مقدمه
در جهان امروز همه چیز با شتاب در حال دگرگونی است و همه ملت ها در تکاپوی نوسازی و بهبود جوامع خود هستند. جامعه نیز به مثابه تاریخ دایماً در حال حرکت است، خود را دگرگون می کند و پیوسته در حال دگرگون ساختن محیط و سایر جوامعی است که با آنها در ارتباط است. جامعه در این تکاپوی دایم نیروهای بیرونی یا درونی که ماهیت، جهت و سرنوشت آن را تغییر می دهد، ایجاد می کند. تمام جوامع چه به صورت ناگهانی و چه به گونه ای آرام و نامحسوس، هر روز تغییراتی را که کمابیش با گذشته اش هماهنگی داشته، پشت سر می گذارند.دگرگونی و تحول جزء ذاتی جوامع به شمار می رود همان طوری که مطالعه تاریخ جوامع نشان داده هیچ جامعه ای ایستا و بدون تغییر نبوده است برای مثال، کشور ما در عرصه ورود تکنولوژی جدید در چند دهه پیش دچار تغییر و تحولاتی شد. این روند به جا به جایی گروهها و قشرهای مختلف منجر شده و مردم را به این سو و آن سو کشانده است. در این تحولات سنت ها، آداب و رسوم به سستی نهاده، بدون آنکه جامعه بتواند فرهنگ سنتی گذشته را تثبیت یا فرهنگ نوین صنعتی را کاملاً جذب کند. مثلاَ در گذار از مرحله تولید زراعی سنتی، به علت ورود همه جانبه تکنولوژی نه تنها سطح تولید، ترقی چشمگیری نکرد، بلکه با انزوای کشت سنتی و ترک سنت های مربوط به آن، عده ای به سبب بیکاری و برای کسب درآمد راهی شهرها شدند و به علت سرگردانی، جذب بخش های واسطه گری و انگلی شدند و کم کم درصدد شبیه سازی خود با فرهنگ حاکم بر شهرها برآمدند.
بسیاری از پژوهشگران اعتقاد دارند، تنها به یاری فرهنگ یک سرزمین است که قادر خواهیم بود تا دریافتی روشن از چگونگی شکل گرفتن و سیر و حرکت حیات آن جامعه به دست آوریم. از این منظر فرهنگ هر جامعه حاصل دستاوردهای مادی و معنوی انسان های آن جامعه است تا بتواند نیازهای آن ها را تأمین و به زندگی شان امنیت و تداوم بخشد. این نیازها همان طور که ابراهام مزلو اشاره می کند از نیازهای اولیه تا اعتلای فکری و بالندگی فرد را شامل می شود. بنابراین می شود استنباط کرد که فرهنگ غنی و مطلوب فرهنگی است که بتواند زندگی انسان ها را بهبود ببخشد. روش زندگی را آسان تر و باعث اعتلای فکر و اندیشه آنها گردد و به نوعی پاسخگوی همه نیازهای انسان در تمام ابعاد و برای همه افراد آن جامعه صرف نظر از نژاد، سن، جنس، زبان، طبقه اجتماعی و اقتصادی و غیره باشد.
با این استدلال مسأله اساسی این نیست که چگونه فرهنگ ملی و بومی را حفظ کرد بلکه این خواهد بود که چه کار باید کرد تا فرهنگ را ارتقا داد و به فرهنگ بهتری تبدیل نمود. در این راستا، نقش رسانه ها در این تغییرات محور اساسی این پژوهش را تشکیل می دهد.
1- تغییرات فرهنگی
نظام های فرهنگی نیز مانند پدیده های دیگر تابع نظامی علی و دستخوش تغییر هستند. به عبارت دیگر هر نظام فرهنگی دارای ماهیتی پویاست به این معنی که از وضعی ساده آغاز می کند و به تدریج پیچیده می شود و راه تکامل می سپرد. در این خصوص نظریات گوناگونی به وسیله محققان علوم اجتماعی ابراز شده است. برای مثال: اصحاب فلسفه تاریخ که ابن خلدون و آزوالد اشپنگر(2) و آرنولد توین بی(3) و سوروکین(4) نمایندگان برجسته آن هستند، معتقدند که هر فرهنگی تحت شرایط خاصی پدید می آید و به بار می نشیند و سرانجام به انحطاط می افتد و از میانه برمی خیزد.جامعه شناسان علمی کنونی نیز بر تکامل فرهنگی تأکید می ورزند با این تفاوت که سیر فرهنگ را مارپیچی به شمار می آورند و به این معنی که هر فرهنگی در سر خود الزاماً با موانع طبیعی یا اجتماعی روبه رو می شود و مدتی در جا می زند، اما بالاخره تحت تأثیر عوامل پویای درونی(5) و نیز عوامل پویای بیرونی (6) راه خود را می گشاید و سیر خود را دنبال می کند.
منظور از پویایی درونی، حرکت درنگ ناپذیری است که در درون یک نظام فرهنگی جریان می یابد. مانند افزایش جمعیت و گسترش نیازهای انسانی و بسط مدنیت و توسعه نهادهای فرهنگی و بهبود کارکرد آنها به منظور دادن پاسخ مناسب به نیازهای جدید. اما مراد از عوامل بیرونی این است که هیچ نظام فرهنگی نمی تواند از نظام های فرهنگی دیگر بر کنار بماند و راه انزوا پیش گیرد. به عبارت دیگر برخورد فرهنگی(7) بین نظام های فرهنگی امری اجتناب ناپذیر است.
