مقدمه
ایمانوئل کانت (1) (1804-1724) در سراسر دوران زندگی خود با چهار پرسش بنیادین فلسفی روبرو بوده است. این پرسش ها که به ترتیب پیرامون «شناخت شناسی»، «فلسفه اخلاق» «فلسفه تاریخ» و «انسان شناسی» قرار دارند، عبارتند از:1. من چه چیز را می توانم بشناسم؟
2. من چه باید بکنم؟
3. به چه چیز می توانم امید بندم؟
4. انسان چیست؟ (2)
در میان این پرسش ها، چنانکه پیداست، پرسش سوم به فلسفه تاریخ مربوط است؛ یعنی موضوعی که از شالوده های فلسفه سیاسی کانت به شمار می رود و با فلسفه اخلاق وی ارتباط تنگاتنگ دارد. این پرسش، نشان دهنده ی اهمیتی است که کانت برای موضوع فلسفه تاریخ در نظام فکری و فلسفی خویش قائل است.
در این مقاله پرسش های زیر پیرامون فلسفه ی تاریخ کانت مورد کنکاش و ارزیابی قرار می گیرد:
1. آیا پیشرفت و بهبود وضع بشر در طول تاریخ، شامل همه ی انسان ها می شود یا فقط دربرگیرنده نوع انسان است؟
2. مفهوم پیشرفت دارای چه جنبه هایی است و چه عاملی از نوع انسان را به سوی پیشرفت رهنمون می شود؟
3. آیا مفهوم پیشرفت نوع بشر را می توان بر پایه تجربه تبیین کرد؟ در غیر این صورت چه روشی در این زمینه پاسخگو خواهد بود؟
دیدگاه های کانت در باب فلسفه تاریخ، به طور عمده در سرمقاله «معنی تاریخ کلی همراه با مقصدی جهان شهری» (3) (1784) «بازنگری اندیشه های [یوهان گوتفریدفون] هر در(4) در کتاب اندیشه هایی در باب فلسفه تاریخ نوع بشر» (5) (1785) و «حدس هایی در باب آغاز تاریخ بشر» (6) (1786) انعکاس یافته است.
برای آشنایی با اندیشه های کانت در مورد فلسفه ی تاریخ، نخست لازم است با دیدگاه او در مورد انسان آشنا شویم. در نگاه کانت، انسان موجودی است آزاد، خردورز و اخلاق گرا که می تواند با به کار گرفتن خرد خویش در طبیعت تصرف کند و دست به نوآوری و تولید بزند. انسان از آنجا که موجودی بشری است، از غرایز بشری برخوردار است، اما به مثابه ی غایت ذاتی و فی نفسه، (7) نمی تواند و نمی باید به عنوان شیء و ابزار به کار گرفته شود.
جامعه پذیری غیر اجتماعی
در اندیشه ی کانت، انسان ها بر گستره طبیعت کار و تلاش می کنند و به تعقیب هدف های خود در زندگی می پردازند. رقابت میان انسان ها همیشه سالم و آرام نیست و در مواردی به تصادم و کشمکش می انجامد، به ویژه هنگامی که رقابت ناسالم با فزون خواهی سودمدارانه به هم می آمیزد. در این میان، شماری از افراد به هدف های خود می رسند و برخی با ناکامی و شکست مواجه می شوند. از نظر کانت، چنین فرایند محتوی در فرجام کار به رشد و پیشرفت نوع بشر می انجامد، هر چند افراد انسان با افول، واپس گرایی و شکست روبرو گردند. بنابراین، افراد انسانی موجوداتی فنا پذیراند، اما نوع بشر ـ که رو به سوی رشد و پیشرفت دارد ـ «به این معنی که توانایی های خویش را به طور کامل ارتقاء می بخشند» (8) فناناپذیر خواهد بود.اگر چه رقابت فزون خواهانه میان افراد، روابط بشری را به مخالفت و حتی دشمنی می کشاند، اما فرجام کار از دیدگاه کانت، «نظم اجتماعی» (9) و «حکومت قانون» (10) است. انسان از یک سو تمایل و نیاز دارد که با همنوعان خویش در جامعه به هم بیامیزد؛ از سوی دیگر، به خود می اندیشد و می خواهد فردیت خویش را در زندگی تحقق بخشد. کانت این گرایش دوگانه و متضاد انسان را در اصطلاح «جامعه پذیری غیر اجتماعی» (11) صورت بندی می کند. «جامعه پذیری» و «غیر اجتماعی بودن» انسان، از طبیعت او سرچشمه می گیرد. انسان «جامعه گرا» است. زیرا به زندگی اجتماعی گرایش دارد. انسان در این وضعیت، به تعبیر کانت بیشتر به «انسان» شباهت دارد. (12) انسان «خردگرا» است، چرا که می تواند وجوه افتراقی و تمیز خود را از دیگران دریابد و در خلوت و تنهایی، به خود بیاندیشد و خود را مجرد از جمع افراد بیابد و بازشناسد.
