ملاحظاتی درباره گفتمان تفویض در نخستین سده های اسلامی (1)

پس از انقلاب اسلامی ایران، تشیع کانون توجه شرق شناسان شد و آنان به «تحلیل تاریخی عقاید شیعه» پرداختند. رویکرد یاد شده باعث شده برخی معتقدین به تشیع- به پیروی از شرق شناسان- مدعی تحول تاریخی تفکر شیعی حتی در
شنبه، 16 آذر 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ملاحظاتی درباره گفتمان تفویض در نخستین سده های اسلامی (1)
ملاحظاتی درباره گفتمان تفویض در نخستین سده های اسلامی (1)

 

نویسنده: سید محمدهادی گرامی




 

چکیده

پس از انقلاب اسلامی ایران، تشیع کانون توجه شرق شناسان شد و آنان به «تحلیل تاریخی عقاید شیعه» پرداختند. رویکرد یاد شده باعث شده برخی معتقدین به تشیع- به پیروی از شرق شناسان- مدعی تحول تاریخی تفکر شیعی حتی در اصلی ترین مبانی اعتقادی آن شده اند. نمونه ای از این نگاه، در کتاب مکتب در فرآیند تکامل؛ نظری بر تصور مبانی فکری تشیع در سه قرن نخستین؛ نگاشته سید حسین مدرسی طباطبایی انعکاس یافته است.
نویسنده در مقاله حاضر، سعی می کند با ارائه گزارشی از تاریخ تطور اندیشه امامیه- بدون پرداختن به بحث های هنجاری و کلامی- تا حدی غبار از چهره آن بزداید. وی در راستای این هدف، ملاحظاتی در خصوص اندیشه دکتر مدرسی طباطبایی در باب مفوضه ارائه می دهد؛ در ملاحظه اول به تلقی متقدمان امامیه از مفهوم تفویض اشاره کرده است؛ در ملاحظه دوم، افزون تر و عمیق تر به این به این مسأله میپردازد؛ در ملاحظه سوم، سوءتفاهم تاریخی درباره عقیده مفضل بن عمر جعفی (در خصوص مسأله تفویض) را در مورد کنکاش قرار می دهد و در ملاحظه چهارم با ارائه بر ساخته های مفوضه در سده های نخست هجری، مقاله را به پایان می رساند.

واژگان کلیدی:

تفویض، مفوضه، تاریخ تفکر متقدمان امامیه، تحلیل تاریخی عقاید شیعه، سید حسین مدرسی طباطبایی.