2- عوامل تغییر
عامل تغییر در واقع عنصری است از یک وضعیت معین که به علت موجودیتش یا به وسیله عملی که انجام می دهد، تغییری را موجب می شود و یا به وجود می آورد. برای مثال تأسیس یک کارخانه در یک محیط روستایی تغییراتی در بازار کار و تحرک اجتماعی جمعیت پدید می آورد که نتیجه اش می تواند دگرگونی در آداب و رسوم، اخلاق، فرهنگ و سازمان اجتماعی روستا باشد. پس می توان گفت که تأسیس کارخانه «عامل تغییر» محسوب می شود.تغییر، خصوصیت تمام فرهنگ هاست، ولی میزان و مسیر تغییر از فرهنگ به فرهنگ دیگر و از زمانی به زمان دیگر متفاوت است. از عوامل تغییر در یک فرهنگ می توان به میزان انعطاف آن اشاره کرد. به این شکل که هر چه قابلیت انعطاف فرهنگ بیشتر باشد، میزان تحول فرهنگی در آن بیشتر خواهد بود. از طرفی احتیاجات خاص یک فرهنگ در زمان خاص و یا تناسب جزء جدید با سایر اجزا می تواند از عوامل تسریع در تغییرات فرهنگی به شمار آید. به طور کلی تغییر و تحولات فرهنگی و اجتماعی می توانند به طور آهسته و در طی زمان طولانی و یا با سرعت و در مدت زمانی اندک صورت بگیرند. این تغییرات با مکانیسم هایی جریان می یابد که عبارتند از: نوآوری اختراع، اشاعه، فرهنگ پذیری و جریان نوسازی و غیره که در زیر به اختصار به آنها پرداخته می شود:
1- 2- اختراع و پیشرفت علم(بعد مادی)
اصطلاح اختراع به کشف یک وسیله یا اصل جدید گفته می شود که مورد پذیرش دیگران قرار گرفته و به صورت اجتماعی و عمومی درآمده است. اختراعات، ممکن است باعث تغییر سریع فرهنگ شود و سایر اختراعات را تحت تأثیر قرار دهد. همانند اختراع چرخ، حروف الفبا، برق و هزاران اختراعات دیگر که سبک و شیوه زندگی مردم را دگرگون ساخت. از طرفی اختراع باید نسبتاً با نیازها، ارزش ها و هدف های جامعه منطبق باشد تا مورد قبول واقع شود و گرنه نمی تواند آثار اجتماعی فرهنگی یک اختراع را به دنبال بیاورد. مانند اقدام مندل در کشف قوانین پایه ای وراثت که در زمان خودش پنهان ماند و مورد قبول واقع نشد. یا استدلال گالیله مبنی بر چرخش زمین به دور خورشید.2- 2- نوآوری فرهنگی ( بعد غیر مادی)
نوآوری فرهنگی عبارت است از ابداع معانی و مفاهیمی که منجر به تغییر یا تحول فرهنگی می شود و به تدریج افراد عضو جامعه معانی را می پذیرند و بر اساس آنها عمل می کنند و در این عادت شریک می شوند.چنانچه معانی جدیدی که توسط افراد ارایه می شود در خارج از چار چوب مشخص شده فرهنگ موجود باشد به ایجاد شکاف در نظام فرهنگی جامعه منجر می شود و به نوعی فرهنگ را دچار تحول می کند و فرهنگی نو را بنیان می نهند. پیامبران نمونه برجسته نوآوران فرهنگی هستند که در راه ایجاد فرهنگی جدید گام برداشته اند این فرهنگ نو به تدریج رفتار عرب جاهلی را در همه زمینه ها سازمان داد و به دنبال خود، یکتاپرستی، بندگی همه افراد در برابر خدا، برابری انسان ها و نفی اصالت خود و نسب را طرح کرد. در کنار آنها می توان از فلاسفه روشنفکران و غیره به عنوان افرادی که به نوبه خود با ابداع معانی جدید در واژه هایی چون آزادی، عدالت، برابری و تحول فرهنگی ایجاد نموده اند، نام برد.
اما به مجموعه نوآوری هایی که در محدوده پذیرفته شده نظام فرهنگی موجود شکل گیرد تغییر فرهنگی گفته می شود البته باید در نظر داشت در تغییر فرهنگی اساس فرهنگ و معانی اصلی موجود در نظام فرهنگی کشور دستخوش تغییر نمی شود بلکه آنچه تغییر می کند برداشت و تفسیر جامعه از معانی اصلی است. به طور نمونه در نظام فرهنگی که اعتقاد بر این است که «انسان ذاتاً موجودی نیک سرشت است» در تربیت اعتقاد به تنبیه جای خود را به اعتقاد «کمک به رشد آزادانه ای انسان ها» می دهد و بزرگان تربیتی معتقد به این اصل ممکن است شیوه های متعددی را ارایه دهند و هر کدام روش خود را بر دیگران مطلوب تر بدانند.
