هفت سال دوم زندگی – دوران تبعیت (1)

فرزند عزیز در راه ادب آموزی تو از فرصت استفاده کردم و قبل از آنکه دل کودکانه ات سخت شود و عقلت به اندیشه های دیگری مشغول گردد به تربیتت مبادرت نمودم و وظیفه ی پدری خود را انجام دادم(1).
شنبه، 4 آبان 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
هفت سال دوم زندگی – دوران تبعیت (1)
هفت سال دوم زندگی – دوران تبعیت (1)

 

نویسنده: راضیه محمد زاده




 

الولد عبد سبع سنین (فرزند در هفت سال دوم مطیع)...
دوره ی اطاعت و فرمان برداری فرزند از والدین، (14-7)سالگی است. علی(ع)در ضمن نامه ی خود به فرزندش امام حسن(ع)نوشته است:
«فبادرتک بالادب قبل أن یقسو قلبک و یشتغل لبّک»
فرزند عزیز در راه ادب آموزی تو از فرصت استفاده کردم و قبل از آنکه دل کودکانه ات سخت شود و عقلت به اندیشه های دیگری مشغول گردد به تربیتت مبادرت نمودم و وظیفه ی پدری خود را انجام دادم(1).
...و این که تربیت تو را با تعلیم کتاب الهی و تأویل آن شروع نمایم، مقررات اسلامی را به تو یاد دهم و حلال و حرام آن را به تو بیاموزم(2).
قال رسول الله(ص):«رحم الله والدین اعانا ولدهما علی برّهما»
رسول اکرم فرمودند:رحمت الهی بر پدر و مادری باد که فرزند خویش را در انجام نیکی و خیر یاری نماید(3).
قال امیر المؤمنین(ع):«ما نحل والدٌ ولداً نحلاً افضل من ادبٍ حسنٍ»
امیرالمومنین(ع)فرمودند:بخشش و تفضل هیچ پدری به فرزندش بهتر از عطیه ی ادب و تربیت پسندیده نیست.
و عنه(ع):«لامیراث کالادب»
و نیز فرموده است:هیچ ارثی برای فرزندان بهتر از ادب و تربیت نیست(4).
در روایات اسلامی، برای هفت سال دوم زندگی کودک، ویژگی هایی چون اطاعت، حرف شنوی و تعلیم و تأدب بیان شده است.کودک در این دوره باید مطیع و خدمت گزار پدر و مادر باشد و خود را کاملاً در اختیار آنان قرار دهد، در حالی که دوره ی قبل را با بازی و بازیگوشی سپری می کرد و به عنوان سرور و آقای خانه به شمار می رفت.
او در این دوره با توجه به ویژگی های رشدی که پیدا می کند، مطیع و فرمان بردار می شود و روحیه ی اطاعت پیدا می کند؛ زیرا نه حالت بازیگوشی هفت سال اول را دارد، و نه مشکلات دوره ی بلوغ (یعنی هفت سال سوم)را.
بنابراین در این دوره بهترین فرصت، هم برای تعلیم (آموختن دانش)و هم برای تأدیب (آموزش مستقیم ارزش ها و پرهیز دادن از ضد ارزش ها)فراهم می آید.
در این دوره شخصیت کودک سازمان یافته تر و پیچیده تر می شود و کودک به صورت فردی مستقل در می آید.تغییرات شگرف و رشد سریعی از نظر جسمانی و توانایی های ذهنی و روانی و نیز قابلیت های اجتماعی در کودک به وجود می آید.از مهم ترین تحولات زندگی او در این دوره، وسعت محیط اجتماعی اوست.ارتباط کودک با گروه هم سالان و بزرگ سالانی غیر از والدین و محیط دبستان به عنوان دومین نهاد مهم زندگی کودک پس از خانواده، مجموعاً فرصت هایی بسیار ارزشمند را در این دوران غریزه، مذهب، منطق و استدلال پدیدار می کند.
مقدمات بلوغ و تغییرات در بدن از این سن گذاشته می شود.

نیازهای کودک در این دوره

کودک نیاز مبرم به حرکت و فعالیت دارد، تا بدان وسیله مهارت هایی را در خود پرورش دهد و ابراز وجود کند و در نتیجه بر اعتماد به نفس خویش بیفزاید.کودک هم چنین برای تجدید قوا و کسب نیرو،به استراحت نیازمند است تا از احساس خستگی و در نتیجه،بی توجهی و ناآرامی آن به دور ماند.در دوره ی دبستان شناخت نیاز کودک به فعالیت کافی نیست، بلکه باید در برنامه های مدرسه، زمان های مناسبی را به فعالیت و بازی کودک اختصاص داد.

نیاز به امنیت

نیاز به امنیت یعنی بزرگ سالان به کودک و نیازهای او باور و ایمان دارند.عشق و علاقه ی بزرگ سالان و محبت هم سالان به کودک،نقطه ی شروع خوبی است و با بزرگ تر شدن کودک، به تدریج باید از وابستگی او کاسته و بر استقلال و اعتماد به نفس وی افزوده شود.در مدرسه معلم باید کودک را آن گونه که هست، با تمامی نقاط قوت و ناتوانایی هایش بپذیرد و درجهت رفع ضعف ها و تقویت نقاط قوتش تلاش نماید.

نیاز به ارضای حس کنجکاوی

در مجموعه ی نیازهای انسان روان شناسان اغلب از«نیاز به تجربه های جدید»یاد می کنند.کنجکاوی شیوه ی باارزشی است برای برخورد و سازگاری با موقعیت های جدید.کودک باید بداند چگونه، چه وقت و در کجا اعمال و رفتارهای خاصی از خود بروز دهد.باید بداند از او چه انتظارات و توقعاتی می رود و متناسب با آن عمل یا عکس العمل مطلوب را ارایه دهد.در دبستان کودک دارای انگیزه و اشتیاق و علاقه ی وافری برای یادگیری و کاوش است.وظیفه ی معلم است تا با ایجاد فرصت های مناسب و خلاق و درگیر ساختن و فعال کردن هر چه بیشتر دانش آموزان نیاز به کنجکاوی را در او ارضا کند.