مقدمه

تطور تاریخی اندیشه ها و مکاتب بشری، نمونه های بسیار زیادی دارد؛ چنانکه مکاتب فلسفی غربی و اسلامی در طول حیات خود، شاهد دگرگونی هایی بودند. درسده های اخیر، رویکرد تاریخی در تبیین آموزه ها و معارف ادیان و فرق نیز رواج یافته است. امروزه در دنیا وقتی صحبت از شیعه شناسی، اسلام شناسی و مسیحیت شناسی می شود، بیش از پیش از توجه به اندیشه های کلامی آنها، تاریخ اندیشه آنها مدنظر است و در عمل نیز آثار پژوهشی این حوزه ها چنین رویکردی دارد.
در این میان، اندیشه های شماری از خاورشناسان که رویکردی تاریخی و همچنین پدیدارشناسانه (1) دارند و دگرگونی های تدریجی در مبانی کلامی مذاهب اسلامی را مفروض گرفته اند، مورد استقبال و استفاده برخی اندیشمندان مسلمان واقع شده است.
پس از انقلاب اسلامی ایران، تشیع- به ویژه شیعه اثنی عشری به منزله اصلی ترین شاخه آن- کانون توجه شرق شناسایی قرار گرفت که به تحلیل تاریخی عقاید شیعه می پرداختند. برخی پیروان این شرق شناسان در میان باورمندان به تشیع نیز در چند دهه اخیر، مدعی تحول تاریخی تفکر شیعی- حتی در اصلی ترین مبانی اعتقادی آن- شده اند. نمونه ای از این نگاه، در کتاب مکتب در فرآیند تکامل؛ نظری بر تطور مبانی فکری تشیع در سه قرن نخستین، تألیف سید حسین مدرسی طباطبایی انعکاس یافته است. البته بیشتر شیعیان همانند نگارنده این سطور، به اعتقادات بنیادین امامت باور دارند؛ ولی این نکته ضرورت بحث و بررسی درباره کمّ و کیف این عقاید بنیادین را ملغی نمی کند.
رویکرد تحلیل تاریخی عقاید شیعه کم کم طرفدارانی پیدا کرد و هواداران آن با دستاویز قرار دادن آثاری همچون مکتب در فرآیند تکامل به تئوری دفرمیسم تاریخی عقاید شیعه پروبال دادند. (2)
این کتاب با ادعای عدم ورود به مباحث کلامی و صرفاً بیان تاریخ فکر امامیه مباحث خود را آغاز می کند. (3) مطالب چالش برانگیز کتاب در بخش دوم آن- که در خصوص غلو، تقصیر و راه میانه است- مطرح می شود. در این قسمت بخش هایی از مهمترین مطالب کتاب را مرور می کنیم:
اینکه قرآن پیامبران را بشری مانند دیگر مردم می داند، با ادعای توانایی های فرابشری آنان ناسازگار است. فکر اینکه پیامبر موجودی فوق بشری بود، بلافاصله پس از درگذشت آن حضرت آغاز شد. در ابتدا این طرز فکر از سوی جامعه مسلمان طرد شد؛ اما به فاصله چند دهه در قالب اعتقادات کیسانیه رشد کرد؛ به طوری که از اوایل قرن دوم، یک تلقی فرابشری از امامت پدیدار شد. این تلقی اگرچه از سوی ائمه و علمای شیعه طرد شد، اما به صورت یک قرائت مرجوح و یک دیدگاه مطرود به حیات خود ادامه داد.
... در دهه های سوم و چهارم قرن دو هجری، مفوضه به عنوان گروهی از غلات در جامعه شیعه پدیدار شدند که ائمه آل محمد را موجوداتی فوق بشری می خواندند و معتقد بودند آنان دارای علم غیب قدرت تصرف در کائنات هستند. (4)
حلقه نهایی این بحث اینگونه تکمیل می شود: «اعتقاد به ویژگی های فرابشری که از ابتدا در زبان دین مطرح نبود و در قرن دوم توسط غالیان ساخته شد، در هزاره اخیر به یک باور عمومی تبدیل شده و به لازمه ذاتی امامت بدل گشته است». (5)
هواداران این اندیشه، گزارش های متعدد علمای امامی درباره علم و قدرت های تکوینی امامان را یکسره نادیده گرفتند. آنان گزارش های مرتبط با قاعده کلی «نزلونا عن الربوبیه» را- که در محافل مختلف امامی با الفاظ گوناگون نقل شده بود و در قرون متقدم به سان چراغی پیش روی شیعیان قرار داشت- رد کردند و همه آنها را از برساخته های مفوضه دانستند. (6)
همین موضع گیری ها باعث شد تا در برخی محافل آکادمیک، حداکثر بر مسائلی همچون مرجعیت علمی اهل بیت(علیهم السلام) و احقیت آنها در رهبری جامعه به عنوان عقاید اصیل شیعه تأکید شود و برخی عقاید بنیادین دیگر تشیع به عنوان تقدیس افراطی امامان شناخته شود. گرچه هدف اصلی نگارنده این کتاب همان طور که خودش می گوید «تکمیل پازل تاریخی از سرگشت تفکر امامیه است» (7)- که البته هدفی ستودنی است- اما برخی بخش های پازل فراهم شده، غیر واقعی است و این بدان خاطر است که اولاً به همه مواد تاریخی توجه نشده است و ثانیاً نگارنده طرح خود را براساس گرایشات کلامی پیشینی ایجاد کرده است. در چنین شرایطی نگارنده این سطور تصمیم گرفت تا طرحواره ای برای زدودن برخی غبارها از چهره تاریخ تفکر متقدمان امامیه فراهم کند. مطالب این طرحواره، برخلاف برخی آثار مشابه که در عمل رویکردی کلامی نیز در پیش گرفته اند، صرفاً گزارشی تارخ تطور اندیشه امامیه- بدون پرداختن به بحث های هنجاری کلامی- است. اما از آنجا که تکمیل این طرحواره، به زمان بسیاری احتیاج دارد، نگارنده بر خود لازم دید تا هر از چندی، اهل علم را از یافته هایش آگاه کند؛ پس تصمیم برآن شد که اندک اندک بخش هایی از آن منتشر شود. سیاهه پیش رو، شکل اولیه برخی ملاحظاتی است نگارنده در خصوص اندیشه دکتر مدرسی طباطبایی در باب مفوضه- به عنوان چالش برانگیزترین بحث ایشان- دارد که امید است مقبول اهل تحقیق واقع شود.
لازم به ذکر است که این مقاله رویکردی گفتمانی (8) به مقوله تفویض دارد و در پی بررسی معانی کلامی قابل تصور، برای تفویض و طرح و رد آنها نیست؛ به تعبیر بهتر، این مقاله قصد دارد مسأله تفویض و برخی مطالب مرتبط با آن را در بستر تاریخی خودشان بررسی کند