بر پایه اندیشه های کانت، نوع انسان در فرایند «جامعه پذیری غیر اجتماعی» یعنی ترکیبِ با جامعه سرکردن و از جامعه فاصله گرفتن، از رهگذر پرورش استعدادها، ویژگی های اخلاقی، نیروی آفرینندگی و ارتقای ذوق هنری، به رشد و پیشرفت دست می یابد و به مقام فرهنگ مداری و شایستگی اجتماعی می رسد.
جامعه پذیری، از یک سو به نیازهای مادی انسان پاسخ می گوید؛ از سوی دیگر، نیازهای فکری او را تأمین می کند. جامعه پذیری، پاسخی است به تنهایی انسان در رندگی، به گونه ای که هم حاجات مادی خود را در حلقه ی جامعه برآورده سازد و هم اندیشه ی خود را از سرچشمه های حیات جمعی سیراب کند. انسان از رهگذر جامعه پذیری به فرهنگ و تمدن دست می یابد، توانایی های خود را ارتقاء می بخشد و می آموزد که چگونه اراده خود را در انجام افعال اخلاقی به کار گیرد. انسان «وظیفه» دارد که با فائق آمدن بر طبیعت و با درگذشتن از زندگی غریزی، به سوی نظم اجتماعی مدنی گام بردارد و بنیان آن را در چارچوب یک قانون اساسی مدنی و دادگرانه بگذارد.
درست است که انسان موجودی خردورز و اخلاقی است، اما تمایلات حیوانی نیز او را احاطه کرده است. بنابراین، میان زیستن انسانی و زندگی غریزی در کشاکش و نوسان است. انسان برای فائق آمدن نسبت به چنین وضعیتی، به نظم مدنی، قانون و فرمانروا نیاز دارد. فقط زندگی در سایه یک خداوندگار که با نیرومندی و اقتدار، قانون مدنی را اجرا کند و نظم را در جامعه برقرار سازد، می توان به عدالت نزدیک شد و دنباله روی از هوس ها و میل های سیری ناپذیر را وانهاد. بنابراین، انسان برای رهایی از زندگی حیوانی و نیل به آزادی و عدالت، وظیفه دارد که قدرت سیاسی مدنی را برپا سازد.
پیشرفت نوع انسان
کانت برای تبیین فرایند تاریخ نوع بشر به سوی رشد و پیشرفت، با نگرشی واقع گرایانه به رخدادهای مهم تاریخ می نگرد. او در تاریخ یونان، تأثیرگذاری یونانیان بر ساختار قدرت سیاسی رم و تأثیر رمیان بر بربرها و هم چنین در تاریخ سیاسی اقوام و ملت های دیگر، فرایندی منظم را به سوی رشد و پیشرفت نهادهای سیاسی مدنی مشاهده می کند. درست است که تاریخ ملت های جهان مشحون از نزاع ها، درگیری ها، کشتارها و ویرانی های بسیار است، اما بشر در عین رقابت های سودگرایانه که تا حد مرگ و نابودی بالا می گیرد، فرهنگ ساز و تمدن آخرین نیز بوده است و راه های درازی را برای دستیابی به دانش، فن، هنر و ادبیات نیز گشوده است. کانت در فراسوی کشمکش ها، درگیری ها و انقلاب ها، در آینده جهان، امید، رشد و توسعه انسان را نوید می دهد. (13)البته خرد انسان در این فرایند تکاملی، نقش اصلی و اساسی را ایفا می کند. از دیدگاه کانت، انسان به مدد خرد خویش، در این مسیر چهار گام به سوی پیشرفت بر می دارد.
