ایجاد انسجام اجتماعی از آ‌موزش و پرورش

به طور کلی در تجزیه و تحلیل مؤلفه های گوناگون در مسائل اجتماعی، دو نظریه کلی را می توان مشخص کرد؛ البته جدا کردن این دو نظریه از یکدیگر به سادگی صورت نمی گیرد و شاید منطقی هم به نظر نرسد. با وجود این، از جهت
چهارشنبه، 29 آبان 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ایجاد انسجام اجتماعی از آ‌موزش و پرورش
ایجاد انسجام اجتماعی از آ‌موزش و پرورش

 

نویسنده: دکتر حسن روحانی




 

به طور کلی در تجزیه و تحلیل مؤلفه های گوناگون در مسائل اجتماعی، دو نظریه کلی را می توان مشخص کرد؛ البته جدا کردن این دو نظریه از یکدیگر به سادگی صورت نمی گیرد و شاید منطقی هم به نظر نرسد. با وجود این، از جهت سهولت در بررسی و درک آسان تر معضلات و مسائل اجتماعی این تفکیک لازم است؛ به خصوص که همواره عدم انسجام اجتماعی به معنای سازمان ناپذیری اعضای جامعه و رشد رفتارهای انحرافی دانسته می شود. در واقع نمی توان و نباید این دو مفهوم را از یکدیگر جدا کرد، اما شاید بتوان گفت رفتارهای انحرافی و یا عدم انسجام اجتماعی هر یک می توانند هم به عنوان متغیر مستقل و هم متغیر وابسته به حساب آیند.(1)
به این ترتیب که در شرایطی خاص، رفتارهای انحرافی نقش متغیر مستقل را ایفا می کنند و به عکس. بنابراین بحث از تقدم هر یک از این دو مفهوم بر دیگری، در حکم بحث از «ترجیح بلامرجح» است.
«عدم انسجام اجتماعی» و «رفتارهای انحرافی»دو مفهوم متفاوت، اما جدایی ناپذیر هستند. در عین حال برخی معتقدند که اصولاً «نظام گسیختگی» وجود ندارد، بلکه آنچه وجود دارد، وقوع دگرگونی در ساختارهای اجتماعی است. به عنوان مثال، برخی برای تعریف سازمان ها و ساختارهای اجتماعی موقعیت هایی را در نظر می گیرند،‌ از جمله اینکه در درجه اول معتقدند بایستی اساساً سامان اجتماعی وجود داشته باشد و هنگامی سامان اجتماعی وجود دارد که الگوهای تثبیت یافته و هنجارهایی برای رفتارها وجود داشته باشد و اشخاص (اعضای گروه های خرد اجتماعی) بدانند چگونه باید رفتار کنند. (البته گاه رفتارها حالات مختلفی دارند و شخص می تواند بدون آنکه هنجارها به هم بخورند، یکی از آن حالات را انتخاب کند). به طور خلاصه از جمله نشانگان سامان مندی اجتماعی این است که رفتارها دارای زمان و مکان مشخصی باشند و این اصل، اساس و پایه سازماندهی اجتماعی است.
به عبارت دیگر، هرگاه نقش ها تعیین شده باشند، سازمان اجتماعی وجود دارد و در غیر این صورت، نظام گسیختگی یا عدم انسجام اجتماعی پدید آمده است و رفتار اجتماعی بهنجار به راحتی شناخته و تعریف نمی شود؛‌ یعنی معلوم نیست چه کسی، کجا، چه وقت، چه رفتاری باید از خود نشان دهد.
هرگاه کنش متقابل وجود داشته باشد، امکان به وجود آمدن گسیختگی نیز وجود خواهد داشت. می توان گفت عدم انسجام اجتماعی عکس سامان مندی اجتماعی است و بنابراین مقدمه ای برای ایجاد دگرگونی اجتماعی به شمار می رود. با توجه به این امر، بعضی از نظام های اجتماعی نظارت هایی بر نگهداری سازمان خود ندارند و از این رو ممکن است نظام موجود بر هم خورد و نظام جدیدی جایگزین آن شود و یا حتی با برهم خوردن نظام قدیم، هیچ گونه نظام جدیدی جای آن را نگیرد.