نیاز به پیشرفت

همه کس دارای نیاز به پیشرفت است تا بتواند در مقابل دیگران خوب و موفق جلوه کند و قابلیت های خود را به نمایش بگذارد.شکست در تأمین این نیاز باعث می شود که کودک احساس پوچی و بی ارزشی در شخصیت خود بکند.توجه به اصل تفاوت های فردی در نیل به موفقیت در زمینه های گوناگون (مانند هنر، ورزش، ادبیات، ریاضی و غیره)یکی از مسؤولیت های اساسی معلمان در دوره ی ابتدایی است.

نیاز به دوست داشتن

نیاز به دوست داشتن دیگران و مورد علاقه ی دیگران بودن یکی از اساسی ترین نیازهای فرد برای شاد و کارآمد زیستن است.مطالعات نشان می دهد که هر اندازه کودک بیشتر مورد علاقه ی دیگران باشد و به او عشق و محبت ابراز شود به همان اندازه نیز قابلیت دوست داشتن دیگران در او پرورش می یابد.
معلمان می توانند در تأمین این نیاز کودکان فضایی دوستانه و گرم و صمیمانه در کلاس ایجاد کنند.کودکان را آن گونه که هستند بپذیرند و مطالب آموزشی خود را همراه با گرمی و صفا و علاقه مندی و عشق به آنان تدریس کنند.نیاز به عشق و محبت در کودکانی که بنا به دلایلی در خانه از آغوش پر محبت مادر محروم بوده اند به مراتب قوی تر و بیشتر است.

نیاز به مصاحبت و هم دمی

انسان طبیعتاً موجودی اجتماعی است و به آمیزش و مصاحبت با دیگران و پیوستگی به گروه نیازمند است.مسؤولیت مدرسه در این زمینه ارایه ی کمک های سازنده به کودک در فراگیری تکنیک های ایجاد ارتباط و سازگاری با دیگران است.مصاحبت با دیگران به ویژه هم سالان فرصتی ارزشمند برای تأمین نیاز به دوست داشتن دیگران و مورد علاقه ی آنان بودن است.
عضویت در یک گروه سالم وسیله ای اساسی برای تأمین نیاز کودک به ارزیابی خود در مقایسه با دیگران و کاوش در رشد و در نهایت خوش بختی خویش است.
به بیان کوتاه عشق به فعالیت و کار و نیل به زندگانی اجتماعی از نیازهای مهم روانی کودک در دوره ی دبستان است.این سن دوره ی رفاقت و دوستی است و کودک سرشار از انرژی و شور و نشاط حیاتی و شیفته ی فعالیت است و مسؤولیت اولیا و مربیان ایجاد فضاهای تربیتی و آموزش مناسب برای رشد و تکامل استعدادهای بالقوه ی کودک می باشد(5).

استقلال

تاریخ زندگی هر طفلی آزادی و استقلال تدریجی اوست.
استقلال طلبی جزء سرشت کودک است و نمی توان آن را از بین برد.
والدین نباید از این که کودک، داعیه ی استقلال طلبی ندارد خوشحال شوند، زیرا در این صورت نیاز به امنیت و حمایت، او را به سوی تمایل افراطی مخالف می کشاند.
استقلال طلبی دو دوره است.اولین بحران مخالفت در حدود چهار سالگی و دومین بحران مخالفت پس از ده سالگی است.این دو دوره متشابه خصوصیات واحدی ندارند.
داعیه ی استقلال طلبی کودک، بیشتر خود به خودی است تا ارادی، و برعکس آن در نوجوانان استقلال طلبی با اندیشه و ارادی است.استقلال طلبی جوانان با قصد و نیت قبلی و حتی حساب شده است.

روح استقلال طلبی چگونه تجلی می کند؟

الف)رد کمک دیگران:کودکان در جریان رشد خود باید از این مرحله بگذرند.در این جا آگاهی از خود، نشانه ی عبور از کودکی اول به کودکی دوم است.
(از بدو تولد تا پایان سه ماهگی، کودکی اول و از پایان سه ماهگی تا 7-6 سالگی، کودکی دوم و از 7-6 سالگی تا 11 سالگی کودکی سوم نامیده می شود).
کودک در این سن از تحقیق درباره ی شخصیت خود و مشاهده ی خصوصیات و امکاناتش خسته نمی شود.او سعی می کند ویژگی ها و قابلیت های شخصی خود را در عین حال هم به خود و هم به دیگران که از این پس با او تفاوت دارند، ثابت کند.
ب)قدرت طلبی:کودک می خواهد قدرت خلاقه ی خود را با انجام یک کار مشکل نشان دهد.
ج)سماجت:روح استقلال طلبی با سماجت همراه می شود.
د)زبان درازی:پرخاشگری زبانی یا زبان درازی، وابستگی او را به محیط دوستان دبیرستانی که او از شیوه ی تکلم آنها پیروی می کند، نشان می دهد.
هـ)میل راز داری:میل حفظ اسرار، اعمال، نقشه ها و افکار با روح استقلال طلبی ارتباط دارد.

