در این نوشتار به ماهیت توجیه می پردازیم و در جستجوی پاسخ به این پرسشهاییم: چه سنخ اموری فراهم آورنده ی توجیه اند؟ باور باید چه ویژگیهایی داشته باشد تا موجّه باشد؟ در این مکتوب دو شهودی که از توجیه داریم و به تبع دو نظریه ی رقیب درباره ی توجیه، که هر کدام مستظهر به یکی از این دو شهودند، بررسی می شوند: نظریه ی تکلیف گرایانه (1) و نظریه ی اعتماد پذیری.
آنچه توجیه معرفتی را از دیگر انواع توجیه متمایز می کند هدف و غایت آن است. غایت توجیه اخلاقی رسیدن به خیر، غایت توجیه مصلحت جویانه رسیدن به سود بیشتر، وغایت توجیه معرفتی رسیدن به صدق است. به عبارت دیگر باور وقتی موجّه است که برآورنده ی هدف صدق (2) باشد:
هدف صدق: حداکثر کردن گزاره های صادق و حداقل کردن گزاره های کاذب در مجموعه ی باورهای شناسا.
باور موجّه باید نسبت مناسبی با صدق داشته باشد. یعنی موجّه بودن باور موجب افزایش احتمال صدق محتوای آن شود؛ به عبارت دیگر توجیه باید صدق را هدف بگیرد. البته با توجه به اینکه ممکن است باوری موجّه ولی کاذب باشد، همواره اصابت به هدف صدق الزامی نیست. هدف افزایش احتمال صدق است. این ویژگی توجیه را صدق رسانی (3) می نامند. این جنبه از توجیه به وضعیت عینی محتوای باور یعنی صدق نظر دارد.
اما توجیه، علاوه بر این وجه عینی، سویه ای منظر گرایانه (4) هم دارد. ممکن است که وضعیت توجیهی دو شخص نسبت به گزاره ی واحدی متفاوت باشد. حتی کسانی که معیارهای توجیه را ثابت و جهان شمول می دانند حکم اخیر را می پذیرند. تفاوت وضع توجیهی دو شخص به سبب تفاوت شواهد آنان است. فرض کنید که اسمیت وارد اتاقی می شود و به سبب ادراک بصری باور می آورد که: «میز زردی در این اتاق وجود دارد» (گزاره ی p). جونز نیز وارد این اتاق می شود و مشابه همین ادراک بصری را دارد، اما به او گفته شده است که این اتاق با نور زرد نورپردازی شده است. امری که از اسمیت مخفی نگاه داشته شده است. در این حالت باور اسمیت به p موجّه است و باور جونز به p موجّه نیست. زیرا توجیه، از جمله، امری است مربوط به شواهد و چون شواهد اسمیت و جونز با هم متفاوت اند، وضعیت توجیه این دو شناسا نسبت به گزاره ای واحد متفاوت است.
طبق شهود اول، تنها اموری توانایی توجیه دارند که هدف صدق را تحقق بخشند و طبق شهود دوم، تنها اموری که شناسا به آنها دسترسی دارد دارای قدرت توجیهی اند. در بخشهای بعدی خواهیم دید که این دو شهود همیشه احکام مشابهی درباره ی وضعیت معرفتی باورهای شناسا صادر نمی کنند.
1- درون گرایی و تلقی تکلیفی از توجیه
تأکید بر وجه منظر گرایانه برخی معرفت شناسان را بر آن داشته است که اموری را که قابلیت موجّه بودن دارند به امور درونی منحصر کنند. این رویکرد درون گرایی در توجیه خوانده می شود:درون گرایی در توجیه: تنها اموری قابلیت موجّه بودن را دارند.
اگر چه در این باره که چه اموری درونی اند اختلاف وجود دارد، (5) در این کتاب، مطابق قول مشهور، امری درونی شمرده می شود که به نحو شناختی در دسترس شناسا باشد. با توجه به این ملاحظه، درون گرایی در توجیه به این صورت تعریف می شود:
درون گرایی در توجیه: تنها اموری که به نحو شناختی در دسترس شناسا هستند، قابلیت موجّه بودن را دارند.
ادعا می شود یکی از مؤیدات درون گرایی تلقی تکلیفی از توجیه است. مطابق این نگره، شناسا مکلف است که هنجارهای معرفتی را رعایت کند. یعنی او مسئول است باورهای موجّه را اخذ کند و از باورهای غیر موجّه پرهیز کند. به زعم باورمندان به این نگره، همین سویه ی توجیه است که سبب می شود سرزنش و تحسین شناسا به سبب اخذ یا پرهیز از برخی باورها مجاز باشد. بدواً به نظر می رسد قضاوت درباره ی موجّه بودن یا نبودن شناسا در اخذ باوری شخصی امری است که به ایفای تکالیف معرفتی یا اهمال درباره ی آنها مربوط است. به طور خلاصه:
تلقی تکلیفی از توجیه: شناسای S در باورش به گزاره ی p موجّه است اگر و تنها اگر S در کسب P به تکالیف معرفتی خود عمل کرده باشد.