نظریه ی هگل نیز از جهتی بر این نکته انگشت می نهد که هرگاه وضعیتی برخلاف هنجارهای نظام موجود به وجود آید، مقدمه تغییر نظام اجتماعی فراهم می آید و در این صورت، نظام جدیدی در مقایسه با آنچه موجود بوده است، جایگزین خواهد شد. قابل ذکر است که برخی نظام های اجتماعی دارای سازوکار تجدید سازمان هستند و می توانند سازمان درهم ریخته را شکل دهند. به عنوان مثال، چنانچه کارمندی به درستی وظایف خود را انجام ندهد و باعث برهم خوردن سازمان اجتماعی خاصی شود، می توان با نشاندن شخص دیگری به جای آن، سازمان را دوباره سامان بخشید و یا از طریق جریان پاداش و «تنبیه»(2) سازمان به هم خورده را سامان داد.
نظام آموزش و پرورش از جمله نهادهای اجتماعی است که حافظ انسجام است. به عبارت دیگر نقش کنترل کننده و ثبات بخش در جهت تبیین رفتارهای بهنجار را دارد. تعیین اقسام رفتارهای نابهنجار و شکل دادن به ساختار ارزشی جامعه از جمله کارکردهای نظام آموزش و پرورش است. به دلیل نقش کلیدی آموزش و پرورش در روند جامعه پذیری افراد در جامعه، از سویی می توان به کمک این نظام، نقاط پیوند بخش های مختلف جامعه را مشخص ساخت و از سوی دیگر می توان الگوهای فراگیر ارزشی و هویتی را اشاعه داد.
نشانگان عدم انسجام اجتماعی بیانگر وجوه غیرکارکردی یک جامعه است که خصوصاً شامل نظام آموزش و پرورش می شود. هنگامی جامعه ای«کارکردی»(3) و «کارآمد» دانسته می شود که تمام بخش های آن به درستی وظایف خود را انجام دهند و منظور از جامعه «غیرکارکردی» (4) نیز جامعه ای است که یک یا چند بخش آن از وظایف عرفی خود تخطی نمایند. عدم انسجام اجتماعی زمانی پدید می آید که چند بخش از جامعه، دچار حالت عدم کارکرد صحیح شوند. عوامل اساسی به وجود آورنده نظام گسیختگی یا عدم انسجام اجتماعی را می توان به ترتیب زیر بیان نمود:
الف- هرگاه در یک اجتماع، اجتماعی کردن افراد به درستی صورت نگیرد و نهادهای اصلی در این زمینه (یعنی خانواده و آموزش و پرورش) ضعیف باشند، عدم انسجام اجتماعی امکان بروز می یابد. به عنوان مثال هرگاه در یک اجتماع، مهاجرت های بسیاری رخ دهد، به طوری که نقش ها به درستی ایفا نشوند و اجتماعی کردن دچار اشکال گردد، به ناچار نظام گسیختگی یا عدم انسجام اجتماعی، فرصت بروز می یابد.
ب- هرگاه در یک نظام اجتماعی، ناراحتی های موجود هیچ راهی جهت تخفیف نیابند، امکان بروز گسیختگی اجتماعی تقویت می شود. در برخی اجتماع ها، با روی آوردن افراد به ورزشی هایی نظیر مشت زنی و کشتی، کشش های روانی حاصل از تیرگی روابط و شکاف های اجتماعی که خود می تواند موجب بروز گسیختگی اجتماعی گردد، تخفیف می یابد. به این ترتیب در عکس این حالت (یعنی در وضعیتی که هیچ راهی برای تخفیف کشش های روانی وجود نداشته باشد)، نظام گسیختگی امکان بروز خواهد یافت. یک نظام آموزش و پرورش بسته که تمامی قوای جسمانی و بیرونی اعضای خود را سرکوب می کند، غالباً جامعه را به سمت عدم انسجام پیش می برد.
ج- هرگاه نظام اجتماعی با محیط همخوانی نداشته باشد، ممکن است عدم انسجام اجتماعی پدید آورد. به عنوان مثال اسکان عشایر به دلیل اینکه وضعیتی ناهمخوان با کل فلسفه وجودی زندگی عشیره ای است، خصوصاً اگر با زور تحمیل گردد،‌ به آسانی ممکن است موجبات گسیختگی اجتماعی را فراهم سازد.
