقی می شوند. بسیاری از کشورهای سنی مذهب منطقه از قدرت گیری شیعیان خرسند نیستند و روابط و پیوند شیعیان با ایران، که سابقه طولانی و تاریخی دارد، نگرانی اعراب و اهل سنت و برخی همسایگان سنی مذهب را موجب می شود. (Visser, 2009) از این رو، گاهی به نظر می رسد شیعیان می کوشند صداقت و وفاداری خودیش را به عراق برای این قبیل دولت ها و گروهها، اثبات کنند.
3-1. اهل سنت؛ اهداف و توانایی ها
اعراب اهل سنت، در دوران صدام حسین از جایگاه ممتازی برخوردار بودند و از این رو، آن دوره را عصر طلایی خویش تصور می کنند و از شخصیت صدام تجلیل به عمل می آورند. اغلب عملیات های تروریستی در عراق یا از ناحیه این گروه بود یا توسط گروههای رادیکال خارج از عراق و با وساطت و همراهی اهل سنت (و یا با ادعای دفاع از آنان) صورت گرفته است. به هر حال، اهل سنت عراق هم امروزه به این امر واقف شده اند که عصر صدام اعاده شدنی نیست و واقعیات و نیروهای جدیدی آینده عراق را رقم می زند. از این رو، کوشیده اند در فرآیند دمکراتیک وارد شوند و از همه امکانات و قابلیت های خویش برای به حداکثر رساندن منافع و امتیازات اهل سنت استفاده کنند. چه رادیکالیزه شدن آنها، احتمال تجزیه عراق را افزایش می دهد و این بیش از همه به زیان اهل سنت است که مناطق محل سکونت شان بیابانی و فاقد منابع قابل توجه زیرزمینی است. در مجموع، اصلی ترین اهداف و آمال اهل سنت عراق را به شکل زیر می توان تلخیص کرد:
1. رسیدن به حداکثرامیتازات عصر گذشته: دوران حکومت بعثی عصر مطلوب اهل سنت است و اگرچه اعاده کامل آن متصور نیست، اما می توان بازیابی بخش اعظم آنها را در برنامه خویش گنجاند. به هر حال، آنان از تبدیل شدن به اقلیت و احتمالاً تحمل وضع زندگی اقلیت ها نگرانند.
2. جلوگیری از تجزیه عراق: به واسطه وضع ژئواکونومیک منطقه محل سکونت اهل سنت، تجزیه عراق (به سه منطقه شیعه نشین، کردنشین و سنی نشین)، به معنای محرومیت از نعمت نفت و درآمدهای سرشار دیگر است.
3. مخالفت با حضور آمریکا و تأکید بر ضرورت خروج متحدین از عراق: آمریکا، عامل سقوط صدام بود و روی کارآمدن حکومت شیعی محسوب می شود و این هر دو به زیان اعراب اهل سنت بود. این دو وضع، جریان قوی آمریکاستیزی (1) را که در منطقه و در نزد رادیکال های سنی موجود بود، (2007 ,Bosee) شعله ورتر ساخت و بخش مهمی از آن را به داخل اهل سنت عراق تزریق کرد.
اهل سنت در کنار نقاط ضعفی چون استراتژیک نبودن محل سکونت شان و اقلیت بودن نشان در عراق، دو حامی قابل توجه دارند.
1. کشورهای عربی سنی و به ویژه عربستان، مصر و اردن که وحشت خویش را از ظهور «هلال شیعی»، تحت هدایت ایران، ابراز می دارند.
2. رادیکالیسم سنی که در اقصی نقاط جهان اسلام نفوذ و حضور دارد و با گرایش ضد شیعی و توسط به خشونت، سعی در مستأصل ساختن حکومت شیعی عراق و آمریکا دارند و در واقع می توانند به مثابه اهرم فشار اهل سنت عمل کنند.
در مجموع، اهل سنت عراق می خواهند با تضعیف حکومت شیعی ( به زعم آنها تحت حمایت آمریکا) و ممانعت از تجزیه این کشور، از افتادن گروه مزبور به وضع اقلیت جلوگیری کنند و دست کم به بخشی از امتیازات سابق خویش دست یابند.
