مدرنیسم و دین

انسان در حد وسط دو عالم ناشناخته قرار دارد. از یک طرف وجود انسان در قوس صعود قرار دارد که نیاز به تفسیر و تعلیق و اشراق و تعلیم دارد و از طرف دیگر در قوس نزول قرار دارد که به تجزیه و تحلیل ترکیب و آزمایش و فعل
دوشنبه، 25 شهريور 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
مدرنیسم و دین
 مدرنیسم و دین

نویسنده: صلاح الدین صالحی




 

مقدمه

انسان در حد وسط دو عالم ناشناخته قرار دارد. از یک طرف وجود انسان در قوس صعود قرار دارد که نیاز به تفسیر و تعلیق و اشراق و تعلیم دارد و از طرف دیگر در قوس نزول قرار دارد که به تجزیه و تحلیل ترکیب و آزمایش و فعل و انفعالات و در نتیجه شناخت علمی در محسوسات نیاز دارد. قوس نزولی که در متون قرآنی و مباحث فلسفی عالم جعل یا خلق نامیده شده است و متعلق علوم بشری واقع می شود.

قسمت اول

مراحل وحدت آمیزی از عوالم، منشأ تمامی معانی پدیده های طبیعی به سمت مبانی اصلی حیات، بانی رفع تغییرات و تناقضات به سمت قوه خلاقه مدیر کل است که در متون قرآنی و فلسفی عالم امر نامیده شده است «الا له الخلق و الامر» آگاه باشید که خداوند دو شأن دارد: 1.خلقت و آفرینش 2.عالم امر.

قسمت دوم

این قسم به تناسب طبیعت خود، تقسیم و تفکیک شئون موجودات را با کشف و جستجو و آزمایش و ترکیب عناصر و جسمانیت آنها به عهده دارد. تقریب این دو قسم از نظر نگرش، بابی جداگانه را در مباحث گشوده است:
این دو شأن در مباحث فلسفه اسلامی و حکمت متعالیه به عوالم وحدت و کثرت تعبیر شده است.(1) به عبارتی، انسان در بطن حیات مادی و دنیوی حامل گزاره های معنوی و مجردی است که هیأت و افعال و کردار انسان را به سمتی از تصمیم گیریهای کلی در جایگاه های مشخص به طور متصاعد تدبیر نموده و حیات، ممات، مرض، شادی، غم، فقر و غنی را در هر انسان و گروه و حزب به تناسب مقدرات متعدد تعیین می نمایند. این دو عالم یک وجه تشابه دارند و دو وجه تفارق.
وجه تشابه، پدیده های طبیعی در جهان ماده صورتهای زیرینی از معانی برتر خواهد بود که دقیقاً ارتباط منطقی میان جهان طبیعت و مافوق آن را برقرار نموده است. چنانچه قرآن و روایات بدان اشاره بسیاری نموده اند. قرآن کریم می فرماید:«و سبحان الله بیده ملکوت کل شیء و هو علی کل شیء قدیر» منزه است کسی که هویت اصلی هر چیزی در دست اوست و او بر همه چیز تواناست و در روایات از حضرت ختمی مرتبت آمده که:«الهی ارنی الاشیاء کما هی» خداوندا، حقیقت اشیاء را آن چنان که هستند بر من نمایان ساز.
این آیه و روایت در یک ارتباط شهودی ندای هویتی غیر مادی در اشیاء این جهانی را سر می دهند. وجه تفارق، عبارتند از:
1.این جهان حیثیت تعلقی دارد و ماهیت آن بر اساس علیّت و معلولیت و شناخت پدیده های آن به نحو طبیعی است. در جزئی ترین مراتب به پژوهش و تحقیق و تفکر نیاز دارد. ولی عوالم در قوس صعود هر قدر ممحّض در مجردات شود به وحدت نزدیک تر می شود به طوری که ساختار علی و معلولی در آن بهمعنی آنچه که در جهان ماده اتفاق می افتد نیست.
2.همچنین جهان ماده منطبق با واکنشهای بیرونی انسان ساخته شده است. ولی عوالم ماوراء طبیعی با کنشهای درونی انسان منطبق است. به عبارتی، درون انسان در آیینه عالم مجردات به وضوح قابل رؤیت است. بنابراین رویکرد انسان به هر دو مضمون از رهگذر تلفیق ساختار وجودی او به سمت خداوند متعال نقش عمده ای دارد.
بدین جهت، ابتداء در این مقال خاستگاه مادی انسان در جهان طبیعت و بر اساس آن راهکارهای ارتباطی انسان را که منطبق با فلسفه آفرینش و متون دینی است عنوان نموده و چگونگی نیاز انسان به دین را مطرح می سازیم.
تمامی سازمان یافتگی علوم در اساس بر محور معابیر و قواعد دینی و اعتقادی پایه گذاری شده است. این ادعا بر اساس مستندات تاریخی و شواهد و قرائن مختلف بدین گونه بنا شده است که اساس حرکت تکاملی انسان از ابتدای تمدن بشری بر محور نگرش الوهی به عناصر جهان بوده است. چرا که بنا بر تعلیمات قرآنی و روایی و بر اساس فلسفه اسلامی و حکمت متعالیه ادراک حسّی انسان شعبه ای از شعب روح کلی و مجردی است که برای بشر کیفیت آن همچنان در ابهام است. چنانکه خداوند در قرآن به پیامبر اکرم (ص) می فرماید: «یسئلونک عن الروح قل الروح من امر ربی» ای پیامبر مردمان از تو درباره روح می پرسند بگو روح از امر پروردگار من است. بنابراین، توجه به هرگونه حرکت علمی از منشأ معنوی و نهادهای روحانی و سرچشمه می گیرد.

ماهیت اصلی علم تجربی

نماد اصلی علم تجربی بر محور دستیابی به فناوریهای پیشرفته در کشف واکنشهای علی و معلولی میان پدیده هاست. این نماد به گونه ای است که استعداد و قابلیت انسان را به لحاظ جهان بینی کم فروغ ساخته است. بدین معنی که انسان مدرن سعی در خارج شدن از ساختار کلی گرایانه علوم الهی و شاخصه های نظری آن داشته، و حوزه فعالیتهای خود را در زمینه نوسازی بیشتر زندگی مادی و آرزومندیهای طولانی در علاج بدیهیات حیات مانند پیری، بیماری، مرگ و دستیابی به رفاه مطلق و جاودانگی در دنیا قرار داد. غافل از اینکه پیری و مرگ و هرگونه نقصان در زندگی مادی ناشی از تأثر وجودی در اصلی ترین نهادهای درونی انسان است.(2)
با وجود این احساس انسان مدرن در مسیر تحقیقات و فناوری باعث شد که صفات عالی انسان را به فراموشی بسپارد و محور زندگی خود را بر پایه بنیادهای متزلزل قرار دهد و تمامی نیروی خود را در حیات مادی متمرکز سازد که همین امر سبب ماجراجویی های علمی شد و رشد فزاینده اقتصاد مزید بر علت گردید تا در ژرف ترین ذرات ماده پیشروی نموده و از منابع موجود نیز جهت توسعه تحقیقات استفاده نماید.
در این جاده بی نهایت حیات هر قدر که انسان پیشرفت نمود به ابهامات بیشتری دامن زد و خواست تا چهره های ناشناخته تری از حیات را با تحقیقات و روشهای آزمایش و تجزیه نمایان سازد لکن حقیقت امر آن است که عملکرد علم در چند قرن اخیر همان جمع آوری ابهامات در سلسله پژوهشهای خود بوده است.
ما منکر پیشرفتهای علمی و فناوری و امکانات علمی در تسهیل روابط انسانی و ارتقاء سطح زندگی بشر نیستیم. اما آنچه مورد توجه انسان است این است که اعضاء حسی ما به علت محدودیتهای فیزیولوژیکی شان هرگز نمی توانند همه این اشیاء پدیده ها را رأساً درک کنند و به عنوان مثال: انسان نمی تواند از راه حواسی پی به ماهیت پرتوهای فضایی ببرد و از کم و کیف اجزاء وقوف یابد و از حوادثی که مدتها از وقوع آن گذشته، آگاهی بی واسطه ای کسب کند و قوانین گسترش داخلی اشیاء را آشکار گرداند.

از کتاب شناخت و مقوله های فلسفی

علم در معنای عام مجموعه ای است از آنچه که انسان به وسیله ادراکات محسوس خود درک می نماید و آن را فناوری و تکنیک و پدیده های مصنوع متبلور می سازد. آنچه که در بیان حکما و فلاسفه اسلامی در تعریف علم آمده است منطبق با بیان آیات و روایات است.
در روایتی مشهور از ائمه معصومین وارد شده است:«العلم نوری یقذفه الله فی قلب من یشاء» همچنین در کتاب شریف اسفار ج3 آمده است: «ان العلم عباره عن الوجود المجرد عن الماده الوصف» و در جای دیگر می فرماید: «و اعلم أن مبدء العلوم کلها من عالم القدس»،(3) در این روایت علم به نور یعنی حیثیتی ذو مراتب و صرف و بحث تعبیر شده است. بیان حکما و عرفای اسلامی خصوصاً صدرالمتألهین شیرازی (ره) و حکیم حاجی سبزواری (ره) برگرفته از همین حقیقت نوریه است.
بنابراین تعریف علم در بیان عرفا و حکما عبارت است از شناخت کلی هستی از ابتداء تا انتها و قرار گرفتن در مسیر شناخت خداوند و غرق شدن در این دریای بیکران از عظمت و فضیلت که در نهایت لذتی که از این شناخت ذاتی انسان برای سالکان طریقش به دست می آید غیر قابل توصیف است.

معلومات از نظر عالمان تجربی

آنچه را که در فرایند عینی به مستوی حواس قابل ادراک و متعلق جستجو و پژوهش و قابلیت اندازه گیری باشد معلومات علمی گویند.

معلومات از نظر دین

معلومات از نظر دین به معنی تحیّز مکانی در حوزه ای فراتر از مادیّت در حال جریان و سیلان است. این معلومات در حیطه آفاقی (بیرونی) و انفسی (درونی) وجود داشته و بدین طریق است که دستورات دینی ما به جستجو و تفکر سفارش بسیار نموده است. پیامبر اکرم (ص) فرموده است:«تفکر ساعه افضل من عباده سبعین سنه». یک ساعت فکر کردن (در کائنات) برتر از هفتاد سال عبادت است.
علم با فضیل ترین امری است که انسان در حیات دنیایی خود به آن می پردازد و ویژگی خاصی به انسان در فهم آفرینش و هستی و خداوند اعطا می نماید.

