(هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَ أُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ وَ مَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا وَ مَا یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبَابِ) (آل عمران، آیه 7)
«او است که کتاب (قرآن) را بر تو نازل کرد بخشی از آن «محکم» که اساس و ریشه کتاب است و قسمتی از آن «متشابه» می باشد آنها که در دلشان انحراف است به خاطر فتنه انگیزی و «تأویل طلبی» از «متشابه» پیروی می کنند در حالی که تأویل آن را جز خدا و راسخان در علم کسی نمی داند، آنان که می گویند: ما به همه آنها ایمان آوردیم و همگی از طرف پروردگار ما است و جز صاحبان خرد کسی متذکر نمی شود».
از روز نزول این آیه، مساله «محکم» و «متشابه» در میان «صحابه» و «تابعان» و بعداً در میان مفسران مطرح بوده و بر اثر مرور زمان، و دوری از امت اسلامی از قرائن حالی موجود در عصر نزول قرآن، اختلاف عظیمی در تفسیر این دو نوع آیات پدید آمده است تا آنجا که پیرامون مقصود از آیات محکم و آیات متشابه، رازی در تفسیر خود چهار قول (1) و مؤلف «المنار» ده قول (2) و علامه طباطبایی در «المیزان» (3) شانزده نظریه نقل کرده اند می توان برخی از آنها را در برخی ادغام کرد.
به خاطر همین اختلاف و پراکندگی در تشخیص مفاد «محکم» و «متشابه» است که به عقیده برخی، خود این آیه از نوع آیات متشابه گردیده و دست یابی بر مقصود واقعی از آن را، مشکل ساخته است، از این جهت لازم است برای دست یابی بر مراد از آن دو نوع، درباره «مفردات» و قرائن موجود در خود آیه به ضمیمه آیات دیگر و شأن نزول، دقت کافی به عمل آورد، تا به لطف الهی از اشتباه مصون ماند اینک یک رشته مطالبی را می تواند به فهم مراد از آیه کمک کند یادآور می شویم:
1- معنی لغوی «محکم»:
واژه «محکم» از ماده «حکم» گرفته شده است که معنی، ریشه ای آن «منع» و «بازداری» است و اگر در زبان عرب به لجام اسب «حکیمه» می گویند. به خاطر این است که آن را از حرکت و تمرّد باز می دارد، و یا خانه پایدار و سخنان استوار را با لفظ «محکم» و «حکیمانه» توصیف می کنند، به خاطر این است که این گونه موضوعات، نفوذ عوامل نابودی به حیطه خود را، از خود دور می نمایند(4).قرآن مجید در سوره اسراء در آیات 22 - 38 پس از بیان یک رشته مسائل عقیدتی و دستورهای اخلاقی که شماره آنها به هیجده می رسد چنین می فرماید:
(ذلِکَ مِمَّا أَوْحَى إِلَیْکَ رَبُّکَ مِنَ الْحِکْمَةِ) (اسراء، آیه 39).
این دستورات (هیجده گانه) سخنان حکیمانه ای است که خدا آنها را به تو وحی کرده است یعنی آنچنان پایدار و استوار است که هر نوع احتمال خلاف را از خود می رانند و مرور زمان، و تکامل فکرها و اندیشه ها خللی در آن پدید نمی آورند.
2- معنی لغوی متشابه:
لفظ «متشابه» از ماده «شبیه» گرفته شده است و این لفظ با تمام مشتقات خود در مورد دو شیء به کار می رود، که به عللی هم رنگ و هم شکل می باشند (5) قرآن مجید در دو مورد (6) درختان زیتون و انار را با الفاظ «مشتبها» و «غیرمتشابه» و یا «متشابها» و «غیرمتشابه» توصیف کرده است، زیرا درختها گاهی از نظر شکل ظاهری، شبیه هم هستند ولی از نظر میوه و طعم و خاصیت کاملاً متمایز می باشند.قوم «بنی اسرائیل» که مأمور به کشتن گاوی شدند پس از سئوالهای متعدد درباره تعیین خصوصیات گاو، سرانجام به حضرت موسی گفتند: «إِنَّ الْبَقَرَ تَشَابَهَ عَلَیْنَا» این گاو هنوز برای ما مشتبه و ناشناخته است. امیر مؤمنان می فرماید: اگر شبهه را «شبهه» می گویند «لانها تشبه الحق» زیرا باطل به نوعی به حق شبیه است (7).