د- در یک نظام اجتماعی که هدف های آن مشخص است، اما همه اعضا امکان دست یافتن به هدف های تعیین شده را ندارند، عدم انسجام بروز می کند.
هـ- در جوامعی که ارتباط کافی میان گروه های اجتماعی وجود ندارد، امکان نظام گسیختگی افزایش می یابد. جدایی مراکز شهری از مراکز روستایی در صورتی که هر دو عضو یک جامعه واحد باشند، مثالی برای این گونه عدم ارتباط میان بخش های مختلف اجتماع است.
و- هنگامی که پایگاه های مختلف اجتماعی افراد با یکدیگر تناسب و همخوانی نداشته باشد و از این لحاظ فشارهای مختلفی بر افراد وارد شود و آنها از درک این نکته که در هر پایگاه چگونه باید رفتار کنند، عاجز شوند و این وضعیت در مورد بسیاری از افراد آن اجتماع صادق باشد، در این صورت بروز عدم انسجام اجتماعی محتمل است.(5)

انسجام اجتماعی و آموزش و پرورش

انسجام اجتماعی از جمله موضوعات اساسی است که از دیرباز مورد توجه صاحب نظران علوم اجتماعی بوده است. انسجام اجتماعی گرچه موضوعی دیرینه است، اما با توجه به اهمیت راهبردی آن،‌ نه تنها موضوعیت خود را از دست نداده، بلکه با توجه به تحولات جهان معاصر بیش از گذشته در کانون مطالعات قرار دارد. در این راستا، مفاهیمی نظیر انسجام اجتماعی، نظم اجتماعی، ساختار اجتماعی، آرایش اجتماعی، زیست جهان، منظومه ی اجتماعی و وفاق اجتماعی همگی از یک خانواده اند. به عبارت دیگر تمامی این نوع مفاهیم دارای ارتباط مفهومی و منطقی با یکدیگرند، گرچه بدیهی است که حوزه و معنای مفهومی هر کدام متفاوت است.(6)
هرچند که عناصر تشکیل دهنده و مؤلفه های انسجام اجتماعی رابطه ای انفکاک ناپذیر با یکدیگر دارند، با وجود این از لحاظ تحلیلی می توان این عناصر را به طور جداگانه این چنین احصاء نمود:
1. نوعی توافق اجتماعی؛
2. مجموعه ای از اصول و قواعد اجتماعی؛
3. تعامل؛
4. احساس مشترک.
چنانچه بخواهیم این عناصر را- که کم و بیش به صورت ضمنی در مفهوم انسجام اجتماعی مندرج اند- به نحو صریح در یک تعریف بگنجانیم، می توان گفت انسجام اجتماعی عبارت است از «پیوند میان اعضای یک جامعه که از توافق جمعی بر سر مجموعه ای از اصول و قواعد اجتماعی که در یک "میدان تعاملی اجتماعی"(7) که خود موجد انرژی عاطفی است،‌ حاصل می شود.» انرژی عاطفی همزمان نتیجه و موجد انسجام اجتماعی است.
پیش از آنکه اهمیت انسجام اجتماعی برای بعضی از جنبه های اساسی اجتماعی مانند توسعه اجتماعی، ثبات سیاسی، اعتماد اجتماعی، تعاون اجتماعی، برخورد فعالانه و انتخابی با نفوذ فرهنگ خارجی و نظام شخصیتی و اختلالات روانی و غیره مطرح شود، لازم است توضیحاتی درباره ی مفهوم نظم اجتماعی داده شود.
با توجه به جهانی شدن فزاینده ی پدیده های مختلف اجتماعی مانند اقتصاد و سیاست و ارتباطات جمعی و علوم و تکنولوژی و انقلاب اطلاعاتی، برخی از جامعه شناسان تا آنجا پیش رفته اند که مدعی حذف مقوله «جامعه» شده اند. با نگاه دقیق به تحولات جاری جهان، می توان به اهمیت ماهیت نظم برای هر کشور در چارچوب دولت-ملت ها پی برد. با عنایت به فرایند جهانی شدن، می توان با اندکی تعمق به این نکته مهم و حساس رسید که چگونه حتی اهمیت حد و مرز جغرافیایی جای خود را به اهمیت حد و مرزهای اجتماعی و فرهنگی سپرده است؛ حد و مرزی که دیگر تسلیحات نظامی قادر به نگهداری آن نیست،‌ بلکه ماهیت و میزان استحکام نظم اجتماعی می تواند به پاسداری و حفاظت از آن بپردازد. به تعبیر دیگر، تعاریف مربوط به مقولات اجتماعی و سیاسی نه در مؤلفه های مادی دولت- ملت، بلکه در مؤلفه های معنوی و غیرمادی آن صورت می پذیرد. چالش فرهنگ و هویت در عصر جهانی شدن از آنجا نشئت می گیرد که پدید آمدن یک هویت جهانی واحد، رفته رفته موجب کمرنگ شدن هویت ملی و برجسته سازی شکاف های درون دولت- ملت ها شده است.
