گفتگو با سردار اسماعیل احمدی مقدم فرمانده کل نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران

یک بسیجی به تمام معنی واقعی (1)

انقلاب شکوهمند اسلامی ایران به رهبری حضرت امام خمینی (ره) که با شعارهای ضد استعماری و ضد استبدادی و با هدف احیای ارزش های دینی و بازیابی هویت ملی و قطع هرگونه وابستگی به بیگانگان، در روز 22 بهمن سال
پنجشنبه، 16 آبان 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
یک بسیجی به تمام معنی واقعی (1)
 یک بسیجی به تمام معنی واقعی(1)

 






 

گفتگو با سردار اسماعیل احمدی مقدم فرمانده کل نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران

درآمد

انقلاب شکوهمند اسلامی ایران به رهبری حضرت امام خمینی (ره) که با شعارهای ضد استعماری و ضد استبدادی و با هدف احیای ارزش های دینی و بازیابی هویت ملی و قطع هرگونه وابستگی به بیگانگان، در روز 22 بهمن سال 1357 به پیروزی رسید، برای قدرت های سلطه گر و استکبار جهانی و عوامل دست نشانده آنها در منطقه خوش نیامد. چند روز از این رویداد بزرگ تاریخی نگذشته بود که عوامل گروهک های ضد انقلاب وابسته به بیگانه بر مبنای یک برنامه حساب شده در مناطق شمال غرب کشور غائله به پا کردند و با یورش به پادگان های ارتش و پاسگاه های ژاندارمری و ادارات دولتی برای مدتی کنترل برخی از شهرهای کردستان و آذربایجان غربی را به دست گرفتند. در نتیجه این اقدامات ناجوانمردانه صدها تن از نظامیان و بسیجیان غیور و شهروندان بی گناه کشورمان به خاک و خون کشیده شدند. این حرکت نه فقط باعث به وجود آمدن رکود اقتصادی و توقف حرکت توسعه در منطقه شد، بلکه کشورمان را با خطر جدی تجزیه آن بخش عزیز از میهن مان مواجه کرد. سردار اسماعیل احمدی مقدم فرمانده نیروی انتظامی جمهوری اسلامی ایران که بهترین سالهای جوانی خود را وقف مبارزه با ضد انقلاب در شمال غرب کشورمان کرده است، در این گفتگو به تجزیه و تحلیل تاریخی تحولات منطقه و نقش سرلشکر شهید حسن آبشناسان در مبارزه با عوامل استکبار پرداخته که با هم می خوانیم:

سردار این گفت و گو به شهید سرلشکر حسن آبشناسان ارتباط دارد، ولی با توجه به حضور چند ساله شما در کردستان برای مبارزه با ضد انقلاب، در ابتدای بحث علاقمندیم تعریفی از اوضاع اجتماعی و سیاسی کردستان قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و چرا ضد انقلاب کردستان را برای دامن زدن به آشوب و براندازی انتخاب کرد؟