روش والدین در برخورد با استقلال طلبی

الف)متعجب نشوید.سعی کنید بفهمید.باید بپذیرید که اطفال شما بالغ می شوند و روزه به روز کمتر به شما نیاز دارند.
ب)ابتکار و قبول مسؤولیت را تشویق کنید.
باید بگذارید کودک، خود با مشکلاتش دست و پنجه نرم کند و با ابتکار و جد و جهد خویش بر موانع پیروز شود.هیچ گاه نباید برای طفل تصمیم گرفت و برعکس باید با روشن کردن او، مسؤولیت تصمیماتی را که مربوط به او است، به خود او واگذارکنید.
ج)در کسب استقلال به او کمک کنید.
کودک را هدایت کنید بتواند مستقل باشد و از شما صرف نظر کند.
او را طوری تربیت کنید که بتواند از افکار معقول خودش تبعیت کند.
البته لازمه ی این امر آن ست که فرزندتان قبلاً طریق نیک اندیشی را آموزش دیده باشد تا بتواند افکار معقول را از نامعقول تشخیص دهد.یعنی شما باید ملاک ها و معیارهایی را به او آموزش داده باشید تا بر اساس آن بتواند در موقعیت های مختلف، خودش تصمیم گیری نماید.

راه هایی برای تشویق به استقلال بگذارید کودکان خود انتخاب کنند.

(امروز دلت می خواهد شلوار خاکستری ات را بپوشی یا شلوار قهوه ای را؟)
برای تلاش کودک احترام قایل شوید. (در ممکنه سخت باز بشه.گاهی اگر درشو با قاشق بکوبی، راحت تر باز می شه).

سعی کنید:

بیش از اندازه سؤال نکنید.(سؤال جالبیه، خودت چی فکر می کنی؟)
کودکان را تشویق کنید تا از منابع بیرون خانه استفاده کنند.(شاید فروشنده ی مغازه ی حیوانات چیزی در این باره بدونه).
امید را از دست ندهید.(پس می خواهی بری نمایش بازی کنی!تجربه ی خوبی برات می شه).
هر انتخاب کوچک برای او فرصتی فراهم می آورد تا کنترلی بر زندگی خود داشته باشند.(می بینم که از این دوا بدت می آد.برات بهتره اونو با آب میوه بخوری یا با آب؟)
ما جلمه ی «بعضی وقتا چاره ی کار اینه که»را از این جهت می پسندیم که اگر پیشنهاد ما مفید واقع نشود کودک احساس بی کفایتی نکند.
با گفتن «امتحانش کن.خیلی آسونه»به او مساعدتی نکرده ایم.اگر کودک در انجام کاری «آسان»موفق شود، احساس می کند چندان هنری به خرج نداده است و اگر در انجام آن شکست بخورد پس در انجام امری ساده شکست خورده است.

روش های دیگر برای تشویق به استقلال بگذارید کودک مالک بدن خود باشد.

از کنار زدن دایم موهایش، راست کردن شانه اش، تکاندن خاک لباسش، تو زدن بلوزش توی دامن، دوباره مرتب کردن یقه اش خودداری کنید.
خودتان را از جزئیات زندگی کودک دور نگه دارید.(پول توجیبی تو برای این خرج کردی ...خوب این تلف کردن پوله).
هر چقدر کودک کم سن و سال باشد، درباره اش جلوی روی او صحبت نکنید.(به او اهمیت ندهید، یک کمی خجالتی است).
وقتی کودکان می شنوند که والدینشان درباره ی آنها این گونه صحبت می کنند، خود را شیئی می پندارند که تحت تملک والدینشان هستند.
بگذارید کودک خود پاسخ بدهد.بارها و بارها در حضور کودکان از والدین چنین پرسش هایی به عمل آمده است:(فرزندتان از مدرسه رفتن خوشش می آید؟ بچه کوچولو را دوست دارد یا نه؟)
نشانه ی واقعی احترام به استقلال کودک این است که به بزرگ سالان سؤال کننده در پاسخ بگوییم:(فرزندم خودش به شما می گه.اون خودش می دونه.)
به آمادگی «نهایی»کودک احترام بگذارید.
مواظب «نه»های زیادی باشید.

پنج مرحله برای کمک به استقلال کودکان در انجام تکالیف مدرسه

مسئله ای که خیلی مورد توجه اولیا قرار دارد و بارها در مورد آن با کارشناسان تعلیم و تربیت مشورت می کنند این است که چگونه می توان بچه ها را عادت داد که خودشان به تنهایی تکالیف شبانه ی مدرسه را انجام دهند و در این خصوص احتیاج به کمک بزرگ ترها نداشته باشند؟
انجام تکالیف شبانه و مرور درس های بچه ها یک دردسر بزرگ برای اولیا است.آنها غالباً شکایت دارند که بچه ها عادت ندارند به تنهایی و با اتکای به خود دروس را فراگیرند و بعضی از آنها عادت به پدر و مادر خود کرده اند و وقتی پدر یا مادرشان از کنار آنها دور می شوند فوراً دست از نوشتن کشیده و قلم و کاغذ را کنار می گذارند.
یکی از کارشناسان معروف تعلیم و تربیت به این قبیل اولیا، یک راه حل گام به گام در پنج مرحله ارائه داده است که با انجام وعملی کردن این دستورات، بچه ها به تدریج حس استقلال پیدا می کنند و متکی بودن آنها از بین می رود.در حقیقت اولیا باید توجه داشته باشند که غیر ممکن است بچه ها یک مرتبه و خود به خود حس استقلال پیدا کرده و به والدین خود اتکا پیدا نکنند.این کار باید کم کم و به تدریج صورت گیرد و وقتی یک کودک مرحله ی اول را توانست به خوبی طی کند، آن وقت اولیا می توانند مرحله ی دوم را شروع کنند و به همین ترتیب مراحل بعدی.