حفظ انسجام اجتماعی از سوی نهادهایی نظیر آموزش و پرورش، به مثابه ی بازتعریف هویت فرهنگ ملت ها حائز اهمیت است؛ زیرا بایستی احساس پیوند با یک ملت واحد را به افراد القا نماید و از سوی دیگر، هنجارهای اجتماعی و ارزش های غالب رسمی و غیررسمی را تحکیم بخشد. این احساس انسجام در عالی ترین شکل خود به نوعی احساس افتخار از اطاعت از ارزش های رسمی منتهی می شود. انصافاً آموزه های پیش بینی شده برای نظام آموزش و پرورش هنگامی در جهت انسجام پیش می رود که به همان ترتیب که در حوزه کلان فکری، تکثرها و قومیت ها را کمرنگ می سازد، در حوزه ی خرد به شناخت و سپس اطاعت از هنجارها ختم گردد. هنجارهایی که معیار انسجام اجتماعی اند، در قالب نظم اجتماعی قابل تبیین هستند.
«نظم اجتماعی» (8) را می توان در دو گونه متمایز طبقه بندی کرد: نخست «نظم بیرونی»(9) یا نظم سیاسی است و دیگری «نظم درونی»(10) یا نظم فرهنگی. در نظم سیاسی، نظم اجتماعی به صورت بیرونی و از بالا به پشتوانه ی قدرت اعمال و مستقر می شود. اعضای جامعه در این نظم با توجه به منافع خود به سازگاری بیرونی تن می دهند. در چنین نظمی، انسجام اجتماعی بسیار ضعیف و شکننده است. به طریق اولی در چنین نظمی، «اعتماد اجتماعی متقابل تعمیم یافته»(11) و تعهد درونی تعمیم یافته و «وابستگی عاطفی تعمیم یافته»(12) یا ضعیف است و یا وجود ندارد. در این حالت می توان شاهد نوعی «خلأ جامعه شناختی»(13) بود که میان سطح گروه اولیه و سطح جامعه ی ملی وجود دارد و می توان آن را به ضعف جامعه ی مدنی نسبت داد که به صورت متعارف در میانه شهروند و دولت واقع است. این گونه از نظم، در آموزش های رسمی نظام آموزش و پرورش از طریق آموزش های مستقیم و اعمال تشویق برای جلوه های بیرونی نظم گسترش می یابد.(14)
در نظمی که مبتنی بر انسجام اجتماعی تعمیم یافته باشد، اجتماع عام (ملی) انحصار منابع و پاداش های ارزشمند را اساساً خود در اختیار می گیرد و از این رو مرزهای اجتماعی بیشتر مسدود و به تبع آن قدرت مانور نیروهای گریز از مرکز، (اعم از اخلالگران نظم اجتماعی و منحرفان یا نیروهای مخالف سیاسی) کمتر می شود. به علت وجود انسجام اجتماعی حفظ طراوت فرهنگی به صور مختلف از جمله از طریق فرایند قدسی شدن متناوب ارزش ها- ارزش ها بی آنکه مشخصاً قدسی معرفی شوند، دارای نوعی قداست در اذهان شهروندان می شوند- و به دنبال آن کنترل و مدیریت جریان انرژی عاطفی در جامعه به راحتی میسر می گردد. تأثیرات انسجام اجتماعی در میزان نظم که هر دو برآمده از خاستگاه آموزش و پرورش هستند، از این قرار است:
الف- انسجام اجتماعی موجبات ثبات سیاسی را فراهم می کند.
ب- انسجام اجتماعی دو مشکل بنیانی را که هر نظم اجتماعی بالقوه با آن دست به گریبان است، یعنی پیش بینی پذیری رفتارهای اجتماعی و تعاون اجتماعی را حل می کند.