اما کدام امور می توانند برای شخص تعهدآور باشند؟ مقایسه ی تکالیف معرفتی با تکالیف اخلاقی روشنگر است. در تلقی تکلیفی از اخلاق نیز اخلاقی عمل کردن به معنی ایفای تکالیف اخلاقی است. اما آدمی تنها به اموری مکلف است که توانایی انجامشان را داشته باشد. فرض کنید من در صحرایی به شخصی برمی خورم که نیازمند عمل جراحی فوری است و در صورتی که عمل نشود در می گذرد. اگر من به هر دلیل یا علّتی نتوانم دست به عمل جراحی بزنم، مثلاً استخوان دستم شکسته باشد یا پزشک نباشم یا...، و آن شخص بمیرد، کسی مرا از نظر اخلاقی مسئول نمی داند. یعنی:
تکلیف مستلزم توانایی است. (6)
به طور مشابه اگر تلقی تکلیفی از توجیه پذیرفته شود، یعنی توجیه از سنخ ایفای تکالیف معرفتی باشد، تنها اموری در توجیه مدخلیت دارند که شناسا بتواند آنها را در نقض یا ابرام یک باور به کار برد. اگر شناسا در زمان موجّه یا ناموجّه دانستن یک باور به موجّه یا ناقض آن باور دسترسی نداشته باشد، نمی تواند آن موجّه ها یا ناقضها را در موجّه یا ناموجّه دانستن یک باور مدخلیت دهد. پس تنها اموری که در دسترس شناساست می تواند در توجیه مدخلیت داشته باشد. به طور خلاصه:
- تلقی تکلیفی از توجیه.
- تکلیف مستلزم توانایی است.
- شناسا تنها می تواند اموری را که در لحظه ی تصمیم گیری در اتخاذ یاعدم اتخاذ یک باور در دسترس اوست در توجیه مدخلیت دهد.
- پس تعهد معرفتی تنها ناظر به امور در دسترس شناسا در هر لحظه است.
پس:
- درون گرایی در توجیه.
به عبارت دیگر شناسا در موجّه یا ناموجّه دانستن باورها تنها باید پروای شواهدی را داشته باشد که در آن لحظه در دسترس اوست:
شاهد گرایی (7) در توجیه:
شناسای S در باورش به گزاره ی P در زمان T موجّه است اگر و تنها اگر S در T دارای شواهدی به نفع P باشد. (8)
با توجه به اینکه «شواهدی که شناسا در اختیار دارد» همان «امور درونی» اند، شاهدگرایی در توجیه از سنخ نظریات توجیه درون گرایانه است.
با توجّه به اینکه «شواهدی که شناسا در اختیار دارد» همان «امور درونی» اند، شاهدگرایی در توجیه از سنخ نظریات توجیه درون گرایانه است.
با توجه به این ملاحظات، یکی از مؤیدات درون گرایی در توجیه تلقی تکلیفی از توجیه است. در دو بخش بعدی به ترتیب به نقد شاهدگرایی و تلقی تکلیفی از توجیه می پردازیم.
1- 1 انتقاداتی به شاهدگرایی
روایتی که از شاهدگرایی ارائه شد شرط کافی برای موجّه بودن نیست. یعنی ممکن است کسی دارای شواهدی به نفع گزاره ای باشد، اما در باورش به آن گزاره موجّه نباشد. فرض کنید کارآگاهی تیزهوش و دستیارش برای کشف راز جنایتی به محل جنایت می روند. هر دو آنها با بررسی صحنه ی قتل و پرس وجو از دوستان و اقوام و همسایگان مقتول شواهدی کسب می کنند. فرض کنید شواهدی که کارآگاه و دستیارش دارند یکسان اند. اما کارآگاه تیزهوش تر از دستیارش است و با ارتباط خوبی که بین شواهد برقرار می کند به هویت قاتل پی می برد و باور می آورد که اسمیت قاتل است. دستیار نیز اسمیت را قاتل می داند، اما این باور خود را از طریق خوش خیالی به دست آورده است. کارآگاه و دستیارش در زمان باور به «اسمیت قاتل است» شواهد یکسانی دارند، اما تنها کارآگاه واجد معرفت است. تلقی تکلیفی از توجیه نیز تنها کارآگاه را واجد معرفت می داند. چون دستیار باور خود را از طریق خوش خیالی کسب کرده است، و اتخاذ باورهای محصول فرآیند خوش خیالی ناقض انجام تکالیف معرفتی است. در مقابل، کارآگاه از طریق استدلال باور خود را کسب کرده است و تکالیف معرفتی خود را به خوبی انجام داده است. حتی اگر دستیار باورش را بر شواهد مبتنی کند، اما از طریق استدلالی مغالطی به این باور برسد که «اسمیت قاتل است»، او را در باورش موجّه نمی دانیم. با توجه به این مثال، شاهدگرایی باید این گونه اصلاح شود:شاهد گرایی در توجیه اصلاح شده:
شناسای S در باورش به گزاره ی P در زمان T موجّه است اگر و تنها اگر S در T دارای شواهدی به نفع P باشد و S باورش را به P به نحو مناسبی بر این شواهد مبتنی کند.