همچنین در میان اندیشمندان اسلامی می توان از ابوعلی سینا و صدرالمتألهین که به خاطر ارایه معانی جدید در فرهنگ اسلامی نام برد که در تغییر فرهنگی نقش اساسی داشته اند. از سوی دیگر فرهنگ ها در میزان ممنوعیت و تشویق نوآوری و قلمروهای آن با هم تفاوت دارند. یعنی در بعضی از فرهنگ ها، قلمرو نوآوری باز بسیار محدود است در حالی که در بعضی فرهنگ ها قلمروهایی که نوآوری در آن ممنوع است، بسیار محدود می باشد. البته باید توجه کرد که با شکل گیری فرهنگ جدید افراد هم دچار تغییر و تحول می گردند و چرا که اساس رفتار انسان ها یعنی بینش، نگرش و باور آنها دگرگون شده که حاصل آن را می توان در رفتار و کردارشان به وضوح مشاهده کرد.
بنا به آنچه گفته شد، مطالب بالا می توان نظام فرهنگی را شامل دو بعد مادی و غیر مادی دانست که رابطه تقابلی بین آن دو بعد وجود دارد. در جوامع مدرن معمولاً این بعد مادی فرهنگی است که با اختراعات و اکتشافات مختلف در زمینه دانش و ابزار دگرگون می شود و در پی آن فرهنگ غیر مادی متناسب با فرهنگ جامعه تغییر می کند لیکن تغییر بعد غیر مادی فرهنگ برای جوامع دیگر که بعد مادی آن را وارد می کند با تاخر صورت می گیرد باعث می شود که نظام فرهنگی تعادل خود را از دست می دهد. به عنوان مثال اتومبیل در جامعه ما یک عنصر فرهنگ عادی است که از طریق اشاعه فرهنگی سبب تغییر در فرهنگ مادی جامعه شده است حال آنکه ملاحظه می شود که هنجارها و دانش و مهارت های لازم برای استفاده از اتومبیل همپای رواج اتومبیل در جامعه دگرگون نشده و لذا تاخر فرهنگی قابل توجهی پدید آمده است که از جمله تبعات آن، وجود مشکلات مختلف در سیستم حمل و نقل جامعه نظیر مشکلات مربوط به ترافیک است.
بعضی از اندیشمندان در این زمینه چون «بروس کوئن» و «وایت» اثر بعد مادی فرهنگ را بر روی بعد غیر مادی بیشتر می دانند که دیدگاه دیگری دقیقاً نقطه مقابل آن وجود دارد که می گوید بعد اصلی و اساسی در نظام فرهنگی، ایده ها و اندیشه ها هستند.
3- 2- اشاعه
اشاعه جریانی است که در آن مسایل فرهنگی از جامعه دیگر گرفته و در آن فرهنگ پذیرفته می شود، گاهی اشاعه باعث می شود یک جامعه از مراحلی بگذرد و به تعالی برسد و یا دچار اشتباه شود و سقوط کند. به طور کلی در جریان اشاعه منشأ تغییر جامعه دیگر می باشد.رالف لینتون، آثار اشاعه را در زندگی یک مرد غربی به خوبی نشان داده است: این مرد صبح از تختخوابی که طرح آن از آسیای نزدیک آمده و در شمال اروپا تغییر یافته برمی خیزد. او تخت خود را با یک رو تختی می پوشاند که یا از پنبه است که نخستین بار در هندوستان کاشته شده یا از کتان که در آسیای نزدیک کشت آن شروع شده و یا از ابریشم که در چین به عمل آمده است. تمام این عناصر به صورت نخ درآمده و بافته شده اند که این کار در خاور نزدیک اختراع شده است. او سپس پیژامه خود را در می آورد که اختراع هندی هاست و دست و صورت خود را با صابونی که اختراع گال هاست می شوید و یا وسیله ای صورت خود را اصلاح می کند که مربوط به مصر یا سومر است. قبل از خوردن صبحانه از پنجره به بیرون نگاه می کند که شیشه اش در مصر اختراع شده است. اگر هوا بارانی باشد چتری را بر می دارد که اختراع آن مربوط به جنوب شرقی آسیاست. او در سر راه یک روزنامه می خرد و برای آن سکه ای می دهد که یک اختراع قدیم لیدی است... بشقاب او نوعی سفال است که در چین اختراع شده، کارد او از استیل است که نخستین بار در جنوب هندوستان ساخته شده و در هنگام کشیدن سیگار که خود یک عادت سرخپوستی است، او اخبار روزنامه را می خواند که سامی های قدیم با موادی که در چین ساخته شد، آن را به وجود آوردند و بعدها در آلمان تغییر و رشد یافت.
به هر حال در قرن بیست شاهد جهش تازه ای در زمینه ارتباطات و در پی آن اشاعه می باشیم. جهش از سوی فرهنگ کتابت به سوی رسانه های دیداری و شنیداری که در واقع نماینده ارتباطات تازه ای هستند. باید به این نکته توجه داشت که هر شیوه ارتباطی جدیدی که به وجود می آید نقض کننده شیوه های قدیمی نیست، بلکه ادامه شیوه ارتباطی گذشته است که شکل و هیبت تازه ای پیدا کرده است. همان طور که نوشتن از طریق دادن آگاهی ها و اطلاعات تازه باعث رشد فرهنگی شفاهی می شود، رسانه های جدید ارتباطی هم باعث گسترش محدوده فرهنگ می شوند و اطلاعات بیشتر و تازه تری را به سرعت در متن جامعه جاری می کنند.