کردستان آنطور که تاریخ ذکر کرده از دیرباز بستر سکونت کردها بوده است. در واقع کردها از قوم ماد و نژاد آریایی هستند. شاید از چند هزار سال در این منطقه و عمدتاً در سلسله کوه های شمال زاگرس که در ایران و عراق و ترکیه امتداد دارد سکونت دارند. به ترتیب ترکیه فعلی، عراق، ایران، سوریه زادگاه اغلب کردهاست. تعداد خیلی کمی هم در ارمنستان مستقر هستند. ولی وجود عمده جمعیت کنونی کردها کشور ترکیه است و بعد عراق و بعد ایران. خب کردهای این منطقه از قدیم الایام مأنوس به جنگ های پارتیزانی بودند. به دلیل شکل کوهستانی منطقه و کمبود معابر در کوهستان. لذا نقل شده هرگاه ارتش خارجی در گذشته تاریخ به این منطقه حمله کرده، از جنگ مستقیم با کردها اجتناب کرده است. در عین حال مردم کُرد با جنگ پارتیزانی توانسته اند، سرزمین شان را آزاد کنند.
کردها اصالتاً از شاخه های زبان فارسی حساب می شوند. یعنی اگر بخواهیم حقیقت امر را بگوییم، باید اذعان کنیم که ریشه کردها، ایرانی است و نه ملیت دیگر. اگر بخواهیم به لحاظ زبانی به ترک ها یا عرب ها منسوب شان کنیم هرگز قابل انتساب نیستند. از نظر زبانی کاملاً معلوم است که یکی از شاخه های زبان فارسی هستند. مثل بلوچی، لری، و فارسی دری. ولی زبان کردی با زبان عربی، ترکی، ترکمنی و آذری متفاوت است. از خواستگاه زبانی دیگری هستند.
لذا به لحاظ سرزمین مادری، اینجوری بگویم که اقوام کُرد، ایران را سرزمین مادری خود می دانند. همه یک نیم نگاهی به ایران دارند. ریشه در مکان دیگری ندارند. برخی از افراد که مطالعه ندارند، نمی پذیرند که هویت نژادی و تاریخی کردها ایرانی است. به لحاظ زمانی هم حضورشان در این مناطق نسبت به آذری ها قدیمی تر است. آذری ها شاید هزار سال کم و بیش بعد از کردها به این منطقه کوچ کردند. بنابراین کردها همواره ایرانی و مدافعان خوبی برای سرزمین ایران بودند.
آن چیزی که الآن در داخل کشورمان کردها را به دو دسته تقسیم می کند در واقع مذهب است. ما در ایران کردهای سنی و کردهای شیعی داریم. بعد از پیروزی انقلاب یارگیری گروه های ضد انقلاب در میان کردهای اهل سنت بیشتر شکل گرفت. اگر شما از جنوب کامیاران به سمت کرمانشاه بیایید، ما آنجا مشکلی نداشتیم. چون مردم کرمانشاه هم جزء شاخه های کرد هستند. یا در سنقر و در بخشی از قروه که ترک نشین و کردنشین است. ساکنان بیجار قطعاً کرد هستند. اگر به محمودآباد و شاهین دژ بروید، همه آن اطراف کرد شیعه هستند. با این وجود آنجا یک مقدار ناامنی وجود داشت. در حقیقت دشمنان در جریان انقلاب توانستند از دو پتانسیل نژادی و مذهبی استفاده کنند.
تاریخ گذشته سیاسی این منطقه تا قبل از پیروزی انقلاب پر فراز و نشیب است. اگر دوران جنگ جهانی اول را بازبینی کنیم، می بینیم که در آن مرحله انقلاب های گوناگون کل جهان را فرا گرفته بود. بیشتر گرایشات چپگرایانه حاکمیت داشتند. طرفداران بلوک شوروی آن انقلاب ها تحریک می کردند. آن روز این جوری نبود که بگوییم حزب دمکرات فقط به کردستان تعلق دارد. ما در آن برهه هم دمکرات آذربایجان داشتیم. هم دمکرات کردستان داشتیم. جعفر پیشه وری در تبریز داشتیم. قاضی محمد را در مهاباد داشتیم. لذا در آن برهه یک مشرب سیاسی، نشانگر گرایش شدید قومی نیست. همه دمکرات های آذری و کرد آن روز نگاهشان به شوروی بود.
حتی وقتی ملا مصطفی بارزانی در همان مرحله بعد از فرو نشستن گرد و خاک غائله تبریز و مهاباد از عراق طرد می شود، اینجا هم دولت وقت ایران او را تعقیب می کند. نهایتاً از طریق ارمنستان فعلی می رود به شوروی پناهنده می شود. کتابی وجود دارد به نام «از مهاباد تا ارس» یعنی آخرین جنگ کردها در ارس است. وقتی شکست می خورند و غائله می خوابد، رهبرانشان به شوروی می روند. لذا در هر مقطعی قبل از پیروزی انقلاب که جنگی با زمینه مداخله خارجی در اینجا روی داده کردستان هم دچار بحران شده است. حال در دوره ای قاضی محمد و در دوره دیگری ملا آوازه در صحنه ظهور می کنند.
حدود سال های دهه 1350 که ما با عراق مشکل پیدا کردیم، از این طرف دولت وقت ایران از بارزانی ها در عراق حمایت به عمل آورد. دولت وقت عراق هم از آن طرف از جریاناتی در داخل ایران حمایت کرد. البته دامنه فعالیت این دو جریان خیلی متفاوت بود. جریانی که در عراق بود تقریباً همه منطقه کردنشین را در تصرف داشت. در داخل ایران عملیات پارتیزانی گروه های کرد در کوهستان ها خیلی محدود بود. در سال 1354 بعد از امضای قرارداد الجزایر بین ایران و عراق باعث شد طرفین پشتیبانی شان را از کردها قطع کنند و در نتیجه باز آرامش برقرار شد. معمولاً سران گروه های کرد ایرانی و عراقی عمدتاً به اروپا پناهنده شدند. گروهی مثل اتحادیه میهنی کردستان عراق به رهبری جلال طالبانی (رئیس جمهوری کنونی عراق) رفتند اروپا. مسئولان حزب دمکرات کردستان عراق به رهبری ملا مصطفی بارزانی برای سکونت در همین عظیمیه کرج آمدند. برای بقیه بدنه شان هم چندین اردوگاه ساختند. شما از سردشت بگیر تا کرمانشاه و سراب و نیلوفر یزد و جاهای دیگر. ولی سران شان مثل آقای ملا مصطفی بارزانی و فرزندان او مسعود و ادریس در کرج مستقر شدند.