1. کارکرد خرد در امور جنسی در پی تضمین ادامه حیات نوع بشر است. غریزه ی جنسی پس از غذا برای انسان دارای اهمیت است.
2. کارکرد خرد در امور اخلاقی، رشد و توسعه انسانی از رهگذر برانگیختن حس احترام در دیگران با در پیش گرفتن رفتار پسندیده است. جامعه پذیری انسان بر مدار اخلاق قرار دارد.
3. کارکرد خرد در پیش بینی آینده پس از رفع حاجات بنیادی و عاجل انسان است. لذت بردن از وضع موجود، امری گذرا است و رضایت پایدار انسان را به همراه ندارد. انسان با نظر به افق های پیش رو، هدف های دراز مدت را پیگیری می کند تا با پشت سر نهادن جهان طبیعت و غرایز بشری، طرح زندگی خود را به دست خویش دراندازد.
4. کارکرد خرد در دست یافتن به این آگاهی است که انسان غایت حقیقی طبیعت و سرآمد موجودات است(14). کانت بر پایه تمایز میان انسان و حیوانات که خردمندی، اختیار و آزادی مبتنی بر اراده از وجوه ممیزه آن است، این رهنمود را به میان می آورد که: «انسان نباید به همان شیوه که با حیوانات روبرو می شود، انسان های دیگر را مخاطب قرار دهد؛ بلکه باید آنان را به عنوان دارنده سهم برابر از نعمت های طبیعت، در نظر بگیرد. » (15) رفتار با انسان، شیوه حیوانات، غیر اخلاقی و توجیه ناپذیر است. انسان ابزار و وسیله نیست که به «به کار گرفته شود». بلکه به عنوان غایت ذاتی و فی نفسه، خود غایت قصوای خویش است و نمی تواند ابزار دست کسانی قرار گیرد که از او به مثابه شیء برای دستیابی به هدف های خویش بهره برداری می کنند.
انسان، غایت ذاتی و فی نفسه
شالوده ی رفتار با انسان به عنوان غایت ذاتی و فی نفسه در فلسفه ی اخلاق کانت، حکم تنجیزی(امر مطلق) است. انسان هستی خود را به ضرورت به مثابه ی نهادی خردمند می انگارد. از آنجا که ذات های خردمند دیگر، بر پایه اصل ذهنی «نهاد خردمند همچون غایتی مستقل وجود دارد» هستی خود را بر اساس اصل خردمندانه مشترکی به همین سان می بینند، پس اصلی عینی به عنوان قانون عملی برتر مطرح می شود که باید بتوان تمامی قانون های اراده را از آن به دست آورد. از دیدگاه کانت، حکم عملی در اینجا چنین است؛ «چنان رفتار کن تا بشریت را چه در شخص خود و چه در شخص دیگری، همیشه به عنوان یک غایت به شمار آوری، و نه هرگز تنها همچون وسیله ای. » (16) بنابراین حکم به دست آمده بر پایه اشتراک میان ذات های خردمند دارای مرتبه ی عینیت است و می توان آن را در مورد نوع انسان ها مورد استفاده قرار داد. چنین نگرشی به انسان در فلسفه سیاسی کانت، سنگ بنای مستحکم ایجاد نظم مدنی و تأسیس نظام جمهوری بر پایه قانون اساسی در چارچوب دموکراسی نمایندگی است. کانت به درستی از انسان آغاز می کند تا طرح فلسفه تاریخ خویش را در