یعنی شناسا باید هم به موجّه یک باور و هم به توانایی توجیهی آن موجّه دسترسی داشته باشد. به عبارت دیگر شناسا باید در اینکه شواهد او موجّه باور اوست نیز موجّه باشد. در این صورت موجّه بودن S در باور به P مستلزم آن است که S در باور درجه ی دوم «موجهاً باور دارم که P» موجّه باشد. چنان که در 3-1-3 دیدیم، چنین رأیی همان پذیرش این آموزه است: « توجیه مرتبه ی اول مستلزم توجیه مرتبه ی دوم است.» اگر ملاحظات آن بخش درست باشد، این آموزه ناپذیرفتنی است.
مشکل دیگر شاهد گرایی در توجیه تأکید آن بر شواهد زمان حال است. چنان که در بخش قبل آمد، تلقی تکلیفی از توجیه مستلزم آن است که شواهد شناسا در زمان اخذ باور در توجیه مدخلیت داشته باشد. آن شواهدی در زمان اخذ باور در اختیار شناساست که او با تأمل (9) و درون نگری به آن دسترسی شناختی داشته باشد.
شرط دانستن بالفعل موجّه ها از طریق درون نگری: تنها اموری قابلیت آن را دارند که موجّه شناسا برای باور آوردن به گزاره ی P در زمان T باشند که شناسا بی درنگ و با درون نگری بداند که تحقق یافته اند یا نه.
اما شناساهای متعارف الزاماً همیشه شواهد مؤید بسیاری از باورهای خود را به یاد نمی آورند. این گزاره های تاریخی، جغرافیایی، فیزیکی، ریاضی را در نظر بگیرید: ارسطو در قرن چهارم قبل از میلاد می زیست، استکهلم پایتخت سوئد است، جهان در حال انبساط است، قضیه ی فرما اثبات شده است. وقتی من به هر یک از چهار گزاره ی فوق باور آوردم، شواهد مناسبی در اختیار داشتم که آنها را موجّه می کرد. مثلاً به ترتیب موجّه من در چهار باور قبلی عبارت بودند از: خواندن در یک کتاب تاریخ فلسفه ی معتبر، سخن گفتن با کسی که به تازگی از سوئد برگشته است، شرکت در کلاس فیزیک، مرور دقیق اثبات قضیه ی فرما. اما الزاماً اکنون شواهد خود را به یاد نمی آورم. با توجه به اینکه بسیاری از باورهای محفوظ در حافظه (10) از این سنخ اند، یعنی هم اکنون موجّه آنها را به یاد نمی آورم، طبق شرط دانستن موجّه ها از طریق درون نگری، بسیاری از باورهای محفوظ در حافظه ی شناسا موجّه نیستند به عبارت دیگر شرط دانستن موجّه ها از طریق درون نگری سختگیرانه است. یعنی شهوداً شناساها را در بسیاری از باورها موجّه می دانیم، اما شرط اخیر آن باورها را موجّه نمی داند.
اشکال بالا به این سبب وارد می شود که تنها به شواهدی که شناسا بالفعل با درون نگری به آنها دسترسی دارد رخصت موجّه بودن می دهد. شواهد بسیاری از باورهای محفوظ در حافظه بالفعل در دسترس شناسا نیست. اما اگر فرصت تأملی می یافت، می توانست آنها را به یاد آورد. یعنی اگر چه شناسا به شواهد خود به نحو بالفعل دسترسی ندارد، به نحو بالقوه به آنها دسترسی دارد. چنان که افراد بسیاری از خاطرات خود را در زمان حال به یاد نمی آورند، اما می توانند آنها را با کمی تأمل به یاد آورند. با این ملاحظات به جای شرط معرفت بالفعل به موجّه ها از طریق درون نگری شرط سهل گیرانه تر معرفت بالفعل یا بالقوه به موجّه ها از طریق درون نگری پیشنهاد می شود:
شرط معرفت بالفعل یا بالقوه به موجّه ها از طریق درون نگری: تنها اموری قابلیت آن را دارند که موجّه شناسا برای باور آوردن به گزاره ی p در زمانT باشند که شناسا بالفعل، بی درنگ و با درون نگری یا بالقوه، مثلاً با بازیابی (11) خاطرات، بداند که تحقق یافته اند یا نه.
دو نکته درباره ی این شرط قابل بررسی است: یکی محدود بودن به زمان بررسی باور و دیگری مشکل شواهد فراموش شده. در ادامه به دو نکته می پردازیم.