اهل بهشت آنگاه از میوه های بهشتی می خورند می گویند: اینها همانهائی است که قبلاً در دنیا نیز از آنها می خوردیم، قرآن به روشنگری می پردازد و می گوید:
(وَ أُتُوا بِهِ مُتَشَابِهاً) (بقره، آیه 25).
«یعنی آنچه می خورید از جنس میوه های دنیوی نیست، بلکه شبیه آن می باشد».
با توجه به این بیان باید گفت: لفظ «متشابه» در دو چیز شبیه هم به کار می رود خواه شباهت آنها از وحدت شکل و رنگ باشد مانند شباهت درختهای انگور، زیتون و انار، و یا از نظر مضمون و محتوا، مانند باطل که رنگ حق به خود می گیرد و مشابه آن می شود، و سرانجام به خاطر شباهت و التباس دور آن را یک نوع ابهام فرا می گیرد و انسان به زودی حقیقت را از حقیقت نما تمیز نمی دهد.
3- همه قرآن محکم است: در حالی که این آیه، آیات قرآن را بر دو نوع تقسیم می کند و می فرماید:
(مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ ... وَ أُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ) ولی برخی از آیات قرآن، سراسر آیات آن را «محکم» توصیف می کند، اکنون باید دید که این تقسیم با این توصیف فراگیر، چگونه سازگار است.
آیه ای که سراسر آیات قرآن را «محکم» می خواند آیه یاد شده در زیر است:
(کِتَابٌ أُحْکِمَتْ آیَاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ) (هود، آیه 1)
«این کتابی است که آیات آن استحکام یافته از جانب خداوند حکیم و آگاه تشریع شده است».
از این آیه به روشنی استفاده می شود که همه آیات قرآن از استحکام و استواری برخوردار است در این صورت باید دید چگونه قرآن در عین محکم بودن به دو نوع محکم و متشابه تقسیم می گردد؟
رفع این اختلاف به این صورت انجام می گیرد که مقصود از «احکام» در آیه سوره «هود» این است که سراسر آیات قرآن از نظر محتوا متقن و مستحکم است و هیچ نوع سستی به مضمون آن راه ندارد، زیرا این قرآن همان طور که ذیل آیه متذکر است از جانب فرد «حکیم» و «خبیر» نازل گردیده است.
توصیف قرآن به «احکام» به این معنی، اختصاص به محکمات ندارد زیرا مضامین واقعی آیات متشابه نیز از «احکام» استواری خاصی برخوردار است و هیچ نوع بطلان و سستی به آن راه ندارد و اگر این گونه از آیات «متشابه» است به خاطر چیز دیگری است و آن تشابه مقصود یعنی دلالت به گونه ای است که نمی توان با نگاه بدوی و بدون ارجاع مفاد آن، به آیات محکم، مقصود واقعی را به دست آورد.
بنابراین، استحکام و استواری مضمون و حکیمانه بودن مفاد آیه، مطلبی است و استحکام و استواری دلالت آیه بر مضمون خود، مطلب دیگری است، توصیف همه آیات قرآن با «استحکام» و «استواری» ناظر به وجه اول است یعنی سخن خدای حکیم باید پیوسته، حکیمانه باشد، ولی تقسیم آیات قرآن به محکم و غیر محکم به لحاظ وجه دوم یعنی از نظر دلالت آن می باشد.
و در تفسیر «محکم» و «متشابه» توضیح بیشتری در این باره خواهیم داد.
4- همه آیات قرآن متشابه است:
در حالی که این آیه، آیات قرآن را بر دو نوع تقسیم می کند ولی از برخی از آیات قرآن استفاده می شود که همه آیات قرآن «متشابه» است چنانکه می فرماید:(اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَاباً مُتَشَابِهاً مَثَانِیَ) (زمر، آیه 23)
(خدا بهترین سخن را به تو نازل کرده کتابی است «متشابه و مکرر»).
بنابراین اگر همه آیات آن متشابه است، در این صورت تقسیم آیات آن بر دو نوع چه مفهومی می تواند داشته باشد.
ولی با توجه به لفظ: «مثانی» که به معنی «مکرر» است می توان مقصود از «متشابه» بودن سراسر آیات آن را به دست آورد یعنی آیات قرآن از نظر مضمون و سیاق شبیه هم بوده و هر یک دیگری را تأیید و تصدیق می کند و از نظر صیاغت و سبک، یک نواخت و از نظر مضمون همانند یکدیگرند.