اندازد. در بنیاد نظام سیاسی و تشکیل دولت نیز انسان به عنوان غایت فی نفسه محور اصلی به شمار می رود. بر این اساس، کانت خشت اول نهاد مدنی را راست می نهد تا بنیان ها به انحراف کشیده نشوند و عمارت مدنی از درون فرو نریزد. در واقع انسان غایی و نه انسان ابزاری گرانیگاه نظام جمهوری است؛ انسانی که از طبیعت برخاسته اما هم ارز طبیعت نیست، بلکه به مدد خرد و اراده بر طبیعت سروری می کند، انسانی که نه خود می تواند شخصیت خویش را در حد آلت و ابزار فرو کاهد و نه دیگران حق دارند او را مورد سوء استفاده قرار دهند و جایگاه او را در حد وسیله و ابزار در جهت اجرای مقاصد خویش تنزل بخشند.آنچه مرتبه ی انسان را به عنوان غایت ذاتی ارتقاء می دهد، خرد او است. خاستگاه اخلاق نیز خرد است. انسان از آن رو که موجودی خردورز است، در تکاپوی تغییر وضع موجود به وضع مطلوب به سر می برد و راه رشد و پیشرفت را می پیماید. اما چنانکه پیش از این نیز اشاره کردیم، انسان میان پیروی از خرد و غریزه، میان انسانیت و حیوانیت در نوسان است. پیروی از خرد، او را به خیر می رساند و دنباله روی از غریزه، دامن وی را به شر و گناه می آلاید. درست است که انسان ها در مسیر زندگی در میان خیر و شر به سر می برند، بسته به اینکه از فرمان خرد پیروی کنند یا غرایز بشری، اما کانت در فرجام کار رشد و پیشرفت نوع بشر را مشاهده می کند.
کانت انسان را آمیزه ای از نیک و بد و خیر و شر می داند. به تعبیر او، «از چنین چوب کج و معوجی نمی توان چیزی راست و مستقیم کرد. » (17) بنابراین، انسان کانتی اگر چه دارای چنان کرامتی است که با هیچ موجودی هم عرض و هم ارز قرار نمی گیرد و خود غایت خویشتن است، اما یک موجود ماورایی و آرمانی نیست، بلکه ملغمه ای از خوبی و بدی است. در داوری کانت، «تاریخ طبیعت با خیر آغاز می شود، زیرا "کار خداوند"است، اما تاریخ آزادی با شر آغاز می شود، زیرا "کار انسان"است. » (18) در واقع، انسان نه به طور مطلق خوب است و نه بد. او می تواند آزادی را دستمایه کار خیر قرار دهد، به شرط آنکه از خرد خویش بپیروی کند. در برابر، او می تواند با بهره جستن از آزادی، اراده خویش را در دنباله روی از غرایز بشری محدود کند و بدین سان از حسن و خیر فاصله بگیرد. بنابراین، هر گاه انسان خرد خویش را در تصمیم گیری آگاهانه راهنما قرار دهد، موجودی خردمند و واجد ظرفیت های اخلاقی است. اما هنگامی که در برابر نیازها و آرزوها سرتسلیم و انقیاد فرود آورد و مهار خرد خویش را به دست آنها سپرد، می تواند مرتکب رفتارهای غیر اخلاقی شود. البته کانت در پی انکار و ردّ محرک ها و انگیزه های بشری نیست، بلکه واقعیت آنها را تحت رهبری خرد انسان می پذیرد.