این آرامش با پیروزی انقلاب اسلامی به هم خورد. کلاً عقب ماندگی اجتماعی و اقتصادی در استان های شمال غربی کشور می توانسته بستر مناسبی برای مداخله خارجی باشد؟

اصولاً هر جایی که زمینه اینگونه ناآرامی ها فراهم می شود می گویند چهار علت دارد:
یکم: به علت ضعف یا فقدان حاکمیت مرکزی است. وقتی حاکمیت مرکزی تا حدودی متزلزل می شود. زمینه وقوع چنین اتفاقاتی به وجود می آید.
دوم: وجود بستر آسیب پذیر. حالا این بستر یا اقتصادی است. یا سیاسی است. و یا اجتماعی است. معمولاً یک نارضایتی وجود دارد.
سوم: حمایت و پشتیبانی خارجی از این نارضایتی است.
چهارم: می گویند وجود یک نوع رهبری است. تا بتوان از این ظرفیت ها استفاده کند.
حال اگر رهبری هم نباشد، ممکن است این همه عوامل به وجود آید و هیچ حرکتی هم رخ ندهد. اما اگر رهبری وجود داشته باشد و از آن سه ظرفیت بهره برداری کند و در واقع یک حرکت معارض را شکل دهد. لذا در آن مناطق دیدیم که در روزهای اول انقلاب که حاکمیت در اوج ضعف قرار داشت، دمکرات ها از این ضعف سوء استفاده کردند و آمدند مراکز حکومتی را خیلی آرام به تصرف خود در آوردند. بعد با مرکز شروع کردند به چالش. در پس آن هسته رهبری مثل قاسملو و دیگران که در خارج از کشور بسر می بردند، آمدند در داخل مستقر شدند.

از یک سری روحانی مثل عزالدین حسینی و دیگران هم استفاده کردند....

بله اینها ابزار بودند. مثلاً عزالدین حسینی جذب کومله شد. او بیشتر به خاطر دخترانش جذب کومله شده بود. چون دخترانش جذب کومله شده بودند، پدرشان را همراه خود بردند به سمت حزب کمونیستی کومله. یک روحانی امکان دارد با گروهی مثل دمکرات سازگاری نسبی داشته باشد، ولی سازگاری او با گروه های کمونیستی هرگز قابل توجیه نیست.