ملاحظه اول: تلقی متقدمان امامیه از مفهوم تفویض

واژه «مفوضه» در تاریخ کلام و عقاید اسلامی غالباً دو کاربرد داشته است، نخست «مفوضه»در برابر «مجبره» به معنای یکی از اصناف غلات.(9) این مقاله، معنای دوم- که ره یافتی غالیانه است- را بررسی می کند.
نکته حائز اهمیت در بررسی تفویض توجه به کاربرد دقیق تاریخی آن است که متأسفانه دکتر مدرسی طباطبایی از آن غفلت کرده است. گرچه در دستگاه کلامی امامیه در سده های اخیر غالباً معنای تفویض از غلو- با مؤلفه اعتقاد به الوهیت ائمه(علیهم السلام)- تفکیک میشود، اما چنین تفکیکی دست کم در قرون متقدم، یعنی سده دوم و سوم هجری، عملاً وجود نداشته است؛ چون در دیدگاه آنها، هر دو یک نتیجه داشته اند.
گویا نزد متقدمان، تفویض چیزی جز همان غلوالوهی نبوده و معنای قریبی با ربوبیت داشته است؛ به این معنی که خدا ابتدا اولیای الهی را خلق کرد و سپس به طور کامل از اداره امور جهان کنار رفت و همه چیز را بدان ها سپرد. گزارش هایی که درباره تفویض در متون متقدم نقل شده به خوبی نشان می دهند تلقی امامیان نخستین از تفویض، با آن چیزی که برخی معاصران درباره آن گفته اند کاملاً متفاوت بوده است. دریافت مفوضه از نقش ائمه در عالم تکوین، آن چیزی نیست که برخی معاصران از آن تعبیر به رابطه طولی کرده اند.(10)
به نظر می رسد تلقی آنان از مقوله تفویض ارتباط بسیار نزدیکی با مفهوم لغوی «تفویض» داشته است؛ تفویض به معنی سپردن کاری و کنارکشیدن از آن است. عبارت های متون متقدم درباره مفوضه؛ نشان می دهند که اعتقاد به تفویض امر خلق و رزق، تنها نمونه ی شاخصی از اعتقادی بسیار فراتر درباره ی ائمه بوده است. در واقع خلق و زرق دو نمونه اصلی از شئون ربوبی است که به ائمه(علیهم السلام) واگذار شده و «احیاء»، «اماته» و همه شئون ربوبی را شامل می شود.
گزارش های تاریخی حاکی از آن است که در اعتقاد مفوصه، خدا، اولیاء خود را خلف کرده است و سپس از همه شئون ربوبی خود شانه خالی کرده است و تدبیرات امورعالم به به طور کامل- از ابتدا تا به امروز- به ائمه(علیهم السلام) سپرده است. از این روست که در بسیاری از متون کهن، غلات و مفوضه در کنار یکدیگر طبقه بندی شده اند.
شیخ صدوق با نقل روایتی از زراره، مسأله تفویض به ائمه(علیهم السلام) را رد می کند. (11) بافت این روایت به نحوی است که نفی تفویض به معنای نفی ربوبیت بوده و در کنار امر خلق و زرق از احیاء، اماته و سایرشئون ربوبی نیز سخن به میان آمده است. گویا در دیدگاه شیخ صدوق تمایز جدی بین غلو و تفویض وجود ندارد و این دو وصف در بیشتر موارد به یکدیگر عطف شده اند. در واقع در دیدگاه وی تفویض، مفهومی فراگیر و ربوبی بوده است.
گزارشی که در منابع نزدیک به آن دوره آمده نیز در همین چارچوب معنایی قابل تفسیر است؛ سمعانی درباره معنای تفویض می گوید: مفوضی نسبتی است به گروهی ازغلات شیعه که به آنان مفوضه گویند و در اعتقاد آنان خدا در ابتدا محمد را خلق کرد سپس خلق جهان را به او تفویض کرد و برخی دیگر همین قول را درباره علی گویند.(12)
حتی عبارات منبع کلاسیک و رایج نیز چنین برداشتی را تأیید می کنند؛ مفوضه معتقد به واگذاری عالم و خلق آن به پیامبر و امامان بوده اند؛ ایشان معتقد بودند خداوند پس از خلق پیامبر و امامان، خلقت آسمان و زمین و سایر مخلوقات را به ایشان سپرده است؛ (13) به طوری که پس از آن، خداوند در این امر دخالتی نداشته و اخلق حقیقی اشیا امامانند؛ نه خداوند. (14)
یکی دیگر از باور های شناخته شده مفوضه و غلات- که چنین برداشتی را تقویت می کند- انکار شهادت و فوت امامان توسط ایشان است، این امربه طور ویژه در مورد سیدالشهدا(علیه السلام) گزارش شده است. (15)
به نظر می رسد چنین باوری ریشه در اعتقاد آنان به خالقیت و مدیریت امامان در عالم دارد، یعنی از آنجا که امامان خالق و مدبر جهان هستند، امکان ندارد از دنیا بروند؛ بلکه حیات ایشان برای خلق و اداره نظام هستی ابدی است.
دکتر مدرسی طباطبایی با بی توجهی به کاربرد تقویض در بافت تاریخی آن - و تأثیر پذیری از دستگاه کلامی که در عصری متأخرتر از دوره مورد گفتگو شکل گرفته است (16)- تلاش کرده تا فصل ممیزهایی را برای مفوضه در برابرغلات بازسازی کند؛ درحالی که این فصل ممیزها صرفاً در ادبیات نظری و در گفتمان سده های اخیر معنا پیدا کرده اند و در گفتمان متقدمان امامیه چنین تمایز هایی عملا وجود نداشته است.