کتابی که به عنوان هدایت و راهنمای جامعه نازل شده است و در هر مناسبتی به روشنگری می پردازد و اصول و معارف خود را به عبارت های گوناگون مطرح می کند، طبعاً چنین کتابی نمی تواند، خالی از تکرار سازنده و تأکیدهای بیدارکننده باشد از این جهت آن را با دو لفظ «متشابه» و «مثانی» توصیف می کند.
5- مقصود از متشابه چیست؟
همان طور که در آغاز بحث یادآور شدیم در تفسیر معنی «متشابه» شانزده قول و نظر وجود دارد ولی در این میان این اقوال چند نظریه بیش از همه معروف تر است و باید پیرامون آنها سخن بگوئیم.الف- موضوعات پوشیده از حس و خرد:
در قرآن یک رشته موضوعاتی وارد شده است که هرگز انسان خاکی با این ابزار شناخت محدود خود، نمی تواند به واقعیت آنها پی ببرد، مانند کیفیت «ذات خداوند» و «روح» و «جن» و «ملک» و «برزخ» و «میزان» و «صراط» و «قیامت» و همانند اینها که همگی در قلمرو «غیب» قرار گرفته و بشر نمی تواند بر حقیقت آنها واقف گردد و فقط باید به آنها ایمان بیاورد، چنانکه می فرماید: «الذین یؤمنون بالغیب» (بقره، آیه 3): «افراد پرهیزگار کسانی هستند که به موضوعات پوشیده (از حس و یا ابزار شناخت محدود بشر؛ ایمان می آورند» و به بهانه اینکه از واقعیت آنها آگاهی ندارند، به انکار آن بر نمی خیزند (8).حاصل این نظریه این است که مقصود از «متشابه» آن گونه از موضوعاتی است که عقل بشر نمی تواند به ماهیت آنها پی ببرد و از محیط علم انسان کاملاً بیرون می باشد و اطلاعات انسان از آنها به همان اندازه است که خدا در قرآن فرموده است. (9)
این نظریه که بیشتر مورد توجه ابن تیمیه (10) و پیروان مکتب او است از جهاتی مردود است با ظاهر آیه قرآن تطبیق نمی کند.
1- «متشابه» در لغت عرب به دو چیز همشکل و همرنگ و به اصطلاح شبیه هم می گویند، و به خاطر قدر مشترک هائی که میان دو شیئ موجود است انسان به دشواری می تواند آن دو را از یکدیگر جدا سازد اگر به خاطر داشته باشید قرآن درختهای «زیتون» و «انار» را متشابه خواند زیرا این دو درخت در حالی که از نظر میوه کاملاً متمایز می باشند ولی از نظر ساختمان درخت، کاملاً متشابه و هم رنگ و هم شکل هستند و همچنین است دیگر موارد استعمالات لفظ «متشابه».
بنابراین، تفسیر «متشابهات» به «مجهولات» و موضاعاتی که درک آنها از حیطه عقل و خرد انسان بیرون است یک نوع تفسیر به رأیی است که پیامبر گرامی، مسلمانان را از آن باز داشته است زیرا این دو شیئ «متشابه» بابی است، مجهول و نامعلوم بودن یک شیئ باب دیگری است و حقیقت ذات خدا، و کیفیت علم و قدرت او، واقعیت فرشته و پری و یا برزخ و قیامت از قبیل اشیاء مجهول و نامعلوم است نه از امور «متشابه»، واقعیت «تشابه» مربوط به دو چیز است که به عللی به یکدیگر ملتبس و مشتبه می شوند در حالی که حقایق مجهول و نامعلوم و خارج از افق ذهن انسان خاکی، خود به خود مجهول و نامعلوم هستند بدون اینکه پای مقایسه و مشابهتی به میان می آید.
2- صریح آیه این است که «محکمات» اساس، ریشه و به اصطلاح خود آیه «ام الکتاب» است و مقتضای آن این است که مشکل متشابهات از طریق مراجعه به «ام الکتاب» حل می شود و هر نوع اشتباه به وسیله آیات محکم، از آیات متشابه برطرف می گردد و سرانجام انسان از طریق ارجاع متشابه به محکم از مفاد واقعی آن، آگاه می گردد نه این که متشابهات برای ابد در محاق ابهام باقی می ماند و هیچ گاه خرد انسان به واقعیت آن نمی رسد چنانکه جریان در این نظریه چنین است.