غایت گرایی در فلسفه ی تاریخ
«آیا نوع بشر به گونه ای مستمر در حال بهبود است؟ » این پرسشی است که کانت از «کشاکش دانشکده» ها مطرح می کند که یکی از واپسین نوشته های او در سال های پایانی زندگانی او است. برای وارسی این پرسش، کانت امکان های تجربی تاریخ بشر را به میان می آورد و با نقد هر یک می کوشد چگونگی اعتبار آنها را معین سازد. کانت در راستای فهم و تبیین تاریخ بشر، امکان های سه گانه زیر را مطرح می کند:1. بدبینی
بر پایه این دیدگاه، نوع بشر به طور مداوم در مسیر تباهی، زوال و نابودی قرار دارد. در تاریخ بشر همه چیز رو به وخامت می رود، و انسان و جهانی که در آن زندگی می کند، در سراشیبی سقوط و اضمحلال فرو می افتد. کانت بر این دیدگاه نام «تروریسم اخلاقی» (19) می نهد، گویی چنین نگرشی به انسان و جهان، تهدیدی جدی در برابر وظایف و مسئولیت های اخلاقی انسان است و می رود تا از انسان خردمند و اخلاق گرا سلب حیثیت و تعهد کند.از نظر کانت، نگاه بدبینانه به تاریخ انسان، به تلقی بیمارگونه ی از هم پاشیدن و نابودی جهان منتهی می شود. کانت از سر طعن به جانبداران این دیدگاه یادآور می شود که در عالم، خیال در لهیب آتش فرو افتادن و خاکستر شدن جهان را در سر می پزند تا از پسِ آن، در خواب و خیالی دیگر، شاهد نوزایش جهانی دیگر شوند.
2. خوش بینی
بر اساس این دیدگاه، نوع بشر همواره در حال رشد و پیشرفت است و زندگانی وی به طور مداوم بهبود می یابد. انسان بر مدار نگرش خوش بینانه در تلاش همه جانبه برای دستیابی به سعادت است. کانت با نامیدن این دیدگاه با عنوان «سعادت گرایی» (20)، بر این نظر است که میزان خیر و شر در طبیعت بشر تغییر نمی کند. در این میان، کنشگر اصلی، انسان خردورز است که با اراده خود باعث خیر می شود. کانت در نقد سعادت گرایی، آن را نظریه ای غیر قابل دفاع می داند، زیرا کاربرد آن در رابطه با پیشرفت انسان و آینده بشریت محدود و اندک است؛ اگر چه این نظریه امیدهای گرمابخشی را در دل ها بر می انگیزد. دیدگاه خوش بینانه، برآمده از باور«هزاره گرایی» (21) است که بر اساس آن، حضرت مسیح دگر باره ظهور می کند و هزار سال بر جهان حکومت خواهد کرد. (22).3. حماقت
این دیدگاه نوع بشر را در رکود و جمود و ایستایی تصور می کند. انسان به طور مداوم در کار خنثی کردن کارهای خویش است؛ یعنی می سازد تا اینکه خراب کند و به فرجام کارهای خود نمی پردازد. از آنجا که همه چیز در این جهان در گرداب رکود و سکون فروافتاده است، نه روزگار مردمان بهبود می یابد و نه بدتر می شود. کانت این نگرش احمقانه را «بداهت و حماقت عمدی و ماهرانه» (23) می خواند و عنوان «حماقت گرایی» (24) را برای آن بر می گزیند(25). از دیدگاه کانت، ساختن و خراب کردن، به پیش رفتن و واپس نشستن و در این رهگذر، با دست آویز خیر و شر مدام جا به جا شدن، نمایشی خنده آور است. این تلقی از فرایند تاریخ نوع انسان، فاقد ارزش برتر و فروآوردن جایگاه انسان تا حد حیوانات است. (26)کانت پس از آزمودن و نقد شکل های سه گانه ی فهم و تبیین تاریخ، دیدگاه خود را در مورد امکان درک مفهوم پیشرفت نوع بشر بر پایه تجربه با ما در میان می گذارد. کانت در پاسخ به این پرسش که آیا شناخت مفهوم پیشرفت نوع بشر می تواند بر شالوده تجربه قرار گیرد، بر این نظر است که تاریخ نوع بشر از تجربه آغاز می شود، اما از آنجا که شناخت مبتنی بر تجربه از کاستی ها، ابهام ها و نارسایی هایی رنج می برد، می باید به جست و جوی اصلی بیرون از دایره تجربه برآمد.