در مبنا گرایی بسیاری از باورهای موجّه، و در انسجام گرایی همه ی باورهای موجّه، از طریق استنتاج موجّه می شوند. مبنا گرا معتقد است که توجیه یک باور غیر پایه بدان بستگی دارد که آن باور در نسبت منطقی، احتمالاتی یا تبیینی مناسبی با باورهای پایه باشد و انسجام گرا توجیه را امری می داند که با سازگاری منطقی، سازگاری احتمالی و ترابط تبیینی یک باور با مجموعه ی باورهای شناسا تعین می یابد. یعنی در مواقعی که شاهد شناسا باور است، برخی ویژگیهای منطقی و احتمالی و تبیینی آن باور هم در توجیه مدخلیت دارند. اما این ویژگیهای منطقی و احتمالی و تبیینی الزاماً جزء حالات آگاهانه ی شناسا یا آنچه او می تواند بالقوه، مثلاً با بازیابی باورهای محفوظ در حافظه، به کف آورد نیستند. سخت ترین مسائل ریاضی نتیجه ی منطقی چند اصل موضوع محدودند. اما شناسا با صرف دانستن اصول موضوعه ی منطق و قواعد استنتاج منطقی به همه ی قضایای ریاضی معرفت ندارد، چون از نسبت بین اصول موضوعه و قواعد منطقی با تمام قضایای منطقی آگاه نیست اگر شناسا به تمام لوازم منطقی باورهای خود آگاهی داشت، باید به دانش آموزی که در پاسخ تمام پرسشهای آزمون هندسه پنج اصل اقلیدس و قواعد منطق را می نویسد نمره ی کامل می دادیم. از این رو تمام ویژگیهای منطقی و احتمالی و تبیینی باورهای شناسا نمی توانند برآورنده ی شرط معرفت بالفعل یا بالقوه به موجّه ها از طریق درون نگری باشند. می توان این شرط اخیر را محدود کرد و تنها آن ویژگیهای منطقی، احتمالاتی و تبیینی را که در لحظه ی تصمیم معرفتی (12) جزء حالات آگاهانه ی شناسا هستند یا به نحو بالقوه بتوانند متعلق آگاهی او قرار بگیرند در توجیه ذی مدخل دانست. اما حتی اگر بتوان این ویژگیها را به دست داد، الزاماً بر آوردگار شرط معرفت بالفعل یا بالقوه به موجّه ها از طریق درون نگری نیستند. چون در این شرط تنها شواهدی که شناسا در لحظه ی ارزیابی باور به آنها دسترسی بالفعل یا بالقوه دارد شأنیت موجّه بودن دارند. ولی فرآیند کاربست قواعد منطقی و احتمالاتی و تبیینی در دسترس شناسا، حداقل شناساهای واقعاً موجود، امری مستلزم گذشت زمان یا درنگ تصمیم معرفتی (13) است. حتی اگر 1- شناسای S در زمان T دارای شواهدی به سود باور به P باشد، 2- آن شواهد به نحو بالفعل یا بالقوه در دسترس S باشند و 3- این شواهد طی فرآیندی منطقی که در دسترس S است باورش به P را موجّه کند، توجیه باور S به P در زمان بعد از T تحقق خواهدیافت. اما درون گرا تنها امور محقق در لحظه ی بررسی باور را موجه می داند. توجه به درنگ معرفتی درون گرا را وا می دارد که در شرط همزمانی، یعنی تنها مدخلیت دادنِ امورِ در دسترس شناسا در لحظه ی بررسیِ باور در توجیه آن باور، بازنگری کند و تنها محاسبات منطقی یا احتمالاتی یا تبیینی ای را مجاز بشمارد که در درنگ مناسبی نتیجه بخش باشند.
شرط اصلاح شده ی معرفت بالفعل یا بالقوه به موجّه ها از طریق درون نگری: تنها اموری قابلیت آن را دارند که موجّه شناسا برای باور آوردن به گزاره ی p در زمان T باشند که شناسا، بالفعل یا بالقوه، بی درنگ یا طی درنگ معرفتی مناسب از طریق درون نگری، بازیابی خاطرات یا کاربست قواعد منطقی و احتمالی ای که در دسترس اوست بداند که تحقق یافته اند یا نه.
مدت درنگ مناسب از طرفی باید آن قدر طولانی باشد که شناسا بتواند نسبت منطقی یا احتمالاتی بین شواهد و باور را تشخیص دهد و از طرفی آن قدر کوتاه باشد که در آن فاصله حداقل حالات ذهنی مربوط به باور مورد بررسی تغییر نکنند. اما بسیاری از حالات ذهنی، از جمله آنها که محصول ادراک حسی اند، بسیار سریع تغییر می کنند. برای آنکه دریابید که درنگ معرفتی چقدر می تواند طولانی باشد به این مثال توجه کنید: درنگ معرفتی متناسب با توجیه انسجام گرایانه باید آن قدر باشد که شناسا بتواند سازگاری باور مورد بررسی را با تمام باورهای دیگر خود بسنجد. فرض کنید شناسا می خواهد سازگاری منطقی یکصد و سی و هشت باور اتمی مستقل خود را بسنجد. اگر او روش جدول صدق را به کار برد و اگر هر سطر جدول صدق را در زمانی که نور قطر پروتون را طی می کند برسازد و بررسی کند، آن گاه درنگ معرفتی او برای تشخیص این سازگاری بیست میلیارد سال طول خواهد کشید (یعنی تقریباً معادل مِه بانگ (14) تاکنون)!
شرط اصلاح شده ی فوق درون گرا را حداقل با دو مشکل روبه رو می کند: اولاً به نظر نمی رسد بتوان ملاکی برای درنگ معرفتی مطلوب به دست داد و ثانیاً رأی او مستلزم نتیجه ای ناپذیرفتنی است که دستگاه باورهای شناسا تا زمانی که مدت درنگ معرفتی مناسب به سر نیامده است نباید نسبت به این باورها عکس العملی نشان دهد.