3- صریح آیه این است که افراد منحرف، پیوسته از آیات «متشابه» پیروی می کنند چنانکه می فرماید: (فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ) از متشابهات کتاب پیروی می کنند، لازمه پیروی از «متشابه» این است که آیات متشابه باید از ظهور خاصی هر چند به صورت متزلزل و لرزان، برخوردار باشد که افراد منحرف بتوانند از آن پیروی کنند و سرانجام به مقاصد پلید خود که همان فتنه انگیزی است، برسند و اگر مقصود از آیات متشابه، همان موضوعات خارج از حیطه فکر و خرد انسان باشد این گونه از موضوعات فاقد ظهور بوده و در نتیجه امکان پیروی ندارند.
4- اگر آیات متشابه را با ذات خدا و ملک و جن و روح تفسیر کنیم، در این صورت این نوع از متشابهات «مفرداتی» خواهند بود که واقعیت آنها برای ما، مجهول است نه «آیه» مجهول و نامعلوم.
به دیگر سخن: قرآن می فرماید: «واخر متشابهات» یعنی بخشی از آن، آیات متشابه است بنابراین، باید «متشابه» آیه متشابه باشد نه مفرد، و آیه از مفردات و روابط خاصی تشکیل می گردد و تمام آنچه را که طرفداران این نظریه، آنها را از متشابهات می خوانند همگی یک رشته موضوعات هستند که نمی توان آنها را آیه خواند مگر با تأویل.
5- آیه به روشنی یادآور می شود که آیات متشابه دست آویز فتنه انگیزان می باشد و با تأویل آنها طبق هوی و هوسهای خود، فتنه ها بر پا می کنند اکنون باید دید چه نوع آیات در عصر رسول گرامی و پس از او، مایه فتنه انگیزی بوده است و این گروه با تأویلات باطل خود، چه فسادهائی در جامعه پدید آورده اند آیا موضوعاتی که طرفداران این نظریه آنها را از مصادیق «متشابهات» می دانند دستاویز فتنه انگیزان بوده است؟
پاسخ این پرسش نیاز به غور در تاریخ ملل اسلامی دارد، آیا طرفداران این نظریه می توانند موردی را ارائه دهند که در تاریخ اسلام این نوع از موضوعات که در قرآن آمده است دستاویز فتنه انگیزان بوده است نگارنده تاکنون به چنین موردی برنخورده است و نه شأن نزول آیه آن را تأیید می نماید.
بنابراین، نظریه این گروه که درباره آن پافشاری می کنند، بر ظاهر خود آیه منطبق نیست اکنون باید دیگر نظریه ها را مورد بررسی قرار داد.
دو نظریه دیگر درباره «متشابه»
با نظریه نخست درباره معنی «متشابه» کاملاً آشنا شدیم، اکنون شایسته است با دیگر نظریه ها نیز آشنا شویم:الف متشابه: حروف مقطعه آغاز سوره ها:
مقصود از «محکم» آن رشته از آیاتی است که دلالت آنها بر مقاصد خود روشن و واضح باشد همچنانکه این مطلب را در آیات سه گانه (11) (سوره انعام آیه های 151 ـ153) به روشنی درک می کنیم ولی مقصود از «متشابه» حروف مقطعه ای است که در آغاز برخی از سوره ها وارد شده که مفاد واقعی آن بر گروهی از عصر رسول خدا مانند «یهود» مشتبه گردید و در این مورد آیه مورد بحث نازل شد و در این مورد طبری می گوید:ابو یاسر فرزند اخطب عبور می کرد و رسول گرامی آغاز سوره بقره را تلاوت می نمود در این موقع نزد برادر دانشمند خود «حیی بن اخطب» آمد و گفت: شنیدم که محمد چنین آیه ای تلاوت می کرد: (الم ذِلکَ الکِتابُ)، «حیی» گفت: آیا تو شخصاً شنیدی ؟ گفت آری آنگاه «حیی» با گروهی نزد پیامبر آمد و گفت: آیا بر شما چنین آیه ای نازل شده است؟ پیامبر فرمود آری «حیی» گفت: لفظ «الم» در آیه بیانگر مدت نبوت شما است که به حساب ابجد هفتاد و یک سال می باشد، آنگاه رو به همفکران خود کرد و گفت: به آئین کسی وارد می شوید که مدت نبوت آن هفتاد و یک سال است سپس رو به پیامبر کرد و گفت: آیا غیر از این نیز با شما هست پیامبر فرمود چرا، خدایم «المص» را فرستاده است. آن مرد یهودی گفت بنابراین، مدت دوران رسالت تو صد و شصت و یک سال است، باز از پیامبر خواست که بگوید آیا غیر از این دو نیز هست؟ پیامبر فرمود: چرا خدایم «الر» و «المر» نیز نازل کرده است آن مرد یهودی محاسبه کرد و گفت بنابر اولی دوران رسالت شما دویست و سی و یک و بنابر دومی دوران رسالت شما دویست و هفتاد و یک می باشد آنگاه رو به پیامبر کرد و گفت حقیقت بر ما ملتبس و مشتبه شده و معلوم نیست که آیا مدت رسالت تو کم است یا زیاد سپس به جمع این اعداد پرداختند و دیدند که حاصل جمع همه 734 سال می شود دوباره گفتند که حقیقت بر ما مشتبه شده است در این موقع آیه مورد بحث نازل گردید (12).
نقد این نظریه:
این نظریه از جهاتی قابل بحث است:1- ناقل این نظریه «ابو جعفر طبری» است و آن را در تفسیر خود به سندی که در آن «سلمة بن الفضل رازی» قرار دارد، نقل کرده است و خود «سلمه» هرچند شخصاً در علم رجال توثیق شده است ولی «ابو حاتم» رازی رجال شناس معروف از استاد خود «عبدالرحمان» درباره او چنین نقل می کند:
«فی حدیثه انکار، لیس بقوی، لا یمکن ان اطلق لسانی فیه باکثر من هذا یکتب حدیثه و لا یحتج به» (13).
(در احادیث او چیزهای قابل انکار و غیر صحیح وجود دارد، نمی توانم بیش از این درباره او زبانم را باز کنم، حدیث او نوشته می شود، اما نمی توان با آن احتجاج کرد).
آیا می توان با چنین حدیث و با این سند، آیه را تفسیر نمود و به آن اعتماد کرد؟
2- ظاهر آیه این است که خداوند درباره کسانی سخن می گوید که اصل کتاب آسمانی (قرآن) را به طور اجمال پذیرفته ولی در مقام پیروی به دو گروه تقسیم شده اند، گروهی به نام «الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ» و گروه دیگر به نام «وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ» در حالی که گروه یهود تا چه رسد «حیی بن اخطب» لجوج و دشمن پیامبر، نه به نبوت او ایمان آورده بودند و نه به او اعتماد داشتند تا بخشی را ولو ظاهراً بپذیرند و بخشی دیگر را رد کنند.
3- ظاهر آیه این است که گروه منحرف عملاً از متشابه پیروی می کنند در حالی که گروه یهود حتی از «متشابه» نیز پیروی نکردند زیرا وقتی بخشی از حروف «مقطعه» قرآن را میان خود جمع کردند دیدند حاصل جمع آنها به 734 می رسد، گفتند کار این مرد بر ما مشتبه شده همچنانکه این سخن را نزد خود پیامبر نیز گفتند.
4- آیا درست است که عالم یهودی حروف مقطعه را نزد پیامبر دلخواهانه تفسیر کند و پیامبر در برابر او سکوت کند و اغواء او را نادیده بگیرد؟
شکی نیست که این حروف ناظر بر مدت رسالت پیامبر نیست و او مدت رسالت خود را در سوره احزاب آیه 40 بیان کرده و خود را «خاتم پیامبران» معرفی کرده است در این صورت، پیامبر باید دست رد بر سینه چنین فرد نامحرم به اسرار قرآن بزند، و او را از اغواء در نزد مردم یهود باز دارد.
خلاصه هرگز نمی توان با چنین متن و سندی آیه مورد نظر را تفسیر کرد.
ب نظریه معروف:
شکی نیست که این آیه که آیات قرآن را بر دو نوع تقسیم می کند یکی از آیات محکم و به اصطلاح از آیات «ام الکتاب» می باشد و اگر خود این آیه از آیات متشابه باشد تقسیم آیات قرآن بر «محکم» و «متشابه» بی فائده می شود و در نتیجه همه آیات قرآن رنگ«متشابه» به خود می گیرد از این جهت در فهم آیه باید تمام پیشداوری ها را کنار گذارد، و بیشتر روی کلمات آیه تکیه کرد.هر آیه ای از آیات قرآن بر مفاد خود نوعی دلالت دارد، ولی دلالت آیات قرآن به یک پایه و اندازه و یک نواخت نیست قسمتی از آیات آن چنان بر مقاصد خود دلالت روشنی دارند که ذهن صاف و مستقیم در دلالت آنها بر مقاصد خود شک و تردید نمی کند مانند آیات سه گانه ای که(14) ابن عباس به عنوان نمونه از آنها یاد کرده و یا مانند نصایح حکیمانه ای که در سوره اسراء در ضمن آیات 22ـ 39 نازل گردیده است.