ملاحظه دوم: نسبت ولایت تکوینی با تفویض، در اندیشه متقدمان امامیه

بیشتر ذکر شد که دکتر مدرسی طباطبایی تلاش کرده است تا به صراحت درباره مفوضه سخن بگوید و فصل ممیزهایی را برای آنها برشمارد؛ اما برخی باورهایی که وی اختصاصاً برای مصوضه ذکر کرده است (17) ماند تفویض امر دین (ولایت تشریعی)، (18) قدرت های تکوینی امامان و علم لدنّی آنها، باور عام رایج میان جریان های امامی سده دوم و سوم هجری بوده است. همانطور که پیشتر ذکر شد، در اندیشه متقدمان امامیه، تفویض چیزی جز همان غلو ربوبی نبوده است. (19)
در گفتمان کلامی متأخر امامیه، بحثی با عنوان «تصرف امام در امور تکوینی» یا «ولایت تکوینی»وجود دارد. (20) دکتر مدرسی میخواهد نشان دهد که تفویض در اندیشه متقدمان امامیه، همان باور به قدرت های تکوینی و فرابشری ائمه بوده است (21) به نظرمی رسد این ادعا بیشتر مبتنی بر پیش فرضهای کلامی ایشان است. برخلاف این انگاشته، پیشتر ذکر شد که تفویض در ادبیات متقدمان امامیه چیزی جز غلو ربوبی نبوده است و فی الواقع باور به همان الوهیت ائمه بوده است که با یک تراخی از ربوبیت ذات پروردگار، تحقق پیدا می کرده است. وقتی چنین رهیافتی را در کنار گزارش های نقل شده درباره باور امامیان متقدم درباره علم قدرت امامان میگذاریم، به این نتیجه می رسیم که هرچند قاطبه آنها منکر رهیافت تفویض بوده اند، ولی در اندیشه آنها تفویض چیزی جز باور به الوهیت ائمه نبوده است و شامل مباحث مربوط به تصرف ائمه در امور تکوینی و یا علم آنها نمی شده است.
با این اوصاف مقوله هایی مثل «ولایت تکوینی»، «تصرف امامان در امورتکوینی»، «علم لدنّی امامان» و «ولایت تشریعی» ارتباطی به بحث تفویض ندارد و بررسی جایگاه آنها باید با عنوانی مستقل و با عنایت به رهیافت های غالیانه صورت گیرد.
در عین حال نگارنده برای انکه نشان دهد عملاً نیز چنین ارتباطی وجود ندارد- و بسیاری از مخالفان جدی تفویض، به «ولایت تکوینی» امامان باور داشته اند- نیم نگاهی هم به این مطلب خواهد داشت.
بررسی ابعاد دقیق باور متقدمان امامیه درباره رهیافت ولایت تکوینی، نیاز به پژوهش مستقلی دارد؛ اما یکی از بهترین شواهدی که وجود چنین باوری را در میان آنها تأیید میکند، نقل گزارش هایی درباره قدرت های تکوینی امامان و نیزاعتقاد آنها به اصلی است که نگارنده آن را مبنای «نزّلونا عن الربوبیّه» نام نهاده است. گرچه دکتر مدرسی طباطبایی، این گزاره را از موضوعات مفوضه- بر ایجاد تمایز بین آنها و غلات- دانسته است، اما (22) بررسی متون کهن امامیه نشان می دهد که این گزاره، با غلات همچون احمد بن محمد بن عیسی اشعری نیز آن را نقل کرده و بدان باور داشته اند. (23)
علامه مجلسی نیز تأکید می کند که این تعبیر با الفاظ مختلف، در روایات متعددی وارد شده است. (24)
در سده دوم هجری امامیان ساکن عراق- اصلی ترین پایگاه تشیع تا پیش از سده سوم هجری- از زمان امام صادق(علیه السلام) گزارش «نزّلونا» را نقل کرده و بدان باور داشته اند؛ محمد بن مسلم وابابصیر در حدیث «اربع مائه» تعبیری مشابه این روایت را از امیرالمومنین(علیه السلام) نقل کرده اند. (25) گزارش مشابهی نیز از جعفر بن بشیرخزّاز (از روات کوفی ثقه آن دوره) در همین خصوص نقل شده است. (26)
کامل التمار کوفی نیز راوی گزارشی است که در آن، مبنای «نزّلونا عن الربوبیه» با تعبیر «اجعل لنا اربابا نئوب الیهم» از امام صادق نقل شده است. در این گزارش راوی درباره بخش «قولوفینا ماشئتم» ابراز شگفتی می کند و حضرت می فرماید که از علوم ما برای شما جز یک الف غیر معطوفه آشکارنشده است. (27) گزارش مشابه دیگری از همین راوی در کافی نقل شده است که نشان می دهد این علوم، همان فضایل اهل بیت(علیهم السلام) است و مقصود از علم- در اینجا- آگاهی از فضایل و مقامات ائمه(علیهم السلام) بوده است (28)