ج-با حل دو مشکل فوق و به دلیل ظهور اعتماد اجتماعی متقابل، زمینه برای همکاری اجتماعی و مشارکت اجتماعی که خود پیش شرطی برای اصلاح و توسعه ی اجتماعی است، فراهم می گردد.
د- با وجود انسجام اجتماعی گسترده و تعمیم یافته و هویت های جمعی بارز و نسبتاً یکپارچه، جامعه در برخورد با فرهنگ های بیگانه و فرایند انتشار فرهنگی، هر آن در ابعاد مختلف، تحرک بیشتری کسب می کند؛ ضمن اینکه می تواند در مقابل عوامل مخرب از خود مصونیت بیشتری نشان دهد و همزمان به صورت فعالانه با آنها برخورد نماید و به صورت گزینشی برخی از عناصر آنها را به نفع خود جذب کند.
هـ - از جمله راه های کاهش میان اخلاق نظری و اخلاق عملی، تقویت انسجام اجتماعی عام و تعمیم یافته است. در نظام اجتماعی که بر اساس انسجام اجتماعی عام و تعمیم یافته استوار است، از نظام آموزش و پرورش انتظار می رود که نظام شخصیتی مطلوب را واجد تمایلاتی نظیر وابستگی عاطفی تعمیم یافته به اجتماع و هویت جمعی تعمیم یافته و تعهد درونی تعمیم یافته و خردگرایی و سوگیری عام گرایانه نسبت به موضوعات اجتماعی و فرهنگی تنظیم نماید. در این گونه نظام آموزش و پرورش، همه ی افراد و موضوعات اجتماعی به یک چشم نگریسته می شوند.
به عبارت دیگر، همه ی کنشگران دیگر از «ما»ی تعمیم یافته یا «اجتماع عام» هستند و نه از غیر«ما» و یا از«ما»های کوچک تر، مانند خانواده و گروه های قومی. از این رو نظام آموزش و پرورش، احساس تکلیف نسبت به تمامی اعضای«ما»ی عام را طبق قواعد اخلاقی (اخلاق نظری) درونی شده، به یکسان تبلیغ می کند. به عبارت دیگر احساس تکلیف و رعایت حقوق دیگران(اخلاق عملی) در روابط اجتماعی با اخلاق نظری مطابقت دارد. به عکس هر قدر«ما»ی عام یا «اجتماع عام» که مبتنی بر انسجام اجتماعی تعمیم یافته است، ضعیف تر گردد و«ما»های کوچک تری مانند خانواده، گروه های اولیه دوستی و قومی- زبانی قوی تر شوند، شکاف اخلاق نظری و اخلاق عملی، عمیق تر می شود.
در نظم انسجامی، نظارت اجتماعی بیشتر بر اساس خجالت و تقصیر است تا احساس ترس و بیم؛ زیرا در چنین نظمی سلوک و منش افراد بر اساس تعهد درونی و تمایل به «خودتنظیمی»(15) صورت می گیرد. بدین ترتیب هرگاه انسجام اجتماعی عام و تعمیم یافته وجود داشته باشد، احتمال انحراف از قواعد اجتماعی کاهش می یابد. نظم موردنظر در آموزش و پرورش هر اندازه به سمت آموزه های خودکنترلی پیش رود، بر انسجام اجتماعی تأکید بیشتری دارد. در حقیقت نظام آموزشی مبتنی بر نهی و تنبیه بایستی هرچه بیشتر به سمت تبیین و انگیزه بخشی های ارزشی پیش رود. در این حالت اخلاق تعلیم داده شده در نظام آموزش و پرورش وجه غالب درونی می یابد و هرچه بیشتر به وجوه عام اخلاق در چارچوب«ما»ی تعمیم یافته می پردازد. مفاهیم اخلاقی مورد تدریس در این صورت، علاوه بر تأکید بر ارزش های نظام اجتماعی و سیاسی، به تبیین حسن و قبح فی نفسه در اعمال می پردازد.