از دیدگاه کانت، در تاریخ انسان یک غایت طبیعی در کار است که نوع بشر را به سوی پیشرفت و کمال رهنمون می شود. کانت این غایت طبیعی را «ایده» (27) می خواند. اثبات یا نفی ایده از راه مطالعات علمی میسر نیست، اما بدون آن فهم و تبیین تاریخ ناممکن خواهد بود. کانت، در این میان، فلسفه تاریخ خویش را با تکیه به خرد، آزادی و اخلاق به عنوان مقوله هایی بنیادین مطرح می کند. انسان با برخورداری از نیروی خرد، از امکان اندیشیدن، تصمیم گیری و گزینش راه و رسم زندگی برخوردار می شود. انسان در قلمرو آزادی با بهره جستن از نیروی اراده، تصمیم های خود را در عمل به اجرا در می آورد. انسان با گوش سپردن به ندای وجدان خویش، در می یابد که موجودی اخلاقی است، و در بهره مندی از «شخصیت مشترک» اخلاقی، با همنوعان خویش شریک است. (28) بنابراین، مقوله های خرد، آزادی و اخلاق در ساختن و پرداختن تاریخ بشر نقش تعیین کننده دارند.
کانت با قرار دادن سه بنیاد خرد، آزادی و اخلاق در تبیین فلسفه تاریخ خویش، بر دیدگاه مبتنی بر جبر تاریخ که تقدیری محتوم را برای سرنوشت بشر در درازنای تاریخ رقم می زند، با آگاهی خط بطلان می کشد. بستر تاریخ دربرگیرنده رخدادهایی از پیش تعیین شده نیست، و انسان ها بازیگران صحنه ای نیستند که مهار آنان در دستان نیرویی دیگر باشد. تاریخ را انسان ها می سازند. آنان با تصمیم گیری ها، کنش ها و واکنش های خود ـ که از اختیار و آزادی بر می خیزد ـ سرنوشت خود را به دست خویش رقم می زنند.
با دقت در ژرفای اندیشه ای کانت درباره ی فلسفه تاریخ، می توان دریافت که او از یک سو با نظر به رخدادها و تحولات تاریخ، از اصل علیت سود می جوید؛ از سوی دیگر، نقش انسان در ساختن تاریخ را بر بنیاد آزادی مورد توجه قرار می دهد. ساحت نخست به «بودن» مربوط می شود و ساحت دوم به «بایستن». در یک طرف با غایتی طبیعی سروکار داریم، و در طرف دیگر با کنش هایی که از آزادی بر می خیزد و انسان وظیفه گرا، کنشگر آن است. بنابراین، «بودن»، سیر تحولات تاریخ است، اما بایستن با آزادی بشر گره می خورد. در نگاه کانت، این آزادی از یک سو آغازگر فرضی تاریخ و نمایانگر برگذشتن از طبیعت است، از سوی دیگر پیشرفت را تعیین می کند. (29)
پیشرفت چیست؟ در تاریخ اندیشه ی بشر، نخستین بیان کامل و روشن مفهوم پیشرفت از زبان سوفوکلس(30) (497 یا 495-405 قم) در نمایشنامه ی «انتیگونه» (31) بازتاب یافته است. مفهوم پیشرفت در این متن، به چیرگی انسان بر طبیعت به دست خود ـ و نه به عنوان مواهب خدایان ـ مربوط می شود. اما کنشگری انسان همواره پیشرفت به بار نمی آورد بلکه می تواند به ویرانی و تیره روزی بیانجامد. سوفوکلس در «انتیگونه» می گوید: «صنعتگری های شعور شگرفش/ از حدّ وهم بیرون است و او /گاه راه نیکی و گاه راه بدی می پوید /و... خیره سرانه دل به تباهی می دهد. » (32)
مفهوم پیشرفت در قرن هفدهم میلادی، به معنی«حرکت در خط ممتد و گذر از مدارج بالا رونده بی پایان» با سیر تحول و تکامل دانش نوین زمانه، همراه می شود. درونمایه پیشرفت در آن دوران در سه مفهوم آزادی، استقلال سیاسی و کاربرد عقلانی نیروهای طبیعت صورت بندی می شود که گاه با یکدیگر در تعارض قرار می گیرند، چرا که استقلال سیاسی لزوماً تعیین کننده آزادی نیست و آزادی نیز ممکن است به ناامنی، ناآسودگی و دشواری بیانجامد. (33)
دیدگاه کانت در مورد پیشرفت بر بنیان فلسفه نظری و فلسفه اخلاق او، دارای دو مفهوم اساسی است. مفهوم نخست، پیشرفت بیرونی (عینی) است که در چارچوب قانون و نظام مدنی جلوه گر می شود. مفهوم دوم، پیشرفت به مثابه ی یک ایده، افق پیش رو و چشم انداز دوردست تاریخ نوع بشر را می نمایاند. انسان به مدد ایده، اراده خویش را به کار می بندد تا در صحنه عمل آفرینشگر تجربه های عینی باشد. تجربه هایی که «ایده» نیستند ما «ایده»، برانگیزنده آن هاست و سبب ساز پیشرفت های بیرونی می شود.