گسترش ارتباطات در سطح جامعه یک نوع تفکر و بینش جدیدی را طلب می کند، چرا که اگر فرهنگ راهی به بیرون از جامعه خود نداشته باشد انسان های دارای این فرهنگ، فرهنگ خود را برتر از سایر فرهنگ ها می دانند اما زمانی که این فرصت پیدا شود تا با سایر فرهنگ ها تماس پیدا کنند، خواهان یک فرهنگی از سایر نقاط خواهند بود. بنابراین زمانی که جامعه دارای حالت بسته و محدودیت نیست، ذهن آدمی باز می شود و در این هنگام است که فرهنگ او می تواند چیزهایی را که قبلاً برایش عجیب بودند، بپذیرد و نگرش های صرفاً قومی قبیله ای را پشت سر بگذارد و رو به سوی مبادله فرهنگی متعادل بیاورد. در مبادله فرهنگی، یک فرهنگ هیچ گاه تحت الشعاع کامل فرهنگ بیگانه قرار نمی گیرد. بلکه فقط آن جنبه هایی از فرهنگ غیر را پذیرا می شود که منطبق با فرهنگ او باشد و نیازهای وی را پاسخ دهد و این همان چیزی است که ما از آن تحت عنوان اشاعه یاد کردیم.
4- 2- فرهنگ پذیری
فرهنگ پذیری یعنی جریانی که باعث تغییر فرهنگی می شود و زمانی به وقوع می پیوندد که گروه های مختلف فرهنگی با هم تماس و یا به نوعی ارتباط نزدیک دارند. پس در فرهنگ پذیری همچون اشاعه، منبع خصوصیت جدید فرهنگی، جامعه دیگر است. ولی اصطلاح فرهنگ پذیری بیشتر به وسیله انسان شناسان برای شرح حالتی به کار می رود که در آن یکی از جوامع در تماس و ایجاد ارتباط از دیگری بسیار قدرتمندتر باشد.بنابراین بهتر است گفته شود فرهنگ پذیری جریانی از تبادلات فرهنگی است که در میان جوامع به صورت غالب و مغلوب به چشم می خورد. اخذ خصوصیات فرهنگی در بین جوامع، گاه ممکن است یک جریان دو طرفه باشد ولی معمولاً جامعه مغلوب، خصوصیات فرهنگی بیشتری می گیرد. در این حالت می توان مفهوم اشاعه را برای گرفتن داوطلبانه خصوصیات فرهنگی و مفهوم فرهنگ پذیری را در مقابل اخذ خصوصیات فرهنگی تحت فشارهای خارجی نام برد. فشار خارجی می تواند دارای اشکال مختلفی باشد. در شکل مستقیم یعنی حالت فتح و غلبه و استعمار، گروه غالب با فشار و زور، تغییر فرهنگی را به گروه مغلوب می قبولاند مانند فتح مکزیک در حمله اسپانیایی ها که فاتحان، بسیاری از سرخپوستان را به زور وادار به قبول مذهب کاتولیک کردند. گاهی نیز تغییر با فشار غیر مستقیم به وجود می آید و مردم مغلوب برای بقا و ادامه در وضعیت جدید مجبورند خصوصیات فرهنگی جامعه غالب را بپذیرند یا همانند فردمهاجری که به علت سازگاری خود را با فرهنگ جامعه میزبان هماهنگ می سازد. به عبارت دیگر مفهوم اشاعه با تبادل فرهنگی و مفهوم فرهنگ پذیری (از نوع افراطی آن) با تهاجم فرهنگی عجین است.
از آن جایی که هیچ ملتی به تنهایی نمی تواند در کلیه معارف و علوم بشری پیشرفت کند، لذا لازم است تا با دیگر ملت ها مبادله فرهنگی و علمی داشته باشد. تاریخ نیز گواه این ادعاست که ملت ها در رفت و آمدهایشان با یکدیگر، آداب و رسوم خلقیات، باورها؛ علوم، پوشاک، زبان، معارف دینی و... را از هم فرا گرفته اند و با این کار نیازهای اساسی خود را رفع و نسبت به تکمیل فرهنگ خود اقدام کرده اند. این در حالی است که در تهاجم فرهنگی یا فرهنگ پذیری، جامعه غالب به طور آگاهانه سعی در القای مفاهیم و باورهای تازه با ترفندهای جدید تبلیغاتی و با استفاده از آخرین دستاوردهای علم روانشناسی به قصد جایگزینی باورهای ملی جامعه مغلوب را دارد. به قول پائولو فریره: استیلاگران قالب ریزی می کنند، استیلاشدگان قالب ریزی می شوند و دسته اول انتخاب می کنند، دسته دوم از آن انتخاب، پیروی می کنند. در استیلای فرهنگی اساسی این است که استیلایافتگان به جایی برسند که واقعیت خود را بیشتر از دیدگاه مهاجمان ببینند تا از دیدگاه خود زیرا که هر چه بیشتر از استیلا یافتگان تقلید شود موضع شان مستحکم تر می شود. برای آنکه استیلای فرهنگی توفیق یابد، اساس آن است که استیلا یافتگان به ذاتی خود متقاعد شوند. در مقابل استیلاگران حالت برتری می یابند بنابراین ارزش های جامعه برتر الگویی برای جامعه استیلا یافته می شود. در واقع اینان هر چه بیشتر سعی در پذیرش الگوهای رفتاری (راه رفتن، لباس پوشیدن، حرف زدن و... . ) استیلاگران می کنند.