دین از نظر علم و علم در پیشگاه دین

دین از نظر علم به طور صریح بازتابی غیر ملموس از اعتقادات غیر این جهانی است که به بیشتر سؤالات انسان پاسخ نمی دهد و در عین حال در بعضی مواقع سدّ راه خواسته های انسانی نیز هست.
امروزه در جهان علم متأسفانه دیدگاه صحیح و شفافی از دین وجود ندارد و بیشترین سعی علم بر پایه آزمایش و حفظ دستاوردهای آن است و به عبارتی نگرش انسان مدرن به خدا بی اعتنایی به ولی نعمتی است که تمام هستی از آن اوست و همه جهانیان و کائنات از ذره تا کهکشانها به سوی او در حرکتند.
گلایه بزرگی که از این گونه اندیشمندان که هدایت جامعه جهانی را با امکانات فراوان خود به سمت خواسته های با العاب و صبغه علم به عهده دارند آن است که علی رغم اشراف و احاطه بر رشته های تخصصی خود و توجه به گستردگی پدیده های درونی هر مقوله، در مسیر خداشناسی معرفت گرایانه و عشق به مبدأ هستی و اتصال به نورانیت حقیقی قرار نگرفته و سعی در به حاشیه کشاندن این علم حضوری که در هر انسانی موجود است دارند و عرفان را یک علم پندارگرایانه و برگرفته از تخیل انسان می دانند در حالی که عرفان و شناخت خداوند در بطن و ذات تمامی اشیاء و موجودات وجود دارد.
به همین دلیل در پی آنیم که هماهنگی و هم خوانی خاصی میان ادراکات انسان و خواسته های او که منطبق با نظام آفرینش است به اجمال بیان نماییم.
هر یک از مکاتب، تفسیری خاص و ویژه از هستی و حقیقت مطرح می نماید برای آنکه بسیاری از عالمان تجربی در عرصه اندیشه و پژوهش در دامن اگنوستیک (تلقی جاهلانه نسبت به مبدأ هستی و تشکیکات نسبت به خداوند) افتاده اند و پایه های تجربه و آزمایش را در اخس مبانی شناخت عقلانی قرار داده اند. و علی رغم حوزه منفعل و خمود حاکم بر عالم طبیعت، در سر لوحه فعالیت ها و تحقیقات و پژوهشهای انسانی اعم از پدیده های متغیر و ثابت در قالب نیازهای مادی به افراط کشیده شده است و به عنوان یک راهکار اساسی، زندگی را به طور دلخواه تفسیر نموده و مسیر از پیش تعیین شده توسط عناصر لذّتبخش را مشخص کرده اند لکن تفسیر و قطعیت در یک نظریه علمی که از آزمایشگاه ها و لابراتوارها سر در آورده است نیز خود ورود در حیطه مجردات است بدان جهت که درون مایه هر اندیشه ریشه در حیات عقلانی بشر دارد و حاصل عقلانیت و فرآورده های آن نیز امری مجرد و غیر مادی است و رهیافتی ویژه در مسیر اهداف آفرینش را دنبال می کند در نتیجه خواسته ها و دریافتهای معقول انسانی همگی در چنبره تجرید یافتگان قرار دارند چه آنکه: کل مُجرد عاقل و کل عاقل مجرد.
متأسفانه فقدان یک نیروی بازنگری عمیق در انسان جدید نسبت به دین سبب شده است که علوم بدون توجه به توسعه مضامین فطرت انسانی در راستای هویت مصنوع به کار خود ادامه دهد در حالی که بر اساس مبانی عقلانی دین، شالوده راهکارهای معرفت و تفکر در طبیعت و ماوراء آن در نتیجه به معرفت خداوند ختم خواهد شد.
امروزه در جهان عدم هماهنگی عقلانی میان انسان و جهان سبب شده است تا این دو حوزه علی رغم آنکه به هدفی واحد ختم خواهند شد از یکدیگر جدا شوند. بنابراین شناخت وجود انسان وجهه ای مبهم و مجهول از حرکات و سکنات و حالات پدیده ها را فارغ از ادراکات مجرداندیش که در بسیاری از مواقع این گنگی را اعلام می دارند در حرکت است و از آن طرف دین هم به دنبال آن نیست که علم نظریه های آن را تأیید نماید بلکه این علم است که در بسیاری از جهات در خصوص تبیین غایات خود نیاز به دین دارد بنابراین اعتقاد به یک اصل مسلم در پیشرفت علوم همان تجریدگرایی علم است که بر پایه عقلانیت پایه ریزی شده است.
به طور مثال؛ توجه به این اصل که کشف پدیده ها ارتباط با کیفیت رفتاری و هنجارهای انسان دارد. یکی از همان راهکارهاست که علم را نیازمند دین خواهد نمود.
پر واضح است که علوم تجربی امروز مبتنی بر ساختمانی است که فیلسوفان غربی در چند قرن گذشته بنا کرده اند. و پسوند تجربه به همراه علم از دستاوردهای آن فیلسوفان است. فلسفه کانت و دکارت عمده تأثیرات را بر تفکر جامعه غربی نهاده اند. زدودن ماوراء طبیعت و امور معنوی از صحنه زندگی بشر از جمله همان جستارها بوده است که کانت را وادار ساخته تا یافته های طبیعی علوم تجربی را با عرصه علوم انسانی و دینی متعارض بداند. همین تفکر و تفکرات مشابه آن سبب پایه ریزی اجتماع امروز بشر در قبال یافته های علمی مبتنی بر تجربه شده است.

رهیافتی آشتی جویانه

ثمره واقعی علوم تجربی و دانش بشری در کنه واقعیت و حقیقت هستی درک حضور نیرویی قادر و متعال در تمامی عرصه های مادی و اجزاء آن است لکن استمرار بداندیشی نسبت به ماوراء در حیطه تفکرات انسانی که از وجوه مختلف گرایشات او سرچشمه می گیرد خواهان آن است که این ثمره را از علم بستاند و وجهه ای تحت سیطره خود به او عطا نماید و چون حیوانی دست آموز به او امر و نهی کند لکن این غفلت بزرگ سبب شده است تا مسیر کشف مشخصات ماده و ارتباط آن با معرفت بشری را مورد خدشه قرار دهد.
درک این حقیقت که ظرف زمان و فضا و مفهوم حرکت تنها مقولاتی نیستند که جهان را تشکیل داده اند و اینها تنها محملی برای حقایق برتر و ظریف تر و دقیق تر در سیر بی نهایت است که فاصله میان ارتباط امیال بشری با درک حقیقی عالم طبیعت را مشخص می نماید.
دین از ابتدا حیطه معرفت بشری را به سر تعظیم فرود آوردن در مقابل عظمت خلقت دعوت می نماید که ارتباط مستقیم با اراده و اختیار او دارد و علم مسیر شناخت این انقیاد و تعظیم و کرنش در مقابل یگانه عظمت عالم را به طور غیر اختیاری ندا می دهد و تنها در حوزه ادراک از اختیار محض برخوردار است. با تأسف در بسیاری از مواقع حقیقت موجود در ماده و طبیعت قرین نگون بختی بسیاری از متفکران طبیعی شده است.
با تمامی این احوال اگر بخواهیم تعریفی از رابطه میان موجودات و انسان در نظر بگیریم باید بگوییم که بشر مقهور نیرویی رویین تر از ماده در مسیر حرکت زندگی است که نتایج حیات را با مضامین عمل و تفکر او در آمیخته است و از مشخصات این امر خلع و انفکاک از جسم و عوارض آن خواهد بود. به عبارتی، نفی تعلق قلبی به هر پدیده مادی در حیات دنیایی سبب می شود تا عقلانیت انسان مسیر صحیح را بیابد و معرفت بشری به وسیله دین در مسیر ساحت های درونی حیات به فرایندهای طبقه بندی شده معرفت دست یابد.
لکن شق ثالثی از معرفت برای انسان امروز قابل ارائه است که دستیابی به آن و حرکت در مسیر آن می تواند فتح بابی برای ارتباط انسان با خدا باشد. این مسیر همان جهتی است که انسان در نهاد خود با آنها آشنایی دارد و به عبارتی مفطور آنهاست. درک مفاهیمی چون جاودانگی، سعادت، خوشبختی، مطلق گرایی، تمامی این شاخصه ها در حقیقت مطلوبات انسانی هستند که علی رغم عدم تصریح آنها توسط علم تجربی این امور ساختار کلی تحقیقات و پژوهش را در عرصه علوم طبیعی به عهده دارند. با وجود این علم تجربی برای درک این مقولات باید دو امر را مد نظر قراردهد. و گر چه شناسایی این دو امر کاری بس دشوار است تنها قرار گرفتن در مسیر و عدم انکار مبانی تجردّ که ماده و جهان طبیعت را تدبیر می کنند سبب می شود تا به مفاهیم خاصی دست یابد که ارتباط مستقیم با آرامش درونی او دارد:
اول آنکه کشف نظام رابطه ای میان هسته های مرکزی عالم طبیعت با دیگر مضامین فیزیکی است.
دوم آنکه با جهت یابی حرکت ذرات و اجزاء اولیه ای که با استفاده از فناوری قابل مشاهده اند از طریق منابع اصلی معرفت می توان به یک قانون کلی دست یافت.
به عبارتی حرکت مواد اولیه جهان که در حال تجزیه اند چه جهتی را دنبال می کنند؟
آیا اتم و نوترون و پروتون آخرین ایستگاه حتمی جهان ماده اند یا مقیاسهای اندازه گیری توان تجزیه نمودن آنها را ندارند؟
بهر ترتیب، این حلقه مفقود معرفت شناسی درکش و قوس حوادث عالم کجاست؟
و اساساً آیا می توان حقایق عالم را از این طریق کشف نمود یا باید به راهکارهای دیگر تمسک نمود؟
آیا توسعه معرفت بشری بر اساس فرآیندهای تعریف شده توسط علم می تواند انسان را به جایی برساند؟
جهان بینی های موجود در دنیا می توانند تصدیقات علمی در رابطه با ثبات و تغییر را در مفاهیمی برتر از عینیات خارجی نهادینه نمایند؟
پاسخ منصفانه به هر یک از سؤالات فوق نظام شرک آلود و انکار پروری را از ساحت تفکر و اندیشه و پژوهش خواهد زدود.
فناوری در علوم تجربی امروز نسبت به وارد شدن در حیطه عملی تأثیرات پدیده ها از منابع درونی انسان، بی میل نیست و شالوده راهکارهای ارائه شده به همین دلیل سازمان یافته است لکن ژرفای عمیق و دقیق و تنگناهای غیر قابل باور در این عرصه هر فرایند علمی را به نحوی به دنبال توجیه منطقی و سازوکاری طبیعی می کشاند و در بسیاری مواقع مجبور به عقب نشینی می نماید. جهل ناشی از کوچکترین اجزاء تنها همین عالم طبیعت به قدری انسان را رنجور نموده است که شبکه های اطلاعاتی و فناوری موجود در جهان مسئولیتی جز انباشت این اطلاعات مجهول و مبهم ندارند.
بدین ترتیب کلی ترین نمادهای عینی تکنیک و فناوری در جوامع پیشرفته انسان تنها می توانند انبوهی از این مجهولات موجود در بطن مواد و ترکیبات و مجاری جهان را بدون آنکه با حوادث موجود و پدیده ها کوچکترین ارتباطی بدهند جمع آوری نمایند؟ و از این رو سؤالاتی از قبیل اینکه ماده چیست؟ رویدادها و حوادث در درون ماده به چه دلیلی اتفاق می افتد؟ چرا سیارات حرکت می کنند؟ طبیعت اشیاء چیست؟ حواس انسان چه رابطه ای با نظام طبیعی عالم دارد؟ انطباق این دو (مدرَک و مدرِک) در کجاست و چه نسبتی با یکدیگر دارند؟ کماکان در ابهام است.
بزرگترین کشف قرن بیستم چه بسا در حیطه نظری علم نظریه نسبیت انیشتین بوده است که (ثابت می کند که اگر حرکات را معلول نیروها بدانیم این نیروها به لحاظ کمیت و کیفیت برای نُظّار که با سرعتهای مختلف حرکت می کنند مختلف است به علاوه برای تمام ارقامی که نُظّار مختلف برای آن نیرو به دست می آورند می توان به یک اندازه دعوی صحبت نمود.(4)
در حالی که این نظریه در برخورداری از مراتب عقلانی و فلسفی نیاز به تعامل فکری و اندیشه ای خاص دارد برای علم ثقیل است که ارتباط مفاهیم ذهنی را با اشیاء واقعی خارج به نحو فلسفی تبیین نماید لکن این حقیقت اجتناب ناپذیر است که علم بدون دستاوردهای فلسفی و مفاهیم نظری مبتنی بر دین در گرداب دور و تسلسل گرفتار خواهد شد. چنانکه هم اکنون به این مسئله نزدیک شده است.
فهم این حقیقت که ذرات عالم رهیافتی برتر از نتایج و آثار یکسان معاملات و قواعد ریاضی را دارند که علاوه بر توصیف شبکه ترتّب حوادث و داده ها و نتایج قابل تحقیق از ژرفای بسیار عمیقی در حیطه ارتباطات تکوین گونه برخوردارند امری است که بر پایه قواعد کلی آفرینش و نظام خلقت تعبیه شده است و همین امر باعث کدورت خاطر عالمان اندیشمند تجربه و مشاهده خواهد شد.
بنابراین جستجو درباره اینکه حرکت طبیعت مکانیکی است یا ارگانیکی؟ و یا بر اساس فیزیک کوانتوم طبیعت با استفاده از حداقل مقدار قابل انتقال انرژی حرکت می نمایند.(5)
تعاریفی بر محور تسهیل در فرایند انتقال مفاهیم علمی و ارتباط با اشیاء است و نمی توان آنها را به عنوان دستاوردهای علمی و شاهکار فناوری تلقی نمود بلکه دلایل حرکات پدیده ها در چارچوب نظری آن نهفته است که مددرسان اندیشه تعقلی انسان در مباحث ماوراء ماده خواهد بود. چرا که هرگاه ارتباط تعاملی پدیده از قالب مکانیکی و بعضاً ارگانیکی خارج شود لاجرم در ورطه علوم نظری و فلسفی و به طور جدی در مبحث شهودات عرفانی وارد خواهد شد.
بنابراین ارتباط ظاهر اشیاء با جزئی ترین ذرات عناصر را در قالبی فراتر از ترکیبات و فعل و انفعالات صرف و یکسان نمودن آثار آن باید جست. در مباحث فلسفه اسلامی علیرغم تصویر صحیحی که از مفهوم علیت در یک قاطعیت مطلق و قانون مند در انعکاسات معانی دارد در بسیاری از مواقع عرصه حضور آن معانی را به مقولات برتر از فرایندهای علی و معلولی محول می سازد تا در مقام ارتباط و حفظ شأن خود و عدم تعارض با علوم دیگر تن به نوعی اشراق و لطافت تجرد یافته دهد (6) این امر دقیقاً همان است که در علم و فناوری باید مفاهیم را به مدد یافته ها و یا حدسیات عینی خود فرستاد تا از جلوه های اندیشه در قالب علوم عقلی و معرفتی نیز بهره مند گردد.
علوم در زمینه قضایای امکانی یعنی آنچه که بر پایه مشاهده و آزمایش بنا شده است می تواند به حرکت خود ادامه دهد لکن شروط لازم برای کشف یک ویروس و یا پادزهر به منظور مقابله با یک ناهنجاری در جسم در نوعی احترام به قوانین آفرینش نهفته است این روش به طور مشخص در ناهنجاریها و رفتارهای انسان ریشه دارد که می باید از طریق تحقیقات بدان نایل آمد.

علم دین و علم بشری

علوم ناگزیر از درک انفعالی نسبت به علوم دینی هستند گر چه در حال حاضر حرکت علم در جهان در مسیر شناخت پدیده های علمی بدون آنکه نامی از الهیات و اخلاق برده شود مقهور این موضوعات است چرا که تصور تحولات علمی بدون حضور عوامل متافیزیکی و ماورایی غیر ممکن است. علم با تمامی فضایلی که در خود جای داده است و می تواند حامل ارزشمندترین تعاملات انسانی و الهی باشد لکن عدم هماهنگی میان نیّات و اعمال سبب شده است تا تجاوزات و متفقات ارادی و قهری در عالم بروز نماید.
این طور نیست که تصور شود ساخت یک موشک یا کشف یک میکروب یا ویروس نقشی در فرایند رویدادهای درونی و بیرونی جهان ندارد و تنها بارقه هایی از امید را در این گونه پیشرفتهای علمی برای انسان به ارمغان خواهد آورد و قاهریت انسان را بر طبیعت و بقاء و خلود و معرفت نهایی را به بار خواهد آورد بلکه نتیجه قهری هر عملکرد متفکرانه تأثیرات متناسب خود را در مسیر اخلاقیات که در نهاد عالم نهفته است بنا خواهد نهاد و از این رو اساس این امر هم بر محور به کارگیری منتظم و معتدل سازوکار رفتار انسان است به طوری که الزامات فردی و اجتماعی توسط دین نهاد متغیر پدیده ها را در مواجه نمودن انسان با مفاسد و مصالح اعمالش مترادف با تحلیل منطقی خواهد نمود.
فرار انسان از دین با سلاح علم به هدف دستیابی سودمندی است که در نهاد آن زیان و خسران وجود دارد. همین تصور سودگرایانه قواعد کاربردی، دین در صحنه زندگی را در حاشیه و اندک اندک به فراموشی می سپرد به طوری که علم امروز بشر را می توان نتیجه اندیشه ای بر محور امیال شخصی و به طور گریزناپذیر نتیجه امیال اجتماعی دانست که بعدها به اهداف مدونی چون هماهنگ نمودن مطلوبات با قدرت، تسلط پایدار، بسط دامنه اختیارات در طبیعت، ماشینی نمودن اخلاق، دستیابی به جوهر طبیعت و انسان، و در نهایت دستیابی به امور مطلق عالم تغییر شکل داده است که چه بسا می توان اذعان داشت که علم تجربی به تنهایی برای رسیدن به این اهداف، تعلیق امور به محال نموده است.
در حالی که علت رویدادهای واقعی در مشاهدات علمی برای ما همچنان در پس پرده ابهام قرار دارد علم می باید به فکر انتقال حیطه فیزیکی فرایند مشاهده باشد و به نظریه های آن که دائماً در حال تحول و ابطال نظریات قبلی است اکتفا نماید و سعی خود را به مبانی و عناصری از تفکرات و باورهای غیر قابل خدشه متوجه سازد. این عناصر عمدتاً در مسیر عقلانیت بوده و نتایج آن نیز در تعاملات فکری نحله های فلسفی هر جامعه قابل دستیابی است با این تفاوت که روند حرکتی نحله های فلسفی در مسیری خاص قرار گرفته و برنامه ریزیها نیز متناسب با نظریات مبنایی خود به حرکت در آمده است و علم طبیعی امروز توان گذشتن از این عناصر عقلانی را نداشته و به همین دلیل نسبت به نظم جهان و فرایند هماهنگ از مؤلفه های آفرینش نیز نمی تواند نقش مهمی داشته باشد.

اخلاق و تحقیقات علم پزشکی

در عصر حاضر شاید ما بتوانیم تنوع بیماریها را به نهادهای درونی و رفتاری انسان متصل سازیم. در حیطه بروز اختلافات در سیستم فیزیکی بدن مبانی تفکر فرد در اتخاذ روش و سلوک رفتاری که تابع اراده آزاد اندیشانه است نقش اساسی دارد.
پر واضح است که تحقیق و پژوهش در واکنشهای عناصر رفتاری انسان در ایجاد اینگونه خلل، عمده تأثیرات را دارد.
اعمال غیر مطبوع اخلاقی انسان امروز که ناشی از تلون مزاج او است سبب شده تا به هر باره یک جلوه جدید از توصیفات تازه از همان آزاد انگاریهای رفتاری و در عین حال ناپدیدار را توصیه نماید که سرانجام آن تولد نامبارکی است که منجر به تضاد و تناقض در روند و حرکت علمی شده است.
ایدز محصول همان تفکر است که بر جامعه غربی و شرقی و سراسر جهان سایه افکنده است. مبادرت به روابط جنسی غیر مطبوع عامل اصلی بروز این بیماری در جهان به ثبت رسیده است.
حال سؤال این است که علم در این باره چه نقشی می تواند داشته باشد؟
علم به عنوان یک هنجار بی طرفانه منحصراً می تواند در مشخصه های تعیین شده بدون در نظر داشتن ساختار شخصی افراد و خصایص آنها به کشف علل ویروسی و میکروبی و رفع دارویی آن بپردازد. در حالی که عالمان تجربی ناگزیرند تا سهمی عمده در راهکارهای خود به حوزه هایی از اخلاقیات انسانی اختصاص دهند و سهم علم را نیز در نتایج، عینی تر و منطبق با اصول انسانی ارتقا دهند و به عنوان هنجاری همسان با اندیشه اخلاقی و منش حرکت نمایند.
دین لزوماً مدعی و خواهان درک ماوراء طبیعت عالم وحی و ادراکات اشراقی ما فوق بشر نیست بلکه دین در قبال عالمان تجربه امروز و فردای جهان ابتدا خواهان آن است که در حیطه پدیده های مادی و سرسپردگی به مضامین اخلاقی رفتار را برای زندگی مطلوب تر خود او مورد توجه جدی قرار دهد و به ایجاد ارتباط میان رفتار، منش و اخلاقیات و موضع گیری در قبال خشم و شهوت به طور عمده مبادرت ورزد تا از این طریق به نظم ناشی از تعدیل رفتار و کردار خود به امور ماوراء تجربه و ثابتات از قوانین جهانشناسی دست یابد.
دین امری را در خارج از چارچوب وجود و حیطه خواسته های انسانی بیان ننموده است دین به انسان می گوید که نیرویی در وجودش به نام ایمان تعبیه شده است که صرف نظر از توجیهات منطقی و عقلی در فراسوی یک احساس نیاز و توجه ارتکازی در اعماق وجود، انسان را به سمت آرامش و پالایش از آلودگیها در مقابل رویدادها و حوادث و مبادی و معادی تمامی پدیده ها دعوت می کند که به مستوی آن حرکت جهان را که منتسب به دستی پنهان که این گردونه منظم را هدایت می نماید محول نماید.
تمامی فلسفه آفرینش در این هنر انسان قابل جستجو است که محدوده جهان مادی که در آن زندگی می کند با شناخت خداوند به کرنش قلبی دعوت نماید و سر تعظیم در مقابل آن فرود آورد. «و ان من شیء الا یسبح بحمده». چرا که تمامی عالم از ذره تا کهکشان در حال این کرنش و انقیاد و توجه به مبدأ هستند.

ویژگی جهان طبیعی

بر اساس منطق موجود در آفرینش سه امر مجاورت و تعاقب و تأثیر هم سنخ در عالم طبیعت تعبیه شده است.
مجاورت قواعدی است که به طور طبیعی در تأثیر اشیاء و موجودات از یکدیگر رعایت می شود مانند آتش گرفتن چوب بر اثر مجاورت آتش و چوب.
تعاقب علیّ نیز از جمله مسائلی است که در اصطلاح منطق ریاضی به قضایای تحلیلی (توتولوژی) تعبیر می شود که بدون تجربه صادقند و وجود دارند مانند 4=2×2 که نیازی به کشف یا تبیین و یا تفسیر قاطع و عملیات ذهنی پیچیده ندارد.
تأثیر هم سنخ نیز مانند آنچه در کشت و برداشت و تخمکها با نوع گیاه تناسب دارد و تأثیرات بر روی یکدیگر نیز هم سنخ می باشد و مثالهای دیگر.
آنچه مورد نظر است آنکه صورت دیگری از مجاورت و تعاقب و تأثیر در میان تأثیرات و تأثرات پدیده های مادی وجود دارد که یافتن علل آن توسط مجامع علمی و عالمان طبیعت نگر تجربه اندیش دشوار و غیر ممکن خواهد بود. این صورت همان علل متعددی است که در تعاقب آن معلولات مختلفی تحت تأثیر قرار می گیرند.
مجاورت در این حیطه از تعاقب علت و معلول به معنای سایش زمانی و مکانی و یا فضا و انرژی و موج نور نیست بلکه مجاورتی است که یک احساس جمعی را با سرنوشت خود گره می زند، تصور این عرصه برای علم مشکل آفرین است. به طور مثال، اگر یک قطار در حرکت را در نظر بگیریم که افرادی از ملیت و قومیت ونژادهای مختلف سوار بر آن هستند و در ظرف چند دقیقه بعد دچار حادثه ای خواهد شد و همگی کشته خواهند شد تصور علم از این واقعیت چه می تواند باشد علم این مسئله را حادثه ای که ناشی از نقص طبیعی و یا غیر طبیعی در دستگاه مکانیک و یا دینامیک قطار بوجود آمده است اعلام می دارد. لکن مسئله کشته شدن همه افراد با تمامی تفرقات و تفاوتهای آنان ابتداء بررسیهای عقلانی است که از ناحیه تعاقب و مجاورت از نوع دیگر خواهد بود.
هیچ قانون علمی وجود ندارد که دائره تمامی رویدادها و حوادث جهان نسبت به یک دستگاه ماشین با تمامی دقت نظر و پیشرفتهای علمی را بسته اعلام نماید. یعنی حرکتی تکاملی در علم اصل علیت و قوانین مبتنی بر آن در امور مادی و طبیعت تعریف جداگانه ای نسبت به اصول لایتغیر هستی دارد و به عبارتی نظام محسوسات (جهان ماده) نظمی در حیطه ادراک تعلیم یافته انسانی را دارد و نظم عقلانی بر اساس اندیشه و هوشمندی خاصی است که تعاریف ویژه ای را به عنوان منطق پشتوانه ای در خود جای داده است. بدین ترتیب نظام ترکیب پدیده های مادی علاوه بر علل مادی قابل مشاهده، دارای قواعد منتظمی دیگر است که در اختیار بشر نخواهند بود. به طور مثال، کشف قوی ترین پادزهر در مقابله با میکروب با بدن که پنیسیلین نام دارد از راه کپک نان در علم پزشکی بدون دلیل قابل پذیرش است و اساساً علم پزشکی دلیلی برای پیگیری علت اصلی رابطه میان کپک و پادزهری به نام پنیسیلین نمی بیند ولی همین امر در فلسفه اسلامی از جمله معانی دارای ارزش و مفاهیم کلی است که ساختار یک فرهنگ عقلی را بنیان می نهد. در کتاب فیزیک و فلسفه آمده است:
حقیقت علمی این است که رابطه علیت را نمی توان به هیچ یک از طرق، مورد بحث قرار داد تمام این بیانات انتزاعات و تجریداتی است که حداکثر ممکن است تقریبی به سوی حقیقت باشد.
تقسیم رویدادهای جهان به حوادث مجزا و به طریق اولی مرتبط پنداشتن آنها دو به دو مانند یک رشته دانه تسبیح که هر یک علت لاحق و معلول رویداد سابق باشد مبنای علمی ندارد.(7)
بدین طریق است که بزرگترین و یگانه معیار در ارتباط دوباره علم با علوم عقلی و به طور کلی مباحث علم دینی توافق در ملاکات مشروعی است که در نهاد جهان واقع شده است البته در این توافق دو نکته باید مد نظر قرار گیرد.
1.دین مصحح نگرش انسان به جهان است که مسیر شناخت را برای او تعیین نموده است. به عبارت دیگر، مخاطب اصلی دین انسان است.
2.طبیعت حامل آن معانی است که دین بر آن تأکید دارد لکن این حقایق و معانی معطوف به ادراک محسوس انسان نیست و تنها قسمتی از آن قوانین درحیطه تسلط ادراک حسّی انسان است.
نفی حضور خداوند در عالم توسط هر متفکر ملحد هم توان آن را ندارد که حرکت علم در جهت مرجحات آفرینش را مخدوش نماید.
به عبارتی یک تعاطی فلسفی میان ادراک مجرد و جوهری انسان و هستی وجود دارد که در فلسفه اسلامی به مباحث حقیقه و رقیقه تعبیر می شود که حوادث کنونی آینده و گذشته عالم را در یک خط سیر منتظم به سمت مجاورت با خاستگاه های تعیین شده معرفت مرجوع می سازد. مانند اینکه نظام جهان با تمامی سازه های ترکیبی و پیچیدگی اجزاء دارای یک وحدت رویه است که لاجرم به یک معنی و یک منظر ختم خواهد شد و تمامی نظریات متشتّت و متفرق علی رغم استفاده از امکانات و رسانه ها و فناوری مدرن چنانچه در مسیر حقیقت در حرکت نباشد از حیطه جذب به سمت نمودار حقیقت هستی خارج خواهد شد.
حرکت فیزیک و علم طبیعی و تجربی امروز چنانچه میل به الهیات نکند همچنان در تفکر ذره ای و جزئی خود خواهد ماند این عقیده نه به لحاظ ساختار متحول علم فیزیک است که زمانی به علم الهی ختم خواهد شد. بلکه پر واضح است که علوم در حال حاضر خود رنگ و صبغه الهی دارند لکن نگرش ایدئولوژیک در حیطه تعیین شده ای از اهداف علم است که مبانی الوهی علوم را رد، و طرد نموده است و همین امر سبب شده است تا ارتباط حوزه اندیشه انسانی از هویت جوهری اشیاء گسسته و به تابعیت از اخس فواید علم بسنده نماید.
بنا به تفکرات اسلامی و در بطن نظام پیوسته جهان دو ارتباط میان خدا و نظام آفرینش جهان وجود دارد:
1)عالم امر، 2)عالم خلق.
عالم امر در حیطه مقدرات آفرینش است که از دسترس دانش بشری خارج است مانند روح که در حیطه امر الهی است که فرمود:«قل الروح من امر ربی» حوادث موجود و دگرگونیها در نهاد عالم، معلول تدبیرات و مقتضیات عالم امر است.
عالم خلق همان حیثیت طبیعی عالم است که کل نظام آفرینش را در مرئی و منظر قرار داده است. مانند «خلق السموات و الارض».
این عالم عالم خلقت و تأثیر و تأثر و مجاورت و تعاقب و تبدیل و تحول کل به اجزاء است که در مورد خلقت انسان آسمان و زمین و اشیاء صادق است اما اینکه چرا سیل و زلزله و مرگ زودرس سیاهی و سفیدی و این تمایزات وجود دارد در عرصه عالم امر خواهد بود.
مبنای اصل علیت در قواعد «خلقی» خداوند موجود است که ارتباط این مقوله را با ظواهر عالم و در حیطه ادراک علمی انسان و متعلق پژوهش و تحقیق او قرار داده است.
مثالی درباره عالم امر: شأن عالم امر بر پایه علیت غیر متعاقب است مثال قطار حامل مسافران که همگی در سانحه کشته خواهند شد با عالم امر و مقتضیات آن مرتبط است عالم امر عالم زیر بناء و حیطه ای مجرد و به مراتب وسیع تر از جهان محسوس است که رگه های آن در دامنه های قله رفیع عدل الهی است که در فلسفه اسلامی قبل از مشیت الهی و قضا و قدر که مقام غیب نامیده می شود بحث می گردد.
فناوری در حیطه نظری می تواند از تأثیرات بنیادی خاصی نسبت به علوم عقلی و فلسفی بهره مند گردد و بدین جهت از ارتباط مناسبی در هماهنگی با معرفت برخوردار خواهد شد.