و- انسجام اجتماعی علاوه بر نشانگان قابل معاینه و مشاهده ی آن گویای نوعی احساس یا «عاطفه»(16) است. غالباً این اتفاق نظر وجود دارد که عاطفه موضوعی کاملاً خصوصی است که منبعث از دستگاه اعصاب خودکار است که حتی از اراده ی آگاهانه فرد نیز خارج است، اما نباید این واقعیت را هم از نظر دور داشت که غالباً این روابط اجتماعی هستند که اعصاب را تحریک می کنند. در تحلیل جامعه شناختی می توان پنج «احساس منفی»(17) یعنی تقصیر، خجالت، اضطراب، افسردگی و عصبانیت را موجد روابط اجتماعی دانست. به همین ترتیب، روابط اجتماعی در دو بُعد قابل تبیین اند که شامل بُعد قدرت و بُعد منزلت می شود. بُعد رابطه ی قدرت حاوی زورگویی، اجبار، تهدید، تنبیه، ‌سلطه یابی و غیره است. بُعد رابطه ی منزلتی حاوی ایثار، ‌حمایت عاطفی، دوستی، تمجید و غیره است.
نظام آموزش و پرورش در جهت حفظ و بازتولید انسجام اجتماعی بایستی بر رابطه ی منزلتی با دانش آموزان تأکید نماید. هنگامی که سامانه آموزش و پرورش با اجزای خود رابطه ای منزلتی را شکل دهد، طبعاً دانش آموزان نیز هرچه بیشتر خواهند کوشید این نوع رابطه را در میان خود بازتولید کنند. این امر همواره بایستی با آگاهی سامانه و با تعریف «دیگری» شکل گیرد. آموزش و پرورش در متون درسی و نیز در نوع روابط نظام مند خود بایستی برای تعریف«دیگری» ها تلاش نماید و در این روند، ناهنجاری ها و ضدارزش ها را تبیین کند. رشد روابط قدرت به تحریک احساسات منفی می انجامد، به عنوان مثال، احساس تقصیر زمانی بروز می کند که فرد اذعان داشته باشد رفتار او برای مثال با دیگران، مطابق با ارزش های اخلاقی درونی شده نیست. وقوف به این امر باعث برانگیخته شدن احساس تقصیر در فرد می شود. احساس تقصیر برانگیخته شده می تواند خود شخص را هدف قرار دهد و درون فکن گردد. به این ترتیب، تقصیر به صورت تأسف و پشیمانی و تمنا برای رهایی از «درد روانی»(18) حس می شود. هنگامی می توان این احساس را موجب برهم خوردن انسجام اجتماعی دانست که فراگیر شده باشد. هنگامی که نظام آموزش و پرورش به تعریف هنجارها و نه صرفاً ارزش های عمومی و کلی توجه کافی نشان نداده باشد، احساس تقصیر نهادینه شده مدلول دال های متعددی خواهد بود که رفته رفته انسجام شخصیتی و سپس انسجام اجتماعی را مورد آسیب قرار خواهد داد.
از سوی دیگر، زمانی که در روابط قدرت در نظام آموزش و پرورش عدم توازن وجود داشته باشد، کنشگری که در روابط دارای قدرت کمتری است، نسبت به تخطی و تجاوز فرد قدرتمند آسیب پذیر است و انتظار اینکه دیگری از قدرت استفاده خواهد کرد، موجد اضطراب می شود. به عبارت دیگر، زمانی که اضطراب درون فکن می شود، کسری قدرت، موجد حس بیم و مجازات قریب الوقوع خواهد شد که اغلب با اضطراب همراه است. در نظم بیرونی که فاقد انسجام اجتماعی کامل است، روابط ابزاری غالب است و پشتوانه ی تنظیم چنین روابطی به طور عمده، قدرت است. از این رو اضطراب و بیم از سویی اسباب کنترل اجتماعی از طریق سازگاری بیرونی است و از سوی دیگر نتیجه ی روابط نامتوازن قدرت می باشد. روابط ابزاری در آموزه های نظام آموزش و پرورش بایستی هرچه بیشتر نفی شود؛ به ویژه آنکه افزایش نظم بیرونی و روابط قدرت منجر به گسترش عدم تعادل روانی در بُعد کلان است.

راهبردها

1.جهت ایجاد انسجام اجتماعی بیشتر، نظام آموزش و پرورش بایستی احترام به تمامی نمادهای هویت ملی را توسعه دهد. این نمادها عبارت اند از: پرچم، سرود ملی، ‌زبان و خط رسمی و همچنین دین و مذهب رسمی، ‌رهبری، نظام(دولت)، پول رایج و میراث فرهنگی.
2.موفقیت ها و افتخارات ملی گذشته در طول تاریخ، احساس تعلق به ملت واحد را تقویت خواهد کرد و احساس افتخار را در دانش آموزان نسبت به ملیتشان برخواهد انگیخت. تشریح شجاعت ها و رشادت ها و مدیریت رهبران بزرگ دینی و به ویژه در پیروزی انقلاب اسلامی و سرداران و سربازان ایرانی در جنگ ها و مبارزات مختلف، به ویژه هشت سال دفاع مقدس، پیوند اجتماعی لازم را که مسبوق به حافظه ی تاریخی واحد است، ارتقا خواهد بخشید.
3.سیاست گزاری آموزشی علیه شکاف های قومی از مهم ترین مؤلفه های انسجام در نظام آموزش و پرورش است. با توجه به اقتضائات عصر جهانی شدن، بایستی ذکر آموزه های مبتنی بر احساس ملت واحد به موازات تکریم و به رسمیت شناخته شدن تمامی قومیت ها و اقلیت های زبانی و فرهنگی صورت پذیرد. متون درسی و غیردرسی و نیز فعالیت های فوق برنامه مدارس باید دانش آموزان را با قومیت ها و نمادهای فرهنگی آنها، ‌مانند لباس، زبان، غذاها و سنت ها و باورها و جلوه های هنری شان از قبیل آوازها و صنایع دستی آشنا سازد. همچنین افتخارات هر قوم در طول تاریخ باید یادآوری شود و نقش اقوام در حوادث بزرگ تاریخی ایران زمین مورد اشاره قرار گیرد. این فرایند جذب دیگران و انسجام بخشی،‌ افراد آینده اجتماع را در پذیرش تفاوت های زیبای درون ملی آماده تر می سازد. به ویژه آنکه احساس در حاشیه ماندگی و عدم توجه را از قومیت ها و اقلیت های فرهنگی سلب خواهد نمود.
4.سرودهای دسته جمعی همواره در تمامی ملت ها موجب یکپارچگی اجزای جدا از هم در جامعه می شود. خواندن سرودهای رزمی و میهنی در ایران نیز سابقه ای طولانی دارد. لازم است نظام آموزش و پرورش به فراخور گروه های سنی مختلف، سرودهای میهنی تولید و دانش آموزان را به خواندن دسته جمعی آنها تشویق کند تا پیکره یکپارچه ملت و احساس تعلق به آن تقویت گردد.
5. سیاست گزاری آموزشی در جهت نشاط بخشیدن به فضای آموزش و پرورش، به افزایش تعلقات دانش آموزان به وظایف و مسئولیت های اجتماعی آنها منتهی خواهد شد و زمینه شکل گیری رابطه منزلتی را فراهم خواهد ساخت. فراهم آوردن زمینه های نشاط، به جهت القای آموزه های رسمی لازم است. همواره القای مستقیم آموزه ها نتایج تصنعی و ناخوشایندی را به بار آورده است. بنابراین چنانچه زمینه های ترغیب و آماده سازی برای پذیرش تعلیمات مربوط به ارزش ها و هنجارها شادمانه تر باشد، احتمال ثمردهی آن بالا خواهد رفت.
6. بایستی در سیاست گزاری آموزشی، مناطق دوزبانه را مورد توجه خاص قرار داد. زبان رسمی کشور که از رسانه های ملی تبلیغ می شود، برای ترویج و تحکیم نیازمند آموزش به نحو احسن است. طبعاً مناطق دوزبانه چه به لحاظ مکانیسم های یادگیری و چه به لحاظ علایق طبیعی قومی دارای ویژگی هایی هستند. امکان ادامه حیات زبان ها و لهجه های بومی در چارچوب های رسمی باید فراهم شود، به نحوی که تفاوت زبان رسمی و زبان های بومی نه تنها به بخشی از یک شکاف اجتماعی بدل نشود، بلکه به تنوع چشم نواز فرهنگ ها در کشورمان نیز کمک کند.
7. نقش های اجتماعی باید به نحو سامان مند و در قالب متون جذاب به دانش آموزان آموخته شود. این امر شامل مسئولیت ها و تعهدات اجتماعی نیز هست؛ چنانچه این آموزه ها فارغ از عناصر قومی و مذهبی آموخته شود و به عنوان آموزه های خالص در نظر گرفته شود، مؤثرتر خواهد بود.
8. نظام آموزش و پرورش باید به آرزوآفرینی و ایجاد چشم اندازهای موفقیت شغلی و تحصیلی دانش آموزان توجه خاصی نشان دهد. محصول این توجه، آموزش این امر است که پیروی از چارچوب های هنجاری و ارزشی جامعه، بی پاداش نیست و همواره راهی برای رسیدن به آرزوها از طرق کاملاً معقول و قانونی وجود دارد. در عین حال آموخته شود که تخطی از اصول و هنجارهای انسجامی جامعه، کدام امکان ها و خوشبختی ها را مسدود خواهد ساخت.
9.مهارت های خرد عملی در دانش آموزان هر قدر تقویت شود، امکان همیاری و همکاری اجتماعی افزایش خواهد یافت. در تمامی نظام های آموزش و پرورش در سراسر جهان، مهارت های زندگی در قالب تقسیم وظایف در مدرسه یا اردوهای تفریحی و حتی در قالب کتب جداگانه یا ترکیب شده با سایر کتب درسی، آموزش داده می شود.
10.تعریف «دیگری» و «ما»ی تعمیم یافته اجتماعی از طریق متون آموزشی است؛‌ و این تعریف، به سادگی می تواند شهروند خوب را در قالب رویه های آموزشی تبیین نماید. اَشکال این تعریف می تواند از نمونه های کاملاً روزمره که کودکان و نوجوانان در سنین خود با آن مواجه می شوند،‌ آغاز شود و مطابق هاضمه هر گروه سنی، ارزش ها و هنجارهای «ما»ی اجتماعی و ضد ارزش های «دیگری» اجتماعی بیان گردد. این گونه آموزش ها از طریق رسانه هایی چون کتاب، نوار، ‌CD و نمایش های مدرسه ای نیز ممکن است.
11. در سیاست گزاری آموزشی همواره باید این نکته را مدنظر قرار داد که فرآورده های نظام آموزش و پرورش در هر منطقه پس از اتمام تحصیل چه کارکردی خواهند داشت. امروزه بخش اعظمی از جمعیت کشور ساکن روستاها و شهرهای کوچک اند و به همین جهت به حوزه کشاورزی تعلق دارند. تنظیم دروس فراگیر در کتب درسی، به نحوی که به کار مردم مناطق روستایی نیاید و با زیست جهان ایشان تناسبی نداشته باشد، طبعاً انگیزه های تحصیلی افراد را در این قبیل مناطق از میان خواهد برد. چنانچه بتوان از کتب کمک درسی یا کتب درسی خاص در این گونه مناطق بهره برد، به نحوی که به آینده اجتماعی و کاری ساکنان مناطق روستایی در آن توجه شده باشد، می توان از سویی آموزش را فراگیرتر ساخت و از سوی دیگر میان مناطق جغرافیایی مختلف،‌ پیوند بیشتری برقرار نمود.

پی نوشت ها :

1. این مقاله در شماره 42 مجله راهبرد، زمستان 1385 منتشر شده است.
2.Sanction
3.Functional
4.Dysfunctional
5.ژاکلین رودلف، «تعریف نظام گسیختگی اجتماعی»، نامه ی علوم اجتماعی، ترجمه طوبی و قمر پیله ور، دوره ی قدیم، شماره7، زمستان 1356، ص 129.
6.گیدنز، همان، ص 168.
7.Communal Interaction Field
8.Social Order
9.External Order
10.Internal Order
11.Generalized Emotional Attachment
12.Generalized Inner Commitment
13.Sociological Vacuam
14.دیوید لاک وود، «ملاحظاتی درباره ی نظام اجتماعی»، در: پیتر ورسلی، جامعه شناسی مدرن، ترجمه حسن پویان، تهران: چاپخش، 1373، ج2، صص 465-467.
15.Self-Control
16.Emotion
17.Distressful Emotions
18.Psychic Pain

منبع مقاله :
روحانی، حسن؛ (1388)، اندیشه های سیاسی اسلام (جلد سوم: مسائل فرهنگی و اجتماعی)، تهران، کمیل، چاپ سوم.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.