انسان با راهبری ایده ی پیشرفت به اراده نیک دست می یابد. اراده نیک شرایط اجتماعی را بهبود می بخشد و انسان ها را به سعادت می رساند. این مسیر از گذرگاه فرهنگ، انسان را به «مقصد نهایی» می رساند. مقصد نهایی در این جهان «سعادت» است که مفهومی عینی به شمار می رود. اما مقصد نهایی، آنگاه که شرایط زمانی و مکانی را در می نوردد و از حس و عین فراتر می رود، به عالم معنا و ابدیت می پیوندد و «مقصود حقیقی» نام می گیرد.
نتیجه گیری:
فلسفه تاریخ کانت از یک سو با انسان شناسی وی پیوند می یابد، از سوی دیگر با سه مفهوم خرد، آزادی و اخلاق ارتباط دارد. کانت در پاسخ به این پرسش بنیادین و ستبرِ انسان که: «به چه چیز می توانم امید بندم؟ » از پیشرفت بیرونی و هم چنین پیشرفت به مثابه یک ایده سخن می گوید که برانگیزنده ی انسان و سازنده ی فرهنگ و تمدن بشری است. آرای کانت در باب فلسفه ی تاریخ امیدوار کننده است، زیرا اگر چه انسان ها در فراز و فرود تاریخ، با پیروزی و شکست، و کامیابی و ناکامی روبرو می شوند، اما سیر مداوم زندگی نوع انسان به سوی پیشرفت و تکامل و عینیت بخشیدن به اراده نیک در زندگی اجتماعی است.اگر فلسفه ی سیاسی کانت در چارچوب نظام جمهوری بر پایه دموکراسی نمایندگی صورت بندی می شود که در آن، شهروندان صاحب حق اند و از آزادی و عدالت برخوردارند، این همه از فلسفه تاریخ کانت به عنوان سنگ بنای اصلی فلسفه ی سیاسی وی سرچشمه می گیرد. می توان دریافت که انسان به مثابه ی آمیزه ای از خوبی و بدی، هرگاه از راهبری خرد پیروی کند، می تواند در جامعه مدنی «شهروندی خوب» باشد و سرنوشت خویش را با خوشبختی (سعادت) عجین سازد. از آنجا که تعقیب پیشرفت در طول تاریخ به مثابه ایده، راهگشای تحقق اراده نیک در جامعه خواهد بود، جمهوری دموکراتیک کانت در فرایند جامعه پذیری نوع بشر، می تواند در هر گام اخلاقی تر و انسانی تر گردد و سیر تکاملی انسانی را بپیماید.
تبیین فلسفه تاریخ بر مدار پیشرفت به مثابه یک ایده، به معنی آن است که کانت روش تجربی را در این زمینه وافی به مقصود نمی داند؛ زیرا روش تجربی به لحاظ کاستی ها و نواقصی که در مطالعات مبتنی بر فلسفه تاریخ (قلمرو علوم انسانی) نشان می دهد، در تدوین فلسفه تاریخ کارآمد نخواهد بود.
پی نوشت ها :
1. Immanuel Kant
2. Howard Williams, Kant's Political Philosophy, p. 222.
3. Ideas for a Universal History with a Cosmopolitan Purpose.
4. John Gottfried Herder.
5. " Reviews of Herder's Ideas on the Philosophy of the History of Mankind".
6. Conjuctures on the Begining of Human History.
7. An end in itself.
8. Idea for a Universal History with a Cosmopolitan Pruposes, p. 43.
9. Sockal Order.
10. Law-governed.
11. Unsocial Sociability
12. Ibid. , p. 44.
13. Ibid. , p. 52.
14. Conjuctures on the Begining of Human History, Reiss, pp. 224-25.
15. Ibid. , p. 225.
16. ایمانوئل کانت، بنیاد مابعدالطبیعه اخلاق، ترجمه حمید عنایت و علی قیصری، ص 74.
17. Idea for a Universal History with a Cosmopolitan Purpose , Reiss, p. 46.
18. Conjuctures on the Begining of Human Reiss, p. 227.
19. Mortal Terrorism.
20. Eudaemonism
21. Chiliaism
22. Hans Reiss, " Introdution", in Kant; Political Writings,p. 37.
23. Abderitism
24. Industrious folly
25. Abderitism: این اصطلاح برگرفته از عنوان داستان بلندی است که کریستین مارتین ویلاند (Christan Martin Wieland) نویسنده آلمانی قرن هجدهم، به اسم داستان آبدرایی ها(Gesschichte der Abderiten/ The Story of the Abderites) در میانه سال های 81-1773 نگاشت و در آن حماقت های بشری را هجو نمود. این نام که به واسطه عنوان داستان ویلاند در قرن هیجدهم شهرت یافت، برگرفته از آبدرا(Abdera) نام شهری در یونان باستان بود که ادعا شده است ساکنان آن به غایت احمق و نادان بوده اند. Kant, Political Writings, pp. 37 and 280.
(سید علی محمودی، فلسفه سیاسی کانت، صص 66-165)
26. The Contest of Faculties , Riss, pp. 178-80.
27. Idea
28. Ibid. ,p. 182.
29. Karl Jaspers, Kant, pp. 106-7.
30. Sofokles
31. Antigone
32. نجف دریابندری، پیش گفتار مترجم ارنست کاسیرر، فلسفه روشن اندیشی، ص 19.
33. همان، صص 21- 19.
Kant, Immanuel, Idea for a Universal History with a Cosmopolitan Purpose, trans, by H. B. Nisbet, Kant: Political Writings, ed, by H. S. Reiss, Cambridge University Press, 1991.
ـــــــــــ , Reviews of Herder's Ideas on the Philosophy of Mankind trans, by H. B Nisbet, Kant: Political Writings, ed, by H. S. Riss, Cambridge University Press, 1991..
ــــــــــــ , Conjectures on the Begining of Human History, trans, by H. B. Nisbet, Kant: Political Writings, ed, by H. S. Riss, Cambridge University Press, 1991.
ـــــــــــــ , The Contest of Faculties , trans, by H. B. Nisbet, Kant: Political Writings, ed, by H. S. Riss, Cambridge University Press, 1991.
Jaspers, Karl, Kant(Form The Great Philosophers, Volume, I) , trans, Ralph Manheim, ed, Hannah Arendt, New York, A Harvest Book, 1962.
Reiss, Hans, " Introduction", in Kant: Political Writings, ed. by H. S. Reiss, Cambridge University Press, 1991.
Williams, Howard, Kant's Political Philosophy, New York, St, Martin Press, 1983.
کاسیرر، ارنست، فلسفه روشن اندیشی، ترجمه نجف دریابندری، تهران، خوارزمی، 1372.
کانت، ایمانوئل، بنیاد مابعدالطبیعه اخلاق، ترجمه حمید عنایت و علی قیصری، تهران، خوارزمی، 1369.
محمودی، سید علی، فلسفه سیاسی کانت، اندیشه سیاسی در گستره فلسفه نظری و فلسفه اخلاق، تهران، نشر نگاه معاصر، 1384.
منبع مقاله :
مموعه مقالات علمی پژوهشی سمینار کانت: مطالعات انتقادی در فلسفه کانت 28 تا 30 آذر1383، تهران: مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، چاپ اول1386.