چکیده:
عبدالله بن مسعود از جمله صحابی تاریخ صدر اسلام است که همه ی فِرق مسلمین بر بزرگی و علمیّت او اتفاقنظر دارند، و در علوم مرتبط به قرآن، حدیث و فقه به سخنان او اسناد کرده و آن را میپذیرند،به گونهای که بنا بر نقل ابن کثیر (متوفای 774 ه)،سُدّی در تفسیرش غالبا روایات ابن مسعود و ابن عباس را نقل نموده است[1] و بنا بر کنکاش محققان: احادیث منقول از ابن مسعود در کتب معتبر 848 حدیث است که از میان آنها 64 حدیث محل انفاق بخاری و مسلم بوده، 21 حدیث از منفردات بخاری و 35 حدیث از منفردات مسلم است، موضوعات احادیث ابن مسعود را میتوان در هفت بخش خلاصه نمود: احکام (نماز)،زهد، اخلاق، تفسیر، تاریخ و معرفة الصحابه، ملاحم و الفتن و بشارت به مهدی علیهالسلام[2] ؛ ما در این مقاله به تمامی فعالیتهای او در حلول حیات نپرداختهایم بلکه غرض ما در این نوشتار بررسی عملکرد این صحابه در مدت سکونتش در شهر کوفه ضمن مناصب حکومتی یا تدریس قرآن و تحلیل جایگاه تفسیری، و فقهی او بوده است. و إن شاء الله خواهیم گفت که حضور این شخصیت در کوفه به حدی تاثیرگذار بوده که مکتبی مستقل در علوم قرآن و فقه را به خود اختصاص داده است.نگاه کلی به زندگانی عبدالله بن مسعود:
عبدالله بن مسعود بن غافل بن حبیب بن شَمْخ بن فار بن مخزوم، کنیهاش ابو عبدالرحمن و مادرش ام عَبْد دختر عبدودّ بن سواء، در باب اسلام آوردن او میان مورخان دو قول وجود دارد، ابن عبد بر(متوفای 426 ه) اسلام او را هنگامی که سعد بن زید و همسرش فاطمه دختر خطاب اسلام آوردند، دانسته و سبب آن را این نقل می نماید که رسول خدا (ص) و ابوبکر هنگام هجرتشان به سوی مدینه در صحراء با ابن مسعود که نوجوانی چوپان بوده برخورد کردند و به واسطه دعای رسول خدا (ص) شیر احشام او فراوان گشته است[3] ، امّا در نقل دیگری اسلام او را قبل از دخول رسول خدا (ص) به دار الأرقام ذکر کردهاند[4]؛ ابونعیم گفته: ابن مسعود ششمین فردی بود که اسلام آورد[5] ،و اول کسی بوده که از یاران رسول خدا (ص) قرآن را با صدای بلند قرائت نمود و در هر دو هجرت به سوی حبشه شرکت داشت، ابن عبدالبر آورده که در هر دو هجرت شرکت داشته، یکی به سرزمین حبشه و دیگری از مکه به سوی مدینه منوره و به هر دو قبله نماز خوانده است[6]. رسول خدا (ص) بعد از هجرت به مدینه میان او و زبیر بن عوام و یا معاذ بن جبل و در نقلهای دیگر سعد بن معاذ و در نقل ابن عباس، أنس بن مالک[7] پیمان برادری بست، ابن مسعود در بیعت رضوان و غزوه بدر شرکت جسته و گردن ابو جهل را زده و در جنگ احد یکی از چهار صحابهای بود که با رسول خدا (ص) باقی ماند، و در هنگام سفر رسول خدا (ص) قسمتی از کارهای رسول خدا (ص) همچون پهن کردن فراش، مسواک، نعلین و وسائل طهارت آن حضرت را بر عهده داشته، نام همسرش را زینب دختر عبدالله ثقفیّه ضبط کردهاند، هرچند احمد بن حنبل (متوفای 241 ه) در نقلی نام او را زینب[8] و در نقل دیگر زینت[9] نگاشته است که به احتمال قوی در ضبط دوم تصحیفی رخ داده و زینب صحیح است زیرا اغلب منابع همینگونه آوردهاند و نام زینت تنها در این یک نقل آمده است. ظاهر ابن مسعود را در منابع لاغر اندام،کوتاهقد، زیرک با صورتی تیرهرنگ نگاشتهاند که لباس سفید میپوشید و عطر بسیار استفاده میکرد به گونهای که او را در شب با بوی عطرش میشناختند، در باب گرایشات مذهبی ابن مسعود میان گروهی از شیعیان و اهل تسنن اختلاف وجود دارد؛ شیعیان بر این عقیده هستند که عبدالله بن مسعود از جمله کسانی بوده که بر پیکر فاطمه زهرا سلام الله علیها نماز خوانده[10] و در هنگام مراجعت از کوفه به سوی مدینه، در سرزمین ربذه نیز بر پیکر ابوذر غفاری نماز گذارده[11] که این خود دلیلی بر اعتراض وی به وضع موجود بوده است و همچنین احادیث نقل شده از او پیرامون تعداد خلفایی که بعد از رسول خدا (ص) هستند که در آنها عدد دوازده به تعداد نقباء بنی اسرائیل آمده[12] و روایات مهدویت[13] همگی به روشنی گرایشات مذهبی و عقیدتی او را روشن مینماید، در مقابل ،گروه دیگری از شیعیان بر این باورند که ابن مسعود ولایت امیرالمومنین علیهالسلام را نپذیرفته و آن حضرت را به عنوان امام خویش نمیدانسته است و برای سخنان خویش به ادلهای تمسک کردهاند از جمله اینکه: عبدالله بن مسعود از جمله کسانی بود که با عثمان در ابتدای خلافتش بیعت نموده و در میان روایات و فتاوای نقل شده از او روایاتی مخالف با امامیه نقل شده است، همانگونه که در روایاتی که شیخ کلینی (ره) نقل نموده امام صادق علیهالسلام قرائت قرآن ابن مسعود را گمراه کننده دانسته[14] و در نقل شیخ صدوق (ره) از امام صادق علیهالسلام،آن حضرت قرائت ابن مسعود را دلیل فاسد شدن نماز مسلمین میداند[15] و کشی نیز در سوالی که از فضل بن شاذان شده، ابن مسعود را متمایل به عامه و سخنگوی آنان معرفی نموده است[16]. و علامه شوشتری (ره) نیز با رد خبر نماز گزاردن ابن مسعود بر ابوذر، این خبر را نادر و اصل آن را از سیف بن عمیر ناصبی میداند که به روایات او اعتنا نمیشود[17]، بنابر هر نظر، در طول اعصار و قرون مختلف بر سر اندیشه و عقیده صحابه میان محققان و مورخان اختلافات فاحشی وجود داشته که هر گروه برای خود ادله و براهینی را نقل نمودهاند، امّا نکتهای که به ذهن راقم این سطور میرسد اینکه مهمترین معیار در کنار اقوال و اخبار نقل شده در منابع روایی و تاریخی، سیره عملی و منش فعلی اشخاص در طول حیات و زندگانی آنهاست که نباید از آن غافل بود، و با در کنار هم قرار دادن همه این قرائن شاید بتوان به نوع فکر و عقیده یک رجال اثرگذار در تاریخ پی برد زیرا به قطع و یقین زندگانی چنین افرادی خالی از ملاحظات سیاسی و پردهپوشی های مصلحتی نبوده است و نخواهد بود.