لازم است دوباره بر این نکته تأکید شود که تغییر فرهنگ ابتدا در رفتار شخص ایجاد می شود. این تغییر که به صورت انحرافی در هنجارهای مرسوم قبلی رخ می دهد، ممکن است مورد استقبال قرار گیرد یا از آن صرف نظر شود. همچنین ممکن است بدون اعمال خشونت، در برابر آن تحریم صورت گیرد آنچنان که به تدریج محو، یا طرد و سپس به شدت تحریم شود، به هر صورت این تغییرها در هیچ جامعه ای به طور جامع و آنی رخ نمی دهد.
امروزه در جهان دیگر نمی توان هیچ فرهنگی را به زور به مردم تحمیل کرد چه فرهنگ مادی باشد و چه معنوی. پس پذیرش فرهنگ دیگران از روی اختیار توسط عده ای به علت وجود زمینه نفوذ و پیشرفت آن است ولو آنکه بسیاری آن را غیر قابل قبول بدانند یکی از دلایل نفوذ و پذیرش فرهنگ دیگر این است که فرهنگ موجود دچار بی فرهنگی شده باشد به عبارتی در گستره پیچیده مناسبات انسانی نیازها و مسایلی حادث شود که فرهنگ موجود نتواند پاسخ مناسب داشته باشد و یا حفره موجود را اشباع کند پس زمینه را برای نفوذ فرهنگی دیگران فراهم می سازد و طبعاً فرهنگی این حفره را پر خواهد کرد که قدرت تبلیغی بیشتری داشته باشد به همین روش ها راه ممانعت از نفوذ فرهنگی دیگران این است که فرهنگ موجود در صدد پر کردن حفره ها و چاله های فرهنگی برآید. بنابراین آنچه که هست رقابت فرهنگی است که بتواند در رقابت مورد انتخاب واقع شود و هیچ راه دیگری غیر از این وجود ندارد.
یکی از دلایل عمومیت اخذ عناصر فرهنگی از جوامع دیگر ساده بودن آن است: چرا که نوآوری فرهنگی کاری مشکل و طولانی است که در فرآیند آزمایش و خطا حاصل می شود لیکن اخذ غناصر فرهنگی دیگران که بتواند جوابگوی نیازهای فرد باشد کاری است بس ساده.
5- 2- نوسازی
یکی دیگر از عواملی که باعث ایجاد تغییرات همه جانبه در کلیه شئون زندگی می شود جریان نوسازی جامعه است که طی آن روش زندگی سنتی افراد یک جامعه به سیستمی پیچیده تر و از نظر تکنیکی، پیشرفته تر و مترقی تر تحول می یابد. در این میان آرا و نظریات فراوانی در خصوص نوسازی و شیوه انتقال از جامعه سنتی به مدرن، توسط متفکران این دیدگاه ارایه شده است که می توان به مدل اسلمسر که یکی از دقیقترین نظریات ارایه شده می باشد اشاره کرد.مدلی که اسلمسر ارایه می کند توصیف تحولات اجتماعی و فرهنگی است که با توسعه اقتصادی پیش می آیند. طبق نظر وی توسعه اقتصادی در زمینه های زیر صورت می پذیرد.
1- 5- 2- نوسازی تکنولوژی که منجر به تغییر تکنیک های ساده سنتی و کاربرد دانش علمی می شود و جامعه در حال توسعه از وضع ساده و قدیمی تکنیک به سوی کاربرد دانش علمی پیش می رود.
2- 5- 2- در زمینه کشاورزی، جامعه در حال توسعه جامعه ای است که از حالت زراعت درحد معیشت به سمت تولید محصولات کشاورزی برای تجارت پیش می رود از ویژگی های چنین دگرگونی در امر کشاورزی می توان به توسعه کارمزدوری اشاره کرد.
3- 5- 2- در زمینه صنعت، جامعه در حال توسعه جامعه ای است که از حالت استفاده از بازوی انسان و نیروی حیوان به جانب صنعت یعنی استفاده از کارگران مزدبر در کنار ماشین هایی که با سوخت به حرکت در می آیند می رود.
4- 5- 2- از نظر بوم شناختی، جامعه در حال توسعه جامعه ای است که از حالت دهات و مزارع به طرف توسعه شهری و اجتماعات شهری در حرکت است.
دانیل لرنر در مطالعه ای که در سال ( 52- 1951) درباره شش کشور خاورمیانه از جمله ایران انجام داد بین شهرنشینی، سواد، میزان مشارکت و دسترسی به رسانه ها ارتباط نزدیکی یافت. به نظر وی نوسازی و رشد فرهنگی جامعه با این چهار متغیر مرتبط است به طوری که سواد رسانه ها را گسترش می دهد و رسانه ها نیز باعث عمومیت سطح سواد می شوند.