مشکل دیگر شرط اصلاح شده ی معرفت بالفعل یا بالقوه به موجّه ها از طریق درون نگری این است که در بسیاری موارد شناسا حتی با بازیابی خاطرات هم به شواهد خود دسترسی ندارد. به عبارت دیگر ای بسا شناسا زمانی شواهدی به نفع باوری داشته است، اما آن شواهد را تاکنون فراموش کرده است و حتی با کاربست بازیابی خاطرات هم دسترسی به آن ممکن نیست. به نظر می رسد تعداد قابل توجهی از باورهای ما چنین اند. مثلاً ما به فواید و مضرات بسیاری از مواد غذایی باور داریم. منابع این باورها می تواند کتب درسی دبیرستان، مجلات معتبر، پزشکان، دوستان مطلع و مانند آن باشد. اما معمولاً به یاد نمی آوریم که باور خود را چگونه کسب کرده ایم. مثلاً من باور دارم که خوردن انار باعث افزایش آنتی اکسیدان بدن می شود و از این رو مفید است. اما به یاد نمی آورم چگونه این باور را کسب کرده ام. بسیاری از اطلاعات تاریخی و جغرافیایی وعلمی ما از همین گونه اند. پس باورهایی که شواهد فراموش شده ی غیرقابل بازیابی دارند شرط اصلاح شده ی معرفت بالفعل یا بالقوه به موجّه ها از طریق درون نگری را بر نمی آورند. پس درون گرا نباید آن ها را موجّه بداند، امری که شهود در تعارض است.
درون گرا می تواند در پاسخ بگویدکه باورهایی که شواهد فراموش شده دارند تنها وقتی موجّه اند که شناسا بداند، یا باور موجّه داشته باشد. معمولاً از طریق مناسبی باورهایش را بر سازد. به عبارت دیگر باورهایی که شواهدشان فراموش شده اند به سبب وجود باور پیش زمینه ای(15) «تنها باورهایی را اخذ می کنم که از منابع مناسبی به دست آمده اند» موجّه می شوند. پس این باورها هم شاهدی دارند و درون گرایی مشکل را پاسخ داده است. درمقابل، می توان مثال را پیچیده تر کرد. فرض کنید شناساهای S_1 و S_2 هر دو باور دارند که: «خوردن انار باعث افزایش آنتی اکسیدان بدن می شود و از این رو مفید است» (این گزاره را P می نامیم). هر دو شناسا نیز شواهد این باور را فراموش کرده اند و حتی با یادآوری و بازیابی خاطرات هم نمی توانند آن را باز بیابند. هر دو این شناساها باور دارند که: «تنها باورهایی را اخذ می کنم که از منابع مناسبی به دست آمده اند» اما تنها منبع برای کسب باور P موثق است و S_2، بی آنکه خود بداند، باور خود را با مطالعه ی مجله ای زرد به دست آورده است. در این صورت، طبق درون گرایی، چون شواهد و برای باور به P کاملاً یکسان است، وضعیت توجیهی آنها نیز مشابه است؛ یعنی نیز در باور به P موجّه است. چنان که پیش از این آمد، توجیه باید نسبت مناسبی با صدق داشته باشد و صدق رسان باشد، اما توجیه نسبت مناسبی با صدق ندارد. زیرا یکی از اموری که در کسب باور او مدخلیت دارد، یعنی درج مطلبی در نشریه ای زرد، نسبت مناسبی با صدق ندارد. برای روشن تر شدن مسئله فرض کنید که P صادق باشد. در این صورت و هر دو به P باور دارند و P صادق است. طبق درون گرایی هر دو این شناساها در باور به P موجّه اند. پس، اگر معرفت باور صادق موجّه باشد، باید هر دو را واجد معرفت دانست، گو اینکه صدق باور امری اتفاقی است و به همین سبب او به P معرفت ندارد. درون گرا نمی تواند توضیح دهد که چرا واجد و فاقد معرفت است، اما برون گرا ازعهده ی تبیین تفاوت وضعیت معرفتی این دو شناسا برمی آید. در بخش 4-2 راه حل برون گرا برای این مسئله را ارائه خواهیم کرد.
اشکال اخیر درون گرایی را به صدق رسان نبودن متهم می کند. برون گرایان معتقدند که صدق رسان نبودن مشکلی است که دامن تلقی تکلیفی از توجیه را، که چنان که در بخش پیش آمد مؤید درون گرایی است، نیز می گیرد. در بخش بعد به این نکته نیز خواهیم پرداخت.
1-2 انتقاداتی به تلقی تکلیفی از توجیه
در تلقی تکلیفی از توجیه، شناسا وقتی و تنها وقتی در باوری موجّه است که به تکالیف معرفتی خود عمل کرده باشد. همچنین تذکر داده شد که فرد تنها نسبت به اموری مکلف است که در دایره ی اختیار او باشند. با توجه به این مقدمات، شناسا تنها در اموری معرفتاً مکلف است که در حوزه ی اختیار او باشند. منتقدان تلقی تکلیفی از توجیه از همین منظر چنین رویکردی را به توجیه ناپذیرفتنی می دانند. زیرا معتقدند که حصول باور از امور اختیاری نیست. آنها اینگونه بر ضد تلقی تکلیفی از توجیه استدلال می کنند:افراد تنها به اموری که در دایره ی اختیار آنهاست مکلف اند.
حصول باور امری غیر اختیاری است.
پس شخص هیچ مسئولیتی در باور آوردن ندارد.
پس شخص در باور آوردن به هیچ گزاره ای تعهدی معرفتی را نقض نمی کند.
پس طبق تلقی تکلیفی از توجیه هر باوری موجّه است.
مهمترین مقدمه ی استدلال بالا مقدمه ی دوم است. به طور شهودی این مقدمه درست به نطر می رسد. فرض کنید از طریق ادراک بصری باور می آورم که نمایشگر مقابل من روشن است. صرفاً با توسل به اراده ی خود نمی توانم باور خود را درباره ی روشن یا خاموش بودن نمایشگر مقابلم تغییر دهم. برای روشن تر شدن موضوع، تفاوت باور آوردن با پذیرش را در نظر بگیرید؛ بخش 1- 3- 2-2 را به یاد بیاورید: فرض کنید که S مهندس مسئول پروژه ای است. جلسه ای با حضور او و مدیران شرکت متبوعش برقرار می شود. موضوع جلسه بررسی تمهیدات لازم برای جلوگیری از آسیب دیدن تجهیزات داخل ساختمان در فصل زمستان آینده، که سه ماه بعد فرا می رسد، است. مدیران فکر می کنند تا آن هنگام ساختمان آن قدر کامل نشده است که بتواند از تجهیزات در برابر سرما دفاع کند. فرض کنید S، با توجه به اطلاعاتی که دارد و البته انتقال آن مستلزم زمانی طولانی است، باور دارد که پروژه تا دو ماه آینده تمام خواهد شد. اما مدیران وقت زیادی برای این جلسه ندارند و باید هر چه سریعتر تصمیم گیری کنند. پس S می پذیرد که پروژه تا زمستان آینده ادامه خواهد داشت و تمهیدات لازم را پیشنهاد می کند. در اینجا S گزاره ای را پذیرفته است که به صدق آن تعهد ندارد. در مقابل، علی رغم الزاماتی که امور عملی تحمیل می کنند، S نمی تواند باور خود را تغییر دهد، اما پذیرش در اختیار اوست.
اگر چه مثالهای فوق روشن کننده اند، می توان با تحقیق در سرشت و ماهیت باور از ویژگی غیر اختیاری بودن حصول باور تبیینی به دست داد. می توان، با تدقیق در یکی از ویژگی های باور، استدلالی به نفع غیر اختیاری بودن حصول باور اقامه کرد. یکی از ویژگیهای باور این است که در حالت معمول باور نسبت به شواهد حساس است. (16) به شواهد حساس بودن باور حداقل ثابت می ماند. دقت شود که منظور از شواهد در اینجا همه ی اموری است که به نحو معرفتی در باور آوردن شخص به گزاره ای خاص دخالت دارند. این امور اعم از تجربیات حسی و باورهای دیگر شناسا هستند؛ از جمله باورهای شناسا در این باره که چه فرآیندهایی اعتماد پذیرند. از طرفی شواهد خارج از اختیار شناسا هستند. پس امری که نسبت به شواهد حساس است و معطوف به صدق است نیز خارج از دایره ی اختیار شناساست به طور خلاصه:
کسی با اراده و اختیار خود نمی تواند شواهد خود را تغییر دهد.
باور داشتن امری است حساس به شواهد (یعنی باور کمی نمی تواند تغییر کند، مگر اینکه یکی یا برخی از شواهد مرتبط او تغییر کند).
پس حصول باور امری اختیاری نیست.
به نحو دیگری می توان ادعای غیر اختیاری بودن حصول باور را صورت بندی کرد. یکی دیگر از ویژگی های باور معطوف به صدق بودن است. باور به یک گزاره شناسا را به صدق آن گزاره متعهد می کند. همین ویژگی باور است که سبب ناپذیرفتنی بودن چنین اظهاری است: «باور دارم باران می بارد ولی باران نمی بارد». مانند شواهد، صدق هم خارج از اختیار شناساست. پس امری که معطوف به صدق است نیز خارج از اختیار شناساست. پس امری که معطوف به صدق است نیز خارج از دایره ی اختیار شناساست. باور به این سبب معطوف به صدق است که یک حالت ذهنی بازنمایانه است؛ بازنمایی اموری که خارج از اختیار شناسا هستند. تنها اموری می توانند بازنمایانگر جهان خارج مستقل از ذهن باشند که تحت اختیار شناسا نباشند. به عبارت دیگر تنها امور انفعالی بازنمایانگرند. مثلاً گرایش گزاره ای خواست را در نظر بگیرید. وقتی شناسایی دارای چنین گرایش گزاره ای است، محتوای خواست او نه تنها بازنمایانگر چیزی در جهان نیست، بلکه غیر بازنمایانه است، یعنی معطوف به تحقق امری است که شناسا فکر می کند تحقق ندارد. شناسا در برساخت گرایش گزاره ای خواست فعال است. به طور خلاصه: باور معطوف به صدق است. معطوف به صدق بودن یعنی بازنمایانه بودن. بازنمایانه بودن یک گرایش گزاره ای مستلزم انفعالی بودن آن است. انفعالی بودن نیز چیزی جز غیر اختیاری بودن نیست.