یکی دیگر از شخصیت های کلیدی این دوره ابن ابی عمیر (د217ق) است؛ وی در نمونه ای بسیار جالب پس از اینکه علی بن حکم گزارشی از قدرت تصرف امام در امور تکوینی- از جمله در چشمان ابوبصیر- را برای وی نقل می کند، می گوید: «شاهد باش که این مطلب همانند روز حق است». (29) گزارش های دیگری نیز از ابن ابی عمیر نقل شده که نشان می دهد وی به قدرت پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) برای تصرف در امور تکوینی باور داشته است. (30) براساس گزارش دیگری که ابن ابی عمیر از امام صادق(علیه السلام) نقل می کند، به نظر می رسد که وی به قدرت طی الارض امام باور داشته است. (31) احمد بن محمد بن ابی نصر بزنطی (م221ق) از دیگر شخصیت های برجسته این دوره است؛ به نظر می رسد وی به برخی فضایل اهل بیت (علیهم السلام) درباره تصرف در امور خلقت، معتقد بوده است؛ (32) وی گزارشی نقل کرده است که در آن توضیحاتی درباره قدرت امام برای تصرف در زمین ذکر شده است. (33)
گویا حسن بن مححبوب (م224ق) از دیگر شخصیت های مهم این دوره نیز به تصرف امام در امور تکوینی باور داشته است؛ در گزارشی که از او نقل شده است از قدرت امام صادق(علیه السلام) در تصرف کوه ها خبر داده شده است (34)
سهل بن زیاد واسطی از دیگر شخصیت های این دوره است که حضرت عسکری(علیه السلام) را نیز ملاقات کرده است. از وی گزارشی درباره قدرت تصرف امام در ابرها نقل شده است (35) محمدبن حسین ابی الخطاب (262ق) راوی بسیاری از روایات محمد بن حسن صفار درباره مقامات امام و تصرف در امور خلقت است؛ از آن جمله؛ گزارش هایی است که در آنها گفته شده دنیا مانند گردویی در دست امام است. (36) وی گزارش های دیگری را نیز درباره قدرت امام برای تصرف در امور تکوینی نقل کرده است. (37) وی همچنین راوی این حدیث معروف امیرالمومنین(علیه السلام) است که حضرت می فرماید: «انا وجه الله انا جنب الله و اناالاول و انا الاخر و انا الظاهر و انا الباطن انا وارث الارض و انا سبیل الله و به عزمت علیه». وی آن را از امام باقر(علیه السلام) نقل می کند و سپس جمله معروف بن خربوذ را نقل می کند که این حدیث حضرت تفسیری دارد برخلاف آنچه اهل غلو فهمیده اند. (38) این تعبیر از معروف بن خربوذ مکی (39) نشان می دهد که گرچه وی غالی و قائل به الوهیت ائمه(علیهم السلام) نبوده است، اما اندیشه عمیقی درباره مقام و جایگاه امام داشته است؛ وی یکی از ناقلان احادیثی است که در آنها تأکید شده روایات ائمه(علیهم السلام) صعب مستصعب است و هرکسی توان فهم آن را ندارد (40) مفضل بن عمر و برخی یارانش مانند یونس بن ظبیان نیز گزارش هایی درباره قدرت تصرف امام در زمین نقل کرده اند (41) مفضل ازامام صادق(علیه السلام) نقل کرده که ایشان فرمودند: «هرچه از ما (درباره جایگاه ائمه) به سوی شما رسید که وجود آن در مخلوقات جایز بود و شما آن را نفهمیدید، آن را انکارنکنید و (دانش) آن را به مابازگردانید و هرچه از ما رسید که جایز نبود در مخلوقات باشد آن را انکار کنید لازم نیست به ما بازگردانید» (42) همچنین گزارش های نقل شده از شخصیت های متمایل به مفضل هم چون مالک جهنی و خالد الجوان (الجواز) نیز نشان می دهند که آنان هم به مبنای «نزّلونا عن الربوبیة» باور داشته اند. (43)
در گزارشی هم که از سدیر صیرفی و پسرش حنان بن سدیر نقل شده است، پس ازنفی اندیشه های غالیانه و مرتبط با الوهیت ائمه(علیهم السلام) جایگاه امام اینگونه بیان شده است:
«ما خازنان علم خداوندیم؛ ما تراجم وحی خداوندیم؛ ما قومی معصوم هستیم که خداوند به اطاعت ما امر کرده و از نافرمانی ما نهی کرده است؛ ما حجج بالغه هستیم بر هر که زیر آسمان و روی زمین است. (44)»
این گزارش نشان می دهد که حنان و سدیر در عین دوری از اندیشه الوهیت امامان دیدگاه کمال یافتهای درباره جایگاه امام داشته اند.
شخصیتی همچون حسین بن سعید اهوازی (م250ق)- که از محدثان کوفی الاصل ساکن در قم بوده است- نیز با سند خود از امام صادق(علیه السلام) روایتی درباره قدرت طی الارض حضرت نقل کرده است. (45)
در همین عصر گزارش های متعددی نیز در منطقه قم، درباره قدرت تصرف امامان در امور تکوینی نقل شده است. محمد بن حسن صفار (م290ق) از شخصیت های قم در نیمه دوم سده سوم هجری است که گزارش «اجعلونا مخلوقین و قولوا فینا ما شئتم» مورد پذیرش وی بوده است و او آن را از امام صادق(علیه السلام) درباره مفهوم غلو نقل کرده است. (46) صفار هم چنین به نقل عبدالله بن محمد بن عیسی اشعری (برادر احمد) گزارش هایی درباره قدرت تصرف امام در امور دنیا نقل کرده است که دنیا هم چون گردویی در دست امام است. در این گزارش راوی به امام کاظم(علیه السلام) میگوید که اصحاب ما چنین روایتی را نقل کرده اند و حضرت در حالتی که گویا از افشای آن روایت هراس داشته اند صحت آن را تأیید می کنند (47) به گفته نجاشی، صفار از مشایخ جلیل القدر قم بوده است و حتی کتابی با عنوان الرد علی الغلاة نگاشته است. (48)