مرحله ی اول -عادت به «وقت کار»

پدر یا مادر در نخستین مرحله، با کودک خوب صحبت کنند و وقتی را برای انجام تکالیف شبانه و درس خواندن او قرار بگذارند، وقتی که دیگر تغییر نکند و هر روز درست در همان وقت آنها کار خود را شروع کنند.قبل از فرا رسیدن این وقت، باید بچه ها را عادت دهند که کتاب ها و کاغذ و تکالیف خود را برای انجام دادن آماده کرده و در دسترس خود بگذارند که وقتی ساعت شروع کار فرا رسید، دیگر به دنبال قلم و کاغذ و کتاب، این طرف و آن طرف نگردند و وقت خود را تلف نکنند.موقعی که بچه ها مشق می نویسند و یا درس می خوانند، مادر یا پدر باید کنار آنها بنشینند و تماشا کنند و گاهی بچه ها را تشویق کنند و به آن ها نیروی تازه ای برای ادامه ی کار بدهند و اگر احیاناً اشتباهی در کار آنها دیدند، این اشتباه را با کمال مهربانی به آنان تذکر دهند.در صورتی که بچه ها سؤالی کردند پدر و مادر باید اول خود بچه ها را عادت دهند که فکر کنند و جواب سؤال خود را بیابند، و اگر مدتی فکر کردند و نتوانستند، آن وقت به آنها کمک کنند.این کار را باید پدر و مادر آن قدر ادامه دهند تا این که شروع به کار در ساعت معین برای بچه ها عادت شود و خود او وقتی ساعت کار رسید، بگوید حالا ساعت درس خواندن و مشق نوشتن رسیده است، و باید تکالیف خود را انجام دهم.

مرحله ی دوم -عادت به کم توجهی مادر

معمولاً به این مرحله از کار، پس از چند ماه می توان رسید و بدین ترتیب پدر و مادر باید صبر و تحمل کافی از خود نشان دهند.این صبر و تحمل و زحمتی که آنها می کشند کاملاً به جا خواهد بود و ارزش خواهد داشت،زیرا کودک آن ها برای همیشه مستقل بار خواهد آمد و در سایر امور زندگی هم وابسته نخواهد شد.

مرحله ی سوم -عادت به غیبت کوتاه مدت پدر و مادر

در این مرحله باید کودک را عادت داد که خودش قبلاً وسایل کار و کتاب و کاغذ و قلمش را آماده نماید و پدر و مادر در این مرحله فقط باید نظارت کنند که او وسایل شروع کار خود را قبلاً فراهم کرده باشد.موقعی که ساعت درس خواندن رسید، پدر و یا مادر البته مانند سابق کنار کودک می توانند بنشینند ولی باید گاه و بیگاه و به بهانه های مختلف، برای آوردن چیزی یا انجام کاری از جای خود بلند شوند و بروند و پس از مدت کوتاهی دوباره برگردند و نزدیک کودک خود بنشینند.اگر در این موارد از اتاق هم خارج شوند بد نیست ولی مدت غیبت را باید به تدریج زیاد کنند؛ یعنی از یک زمان کم شروع کنند و بعد آن را افزایش دهند ولی نکته ای که مهم است این است که پدر و مادر باید که در این مرحله همیشه در فاصله ی صدارس بچه باشند تا اگر او آن ها را صدا کرد،جواب او را بدهند و بچه سایه ی پدر و مادر را در مدت غیبت نیز کنار خود احساس کند.

مرحله ی چهارم -عادت به دسترسی نداشتن به پدر و مادر

در این مرحله دیگر پدر و یا مادر لازم نیست کنار میز کودک خود بنشینند، بلکه باید فقط در فاصله ی صدارس فرزند خود باشند و از دور مراقب باشند که کودک آنها، به کار خود مشغول باشد و پس از آن که کمی از شروع کار کودک گذشت می توانند بگویند:«من برای انجام یک کاری می روم ولی زود برمی گردم».اگر پدر یا مادر موقعی که مراجعت کردند مشاهده نمودند که کودک در غیبت آنها درس و مشق را رها کرده و مشغول بازی شده است نباید عصبانی شوند و داد و فریاد راه بیندازند و یا احیاناً او را کتک بزنند زیرا این عکس العمل ها جز ضرر نتیجه ی دیگری نخواهد داشت، بلکه باید به مرحله ی سوم بازگشت کنند و دوباره مدتی در آن مرحله بمانند تا کودک آنها به خودکاری عادت نماید و در غیبت مادر هم بتواند مستقلاً کار خود را انجام دهد.نکته ی مهم و قابل تذکر این است که پدران و یا مادران باید کودک خود را متوجه نمایند که اگر به موضوع یا مسئله ی مشکلی برخورد کرد، آن را نگه دارد تا آنها مراجعت کنند و در غیاب آنها می تواند تکالیف آسان خود را که در انجام آنها مشکلی ندارد انجام دهد.

مرحله ی پنجم -عادت به استقلال

در این مرحله دیگر کودک، خودش باید تصمیم بگیرد که چه موقعی باید درس خواندن و مشق نوشتن خود را شروع کند، او دیگر تکالیف خود را به تنهایی انجام می دهد و دروس خود را هم به تنهایی حاضر می کند، اشکالات خود را در مواقعی که پدر و مادرش وقت دارند با آنها در میان می گذارد و از آنها کمک می گیرد و کلیه ی تکالیف خود را که می توانند بدون کمک انجام دهد بدون معطلی و ناراحتی دست می گیرد، و در پایان در این مرحله پدر و مادر می توانند در آخر شب موقعی که بچه همه ی کارهای خود را انجام داد، نتیجه ی کارهای او را ببینند.معمولاً بچه ها دفاتر و تکالیف خود را با رضایت کامل و داوطلبانه به پدر و مادر خود نشان می دهند.البته به شرط آنکه او را تشویق وترغیب کنند و در صورتی هم که اشتباهی در کار خود داشت این اشتباه را به طور ملایم و با مهربانی به او تذکر دهند(6).

ترس

ترس واکنشی است هیجانی و هر گاه امنیت جسمی و عاطفی و شخصیتی انسان به خطر بیفتد ظاهر می شود.ظهور چنین پدیده ای در انسان امری طبیعی است.