قابلیت خواندن که ابتدا عده کمی از مردم آن را کسب می کنند آنها را برای انجام دادن وظایف متنوعی که در جامعه جدید مورد نیاز است مهیا می گرداند. در مرحله ای که تکنولوژی ماهرانه توسعه صنعتی تا حدودی پیشرفت می کند جامعه به تولید روزنامه شبکه های رادیویی و سینما و تلویزیون در مقیاس توده ای آغاز می کند و این امر موجب گسترش سواد می شود. این تعامل نیز نهادهای مشارکت را توسعه می دهد. بنابراین، رابطه متغیرهای مزبور به صورت زیر است. وی معتقد است در پرورش فرد در جهان سوم و القای مقوله تغییر و ایجاد روحیه انعطاف پذیر و سیال در او که به سهولت بتواند خود را با جنبه های نو در محیطش همانند سازد و وظایف جدید و شاقی را که بروز تغییرات به عهده او می گذارد. بپذیرد، وسایل ارتباط جمعی نقش اساسی را ایفا می کنند. او تصریح می کند وسایل ارتباط جمعی عامل اصلی تحرک جوامع سنتی و تبدیل انسان های نو است.
در تحقیقات مختلفی که در جهان سوم انجام گرفته مشاهده می شود که رشد اقتصادی، شهرنشینی، سواد آموزی، شرکت در زندگی سیاسی، رأی دادن، تقبل مسئولیت اجتماعی و پذیرش ارزش های عام، با میزان دسترسی به وسایل ارتباط جمعی ارتباط مستقیم دارد.
علاوه بر تغییرات کند و تدریجی و تقریباً نامحسوسی که در شرایط متعارف در فرهنگ همه جوامع به ویژه جوامع کمتر توسعه یافته روی می دهد و ما به مکانیسم های تغییر و تحول آن در طول زمان، به اختصار پرداختیم عوامل دیگری وجود دارند که جامعه شناسان از آن به عنوان عوامل سریع تغییرات فرهنگی یاد می کنند که عبارتند از:
1- طغیان، شورش، انقلاب؛ به یقین، مؤثرترین و سریع ترین راه تغییر یک فرهنگ، برکناری قاهرانه حاکمان جامعه است. مدارک تاریخی نشان می دهد که در جوامع، معمولاً طغیان و شورش وجود داشته است. چنین مسایلی تقریباً همیشه در جوامعی که دارای استبداد حکومتی هستند، یعنی جوامعی که در آنها یک طبقه حکمران متمایز از دیگران است پیش می آید. طغیان و شورش، شکلی از تنازع میان حکمرانان و مردمان، میان فاتحان و شکست خوردگان است. منشأ این نوع تغییر فرهنگی ممکن است بیشتر داخلی باشد مانند انقلاب اسلامی ایران و انقلاب کبیر فرانسه و یا خارجی باشد. مانند انقلاب 1984 چکسلواکی با حمایت روس ها و کودتای 1973 شیلی علیه "آلنده" با حمایت و کمک آمریکا. در برخی مواقع حاکمان قدرت برای جلوگیری از بروز طغیان و شورش مردم، دست به اصلاحاتی می زنند که اصطلاحاً بدان رفرم می گویند. این اصلاحات می توانند در زمینه های مختلفی از جمله اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی اعمال شود که خود منشأ بروز تغییرات و تحولات در جامعه می باشد.
2- افزایش یا کاهش سریع جمعیت یک جامعه، در اثر حوادثی چون سیل، طوفان، شیوع بیماری، جنگ و غارت و...
3- تغییر محیط جغرافیایی و مهاجرت دسته جمعی به سرزمین های جدید.
4- بر سر کار آمدن یا برکنار شدن یک رهبر سیاسی پر قدرت.
حال که دانستیم تغییر، لاینفک جوامع انسانی است و این مهم با مکانیسم هایی خاص و در شرایطی به خصوص به وقوع می پیوندد، وقت آن می رسد تا از وسایل ارتباط جمعی به عنوان عامل تأثیرگذار و اهرم اجرایی القائات فکری ( مثبت و منفی) و آماده سازی جوامع برای پذیرش الگوهای جدید نیز یادی بکنیم:
از آن جا که همه چیز در جهان امروز شتابان در حال دگرگونی است و همه جوامع در تکاپو هستند تا زندگی خود را نوسازی و بهبود بخشند پاره ای از کشورهای جهان سوم، ابزار نیرومند رادیو و تلویزیون را برای آموزش ملی و رشد و اعتلای سطح آگاهی جامعه خود به کار گرفته اند. آنها دریافته اند که در واقع مشکل اساسی کشورهای توسعه نیافته، فقر و منابع مادی نیست بلکه عمده ترین مسأله آن ها فقدان آگاهی اجتماعی - علمی و عدم توسعه منابع انسانی است. دریک هاربینسون می نویسد: پیشرفت هر کشوری در درجه نخست به پیشرفت مردم آن کشور بستگی دارد اگر کشوری نتواند روحیه و استعدادهای انسانی افراد خود را باور کند و از جهت معنوی توسعه دهد به هیچ وجه قادر نیست که زندگی آنها را از جهات اقتصادی، سیاسی و حتی فرهنگی بهبود بخشد به همین دلیل اولین وظیفه این کشورها کوشش برای نوسازی سرمایه های انسانی است.
3- رسانه ها و تغییرات فرهنگی
یکی از مشخصات برجسته دوران ما جایگاهی است که وسایل ارتباطی در زندگی اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ملل به دست آورده اند. مارشال مک لوهان جامعه شناس معروف کانادایی که آثارش درباره تأثیر وسایل ارتباط جمعی در چند سال اخیر شهرت جهانی یافته، معتقد است که اگر تکنولوژی یک دوران، مصنوع فکر و عمل انسان است می توان گفت که انسان هر عصر هم به سهم خود مصنوع تکنولوژی زمانی خود می باشد. وسایل ارتباط جمعی نه فقط در حالات و تصورات و ادراکات انسان مؤثر است.بلکه در سیستم اعصاب و ادراکات احساسی انسان نیز تأثیر گذاشته و او به طور ناخودآگاه وضع خود را از جنبه های مختلف با وسایل ارتباط جمعی منطبق کرده است.
ابتدا لازم است از خود بپرسیم، آیا رسانه های همگانی، اوضاع اجتماعی را منعکس می کنند یا برعکس، آنها خود پیشگام تغییر اوضاع اجتماعی هستند؟
رابرت مرتون جامعه شناس معروف آمریکایی در این مورد می گوید: رسانه ها می توانند در دراز مدت ساختارهای ارزشی را بسازند یا دگرگون کنند. اورث راجرز محقق آمریکایی نیز معتقد است که ارتباطات عامل دگرگونی اجتماعی هستند. چرا که تأثیر رادیو و تلویزیون بر افکار عمومی از دیگر رسانه ها وسیع تر و عمیق تر است. رادیو و تلویزیون به سرعت می توانند طیف وسیعی از اعضای جامعه را تحت تأثیر قرار دهند. این دو رسانه می توانند موانع زمانی و مکانی را برطرف سازند و امواج خود را راحتی به دور افتاده ترین نقاط کشور ارسال دارند. این رسانه ها پیامشان دیداری و شنیداری است و برای دریافت پیام آنها پیام گیر نیازی به سواد خواندن و نوشتن ندارد و در نتیجه می تواند برای بخش وسیعی از اعضای جامعه در حال توسعه، نقش یک آموزشگاه مؤثر را ایفا کند. این دو رسانه در حوزه زندگی خصوصی پیام گیران قرار دارند و بخش اعظم لحظه های زندگی افراد با آنهاست. به علاوه چون این دو رسانه به صورت شفاهی و عینی با پیامگیران ارتباط برقرار می کنند، تأثر آنها از لحاظ روانی عمیق است. همچنین استفاده از این دو رسانه ارزان تر و میسرتر است. تلویزیون با ارایه تصویر، جاذبه بیشتری دارد و بعد تازه ای به پیام می دهد، چشمها را به خود خیره می کند و فهم پیام را آسان می سازد و به دلیل وجود تصویر، اطلاعات کامل تر و درک عمیق تر به تماشاگر می دهد.
حقیقت این است که وسایل نیرومند سخن پراکنی، به تنهایی قدرت ایجاد تحولات بزرگ را در افکار عمومی ندارند و یا به ندرت دارند، ولی می توانند به طور مؤثر جریان های فکری موجوی را تقویت کنند و چنانچه در توده مردم آمادگی برای تحول وجود داشته باشد حتی قادرند این تحول را جهت بدهند. این آمادگی خود به عوامل گوناگون وابسته است مانند بحران هایی که اعتقادات جامعه را نسبت به نظام موجود سست می کند. در این حالت فرد هر چه کمتر در گروهی ریشه داشته باشد، بیشتر به شنیدن دلایل مخالفان رغبت نشان می دهد و قابل پیش بینی است که وقتی جامعه بی ثبات و انسجام گروهی ضعیف شد میل به تغییر هم در جامعه تشدید می شود و همین وضع قدرت رسانه های همگانی را برای ایجاد جهت گیری های تازه فکری در جامعه تقویت می کند و یا حداقل به افرادی که در جامعه نفود کلام دارند و می توانند از تمایل و آمادگی جامعه برای پذیرش عقاید تازه بهره برداری کنند، امکان ارتباط با مردم می دهد تا حرف شان را بزنند. در حقیقت سیلاب اطلاعاتی که به وسیله رسانه های همگانی جاری می شود به تدریج جامعه را در خود غرق می شوند و افراد هم که خواهی نخواهی در این جو اطلاعاتی تنفس می کنند از آن تغذیه می کنند و به تدریج در جریان امور قرار می گیرند. و این اطلاعات را برای سایر افراد بازگو می کنند. تمام این عوامل هر چند نامحسوس و مبهم با نظر آینده، بر رفتار ما اثر می گذارند ولی اثر آنها آن قدر آرام و سطحی است که نمی توان آن را القا فکر به صورت مستقیم دانست. در تمثیل این فرآیند می توان گفت: همان طور که رودهای بزرگ از پیوستن جویبارها به وجود می آیند و رویدادهای بزرگ از به هم پیوستن رویدادهای کوچک پدید می آیند، پیام های رسانه های همگانی نیز به تدریج با پیوستن به هم، ما را در خود غرق می کنند و در روش زندگی و شیوه عمل ما تغییر ایجاد می کنند و در نتیجه این تأثیر قوی اما نامحسوس، در ما اعتقادات تازه ای به وجود می آورد.
برای مثال در برخی از کشورهای رو به توسعه، رادیو و تلویزیون آگاهانه یا ناآگاهانه به تبعیت از شیوه غربی در جهت مصرف گرایی بی رویه، فردگرایی، خشونت، برتری طلبی فردی، تشابه با برنامه های کشورهای غربی قدم بر می دارند و به طور کلی گرایش به روزمرگی و ساختارهای اجتماعی ایستا، عقب ماندگی را تبلیغ می کنند، که اینها خود نوعی هموار کردن راه تهاجم فرهنگی به شمار می آید. در واقع دیدگاه کارگزاران بسیاری از کشورهای جهان سوم آگاهانه و ناآگاهانه، دیدگاه غربی است و از این دیدگاه، شیوه ها، ارزش ها و نهادهای اجتماعی غربی بدون توجه به فرهنگ محلی، تبلیغ می شود.