عبدالله بن جعفر حمیری– از رئوس قمیون در دوره خود- در کتاب الدلائل مبنای «نزّلونا» را نقل کرده نشان می دهد این مبنا مورد پذیرش وی بوده است. (49)
سعد بن عبدالله اشعری قمی (م301ق) - که از بزرگان اشعریون قم در دوره خود بوده است- نیز چنین مبنایی را می پذیرد؛ وی عبارتی از امام صادق(علیه السلام) نقل می کند مبنی بر اینکه هرچه درباره ما و در رتبه مخلوقیت بود، گرچه نفهمیدید، بپذیرید و اگر در رتبه خالقیت بود آن را کنار نهید (50) این گزارش را سعد بن عبدالله به نقل از احمد بن محمد بن عیسی نقل کرده است؛گزارش دیگری را نیز خود احمدبن محمد عیسی اشعری فمی مستقلاً در این باره نقل کرده است؛(51) وی همچنین راوی برخی گزارش های محیّرالعقول و کم نظیر درباره شان و فضایل ائمه(علیهم السلام) و امور مربوط به تصرف در خلقت است و این نشان می دهد که چنین روایاتی مورد قبول وی بوده اند. (52) از احمد بن محمد بن عیسی همچنین گزارشی درباره قدرت طی الارض امام نقل شده است. (53)
در نسل بعدی امامیان مکتب قم، یعنی در سده چهارم هجری نیز شاهد پذیرش چنین مبنایی توسط شیخ صدوق، پدرش و استادش (ابن الولید) هستیم. شیخ صدوق بیشترین تأثیر را از والد واستادش ابن الولید پذیرفته است و بیشترین روایات خود را از این دو نقل کرده است (54) نقل تعبیر «اناعبید مربوبون و قولوا فی فضلنا ما شئتم» توسط شیخ صدوق- به واسطه پدرش-نشان می دهد که این مبنا، برای تمایز اندیشه های غلو آمیز از غیر آن- در سده چهارم هجری در قم- مورد پذیرش بوده است. (55)
از سوی دیگر ابن الولید مهمترین راوی روایات صفار پس از وی است. او بسیاری از کتاب های صفار را روایت کرده است. تنها در مشیخه من لایحضره الفقیه، در پنجاه مورد، طریق شیخ صدوق با واسطه استادش ابن الولید به صفار می رسد. (56) از سوی دیگر، راوی تفسیر فرات بن ابراهیم کوفی - که جایگاه روایات آن درباره مقامات امامان بر کسی پوشیده نیست- والد شیخ صدوق است و شیخ صدوق نیز از تفسیر فرات در کتبش بسیار نقل می کند. (57)
در سده چهارم هجری نقل گزارش هایی درباره قدرت تکوینی امامان توسط شخصیت هایی همچون محمد بن یعقوب کلینی (م329 ق) و شاگردش محمد بن قولویه قمی (م367ق) ادامه یافت. گرچه کلینی دو سال آخر عمرش را در بغداد به سر برد، اما خاستگاه اصلی اندیشه های او مکتب حدیثی قم و ری و متأثر از جریان های امامی آن سامان بود. (58)
کلینی بابی را به آگاهی ائمه(علیهم السلام) اسم اعظم اختصاص داد. وی در روایات این باب با بیان اینکه همه معجزات انبیا و اولیای الهی به خاطر دانستن چندین حرف از اسم اعظم بوده است، تأکید می کند که ائمه(علیهم السلام) 72 حرف از 73 حرف اسم اعظم را می دانستند (59) کلینی در کافی نیز بابی را به این موضوع اختصاص داده است که ائمه(علیهم السلام) میراثدار معجزات انبیا(علیهم السلام) هستند؛ معجزاتی که بسیاری از آنها در رابطه با تصرف در امور تکوینی هستند. (60)
تعبیر متعالی ابن قولویه در کامل الزیارات نیز به خوبی نشان دهنده اندیشه او درباره جایگاه امامان است؛ مانند تعبیر منحصر به فرد «ارادة الرب فی مقادی اموره تهبط الیکم و تصدر من بیوتکم». (61)
با این اوصاف- و بر اساس مطالبی که در دو محور مبنای «نزّلونا» و نقل گزارش های قدرت های تکوینی امامان ذکر گردید- مشخص شد که دست کم اکثریت متقدمان امامیه در سده دوم و سوم هجری، به قدرت تصرف امامان در امور تکوینی باور داشته اند. در خصوص علم امامان نیز در جای خود اثبات شده است که غالب امامیه در سده دوم و سوم هجری، به علم لدنّی امام باور داشته اند. (62)
در خصوص تفویض امر دین (ولایت تشریعی) نیز باید دانست که بر خلاف ادعای دکتر مدرسی طباطبایی (63) چنین مقوله ای از عقاید رایج و اجماعی در میان متقدمان امامیه بوده است. تاکنون هیچ یک از متقدمان امامیه در این مقوله تشکیک نکرده اند و نگاردنه حتی قرینه ای دال بر انکار آن توسط متقدمان نیافته است. (64)
بنابرآنچه گذشت، این نظریه که باور به مقامات امامان، از اندیشه های مفوضه بوده و تا پیش از سده های چهارم و پنجم هجری در انزوا بوده است، درست به نظر نمی رسد. (65)