ترس کودک در سنین مختلف

ترس نوزادان:نوزادان از صدای بلند، از دست دادن تعادل یا سطح اتکا می ترسند و ترس خود را با جیغ و گریه کردن و جمع کردن دست و پا نشان می دهند.
ترس های معمول کودکان:در سنین 6 تا 8 ماهگی ترس از افراد بیگانه که ممکن است تا 18 ماهگی ادامه یابد.در سنین 2 تا 5 سالگی ترس از تاریکی و تنهایی و حیوانات، با آغاز دوره ی دبستان ترس از مدرسه در برخی از دانش آموزان دیده می شود.
ترس نوجوانان:در دوران بلوغ بر اثر تغییرات جسمی و عاطفی ترس های موهومی نظیر ترس از اشباح و چیزهای غیر واقعی و اتفاقات غیر منتظره مثل زلزله؛ و در بین دانش آموزان دبیرستانی بیشتر ترس ها بر فعالیت های مدرسه ای آنان متمرکز است، چون نمره و امتحانات،عدم محبوبیت، بلند خوانی در کلاس، (به خصوص در بین پسران به دلیل تغییر صدای آنان مشخص تر است).ترس از امتحانات که به دلیل تحت فشار قرار گرفتن به وسیله ی والدین برای گرفتن نمرات خوب تشدید می شود.
به هرحال نوع و میزان ترس کودک از پدیده های مختلف، به عواملی چون سن، جنس، تجارب گذشته، میزان رشد ذهنی، ارزش های اجتماعی و فرهنگی که کودک از والدین و هم سالان خود آموخته و بالاخره درجه ی امنیتی که کودک از آن برخوردار است بستگی دارد.میزان و شدت ترس نیز (چون حسادت)درسه سالگی و یازده سالگی به اوج خود می رسد.در سه سالگی ترس جنبه ی موقعیتی دارد و در یازده سالگی جنبه ی تعمیمی دارد.به طور کلی تعداد عمده ی ترسها و اضطراب های کودکان در سنین مختلف، ناشی از یادگیری است.

علل ترس

1-ترس های عمدی:یعنی کودک را از چیزی ترسانده باشیم.
2-ترس های تصادفی:یعنی کودک تصادفاً در شرایط ترسناکی قرار بگیرد و بترسد، مثل تجربه ی حمله ی سگ که سبب پیدایش ترس از حیوانات می شود.
3-ترس های اکتسابی:کودک ترس را از مادر خود کسب می کند و ترس از مادر به کودک سرایت می کند.
4-ترس های عاطفی:به علت هیجانات عاطفی و فشارهای روحی کودک ایجاد می شود.تنش های عصبی و عاطفی ابتدا به صورت اضطراب و سرانجام به صورت ترس دایمی در کودک ظاهر می شود.مانند اضطراب ناشی از دوری پدر و مادر که به صورت ترس از تاریکی و تنهایی ظهور می کند.
5-ترس های ناشی از روابط اجتماعی:این ترس شامل:
الف)ملاقات با مردم، بودن با افراد قوی، مهم، باهوش، بسیار شوخ طبع و احتمالاً اهل گوشه و کنایه زدن و ....
ب)در جمع بودن و سخنرانی کردن.
ج)ترس از تنهایی.
6-ترس های مربوط به خود:این ترس شامل ترس از بیماری های شدید در خود یا خانواده، ناتوانی جسمی چون نابینایی و ناشنوایی و فلج، احساس بی کفایتی در برقراری ارتباط با دیگران، فقر، شکست در تحصیل و یا کار یا ازدواج، امتحان و ...است.

منشأ ترس

1-جهل:بسیاری از ترس ها به خاطر آن است که واقعیت ها برای کودک مشخص نیست.
ب -ناامنی:معمولاً اگر چیزی تعادل کودک را به هم بزند و آرامش را از وی بگیرد و تغییری در زندگی وی پدید آید، کودک احساس ناراحتی و ناامنی می کند.
3-تخیل:گاهی ترس ناشی از تخیل بی حساب است.
4-روش غلط اولیا:برخی از ترس ها ریشه ی طبیعی ندارند بلکه ناشی از تربیت غلط هستند.فی المثل پدر یا مادر از سوسکی می ترسند و به فوریت از آن می گریزند، بدیهی است که طفل به سادگی از آن ترسان و فراری می شود.یا کودک در موردی لج می کند، مادر می گوید اگر آرام نگیری تو را می دهم این گاو بخورد، این روش باعث می شود که این طفل از این به بعد از گاو بترسد.
5-عامل زیستی:برخی از ترس ها علت جسمانی دارند مثلاً کودکانی که ناراحتی معده دارند و یا دچار صرع هستند.
6-عامل روانی:گاهی ترس ها ناشی از اختلالات روانی هستند.کودکان به علت سریع التأثیر بودن، شدیداً و به سرعت تحت تأثیر آن قرار می گیرند.
7-منابع دیگر:ریشه و منشأ برخی از ترس ها در پرورش،تغذیه، کارهای نظافتی،از شیر گرفتن،در نوع روش والدین در برابر مقامت های کودک، در تجربه های محدود زندگی، در امور غیر قابل فهم و شگفت انگیز و در ابراز خشم والدین در خطراتی که برای او پیش آمده می باشد.

آثار و زیان های ترس

ترس معمولاً با آشفتگی های جسمانی، اضطراب، پریدگی رنگ، عرق کردن، تنگی نفس، احساس خفگی و ضربان قلب همراه است.گاهی کودک را از زندگی طبیعی و شاد محروم می سازد و در نوع حادش سبب اختلال در جسم و روان کودک می شود.
اطفال در مقابل ترس های شدید دچار لکنت، شب ادراری، کم رویی، افسردگی و گیجی و گاهی پرخاشگر می شوند.نامطلوب ترین اثر ترس این است که شخصیت کودک را نابود می کند و اتکا به نفس را از او می گیرد.دروغ گویی نیز در اثر ترس پدید می آید.فراموش نکنیم که ترس امری واگیردار است و اگر تحت
کنترل در نیاید، دیگران را هم مبتلا می سازد.

ترس مفید

قال علی(ع):من قلّت مخافته کثرت آفته.
علی(ع)فرمودند:کسی که کمتر می ترسد و از خدا پرهیز ندارد، در زندگی با آفتهای بیشتری مواجه خواهد شد.(7)
این گونه ترس ها را باید در کودکان برای اجتناب کردن آنها از خطر به وجود آورد.علت آن که برخی از کودکان دست به کارهای خطرناک می زنند داشتن شجاعت نیست بلکه عاجز بودن از درک خطر است.بنابراین لازم است به آنها احتیاط آموخته شود.ایجاد حس عدم اعتماد به افراد غریبه درکودکان به ویژه در سنین نوجوانی اهمیت بسیار دارد.ترس مفید برای جامعه نیز مفید است.سعی کنید با بیانی ساده و مستدل به کودک بفهمانید که لازم است از برخی چیزها دوری کند و هرگز درباره ی موضوعی ترسناک به گزافه گویی نپردازید.زیرا این کار ممکن است در کودک ایجاد ترس یا اضطراب دایمی کند.
هم چنین نوع دیگر ترس مفید، ترس از رفتار خلاف اخلاق و مقررات اجتماعی است که بایستی در افراد ایجاد گردد.
مرحله ی بالاتر از آن ترس از نافرمانی خداوند تبارک وتعالی است.
قال علیٌ(ع):کم مِن خائفٍ وفد بخوفه علی قراره الأمن.
علی(ع)فرموده است:چه بسا افراد خائفی که خوفش او را در سرمنزل آرامش و ایمنی مستقر می سازد(8).

روش های مقابله با ترس

1-شیوه ی پیش گیری:پیش از آن که کودک در موقعیت ترسناک قرار بگیرد آمادگی های لازم را به او بدهید.
2-شیوه ی کاهش ترس:نکاتی که باید در این مورد در نظر گرفت:
-هرگز کودک را به خاطر ترس مسخره نکنید، او را مورد تهدید و سرزنش قرار ندهید، از گفتن جملاتی نظیر:«خجالت آور است، تو دیگر بزرگ شده ای»جداً بپرهیزید، با او درباره ی افراد شجاع صحبت کنید و برایش قصه هایی تعریف کنید که قهرمانان آنها کودکانی شجاع هستند، نزد او از افراد ترسو انتقاد کنید و رفتار آنها را زشت بشمارید، تا جایی که می توانید او را به مهر و علاقه ی خودتان نسبت به او مطمئن سازید.
-او را از نظر بدنی و مزاجی تقویت کنید.هر گاه عملی شجاعانه، هر چه قدر هم کوچک، از او سر زد، ولی را تشویق کنید.هرگز از او توقع انجام کاری را که بیش از حد تواناییش است نداشته باشید.برای غلبه بر ترس، چاره ای جز روبه رو شدن با آن نیست.بنابراین کودک را با چیزی که از آن می ترسد، روبه رو کنید.کوشش نکنید او را از آن دور نگه دارید.برای از بین بردن ترس کودک هرگز او را ناگهان با چیزی که از آن می ترسد روبه رو نکنید.
-همیشه او را زمانی که شرایط مطلوبی دارد و سالم و سرحال است با چیزی که از آن می ترسد رو به رو کنید.در مقابل کودک ترسو صبور باشید و عجله ای برای از بین بردن ترسش نداشته باشید.از بین بردن یا کاهش ترس کودک به زمان احتیاج دارد.این راه را باید قدم به قدم طی کرد.علت ترس را بیابید.رفتار عاقلانه و خونسردانه ی پدر و مادر در برخورد با شرایط خطرناک نمونه ای از رفتار صحیح در موقعیت های خطرناک را به کودک نشان می دهد.

زروش غلبه بر بعضی از ترس های متداول کودکان

ترس از تاریکی و تنهایی:این ترس معمولاً اکتسابی است و قبل از هرکاری باید علت آن را جستجو کنید.برای غلبه بر این ترس مرتکب دو اشتباه نشوید:
1-کودک را مجبور نکنید به تنهایی در اتاق تاریک بماند.
2-چراغ اتاقش را تا صبح روشن نگذارید تا او هرگز در تاریکی بودن را تجربه نکند. عاقلانه ترین راه این است که او را کم کم با تاریکی آشنا کنید و میزان تاریکی را به تدریج افزایش دهید.
ترس از مدرسه:گاهی قبل از رفتن به مدرسه و گاهی در سنین 11 و 12 سالگی دچار نوعی حالت انزوا و تنفر از مدرسه می شوند.در حالت اول علت ممکن است از خانه باشد یعنی دوری از شما، یا شاید از دربان مدرسه یا از افراد غیر عادی که در راه می بیند یا از معلم و هم کلاسی هایش بترسد.عامل ترس را خود باید شناسایی کنید زیرا خردسالان نمی توانند علت ترسشان را خوب توضیح دهند.در حالت دوم علت ترس را باید در خود کودک جستجو کرد.بعضی از این علل عبارتند از:
1-درس ها مشکل تر می شوند و کودک خود را قادربه انجام تکالیف نمی داند.تعویض کلاس و درس و معلم یا فوت یکی از اقوام نزدیک، هم چنین وحشت کودک از محیط های بزرگ یا ترسو و خجالتی بودن او و عدم اعتماد به نفس وی نیز ممکن است سبب ترسش از مدرسه بشوند.برای رفع این مشکل ابتدا باید علت را شناسایی کنید و سپس به برطرف ساختن آن اقدام نمایید.باید با کودک خیلی جدی باشید ولی خشونت نکنید.با ماندنش در خانه موافقت نکنید.از سرزنش و تنبیه او بپرهیزید.معلمش را در جریان مشکل قرار دهید.او را تا مدرسه همراهی کنید.شاید تعویض مدرسه مفید باشد.هنگامی که به خانه باز می گردد سعی کنید در خانه باشید.برای آوردن او به خانه دنبالش بروید.در صورت حاد و شدید بودن ترس برای رفع به مدرسه فشار نیاورید ولی به محض رفع مشکل یا کاهش ترس او را به مدرسه بازگردانید.
2-کودکی که از معلم و یا امتحانات به طور کلی می ترسد، به تجارب موفقیت آمیز در امتحانات و یا معلمان نیاز دارد.باید کار و درس و امتحان را برای چنین کودکی آسان گرفت تا بتواند موفقیت هایی به دست آورد.
ترس از حیوانات:این ترس اغلب اکتسابی است.گاهی نیز بر اثر تجربه ی ناخوشایند کودک با یک حیوان ایجاد می شود.برای کاهش ترس، کودک را به تدریج با حیوانی که از آن می ترسد آشنا کنید.ابتدا تصویر آن حیوان را بکشید یا عکس آن حیوان را به او نشان دهید و به تدریج فاصله ی حیوان را با او کم کنید.همه ی این مراحل را باید با صبر و حوصله و در مدت زمان مناسبی طی کنید.در صورت حاد بودن مسأله باید به روان شناس کودک یا متخصص تعلیم و تربیت مراجعه کنید(9).

اضطراب

شاید به جرأت بتوان گفت که از مجموع وظایفی که به عهده ی والدین است وظیفه ای مهم تر از تربیت فرزندان خوب و شایسته نباشد.
تربیت فرزند شایسته ای که بتواند در آینده متکی به خویش با انعطاف های لازمه در شرایط مختلف باشد.
ما به عنوان پدر و مادر و مربی، چه فرزندانی را باید تربیت کنیم؟ فرزندانی مضطرب و ناسازگار و یا فرزندانی سازگار و بدون اضطراب.
شاید بتوان باور کرد که شایع ترین بیماری عصر ما بیماری اضطراب است یا به زبان عامیانه دلهره.

واژه ی اضطراب در روان شناسی

اضطراب رفتاری غیر عادی است، زیرا منشأ بسیاری از بیماری های روانی است.با این وصف می توان اضطراب را تنها یک واکنش عصبی دانست؛ زیرا افراد عادی نیز این حالت را احساس می کنند و عوامل مختلف زندگی ماشینی ایجاد کننده ی آن می باشد.آدمی از هر جهت تحت فشار زندگی شهرنشینی است، حتی مسائل اجتماعی که مستقیماً به او مربوط نمی شود نیز سبب نگرانی او خواهند شد.

-تعریف اضطراب

اضطراب نوعی نابسامانی و آشفتگی درونی است که بر اثر آن نظام حیات آدمی دچار اختلال می شود.اضطراب بی شک نشانه ی مقدماتی عدم سازگاری در فرد است.

علائم اضطراب

اضطراب یک حالت عاطفی است که در اشکال معتدل تر، حساسیت شدید، ناآرامی و بی قراری، زود عصبانی شدن، بی خوابی و خواب ناراحت و در مورد شدیدتر به صورت احساس گناه تجلی می نماید.بسیاری از افراد مضطرب نمی توانند علت اضطراب خویش را بیان کنند ولی مواردی وجود دارد که علت اضطراب را در آنها می توان مشخص نمود.

انواع اضطراب

اضطراب دو نوع است:
1-بهنجار
2-نابهنجار
اضطراب بهنجار شامل لحظات اضطراب آوری است که مثلاً قبل از ورود به جلسه ی امتحان ممکن است پیش آید و یک احساس درماندگی که هیچ کس قادر نیست برای مشکل پیچیده ی شخص، راه حلی بیابد.اما حتی مقدار هنجاری از اضطراب مانند دیگر تنش های عاطفی، می تواند انگیزه ای برای رفتار باشد؛ مثلاً دانش آموزی درس را خوب یاد نگرفته، ممکن است از خود اضطراب نشان دهد.همین اضطراب مانع داوطلب شدن برای پاسخ گویی به درس در کلاس می باشد.در عین حال این اضطراب می تواند او را برانگیزاند تا درس را به خوبی بخواند و بر آن حالت خویش غلبه کند.در مقابل، اضطراب نابهنجار به صورت های مختلف متجلی می گردد.اما در نهایت شامل احساس و رفتاری است که از کارآیی عملی شخص جلوگیری به عمل می آورد و آن وقتی است که با بکار بردن مکانیزم های دفاعی، شخص قادر به تخفیف آن نیست.علایم اضطراب فرد:عصبی بودن، تنش، احساس خستگی، سرگیجه، تکرار ادرار، تپش قلب، بی حالی، تنگی نفس، تعریق، لرزش، نگرانی و دلهره، بی خوابی، اشکال در تمرکز حواس، گوش به زنگ بودن.
اضطراب باعث بیماری روانی می شود و می توان گفت که منشأ بیماری هایی از قبیل لکنت زبان و وسواس و ...است.