احمد مفتی زاده با چه گروهی همکاری داشت؟

نه مفتی زاده امام جمعه اشنویه بود که فوت کرد. مثلاً قاضی خضری که وزیر دادگستری دولت قاضی محمد در دولت دمکرات مهاباد بود. ولی اینها در آشوب های کردستان دخالت نکردند، بلکه در کنار نظام بودند. یعنی آدم های عاقل و فهمیده بودند و در کنار نظام باقی ماندند. آدم های خیلی مطرح به سمت ضد انقلاب نرفتند. جریان روحانیت در کردستان یا بیطرف ماند یا در جبهه نظام قرار گرفت. افراد کمی مثل عزالدین حسینی رفتند آن طرف. اگر به درون گروه حزب دمکرات و کومله نگاه کنید می بینید روحانی اهل سنت در آنها انگشت شمار هم نبودند. در حالی که اغلب در کنار نظام ماندند، یا موضع بی طرفانه و محافظه کارانه گرفتند.
لذا آن عوامل آسیب پذیر در کردستان با وجودی که در آن زمان پول درآمد نفت یک کمی بیشتر شده بود شاه سرمایه گذاری و توسعه آن منطقه را در دستور کار خود قرار داد. مثلاً تلویزیون مهاباد و تلویزیون سنندج را درست کرد. ساخت سد در مهاباد و سد در سنندج را شروع کرد. طرح های توسعه کشاورزی را به مورد اجرا گذاشت. در میاندوآب و مهاباد شرکت ها و زیر ساخت های زیادی را شروع کرد. ولی هیچ کدام آن طرح ها در آستانه پیروزی انقلاب به بهره برداری نرسیده بودند. زمانی این طرح ها را شروع کرد که متوجه شده بود که امنیت حقیقی فقط در سایه سلاح نمی تواند باشد. وقتی دولت طاغوت یک مقدار پولدار شده بود، یک مقدار بحث عقب ماندگی های منطقه را جدی گرفت. ولی از نظر سوادآموزی و تحصیلات فرزندان آن مناطق واقعاً توجه نداشت.
اقتصاد مناطق مرزی در آن مرحله عمدتاً متکی به قاچاق کالا بود. اگر به مناطق سردشت، بانه، مریوان، پاوه نگاه کنید می بینید آنجا یا منطقه جنگلی یا کوهستانی صعب العبور هستند. حتی آنجا دام هم نمی توانستید تربیت کنید. علوفه زمستان را باید از قبل خریداری می کردید. در فصل تابستان فقط می شود به مراتع بروید. وقتی منطقه ناامن شد، مردم نمی توانستند از آن مراتع هم استفاده کنند. زندگی و اقتصاد مردم فلج شده بود. مردم صرفاً به قاچاق متکی شده بودند. وقتی که جنگ آغاز شد، راه قاچاق هم ناامن شد. فشارها بر مردم افزایش یافت. این اوضاع موجب سوء استفاده دشمن شد. اگر ما جاده می زدیم ضد انقلاب تبلیغ می کرد که این جهاد جاده را برای شما نمی زند. برای پاسدارها می زند تا خودشان را به روستا برسانند و آنجا را در کنترل خودشان بگیرند. البته مردم آرام آرام امنیت را در سایه بازسازی شبکه های برق رسانی و احداث جاده های ارتباطی حس کردند. هر چند بخشی برای پایگاهها و پادگان های ارتش بود. ولی بالاخره منافعش به مردم هم می رسید. مردم سوار ماشین می شوند و می روند. تراکتور می خرند. مدسه آنجا ساخته می شود. نیروهای مسلح هم ابتدا مدارس آنجا را فعال کردند.
می خواهم بگویم که یک عقب ماندگی مزمنی وجود داشت. اقتصاد عمدتاً بر دامداری ضعیف متکی بود. کشاورزی به آن صورت وجود نداشت. زمین های کشاورزی در منطقه کردنشین خیلی کم است. کمی در مهاباد و دیواندره و کامیاران کشاورزی بود و جواب همه روستاهای منطقه را نمی داد. سرمای زیاد هم باعث می شد کشت در یک فصل محدود صورت گیرد. لذا کم توجهی رژیم گذشته به این منطقه و عقب بودن شاخص های توسعه مردم را در تنگنا قرار داده بود. جاده های مریوان، سردشت، بانه خاکی بود. پاوه همینطور یک جاده بسیار بدی داشت. این مناطق از عقب ماندگی هایی بسیار مفرط رنج می بردند.
خب دشمن هم از این عوامل سوء استفاده می کرد. دشمن روی این مشکلات تبلیغ می کرد و اجازه نمی داد ما سازندگی داشته باشیم. جلوی سازندگی را می گرفت و عقب ماندگی آنجا را تشدید می کرد. دشمن تبلیغ می کرد که دولت شیعه است. دولت ولایت فقیه است. برادران اهل سنت را تحریک می کرد چون دولت شیعه است شما اصلاً سهمی ندارید. در حالی که انقلاب نشان داد که اینطور نیست. کردها در مجلس شورای اسلامی نماینده دارند. فرماندار دارند. مسئول دارند. در نیروهای مسلح استخدام می شوند. بنابراین دشمن همواره این طرز فکر را القا می کرده که شما کردها در نظامی که قانون اساسی اش براساس حاکمیت شیعه طراحی شده شما شهروند درجه دو به حساب می آیید. شما هیچ وقت جایگاهی پیدا نخواهید کرد. هنوز هم روی این مسایل تبلیغ می کنند. گرچه کم رنگ شده ولی دارند تبلیغ می کند.

با اشاره به نکاتی که بیان کردید، ارتش و سپاه که بعد از آغاز غائله کردستان وارد منطقه شدند در دستور کارشان بیشتر برخورد نظامی وجود داشت یا توسعه فرهنگی و اقتصادی منطقه؟

نگاه کنید، باز چند مرحله را طی کردیم. مرحله اول انفعالی بود. یعنی عوامل ضد انقلاب ریختند و آنجا را گرفتند. وقتی که بیمارستان پاوه را اشغال کردند و مجروحین جنگی را به شهادت رساندند، فقط شهر پاوه مانده بود تا آن را بگیرند. کل مناطق کردنشین و منطقه اورمانات را به تصرف خود در آورده بودند. پیرانشهر و مهاباد و تقریباً همه شهرهای کردستان سقوط کرده بود. فقط شهر پاوه مانده بود. مزیت شهر پاوه نسبت به بقیه شهرها این بود که مدافعان شهر بومی بودند. وقتی حضرت امام (ره) فرمان دادند که محاصره شهر پاوه شکسته شود، مردم آنجا هم به دفاع برخاستند. خب آنجا جنگی شروع شد. تقریباً از 28 مرداد سال 1358 این جنگ شروع شد و ضد انقلاب در واقع آن شهرها را به تصرف خود در آورد. کنترل راه های اصلی را به دست گرفت. در بعضی از مناطق تا مرز هم رفتند. اما آن موقع دولت موقت پیشنهاد راه حل سیاسی داد. دولت هیئتی به نام هیئت حسن نیت به سرپرستی داریوش فروهر تعیین کرد. این هیئت کوشید مسئله را به صورت سیاسی حل کند. اما فریب خورد. یعنی اینها دچار فریب شدند. گام به گام کاری که شد گروه های ضد انقلاب آمدند و گفتند سپاه پاسداران مزاحم است و در گام اول باید سپاه از منطقه بیرون برود. شعار آنها هم این بود «ارتش برادر ماست پاسدار دشمن ماست». هیئت حسن نیت متأسفانه این را قبول کرد و سپاهی ها را از منطقه بیرون آمدند. در آن برهه سپاه پاسداران شهرها را و ارتش عمدتاً پادگان ها و مسیرهای مواصلاتی را در اختیار داشت. شهرها سقوط کرده بودند و ضد انقلاب آرام آرام همه جا را می گرفت.

این اتفاقات تا چه زمانی طول کشید؟

از حدود مهر یا آبان سال 1358 شروع شد. بعد از گذشت حدود دو ماه یعنی تا آذر و دی سپاه پاسداران از کردستان خارج شد. بعد که تخلیه نیروهای سپاهی پایان یافت، ضد انقلاب در نوسود به یگانی از نیروی مخصوص تیپ 23 نوهد حمله کرد و آن را خلع سلاح کرد. یعنی معلوم شد تا آن مرحله که می گفت ارتش برادر است دو ماه نگذشت که شعارش را تغییر داد و گفت نه ارتش هم دشمن ماست. همه این تحولات نتیجه توافق گام به گام هیئت حسن نیت با ضد انقلاب بود. آنگاه که ضد انقلاب به یگان ارتش در نوسود حمله کرد، طرح هیئت حسن نیت شکست خورد. ولی عملاً همه شهرها از دست رفته بودند و فقط پادگان های ارتش مانده بودند که از طریق هوایی تدارک می شدند.

پادگان های ارتش در مهاباد و سنندج از همان اوایل انقلاب سقوط کرده بودند؟

فقط پادگان مهاباد سقوط کرده بود. پادگان سنندج و غیره در محاصره بودند. حدود 20 روز از پیروزی انقلاب گذشته بود که پادگان مهاباد سقوط کرد. بقیه پادگان ها سقوط نکردند. منتها نیروهای ارتش در آن محاصره بودند. بعد از اینکه هیئت حسن نیت به منطقه آمد و به تهران برگشت، ارتش در پادگان ها حضور داشت. بعضی از برادرهای سپاه هم در پادگان های سنندج و سردشت کنار ارتش ماندند. شهرها در اختیار احزاب و گروه ها بودند تا شهید محمد بروجردی در اوایل زمستان سال 1358 مسئولیت فرماندهی سپاه غرب را به عهده گرفت. به این دلیل این مسئولیت را پذیرفت که کردهای سنندج و مریوان که عمدتاً مبارز بودند امنیت جانی نداشتند. حدود 200 /300 از آنان به تهران کوچ کرده بودند، و در زیرزمین مجلس شورای اسلامی قبلی که اکنون مجلس خبرگان رهبری است متحصن شده بودند.
آنها می گفتند که به دلیل همکاری مان با نظام، ضد انقلاب آمده و متعرض جان زن و بچه ما شده و اموال مان را غارت کرده و امنیت جانی نداریم. سپس شهید بروجردی از آنان هسته ای مرکزی سازمان پیشمرگان کرد مسلمان تشکیل داد. در واقع قرار شد که حفظ امنیت کردستان را نیروهای مردمی به عهده گیرند. یعنی نیروی بیرونی مثلاً اشغالگر نداشته باشیم. با این وصف پیشمرگان کرد مسلمان و حامیان آنها از بهمن سال 1358 با اولین عملیات نظامی، جاده پاوه به سه راهی جوانرود را باز کردند. همان موقع کامیاران آزاد شد. شهید محمد فدایی فرمانده آن واحد بود که کامیاران را آزاد کرد. در اردیبهشت سال 1359 عملیات آزادسازی شهر سنندج شروع شد که سردار رحیم صفوی از طرف سپاه فرماندهی می کرد و بچه های اصفهان هم محور عملیات بودند. واحدهای دیگری هم شرکت داشتند. از آن تاریخ به بعد شهرهای استان کردستان یکی پس از دیگری در عرض دو ماه آزاد شدند.
موقعی که کار آزادسازی راه ها و محورهای مواصلاتی را آغاز کردیم، جنگ تحمیلی شروع شد. یعنی جنگ که شروع شد مجبور شدیم خیلی از یگان های نظامی را برداریم و ببریم برای جنگ. یعنی باز دوباره در عملیات آزادسازی شهرهای کردستان وقفه به وجود آمد. در این مرحله یک دوره فترت یک ساله داشتیم. در آن یکی دو سال، از سال 1358 تا 1361 تا زمان تشکیل قرارگاه حمزه سید الشهداء (ع) که می خواهم دقیقاً به نقش شهید آبشناسان برسیم دولت نتوانست خدمات چندانی بدهد. در آن مرحله درگیر جنگ نظامی و برقراری امنیت بودیم. یعنی وجود نیروی مسلح که بخواهد در کردستان حفظ وجود کند و بتواند راه ها را برای خدمات رسانی باز کند نداشتیم. نهادهای خدمات رسانی درگیر جنگ داخلی و جنگ تحمیلی و کوران انقلاب بودند، و نتوانستند خودشان را پیدا کنند. در آن دو سه سال فرصتی نبود که ما یک استراتژی مدونی در منطقه شمال غرب کشور داشته باشیم. می خواهیم چکار کنیم؟ در واقع می توانم بگویم که وجود شهید ناصر کاظمی، شهید محمد بروجردی و برادرانی که آنجا حضور سازمان یافته پیدا کردند، اولین کلنگ ساختار امنیت پایدار را مرکب از اقدامات امنیتی و عمرانی و توسعه و پیشرفت را در آن منطقه به زمین زدند. همزمان با این اقدامات در سال 1361 قرارگاه حمزه تشکیل شد. در سال 1362 سند توسعه منطقه کردستان در شورای امنیت ملی به تصویب رسید. به یاد دارم، آن موقع جلسه ای با حضور حضرت آقا به عنوان رئیس جمهوری وقت که ریاست جلسه را در وزارت کشور برعهده داشتند، در همین ساختمان بهشت شهرداری آن سند تصویب شد. آنگاه شورای تأمین ویژه ای متشکل از وزارت برنامه و بودجه، جهاد سازندگی و وزارتخانه های عمرانی کشور برای توسعه شمال غرب کشور تشکیل شد.