ادامه دارد...

پی‌نوشت‌ها:

1- در خصوص بررسی تاریخ اندیشه از منظر پدیدار شناسانه نک: امیرمعزی، محمدعلی، «ملاحظاتی درباره یک نقد» ایران نامه، سال چهاردهم (بیتا) .
2- نک: محدثین، جواد، «کتابی که بهانه دست اکبر گنجی شد»، (تابناک، 17 اسفند 1388) .
3- مدرسی طباطبایی، سید حسین، مکتب در فرایند تکامل/ 22.
4- همان/ 58- 61.
5- کدیور، محسن، «قرائت فراموش شده؛ بازخوانی نظریه علمای ابرار»، فصلنامه مدرسه، شماره سوم (اردیبهشت 1385ش) .
6- مدرسی طباطبایی، سید حسین، مکتب در فرایند تکامل/ 82- 83.
7- همان/ 13.
8- مقصود از گفتمان در اینجا مفهومی است که اخیراً در پی تحولات معرفتی در علوم اجتماعی و انسانی ظهور کرده است و در واقع مقوله ای است که به عوامل بیرون از متن (بافت موقعیتی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی) می پردازد؛ به عبارت دیگر، گفتمان، روشی است برای مطالعه اندیشه؛ در این روش عوامل فرهنگی، اجتماعی و سیاسی به مثابه چارچوبی که متفکر در درون آن می اندیشد، مورد مطالعه قرار می گیرند. چارچوبهای گفتمان، خود را به طور ناخودآگاه بر متفکر تحمیل می کنند. گفتمان در این معنا، مفهومی است که بیشتر با نظرات میشل فوکو رایج شد (برای مطالعه بیشتر در خصوص مفهوم گفتمان فوکوبی ر. ک: هارلند، ریچارد، فلسفه ساخت گرایی و پساساخت گرایی/ 154- 155؛ فوکو، میشل، نظم گفتار/ 24- 27؛ میلز، سارا، گفتمان/ 28- 30) .
9- درباره معانی مختلف تفویض ر. ک: گرامی، سید محمد هادی، مولفه های غلو نزد امامیه... / 9؛ در کتب کلاسیک معانی مختلفی برای تفویض ذکر و درباره درستی یا نادرستی آنها گفتگو شده است. در این مقاله صرفاًً در خصوص معنای تفویض در گفتمان شیعیان سده های نخست هجری گفتگو شده است؛ یعنی اولاً با همه معانی قابل تصور برای تفویض کاری نداریم و فقط معانی کاربردی آن مدنظر است؛ ثانیاً این کاربرد در سده های نخستین اسلام بررسی شده است؛ نه در سده های اخیر.
10- مدرسی طباطبایی، سید حسین، مکتب در فرایند تکامل/ 62.
11- صدوق، محمدبن علی، اعتقادات/ 100- 101.
12- سمعانی، عبدالکریم بن محمد، الانساب، 5/ 357.
13- ر. ک: اقبال آشتیانی، عباس، خاندان نوبختی/ 265؛ اشعری قمی، سعدبن عبدالله، المقالات و الفرق/ 238.
14- اقبال آشتیانی، عباس، خاندان نوبختی/ 265.
15- طوسی، محمدبن حسن، تلخیص الشافی، 4/ 198؛ مدرسی طباطبایی، سید حسین، مکتب در فرایند تکامل/ 26.
16- مدرسی طباطبایی، سید حسین، مکتب در فرایندتکامل / 66- 62.
17- همان/ 66- 64.
18- همان/ 70.
19- البته در اینکه مفوضه به باورهایی که دکتر مدرسی ذکر می کند معتقد بوده اند، تردیدی وجود ندارد؛ بحث در اینجاست که موضع گیری سایر شیعیان امامی علیه مفوضه به دلیل این باورها نبوده است؛ زیرا خود آنان نیز بسیاری از این باورها را داشته اند؛ موضع گیری آنها به دلیل اعتقاد مفوضه به «تفویض همه امور عالم به ائمه(علیهم السلام)» بوده است.
20- ر. ک: میرجهانی طباطبایی، محمدحسن، ولایت کلیه؛ نمازی شاهرودی، علی، اثبات ولایت.
21- مدرسی طباطبایی، سید حسین، مکتب در فرایند تکامل/ 98.
22- همان/ 81.
23- تردیدی نیست که متقدمان امامیه، تنها چیزهایی را که باور داشته اند نقل می کرده اند و این مطلب، مبنایی پذیرفته برای بسیاری از محققان اسلامی است (در این زمینه ر. ک: گرامی، سید محمدهادی، مولفه های غلو نزد امامیه... / 12) .
24- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، 25/ 347.
25- صدوق، محمدبن علی، خصال/ 614.
26- صفار، محمدبن حسن، بصائر الدرجات/ 236.
27- همان/ 527.
28- کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، 1/ 297.
29- صفار، محمدبن حسن، بصائر الدرجات/ 289.
30- همان/ 273.
31- همان/ 421.
32- همان/ 427.
33- مفید، محمدبن محمد، الاختصاص/ 324.
34- همان/ 325.
35- همان/ 326.
36- صفار، محمدبن حسن، بصائرالدرجات/ 428.
37- همان/ 290- 291.
38- کشی، محمدبن عمر، رجال الکشی، 2/ 471.
39- همان.
40- طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری/ 270.
41- صفار، محمدبن حسن، بصائرالدرجات/ 394.
42- حلی، حسن بن سلیمان، مختصر البصائر/ 280.
43- اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه فی معرفه الائمه، 2/ 415.
44- کشی، محمدبن عمر، رجال الکشی، 2/ 594.
45- صفار، محمدبن حسن، بصائرالدرجات/ 421.
46- همان/ 256.
47- همان/ 428.
48- نجاشی احمدبن علی، کتاب الرجال/ 354.
49- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، 25/ 289.
50- حلی، حسن بن سلیمان، مختصرالبصائر/ 280.
51- صفار، محمدبن حسن، بصائر الدرجات/ 256.
52- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، 25/ 366- 367.
53- صفار، محمدبن حسن، بصائرالدرجات/ 421.
54- درایه، نرم افزارارزیابی اسناد.
55- صدوق، محمدبن علی، خصال/ 614.
56- خویی، ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، 15/ 249- 250.
57- همان، 13/ 252.
58- معارف، مجید و رضا قربانی زرین، مشایخ اجازه در اسناد الکافی/ 330- 331.
59- کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، 1/ 230.
60- همان، 1/ 231.
61- ابن قولویه، جعفربن محمد، کامل الزیارات/ 200.
62- آغاز امامت امام جواد(علیه السلام) را باید نقطه عطفی در تاریخ تشیع دانست؛ زیرا گرچه پیش تر اختلافاتی درباره علم امام وجود داشت، اما این اختلافات با آغاز امامت ایشان به شکل دو جریان متمایز از هم در جامعه شناخته شد: گروهی قائل به انقطاع مطلق وحی پس از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بودند و گروه دیگر قائل به این امر نبودند. گروه نخست بر این باور بودند که علم امام، تنها از طریق وراثت (مانند کتب امامان و آموزش های سینه به سینه) انتقال می یابد و در موارد دیگر نیز امام با اتکا به عصمتش قیاس می کند. گروه دوم، وحی را پس از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به طور مطلق انکار نکردند و برای امام قائل به نوعی وحی شدند که در دستگاه کلامی امروز از آن به «وحی غیر نبوتی» تعبیر می شود. وحی غیر نبوتی همان چیزی بود که در کتب مقدم امامیه از آن به «جهات علم امام» یاد می شود و مواردی هم چون «نقر»، «تحدیث»، «قذف در قلب» و «الهام» را در برمی گیرد. در دوره مزبور، همه جریان های امامی- به جز جریان هشام بن حکم- جزو گروه دوم بودند و جریان هشام بن حکم که در اقلیت قرار داشت، به انقطاع مطلق وحی پس از پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) قائل شد و فقط علم وراثتی امامان را قبول داشت (در این زمینه ر. ک: گرامی، سیدمحمدهادی، مولفه های غلو نزد امامیه... / 30- 35و 108- 124) .
63- مدرسی طباطبایی، سید حسین، مکتب در فرایند تکامل/ 70.
64- ر. ک: کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، 1/ 265؛ صفار، محمدبن حسن، بصائرالدرجات/ 378 و 403- 407.
65- کدیور، محسن، «قرائت فرموش شده؛ بازخوانی نظریه علمای ابرار»، فصلنامه مدرسه، شماره سوم، (اردیبهشت 1385ش).

منبع مقاله:
فصلنامه تخصصی امامت پژوهی4، زمستان 1390.



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما