چيستي و اهداف تربيت(4)
نويسنده:سيد حسين هاشمي
مباني تربيت اسلامي
الف) مباني هستي شناختي
1- مبدأ و غايت يگانه آفرينش
رنگ او برکن مثال او شوي
در جهان عکس مثال او شوي
آن که نام تو مسلمان کرده است
از دويي سوي يکي آورده است
خويشتن را ترک و افغان خوانده اي
واي بر تو آنچه بودي مانده اي
با يکي ساز از دويي بردار دست
وحدت خود را مگردان لخت لخت
2- هدف جويي پديدارها
(ألا الي الله تصير الامور) (شوري /53)
(و لله ملک السماوات و الأرض و ما بينهما و اليه المصير) (مائده /18)
در اين ميان تنها انسان چون داراي اراده و اختيار است، مي تواند در مسير حرکت به سمت مقصد و هدف غايي آفرينش که برآورنده سعادت و فلاح اوست، گام بردارد و يا هدف و غايتي جز آن براي خود برگزيند؛
(و أما ثمود فهديناهم فاستحبوا العمي علي الهدي) (فصلت /17)
«اما ثمود را هدايت کرديم، ولي آنها نابينايي را بر هدايت ترجيح دادند!»
ازاين روست که در هدف جويي و کمال و سعادت آدمي، پاي تربيت و راهنمايي اراده، استعدادها و تمايلات انسان ها به ميان مي آيد و فرآيند تربيت اخلاقي، معنوي، روحي و رواني و حتي جسمي و بدني، در تجلي کمالات انساني نقش بنيادين به خود مي گيرد.
3- پيوند بعثت و تربيت
بدين سان، مبدأ، معاد و نبوت شالوده ها و راهکارهاي نخستين هستي شناختي در تربيت اسلامي به شمار مي روند و در عين حال، ترسيم کننده سمت و سوي تربيت ديني و بيانگراين واقعيت اند که استمرار و تداوم تربيت انسان ها، هر گاه برپايه ي شالوده ها صورت پذيرد، او را به سر منزل مقصود و آراسته گشتن به آرايه هاي تربيت مطلوب ديني و قرآني مي رساند.
ب) مباني انسان شناختي
1- ابعاد وجودي انسان
چنان که موجب شده است تا انسان داراي شئون و مراتب مختلف گردد و در برآيند آن، تربيت ويژه و متفاوت با ساير جانداران را برتابد و گستره امروز و فردا و فرداهاي بي پايان و بي منتهاي او در چشم انداز تربيت وي لحاظ گردد.
الف) ساحت مادي انسان
بخش مادي، مرتبه نازل تر وجود انسان را سامان مي دهد؛ و گوشت، خون و استخوان، اندام و جوارح و نيز تمايلات غريزي و حيواني، بيانگر شأن مادي و نشان دهنده وابستگي او به حيات خاکي است. قرآن از اين ساحت و بعد وجودي انسان چنين روايت مي کند:
(اني خالق بشراً من صلصال من حما مسنون) (حجر /28)
«ما انسان را از گل خشکيده اي (همچون سفال) که از گل بدبوي (تيره رنگي) گرفته شده بود آفريديم.»
همين ساحت و ويژگي است که سبب مي شود انسان براي زنده ماندن و ادامه بقا، همچون ساير حيوانات به تنازع و فساد و خونريزي بپردازد و به خاطر همين ويژگي بود که فرشتگان به آينده انسان نگاه بدبينانه داشتند و او را شايسته خلافت الهي و کرنش نمي ديدند ( بقره /30) و شيطان نيز نه تنها او را شايسته معبود و مسجود شدن نمي ديد که خود را برتر از آدمي و او را مقهور قدرت خويش مي انگاشت (بقره /34).
ب) ساحت ملکوتي انسان
استعداد ويژه و شأن ملکوتي، ساحتي ديگر از وجود انسان است که از آن به روح و عنصر الهي تعبير مي شود و به يمن و استمداد آن مي تواند به مقامات و دستيابي به کمالات بالاتر و مراتب عالي تر ره بسپارد؛
(فاذا سويته و نفخت فيه من روحي فقعوا له ساجدين) (حجر /39)
«هنگامي که کار انسان را به پايان رساندم و در او از روح خود دميدم، همگان بر او سجده کنيد.»
شأن ملکوتي و الهي انسان که وجه تمايز انسان و موجب برتري او از ساير موجودات است، بالقوه داراي جميع کمالاتي است که خداوند متعال تنها بخشي از آن را به هر يک از انواع ديگر موجودات و مخلوقات عطا فرموده و مظهر آن کمال قرار داده است و چون استعداد و نيروي عطا شده به انسان، جامع و در برگيرنده
همه آن کمالات است، انسان را مظهر تمام کمالات آفريده هاي الهي در زمين قرار داده و راه رسيدن به مقامات و کمالاتي را براي انسان هموار ساخته است که براي ساير پديدارهاي ميسر نيست.
ج) پيوست ساحت مادي و ملکوتي در تربيت انسان
رشد و بالندگي و يا عقب گرد و واماندگي انسان در حيات دنيوي و اخروي، هم زمان وابسته به هر دو بعد و ساحت وجودي اوست؛ انسان از يک سو وابسته به شأن مادي، حيات زميني و طبيعي خويش است که اگربه آن تعلق و دلبستگي جدي پيدا کند، در اين مرتبه داني از وجود خويش باقي مي ماند و برآيند آن همان خونريزي و فسادي مي شود که فرشتگان پيش از خلقت انسان پيش بيني مي کردند. از ديگر سو، با دارا بودن شأن الهي، قدرت و توان آن را دارد که نه تنها اسير مرتبه حيواني و جسم خاکي خود نگردد که از ساحت مادي وجود خويش براي رسيدن به سر منزل مقصود و طي مدارج و مراتب کمال ممکن و مطلوب سود جويد. بدين سان، بعد مادي و زميني انسان، همان سان که مي تواند مانع و بازدارنده رسيدن وي به کمال و سعادت باشد، مي تواند زمينه و بستر ساز کمال و رشد عنصر معنوي و متعالي او به شمار رود. در نگرش ديني چنان که در تعريف تربيت آورديم، سامان بخشيدن به اين دو کارکرد بر عهده مربيان و فرآيند تربيت در دست متربيان است.
2- جلوه هاي شأن ملکوتي انسان
الف) فطرت انساني
فطرت نوع خاصي از آفرينش است که انسان را به درک و شناخت حقايق، خداپرستي، خير، نيکي و ارزش هاي انساني سوق مي دهد و زمينه و بستر گرايش آدمي به ايمان و ارزش هاي اخلاق به شمار مي رود؛
(فاقم وجهک للدين حنيفاً فطرة الله التي فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله) (روم /30)
«پس روي خود را متوجه آيين خالص پروردگار کن، اين سرشتي است که خداوند انسان ها را بر آن آفريده است. دگرگوني در آفرينش الهي نيست.»
ايمان به مبدأ، معاد، وحي، نبوت، پرستش، نيايش، آراستگي به اخلاق و فضايل، همه در فطرت و سرشت آدمي ريشه دارد و از همين رو بوده است که مربيان الهي براي آنکه انسان را به اوج شکوفايي و کمال ممکن خود برسانند، او را به فطرت خويش توجه مي داده اند. در سخني از امام علي عليه السلام آمده است:
«خداوند پيامبرانش را برانگيخت تا از مردم پاي بندي به ميثاق فطرت را طلب کنند و نعمت هاي فراموش شده خداوند را به يادشان آورند.» (نهج البلاغه، خطبه 1)
خداپرستي که اصل اساسي و نخستين تمامي اديان الهي به شمار مي رود، فطري انسان است؛ پيامبران آمده اند تا خداي واحد را با صفات جلال و جمال او بدان گونه که هست، يادآوري و معرفي کنند و انسان خداجو را از اشتباه در مصداق و تطبيق سرشت خداخواهي بر موجود شايسته وابستگي و دلدادگي برهانند؛ چنان که اصل معاد و عشق به حيات ابدي، فطري است و مربيان آسماني جايگاه و چگونگي آن را مشخص مي کنند؛ کمال جويي و زيبادوستي فطري است و پيامبران در جهت صحيح، آن را فعليت مي رسانند و به ماوراء طبيعت و به کمال و جمال مطلق که مبدأ تمام کمالات و زيبايي هاست گسترش مي دهند؛ نوع دوستي و عدالت خواهي فطري است و مربيان آسماني حد و مرز و مفاهيم آن را بيان مي کنند. ساير اصول اعتقادي، عملي، اخلاقي و اجتماعي که همگي در فطرت آدمي ريشه دارد نيز به همين گونه است. البته فطرت را نشيب و فراز است و بر اثر غفلت و غبار معصيت رو به پستي و انحراف مي نهد؛ از اين رو، هدايت و بيداري و باروري آن به مراقبت و تربيت نياز دارد. خداوند در بيان اين واقعيت رواني انسان و نيز عوامل زداينده غفلت و بازگشت به فطرت نخستين، در جاي جاي کتاب وحياني قرآن سخن گفته و از اين ميان به دو عامل تشريعي و تکويني اشاره کرده است. چه از يک سو، در مورد کارکرد تربيتي قرآن در غفلت زدايي و بيدارسازي فطرت آدميان مي فرمايد:
(و لقد ضربنا للناس في هذا القرآن من کل مثل لعلهم يتذکرون) (زمر /27)
«ما براي مردم در اين قرآن از هر نوع مثلي زديم، شايد متذکر شوند.»
و ازسوي ديگر، بلاها، تنگناها و فشارهاي بسيار شديد و ناگهاني را که گاه بر انسان رخ مي نمايد، زداينده غفلت و بيداري فطرت و عامل تربيت معرفي مي کند؛ ( و اذا مسکم الضر في البحر ضل من تدعون الا اياه فلما نجاکم الي البر اعرضتم و کان الانسان کفوراً) (اسراء /67)
«وهنگامي که در دريا ناراحتي به شما برسد، جز او، تمامي کساني را که ( باعث حل مشکلات خود مي پنداشتيد و ) مي خوانديد، از ياد مي بريد، اما زماني که شما را نجات بخشيد و به خشکي رهنمون شد، از او روي مي گردانيد، و انسان بسيار ناسپاس است.»
در اين آيه شريفه چنان که پيداست، هم از حالت رکود فطرت و هم از آنچه که مايه بيداري فطرت مي شود، سخن رفته است.
ب) کرامت انساني
از ديگر مباني تربيت اسلامي «کرامت انسان» است. کرامت يعني والايي و برتري ويژه انسان که از عنصر روحاني و فطرت خداجو و فضيلت خواه بشر مايه مي گيرد.
کرامت داراي دو مرتبه ذاتي و اکتسابي است. کرامت ذاتي و طبيعي همان است که نوع انسان را شامل مي شود و در همه انسان ها يکسان و برابراست و بر اثر آن است که نسل بشر بر بسياري از موجودات جهان برتري يافته است؛
(و لقد کرمنا بني آدم و حملناهم في البر و البحر و رزقناهم من الطيبات و فضلناهم علي کثير ممن خلقنا تفضيلا) (اسراء /70)
«ما آدمي زادگان را گرامي داشتيم و آنها را در خشکي و دريا (بر مرکب هاي راهوار) حمل کرديم و از انواع روزي هاي پاکيزه به آنان روزي داديم و آنها را بر بسياري از موجوداتي که خلق کرده ايم، برتري بخشيديم.»
اما کرامت اکتسابي که ناهمسان و متفاوت است، براي هر کسي به اندازه ي تقوا و پرهيزکاري او قابل دسترسي است؛
(يا أيها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثي و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا ان أکرمکم عند الله أتقاکم ان الله عليم خبير) (حجرات /13)
«اي مردم! ما شما را از يک مرد و زن آفريديم و شما را تيره ها و قبيله ها قرار داديم تا يکديگر را بشناسيد، ( اينها ملاک امتياز نيست) گرامي ترين شما نزد خداوند باتقواترين شماست.»
بديهي است که کرامت اکتسابي بي ارتباط با کرامت ذاتي نيست، بلکه در تداوم آن قرار دارد و از کرامت ذاتي و استعدادهاي فطري ويژه انسان ناشي مي شود و در پرتو تربيت و مجاهده به فعليت مي رسد. از منظر دين و قرآن تربيت آن گاه، بايسته و مقبول مي افتد که در راستاي فطرت و کرامت (ذاتي و اکتسابي) انسان و در جهت بالا بردن و شکوفا کردن آن دو عمل کند و قرار گيرد و بر عمل و فرآيندي جز اين، نام تربيت نمي نهد.
ج) اراده و اختيار آدمي
انسان در نگرش ديانت اسلامي (بدان سان که گفتيم)، موجود انتخاب گر و صاحب اراده است، ازاين رو در هيچ فرآيند مثبت و يا منفي از جمله تربيت، نمي توان بر اراده و اختيار او چشم فرو بست.
در مباني تعليم و تربيت اسلامي، بر نقش اراده و اختيارانسان چندان تأکيد به عمل آمده است که گمان مي رود شخصيت انسان تنها با تلاش و سعي خود انسان شکل مي گيرد. قرآن کريم مي فرمايد:
(... ألا تزر وازرة وزر أخري* و ان ليس للانسان الا ما سعي * و أن سعيه سوف يري * ثم يجزاه الجزاء الاوفي) (نجم /38-43)
«که هيچ کس بار گناه ديگري را بر دوش نمي گيرد، و اينکه براي انسان بهره اي جز سعي و کوشش او نيست، و اينکه تلاش او به زودي ديده مي شود، سپس به او جزاي کافي داده خواهد شد!»
براساس مفهوم روشن اين آيه شريفه، دو نکته به دست مي آيد: نخست اينکه سعي و کوشش انسان سازنده وجود اوست؛ هر قدر عمل او آگاهانه تر و از روي اختيار و اشتياق بيشتر باشد، بهتر و عميق تر و نزديک تر به مفهوم سعي است. از اين رو نقش و سازندگي آن بر روي شخص بيشتر و ماناتر است. حال اگر تلاش ها و
کوشش هاي فرد در جهت منفي و انحراف ازحق باشد، وجود انسان را منفي و منحرف مي سازد و اگر مثبت و در مسير حق باشد، وجود انسان را مثبت و کامل و پربرگ و برخواهد ساخت. ديگر اينکه هيچ چيز به اندازه سعي انسان در شکل بخشي به شخصيت و سازندگي او نقش و تأثير ندارد، بنابراين بيشترين عنايت و توجه مربيان مي بايد معطوف به انگيزش اراده متربيان در جهت اهداف و ايده هاي مورد نظر معطوف گردد تا کار تربيت مطلوب و مورد نظر سامان پذيرد که اگر جز اين باشد، تلاش هاي بيروني و در مسير خلاف ميل و اراده دروني متربيان، به هر مقدار و ميزاني که باشد، باز هم بي ثمر و يا کم ثمر خواهد بود.
منبع:نشريه پژوهش هاي قرآني ،شماره60-59.
ادامه دارد...
/ج