این نهادها از سال 1362 کار خدمات عمرانی از قبیل احداث مدارس و راه های ارتباطی و برق رسانی را یکی پس از دیگری شروع کردند. در حالی که ما امنیت را یک بعدی و مسلح نبینیم، نه اینکه اعتقاد نداشته باشیم، اعتقاد داشتیم. ولی در شرایطی نبودیم که از قبل بتوانیم چنین کارهایی را بکنیم. لذا فراهم نمودن شرایط اشتغال و خدمات رسانی به منطقه تازه شکوفا شد. این حرکت از سال 1361 با ظهور قرارگاه حمزه سید الشهداء ادبیات پیدا کرد. خب قرارگاه مشترک شمال غرب در واقع در نیمه 1361 تشکیل شد. آن موقع که فرماندهی سپاه سردشت را به عهده داشتم، قرارگاه شمال غرب تشکیل شد، شهید حسن آبشناسان از ارتش در این قرارگاه مشغول کار شد. از سپاه هم شهید محمد بروجردی در قرارگاه بود.
زمان ورود شهید آبشناسان به قرارگاه مشترک شمال غرب، عملیات نظامی در مناطق از دست رفته بر عملیات توسعه تقدم داشت. یعنی اول می بایستی کسی بیاید اینجا را پاکسازی کند، و زمینه خدمت رسانی را فراهم کند. آن موقع که در سردشت بودم مسیر برق از کنار جاده مهاباد می آمد. از سد مهاباد تأمین می شد. برق رسانی کلاً در دست حزب منحله دمکرات بود. هر وقت می خواست برق شهر را قطع و وصل می کرد. وقتی می خواستند برای شهر محاصره شده سردشت مواد غذایی بفرستند حزب دمکرات نمی گذاشت بیآید. روغن و برنج و اقلام کوپنی را در مسیر راه غارت می کرد. سوخت نمی گذاشتند برسد. سوخت را غارت می کردند. می خواهم بگویم خدمت هم که می خواهید به مردم بدهید اساساً شدنی نیست. شما حداقل امنیت را باید برقرار کنید تا نیروهای عمرانی و تدارکات و امکانات بتوانند وارد منطقه شوند. وگرنه با نبود امنیت اصلاً شدنی نیست. از اول سال 1362 این زمینه فراهم شد. تقریباً راه های اصلی منطقه و شهرها و مراکز جمعیتی بزرگ نسبتاً در کنترل در آمد و آنگاه ارائه خدمات رسانی نسبی را شروع کردیم.

شهید آبشناسان بعد از مدتی فعالیت در جبهه جنوب به فرمان شهید صیاد شیرازی به کردستان آمد. آمدن او چه تأثیری بر مبارزه با ضد انقلاب و پاکسازی شهرها و جاده ها و برقراری امنیت در استان کردستان داشت؟

در واقع بعد از مرحله دوم جنگ در کردستان که سنندج در اردیبهشت سال 1359 آزاد شد قرارگاهی به نام قرارگاه شمال غرب تشکیل شد. آقای رحیم صفوی از طرف سپاه در قرارگاه مسئولیت داشت. البته فرمانده عالی سپاه در قرارگاه مسئولیت داشت. البته فرمانده عالی سپاه شمال غرب شهید بروجردی بود. ولی در آن قرارگاهی که توسط نیروی زمینی در سنندج تشکیل شد، آقایان رحیم صفوی و شهید صیاد شیرازی مسئول آن بودند. آن موقع شهید صیاد هنوز فرمانده نیروی زمینی نشده بود. چون یک مدت بنی صدر او را از ارتش برکنار کرده و به عنوان مشاور در سپاه خدمت می کرد....
منبع مقاله :
ماهنامه فرهنگی تاریخی شاهد یاران، شماره 83



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.