رابطه اجزاء عالم با هم

شالوده راهبردهای معرفت در برنامه ریزی ارگانیکی و فارغ از تناسبات ریاضی قابل پی ریزی است به طوری که فرایندهای ماوراء طبیعی را در یک سازوکار مکانیسم طبیعی و در قالب سیادت اندیشه دینی در عرصه مناسبات علمی جهان عرضه نماید.
بدین طریق سهم علم نیز به عینیت مطلق ترقی می یابد و به عنوان هنجار همسان با اندیشه الهی با هرگونه فرهنگ و سیستم و بدون اتخاذ نظریه های محض مطرح خواهد شد.
این امر بدین معنا خواهد بود که هم تأییدات نظری فلسفه و علوم عقلی و شهود عرفانی را مورد تصدیق قرار خواهد داد و هم وجهه هایی از معرفت علمی را در احاطه بر جنبه های غایی آن مداقه خواهد نمود.
به طور مثال، تصور این حقیقت که دانش امروز بشر در حیثیت علّی خود باید به باورهای فراتر از اعتقادات عینی بپردازد از جمله اموری است که علم را در رسیدن به دو حیثیت نهادینه در عالم طبیعت مدد خواهد نمود.
1.وجوه بی نهایت معانی در پدیده های مادی.
2.انشعاب ادراک انسان بوجود مختلف و متعدد در قبال پدیده های بی نهایت. این دو وجه در اصلی ترین تلاقی میان حوزه اندیشه و پدیده های طبیعی جهان است که صورت می پذیرد.
حقیقت مشترک که انسان قرنها است آنرا مطرح نموده و علم چند دهه است که بدان نایل آمده آن است که ارتباط ارگانیکی بین موجودات اعم از حیوان و نبات و جماد وجود دارد که علی رغم آنکه سخن نهایی محسوب نمی شود رهیافتی مناسب در جهت اتحاد یافته های دینی و علم طبیعی و تجربی است.
در سال 1917 درباره مطالعات نظری اینشتاین مقاله ای منتشر شد که در مورد متلاشی شدن عناصر رادیو اکتیو بوده که ضمن تأیید نظریه (بور) استاد دانشگاه کپنهاگ درباره جهش الکترونها (جهش کانگرو) گفته است در حقیقت اتم های رادیو اکتیو در حکم نژاد خاصی از کانگرو محسوب می شوند که خیلی وحشی تر و با نشاط تر از کانگروهایی هستند که تا به حال دیده شده اند.(8)
قانونی که بر جست و خیز خود به خود این کانگروها حکومت می کند از ساده ترین قوانین است بدین توضیح که بین تعداد معینی از این کانگروها نسبت ثابتی را از آنها در فاصله زمانی معینی می جهند و ظاهراً هیچ چیز نمی تواند این نسبت تغییر دهد. همچنین قبل از اینکه یکی از آنها خیز بردارد هیچ امری در این عالم حوادث نمی تواند تعیین کند کدام یک از آنها خواهد جهید و کدام یک نخواهد جست.(9)
بیان این واقعیت عینی در بطن تحولات پدیده های مادی لاجرم انسان را به سمت فرمایش حضرت امیر علیه السلام متوجه می سازد که فرمود: اتزعم انک جرم صغیر
و فیک انطوی عالم اکبر به حقیقتی عینی و عظمتی وصف ناپذیر و جبلیت الهی و تقدسی که حضور را می طلبد می کشاند.
آیا این امر بی نهایت که قسمتی کوچک از آنها را انسان درک نموده است او را مبتهج نمی سازد و ابتهال روحانی را سبب نمی شود؟ آیا انسان را وادار به کرنش و ستایش خداوند متعال نمی نماید؟
حقیقت و واقعیت جهان به قدری پیچیده است که چنانچه معرفتی را بخواهیم از خود آنها درک نماییم کاری عبث خواهد بود لکن باورهایی که به طور متسلسل قواعد و قوانین موجود در عالم را به یکدیگر پیوند خواهد داد اصل تمامی پژوهش و تحقیقاتی است که انسان در مسیر کشف پدیده ها باید مدنظر قرار دهد.
به عبارتی ماده، در تمامی ابعاد خود دارای هویت بداهت گرایانه ای است که در باورهای علمی می توان آن را درک نمود ارتباط میان یک مقوله مانند آنچه درباره جست و خیز الکترونها ذکر شد مفهومی است که می توان از آن مطالب همچون نظریه نسبیت را استنتاج نمود.
بنابراین، تحقق یک وجهه از علوم تجربی می تواند دریچه های بسیاری را در خصوص درک مطالب علمی و عقلانی در پیشاروی بشر باز نمایند.
و به قول مرحوم استاد مطهری نبودن یک جزء از طبیعت است با نبودن کل که در بحث شرور عدل الهی مطرح کرده اند.
همچنین در کتاب جهان بینی توحیدی مطلبی را مطرح کرده اند که با مبحث ما در پیوستگی اجزاء عالم بی مناسبت نیست.
استاد مطهری از قول فیلسوف بزرگ آلمانی هگل اینطور نقل می کنند که
در بحث رابطه اجزاء طبیعت با کل اصل انداموارگی را مطرح می نمایند یعنی اینکه رابطه طبیعت با کل رابطه عضو با اندام است که لاجرم باید به ارتباط ارگانیکی بینجامد لکن ایشان (استاد مطهری) می فرمایند که حقیقت این است که روی اصل فلسفه مادی اثبات اینکه جهان در کل خود به منزله یک اندام است و رابطه اجزاء با کل رابطه عضو با اندام است غیر قابل اثبات است. فلاسفه الهی که از قدیم الایام ادعا کرده اند جهان (انسان کبیر) است و انسان (عالم صغیر) است به چنین رابطه ای نظر داشته اند.(10)
بنابراین، توجه انسان بر آنچه در عالم اتفاق می افتد سبب می شد تا حوزه های فردی و اجتماعی را که به نحو پیوسته با خداوند در ارتباط است درک نماید در نظام معرفتی اسلام اصل و اساس هر امری به حضور فعلی خداوند در ذرات هستی ختم می گردد و بر اساس مبانی فلسفه الهی اسلام، هیچ ذره ای از خداوند جدا نیست ( که بحث جداگانه ای را ارتباط واجب تعالی و ممکنات می طلبد) و عرصه تفکرات عقلانی به اشراقات شهودی ختم خواهد شد و به دلیل وجود ابزار شناسایی این شهود حیطه اختیارات ادراکی انسان از ترتّب ناشی از نظم پیچیده ماده به فرایندی لطیف و ظریف در معرفت مصفای انسان تبلور می یابد و نهایتاً اسلام با تمامی احکام و آداب و رفتارهایی که توسط آیات و روایات تبیین شده است همگان را به شناخت نظام عالم و آفرینش هستی به عنوان مجاری صحیح به هدف دعوت می نماید.

از عقل طبیعی تا شهود عقلی

علم برای تقریب به مضامین دین جهت روشن نمودن ابهامات پدیده ها می تواند به روشهای عقلانی آمیخته با تجربه نیز تمسک جوید یعنی نوعی عقلانیت طبیعی یا تجربه عقلی را مد نظر قرار دهد که بدین جهت نیازی به تصدیق گزاره های ماوراء طبیعی که نشانه تقدس آنها و نفی تجربه گرایی باشد نخواهد بود بدین وسیله الگوهای علوم تجربی هم دست نخورده خواهند ماند.
شرط روی آوردن به محورهای عقلانیت طبیعی آن است که بعد از عدم پاسخ نسبت به قوانین مبتنی بر اصل علیّت باید روند حرکت علم را به نظمی عقلانی در پیوستگی پدیده ها معطوف دارد. به عبارتی، آنچه در قوانین عالم طبیعی ملاکات قابل محاسبه بر اساس اصل علیّت نیست در فرایند معادلات عقلانی و فلسفه الهی دارای معانی مقنع و منطقی است. توقف در پدیده های مادی به تصور جوابگویی تام و تمام همچنانکه ثمرات دانش امروز از عناصر ماده گرا و قالبهای تجربه خیز انتظار دارند چیزی جزء دچار شدن به دور باطل نخواهد بود. به طور حتم اگر انسان مسیر حسی و محسوسات را در ادراک به عقلانیت منسجم و منتظم ختم نماید طولی نخواهد کشید که در بطن آفرینش تمامی موجودات، قادری متعال و حکیمی بی نیاز و بی همتا را خواهد یافت که ذره ای هم در حکمت و اشراف او بر کوچکترین موجودات خدشه وارد نخواهد شد.
چنانکه مولای متقیان امیر مؤمنان علی (علیه السلام) می فرمایند:«الحمدالله الذی اظهر من آثار سلطانه و جلال کبریائه ما جیر مقل العقول من عجائب قدرته وردع خطرات هما هم عن عرفان کنه صفته.»
انسان متفکر باید بداند که نیرویی در وجود او به نام خدا خواهی تعبیه شده است که در اثر ممارست و توجه کامل زمینه های آن تقویت خواهد شد و به واسطه آن حاکمیت منطقی و عقلی خاصی را می یابد و انقیاد در مقابل تدبیر کننده رویدادها را می پذیرد و تمامی آنانکه به نحوی دست از دامان الوهیت و خداشناسی برداشتند در شناخته ترین صورتها به نوعی نکبت ابدی دچار خواهند شد و از این رو انسان باید محدوده جهان مادی را که در آن می زیسته است در مقابل شناخت خداوند مهیا سازد و عناد نورزد. انسانهایی که در مسیر شناخت آفرینش و مبدأ هستی قدم بر می دارند بدون هیچ گونه اغراق و ادعایی و به طور درونی با عشقی دمادم نسبت به عالم و سوزی زائد الوصف نسبت به حقیقت جهان حرکت می نمایند و این مشخصه باعث می شود که فیلسوفان و عارفان الهی را به قلم فرسایی نسبت به آنچه آنان دیده اند و می بینند دیگران را نیز دعوت نمایند.
مجهول بودن رویدادهای جهان و عدم کاربرد قانون علیّت در بسیاری از مقولات آن انسان را دچار سردرگمی و ابهام و افسردگی می نماید ولی در مقابل برای عرفا حضوری از سر تحیر و شگفتی و شور و شوق و ارادت نسبت به عظمت خلقت حالتی الهی را برای آنها به ارمغان می آورد که هر لحظه مایلند در آن فرح معنوی و آن ابتهاج الهی به سر برند.
صدرالمتألهین (ره) در کتاب شریف اسفار در مبحث «نظر دقیق فی العله الغائیه» می فرماید:
الحکماء المتألهون حکموا بسریان نور العشق و الشوق فی جمیع الموجودات علی تفاوت طبقاتهم، فالکائنات باسرع کالمبدعات علی اغتراف شوق من هذا البحر الحقیم، و اعترف مقر بوحدانیه الحق القدیم» « و فلکل وجهه هو مولیها» یحن الیها و یتقتبس بنار الشوق نور الوصول لدیها، و الیها الاشاره فی الصحیفه الهیه بقوله تعالی « و ان من شیء الا یسبح بحمده».

ادراک بی نهایت انسانی

بنا بر مبانی فلسفه اسلامی حواس ظاهری انسان قابل ارتقاء تجریدی در مسیر دریافت مشاهدات خارجی است لکن در مسیر تمرکز در عناصر طبیعی و ذرات یا تدقیق و ظرافت یابی عناصر بوسیله آلات و ادوات و به طور کلی بکارگیری دستگاه های بی نهایت دقیق نمی تواند تا نهایتاً حرکت و جنبشهای موجود در ماده را مشخص نماید.
در بحث حدوث و قدم که از مباحث دشوار فلسفه اسلامی است دقیق ترین نظریه و تعریف درباره حدوث عالم معطوف به نوعی تجلی در بی نهایت و به ظرافتی چشمگیر و ترقیق در هستی ناظر است که مرحوم حاج ملاهادی سبزواری مطرح نموده اند.(11)
بنابراین نظریه عالم با در برداشتن ابتداء و انتها به معنای مسبوق به عدم زمانی یا مکانی را مطرود می داند.
به عبارتی حدوث و قدم، دو مفهوم منتزع از مفاهیم حسی است که به طور دقیق ارتباطی ماهوی با وجود و یا عدم ندارد بلکه صورتی از تحول در انحاء مشکک وجود را در برخواهد داشت که توجه به ماده به معنی تصعید و ارتقاء در جهت تجرید صورتهای متواصل آن است نه در جهت تمرکز و تعیین سرنوشت عینی حدوث یا قدم جهان.
و اساساً قوای حسی انسان علی رغم آنکه باروری آن به مدد امکانات و وسائل فناوری صورت می گیرد دارای مضامین تجرید یافته ای است که در کتب فلسفی و عرفانی از آن مکرراً سخن به میان آمده است و بطریق اولی محدوده شناسایی حواس باطنی فراتر از دریافتهای متناهی انرژی یا پرتوها خواهد بود و جهشهای الکترون و پروتون که به وسیله آلات علمی و ادوات مشاهده می شود.
در عرصه فناوری و علوم میان پدیده ها و رویدادها تقابل و وجود دارد. در بعضی از اجزاء عالم این تقابل به طور طبیعی و ذاتی وجود دارد مانند سیاه و سفید (تضاد) وجود و عدم (تناقض) یا تقابلات دیگر که این تنافیها لازمه تفکرات انسانی در شناخت ارگان هستی و مقولات جزئی آن است. چنانکه فیلسوفان اسلامی قاعده ای دارند به این عنوان که «تعریف الاشیاء به اضدادها» که اشیاء بوسیله ضدهای خود شناخته خواهند شد.
این بحث از اموری است که به سادگی خاصّی و در قبال کمترین عملیات ذهنی برای هر فردی به دست خواهد آمد. مانند آنکه شب یا روز هر یک خصوصیتی هستند که بوسیله یکدیگر شناخته می شوند و اگر تصور شود که تنها شب به طور یکنواخت وجود می داشت مفهومی از روز برای هیچ کس قابل تصور نبود چرا که هر یک از ناحیه دیگر شناخته می شوند. لکن معادلاتی دیگر در عالم ذهن وجود دارد که از مبحث بعد به آن می پردازیم.

عجایب عالم ذهن

اما در ساختمان وجود خارج و وجود ذهن وحدتی است که هر یک مکمل یکدیگرند و به عبارت بهتر ذهن اشراف مرتبه ای بر وجود خارجی درد و وجود ذهنی در مقابل وجود خارجی قرار نگرفته است. البته این مطلب به این معنی نیست که، خارج جزئی یا فردی از افراد ذهن کلی باشد بلکه عالم خارج صورتی است آمیخته با ماده که در یک نظام مکانیکی و علی و معلولی و با آمیختگیهای اجزاء متعدد است با این تفاوت که عالم ذهن مختصاتی ویژه و منحصر و منطبق با افراد خود را دارد.
به طور مثال اگر آتش ذهنی نمی سوزاند دلیل بر آن نیست که آتش ذهن بی اثر است و تنها بدان جهت که مطابقت با سوزاندن عالم خارج را ندارد به آن بی اثر گفته می شود در صورتی که باید این طور تعریف نمود که آتش ذهنی شیء است با اثر مخصوص به خود بدون اثر آتش خارجی.
بنابراین صور ذهنی نوعی تفصیل و ترقیق حقیقت اشیاء است که عینیت بیشتری با طبیعت جبلی انسان دارد و کمالات ثانویه ای دارد که به تناسب عوالم خود مبانی شناخت را برای انسان به ارمغان می آورد که فراتر از هویت مکانیکی یا علی و معلولی خود را به منصه ظهور می گذارد. برای مثال، موجودات عالم خارج از ذرات و امواج، الکترونها، فوتونها، جریانها، به طور جداگانه و بدون آنکه حیات و شخصیت هر ذره مخدوش گردد دارای شعور و حیات و دارای هدفی برابر یک موجود زنده اند. این امر در منطق قرآن کریم در تمامی عالم گسترده شده است در سوره آل عمران می فرماید:« و له اسلم من فی السموات و الارض طوعا و کرها و الیه یرجعون»(12) به تسلیم او در آمده اند هر چه که در آسمان و زمین است که به طور اختیاری و از روی اکراه بسوی خداوند در حرکتند.
به هر ترتیب آنچه در عالم خارج است بسمت رقیقت و ظرافت می رود بدون آنکه کوچکی آنها در شعورشان نسبت به مبدأ هستی و آفرینش کوچکترین تأثیری داشته باشد. عالم ذهن به سمت اجمال تفصیلات خارجی در حرکت است بدون آنکه شیء در خارج وجود دارد و در ذهن وجود ندارد این امر نقص برای وجود ذهنی نخواهد بود بلکه عدم وجود آثار یا دیگر خصوصیات عالم خارج در ذهن جزء کمالات عالم ذهن است.
مانند آنکه فضا و جو و اتمسفر و کم شدن فشار جاذبه به عنوان نقص برای عالم کرات و کهکشانها محسوب نمی شود. اصلاً فتح کرات و سفر به فضا سبب تکبر و نخوت هم می شود و افتخار به حساب می آید. از این رو تفاوت عمده ای که میان عالم خارج و عالم ذهن وجود دارد آن است که عالم ذهن و مشخصات آن به سمت قوس صعود و مراتب کمالات ثانویه در حرکت است. به عبارتی یکی، مسیر نزول و دیگر مسیر صعود را طی می نماید.

غفلت انسان از استعدادهای خود

واقعیت این است که علم تجربی نسبت به صفات و استعداد انسان در حیطه مبانی تفکری که آثار آن قابل درک عینی هستند دچار نوعی تغافل شده است.
عالمان تجربه گرا و آزمایش پذیر، تصویری که از «ذهن» ساخته اند طوری است که به سادگی از آن می گذرند. حد اعلای آنچه تصور می کنند آن است که تصویری از ذرات و مرکبات از امواج را با شکلی از عناصر ذهنی درآمیزند. در حالی که وصف وجود ذهنی در قبال اموری که در تعاملات خارج از حواس ظاهری و به عنوان عقلانیت محض و تفکرات صرف و اثبات کمالات متعاقب و بی نهایت انسان در نظام احسن و اکمل عالم که مرتبط با نظام کلی است حتی به تخیل این عالمان مصور گرا نیز خطور نمی کند و حال آنکه استدلالهای احتمالی موجود در وصف ماده و طبیعت غیر محتمل ترین صورت اطلاع یافتن از امور عقلانی است که این انرژی محدود صرف نظریه های کاملاً تجربی و توقع بی نهایت گرایی (به معنای پاسخ دادن به تمامی سؤالات انسان توسط ماده) شده است و در نتیجه علم تجربی در همین یک مسئله بغرنج باقی مانده است که نهاد طبیعت و کنه اندیشه انسان چه ارتباطی با یکدیگر دارند؟
پر واضح است که عدم حضور تمامی ابعاد تفکر در عالم طبیعت نشان دهنده عدم تطابق میان این دو است. چرا که اندیشه انسانی فراتر از تمام گزینه های طبیعی جهان ماده است، ناگزیر باید تراوشات علمی را نوعی از محصولات تفکر و اندیشه انسانی دانست و بیشتر از قابلیتی را که از ماده و طبیعت حاصل می شود از آن توقع نداشت زیرا اوصافی که از ماده در اندیشه انسانی شکل می گیرد به مراتب از وظیفه ماده در یک صورت مشخص مهمتر است.
به عبارتی، رفتار و واکنش ماده به اعتبار اینکه اعتقادات انسان نسبت به آن چگونه است تغییر نمی کند لکن ترجمان صحیح از آن واکنش سبب خواهد شد تا توقف طولانی در بازده و بازتاب ماده در جهت تثبیت احتمالات را دائمی و لا یتغیر نسازد.
بدین لحاظ حوزه اندیشه انسانی بر اساس توانمندی اعجازانگیز خود تأثیرغیر قابل باوری در تحولات و واکنشهای ذرات عالم ماده خواهد گذاشت چرا که بر اساس مبانی فلسفی و عقلانی صرف نظر از ارتباط ناظر و منظور بودن میان انسان و ذرات ماده و واکنشهای آن با عناصر عالم رابطه ماهوی و ارتباط تولیدی برقرار است که در بالاترین سطح تدبیرات عالم در حال انجام است. این امر نه به آن معناست که فرض واقعیت وجود اشیاء و ذرات با ادراک انسان قابل نوسان است بلکه حصول هر ذره در عالم در یک وابستگی ذو مراتب با ارکان عالم و در عین حال با مرکز ثقلی به نام انسان مرتبط است که تنگناهای متراکم از عالم ماده را می تواند در یک قاعده کلی بسمت واقعیت و حقایقی ماورایی رهنمون سازد.
بدین لحاظ حوزه تفکر انسانی اساس دریافت حقایق عالم است و در رتبه اول است و جهان ماده جزء لاینفک و در عین حال ما به ازای خارجی اجزاء اندیشه و تفکر انسانی است. بنابراین حوزه تفکر انسان اصالت خاصی نسبت به واقعیات خارجی دارد و در حقیقت ربط ثابت با متغیر را می توان در رابطه با اندیشه انسانی (متغیر) و جهان خارج (ثابت) ادراک نمود.

شأن عالم ماده

یکی از شئون عالم ماده آن است که هر قدر از تناسبات دینی و اتصال به بطن و مبدأ آفرینش دورتر به نظر می رسد امکان ادراک ارتباط آن نیز بر ماوراء طبیعت و عالم مجردات و متافیزیک کم سوتر می شود.
صرف نظر از امکان درک و ارتباط علوم طبیعی مانند ریاضیات و فیزیک و شیمی و پزشکی با علوم عقلانی و دینی، علوم طبیعی رهیافتهای گوناگونی در وجه معقول خود به سمت خداشناسی و الوهیت دارند مسلماً اگر بخواهیم مباحث فیزیک و شیمی و ریاضیات را در مبانی اعتقادی به معنی شرکت در ترسیم نمودن صورتی منطقی و موجه از نظام عدل الهی یا توسعه تصدیقات خداشناسی وارد سازیم در حال حاضر راهکار مناسب به نظر نرسد لکن حیثیت و حیطه هر علم مجاورتی خاص با خداشناسی و به طور کلی ارتباط با مبدأ آفرینش خواهد داشت. بدین جهت علوم طبیعی بدون آنکه بخواهیم آن را در یک ایدئولوژی خاصی قرار دهیم سرسپردگی جوهری نسبت به جهان بینی ماوراء تجربه و تعاملات میان اشیاء دارد.
فلسفه اسلامی به طور مشخص تقدیرات عالم را در عرصه ای جدانشدنی از ذات اشیاء قائل است. همچنانکه در اثر استخراج و استحصال منابع تغییرات در جغرافیا و اقلیم یک منطقه میزان باران و نزولات آسمانی به مقدار معین و مشخص فرو فرستاده می شود، میزان مقداری از آن نیز در ارتباط با عاملهای مختلف که ریشه آن از یک سو در تعاملات انسانی و از سوی دیگر در اختیار مدبران ماوراء طبیعی که مسلط بر عالم طبیعت هستند تعیین می شود، بنابراین نموداری از رابطه اعمال انسان و آثار آن از لحاظ مادی و معنوی مشخص می گردد و اینکه چگونه در بحث مبانی فلسفی آزادی به انسان تا چه اندازه آزاد و مختار است.
با وجود این مبحث آزادی اراده، اینکه انسان در انجام مختار است ولی در اثر آن عمل مقهور روندی عقلانی در زیربنای عالم است که در معادلات علم بشری غیر قابل تحلیل است، بنابراین منطق حاکم بر اصل علیت نیز در وجهی دیگر که موجبات تناقض را می زداید در قوانین معرفت بشری حکومت خواهد نمود و اینکه انسان حدود آزادی عمل را نیز شناسایی خواهد نمود.
بدین جهت ضرایب موجود در عالم مافوق نتایج تدبیر انسان از نیات و افعال و کردار انسان سرچشمه می گیرد.
آنچه دین در ارتباط آزادی اراده انسان مطرح می سازد این است که هیچ قاعده ای از عالم طبیعت از حیطه اختیارات انسان خارج نیست لکن انسان می تواند در ظواهر اشیاء دخل و تصرف نماید. و آنچه را که باید مد نظر قرار دهد آن است که دین مبین اسلام به اینکه گفتار و کردار و رفتار بر طبق ملاحظات انسانی رخ دهد بسیار تأکید کرده است در غیر این صورت نتایج و ضرایب عقلانی حاصل تعامل حسی منطبق با عمل را متبلور خواهد نمود. قرآن در مضمونی نزدیک به بحث می فرماید:« و ما اصابکم من مصیبه فبما کسبت ایدیکم و تعفوا عن کثیر»(13) و هیچ مصیبتی به شما نمی رسد مگر از ناحیه خودتان به شما می رسد و در حالی که از بسیاری از (اعمالتان) چشم پوشی می شود.

تأسف بر غفلت انسان

تأسف بزرگ آنکه بشر معرفت پیشین تجربه و شناخت و آگاهی بعد آن را در نظر ندارد که این معرفت و علم از کدام کانون معرفتی در دستگاه تفکر انسان ناشی می شود اساساً توجه به اینکه حیات انسانی زاییده کدام منطق و سرچشمه گیرنده از کدام استنتاج و دلیل عقلی و تجربی است که از کلیه قیاسات و تماثیل و آزمایشهای دقیق هم خارج است.
بنابراین زیرساختهای معرفتی انسان در قبل از رسیدن به تجربه و یافتن قوانین طبیعت ناشناخته است و چنانچه وسایط عقلانی میان این مبانی معرفت شناسی تحصیل گردد و طرق تجربه پذیر از علم، هماهنگی با ساز و برگ آفرینش یابد، بسیاری از مشکلات بشر حل خواهد شد. این زیر ساختهای معرفتی عبارتند از: سازمانی دارای قوانین طبقه بندی شده از تمامی مؤلفه های آفرینش که در ساختار وجودی انسان و در عالم طبیعت بلکه در تمامی عوالم مافوق آن پیچیده شده است و بسی جای اعجاب و شگفتی است که درک هر مقوله ای از این حقیقت انسان را در تعظیم در مقابل عظمت خلقت و خالق هستی هدایت نمی نماید.!

حقیقت علم، وجود است

مرحوم ملاصدرا تعریفی از علم دارد که می فرماید:« العلم هو الوجود» یعنی علم رابطه هویت و تساوق با وجود دارد از این رو مراتب موجود در علم به تمامه تساوق با وجود دارد؛ یعنی عمیق تر از آنچه که آزمایش ها و نظریه های علمی خاص بخواهد نشان دهد علم در فلسفه و عرفان اسلامی یعنی در صحنه هستی حضور دارد. بدین جهت از دو طریق می توان این تعریف را تفسیر و تشریح نمود.
1.اول آنکه علم منحصر در نهایت معرفت و به معنای درک اصلی از حقایق نفس الامری است که به عنوان علم حضوری و وجودی مطرح است نه به معنای ماهیتی و منحصر در تعینات و قالبهای اشیاء و منتزعاتی که از آنها به واسطه عملیات ذهنی بوجود می آید.
2.علم در تعلق به معلومات خود در یک مراحل طبقه بندی شده قابل تعمیم و تعریف است به طوری که علم به عنوان ادراک انسان نسبت به اشیاء می تواند از گونه های مختلف به اشیاء بنگرد چرا که ذرات ماده نمی تواند مبانی معرفت شناختی را به انسان ارائه نمایند و واقعیت موجود در فضا و زمان و حرکت و مکان را برای انسان مشخص نماید. علم تجربی مشخصه وجودی خود را (ماده) در تعریفی خاص از وابستگی و پیوستگی با اشیاء دیگر می تواند بیابد و به طور عینی عرضه بدارد در حالی که علوم الهی در پرتو شهودات و اشراقات الهی ژرفای بیشتری را در درک حقایق و اتصال و پیوستگی اشیاء به انسان عرضه می دارند و ظهور و حضور اشیاء را در مرحله وجود و حقیقت آن بدون آنکه از عوارض و آثار مادی آن سخنی به میان آید مطرح نمایند چنانکه حضرت ختمی مرتبت(ص) فرموده اند:«الهی ارنی الاشیاء کماهی» یعنی همان تشخیص کلی یک ماده و شیء در نظام احسن عالم و وظیفه اساسی او در ارتباط با انسان یعنی توجه به اینکه انسان می تواند از رؤیت اشیاء به سمت خالق هدایت شود.
بنابراین علم در عالم عقول واحد است ولی در تحیز مادی عالم طبیعی عبارت است از القاء کتبی یا شفاهی نسبت به یک معلوم در مراحل خاص. علم در مبحث وجود از اخس مراتب آغاز تا به اتحاد علم عالم و معلوم ختم می گردد. ظهور اشیاء در نفس و روح انسان علم مجرد است که در آن از امتزاج مادی به اتحاد با عالم تبدیل شده است و ترتب آثار وجود در مراحل بعدی نیز معطوف به مرآه تجلیات علوی و ادراکات مجرد است ( که از بحث ما خارج است).
انرژی معنوی موجود در انسان تجربه گرا کافی است تا از دلایل متعدد در علوم عقلی آگاه شویم. به عبارتی، به قدری زمینه های دریافت و ادراک امور معنوی در زندگی روزمره هر انسان موجود است که طبیعت انسان را منتظر استدلال و ادله مختلف برای اثبات وجود خدا که حامل معانی و تصادمات شبهه انگیز است نمی گذارد. بنابراین رویدادها در زندگی انسان حامل همان گزاره های معنویت و موجب افزایش ارتباط میان طبیعت و مافوق طبیعت خواهد شد و آن قدر حضور خداوند در بطن زندگی انسان واضح است که نیاز به هیچ دلیلی ندارد.

عالم خواب نشانه از عالم معنی

خواب یکی از مقولات معنوی است که انسان در شبانه روز با آن روبروست. خواب به عنوان یک سازوکار طبیعی در حقیقت حامل معانی خاصی است که واقعیات طبیعی را با حقایق مافوق آن مرتبط می سازد این سازوکار علاوه بر آنکه توجیه مکانیکی بر اساس اصل علیت ندارد در حقیقت یک نوع فعالیت غیر مشخص از لحاظ علوم طبیعی است، به عبارتی چهارچوب نمایش رؤیایی آن در طیفی برتر از کشفیات انسان بر روی مدارات غیر قابل توجیه به لحاظ معرفت بشری حالاتی موفق در ساختمانهای محکم بدون پی و بست و آهک و گچ و سیمان و اندازه های پیوسته ترکیب باطن عالم را به تصویر می کشاند. ترتیب حوادث و رویدادهای آن در بسیاری از مواقع بکر و تازه و به حسب اطلاعات بشری بی معناست چهارچوب فضا و زمان در آن به نحو عالم طبیعت نیست حضور انسان در آن عرصه برتر از کالبد مادی اوست و به هر طرف می تواند سرکشی نماید.
بیان این حقیقت ساده و در عین حال غیر قابل اثبات در ورطه شناخت طبیعی آدمی نشان از ضعف داده های انسان و دریافتهای علمی اوست که به فراموشی سپردن آن توسط انسان از اهمیت آن نکاسته است.
ساختار عالم رؤیا به گونه ای است که عرصه ادراکی انسان و هویت اشیاء را به تفکر و اندیشه متصل می سازد، به عبارتی نوعی اتحاد میان عاقل و معقول را جلوه گر می سازد که جهان با تحولات جوهری را می توان در حضور آگاهانه انسان باور و لمس نمود.
آنچه در عالم رؤیا برای همگان اتفاق می افتد در حقیقت یک دوره کامل از عالم تجرّد و معنویت است که به دلیل تعلق کمی که به اجزاء و زمان و فضا و مکان دارد شامل تعداد بی نهایت از معانی می شود که به طور کامل رویدادها قابل درک می شود لکن اتصال و پیوستگی آنها با یکدیگر نیاز به عملیات فکری دارد و حال آنکه بسیاری از آن مضامین در عالم رؤیا استدلال و ادله پذیر و با قضایای ترکیبی نیز قابل ارزیابی نیستند، فاصله اتصال عالم رؤیا با حواس ظاهری ما به طرز غیر قابل تصوری به سمت ارتباطات مبهم در حرکت است.
بدین لحاظ صورتی از محاسبات و تعاملات تأثیرگذار در روند روح و روان انسان در هر شبانه روز رخ می نمایاند که عرصه طبیعت را بدون فاصله در کوتاهترین لحظات برای هر فردی از افراد انسان و به طور مجزا و مشخص به تصویر می کشاند.
ممکن است مجموعه حالات قبلی سبب این تصاویر در عالم رؤیا شود و یا ممکن است حالات و وقایعی که در بعد پیش رو داریم رخ دهد در عین حال عالم رؤیا غیر متعهد نسبت به روشهای علمی است و عدم رعایت اصل علیت را برای انسان به نمایش می گذارد. این باور که فلسفه وجودی عالم رؤیا در حساس ترین لحظات و بخشهای زندگی روزمره انسان به معنای به تفکر واداشتن طبع تنبل ذهن انسان نیز هست خالی از فایده نیست چرا که وجه حیات در قسمتی از شبانه روز به طور مجرد و در فضایی دیگر در حال انجام است و چون در پیوستگی ارتباطات ذهن و معادلات ما جایی ندارد به همین دلیل درباره آن نتیجه گیریهای موهوم می کنیم.