در مقابل، قائلان به تلقی تکلیفی از توجیه معتقدند باید بین دو نوع اختیاری بودن تفکیک کرد: به نحو مستقیم اختیاری بودن و به نحو غیر مستقیم اختیاری بودن. استدلالها و شهودهایی که مؤید غیر اختیاری بودن حصول باورند تنها به نحو مستقیم اختیاری بودن را نفی می کنند. مثالی روشن کننده خواهد بود. اینکه وزن یک شخص چه مقدار است. همانند بسیاری از امور واقع دیگر، خارج از اختیار مستقیم شخص است؛ هیچ کس نمی تواند تنها با اراده کردن در زمان t وزن خود را در زمان t تغییر دهد. اما وزن شخص، مورد نظر برنامه ی غذایی و شیوه ی زندگی دیگری را پی می گرفت، با توجه به اینکه چنین اموری در اختیار شخص اند، می توانست وزن خود را در زمان t تغییر دهد. یعنی شخص می تواند از طریق اموری که در اختیار اوست برخی امور را که مستقیماً در اختیارش نیستند. تغییر دهد. مهمتر اینکه اموری که به نحو غیر مستقیم در اختیار شناسا هستند نیز در دایره ی تکلیف او می گنجند. مثلاً شخصی که بر اثر انتخاب شیوه ی تغذیه و زندگی وزن مناسبی نداشته باشد قابل سرزنش است.
باور آوردن نیز این گونه است. مثلاً اگر شخصی چشمان خود را ببندد، دارای باورهای بصری نخواهد شد، اما استفاده یا عدم استفاده از بینایی در اختیار شناساست. پس شناسا در حصول باورهای متخذ از ادراک بصری به نحو غیر مستقیم مختار است. پس کسی که چشمان خود را نگشاید، به برخی از تکالیف معرفتی خود عمل نکرده است. فرض کنید شخص S_1 باور دینی ندارد. اما از طرفی باور دارد، مثلاً با مشاهده ی اشخاص دیگر، که اگر فلان و بهمان سلوک را پی بگیرد یا چنین و چنان کتابهایی را مطالعه کند، واجد باورهای دینی خواهد شد. به طور مشابه فرض کنید که S_2 به نظریه ی تکامل باور ندارد. اما مشاهده کرده است که قریب به اتفاق کسانی که زیست شناسی خوانده اند به نظریه تکامل باور دارند. او می تواند در یک دوره ی زیست شناسی ثبت نام کند و واجد باور به نظریه ی تکامل شود. S_1و S_2 به نحو غیر مستقیم به باورهای خود دسترسی دارند و از این رو نیز مسئول باورهای خودند. استدلال مدافع تلقی تکلیفی از توجیه را می توان این گونه صورت بندی کرد:
باور داشتن امری است حساس به شواهد (یعنی باور کسی نمی تواند تغییر کند، مگر اینکه یکی یا برخی از شواهد مرتبط او تغییر کند.)
شواهد به نحو غیر مستقیم در اختیار شناسا هستند (یعنی شخص می تواند چنان رفتار کند که برخی شواهد او عوض شوند.)
پس حصول باور به نحو غیر مستقیم تحت اختیار شناساست.
پس باور داشتن می تواند موضوع تکلیف باشد.
اشکال دیگری که به تلقی تکلیفی از توجیه گرفته شده است صدق رسان نبودن توجیه تکلیف مدارانه است. برای نشان دادن صدق رسان نبودن توجیه تکلیف مدارانه مثالهای نقضی ارائه می شود که در آن مثالها شهوداً شناسا قابل سرزنش نیست، اما هدف صدق تأمین نمی شود. این دو مثال را در نظر بگیرید:
مثال شستشوی مغزی:
فرض کنید جونز اسمیت را شستشوی مغزی داده است، یعنی اسمیت را چنان تحت تأثیر قرار داده است که رابطه ی او را با جهان خارج قطع کرده است و اسمیت را دارای باورهایی کرده است که خود می خواهد. این باورها البته ربطی به جهان خارج ندارد. کسی که شتسشوی مغزی شده است درباره ی کذب باورهایش مسئولیتی ندارد و شهوداً او را به سبب باورهایی که بر اثر شستشوی مغزی می سازد قابل سرزنش نمی دانیم. هرچند باورهایی که جونز از طریق شستشوی مغزی در اسمیت به وجود می آورد اکثراً کاذب باشند. پس در این حالت اسمیت طبق تلقی تکلیف مدارانه از توجیه موجّه است، گو اینکه این توجیه هدف صدق را برنمی آورد.