ولی در این میان یک رشته آیاتی است که در عین دلالت بر یک معنی، دلالت آنها آن چنان محکم و استوار نیست که احتمال و یا احتمالات دیگری به آن راه پیدا نکند، در این صورت است که معنی واقعی در محاق ابهام و تشابه قرار می گیرد و مقصود واقعی به غیرواقعی مشتبه می گردد.
در این میان افراد واقع گرا تشابه این نوع از آیات را با ارجاع به «ام الکتاب» که اساس و ریشه های قرآن است، برطرف می کند و تشابه و تردید را از چهره مراد برمی دارند و سرانجام خود «متشابه» از آیات محکم می گردد که پس از ارجاع، هیچ نوع احتمالی به آن راه پیدا نمی کند.
این گروه که قرآن آنها را همچنانکه بعداً خواهیم گفت، «راسخان در علم» می خواند در عین ایمان به هر دو، «متشابه» را به محکم ارجاع می دهند و در رفع تشابه از آنها کمک می گیرند.
در مقابل این گروه افراد منحرف و پیشداوری هستند که فقط از آیات «متشابه» تبعیت و پیروی می کنند، و هدفی جز فتنه انگیزی و تأویل آیه بر طبق هوی و هوس خود، ندارند.
اینک نمونه هائی از «متشابه» را که می تواند روشنگر مقصود باشد در این جا می آوریم:
1- انسان در نخستین بار که آیه: «الرَّحْمنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى» (طه، آیه 5) را می شنود روی انسی که با لفظ «استوی» در محاورات عربی دارد آیه را به نحوی معنی می کند که مفاد آن این می شود که خدا جسم است و بر تخت خود (عرش) قرار دارد، این معنی در صورتی رسوخ پیدا می کند که ملاحظه می کند که لفظ «استوی» در قرآن به معنی «قرار گرفتن» نیز به کار رفته است مانند «وَ اسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِیِّ» (هود، آیه 44) کشتی نوح بر روی کوه «جودی» مستقر گردید.
در حالی که در کنار این معنی احتمال دیگری نیز در کار است و آن این که «استوا» به معنی«استیلا» و «تسلط» بوده و این جمله کنایه از استیلاء تدبیری خدا بر آسمانها و زمین می باشد همچنانکه استیلاء امراء بر تخت خود کنایه از استیلاء آنان بر کشور خود می باشد و این معنی با توجه به این که این لفظ در معنی «استیلاء» در قرآن (15) و در لغت عرب(16)نیز به کار رفته است، در صورتی تجلی بیشتری پیدا می کند که توجه کنیم که ما قبل و ما بعد آیه پیرامون آفرینش آسمانها و زمین سخن می گوید، و هدف این است که خدا پس از خلقت آنها، زمام قدرت و تدبیر زمین و آسمان را در دست گرفت و تدبیر آنها را به «اله» و یا «الهه» واگذار نکرد.
اکنون در تعیین یکی از دو، باید به «ام الکتاب» مراجعه کرد یعنی آیه ای که آنچنان از صراحت برخوردار باشد که هر نوع نفوذ تردید را از خود براند، وقتی به چنین آیاتی مراجعه می کنیم می بینیم خدا خود را چنین توصیف می کند: (لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ) (شوری، آیه 11) برای او نظیر و مانندی نیست طبعا چیزی که نظیر و مانند ندارد، نمی تواند موجود جسمانی باشد و بر روی تخت قرار بگیرد، ناچار باید گفت، معنی دوم متعین است ولی گروه منحرف و پیشداور، این نوع آیات را دست آویز کرده و به فتنه جوئی پرداخته و آن را طبق هوی و هوس خود و به غیر مقصود واقعی ارجاع (تأویل) می کنند.
2- انسان در نخستین برخورد با آیه های:
(وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَاضِرَةٌ * إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ) (قیامت، آیه 22-23)
«چهره هائی آن روز شاداب است و به سوی پروردگار خود می نگرند».