فضیلت علم

برداشت فیزیک و علوم طبیعی به طور کلی از محسوسات و اشیاء خاصیت استعمالی دارد. به عبارتی، عالم تجربی مفهومی که از اشیاء در تصورات خود می پروراند مانند تصوری است که نسبت به غذا دارد که باید بلعیده شود در صورتی که درک محسوسات باید اتحادی معقول و حتی عاشقانه با آنها برقرار نماید تا زمینه های شناخت او از موضوع خاص درک محسوسات به حوزه دیگر سوق یابد. به این جهت، اصل در تحقیقات علمی انتزاع مفاهیم از اشیاء و ترتب حوادث و وقایع نیست بلکه حرکت درک کننده یا دریافت شده باید در فضایی واحد و در یک اتصال مداوم با کلیه قوای ادراک انسانی باشد.
از این رو بسنده نمودن به اینکه اجزاء مادی چشم و گوش و حواس انسانی علت تامه فعالیت آنهاست مساوی است با نوعی بدویت علمی که فرضی جزء ابعاد چندگانه اجسام برای او متصور نخواهد بود. در حالی که سطح مشهود از شبکه ارتباطی میان حواس و ابعاد گسترده آن به گونه ای است که ادراک انسانی را در جهت جایگاه های هر دستگاه هدایت می نماید.
بنابراین، روند ادراک انسان محدود و متعلق به اشیاء مادی نیست. بدین ترتیب، طبیعت یکی از وجوه جزئی ادراک انسان است در نتیجه منابع معرفتی شناخت در انسان بر اساس تشخیص و جستجو درباره حقیقت اساسی آفرینش ساخته شده است و تفکرات انسان در جوانب طولی خود غیر متناهی است و این اشتباه بزرگی است که تصور شود حواس انسان برای دیدن و شنیدن اشیاء مادی ساخته شده است چرا که «النفس فی وحدتها کل القوی».
بدین گونه است که هر شیء در عالم دارای حقیقتی خارج از تعیّن و تحیّز وجود مادی دارد و در این باره هیچ امر مستثنا نخواهد بود.

زمان از نظر فیزیک و فلسفه

زمان از جمله مباحثی است که در عین آنکه وجودی مستقل از آن در جهان قابل تصور است دارای مراتبی با شدت و ضعف است که به تناسب موقعیتها حالات مختلف و متعددی به خود می گیرد. بنابراین در زمان ارتسام «آن» به «آن» وجود است که در یک سیر متکرّر واحد تصور می شود و به قول ابن سینا: «زمان مقدار حرکت است» و به تناسب متحرک خودسازی درمرتبه وجود آن شیء متحرک می شود و همچنین زمان وجودی مادی و انطباق با ارتسام اشیاء مادی دارد لکن ابتدا و انتهای آن مشخص نیست و در یک آن و لحظه قابل ادراک است. بدین جهت موجودات ثابتی را در استکمالات جوهریه می توان اثبات نمود برتر از وجود زمانی که به طور غیر منقطع حالت معیت ثابت با موضوع داشته که در اصطلاح فلسفه اسلامی به «دهر» تعبیر می شود و وجودی که با معیت ثابت که افاده معیت ثابت کلی تر می نماید به «سرمد» تعبیر شده است.(14)
بنابراین زمان دارای ارتسام خاصی است که به تناسب موضوعات خود قبض و بسط می یابد.
زمان در فلسفه اسلامی مختص به همان وجود شیء و جزء وجود آن است و از اشیاء غیر قابل تفکیک است. آنچه فیزیک درباره زمان مطرح می نماید از مبانی نظری برخوردار است تا اینکه ساختاری عینی و تجربی داشته باشد بدین لحاظ هماهنگی خاصی میان نظریات فلاسفه غرب و علم فیزیک دیده می شود.
برای مثال، مطابق با نظر اسحاق نیوتن (1722-1642) فضا و زمان منوط و وابسته به خود آگاهی نیستند بلکه به خودی خود وجود دارند.(15)
در متفکران دوران اخیر اولین کسی که درباره طبیعت فضا و زمان بحث کرد نیکلا از اهالی شهر کوزا بود. وی معتقد بود که فضا و زمان موجود به وجود ذهنی هستند و به این سبب در سلسله مراتب وجود از نفس قوه متفکره که خالق آنهاست پایین تر است.(16)
کانت بحث درباره فضا و زمان را با این پرسش آغاز می کند که فضا و زمان چه هستند آیا موجودات عینی هستند؟ یا فقط نسبت بین اشیائند؟
وی به طور کلی معتقد است که فضا به خودی خود وجود ندارد بلکه فضا ظرف یا چهارچوبی برای آرایش و انتظام اشیاء است که به وسیله ذهن انسان فراهم می شود.
علم طبیعی آن است که حیات طبیعت را به لحاظ ساختار اندیشه مستقل از همه مفاهیم و مبانی دخیل در استمرار حیات جهان می داند. این تصور سبب شده است تا انسان پاسخ های خود را از جهان طبیعت نتواند بگیرد و بر این اساس ماهیت ابزار گونه علم تجربی و قوای حسی را بیش از پیش روشن می سازد.

حقیقت عالم حس

اساساً علم حسی نیز از جمله مجردات است که کنه آن با ادله و ابزار طبیعی قابل اثبات نیست. هیچ یک از افراد انسانی به دیگری توان تفهیم آنچه را که می بیند و آنچه را که می شنود ندارد و تنها بوسیله امارات و اشارات و قرائن اشتراکات ادراکی انسان با یکدیگر تطبیق می یابد. به طور واضح تر، دو نفر گلی را مشاهده می نمایند هر دو آنها بوسیله حس مشترک و بوسیله قرائن رفتاری و شنیداری می توانند از طریق آن گل به تطبیق ادراک یکدیگر بپردازند. یعنی اولی می گوید: چه گل زیبایی؛ و دومی می گوید: بله، چه گل زیبایی، ولی هیچ یک نمی تواند آنچه که می بیند به دیگری به طور واقعی انتقال دهد چرا که هر یک در حوزه ادراکی جداگانه قرار دارد و نمی تواند عین آنچه را که ادراک می کند به دیگری منتقل سازد مگر آنکه در کالبد یکدیگر حلول نمایند.
بنابر همین امارات و نشانه هاست که ادراک حسی با واقعیات خارجی ارتباط پیدا می کند در مورد متفقات منطقی و عقلی و محاسبات مبتنی بر تصدیقات عقلی نیز همین گونه است چرا که افراد انسانی هر یک با تصدیق یک قانون علمی به انطباق ادراک یکدیگر می پردازند.
این حقیقت در ساختار بینایی و شنوایی و لامسه انسانی که از عجایب خلقت است صادق است چرا که از آمیختگی چند عضو مانند شبکیه، عنبیه، رگ و پی که در ساختمان چشم یا گوش بکار رفته است دلیل قانع کننده ای بر مشاهده نمودن و یا شنیدن نیست، بنابراین ساختمان مادی و دستگاه چشمی انسان از عجایب و غرایب عالم خلقت است. لکن با این تصور که فناوری و علم پزشکی بتواند در آینده دستگاهی به مانند دستگاه چشم به وجود آورد نمی توان به ضرس قاطع عنوان نمود که چشم ساخته شده به همان شفافیت و زیبایی و فضای ایجاد شده توانایی احاطه بر محیط اطراف خود را داشته باشد. ساختمان چشم به گونه ای ساخته شده است که در عین آنکه می بیند از هزاران ذرات و اجزاء عالم گزینش می کند و به عبارتی آنچه را که می خواهد می بیند و تنها به دیگر اجزاء و اشیاء نگاه سطحی می کند.
از جمله عجایب دستگاه چشمی انسان آن است که فضایی فراتر از آنچه را که می بیند درک می کند. به عبارتی، دستگاه چشم انسان به مانند یک مجرا یا کانال ارتباط مستقیم با ضمیر ناخودآگاه او دارد و به همین لحاظ امور مرئی را در یک تعاطی مجرد به امور غیر مرئی تبدیل و در معادلات ذهنی و اجزاء سنجی خاص نسبت به رویدادها به تجزیه آنچه که می بیند می پردازد؛ به طوری که قسمتی از دریافتها در آرشیو ذهن و ضمیر ناخودآگاه سالها خواهد ماند که میزانی برای سنجش آن نمی توان به واسطه وسایل علمی در نظر گرفت؛ و قسمتی دیگر در زندگی روزمره مورد استفاده قرار می گیرد که موجبات تحلیل و تفکر را فراهم می آورد.
بنابراین ادراکات حسی انسان مقدمه برای ادراک عقلی است. در فلسفه اسلامی باصره با بصر و سامعه با سمع تفاوت دارد در آیه ای از قرآن کریم ادراک در مورد صفات الهی می فرماید:«لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار» ابصار و دیدگان (خداوند را) نمی توانند درک نمایند و در حقیقت اوست که دیدگان و چشمان را در می یابد.
آیه شریفه تلویحاً به پرتویی نامرئی در حیطه علت العلل عالم ابصار را مطرح می سازد که خداوند علاوه بر آنکه با چشم هرگز دیده نخواهد شد بلکه دیدگان در وجود حضرتش عزاسمه مضمحلند به گونه ای که حضرت باری تعالی احاطه بر تمامی مدرکات دارد.

تنگنای دانش بشری

سیر حرکت عالم در مسیر بطلان قانون علیّت به سمت و سویی چند جانبه در حال حرکت است.
1.بستر حرکت در ذرات؛
2.بستر حرکت در کرات؛
3.بستر حرکت اندیشه انسانی و شناخت.
1.آنچه در حرکت ذرات عالم در سطح نوترونها و اتمهای جهان رخ می دهد عبارت است از نفی سیری هماهنگ و پیوسته که در نظام علم جایگاه قانونمندی را تاکنون بدست نیاورده است. بدین جهت، پیچیدگی این عناصر در ذرات نتایج کشش خاصی از حرکت است که در بطن حقیقت اشیاء وجود دارد و علم نیز بدان صحه می گذارد. در ساختمان ذره ای تابش که همان نظریه موجی نور است علم یکنواختی در طبیعت اشیاء را مشاهده ننموده است.
2.در مسیر حرکت کرات نیز معادلاتی مافوق تصور وجود دارد که هیچ گونه انطباقی با آلات و ادوات مشاهده ای بشر در مسیر شناخت علمی ندارد. نشانه ای که از اجزاء کهکشانی و کرات به وسیله آلات علمی و تلسکوپها تاکنون مشاهده شده است هیچ گونه تناسبی با داده ها و دریافتهای علمی انسان ندارد. بلعیدن ستارگان به وسیله یکدیگر، تحولات سیاه چاله های فضایی، تولد ستارگان، مرگ و میر ستارگان، از قبیل همان اموری است که خارج از منحنی رشد علمی بشر است.

سیر نزولی بشر

انسان در اعصار گذشته در حجمی وسیع تر در قالب مبانی فلسفی و عقلانی به کشف حقیقت می پرداخت. در یونان قدیم فیلسوفان و حکیمانی چون سقراط و افلاطون و ارسطو بودند که بسیاری از مبانی معرفتی را بنیان نهادند. حکیم ملاصدرای شیرازی از ارسطو به حکیم و معلم الهی یاد می کند.
انسان از این عرصه ها بارقه هایی از درک را به معرفت خود افزوده است لکن دیری نپایید که عرصه اصالت معرفت عقلانی به حالات و محدوده های دیگر از هواپرستی تبدیل گردید و اصالت کشف حقایق هستی به سمت دیگر سوق داده شد. در صورتی که باید نتایج ادراکات عقلی و فلسفی به هویتی برتر از عقل و شعاعهایی نزدیکتر به دایره وجود متصف گردد لکن انسانیت از اصالت عقل به اصالت حس و از اصالت حس به بداهت گراییهای جاهلانه و سکولاریسم پناه برده است.
تصور می شد که مبانی علیّت در ساحت اندیشه بشر در طول تاریخ حرکت طولی را رعایت کرده باشد لکن این طور نبوده و بشر با درک حقیقت و کشف علل پدیده ها با هر یک از قوایی که در اختیار دارد می توانست به منهجی تمسک جوید که حیثیت الهی وجودش را به فراخور استعدادهای خود عیان گرداند.

معانی در همه علوم واحد است

دیدگاه حقیقی عالم به گونه ای است که احاطه کامل به تمامی استعدادهای بشری داشته و به عبارتی جهان به طور خودکار به گونه ای خلق شده است که چنانچه انسان با یک نگرش کلی و مجرد بنگرد می تواند تمامی اجزاء جهان را به ارکان آن متصل سازد و در سیر وحدت بخش و انتظام مکنون عالم را مشاهده نماید. لکن بشر علم را وسیله مقابله با خداوند قرار داد تا دگر بار عناد خود را درباره آفریدگار عالم و مظاهر آن ظاهر سازد.
تفاوتی که در دو سیر دین و علم کشف پدیده های مبتنی بر محاسبات در زمینه جزئی ترین اجزاء جهان را سرلوحه فعالیتها قرار داده است همچنان در جهت چگونگی حرکت پدیده ها و ارتباط آنها با یکدیگر قدم بر می دارد در حالی که دین از ابتدا ضمن اعلام آن مقوله به راه حلهای آن می پردازد به طوری که عجز و ناتوانی انسان را در کشف حقیقت از طریق ماده و اجزاء عینی جهان بیان می کند و ساحت شناخت را از تمرکز و صرف در ماده به توجه دیگری سوق می دهد.
به طور نمونه در قرآن کریم: جاذبه زمین به معنای کشف فشار و کششی که اشیاء را به سمت زمین می کشاند نیست بلکه در فرهنگ اسلامی جاذبه زمین معنای ارزشی دارد و به معنای استثقال علی الارض و دارای معنایی در کیفیت نگرش انسان به دنیا است.
بر این مبنا انسان حامل نوعی حالت تعلق به دنیا به واسطه وابستگی به اشتغال در امور دنیایی است که سبب می شود تا به تدریج موقعیت وجودی فرد در دنیا به طور همه جانبه معطوف به تعلق و علاقه دنیوی شود و بر این حالت تا آخر عمر مانده و در کشمکش های درونی خود، از مرگ و انتقال از این جهان وحشت نماید. این خصوصیت هم در امور روبنایی دنیا تعبیه شده است و هم در کیفیت جسمی انسان که در مباحث انسان شناسی از دیدگاه اسلام مطرح است. با وجود این کشف هر پدیده مادی رهیافتی نسبی بر حسب قوانین معینی در آفرینش ارتباط معرفتی با نظام کلی عالم دارد. بر این اساس، قسمت اعظم مباحث ریاضی و فیزیک و شیمی صورتهایی جزئی از معانی مجرد و معنوی را در بردارند و حقایق جدیدی را به دنبال خواهد داشت.
به طور نمونه علم ریاضی مجموعه ای ابزار گونه است که در اختیار بشر قرار دارد و بر اساس آن می توان محاسبات و توصیفات دقیقی از مجموعه مقولات عالم بدست آورد. بدین جهت است که تمامی متفقات موجود در جهان ماده یک معنای ذهنی و فکری خاصی را از دریچه ریاضی خواهد یافت و لذا تمایل ریاضی به مباحث فلسفی از وجه نظر عقلانیت حاکم بر ریاضی است چرا که کلمات و اعداد ریاضی در بطن معادلات خود به رجحان یابی خاصی در ورود به دایره معانی پدیده ها از خود نشان می دهد.
علم ریاضی در بسیاری از معادلات و محاسبات میل به منطق و مباحث فلسفی دارد که سبب پیدایش علم منطق ریاضی شده است و کاربرد آن نیز برتر از آنچه امروزه از علم ریاضی استفاده می شود خواهد بود.
لکن ورود در مباحث فلسفی و منطقی نیز تازه ابتدای غور در معانی عالم است که حتی دقیق ترین تفکرات انسانی توان کنکاکش و رهیابی به کنه آن را ندارد و تنها قادر است علائمی از دریافت حقیقت را مخابره نماید. از این رو همگان به این مطلب اذعان دارند که حقیقتی در پس پرده این جهان ماده در حال محاسبه و کوشش انجام عملیات هدفدار است ولی هیچ کس توان پاسخگویی چگونگی آن را ندارد.

جهان را چه کسی هدایت می نماید؟

کنش و واکنشهای جهان ماده و عوالم دیگر نتیجه قاهریت خداوند بر آنهاست. به عبارتی، نیرویی که جهان ماده را به طرف خود می کشاند، ندای فقر و نیاز کامل به مبدأ هستی است.
تصور آنکه وجود لایتناهی و فوق لایتناهی تمامی عوالم را به سمت وحدت دعوت می نماید و برغم آنکه در مبدأ حیثیت کثرت را به موجودات اعطا نموده است انسان ضمن آنکه به جستجو درباره پدیده ها و عناصر می پردازد باید این امر را مد نظر قرار دهد که حکمتی بالغ و عظمتی غیر قابل تصور در پس پرده عالم و جهان وجود دارد که ضمن آمیختگی غیر مشوب به معادلات ماده و عالم مجردات از تمامی آلودگیها و کثافات و عوارض نقص آلود آنها خارج است.
خداوند در قرآن کریم تسلط و سیطره خود را نسبت به جهان در یک جمله مطرح می سازد:
«و لله الملک» و تمامی عوالم از آن خداوند است «تؤتی الملک من تشاء و تنزع الملک ممن تشاء» به هر کسی که بخواهد این ملک را اعطا می نماید و از هر کسی که بخواهد باز می ستاند.
هیچ قدرتی یارای آن را ندارد که آنی این قاهریت و اقتدار را مخدوش سازد این ادعای صرف نیست بلکه اگر کاروان علم تا ابد ادامه یابد به ژرفای تعاملات و رموز عالم نمی تواند پی ببرد چرا که عالَم، عالَم اشتداد و ازدیاد است؛ چنانکه خداوند در قرآن کریم می فرمایند « وهو یزید فی الخلق ما یشاء»(17) این ازدیاد در خلق علاوه بر رشد و نمو و تولد انسان و جامدات نباتات و موجودات در شعشعه عظمت لایتناهی و در کنه آفرینش موجودات مستمراً در حال ازدیاد و اشتداد است بدین جهت مانند آنچه در مقوله زمان رخ می دهد.
یک دقیقه جهان ماده در عوالم مجرد در برگیرنده ابعاد وجودی وسیعی خواهد بود، به همین ترتیب، حوادث عالم در قالب معانی آنها نیز در بی نهایت معادلات در عوالم مجرده در حال اشتداد و فیضان است.
کنه آیات الهی قرآن مضامین خاص از توجهات انسان به مبدأ هستی را اعلام می دارند می فرماید:«وجهت وجهی للذی فطر السماوات و الارض» این توجهات عبارتند از: واضح ترین ارتباط بنده با خدا به عبارتی برترین ارتباط میان واجب تعالی با ممکنات در معرفت است و شناخت انسان لاجرم باید موجبات تضرع و کرنش و انقیاد در مقابل خداوند را به وجود آورد.
بنابراین مبدأو معاد علوم نیز در انقیاد و سر تعظیم فرود آوردن در مقابل آن مظهر قدرت و علم و حکمت و عظمت است و انسان نیز مفطور به این حقیقت است و انتهای معرفت بشر تحیر و مقهوری است و اعجاب از عظمت خلقت است نه آنکه معرفت انسانی به کمک علوم تجربی می تواند از راه تجزیه مواد طبیعی عالم به عناصر اصلی آفرینش دست یابد.
انسان باید به عظمت خلقت اذعان نماید و به وجود لایزال و ابدی و ازلی و سرمدی مشعوف شده، به چنین پروردگاری با این خصوصیات به خود ببالد. گویی که خداوند بعد از خلقت انسان که به خود تبریک گفت منتظر است تا انسان نیز به داشتن چنین معبودی به خود تبریک و تهنیت بگوید.
انسان به عنوان مرکز خلقت، دارای استعدادات و کمالات است بدین لحاظ او دارای نیرویی است که می تواند به علم حضوری حقایق را وجدان نماید و در بسیاری از مواقع انسان هنگامی که تصور و تفکرات خود را معطوف به امور معنوی می نماید در مسیر شناخت حقایق واقع شده است و خود به خود به علم درونی دارای نوعی آرامش خواهد شد و از تکاپوی درباره شناخت ماده و طبیعت و پشتوانه آن تفکر معنوی بهره ای صد چندان خواهد برد. بدین جهت بزرگ ترین شناختی که انسان نسبت به جهان خواهد یافت عبارت است از فقر و فاقه و نیاز و احتیاج تمامی عالم به یک مبدأ واحد و چنانکه حکیم صدرالمتألهین (ره) در مباحث فلسفه و حکمت متعالیه خود آورده است و می فرماید: مناط احتیاج ممکنات به علت فقر آنها و امکان آنهاست، در حقیقت دریچه ای به سمت مضامین اصلی آفرینش باز نموده است که بدون هیچ گونه تکلفی اساس آفرینش موجودات را به امری غیر قابل انکار محول نموده است و احتیاجی به معادلات علمی و واژگان پر طمطراق نیز ندارد چرا که خداوند در آیه دیگر در یک جمله کوتاه تمامی معانی عالم و آفرینش را ذکر فرموده اند (قُل الله ثُمَّ ذَرهُم) بگو خدا سپس همه کائنات و عوالم اعم از انسان حیوان نبات جامد ذرات کرات عالم را رها کن این امر نهایت عبودیت انسان است.
حال انسان مدرن امروز در فکر آن است که هر چه بیشتر به امکانات و تجهیزات این جهانی بیفزاید تا خصلت درونی تبخیر و غرور را به ظهور برساند. خداوند متعال در قرآن کریم می فرماید:
«أتبتون بکل ریع آیهً تعبثون و تتخذون مصانع لعلکم تخلدون و اذا بطشتم بطشتم جبارین» آیا به هر بلندی نشانه ای بنا می کنند تا به کارهای عبث و بازی بپردازند و صنایع و فن خود را دنبال می کنند تا در دنیا جاودان و همیشگی باشند و زمانی که حمله می کنند حمله ای ستمگرانه و بی رحمانه انجام می دهند.
این آیه شریفه، نشانه هایی از هویت ستمکاران و ظالمان را گوشزد می نماید که به جای آنکه به عبادت خداوند و پرستش او بپردازند به ظلم و ستم به مظلومان و مستضعفان مشغولند.

پی نوشت ها :

1.آخوند ملاصدرا شیرازی در باب عدم استلزام وحده الشی امتناع انقسامه من کل جهه می فرماید: ان وحدت الوجود حین الکثره و کذلک الاجسام و المقادیر و سائر المتصلات وحدتها عین قبول الکثره الوهمیه و الخارجه، الخ (اسفار،ج8، ص 270). بنابراین این قاعده در بطن تمامی تعاملات آفرینش واقع شده است که انسان و جهان .
2.مرحوم آخوند صدرالمتألهین شیرازی (ره) در باب علم النفس در شواهد الربوبیه در ذیل آیه شریفه «لکیلا یعلم من بعد علم شیء» می فرمایند: فرسودگی اعضا همچون عقل در زمان پیری و کهولت به علت تعلق او در زمان جوانی به همان مقوله از قبیل خوردن و آشامیدن بوده است.
3.اسفار، ج اول ص 384.
4.فیزیک و فلسفه، ص 19.
5.دیوید بوهم می نویسد: تغییری که در نظم تشریحی مورد نیاز نظریه کوانتومی، از اهمیت کانونی برخوردار است رها کردن مفهوم تجزیه جهان به اجزاء مختار است که جداگانه وجود دارند اما با هم در تأثیر متقابلند. در عوض، اکنون تأکید بر کلیت و تمامیتی تقسیم شده است که در آن وسیله مشاهده از آنچه مشاهده می شود جدا نیست. «کنگره جهانی حکیم ملاصدرا، مجموعه مقالات، جلد2».
6.ان موجودیه الاعیان و قبولها للفیض الوجودی، و استماعها للأمر واجبی بالدخول فی دار الوجود عباره عن ظهور احکام کل منها بنور الوجود لا اتصافها به کما مر غیر مره...(اسفار، ج2، ص 349).
7.فیزیک و فلسفه، ص 162.
8.همان، ص 203.
9.ص 203 ادامه مطالب بالا از کتاب فوق.
10.از کتاب جهان بینی توحیدی استاد شهید مطهری.
11.و الحادث الاسمی الذی... اذ کان ا... و لم یکن معه شیء و لا اسم و لارسم و لاصفه و لا تعین محدث و جدد. من المرتبه الأحدیه الاسماء و الرسوم. و کما ان کلما جاء من اسم و رسم حدیث لم یکن فکان کذلک مطموس عند مصیر الکل الی الملک الدیان کما قال سید اولیاء علی:« کمال الاخلاص نفی الصفات عنه». شرح منظومه، ص 206 چاپ جدید.
12.آل عمران، 83.
13.شوری.
14.نهایه الحکمه، ص 216.
15.فیزیک و فلسفه؛ ص 91.
16.همان، ص 92.
17.فاطر، 1.

منبع :حکمت متعالیه و فلسفه معاصر جهان، مجموعه مقالات همایش بزرگداشت حکیم صدرالمتالهین(ره)، (اول خرداد 1381)، تهران: بنیاد حکمت اسلامی صدرا، چاپ اول 1382.

 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.