علاوه بر نیروهای موجود در صحنه داخلی عراق، برای ارزیابی استراتژیک عراق باید به عوامل خارجی دخیل در تحولات این کشور نیز توجه داشت. این عوامل را می توان در دو مقوله همسایگان (مهم) و بازیگران جهانی/فرامنطقه ای جای داد که در مقوله اخیر، آمریکا و رادیکالیسم سنی (القاعده) قرار می گیرند.
2. بازیگران جهانی و تحولات عراق؛ اهداف و استراتژی ها
ماجرای عراق می تواند ادامه قضیه 11 سپتامبر قلمداد شود. در واقعه مزبور، تقابل دو نیروی جهانی، یعنی یک ابرقدرت چند وجهی با یک سازمان پیچیده «جهانی»، آغاز عصر جدیدی از سیاست را اعلام کرد. همین تقابل در عراق به اوج خود رسید. هر دو نیرو با مقاصد و اهداف متفاوت و متضادی وارد عرصه تقابل شدند. اگرچه این دو نیرو، به دنبال زور آزمایی و مقهور ساختن یکدیگر بوده اند، اما بیشترین زیان و ضرر را اهالی عراق متحمل شدند. به هر حال، به نظر می رسد توفیق یکی از دو طرف در مهار دیگری، در صحنه عراق، آینده این کشور و احتمالاً منطقه را رقم خواهد زد. بنابراین، توجه به امکانات و استراتژی های دو طرف حائز اهمیت اساسی است.1-2. آمریکا
اهداف آمریکا در عراق را می توان جزیی از استراتژی خاورمیانه ای این کشور دانست. خطوط کلی استراتژی آمریکا در خاورمیانه را به شرح زیر می توان تلخیص کرد:
1. تأمین امنیت و تضمین بقای اسرائیل؛ بی شک روابط ویژه ای بین اسرائیل و آمریکا وجود دارد که نظیر آن در روابط آمریکا با هیچ کشور دیگری وجود ندارد. ماهیت این رابطه و منشأ و بنیان های آن هرچه باشد، تصور عدم حمایت آمریکا از اسرائیل در مقابل حملات احتمالی همسایگان، چندان محتمل نمی نماید. حادثه موشک پرانی صدام به سمت اسراییل در جریان جنگ دوم خلیج فارس، موجب حساسیت آمریکا شده و این کشور با هر دولتی که مبارزه علنی با اسراییل کند، موافقت و همراهی نخواهد کرد.
2. حفظ جریان انرژی و نفت به سوی جهان غرب؛ فعالیت و رشد اقتصادی جهان معاصر به شکلی اجتناب ناپذیر با نفت و فرآورده های نفتی گره خورده است. اختلال در جریان انتقال انرژی از منطقه خاورمیانه به عنوان یکی از مراکز اصلی تأمین انرژی جهان، افزایش شدید قیمت نفت و رکود اقتصادی را به دنبال خواهد داشت. وضعی که در آن آمریکا به عنوان بزرگترین اقتصاد جهان بیشترین ضرر را متحمل خواهد شد.
3. جلوگیری از ظهور قدرت های ضدآمریکایی در منطقه و قدرت یابی رقبای آمریکا در منطقه: تهدیدهایی که از هرچند گاهی برخی کشورهای نفت خیر و یا گروههای اسلام گرا و رادیکال درباره استفاده از نفت به عنوان سلاح علیه غرب به عمل می آورند، از چشم آمریکاییان دور نمی ماند و اغلب جدی گرفته می شد. بنابراین، قدرت گیری چنین کشورها و گروههایی آمریکاییان (و به طور کلی جهان غرب) را نگران می کند. در عین حال، دست یابی قدرت های رقیبی چون روسیه به منطقه هم می تواند تهدیدی مشابه محسوب شود.
4. حمایت از رژیم های موافق و هماهنگ با آمریکا؛ موافق با نکات فوق، ممانعت از قوت گیری رادیکالیسم و یا نفوذ دولت های رقیب در منطقه، مستلزم حمایت از رژیم هایی خواهد بود که طرفدار غرب اند. (لسر و دیگران، 1385: 105)
آمریکا در جهت این اهداف، در دوران حکومت بوش کوشید پروژه خاورمیانه بزرگ یا خاورمیانه جدید را عملی کند که بخشی از آن دمکراتیزاسیون بود. گویا تصور بر این بود که بی ثباتی و آشفتگی در خاورمیانه ناشی از فقدان آزادی و دمکراسی است و در صورتی که این کشورها دمکراتیزه شوند، دولت هایی که با جهان غرب سازگاری بیشتری دارند، روی کار خواهند آمد. در عین حال، در عمل نتیجه آن شد که گشودن فضای سیاسی باعث قدرت گیری اسلام گرایان و جریان های رادیکال شد. از این منظر، دموکراسی عراق، در صورت توفیق می تواند به عنوان دستاورد هجوم به عراق و الگویی برای دیگر کشورهای عرب منطقه عرضه شود. بنابراین، آمریکا در مجموع به دنبال حکومتی در عراق است که اولاً حفظ امنیت و بقای اسرائیل، ثانیاً، حفظ جریان منظم انرژی به سمت غرب و ثالثاً، هدف ممانعت از ایجاد حکومتی ضد آمریکایی و ضد غربی را مخدوش نکند. چنین حکومتی نباید به دنبال سلاح های کشتار جمعی باشد و الگوی دمکراسی آن بتواند التیامی برای زخم های جنگ حزین موجود باشد و الگویی برای کشورهای غیر دموکراتیک و استبداد زده خاورمیانه عربی به حساب آید؛ الگویی که احتمالاً ادعای سازگاری اسلام معتدل و دمکراسی غربی را هم خواهد داشت.
2-2. القاعده
درباره گروههای رادیکال حاضر در عراق و به ویژه القاعده، شاید نتوان به صورت مسلّم و معین از ایدئولوژی و اهداف، سخن به میان آورد، اما بی شک این گروهها ضد شیعه، غرب ستیز، رادیکال و دارای خط مشی مسلحانه اند. به هر حال، به رغم آنکه قوای القاعده در افغانستان و بر اثر حملات شدید نیروی متحد، تا حدودی پراکنده شدند، امّا به زودی وقتی به دست آوردند تا هم در عراق و هم در افغانستان اظهار وجود کنند. در عراق به طور مشخص، شاید به دلیل نزدیکی به کشورهای عربی و به ویژه عربستان، موفق شدند بعثی های سابق و گروه های رادیکال های کشورهای همسایه را بسیج کنند و هدایت خشونت های خونبار سال های گذشته را به دست بگیرند. وجود روحیه ضدیت با غرب در منطقه خاورمیانه (به دلایل مختلف و مهمتر از همه حمایت بی دریغ آمریکا از اسراییل) و اوضاع ناگوار و دردناک مردم عراق، راه جذب نیروهای انتحاری را برای القاعده هموارتر ساخت و در نظر بخش هایی از توده های مردم منطقه، همراهی و همدلی را هم جلب کرد. به هر حال، هدف القاعده در منطقه را باید جزیی از هدف کلی آن در سطح جهان (اسلام) دانست. این سازمان به دنبال سرنگونی رژیم های «غرب زده» و «بدعت آمیز» و طرد و بیرون راندن غربیان و به ویژه آمریکا از جهان اسلام و تأسیس حکومت جهانی اسلام به جای حکومت های موجود است. (Blanchard, 2007: 7-9) القاعده با تأکید بر مبارزه مسلحانه یا به قول سازمان، جهاد اسلامی و توسل به اعمال خشونت آمیز قصد طرد آمریکا از منطقه و ساقط کردن حکومت های غیراسلامی یا بدعت آلودی چون عراق را دارد که به زعم سازمان، سرسپرده آمریکا و منحرف از اسلام حقیقی اند. توسل سازمان به عملیات های خشونت آمیز در همه جای جهان و از جمله کشورهای غربی، ممکن است برای آن در کوتاه مدت محبوبیتی ایجاد کند، اما در بلند مدت، ضمن ترسیم چهره ای خشن و نامطلوب از اسلام در اذهان جهانیان، بیشترین لطمات اقتصادی-سیاسی و فرهنگی و تلفات انسانی را متوجه جامعه مسلمانان خواهد کرد و سازمان هم بالطبع از آن منتفع نخواهد شد. در مجموع، گرفتاری آمریکا در عراق از نظر القاعده، فرصتی مغتنم برای ضربه زدن به این ابرقدرت دشمن اسلام است و از این رو، خواستار خروج سریع آمریکا از این کشور و استیصال حکومت دارای اکثریت شیعه در این کشور است.
پی نوشت ها :
* دکتری اندیشه سیاسی از دانشگاه تربیت مدرس و استادیار علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد بناب.
1. Anti-Americanism.