4- نتیجه گیری
رسانه ها در جوامع در حال توسعه، ارزش های مربوط به نیاز به پیشرفت را در فرهنگ جامعه القا کنند و مردم را با احتیاجات و نیازهای اساسی و رشد و توسعه آشنا سازند و از جاذبه های سطحی و غیر اساسی و زودگذر و سرمایه بر، دوری جویند. تنها در پرتو پیام های سازنده است که مردم رفتارها و گرایش ها و رویکردهای خود را تجزیه و تحلیل می کنند و اندیشه های بارور و آداب و رسوم مثبت و سازنده را فرا می گیرند. به عبارت دیگر، رادیو و تلویزیون در یک کشور در حال توسعه باید مسایل عمده ای را که با سرنوشت جامعه ارتباط نزدیک دارد، به شیوه های گوناگون و با جالب ترین شکل میان مردم نشر و توسعه دهد و با قالب های مطلوب مسایل مهمی مانند قبول زندگی نو را که در جهت بهزیستی آنهاست آموزش دهد و در واقع میان فرد و دنیای وسیع و با عظمت پیروان او ارتباط برقرار کند و برای رشد ملی، محیط مناسبی فراهم سازد.در بسیاری از جوامع در حال گذر، دیده شده است که مردم در تماس با رادیو و تلویزیون هیچ احساس ریشه فرهنگی و عرق ملی نمی کنند و فقط مصرف کننده صرف محصولات فرهنگی بیگانه هستند در این راستا دست اندرکاران امور فرهنگی کشور، برای شناساندن اسطوره های ملی، مذهبی و فرهنگی کشور به نسل جوان مسئولیت سنگینی دارند. کوشش ها و هزینه های امروز برای تأمین خوراک فرهنگ نسل جوان از اتلاف هزینه های سرسام آور و نابسامانی های فردا جلوگیری خواهد کرد. در واقع فرهنگ به رفتار انسان ها شکل می دهد و به آنها هویت می بخشد و اگر جامعه ای دارای روح فرهنگی سالم و از غنای لازم نیز برخوردار باشد انسان های پویا و سالمی تربیت می کند و آن افراد هم می توانند به رغم وجود عوامل تأثیرگذار نسبت به بارور کردن فرهنگ جامعه خود اقدام کنند. برای مثال هر چند رسانه های ارتباط جمعی با توجه به پیشرفت های اخیر بوده توانسته اند در عناصر فرهنگی و ترکیب های فرهنگی نفوذ کنند و در آنها تغییراتی به وجود آورند و یا آنها را به کلی محو کنند ولی ناگفته نماند که جامعه برخوردار از فرهنگ غنی می تواند بر روی وسایل ارتباط جمعی تأثیر بگذارد چرا که تکنولوژی وسایل ارتباط جمعی مصنوع فکر انسان است. و حقیقت این است که اگر فرهنگی اصیل و از هویتی غنی برخوردار باشد هرگز وسایل ارتباط جمعی نمی توانند آن را تحت سیطره خود در آورند. زیرا فرهنگ یک موجود زنده و پابرجاست که هر روز نسبت به روز پیش تکامل یافته تر می شود و در این تحول و تکامل نقش انسان بسیار مهم است. لذا انسانی که وارث فرهنگ گذشته و دارنده فرهنگ کنونی و سازنده فرهنگ آینده است می تواند با دیدی باز و خلاق، امکانات فراوان وسایل ارتباط کنونی را در راه پیشرفت و اشاعه فرهنگ سوق دهد و از این وسایل به نحو احسن و در جهت مثبت استفاده کند و آن معایب و مخاطراتی را که سودجویی ها و قدرت طلبی های صاحبان و دارندگان این وسایل در راه پیشرفت و اشاعه فرهنگ به وجود می آورند از پیش پا بردارد و در راه اعتلا سربلندی فرهنگ جامعه خود بکوشد.
پینوشتها:
1- عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی، واحد مرکز.
2- Oswld Spengler
3- Arnold Toynbee.
4- P. A. Sorokin
5-Autodynamism
6- Hetrodynamism
7- Cultural Contact
$ منابع تحقیق:
1. روزنامه کار و کارگر، شماره 2195، ص 8.
2. لاری سامووار و دیگران، ارتباط بین فرهنگ ها، ترجمه غلامرضا کیانی، اکبر میرحسینی، تهران: انتشارات باز، 1379، ص 93.
3. ژان لادریر، رویارویی علم و تکنولوژی با فرهنگ ها، ترجمه پروانه سپرده، تهران: مؤسسه پژوهشی فرهنگ، هنر و ارتباطات، 1380.
4. Freire.P. (1970) pedagogy of the oppressed Newyork: Continuum.
5. Lerner. D. (1958) the passing of traditional society Newyork: Free Press.
6. سید محمود نجاتی حسینی، اطلاع رسانی و فرهنگ، تهران: خانه کتاب، 1379.
/ج