مثال ساکن قبیله ی بدوی: فرض کنید اسمیت در قبیله ای بدوی به دنیا آمده است. افراد این قبیله هیچ ارتباطی با دیگران ندارد و در دل جنگلی انبوه زندگی می کنند. افراد قبیله معتقد به اختربینی اند و هر تصمیمی را منوط به اختربینی می کنند. هر گاه یکی از پیش بینی های آنها نادرست از آب درآید، به طرز هوشمندانه ای مقصر نادرستی پیش بینی ها را اموری غیر از اختربینی می دانند. اسمیت، همچون دیگر افراد قبیله، تحت مرجعیت بزرگان قبیله و سنت مسلط در قبیله به اختر بینی باور می آورد. به نظر می رسد در چنین شرایطی اسمیت به عنوان انسانی معمولی قدرت نقد باورهای مسلط متخذ از سنت را ندارد. اگر او چنین قدرتی نداشته باشد، به سبب پذیرش باورهای محصول اختربینی قابل سرزنش نیست. گو اینکه اکثر باورهایی که اختربینی می سازد کاذب است. در اینجا نیز تأمین هدف صدق با توجیه تکلیف مدارانه در تعارض است.
شایسته تذکر است که صدق رسان بودن و تأمین هدف صدق بیشتر نتیجه ی حاصل شده را ملاک داوری در موجّه بودن و موجّه نبودن می داند و تلقی تکلیفی از توجیه، چنان که از نامش برمی آید، تکلیف شخص را معیار قضاوت موجّه بودن یا نبودن می داند. همان طور که دو نظریه ی اخلاق هنجاری تکلیف گرایی و نتیجه گرایی همیشه احکام یکسانی در مورد حسن و قبح اعمال صادر نمی کنند، تلقی تکلیفی از توجیه و تلقی صدق رسانه از توجیه نیز همیشه قضاوت یکسانی درباره ی موجّه یا غیر موجّه بودن باورها نمی کنند.
پی نوشت ها :
Deontological
Truth goal
Truth- coducivity
Perspectival
به این چند تعریف مختلف که معرفت شناسان از درون گرایی به دست داده اند توجه کنید.
«نظریه ی توجیهی درون گرایانه است اگر و فقط اگر [طبق آن نظریه] تمام عوامل مورد نیاز برای اینکه باوری برای شناسایی معرفتاً موجّه شود به طور شناختی در دسترس شناسا باشد» ( Bon.Jour,1992:131)
«برخی پیشنهاد کرده اند که توجیه امری است کاملا مبتنی بر درون ذهن [شناسا] بدین معنی که [توجیه] می باید در دسترس تأمل یا درون نگری شناسا باشد؛ این نگره را می توان درون گرایی در توجیه خواند» (Audi, 1998:233-4)؛
«درون گرایی در معرفت شناسی نگره ای است که طبق آن تنها حالات درونی شناسا در تعیّن بخشیدن به اینکه کدام باور شناسا موجّه است مدخلیت داشته باشد» (Pollock, 1992:394)؛
«اگر شناسایی باور خود را از طریق تفکر کاملاً مناسبی به دست آورد و آن را توثیق کند، آن گاه او در باورش بدان باورها موجّه است؛ و آنچه مناسب بودن یک اندیشه را نشان می دهد اموری است که صرفاً به درون ذهن شناسا وابسته است و امور بیرونی مدخلیتی در آن ندارند» (Sosa, 2003: 144)
چنان که دیده می شود دو خوانش از درون گرایی وجود دارد. دو نقل قول اول بر دسترس پذیر بودن موجِّه ها تأکید می کنند. طبق این خوانش شناسا تنها آن گاه در باوری موجّه است که به عوامل توجیه دسترسی داشته باشد. این نگره را درون گرایی دسترسی محور (accessibilism) نامیده اند. در مقابل، دو نقل قول اخیر به جنبه ی درون ذهن بودن تأکید می کنند. یعنی تنها آنچه در درون ذهن است شأن موجِه بودن دارد. این خوانش ذهن گرایی (mentalism) خوانده می شود. اختلاف دو رویکرد مخصوصاً وقتی اهمیت می یابد که طبق برخی نظریه های معنا، محتوای حالات ذهنی التفاتی انسان امری صرفاً درونی نیست.
Ought implies can
Evidentialism
همه ی معرفت شناسانی که به شاهدگرایی در توجیه قائل اند تلقی تکلیفی از توجیه را نمی پذیرند.
Reflection
Stored beliefs
Retrieve
Doxastic decision
Doxastic decision interval
Big- bang
Background belief
از این جهت در متن «شرایط معمول» آمد که ممکن است در برخی شرایط چنین نباشد. مثلاً ممکن است کسی را با استفاده از دارویی خاص به باوری خاص مجبور کرد. در چنین شرایطی نیز باور غیر اختیاری است. شرایط مشکل آفرین تر شرایطی است که شخص، با علم به اینکه دارویی خاص باوری خاص را به وجود می آورد، از آن دارو استفاده کند. این حالت هم نوعی اختیار غیر مستقیم بر باور را نتیجه می دهد. مفهوم غیر مستقیم اختیاری بودن باور در ادامه خواهد آمد.
منبع: زمانی، محسن، (1391)، آشنایی با معرفت شناسی، تهران: چاپ اول: (1391) .