ارتباط و تفاوت ترس و اضطراب

معنی این اصطلاح باید خوب روشن شود، زیرا هسته ی مرکزی و اصلی عصبانیت ها، اضطراب است.ارتباط نزدیکی بین ترس و اضطراب است؛ زیرا هر دو عکس العمل درونی و عاطفی شخص است و هر دو با تشنجات جسمی از قبیل لرزیدن، ضربان قلب و غیره بروز می کند.در واقع باید گفت در مورد اضطراب، خطر را ذهن خود شخص ایجاد می کند و پنهان است.اضطراب هم علت است و هم معلول.ولی در ترس علت و انگیزه ی ظاهری و باطنی مسئله پیداست و آدمی می داند از چه می ترسد.
در حالی که در اضطراب انگیزه روشن نیست و فشار و ناراحتی روانی به سبب احساس وجود خطری مجهول است.ترس، عکس العمل متناسب با خطری است که واقعاً وجود دارد و در اضطراب حادثه و خطر جدی نیست.اما گاهی نمی توان دقیقاً میان این دو تفاوت گذارد، به خصوص در افراد خردسال؛ زیرا کودک نمی تواند بین خطرات درونی و برونی واقعی و تخیلی تفاوت گذارد.
دوره ی دوم کودکی مرحله ی مهمی است که ضمن آن اضطراب به وجود می آید.توقع خارج از اندازه ی والدین و ایجاد ضوابط انضباطی سخت در خانه، ناامنی ها، ترس ها و لکنت زبان را بوجود می آورند.تنبیهات سخت و جدی، ترس و اضطراب خود والدین، وسوسه ها، خیال بافی ها، رویاها، انزوای طولانی، رها کردن به حال خود، بی توجهی به خواسته های او، بی اعتمادی نسبت به او همه از عوامل اضطراب کودک هستند که باید به گونه ای چاره شوند.در کتاب روان شناسی سازگاری، روان کاوان اضطراب ها را به سه نوع تقسیم می کنند:
1-اضطراب عصبی که ناشی از تعارض های روانی است به ویژه تعارض بین امیال و غریزه ها.
2-اضطراب واقعی که ناشی از مخاطرات واقعی در محیط زندگی است و این همان ترس از چیزهای تهدید کننده است که قبلاً اشاره شد.
3-اضطراب اخلاقی که از احساس شرمندگی و گناه از مطلع شدن دیگران، و از ندای وجدان ناشی می شود.
*البته اضطراب اخلاقی تا حدی که انسان نسبت به گناه بی تفاوت نشود، لازم است.

اضطراب در چه کسانی بیشتر است؟

1-در شرایط مساوی در دختران بیش از پسران و در زنان بیش از مردان می باشد.
2-افرادی که درناز و نعمت بسیار رشد کرده اند، بیشتر در سنین نوجوانی دچار اضطراب می شوند.
3-افرادی که حساسیت و زودرنجی دارند.
4-آنها که عادتاً ترسویند.
5-کسانی که درمحیط پر از تضاد رشد کرده اند.
6-کسانی که ضیعف المزاج باشند.
7-کسانی که از داشتن پدر و مادر محرومند.
8-کودکانی که زیاد خیال بافی می کنند.
9-کسی که فکر می کند زیاد مورد انتقاد است و نقاط ضعف زیادی دارد.

عوارض اضطراب

از مهمترین این عوارض:افسردگی، ناراحتی جسمی و یأس را می توان نام برد.در این باره روایات زیادی از اولیای بزرگوار اسلام موجود است.
علی(ع)می فرماید:آتش اندوه و غم بدن انسان را می گدازد و مانند فلز مذابی آب می کند.و فرموده اند:غم و اندوه تعادل جسم را بر هم می زند و بدن آدمی را ویران می کند.به طور کلی غصه ها، ترسها، نگرانی ها علاوه بر تشویش فکر در بدن آثار سوء بیماری را ایجاد می کند.

چه باید کرد؟

در این جا وظیفه ی والدین است که محیط مناسب برای کودکان فراهم آورند و هر چه زودتر در امر بازسازی آنها کوشش کنند و تناقضات تربیتی و ناامنی و کمبودها را از بین ببرند، زیرا کودکی که دچار ناامنی و اضطراب است، نمی تواند وضع طبیعی داشته باشد و بالطبع ناسازگار می شود و از آن جا که رشد اخلاقی، رفتاری در کودک با توجه به سیستم اعصاب مرکزی در طی مراحل کودکی و نوجوانی متفاوت است، نمی توان انتظار درک و رفتار یک فرد بالغ را از یک کودک داشت.
در مورد کودکان:
1-به آنها بیاموزید که همیشه بیش ترین سعی خودشان را بکنند (نه اینکه بگوییم همیشه باید بهترین باشند).
2-از آنها به اندازه ی توانایی شان بخواهید (به خصوص در امور آموزشی).
و در مورد نوجوانان:
محیط آرامی را در خانه به وجود آورید تا او مسائلش را با شما در میان بگذارد.انضباط همراه با مهر، در محیط خانه باید رعایت شود و این محیط آرام، نوجوان را به خانه پایبند می کند و او در آنجا احساس آرامش می کند.بهترین راهش هم صرف وقت است و همراهی با بچه ها(10).
ادامه دارد ...

پی نوشت ها :

1-حدیث تربیت جوان، ص 53.
2-همان مدرک، ص 64.
3-همان مدرک، ص 82.
4-حدیث تربیت کودک ص 95.
5-خانواده و فرزندان ج 4 ص 21-24.
6-با استفاده از:دخانیاتی، علی، تربیت فرزندان خود -امینی، ابراهیم، اسلام و تعلیم و تربیت -سینکلر، ادوارد، دنیای کوچک بزرگ من -دکتر استاپرد، میریام، همه ی کودکان باهوشند اگر ...-ادل فابر، الین مازلیش، به بچه ها گفتن از بچه ها شینیدن -جلسات دانش افزایی مادران، مدرسه ی نیکان، 1366.
7-حدیث تربیت جوان، ص 118.
8-حدیث تربیت جوان، ص 118.
9-برگرفته از:جلسه ی مادران مدرسه ی نیکان سال 1366-معتمدی، زهرا، رفتار با کودک، ص 34 و 33، امینی، ابراهیم، اسلام و تعلیم و تربیت.
10-با استفاده از:کلاس های دانش افزایی مادران، مدرسه نیکان، به خصوص سخنرانین دکتر محیط، سال 1370-دکتر استاپرد، میریام، همه کودکان تیزهوشند اگر ...-سینکلر، ادوارد، دنیای کوچک بزرگ من.

منبع: محمد زاده، راضیه،(1340)، مادر اگر این گونه می بود، تهران: چاپ اول، (1383).


 

 



مقالات مرتبط
نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط