نویسنده: بهاءالدین خرمشاهی
آلبرت انیشتین(1879-1955) ، Albert Einctein واضع نظریه های نسبیت خاص و عام و یکی از بزرگترین فیلسوفان طبیعی ( فیزیکدان به معنی قدیمی و جامع کلمه) همه اعصار. در خانواده ای یهودی در اولمulmآلمان به دنیا آمد.
در سال 1905 در نشریه Annalen der Physik، چهار رساله مهم، از جمله نخستین یادداشتهایش در باب نسبیت خاص را منتشر کرد؛ که وسیعاً توجه اهل علم را برانگیخت. و در سال 1909، استاد دانشگاه زوریخ شد. در سال 1912، در دانشگاه پراگ استاد فیزیک نظری شد. در سال 1916، نظریه نسبیت عام را در همان نشریه انتشار داد، که تحول عظیمی در فرا رفتن از نظریه گرانشی کلاسیک نیوتون بود. یکی از پیش بینی های این نظریه جدید، انحراف نور در میدان گرانشی یا حوزه ثقل بود که با مطالعه کسوف خورشید در ماه مه سال 1919، تایید شد. در سال 1922، جایزه نوبل به او تعلق گرفت.
از آنجا که یهودی و صلح طلب بود، آلمانیها با او میانه خوشی نداشتند، و به هنگام قدرت یابی هیتلر، وی در امریکا بود و در سال 19410 تابع امریکا شد.
در سال 1905، فرضیه پلانک را درباره فیضان نور گسترش داد و به کشف ذره نور یا فوتون نایل آمد. پژوهشهای اینشتین، فیزیکدانان را به قبول اهمیت احتمالی در قوانین طبیعی متقاعد کرد. ولی اعتقاد راسخ و همیشگی خود او این بود که قوانین غایی، اساساً علی و جبری اند و عجز ما در اینکه نمی توانیم به هیچ طریق تعداد زیادی کار و تحقیق به عمل آوریم، ما را به استفاده از روشهای آماری ملزم می گرداند.
اینشتین بی هیچ قید و شرطی به اصل نسبیت به عنوان قانون عام اساسی فیزیک قایل بود؛ و آن را آغازگاه مناسبتری از قوانین نیوتون برای مطالعه پدیده های فیزیکی می دانست. طبق این اصل نور باید همان خواص را برای همه مشاهده گران در طی حرکت نسبی همنواخت، بیکسان داشته باشد. بنابراین سرعت آن هم باید برای همه مشاهده گران یکسان باشد. و این اصل با تصور حرکت نسبی قدیم مخالف بود. اینشتین راه حل را در رها کردن مفهوم نیوتونی زمان دید. طبق این مفهوم قدیمی زمان، معنای زمان دو رویداد همزمان، در دو مکان مختلف، یکی بود. ولی اینشتین می گفت، فقط همزمانی رویدادهایی را که در حول و حوش محیط مطالعه نزدیک ما رخ می دهند، می توان تحقیق و تایید کرد. وقتی یک رخداد دور را مشاهده می کنیم، زمان رخدادنش را فقط با فرض هایی که در فاصله آن و سرعت نور داریم، می توانیم استنتاج کنیم. بنابراین مفهوم همزمانی جهانی یک تصور بدوی مانند همزمانی محلی نیست؛ بلکه تصوری است که بستگی به اصل موضوع راجع به نور و قواعد محاسبه ما دارد.
اینشتین این نظر گاه شگرف را به واسطه علاقه فلسفی اش به دست آورده بود. از هیوم آموخته بود که مسلمات و مشهورات عرفی و جزمیات کهن را منتقدانه تحلیل کند. و از ماخ نیز متاثر بود. ماخ می گفت، قوانین فیزیک صرفاً نتایج تجربیات اند. اینشتین این نظر را قبول نداشت، چه سهمی نیز برای ذهن انسان قایل بود. ولی در انتقادی که ماخ از فیزیک نیوتون داشت و زمان و مکان مطلق او را نمی پذیرفت، با او همعقیده بود.
نظریه اینشتین، دلالت بر این داشت که مشاهده گران حرکت همنواخت نسبی ( نسبت به همدیگر) برای یک واقعه واحد، دو زمان متفاوت درک خواهند کرد، و ساعتی که با آن حرکت نسبی همراه باشد، از ساعت مشابهی که درسکون نسبی باشد، کندتر کار خواهد کرد؛ و یک جسم متحرک در حرکت نسبی، در جهت حرکتی که دارد، طول کمتری خواهد داشت. یعنی کمتر نسبت به آنچه در حالت سکون نسبی برای مشاهده گر دارد. شرط لازم برای این تحولات و آثار، این است که سرعت حرکت نسبی کمابیش نزدیک به سرعت سیر نور باشد. و سرانجام نتیجه می گرفت که همه گزاره های راجع به زمان و مکان، فقط در ارجاع و ارتباط با یک مشاهده گر معین و معلوم، معنی دارند. هیچ ماده ای هرگز نمی تواند به سرعت نور حرکت کند، و نیز سرعت سیر نور، یعنی سریع ترین میزان انتقال اطلاع information وابستگی ماده به سرعت، اینشتین را به این نتیجه رساند که جرم و انرژی دو جلوه از یک چیزند. این فرضیه تایید قاطعی از پژوهشهای فیزیک هسته ای پیدا کرده است و مسئله منشا تشعشع خورشید را حل کرده است.
اینشتین با توجه به نسبیت عام (اطلاق اصل نسبیت به تمامی دستگاه های سنجش مبنا و مشاهده گرها در هر نوع از سرعت نسبی) در سال 1917، نظریه نسبیت عام را به کیهان شناخت انطباق داد و مدلی جهانی طرح افکند که متناهی بود، اما بدون حد و مرز.
اینشتین نسبیت خاص را شکل محدودتر نسبیت عام در موقعیتهایی که آثار گرانشی قابل اغماض است، می دانست. و این نسبیت خاص بر بسیاری از پدیدارها قابل اطلاق است و بنیاد « فیزیک ذرات بنیادی» بر آن استوار است.
اینشتین با نظر همگانی نیلس و بور و سایر فیزیکدانان کوانتومی که می گفتند، نهایتاً قوانین غایی طبیعت علی و جبری نیستند هیچ گونه موافقتی نداشت. برعکس معتقد بود که واقعیت فیزیکی، یک متصله چهار بعدی است که حوادث در آن مقدر و مجبورند و گذر زمان فقط بر آگاهی انسان قابل اطلاق است. و آن هم ناشی از آگاهی از حوادث مختلف است.
بزرگترین کمک او به روش علمی، شناخت اهمیت کمیتهای نامتغیر در فیزیک نظری بود؛ یعنی، کمیتهایی که طبق فرمولهای انتقال از یک دستگاه سنجش مبنا تا دستگاه دیگر، بی تغییر می مانند. مثالش سرعت سیر نور ( در نسبیت خاص) و فاصله مکانی ـ زمانی بین دو رویداد است.
اینشتین در بی اعتبار کردن اصالت تجربه ساده دلانه ای که بر فلسفه فیزیک تا پیش از مطرح شدن نسبیت عام سیطره داشت، خیلی موثر بود. به نظر او، اگر چه پیامدهای یک نظریه فیزیکی باید آزمون تجربی بیاید، ولی اصول متعارفه اش استنتاجهای اتوماتیک از تجربه نیست؛ بلکه آفریده های آزادانه ذهن بشری است که راهبرش همانا تاملات ناشی از سرشت ریاضی وار اوست. یک واقعیت جالب توجه درباره اینشتین ـ به قول پوپر ـ این است که سالها یک پوزیتیویست و طرفدار عمل ورزی operationalismجزمی بود. بعدها از این اندیشه ها و گرایشها باز آمد، و در سال 1950 از هیچ اشتباهی به اندازه این اشتباه پشیمان نبود.
منبع: خرمشاهی، بهاءالدین، (1382) ، پوزیتیوسم منطقی(رهیافتی انتقادی) ، تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ نخست 1361.