بالاخره عبدالله بن مسعود در سال 32 هجری در مدینه وفات نمود و بعد از اقامه نماز توسط عمار یاسر یا زبیر و یا عثمان، در بقیع نزد قبر عثمان بن مظعون به خاک سپرده شد، عسقلانی (852 ه) خاکسپاری او را شبانه ذکر کرده[18] و صاحب استیعاب مدعی شده که عثمان از ذهن او آگاهی نداشته و بعد از آن، زبیر را مورد عتاب قرار داده است[19].[20]
هجرت عبدالله بن مسعود به کوفه:
ابن سعد (متوفای 230 ه) در خبری میآورد که ابن مسعود در آغاز قصد هجرت به سوی حمص را داشته که با مخالفت عمر مواجه میگردد و او را به سوی کوفه گسیل میدارد[21] ، هرچند منابع دیگر و حتی ابن سعد از علّت هجرت ابن مسعود به سوی کوفه سخنی به میان نیاوردهاند، امّا میتوان دلیل این هجرت را موقعیت جغرافیایی و استراتژیک آن و وجود بسیاری از صحابه و سربازان سپاه را در این شهر جستجو نمود، سربازانی که برای یادگیری معارف و تعالی قرآنی نیازمند معلمی دانا و توانا از میان یاران رسول خدا (ص) بودند، و به همین دلیل است که در بعضی از نقلها در نامهای که عمر برای اهالی کوفه نگاشته در آن به این نکته تصریح کرده است که عمار یاسر را امیر و ابن مسعود را معلم و وزیر برای شما اختیار کردم[22] ، و عبدالله بن مسعود به گواهی تاریخ در این شهر برای خود دارای خانه و زمین بوده[23] و در خبری آمده که اول کسانی که در کوفه خانههایشان را با آجر ساختند خباب بن أرت و عبدالله بن مسعود بودهاند[24] ؛ ابو نعیم اصفهانی از عبدالله بن ابی هذیل نقل میکند: هنگامی که عبدالله بن مسعود خانهی خودش را ساخت به عمار گفت: ببین چه چیزی ساختهام! عمار نگاهی به خانه کرد و گفت: آن را محکم ساختهای و آرزوی دور و دراز یافتهای در حالی که به همین زودی خواهی مُرد[25].مناصب عبدالله بن مسعود در کوفه:
برخی منابع انتصاب ابن معسود را در شهر کوفه از جانب عمر تنها برای قضاوت عنوان کردهاند[26] ، در مقابل دستهای دیگر به این مطلب تصریح کردهاند که عبدالله بن مسعود از جانب عمر مسئول بیت المال بوده است[27] ، و دستهای سوم نیز جمع هر دو قول را پذیرفته و منصب قضاوت و بیت المال را برای او دانستهاند[28]. به نظر میرسد ابن مسعود در کوفه هر دو منصب یعنی قضاوت و سرپرستی بیت المال را در دوران خلافت عمر در مدت زمانی جداگانه بر عهده داشته،به گونهای که این دوران را میتوان اوج فعالیت های عملی و حکومتی ابن مسعود دانست که این فعالیتها در دوره بعدی یعنی خلافت عثمان رنگ و روی کمتری به خود گرفت و بالاخره به عزل او از جانب خلیفه انجامید، امّا در دوران خلافت عمر، فعالیت های او به قدری رشد یافت که در هنگامه فتح شوشتر و در خواست ابو موسی اشعری از عمر مبنی بر ارسال کمک به سوی او، عمر در نامهای به عمار نوشت: عبدالله بن مسعود را در کوفه به جانشینی خود بر نیمی از مردم بگمار و با نیمی دیگر به سوی ابوموسی حرکت کن[29]. و ابن مسعود برای مدتی حاکمیت کوفه را نیز از آن خود نمود و در کنار تعلیم، قضاوت و بیت المال، حاکم بودن را نیز در پرونده خویش قرار داد، هرچند از نحوه عملکرد او در این مدت اطلاعات مفیدی در دست نیست.نزاع سعد بن ابی وقاص با عبدالله بن مسعود:
سعد بن ابیوقاص بعد از نبرد قادسیه و فتح آن در شهر کوفه سکنی گزید و به دلیل موقعیت اجتماعی که از قِبَل فتوحات برای خود بدست آورده بود از جانب عمر به حکمرانی کوفه برگزیده شد، این منصب برای او ادامه داشت تا اینکه در دوره خلافت عثمان نیز در این مقام باقی ماند، امّا پیشامدی که میان او و ابن مسعود رخ داد موجب گردید که عثمان او را از حکمرانی کوفه عزل نماید و آن را به ولید بن عقبه بسپارد؛ آن رویداد به این شرح بود که: سعد از بیت المال کوفه که زیر نظر ابن مسعود بود مبلغی را به عنوان قرض گرفته بود،امّا هنگام مطالبه از پس دادن پول سرباز زد و از ابن مسعود مهلت خواست،سخنانی میانشان رد و بدل شد که بنابر بعضی نقل ها سعد که فردی عصبانی مزاج بود عصای خود را به زمین زد و خواست ابن مسعود را نفرین نماید امّا ابن مسعود او را به نیکو سخن گفتن دعوت نمود، خبر به گوش عثمان رسید و به احتمال قوی چون سعد را در این موضوع مقصر میدانست او را از این منصب عزل و آن را به ولید سپرد و عبدالله بن مسعود را در مناصب خود باقی گذاشت[30] ؛ هرچند منابع دیگر چنین رویدادی را در دوران ولید بن عقبه و نزاع میان او و ابن مسعود نقل نمودهاند [31] که میتوان گفت هر دو واقعه اتفاق افتاده با این فرق که سعد از بیت المال قرض گرفته امّا ولید خود سرانه از بیتالمال مبلغی را برداشت نموده بود که به آن اشاره خواهیم کرد.شرابخوار بودن ولید:
عثمان برادرِ مادریِ خود یعنی ولید بن عقبه بن ابی معیط را در سال 25 هجری پس از سعد بن ابی وقاص به حکومت کوفه گمارد، وی همان است که آیة شریفة«ان جاءکم فاسق بنبأ»[32] و آیةشریفه «أفمن کان مؤمناً کمن کان فاسقاً لا یستوون»[33] در شأن او نازل شد، و به شرابخوارگی و سرودن شعر معروف بود،ولید همان کسیست که نماز صبح را با اهل کوفه چهار رکعت اقامه نمود[34] ؛ از نقل طبری (متوفای 301 ه) این گونه برداشت میگردد که شرابخواربودن ولید میان مردم کوفه شایع شده بوده و آن هنگامی است که جندب نزد ابن مسعود آمده و از شرابخواربودن ولید شکایت مینماید، و ابن مسعود در جواب او میگوید: هرکسی که چیزی را از ما نهان کرده سزاوار نیست که به جستجوی عیب او باشیم و پردهاش را بدریم، این سخن منطقی ابن مسعود بر ولید سخت آمد و در پی ابن مسعود فرستاد تا به دار الحکومه بیاید و او را به این سخن مورد عتاب قرار داد؛ طبری در ادامه آورده است که میان آن دو سخنان درشت رد و بلد شد و آنان خشمگین از همدیگر جدا شدند [35]، با نگاه کلی به سیره عملی ابن مسعود میتوان از این جهت به این نتیجه رسید که وی دارای شخصیتی بود که حتی المقدور در مشکلات اجتماعی و اعترافات مردمی، آنان را به آرامش و سخنپذیری از حاکمان خود دعوت مینماید همانگونه که در نقل قبل گذشت که جندب را مورد خطاب قرار داد که نمیتوان نسبت به امری که از ما نهان است پردهدری کنیم و یا در پی اعتراض مردم نسبت به سیره رفتاری ولید بن عقبه و پناه جستن آنان نزد ابن مسعود، مردم را به صبر دعوت نمود و با استناد به روایت رسول خدا (ص) حاکمیت شخص فاجر را بهتر از قتل و دروغ دانسته است[36] ، هرچند در مواقعی که حکمرانان دست تعدی به بیتالمال مسلمین دراز کردهاند، به مقابله با آنان پرداخته و مردم را علناً از وقایع آگاه نموده است،مانند: نزاع او با ولید بر سر بیت المال [37]، ابن مسعود را میتوان مردی دانا و سیّاسی دانست که مناصب حکومتی نتوانست ارتباط او را با قاطبه مردم برهم بزند و منافع حکمرانان موجب نگردید تا با اهمال از وقایع پیرامون خود، لکه ننگی در صفحات تاریخ از خود به جا بگذارد، او توانست هم در مقام معلم و مفسر قرآن نیکو بدرخشد و هم توانست در مقام یک مسئول وظایف محوله به خویش را نیکو به سرانجام برساند.عبدالله بن مسعود و جادوگری:
سِحر را به عملی که انسان را به شیطان نزدیک مینماید[38] و جادو را به مجموعه باورها،اعمال، فنون و روشهایی که به کارگیری آنها برای کنترل یا دگرگون کردن شرایط فراطبیعی، طبیعی و محیط زیست، و رسیدن به مقاصد و اهداف نیک یابد،موثر و سودمند پنداشته میشده است[39]، تعریف کردهاند، بنابر روایات پیش از اسلام و در دوران جاهلیت اکثر ساحران از یهودیان بودند[40]، و به عقیده دکتر جواد علی استعمال کلمه «السحر»، «سحر»، «ساحر» «ساحرون» «السحرة» «مسحورأ» «مسحورون» در جای جای قرآن کریم بر این نکته دلالت دارد که سحر در قوه عاقله مردم شبه جزیره العرب در دوران جاهلیت بسیار تاثیرگذار بوده است[41] ؛ با پیدایش شهر کوفه و رجوع طوایف و قبایل عرب به این شهر به منظور سکونت و تعاملاتی که میان مسلمانان و صاحبان ادیان دیگری که در اطراف کوفه سکونت داشتند موجب گردید تا به گونهای نامحسوس از فرهنگ همدیگر متاثر شده و تمایل طبع انسان به مباحث ماوراءی و داشتن قدرتهای فوق العاده موجب گردید تا جادوگران و ساحرانی هر از چند گاهی ظهور و بروز کنند،همانگونه که طبری (متوفای 301 ه)از طلحه نقل میکند که: جادوگری را نزد ولید آوردند و او نیز ابن مسعود را پیش خواند و از او در باب حد جادوگر سوال نمود، ابن مسعود به ولید گفت: از کجا میدانی که او جادوگر است؟ ولید به جای پاسخ گفت: آنهایی که او را آوردهاند اینگونه میگویند، ابن مسعود به آن عده که او را آوردند گفت: شما از کجا میدانید که او جادوگر است؟ گفتند: خودش میگوید، در این وقت ابن مسعود رو به او نمود و گفت: تو جادوگری؟ گفت: آری، پس نزد خر میرفت و از دم آن داخل شد و از دهانش خارج گردید، ابن مسعود بعد از مشاهده این واقعه گفت: او را بکشید، ولید رفت و در مسجد بانگ زدند که مردی پیش ولید جادوگری میکند، جندب آمد و او را کشت؛سپس طبری در ادامه نقل میآورد:آنگاه عبدالله و ولید همسخن شدند که او (جندب) را حبس کنند و به عثمان نوشتند و عثمان گفت او را قسم دهید که از رای شما درباره جادوگر خبر نداشته و تنبیهش کنید و رهایش نمایید[42]. با اغماض از بحث سندی نقل ذکر شده،در میان متن خبر تاملاتی وجود دارد که به اندازه بضاعت خود به آنها اشاره میکنیم:اولاً←دقت ابن مسعود در بیان حکم شرعی را میتوان از این خبر دانست، آنجا که برای فهمیدن حقیقت اینکه آیا این خود جادوگر است یا خیر؟ شروع به سوال نمودن از حضار در جلسه میکنند و از ولید که حاکم بر مسلمین است آغاز کرده و به خود فرد جادوگر، سوألش منتهی میگردد و به واسطه اقرار خود او علیه خودش و رویت چگونگی تردستی او بالاخره حکم به کشتن او میدهد.
ثانیاً←کوفه شهری نبوده که از وجود صحابه و بزرگان دینی صاحب فتوا خالی باشد بلکه بنا بر گزارش آماری بعضی از محققان 147 نفر از صحابه در کوفه زندگی میکردند[43] که همگی در میان قوم و قبیلهای خود دارای موقعیتی ممتاز بودهاند، لذا رجوع ولید به ابن مسعود در این واقعه بیانگر این معناست که ابن مسعود در میان صحابه موجود در کوفه از موقعیتی ممتاز برخوردار بوده، مضافاً بر اینکه با دستگاه حاکم نیز تعاملاتی داشته و دارای مناصب حکومتی بوده است؛
ثالثاً←میان صدر و ذیل خبر تناقض وجود دارد، زیرا در فرازهایی از خبر ابن مسعود بعد از مشاهده قرائن و مدارک حکم به قتل فرد جادوگر مینماید، و در آخر بعد از کشتن او توسط جندب، نظرش متمایل به زندانی کردن جندب به دلیل اجرای حکمش میشود!!! البته شاید بتوان اینگونه پاسخ داد که نظر ابن مسعود مبنی بر کشتن فرد جادوگر این بوده که دستور او را دستگاه حاکم اجرا نمایند نه اینکه هر فردی حکم را جاری سازد زیرا در این صورت نظم اجتماعی مسلمین دچار هرج و مرج میگردد و با رجوع به سیره عملی ابن مسعود این معنا به خوبی روشن خواهد شد.
نزاع عبدالله بن مسعود با ولید بر سر بیت المال:
بیت المال یا بیت المال المسلمین که بیشتر وجهةه اسلامی آن را روشن و واضح مینماید،با مشاهده در روایات متاخر وجود این نام و نهاد را در ایام رسول خدا (ص) ملاحظه میکنیم به گونهای که در این دسته از روایات بلال مؤذن به عنوان مسئول آن نام برده شده است امّا در روایات و منابع متقدم مطلبی دلال بر وجود چنین نهادی در زمان رسول خدا (ص) تصریح نشده است و از گزارشهای متعدد برمیآید که صدقات و غنائم به دست آمده را همان وقت میان مردم و جنگجویان تقسیم میکردند[44] و نهاد خاصی به نام بیتالمال یا بیتالمال المسلمین وجود نداشته است،در باب پیدایش بیت المال بعضی بر این عقیده هستند که در دوران ابوبکر چنین نهادی به وجود آمده[45] امّا عدهای دیگری پیدایش آن را به زمان خلافت عمر بن خطاب استناد میدهند[46] زیرا عوامل گوناگونی موجب شکلگیری این نهاد در زمان این دو خلیفه گردید، عواملی چون: برپایی دولت وسیع اسلامی و آغاز تشکیلات مالی، فتوحات و سرازیر شدن ثروت از استانها، تاثیر تشکیلات مالی ساسانیان در میان مسلمانان[47] ، به گونهای که در زمان عمر بسیاری از کاتبان و دیوان سالاران ساسانی در بیت المال به رتق و فتق امور مسلمین میپرداختند، در دوران عثمان بیت المال اصلی در مدینه بود و صاحب یا متولی آن به اندازهای قدرت داشت که با دستور بیوجه خلیفه مبنی بر دادن مال به حکم بن ابی عاص مخالفت کند، محل بیت المال نیز بر حسب موقع و شرایط متفاوت بود، ولی در بسیاری مواقع در مساجد و جوامع قرار داشت[48] ، عثمان در مورد بیت المال روش و شیوةه خاصی را اتخاذ کرده بود، روشی که با طریق دو خلیفه پیش از خود نیز متفاوت و متغایر نشان میداد، آنجا که گفته: اینها مال خداست به هرکس که بخواهم میدهم و از هرکس که بخواهم باز میدارم[49]، رویداد نزاع عبدالله بن مسعود با ولید نیز در دوران خلافت عثمان رخ داده و واقعهای که شاید بتوان ریشههای آن را در نگرش متفاوت عثمان و عمّال او به بیت المال دانست: بنابر نقل ابن عبد ربه (متوفای 328 ه) از ابن سنان میآورد که ما در مسجد بودیم که ابن مسعود بر آن وارد شد و در آن زمان بر بیت المال کوفه نظارت داشت و امیر کوفه ولید بن عقبه بود، آمد و گفت: ای اهالی کوفه دیشب از بیت المال شما صدهزار مفقود شده که از بابت آنها،نامهای از امیرالمومنین به من نرسیده و یا برائتنامه به من داده نشده است!! ابن سنان گفت: ولید نامهای به عثمان در این باب نوشت و او نیز ابن مسعود را از بیت المال عزل کرد[50] و در نقل بلاذری (متوفای 279 ه) ابن مسعود به شیوه و بدعت هایی که عثمان در امور مسلمین وارد کرده اشاره نموده و بدترین امور را محدثات آن دانسته که هر واقعهای مُحدَث (تازه ،نو، اتفاقی که قبلاً در سنت نبوی نبوده و بعداً ایجاد شده است) را بدعت و هر بدعتی را گمراهی و هر گمراهی را در آتش معرفی مینماید و در همه این سخنان ولید و عثمان را مخاطب سخنان خود قرار میدهد[51].عبدالله بن مسعود و تعلیم قرآن:
این قسمت را به دلیل گسترش فعالیت و دیدگاه های ابن مسعود نسبت به قرآن و مسائل پیرامونی آن به چند بخش تقسیم میکنیم تا بتوانیم بعضی از عملکردهای او را در حد بضاعت خود بررسی نماییم:الف: قرائت ابن مسعود:
در مورد قرائت ابن مسعود در میان منابع به روایاتی مواجه میشویم که در آنها به قرائت ابن مسعود اهمیت بسیار ویژهای داده شده است مانند: نقلی که ابن سعد (متوفای 230 ه) از رسول خدا (ص) میآورد که فرمودند: هرکس دوست دارد قرآن را آنگونه که نازل شده است بخواند، پس همانند قرائت ابن امّ عبد قرائت بنماید[52].عبدالله بن عباس قرائت او را بر همه قرائت ها مقدم میدانسته است[53] و بنابر نقل ابن عبدالبر (متوفای 462 ه)رسول خدا (ص) فرمودند: قرآن را از چهار نفر بیاموزید و با نام عبدالله بن مسعود آغاز نمودند[54] ، البته اینگونه روایات تنها از افراد در مورد ابن مسعود نیست بلکه خود ابن مسعود نیز خویش را أعلم افراد پیرامون قرآن میدانست چنانکه از او نقل شده که گفت: اگر بدانم فردی با سوادتر از من در کتاب خدا باشد به سوی او سفر میکنم تا از او بیاموزم[55] ،او مدتها در مدینه و کوفه پس از وفات رسول خدا (ص) به تعلیم قرآن اشتغال داشت و همانطور که گفته شد برخی از صحابه برجسته همچون عبدالله بن عباس از او قرآن آموختند و در مواردی از قرائت او پیروی میکردند[56] ، قرائت او در بین مسلمین آنقدر حائز اهمیت بود که بنا بر نظر محققان: در کوفه شماری از بزرگان تابعین چون اسود بن یزید، زِرّ بن حُبیش، عبید بن قیس، ابو عبدالرحمن سلمی، ابو عمرو شیبانی و زید بن وهب از محضر او قرائت آموختند و تا چندی قرائت او در کوفه غالب بود، براساس حکایتی از اعمش (متوفای 148 ه) در اوائل سده دوم هجری در کوفه مصحف عثمانی در عوض قرائت ابن مسعود چندان متداول نبوده است در حالی که در طول نیم سده به تدریج جای قرائت ابن مسعود را گرفته، تا آنجا که در اواسط سد دوم هجری عده اندکی قرائت مزبور را در ثبت خود داشتند، از آن پس در کوفه قرائت هایی به وجود آمد که مصحف عثمانی کوفه مبنای آنها بود و در خواندن آن، قرائت ابن مسعود به کار میآمد، درواقع قرائات رسمی کوفه،عاصم،حمزه، کسایی و خلف از قاریان عشر کمابیش در قرائت ابن مسعود ریشه دارد[57] ،امّا ابو حیّان نظر دیگری دارد او در بحر المحیط میآورد: ابن مسعود قرآن را باتوجه به رسم الخط متن نگاشته شده قرآن میخوانده و به دیگران آموزش میداده است لذا این قرائت را بهتر است به تفسیر حمل نماییم[58]؛ این کلام ابن حیان به نظر میرسد صحیح نباشد زیرا بنابر آنچه که منابع ذکر کردهاند ابن مسعود در نحوه نگاشتن قرآن نیز با مصحف مشهور مخالفت نموده و در بسیاری از آیات، الفاظ و کلمات را به گونهای دیگری قرائت کرده و در مصحف خود اینگونه نگاشته است که در ادامه به آنها اشاره خواهیم کرد. هر چند در برخی از خبرها آمده که امیرالمومنین علی علیهالسلام هنگام ورودش به کوفه قرائت ابن مسعود را پذیرفته و او را فقیهی در دین و عالمی آگاه به سنت پیامبر (ص) معرفی کرده است[59] امّا در بعضی از منابع شیعه آمده که امام صادق علیهالسلام فرمودند: ما به قرائت ابن مسعود قرائت نمیکنیم و اگر ابن مسعود به قرائت ما قرائت نکند گمراه است[60] ،و در این قرائت بعدها مورد مخالفت بعضی از حکمرانان کوفه قرار گرفت ابن اثیر (متوفای 630 ه) نقل میکند: حجاج بن یوسف ثقفی گفته است: به خدا سوگند اگر به شما فرمان دهم که از این در خارج شوید و شما از درِ دیگر خارج شوید، خونتان بر من حلال است و احدی را نخواهم یافت که قرآن بر قرائت ابن امّ عبد-ابن مسعود- قرائت کند مگر این که گردنش را خواهم زد و آن قرائت را از مصحف حذف خواهم کرد هرچند که با استخوان خوک برای حذف آن، مصحف را بتراشم[61] ، شاید بتوان اختلاف قرائت ابن مسعود را با مصحف رایج در سه تقسیم بندی قرار داد:
1-تغییر دادن کلمات:
قرائت مشهور: قرائت ابن مسعود:إنّ الله لا یَظْلمُ مثقال ذرّهٍ (نساء آیه 40) إنّ الله لا یَظلمُ مثقال نمله
قرائت مشهور: قرائت ابن مسعود:
بل یَدَاهُ مَبْسُوطَتان (مائده آیه 64) بل یداه بسطان
مِن بقلِها و قِثّآئِها و فُومِها (بقره آیه 61) من بقلِها و قِثّآئها و ثومها
وَ أتمُّوا الحَجَّ و العُمْرهَ للهِ (بقره،آیه 196) وَ أقیموا الحجَّ و العمره للبیت
وَ لا تَجْهَرْ بِصَلاتکَ و لا تُخافِتْ بِها (اسراء آیه 110) و لا تخافت بصوتک و لا تعال به
2-تغییر دادن حرف:
و من تَطوَّع خیراً«بقره آیه 158» و من تطوع بخیرإلا أن یخافآ «بقره،آیه 229» إلا أن یخافوا
الحی القَیّومُ «آل عمران، آیه 2» الحی القیام
3-حذف بعضی از کلمات:
و تزوّدوا فإنَّ خَیْرَ الزّادِ التَّقَوی «بقره آیه 197» و تزودوا و خیر الزاد التقویاو یَغلِب فَسوفَ نؤتیه أجرأ عظیما «نساء آیه 74» أو یغلب نؤته أجراً عظیما
إن تُعَذّبهُمْ فإنّهُمْ عِبادُک «مائده آیه 118» إن تعذبهم فعبادک [62]
ب: مصحف ابن مسعود:
مصحف به تعبیر تهانوی نام دیگر قرآن بوده [63]که در آغاز انزال وحی، هر کدام از صحابه برای خویش قرآن را بر روی پوست و یا کاغذ مینگاشتند تا بتوانند در هر زمان از معارف قرآن استفاده نمایند، هرچند گروهی از صحابه در کنار آیات قرآن مطالبی را به عنوان توضیح یا تفسیر مینوشتند که به منزله شأن نزول آیات عنوان میشد مانند: مصحفی که امیرالمومنین علی علیهالسلام نگاشته و همه آیات را همراه با شأن نزول آن بیان فرمودند و یا مصحف ابن مسعود که سخن ابو حیان را پیرامون آن بیان کردیم،امّا در میان نقلهای وارد شده در این موضوع، دو نکته را با دقت بیشتری باید مورد بررسی قرار بدهیم: اول آنکه در میان مصحفهای موجود در شهر کوفه، مصحف ابن مسعود و نوع قرائت وی مرجع نهایی در کتابت آیات وحی بوده، همانگونه که ابن سعد (متوفای 230 ه) در نقلی از ابو الاحوص به آن اشاره مینماید[64] ؛ و دوم آنکه در مصحف ابن مسعود بعضی از سورهها وجود نداشتهاند، سورههایی چون: فاتحه الکتاب سوره فلق و سوره ناس[65] و در نقلی از امام باقر علیهالسلام آمده که حذف معوذّتین از قرآن را رأی شخص ابن مسعود دانسته و تصریح مینمایند که این دو سوره از قرآن میباشند[66].ج: تفسیر ابن مسعود:
بعد از نزول قرآن کریم و بیان آیات آن توسط رسول خدا (ص) برای مردم، به دلیل اینکه آیات شریفه دارای مفهومی عام و کلی بودند لذا برای تصریح در فهم مطالب آن نیاز به تبیین و توضیح آنان بود بنابر رسول خدا (ص) را میتوان اولین مفسر قرآن دانست که سیوطی (متوفای 911 ه) در نوع 80 کتاب الاتفاق خود مجموعهای از احادیث نبوی را در باب تفسیر گردآوری کرده است و ده تن از صحابه را مشهورتر در امر تفسیر قرآن دانسته: سه خلیفه نخستین، امیرالمومنین علی علیهالسلام ابن مسعود، ابن عباس، أبی بن کعب، زید بن ثابت، ابوموسی أشعری و عبدالله بن زبیر[67] ، در میان صحابهای موجود در کوفه سهم علی بن ابیطالب علیهالسلام و عبدالله بن مسعود در بیان تفسیر آیات قرآن بیش از دیگران نمایان است و بنا بر نقل ابن جذری از ابن ابی لیلی: وقتی یاران ابن مسعود جمع میشدند، مصحف را میگشودند و قرائت میکردند و او برای آنها تفسیر میکرد[68] ، برخی نیز بر این عقیدهاند که: بعضی از آنچه میتوانست تفسیری از سوی صحابه باشد به عنوان قرائت از آنان تلقی و نقل شده است، قرائاتی که در بردارنده برخی افزودهها به خصوص از کسانی چون ابن مسعود و ابی بن کعب است[69]؛ این دیدگاه به نظر صحیح نمیباشد زیرا با اندکی تفحص در میان متون روایی و مجامع حدیثی به خوبی دانسته نمیشود که سوای از نقل قرائت های گوناگون و متفاوت با نقل مشهور،روایاتی نیز در تفسیر و شأن نزول آیات از او نقل گردیده که هیچگونه ارتباطی به نوع قرائت او از آیه شریفه ندارد بلکه مستقلاً به تفسیر و شأن نزول آیات پرداخته شده است.
د: مخالفت ابن مسعود با اتحاد مصحف ها:
در باب تدوین و جمعآوری قرآن از دیرباز تا به اکنون میان محققان عرصه علوم قرآن اختلاف و اتحاد در یک نظر وجود ندارد بلکه روایاتی نیز که عثمان را متولی امر کتابت و املای قرآن میدانند و این واقعه را در دوران او رقم میزنند با همدیگر اختلافات زیادی دارند، دسته اوّل نقل میکنند که عثمان برای نوشتن قرآن زید بن ثابت، ابن زبیر، سعید و عبدالرحمن را تعیین نمود، دسته دوّم زید بن ثابت را برای کتابت قرآن و سعید را مأمور املای آن از جانب عثمان دانسته است.دسته سوم بر این دلالت دارند که عثمان ثقیف را برای نوشتن و هذیل را برای املای قرآن معین ساخت، دسته چهارم املاکننده قرآن را ابی بن کعب و سعید را اعرابگذار (حرکت گذاری) آن معرفی مینماید[70] ، هرچند ما در این نوشتار در پی تحقیق و بررسی نقلهای موجود در باب تدوین و جمعآوری قرآن نیستم امّا خوانندگان را برای پاسخ به اینگونه روایات و آگاهی بیشتر به کتاب البیان آیة الله خوئی (ره) ارجاع میدهیم؛ خلاصه آنکه تدوین و جمعآوری قرآن را در هر زمانی بدانیم امّا مورّخان و پژوهشگران بر این مطلب که در دوران عثمان واقعهی یکی کردن مصحف ها روی داد اتفاق دارند که از بعضی روایات اختلاف قرائت های موجود میان کوفیان و بصریان را موجب ایجاد اتحاد میان همه مصحف های موجود نزد صحابه میدانند[71] ؛هرچند ابن مسعود با این اقدام به شدت مخالفت نمود و به مردم کوفه گفت: هرکس مصحفی دارد آن را با زنجیر ببندد[72] ، و در نقلی نیز هنگامی که دانست حذیفه میخواهد پیشنهاد یکی کردن قرائت ها را به عثمان بدهد، او را به قتل تهدید نمود[73] و زید بن ثابت را که مجری این امر بود را در زمان رسول خدا (ص) کودکی دانست که با بچهها بازی میکرد[74] و در خبر دیگر گفت: من ایمان آوردم و او در پشت پدرِ کافرش بود[75] ، دقیقا انگیزه ابن مسعود با این همه مخالفت در باب یکی کردن مصحف ها روشن نیست امّا شاید اگر عثمان این امر را به او می سپرد او آنقدر در این باب شاکی نمیشد همانطور که در نقل احمد، مردم کوفه را دعوت مینماید که از قرائت او تبعیت کنند[76] و یا در باب زید بن ثابت او را دارای اهلیت این کار ندانسته است، هرچند میتوان این احتمال را نیز داد که ابن مسعود امید داشت که اگر میخواهد این امر اتفاق بیفتد با مشورت صحابه بزرگ و نزدیک به رسول خدا (ص) این امر واقع میگردید نه به وسیله زید بن ثابت که در هنگام حیات رسول خدا (ص) طفلی بیش نبوده است.
عبدالله بن مسعود و بیان احکام:
دستهای از آیات قرآن بالغ بر پانصد آیه، آیات الاحکام میباشند یعنی خداوند متعال در ضمن این آیات احکامی الزامی اعم از انجام فعل و یا ترک آن را برای بندگان بیان نموده است،رسول خدا (ص) خود به عنوان شارع و واضع احکام در بسیاری از موارد به فراخور موقعیت و ظرفیت پذیرش مردم احکام الهی را برای آنان بیان مینموده و لکن شاید بتوان اینگونه ادعا نمود که رسول خدا (ص) در دوران حیات مبارک خویش بیشتر به تبیین مسائل اعتقادی و اخلاقی جامعه پرداخته و کمتر به صراحت در باب فروعات احکام اظهارنظر نموده است، و این روند را در دوره امامان بعدی تا امام باقر علیهالسلام نیز مشاهده میکنیم و بعد از دوره امامان باقر و صادق علیهما السلام و گسترش بی نظیر فروعات فقهی،باز دوره افول نظریات فقهی نزد امامان شیعه ملاحظه میشود و سرّ آن نیز موقعیت های اجتماعی و محدودیت های موجود برای این امامان همام علیهم السلام بوده است؛ امّا صاحبه که روزگاری از حیات خویش را با رسول خدا (ص) گذرانیدهاند و یا حتی گروهی از آنان که در دوران زندگانی رسول خدا (ص) کودک بودند از دادن فتوا و وضع کردن احکام شانه خالی نکرده و گاه و بیگاه فتاوایی از خود صادر مینمودند مانند: ابوهریره که از او 5374 حدیث نقل گردیده که شیخ طوسی در کتاب الخلاف 51 فتوا از او نقل نموده است و شیخ تقی الدین سبکی بخشی از فتاوای او را جمع کرده و عنوان «فتاوی ابی هریره» را برای آن انتخاب کرده است در حالی که ابوهریره فقط سه سال محضر رسول خدا (ص) را درک کرده است[77]؛ و یا زید بن ثابت که از او 30 فتوا در کتاب الخلاف نقل گردیده در حالی که در زمان رسول خدا (ص) کودک بوده است، حال با اینکه بعضی از صحابه عادتاً نمیتوانند آنقدر زمان رسول خدا (ص) را درک کرده باشند که از او حدیث و یا فتوا نقل کنند، صحابهای دیگر چون ابن مسعود که در خصر و سفر با رسول خدا (ص) معاشرت داشته یقیناً خود را مستحق دادن فتوا و بیان احکام از سایرین میدانستهاند هرچند بعضی از نظرات فقهی او مورد پذیرش امامان شیعه قرار نگرفت و با آن به مخالفت برخواستند، یعقوبی(متوفای 292 ه) ابن مسعود را از فقیهان دوران عثمان دانسته است[78] ، ابن هزم اندلسی نقل کرده: عبداله بن مسعود از جملهای صحابه ایست که بسیار فتوا از او نقل شده است[79] و شیخ طوسی (متوفای 486ه) 145 فتوا از او در کتاب الخلاف نقل نموده که از جملهای آنان میتوان به بقاء متعه بر اباحهی آن، وجوب وضو با لمس کردن زن و تیمم نکردن جنب اشاره نمود؛ و برای آگاهی بیشتر از نظریات فقهی منقول از او میتوان به سنن بیهقی و معجم الکبیر طبرانی مراجعه نمود[80] ؛ با نگاه به نظرات فقهی او میتوان دیدگاه ابن مسعود را در طریق استنباط احکام الهی در دو صورت خلاصه کرد:الف-ابن مسعود کتاب و سنت نبوی را در استنباط احکام همانند دیگر صحابه اصل مهم میدانست و قائل بود در صورت یافت نشدن حکم در این دو منیع،میتوان به رأی خود عمل نمود هرچند او بر این عقیده بود که امکان خطا و اشتباه در نظر او وجود دارد[81].
ب-قسم دوّم دیدگاهی ست که کاملاً مخالف با دیدگاه اوّل اوست و آن اینکه تنها راه یافتن احکام، فقط کتاب و سنت نبوی میباشد و راه های دیگر گمراهی می باشد[82]. شاید بتوان گفت آنچه که بعد از ابن مسعود در مکتب فقهی کوفه و میان شاگردان وی صورت پذیرفت، استنباط احکام بر رأی خود بوده و مکتب فقهی، حدیثی ابن مسعود در کوفه چنان رشد و گسترش یافته که ابراهیم بن یزید نخعی (متوفای 96 ه)، حماد بن ابی سلیمان (متوفای 120 ه)،ابو حنیفه (متوفای 150 ه) محمد بن حسن شیبانی (متوفای 189 ه) و ابو یوسف قاضی (متوفای 182 ه) همگی از شاگردان این مکتب بودند و بنا بر نقلی خوارزمی حنفی سلسله مشایخ ابو حنیفه را در فقه با دو واسطه به اصحاب ابن مسعود رسانیده و مقدسی مهمترین دلیل که بر حنفی شدن خود اقامه میکند این است که ابوحنیفه در آراء خود بر اقوال حضرت علی علیهالسلام و ابن مسعود اعتماد نموده است[83]؛ امّا امامان شیعه با دیدگاه های فقهی او به صورت کلی موافق نبوده و روایاتی بر نپذیرفتن فتاوی و اقوال او در میان کتب و جوامع حدیثی شیعه نقل شده است[84].
خروج عبدالله بن مسعود از کوفه:
دلیل خروج ابن مسعود از کوفه و هجرتش به مدینه به روشنی در منابع ذکر نشده است امّا شاید بتوان نزاع او با ولید بن عقبه بر بیت المال و نامه نگاری ولید با عثمان بعد از این واقعه[85] و مخالفت نمودن او با یکی کردن مصحف ها را از جمله علل احضار او از سوی عثمان به مدینه دانست؛ در هنگام خروج از کوفه مردم نزد او جمع شدند و او را از خارج شدن از شهر منع کردند امّا در پاسخی که ابن مسعود به آنها داده میان منابع، روایات مختلفی نقل شده است،در خبری آمده که در جواب گفت اطاعت عثمان بر عهده من است و دوست ندارم تیری از جانب من به سوی او انداخته شود[86] و در نقل دیگر آمده: مردی از قبیله همدان که از یاران ابن مسعود بود نقل کرده: ابن مسعود اصحابش را جمع کرد و گفت: امیدوارم که از میان شما برترینها در دین، علم،قرآن و فقه ظهور نماید و بدانید که قرآن بر حروف نازل شده اگر دو نفر در آن نزاع کنند در سخت ترین چیز نزاع کردهاند[87] و در حکایت دیگری آمده که مردم را به تقوای الهی و تمسک به قرآن سفارش نمود[88].نتیجهگیری:
عبدالله بن مسعود به دلیل مصاحبت و همراهی با رسول خدا (ص) در میان مسلمین از موقعیت اجتماعی و علمی ویژه برخوردار بوده، به گونهای که در دوران خلفای سه گانه و همزمان با شکلگیری شهر کوفه از مناصب حکومتی خوبی بهرهمند شد و در کنار آن به گسترش تعالیم قرآنی و حدیثی و فقهی در شکل وسیعی پرداخت تا جایی که از جمله معدود صحابه صاحب فتوای با نفوذ در این شهر گردید و توانست مکتب حدیثی، فقهی خاصی را در شهر کوفه پایه گذاری نماید.پی نوشت :
[1] -تفسیر ابن کثیر، ج1،ص 4.
[2] -دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج4،ص 616.
[3] -استیعاب، ج1، ش1670،ص 592.
[4] -طبقات الکبری، ج2،ش 41،ص 145.
[5] -سیر الاعلام النبلاء، ج3، ص 292، تهذیب التهذیب، ج4،ش 3710، ص 488.
[6] -استیعاب،ج1،ش 1670،ص 593.
[7] -الاصابه،ج3،ش 4953،ص 287-288.
[8] -مسند احمد،ج1،ح3604.
[9] -مسند احمد،ج1،ح 3608.
[10] -خصال،ص 360-بحار الانوار،ج43،ص 210،قاموس الرجال،ج6،ص 605.
[11] - تاریخ خلیفه بن خیاط،ص 123-المنتظم،ج3،ص 239.
[12] -مسند احمد بن حنبل، ج1،ح3772،ص 657.
[13] -مسند احمد بن حنبل، ج1،احادیث 3561 تا 3563- سنن ترمذی، ح3642-معجم الکبیر، ج10،ح88. 1،ص85.
[14] -اصول کافی، کتاب فضل القرآن باب نوادر، ح27.
[15] -من لا یحضره الفقیه کتاب الصلاه باب جماعه و فضلها،ح1192،ص 154.
[16] -رجال کشی، ح78،ص 38.
[17] -قاموس الرجال، ج6،ص 606
[18] -مستدرک حاکم، ج4،ح5442،ص 28.
[19] -استیعاب، ج1،ص 596.
[20] - الطبقات الکبری، ج2،ش 41،ص 145-152-انساب الاشراف،ج6،ص 148-اسد الغابه، ج3،ش 3177.
المعارف ابن قتیبه،ص 249-تذکره الحفاظ،ج1،ص 16، ش 5-المنتظم، ج3،ص 282-285.
الاصابه، ج3،ش 4953،ص 287-289-تهذیب التهذیب،ج4،ش 3710،ص 487-488-مستدرک حاکم،ج4،ح5439.
سیر اعلام النبلاء،ج3،ش 92،ص 290-التحفه اللطیفه،ج2،ش 2256،ص 91-92.
[21] -طبقات الکبری، ج2،ش 41،ص 151.
[22] -تاریخ طبری،ج5،ص 1963-استیعاب، ج1،ش 1670،ص 595.
[23] -طبقات خلیفه بن خیاط،ص 79.
[24] -المنتظم،ج3،ص 134،
[25] -حلیه الاولیاء، ج1،ص 142.
[26] -اخبار الطوال، ص 186.
[27] -المنتظم، ج3،ص 205.
[28] -المعارف ابن قتیبه، ص 249
[29] -اخبار الطوال، ص 188.
[30] -تاریخ طبری، ج5،ص 2096-2097-المنتظم،ج3،ص 249-250.
[31] -انساب الاشراف،ج6،ص 146-العقد الفرید،ج5،ص 56.
[32] -حجرات، آیه 6.
[33] -سجده، آیه 18.
[34] -استیعاب، ج2،ش 2733/أسد الغابه، ج4،ش 5468/الاصابه،ج5،ش 9146.
[35] -تاریخ طبری، ج5،ص 2122.
[36] -معجم الکبیر، ج10، ح10210،ص 111/مجمع الزوائد، ج5،ح222/الاصابه، ج3،ص 289.
[37] -العقد الفرید، ج5،ص 56.
[38] -تاج العروس، ج3،ص 258.
[39] -دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج17،ص 229.
[40] -سنن ابن ماجه، ج2، ح 1173/العقد الفرید، ج6،ص 276.
[41] -المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج6،ص 850.
[42] -تاریخ طبری، ج5،ص 2123.
[43] -تاریخ کوفه (سید حسین براقی نجفی) ص 487-501.
[44] -دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج13،ص 284.
[45] -تاریخ الخلفا سیوطی، ص 79.
[46] -تاریخ الخلفا، ص 23.
[47] -بیت المال،پیدایش و تحولات آن- خوله شاکر الدجیلی، ص 19-34.
[48] -دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج 13،ص 284.
[49] -البدء و التاریخ مقدسی، ج 5،ص 202.
[50] -العقد الفرید،ج 5،ص 56.
[51] -انساب الاشراف، ج 6،ص 146.
[52] -طبقات الکبری، ج 2،ص 9.
[53] -طبقات الکبری، ج 2،ص 8.
[54] -استیعاب،ج1،ش 1670، ص 593.
[55] -حیاه الصحابه، ج 3،ص 179.
[56] -المصاحف، ص 55.
[57] -دائره المعارف بزرگ اسلامی، ج 4،ص 614-615.
[58] -بحر المحیط، ج3،ص 240.
[59] -طبقات الکبری، ج 2،ش 41، ص 150/المصنف ابن ابی شیبه، ج7، کتاب الفضائل باب 28،ح 17.
[60] -کافی کتاب فضل القرآن باب نوادر، ج 27.
[61] -الکامل فی التاریخ، ج 4، حوادث سال 95 هجری.
[62] -المصاحف سجستانی، ص 123-134.
[63] -کشاف اصطلاحات الفنون، ج2،ص 837.
[64] -طبقات الکبری، ج2،ص 9.
[65] -فهرست ابن ندیم، ص 29.
[66] -تفسیر قمی، ج2،ص 450.
[67] -الاتقان،ج2،ص 564،نوع 80.
[68] -غایه النهایه فی طبقات القراء، ج1،ص 495.
[69] -المصاحف سجستانی، ص 71- مختصر فی شواذ القرآن، ص 181.
[70] -الاتقان،ج1،نوع 18،ص 101.
[71] -المصاحف، ص 54-55.
[72] -المصاحف،ص 58/ سیر اعلام النبلاء، ج3،ص 306/ سنن ترمذی کتاب تفسیر قرآن،باب 10،ح3104.
[73] -المصاحف، ص 54-55.
[74] -طبقات الکبری، ج2،ص 10/ سیر اعلام النبلاء،ج3،ش 92،ص 297/المصاحف، ص 58.
[75] -سنن ترمذی، کتاب تفسیر قرآن،باب 10، ح3104.
[76] -مسند احمد بن حنبل،ج1،ح 3845/معجم الکبیر، ج10،ح10076.
[77] -اعلام زرکلی، ج3،ص 308.
[78] -تاریخ یعقوبی، ج1،ص 73.
[79] -الاحکام فی اصول الاحکام، ج5،ص 87-88/طبقات الفقهاء،ج2،ص 28.
[80] -سنن بیهقی، ج1، ص 87/معجم الکبیر، ج10،ح 10435-ح 10498.
[81] -حیاه الصحابه، ج3،ص 224.
[82] -سنن دارمی، ج1،ص 46/ مجمع زوائد،ج1،ص 180.
[83] -دائره المعارف اسلامی، ج4،ص 616.
[84] -من لا یحضره الفقیه،ج1،ص 401، کتاب الصلاه.
[85] -انساب الاشراف، ج6،ص 147.
[86] -استیعاب،ج1،ش 1670،ص 596.
[87] -مسند احمد بن حنبل، ج2،ح 3845/ سیر اعلام النبلاء، ج3،ص 307.
[88] -انساب الاشراف، ج6،ص 147.
منبع : www.tarikheslam.com منبع:
/ج