تصور می کند که خدا در روز قیامت مجسم می گردد و بندگان مؤمن خود را به او می نگرند ولی در عین حال در جمله (إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ) احتمال دیگری نیز هست و آن اینکه این گروه به لطف و رحمت حق می نگرند همچنانکه در محاورات خود می گوئیم فلانی به دست تو می نگرد تعیین یکی از دو معنی، گذشته از قرینه روشن که در خود آیه است(17) به وسیله «ام الکتاب» انجام می گیرد زیرا قرآن به روشنی هر نوع امکان رؤیت خدا را نفی کرده و می گوید:
(لاَ تُدْرِکُهُ الْأَبْصَارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصَارَ) (انعام، آیه 103)
«چشمها آنها را نمی بینند و او چشمها را می بیند».
با توجه به چنین آیه به روشنی می توان هر نوع تشابه را از اطراف آیه برطرف کرد و گفت مقصود نگاه به خود پروردگار نیست بلکه نگاه به رحمت و لطف خدا است.
شما می توانید با این دو نمونه، دیگر موارد آیات متشابه را به روشنی تشخیص دهید.
کسانی که با کلام خدا انس دارند به روشنی می دانند که تمام آیات قرآن به نوعی بر مضمون و معنائی دلالت دارند چیزی که هست برخی از نظر دلالت به پایه ای هستند که در آنها یک احتمال بیش وجود ندارد، و برخی دیگری دارای محتملاتی است که مراد واقعی در ضمن آن محتملات، روشن نیست و به طور مسلم مراد واقعی از آیات «متشابه» با اصول مسلم قرآن در زمینه های معارف و اصول و اخلاق مخالفتی ندارد هرچند پیش از رجوع به محکمات برخی از احتمالات با اصول مسلم قرآن سازگار نمی باشد در این صورت باید به کمک آیات «محکم» که در برگیرنده اصول مسلم قرآن است تشابه والتباس را از این نوع آیات برطرف کرد و با شناخت «ام الکتاب» ابهام را از چهره شاخه آن (متشابه) زدود.
دقت در مضمون آیه به روشنی می رساند که مقصود از آیات محکم، آیاتی است که متضمن اصول اسلام بوده و محورهای آیات الهی را تشکیل می دهند در حالی که مقصود از «متشابه» که مفاد واقعی آنها با مراجعه به این اصول روشن می گردد، آن گونه آیاتی که مقصود واقعی در میان محتملات به غیر مراد شبیه بود، و به هم ملتبس شده اند.
قرآن پیوسته یک رشته معارف بزرگ را در سطح افهام عادی تنزل می دهد تا همگان با چنین معارفی آشنا گردند تنزل دادن این گونه از معارف در سطح افهام همگانی و پوشانیدن لباس حس بر مسائل عقلی مایه پیدایش یک رشته احتمالات در مفاد آیه می گردد که برخی با اصول مسلم قرآن سازگار نیست مثلا قرآن در بیان احاطه و سلطه خود بر ظالمان و ستمگران و اینکه هیچ یک از آنان را قدرت فرار از سلطه او نیست چنین می فرماید: «إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصَادِ» (الفجر، آیه 14) به راستی خدای تو در کمین گاه است و یا در تشریح ظهور هیبت و عظمت خدا در روز رستاخیز چنین می گوید: (وَ جَاءَ رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَفّاً صَفّاً) (فجر، آیه 22) «روز قیامت در حالی که فرشتگان صف کشان ایستاده اند، پروردگار تو می آید».
در حالی که هدف آیات ترسیم مفاهیم عقلی در لباس مسائل محسوس است در این میان حقیقت برای برخی از اذهان «مشتبه» شده و معنی واقعی آیه «تشابه» والتباس پیدا می کند و برای تعیین مراد واقعی آیه، راهی جز رجوع به آیات محکم که به روشنی هر نوع رائحه مادی و جسمانی بودن را از ساخت خدا نفی می کند، وجود ندارد و در این مورد است که متشابهات از طریق رجوع به محکمات روشن شده و حقایق، تجلی بیشتری پیدا می کنند.
در این موقع مردم بر دو دسته اند:
الف) گروهی که در قلب آنان میل به انحراف از حقیقت است و اضطراب و طپش در دل دارند، به این نوع از آیات گرویده و تنها به همین آیات متشابه می چسبند (فیتبعون ما تشابه) و سه نوع بهره برداری نامشروع از آنها می کنند.1- بدون مراجعه به محکمات عملاً (نه قلباً) از متشابهات پیروی می کنند چنانکه می فرماید: (فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ).
2- هدف از پیروی از خصوص آیات متشابه «فتنه انگیزی» است چنان که می فرماید: «ابتغاء الفتنه».
3- از روی هوی و هوس به تأویل آیات متشابه پرداخته و به عقیده خود ریشه ها و مال آنها را به دست می آورند چنان که می فرماید: «وَ ابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ».
گروه دوم کسانی هستند که با آگاهی راسخ و قلب مطمئن هر دو گروه را محترم می شمارند و به هر دو ایمان می آورند و می گویند که هر دو نوع از طرف پروردگار آنها است و از خدا می خواهند که قلوب آنها از میل به حق، به باطل منحرف نسازد چنان که می فرماید: «وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا وَ مَا یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبَابِ*رَبَّنَا لاَ تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَیْتَنَا» راسخان در علم می گویند: ما به متشابه ایمان داریم همگی از جانب پروردگار ما است خداوندا قلب ما را پس از هدایت به سوی باطل متمایل مساز.
و ایمان به نزول هر دو، مانع از آن نمی شود که «تشابه» آیات متشابه را با ارجاع به محکمات برطرف کنند: چنان که بعداً در این باره سخن خواهیم گفت: اگر بنا است که آیات «متشابه» با همان حالت «تشابه» والتباس بمانند، و به بهانه این که عقل و خرد بشر به مدالیل آنها نمی رسد، تأکید بر اینکه محکمات «ام الکتاب» هستند، بی جهت خواهد بود، زیرا چگونه می توان، گفت که آیات محکم اساس و ریشه قرآن می باشند اما نمی توان به وسیله آنها تشابه را از شاخه ای که از تنه «ام الکتاب» روئیده است برطرف نمود.
با توجه به این بیان مفاد آیه و معنی محکم و متشابه روشن می گردد و تشریح دیگر نظریه ها که برخی قابل ادغام است، چندان لزومی ندارد.
پی نوشت ها :
1- مفاتیح الغیب، ج 2، ص 417
2- المنار، ج 3، ص 263 – 165.
3- المیزان، ج 3، ص 31 – 38.
4- مقاییس اللغة، ج 2، ص 91.
5- مقاییس اللغة، ج 3، ص 243.
6- سوره انعام، آیه های 99 و 141. در مورد نخست، «اعناب» نیز آمده است.
7- نهج البلاغه، خطبه 37 طبع عبده.
8- تفسیر آیات مشکله ص 124.
9- المنار، ج، ص 167 – اتقان سیوطی، ج 3، ص 1.
10- ابن تیمیه احمد بن عبدالحلیم حرانی دمشقی رساله ای پیرامون «محکم و متشابه» دارد که به نام «الإکلیل» در 21 صفحه ضمن «الرسائل الکبری» چاپ شده است وی در این رساله به گونه ای مشوش پیرامون «متشابه» سخن گفته است که سرانجام روشن نیست که نظریه واقعی او چیست؟
11- این سه آیه به عنوان مثال مطرح شده است نه به عنوان حصر و مقصود، آیات، «قل تعالوا اتل ما حرم ربکم علیکم لال تشرکوا به شیئا و بالوالدین احسانا...»
12- تفسیر طبری، ج1، ص 72 و خلاصه آن را درج 3، ص 181 نیز نقل کرده است.
13- الجرح و التعدیل، ج4، ص 169، طبع حیدرآباد هند، نگارش ابوحاتم «رازی» متوفای، ص 327.
14- سوره انعام، آیه های 151 – 153.
15- سوره مؤمنون، آیه 28.
16- و قد استوی بشر علی العراق
من غیر سیف و دم مهراق.
17- گذشته از این که جمله «ناظرة» در معنی انتظار لطف و رحمت به کارمی رود چنان که شاعر عرب می گوید:
انی الیک لما وعدت لناظر
نظر الفقیر الی الغنی الموسر
من به وعده هائی که تو داده ای می نگرم بسان نگاه فقیر به فرد متمکن و ثروتمند.
در ماقبل خود آیه گواه روشنی است که مقصود از این جمله انتظار لطف و احسان خود پروردگار است توضیح این قسمت را در محل خود متذکر شده ایم.