ملاحظاتی درباره گفتمان تفویض در نخستین سده های اسلامی (2)

گرچه برخی معاصران از شکل گیری جریان تفویض در دهه های سوم و چهارم سده دوم هجری یاد می کنند (1)؛ اما به نظر می رسد مفوضه دست کم از اواخر سده دوم هجری- یعنی زمان امام کاظم(علیه السلام)- به عنوان جریان خاص
شنبه، 16 آذر 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ملاحظاتی درباره گفتمان تفویض در نخستین سده های اسلامی (2)
ملاحظاتی درباره گفتمان تفویض در نخستین سده های اسلامی (2)

 

نویسنده: سید محمد هادی گرامی




 

ملاحظه سوم: مفضل بن عمر جعفی؛ قربانی جریان سازی تاریخی

گرچه برخی معاصران از شکل گیری جریان تفویض در دهه های سوم و چهارم سده دوم هجری یاد می کنند (1)؛ اما به نظر می رسد مفوضه دست کم از اواخر سده دوم هجری- یعنی زمان امام کاظم(علیه السلام)- به عنوان جریان خاص در جامعه شیعی شناخته و متمایز شدند؛ از این رو قلمداد کردن مفوضه در شمار جریان های غالی دوره صادقین(علیهماالسلام) اشتباهی بزرگ است. البته عقاید جریان تفویض در قالب گروه های غالی همچون مغیریه و خطابیه در این دوره وجود داشت؛ اما این گروه هنوز شناخته شده ای نبود. غالب احادیث این دوره که در آن از تعبیر تفویض استفاده شده است یا ناظر به بحث های کلامی جبر اختیار است (2) و یا گزارش های مربوط به تفویض امر دین به امامان است.(3)
درباره اعتقادات مفضل بن عمر و حلقه یاران او در کوفه و مدینه (4) میتوان گفت که گرچه اتهام خطابی گری و غلو برای مفضل و برخی یارانش مثل یونس بن ظبیان- از دیگر شخصیت های طیف مفضل- مطرح شده است (5)، اما مهمترین اتهام به مفضل بن عمر اعتقاد به تفویض است و در دوه های بعد نیز آثاری در بحث تفویض به وی نسبت داده شده است.(6) بر اساس تحلیل گزارش های تاریخی، شاید به سختی بتوان عقاید متمایز مفضل بن عمر جعفی را علت موضع گیری علیه وی دانست. به نظر می رسد مفضل بیش از آنکه عقاید بسیار متمایزی نسبت به دیگر امامیان داشته باشد، قربانی پدیده جریان سازی شده باشد.
گویا جریان های غالی- به ویژه خطابیان- در شکل گیری موج تبلیغی منفی علیه مفضل نقش موثری داشتند. جالب است که اکثر گزارش های رجالی درباره مفضل، به این صورت است که راوی خدمت امام میرسد و مستقیماً درباره وضعیت مفضل می پرسد. این امر به خوبی نشان می دهد که مفضل هدف هجمه جریان سازی قرار گرفته و تردیدهایی درباره او در جامعه ایجاد شده است.
از اواخر سده دو و اوایل سده سوم هجری، مهمترین اتفاقی که در حوزه عراق افتاد، نهادینه شدن و شناخته شدن گفتمان تفویض امر خلق و زرق بود. پیش از دوره حضرت رضا(علیه السلام) اصطلاح تفویض بیشتر درباره امور دین و یا جبر اختیار بود و هنوز معنای دیگر آن، یعنی تفویض امر خلق و رزق- یا احیاناً دیگر شئون ربوبی- شناخته شده نبود؛ اما از اواخر سده دوم هجری چنین مفهومی در جامعه به صورت یک اصطلاح شناخته شده درآمد (7). از اوایل سده سوم هجری، طیفی از افراد جامعه، به تفویض در معنای معهود ان متهم شدند. شخصیت های درون این طیف غالباً در دوگروه دسته بندی می شوند؛ گروه نخست: امامان وابسته با اندیشه های مفضل بن عمر جعفی؛ گروه دوم: خطابیان نوکیش که یا واقعاً از ابوالخطاب روی برتافته بودند و یا دست کم اینگونه وانمود می کردند.(8)
از دوره امام صادق(علیه السلام) جریان طرد شده خطابیه، به علت فضای تنفر عمومی، دیگر امکان فعالیت علنی نداشت و به دنبال بهبود چهره مخدوش خود بود؛ از این رو تلاش کرد خود را به طیفی از اصحاب امامان پیوند بزند و امکان برقراری این پیوند با طیف مفضل بیش از سایرین بود. از ابن ابی عمیر نقل شده هنگامی که ابوالخطاب امر خود را آشکار کرد و ماجرای او اتفاق افتاد، شیعیان (ظاهراً شیعیان کوفه) به امام صادق(علیه السلام) مراجعه کردند و گفتند کسی را (به جای او) برای ما منصوب کن که در امور دینمان به او مراجعه کنیم، حضرت صادق(علیه السلام) مفضل را معرفی کردند. طبق این گزارش، پس از این واقعه بود که تشنیع مفضل و یارانش آغاز شد و آنان او را متهم به شرب خمر و امور ناروا کردند.(9) شیعیان کوفه شاهد بودند کسانی که تا چندی پیش به عنوان شیعیان خطابی شناخته می شدند، اکنون از چهره جدیدی به نام مفضل پیروی می کنند.(10)
اگر در کار این احتمال، گزارش هایی را بگذاریم که در آنها بیان شده مفضل به خاطر رفت وآمد با برخی از مستضعفان خطابیه در معرض سوءظن قرار گرفته بود (11) یا گزارش هایی درباره فرقه مفضلیه مبنی بر اینکه آنان پس از برائت امام از ابوالخطاب، بر گرد مفضل جمع شدند وضعیت تاریخی آشکار تر می شود.(12)
برخی تحقیقات شیعه پژوهان غربی نیز نشان می دهند که اطلاعات دقیقی برای اثبات غالی بودن «مفضّلیّه»در دست نیست. کالین تورنر بر این باور است که درباره فعالیت های این گروه نقش مفضل در تأسیس آن اطلاعاتی در دست نیست. گرچه ویلفرد مادلونگ بر این باور است که مفضّلیِّه واقعاً یکی از فرقه های زیر مجموعه خطابیه بود و پس از مدتی مفضل با انکار ابوالخطاب اسدی حرف های پیشین خود را پس گرفت (13)، اما این دیدگاه صحیح به نظر نمی رسد؛ زیرا گزارش پیشین به خوبی نشان داد که امام صادق(علیه السلام) مفضل را پس از لعن ابوالخطاب و انحراف وی به شیعیان کوفه معرفی کردند.
بعید نیست در میان کسانی که به دور مفضل جمع شده بودند، عده ای بر عقاید انحرافی خطابی خود باقی مانده بودند. همچنین، با اینکه پس از تبرّی امام صادق(علیه السلام) از ابوالخطاب را ترک نکردند که برای این گروه نیز امکان نفوذ در اطرافیان مفضل وجود داشت.
این جریان، برای تثبیت جایگاه خود، آموزه هایشان را بر اساس معرف امامان پیشین، به ویژه امام صادق(علیه السلام) و یاران خاص آن حضرت (مانند: مفضل بن عمر جعفی، محمد بن سنان و داود بن کثیر رقی) بنا کردند و از طریق آنان به نقل روایت پرداختند. از این رو احادیث و کتبی با مفاهیم تفویضی، به نقل از این شخصیت ها در میان محافل امامیه منتشر شد؛ به نحوی که احادیث «تفویض مفضل» به مفهومی کاملاً شناخته شده در جامعه حدیثی آن دوره تبدیل شد (14). با نگاهی به کتبی نظیر رجال کشّی به خوبی می توان دریافت که غالب گزارش های نقل شده از مفضل بن عمر جعفی و شخصیت های دیگر این جریان (15)- که از آنها بوی اندیشه های تفویضی استشمام می شود- فقط از طریق مفوضه و غلات نقل شده اند.(16) این جریان جدید- خطابی های پیوند خورده به طیف مفضل- برای متمایز کردن خود از عقاید غلات از یک سو و تثبیت اندشه هایشان از سوی دیگر، نیاز به یک دکترین قوی داشتند. این مسأله در قالب تفویض مطرح شد؛ یعنی جریان مفوضه- یا همان نوخطابی ها - با نفی اعتقاد به الوهیت ائمه(علیهم السلام) دامن خود را از اتهامات مربوط به غلات زدودند و در عین حال با طرح اندیشه ای افراطی درباره جایگاه ائمه(علیهم السلام) در عمل همان باور الوهی را پیاده کردند.(17)
جریان مورد بحث- همان طور که در گزارش مشهوری آمده است- در گام نخست تلاش کرد از طریق دست بردن در کتب اصحاب امام صادق(علیه السلام) این اقدام خود را عملی کند (18) و گزارشهای مورد نظرش را به مفضل نسبت دهد. بدین ترتیب روایات غلو و تفویض را در کتب اصحاب وارد و آنان را به مفضل و امثل او منتسب کرد. شاهد این مدعا آن است که در دوره های بعدی با مجموعه ای از روایات تفویضی مفضل روبه رو هستیم که فقط در دست غلات است و آنان برای عقاید خود به این روایات اتکا می کردند. کشّی گزارش داده است مبنی بر اینکه طیاره غالیه در برخی کتبش از مفضل نقل کرده که با ابوالخطاب هفتاد پیامبر کشته شدند و حضرت صادق(علیه السلام) به مفضل و یارانش، پیامبر خطاب کرد (19) این گزارش یکی از محتویات کتب غلات است که آن را وضع کرده و به مفضل نسبت داده اند. عیاشی هنگامی که در نیمه دوم سده سوم هجری سراغ اسحاق بن محمد بصیری- که وی را یکی از غلات می داند- می رود، وی کتابی از روایات تفویض مفضل در اختیار عیاشی می گذارد؛ ولی عیاشی آن کتاب را نمی پذیرد (20). یونس بن عبدالرحمن نیز می گوید: وارد عراق شدم و بسیاری از اصحاب امام صادق(علیه السلام) را آنجا دیدم، سپس احادیث آنها را شنیدم و از کتاب هایشان را گرفتم و به امام رضا(علیه السلام) عرضه کردم؛ حضرت انتساب بسیاری از آنها به امام صادق(علیه السلام) را رد کردند و فرمودند «خدا اباالخطاب را لعنت کند؛ زیرا بر امام صادق(علیه السلام) دروغ بست؛ یاران او تا همین امروز این احادیث را در کتب اصحاب امام صادق(علیه السلام) وارد می کنند».(21)
انتساب روایات دروغین، درباره سایر شخصیت های طیف مفضل همچون جابر جعفی (22) و داود رقّی نیز رخ داد. درباره داود هانند سایر شخصیت های طیف مفضل گزارش های رجالی ضد و نقیضی در دست است، ابن الغضائری او را فاسد المذهب وضعیف الروایة دانسته است؛ (23) احمد بن عبدالواحد بزاز (استاد نجاشی) نیز میگوید که تاکنون هیچ حدیث درستی از داود ندیده است.(24)
در مقابل، شیخ طوسی داود بن کثیر را ثقه دانسته است.(25) شیخ مفید نیز رواتی مثل داود بن کثیر رقی را اهل ورع، علم و فقه شیعه و از باورمندان به امامت امام رضا(علیه السلام) دانسته است.(26)
با توجه به اینکه غلات به شکل گسترده ای از داود نقل کرده اند، به احتمال قوی، وی نیز گرفتار دسیسه غلات شده باشد؛ گویا وی نیز در پروژه تخریب غلات قرار داشته است و آنان همانند مفضل بن عمر سعی کردند روایاتی جعل و به داود منتسب کنند. نجاشی، داود بن کثیر را از روایتی میداند که غلات از او نقل کرده اند.(27) کشّی نیز تصریح می کند که غلات، داود را یکی از ارکان خود می دانند و گزارش های منکر زیادی از او نقل می کنند.(28) کشّی به صراحت می گوید که غلات از او مطالب و مناکیر زیادی نقل می کنند؛ ولی در میان اصحاب کسی را ندیده است که بر او طعن وارد کند.(29)
البته دور بودن گفتمان اکثریت مسلمانان آن دوره از معرف شیعی نیز در تشدید این وضعیت مؤثر بود. شماری از گزارش ها به خوبی نشان می دهند که دو دوره حضرت صادق(علیه السلام) بسیاری از معارف شیعی برای جامعه عام مسلمانان مطالبی غالیانه به نظر می رسیدند؛ به طوری که گروهی احادیث حضرت صادق(علیه السلام) را ضعیف شمردند. در این دوره افرادی چون مفضل- که اقدام به نشر این آموزه ها می کردند و یا دست کم در نشر آنها تقیه نمی کردند- در نوک پیکان متّهمین قرار داشتند. یحیی بن عبداالحمید حمانی در کتاب خود از شریک نقل کرده که گروهی همچون مفضل، بنان و چند نفر دیگر، با نقل احادیث عجیب از امام صادق(علیه السلام) باعث شدند که مردم بگویند حدیث جعفربن محمد ضعیف است.(30) بخش آخر این گزارش که راوی می گوید: «جعفربن محمد نیز فردی عادی مانند سایرمردم است» به اذعان برخی رجالیّون معاصر نشان می دهد که شریک، به امامت حضرت صادق(علیه السلام) باور نداشته است.(31) بر اساس گزارشهای دیگری،شریک یکی از قضاة زمان امام صادق(علیه السلام) و از دشمنان شیعیان جعفری بوده است.(32)
در چنین شرایطی بود که در اوایل شده سوم هجری همزمان دو اتفاق مهم در جامعه اسلامی دخ داد: 1- شناخته شدن و رسمیت یافتن گفتمان تفویض امر خلق و رزق؛ 2- مطرح شدن اتهام تفویض درباره طیف مفضل و نوخطابی ها.(33)
البته جامعه آن دوره از این دو گروه (طیف مفضل و نوخطابیها) تلقی «این همانی» داشتند؛ در حالی که امروز ما آنها را جدا از یکدیگر می دانیم. درباره علت شکل گیری این تلقی در میان برخی از امامیان دوره های بعدی- به ویژه مکتب کشّ و سمرقند- (34) این دلایل را به طور خلاصه میتوان ذکر کرد:
1- درک ضعیف جامعه عام مسلمانان- و حتی برخی از اصحاب امامان- از آموزه های متعالی امامان شیعه و اقدام طیف مفضل به نقل مضامین عمیقی از ائمه(علیهم السلام) که احتمالاً در ظاهر مشابه حرف های غلات بود؛
2- اقدام طیفی از خطابیان به پیروی از مفضل و ساختن روایاتی به نقل ز او از امام صادق(علیه السلام) برای تقویت اندیشه های خود؛
3- مراوده و رفت وآمد طیف مفضل با خطابیان و غلات میانه رو.
به نظر می رسد این زمینه ها سبب شدند تا جریان تبلیغی منفی علیه مفضل و برخی اصحاب وی شکل بگیرد.(35) محمد تقی مجلسی می گوید، بعد از تتبع فراوان احوال رجال، پی بردم علت اینکه برخی اصحاب رجال (مانند: مفضل، جابر معلی بن خنیس) را جرح کرده اند، این است که غلات، بسیاری از حرف های خود را به این افراد که از اصحاب اسرار بودند نسبت می دادند.(36) آقای خویی نیز تأیید می کند که بعید نیست بسیاری از مصنفات مفضل که نجاشی می گوید قابل اعتماد نیست، تالیفات خود وی نباشند و به او نسبت داده باشند.(37)

ملاحظه چهارم: برساخته های مفوضه در سده های نخست هجری

مدرسی طباطبایی بسیاری از روایات در بردارنده مقامات خاص اهل بیت(علیهم السلام) که محدثان سده سوم هجری نقل کرده اند را جزو بافته های جریان مفضل یا همان مفوضه می داند.(38) این ادعا با سخن دیگر ایشان که می گوید: «این احادیث در میان قمیون که از سردمداران مبارزه با مفوضه بودند، نتوانست نفوذ کند»(39) در تضاد است؛ زیرا سده سوم هجری، دوره انتقال فعالیت های حدیثی به ایران و به ویژه قم بود و در واقع این روایات در کتب محدثانی که غالباً قمی بودند (مانند: کلینی، صفار، ابن بابویه، برقی وعلی بن ابراهیم قمی) انعکاس یافته اند.(40) با این وجود اگر دکتر مدرسی طباطبایی مدعی شود که آموزه های مفوضه در میان قمیون نفوذ نکرده است، باید در صحت تلقی وی از معارف تفویضی تردید کرد. باتوجه به اینکه پیشتر مشخص شد تلقی مدرسی طباطبایی از تفویض در مفهموم تاریخی آن نادرست است، سخن دیگر او مبنی بر اینکه بر ساخته های غلات در سده سوم نتوانست در میان دانشمندان قم نفوذ کند را میتوان تلقی به قبول کرد.(41) این اذعان دکتر مدرسی طباطبایی خود دلیلی بر رد ادعای وی مبنی بر نفوذ بر ساخته های مفوضه در میراث حدیثی امامیه است؛ زیرا این میراث چیزی جز منقولات قمیون نیست که آنان نیز به گفته مدرسی از این نفوذ در امان بودند.
در عین حال نگارنده بر خود لازم می داند به شکل دقیق تر و تحلیلی تری به امکان نفوذ آموزه های غلات و مفوضه- البته در معنای دقیق و تاریخی آن که پیشتر ذکر شد- توجه کند. گفتیم که علت اصلی تخریب چهره مفضل و طیف امامیان متعلق به وی، اقدام غلات و خطابیه به نقل احادیث دروغین از این گروه بود؛ اما چه ضمانتی وجود داشت که این احادیث وارد میراث حدیثی امامیه نشود؟ چه بسا بسیاری از احادیث دروغین نسبت داده شده به مفضل و طیف اصحاب وی، در میراث حدیثی امامیه برجای مانده باشد.
به اعتقاد نگارنده، گرچه مفوضه یا همان نوخطابی ها یا غلات نسل دوم، توانستند روایات زیادی به دروغ به طیف مفضل بن عمر جعفی نسبت دهند، اما این احادیث در نهایت نتوانستند در میراثی که محدثان امامی سده های سوم و چهارم هجری برای ما فراهم آوردند، نفوذ کنند. عالمان امامی- به ویژه اصحاب حدیث مکتب قم و سمرقند- با درایت خاصی، برساخته های نسبت داده شده به طیف مفضل را کنار نهادند و سایر روایاتی را که از طریق صحیح بدان دست یافته بودند نقل کردند. بر خلاف تصور دکتر مدرسی، سیستم سنتی حدیث امامیه به خوبی می توانست جلوی ورود بر ساخته های جریان تفویض و خطابیه را بگیرد.(42) برای درک این نکته، پژوهشگر متون حدیثی، باید فهم تاریخی و دقیقی از مفاهیم حدیث- به ویژه بحث اجازه روایت- در قرون نخست داشته باشد.(43)
تصور نادرستی که برای دکتر مدرسی و یا احیاناً برخی دیگر شکل گرفته است به علت دور شدن از فضای گفتمان نقل حدیث در سده های نخست هجری و مقایسه شرایط آن دوره با وضعیت کنونی، حاصل شده است. اگر تصور شود دست بردن اصحاب مغیره در کتب اصحاب امامان (44) و یا آنچه از یونس بن عبدالرحمن درباره دست بردن خطابیه در کتب اصحاب نقل شده، (45) مشابه همان چیزی است که ما امروز از دست بردن در کتب درک می کنیم، خطایی بزرگ است. مثلاً اگر تصور شود دست بردن در کتب بدین صورت بوده است که شاگر امام بدون اینکه خود او بفهمد چیزهایی را در کتب وارد می کرده اند نگاهی غیر واقعی است؛ همچنین است اگر تصور شود این دست بردن، در حد تصحیف برخی تغییرات در جملات این کتب بوده است.
اصحاب مغیرة بن سعید- گرچه بر اساس نقل گزارش پیشین ناشناخته بودند و انتسابشان به مغیره نامعلوم بود- دست بردنشان بدین نحو بود که کتب اصحاب را برای نسخه برداری می گرفتند و از آن نسخه ای برمی داشتند و احادیث مورد قبول خود را در نسخه خودشان وارد می کردند؛ سپس آن نسخه را با واسطه خود و به نقل از آن صحابی نشر می دادند. در این روش، طبیعتاً طریق حدیث از شخص واضع می گذشت و بدین صورت بررسی وضعیت حدیث امکان پذیر بود. اما با توجه به برخی قراین (که در ادامه ذکر می شوند) این دست بردن اولاً نه در حد چند کلمه و برخی تصحیفات، بلکه به شکل داخل کردن روایت های کامل و بعضاً بسیار طولانی بوده است و ثانیاً به نحوی نبوده است که صاحب نسخه از آن آگاه نشود.
و در واقع در قالب ایجاد نسخه ای جدید از کتاب با محتویات جدیدش- که بعداً از طریق واضع و با اجازه او نشر می یافته- صورت می پذیرفته است.
قرینه اول: عیاشی نقل می کند هنگامی که در نیمه دوم سده سوم هجری، سراغ اسحاق بن محمد بصری- که وی را یکی از غلات می داند- می رود، اسحاق کتابی از روایات تفویضی مفضل در اختیار عیاشی می گذارد؛ ولی عیاشی آن کتاب را نمی پذیرد.(46) گزارش عیاشی درباره این ملاقات، به خوبی نشان می دهد که وی در روایاتی از مفضل غیر قابل اعتماد بوده را نقل نکرده است؛ این در حالی است که عیاشی روایات مفضل را در تفسیرخود به شکل گسترده ای نقل کرده است. این امر نشان می دهد که رویه اصحاب این گونه بوده است که روایاتی را که غلات از مفضل نقل می کرده اند روایت نمی کرده اند.
قرینه دوم: بررسی جایگاه احادیثی که ظن قوی و یا یقین به برساخته بودن آنها داریم و اکنون در میراث حدیث شیعیان غالی قابل دستیابی است. پیشتر گفته شد که احادیث تفویضی نسبت داده شده به مفضل، در میان میراث حدیثی امامیه نفوذ نکرد و این احادیث تنها در میان سنت غالیانه- به ویژه غلات نصیری- رواج یافت. بررسی مواریث حدیثی فعلی نیز این موضوع را تأیید می کند؛ به تعبیر دیگر در حال حاضر ما شاهد آن هستیم که احادیث تفویضی مفضل- البته تفویض در معنای دقیق تاریخی آن- جز از طریق غلات به دست ما نرسیده اند و این مضامین به نقل از مفضل و یا حتی طیف متمایل به او در میراث حدیثی رسمی امامیه برجستگی خاصی ندارند؛ (47) در واقع بسیار جالب است که نمونه های معدودی هم که درباره معارف غالیانه و تفویضی از طیف اصحاب مفضل وجود دارند- و غالباً در رجال کشّی انعکاس یافته اند- در بسیاری از موارد از طریق غلات نقل شده اند.(48) از سوی دیگر احادیثی با مضامین تفویضی بیشتر در میان میراث حدیثی غلات نصیری قابل دستیابی است (49) که از نمونه های خوب این آثار می توان به الهفت و الاظله (یا الشریف) اشاره کرد.(50)
برخی شیعه پژوهان معاصر نیز در تحقیقات خود به بر ساخته بودن شماری از روایات نسبت داده شده به مفضل، اذعان دارند.(51)
به طور خلاصه این واقعیت که احادیث تفویضی مفضل در میراث رسمی حدیثی امامیه موجود نیست و چنین احادیثی غالباً در میراث غلات وجود دارد، از مهمترین قرینه هایی است که فرضیه نگارنده را تأیید می کند.
همچنین بررسی احادیث بر جای مانده از سنت غالیانه، به خوبی نشان می دهد که این روایات، احادیثی کامل و در برخی موارد بسیار طولانی هستند؛ (52) نه در حدود دو یا چند کلمه؛ زیرا اهداف واضعین این اخبار غالباً به شکلی نبوده است که بتوان با ایجاد تغییرات اندکی در احادیث بدان دست یافت. با این اوصاف امکان گنجاندن این احادیث در کتب اصحاب ائمه(علیهم السلام) به شکل مخفیانه امکان پذیر نبوده است و تنها از طریقی که پیشتر ذکر شد (قرض گرفتن کتاب، استنساخ از روی آن و نشرآن از طریق اجازه) امکان پذیر بوده است.
قرینه سوم: شواهد تاریخی صریحی وجود دارند که نشان می دهند این احادیث قابل تشخیص و شناسایی بوده اند و در واقع احتمال شناسایی آنها بیش از احتمال مخفی بودن آنها بوده است. همان طور که مدرسی گزارش می دهد این توان در علمای قم وجود داشته است؛ (53) به ویژه به نظر می رسد این قدرت و توان در شماری از علمای قم همچون ابن الولید بسیار قوی بوده است.(54)
درنهایت، گرچه دکتر مدرسی بر این باور است که امکان رواج احادیثی دروغین حتی به نقل از امثال ابن ابی یعفور و احمد بن محمد بن عیسی اشعری نیز وجود داشت، (55) اما به نظر می رسد به این سادگی نمی توان روایات بسیاری که از این دو نفر و امثال آنها نقل شده است را بر ساخته مفوضه دانست. درست است که شخصیتی همچون احمد بن محمد بن عیسی اشعری، بیشترین نشر دهنده میراث حدیثی محمد بن سنان زاهری در تاریخ حدیث امامیه است؛ (56) اما این موضوع نه تنها مؤید تلاش غلات برای انتساب آموزه های خود به محمد بن سنان نیست، بلکه از آن رو که احمد شناخته شده ترین شیخ قمی در مبارزه با غلات است، می تواند حاکی از جلالت قدر محمد بن سنان و امثال او باشد.

پی‌نوشت‌ها:

1- مدرسی طباطبایی، سید حسین، مکتب در فرایند تکامل/ 61.
2- صدوق، محمدبن علی، التوحید/ 362.
3- صفار، محمدبن حسن، بصائرالدرجات/ 403-407.
4- درباره طیف مفضل ر. ک: گرامی، سیدمحمدهادی، مؤلفه های غلو نزد امامیه... / ص41- 45.
5- کشی، محمدبن عمر، رجال الکشی، 2/ 657- 658.
6- خوئی، ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، 3/ 68.
7- گرچه «تفویض»، پس از امام رضا(علیه السلام) در جامعه شناخته و نهادینه شد، اما به نظر می رسد اصطلاح «تفصیر»- که در تضاد با تفویض قرار گرفت- اندکی بعد در جامعه شیعه رایج شد. برخی قراین نشان می دهند که اصطلاح تقصیر نیز به عنوان حربه ای برای تضعیف جریان مقابل- توسط مفوضه- به کار گرفته شد و رواج یافت. مفوضه در آغاز، نظریه تفویض امر خلق و رزق را مطرح کردند؛ اما پس از مدتی- که جبهه گیری علیه این پندار آغاز شد- عقاید و اندیشه های جریان مقابل را تقصیری خواندند. برخی گزارشهای نقل شده در این دوره به خوبی نشان می دهند که دو اصطلاح مزبور در جامعه آن روز کاملاً بار معنایی منفی داشته اند؛ برخی تلاشها برای حذف اصطلاح «مفوضه» و استفاده از الفاظی چون «مؤمنین» به جای آن، صرف نظر از اینکه توسط چه کسی صورت گرفته باشد، تأییدی بر این ادعاست. چنین دستبردی در گزارش کامل (کافور) بن ابراهیم مدنی- که تقریباً مهمترین گزارش تقابل تقصیر و تفویض در سده سوم است- روی داده است (ر. ک: طوسی، محمدبن حسن، الغیبه/ 246؛ خصیبی، حسن بن حمدان، الهدایه الکبری/ 359؛ راوندی، سعید بن هبه الله، الخرائج و الجرائح، 1/ 459؛ اربلی، علی بن عیسی، کشف العمه فی معرفه الائمه، 3/ 302). جریانی که به تفویض متهم شده بود، جبهه مقابل خود را مقصر خواند. با این توصیف، «مقصره» نه یک جریان خاص، بلکه صرفاً برچسبی بود که هر از گاهی دامن گروهی را می گرفت. از این رو اینکه برخی معاصران (مدرسی طباطبایی، ص96 پاورقی) می پندارند در تاریخ نقل نشده که مقصره حدیثی جعل کرده باشند بی مورد است؛ زیرا اصولاً وجود چنین گروهی در عالم خارج محل تردید است (درباره تقابل تقصیر و تفویض ر. ک: گرامی، سید محمدهادی، مولفه های غلو نزد امامیه... / 77).
8- طیف مفضل بن عمر جعفی از زمان امام کاظم(علیه السلام) به بعد در جامعه متمایز شد؛ این تمایز، نتیجه حس استقلال و هم بستگی اجتماعی این جریان بود که در اثر جبهه گیری و حملات مخالفان مستحکم تر شده بود. بیشتر گزارش های مدح مفضل در این دوره- توسط افرادی که غالباًً وابسته به این جریان هستند- نشان دهنده وسعت جریان سازی علیه طیف مفضل و تلاش این حلقه برای زدودن این اتهامات است. این گزارش ها غالباًً توسط شخصیت هایی هم چون اسحاق بن محمدبصری، محمدبن سنان، علی بن حسان هاشمی، خالد الجوان و یونس بن ظبیان- که وابسته به طیف مفضل هستند- نقل شده است (خوئی، ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، 18/ 294-302).
9- کشی، محمدبن عمر، رجال الکشی، 2/ 620.
10- کسانی که از امام صادق(علیه السلام) در خواست رهبر جدید کردند؛ این عده گرچه ظاهراً از گرایش به ابوالخطاب بازگشته بودند؛ اما مشخص نیست که سایر شیعیان به طور کامل از این تغییر رویکرد آگاه شده یا در صورت آگاهی، آن را باور کرده و به رسمیت شناخته بودند.
11- کشتی، محمدبن عمر، رجال الکشی، 2/ 619؛ این گزارش نشان می دهد دیدگاه گروهی از اصحاب امام صادق(علیه السلام) همچون زراره، ابابصیر، حجر بن زائده، عبدالله بن بکیر و محمد بن مسلم- به خطر رفت و آمد مفصل با خطابیه- نسبت به وی منفی شده بود. آنان از امام خواستند نامه برای مفضل بنویسد و او را از این کار نهی کند. ادامه گزارش نشان می دهد که تعامل مفضل با این گروه، کاملا راهبردی بوده و وی تلاش کرده است این مسأله را برای اصحاب امام تبیین کند.
12- ملل و نحل نویسان و فرقه شناسان، در تاریخ از گروهی به نام «مفضلیه» یاد کرده اند. به گفته شهرستانی، این گروه بر این باور بودند که پس از ابوالخطاب، مفضل بن عمر اما است (شهرستانی، محمدبن عبدالکریم، الملل و النحل، 1/ 81). ابوالحسن اشعری نیز درباره این گروه می گوید که تفاوت این فرقه با سایر فرقه های خطابیه این بود که چون امام صادق(علیه السلام) از ابوالخطاب تبری جست، اینان نیز از وی برائت جستند و سراغ مفضل رفتند (اشعری قمی، سعد بن عبدالله، المقالات و الفرق/ 13).
13- Turner, Colin (2006) " The tradition of Mufaddal…",p. 182183.
14- خوئی، ابوالقاسم، معجم، رجال الحدیث، 3/ 68.
15- مانند داود بن کثیر رقی، این زمینه نجاشی، احمدبن علی، کتاب الرجال/ 156؛ کشی، محمدبن عمر، رجال الکشی، 2/ 708.
16- کشی، محمدبن عمر، رجال الکشی، 2/ 615.
17- در این میان گروهی بودند که واقعاً از ابو الخطاب برگشته بودند؛ ولی همچنان رهیافت های خطایی داشتند و برخی احادیث متعالی درباره مقامات امامان را بر اساس رهیافت های خود تفسیر، تحریف و منتشر کردند.
18- کشی، محمدبن عمر، رجال الکشی، 2/ 489.
19- همان، 2/ 615.
20- همان، 2/ 812- 813.
21- همان، 2/ 490، اینکه رد پای احادیث دروغین منتسب به مفضل را کجا می توان یافت. پژوهش مستقلی می طلبد؛ اما به نظر می رسد امامیه روایاتی را از مفضل نقل کردند که آنها را از منابع موثق- و نه خطایی و غالی دریافت کرده بودند.
22- ر. ک: نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه/ 35.
23- ابن الغضائری، احمدبن الحسین، کتاب الرجال/ 58.
24- نجاشی، احمدبن علی، کتب الرجال/ 156.
25- طوسی، محمدبن حسن، رجال/ 336.
26- مفید، محمدبن محمد، الارشاد، 2/ 248.
27- نجاشی، احمد بن علی، کتاب الرجال/ 156.
28- کشی، محمدبن عمر، رجال الکشی، 2/ 708.
29- همان، 2/ 704- 705.
30- همان، 2/ 616.
31- خوئی، ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، 20/ 60.
32- همان، 9/ 21.
33- از دید نگارنده این گروه نیز طیفی بودند مشتمل بر: خطابی های توبه کرده، خطابی های میانه رو و خطابی های نفوذی.
34- کشی، محمدبن عمر، رجال الکشی، 2/ 614.
35- از شواهد مهم دیگری که این موضوع را تقویت می کند، تصویری است که گزارش های رجالی دوره امام کاظم و امام رضا(علیه السلام) از وضعیت مفضل ارائه می کنند؛ این تصویر کاملاً با گزارش های قبلی متفاوت است؛ به تعبیر دیگر تمام روایات جرح مفضل مربوط به دوره حضرت صادق(علیه السلام) است و آنچه از امام کاظم و با احیاناً امام رضا(علیه السلام) درباره مفضل نقل شده، گزارش های مدح کننده جایگاه اوست (کشی، محمدبن عمر، رجال الکشی، 2/ 620- 621). مدرسی طباطبایی نیز به نقل از کتاب الشجره (تألیف ابوتمام اسماعیلی می گوید: طرفداران مفضل جعفی، یعنی مفوضه، طرفدار امام رضا(علیه السلام) (مدرسی طباطبایی، سیدحسین، مکتب در فرایند تکامل/ 128). از سوی دیگر بیشترین و صریحترین روایات لعن مفوضه، از امام رضا(علیه السلام) نقل شده است؛ همچنین از آن حضرت، گزارش های صریحی در مدح مفضل بن عمر جعفی نقل شده است (کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، 1/ 320). این نکته که از یک سو امام رضا(علیه السلام) مفضل را مدح کرده اند و شخصیت های طیف مفضل نیز طرفدار امامت حضرت رضا(علیه السلام) بوده اند و از سوی دیگر حضرت شدیدترین مواضع را در برابر مفوضه اتخاذ کرده اند، به روشنی گویای آن است که مفوضه از امامت امام رضا(علیه السلام) طرفداری نمی کردند؛ بلکه مفضل و یارانش- که مفوضی نبودند- حامی امامت ایشان بودند.
36- براساس نقل محدث نوری، نوری، حسین بن محمدتقی، خاتمه مستدرک الوسائل، 5/ 320.
37- آیه الله خوئی پس از بررسی وضعیت مفضل می گوید:
همه گزارش های موجود، نسبت تفویض و خطابی بودن به مفضل را ثابت نمی کنند و اینکه نجاشی خطابی بودن او را به شکل «قیل» آورده مؤید آن است. گزارش های جرح مفضل قابل ترجیح بر گزارش های مدح او نیست. روایات جارحه از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است و روایات امام کاظم و امام رضا(علیه السلام) همگی مادحه است و در صورتی که روایات جرح را واقعاً امام صادق فرموده باشند، برای علت خاصی بوده است. از سوی دیگر شیخ مفید و ابن قولویه به صراحت او را توثیق کرده اند و شیخ طوسی در غیبت او را در میان سفرای ممدوحین آورده است (خوئی، ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، 18/ 303- 304).
38- مدرسی طباطبایی، سید حسین، مکتب در فرایند تکامل/ 82-83.
39- همان/ 88.
40- در دیدگاه کلاسیک مشهور است که برخی مکاتب امامی همچون قمیون در مسأله غلو بسیار سختگیر بودند (ر. ک: دیاری بیدگلی، محمدتقی، «جریان شناسی غلو و غالیان در رحال نجاشی «مقالات و بررسی ها، دفتر 77، شمار1، 56؛ جباری، محمدرضا»، «شناخت و تحلیل مکتب حدیثی قم از آغاز تا قرن پنجم هجری»، «نشریه دانشکده الهیات مشهد، شماره 49و 50، 76). چه بسا بسیاری از اعتقاداتی را که امامیان دیگر پذیرفته بودند اینان جزو مطالب غلوآمیز می دانستند (نوری، حسین بن محمدتقی، خاتمه مستدرک الوسائل، 4/ 78- 79).
با این اوصاف، نگارنده در جای خود ثابت کرده است که اندیشه متقدمان امامیه درباره غلو، تنها براساس یک الگوی مولفه ای قابل تحلیل است (ر. ک: گرامی، سیدمحمدهادی، مولفه های غلو نزد امامیه. . .) و واکنش مکاتب مختلف امامی در قبال مسأله غلو اینگونه نیست که نسبت به برخی سختگیرتر و نسبت به برخی دیگر سهل گیرتر باشند؛ این نگاه، تاریخی و واقع بینانه نیست. مثلاً موضع متکلمان بغداد در مولفه ای مثل «سهوالنبی» زمینه از نگاه بغدادی ها تقسیری انگاشته می شد؛ ولی در مولفه ای مثل «عالم ذر» یا «اظله» عکس این حالت حاکم بود. قمیون بر خلاف دیدگاه کلاسیک به بسیاری از مقامات امامان باور داشتند و گوی سبقت را در این زمینه از سایرین ربوده بودند. البته برخی پژوهشگران معاصر همچون علی اکبر غفاری نیز متهم کردن قمیون به اندیشه های تقصیری درباره مقامات ائمه(علیهم السلام) را توهمی بیش ندانسته اند. غفاری بر اشتباه بودن دیدگاه سنتی درباره مفهوم غلو نیز قمیون تاکید می کند و بر این باور است که قمیون، بسیاری از مقامات امامان را (همانند آنچه در زیارت جامعه کبیره آمده است) قبول داشته اند (ر. ک: دیاری بیدگلی، محمدتقی «جریان شناسی غلو وغالیان در رجال نجاشی»، مقالات و بررسی ها، دفتر 88، شماره1، 57). مثال دیگر برای طبقه بندی کلاسیک مکاتب امامی، ابن الغضائری است؛ وی در عین سخت گیری های رجالی اش به مکتب بغداد تعلق دارد. ابن الغضائریدر موارد زیادی- در جالش- از دیدگاههای قمیون درباره اشخاص انتقاد کرده است و به گونه ای صحبت می کند که انگار قمیون را جبهه ای در برابر خود می داند (نک: گرامی، سیدمحمدهادی مولفه های غلو نزد امامیه... / 142).
41- اعتقادات (منقولات) علمای قم در این دوره می تواند ملاکی باشد برای شناسایی تشیع راستین و نه غالیانه و تفویضی. به شماری از این عقاید در ملاحظه دوم اشاره شد.
42- مدرسی طباطبایی، سید حسین، مکتب در فرایند تکامل/ 96.
43- در این ر. ک: معارف، مجید و رضا قربانی زرین، «مشایخ اجاره در اسناد الکافی»، فصلنامه علوم حدیث، سال چهاردهم، 71- 73؛ همچنین نگاه کنید به توضیحات زابینه اشمیتکه در خصوص اجازه که خالی از فایده نیست: (66- Schmidtke, Sabine (2003) "The ijåza…", pp. 64)
44- کشی، محمدبن عمر، رجال الکشی، 2/ 489.
45- همان، 2/ 490؛ یونس بن عبدالرحمن می گوید:
وارد عراق شدم و بسیاری از اصحاب امام صادق(علیه السلام) را در آنجا دیدم؛ سپس احادیث آنها را شنیدم و از آنها کتاب هایشان را گرفتم و آنها را به امام رضا(علیه السلام) عرضه کردم و حضرت انتساب بسیاری از آنها به امام صادق(علیه السلام) را رد کردند و فرمودند: خدا اباالخطاب را لعنت کند؛ زیرا بر امام صادق(علیه السلام) دروغ بست و همچنین یاران او تا همین امروز این احادیث را در کتب اصحاب امام صادق(علیه السلام) وارد می کند.
46- کشی، محمدبن عمر، رجال الکشی، 2/ 812- 813.
47- نگارنده در منابع رسمی حدیثی امامیه، تنها یک گزارش یافته است که در آن به صراحت درباره تفویض امر خلق و رزق از مفضل نقل شده است (ر. ک: همان، 2/ 615).
48- ر. ک: همان، 2/ 615.
49- نمونه هایی از این آثار در مجموعه سلسله التراث العلوی که در لبنان چاپ شده قابل دستیابی است، به ویژه مجلد المجموعه المفضلیه که درآن آثاری همچون «الرساله المفضلیه»، «کتاب الحجب و الانوار»، «کتاب الصراط»، «کتاب الهفت الشریف» و «کتاب البدء و الاعاده» به چاپ رسیده است.
50- تورنر درباره کتاب الهفت و الاظله می گوید که این کتاب بیشتر از اینکه برای غلات ایده پردازی سیاسی کند، کلام غالیان را پی ریزی کرده است، به گفته وی، هینس هالم مدعی بوده است که این کتاب قدیمی ترین نوشته حدیثی غلات است. متأسفانه درباره آثار مفضل بن عمر- به ویژه آثار منسوب به او همچون الصراط والاظله- تحقیقات منتقدانه ای در دست نیست. با این وجود لازم به ذکر است که آقای آراسطوریان موشغ- از دوستان نگارنده- در دانشگاه بیل ایالات متحده آمریکا، مشغول نگارش رساله دکتری خود در زمینه میراث حدیثی مفضل بن عمر جعفی، به ویژه الهفت و الاظله می باشد.
51- Turner,Colin (2006) "The tradition of Mufaddal…",p. 184.
52- به طور خلاصه نگارنده بر این باور است تحلیل موضوعات مرتبط با غلات نباید براساس تخیلات باشد؛ بلکه باید براساس نمونه های موجود صورت گیرد. اکثر نمونه هایی که قطع و یا ظن به ساختگی بودن آنها داریم از سنخ احادیث کامل و طولانی هستند؛ نه از سنخ تصحیف و تحریف. یکی از نمونه های ظنی ساختگی، اثری است که در منابع رجالی از آن به عنوان «فضل انا انزلناه»- برای حسن بن عباس الحریشی- یاد شده است (ر. ک: خوئی، ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، 4/ 369). کلینی در کافی بابی را در این خصوص باز کرده است و همه 9 روایت این باب را از الحریشی نقل کرده است (کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، 1/ 242- 250). ملاحظه این باب به خوبی نشان می دهد که این 9 روایت تمام و یا دست کم بخشی از این کتاب است؛ خصوصیت جالب توجه در این کتاب طولانی بودن احادیث است.
53- خود دکتر مدرسی طباطبایی به صراحت، وجود این توان را در میان قمیون می پذیرد؛ زیرا به قول او «الشاهد یری ما لایری الغائب»؛ (ر. ک: مدرسی طباطبایی، سیدحسین، مکتب در فرایند تکامل/ 88و 100).
54- ر. ک: نجاشی، احمدبن علی، کتاب الرجال/ 329.
55- مدرسی طباطبایی، سیدحسین، مکتب در فرایند تکامل/ 96.
56- ر. ک: درایه، نرم افزار حدیثی، بخش ارزیابی اسناد. فاصله میان اینکه احمدبن محمدبن عیسی اشعری چند روایت از محمدبن سنان نقل کرده باشد با اینکه بیشترین روایات راوی از محمد نقل کرده باشد بسیار زیاد است. ممکن است طبیعی به نظر برسد که غلات با انگیزه تطهیر محمدبن سنان سعی کرده اند نقل احمد بن محمدبن عیسی از محمدبن سنان را تکثیر کنند؛ اما چنین فرصتی مردود است؛ زیرا چنین دستبردی در طبقه ای که از احمدبن محمدبن عیسی نقل کرده اند صورت می گیرد؛ در حالیکه بحث بر سر منقولات احمد از طیف اصحاب مفضل بن عمر جعفی است. پیشتر گفته شد غلات احادیث دروغین خود را به اصحاب امام صادق(علیه السلام) و طیف مفضل نسبت داده اند و آن را منتشر کردند. از سوی دیگر در طبقه ای که از احمدبن محمد بن عیسی نقل کرده اند، چنین دستبردی امکان ندارد؛ زیرا در میراث حدیثی امامیه طبقه ای که از احمد نقل روایت کرده اند، مشایخ شناخته شده قم هستند و در میان آنها شخصیت های غالی وجود ندارند.

فهرست منابع:
ابن الغضائری، احمدبن الحسین، کتاب الرجال، به کوشش سیدمحمدرضا جلالی، قم: دارالحدیث1422ق.
صدوق، محمدبن علی، الاعتقادات به کوشش عصام عبدالسید، بیروت، دارالمفید، 1414ق.
ــــــــــــــــــــــ التوحید، به کوشش سید هاشم حسینی تهرانی، قم: مؤسسه نشر اسلامی، بیتا.
ـــــــــــــــــــــ الخصال، به کوشش علی اکبر غفاری، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه، 1362ش.
ابن قولویه، جعفربن محمد، کامل الزیارات، به کوشش جواد قیومی اصفهانی، قم، مؤسسه نشر اسلامی، 1417ق.
ابوعلی طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، تهران: دارالکتب الاسلامیه، بیتا.
اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه فی معرفه الائمه، چاپ دوم، بیروت، دارالاضواء، 1405ق.
اشعری، علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین، به کوشش هلموت ریتر، بیروت، 1400ق.
اشعری قمی، سعدبن عبدالله، المقالات و الفرق، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ دوم، 1360ش.
اقبال آشتیانی، عباس، خاندان نوبختی، تهران، کتابخانه ظهوری، 1357ش.
امیرمعزی، محمدعلی، «ملاحظاتی درباره یک نقد»، ایران نامه، سال چهاردهم.
جباری، محمدرضا، «شناخت و تحلیل مکتب حدیثی قم از آغاز تا قرن پنجم هجری»، نشریه دانشکده الهیات مشهد، شماره 49 و 50، 1379ش.
جعفی، مفضل بن عمر، المجموعه المفضلیه (در مجموعه سلسله التراث العلوی، ج6) ، به کوشش ابوموسی و الشیخ موسی، بیروت: دار الاجل المعرفه، 2006م.
حلی، حسن بن سلیمان، مختصر البصائر، به کوشش مشتاق المظفر، بی جا، بیتا.
خصیبی، حسین بن حمدان، الهدایه الکبری، چاپ چهارم، بیروت، مؤسسه البلاغ، 1411ق.
خوئی، ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، قم، مرکز نشر آثار شیعه، 1410ق.
دیاری بیدگلی، محمدتقی، «جریان شناسی غلو و غالیان در رجال نجاشی»، مقالات و بررسی ها، دفتر 77، شماره1، 1384ش.
راوندی، سعید بن هبه الله، الخرائج و الجرائح، به کوشش سید محمد باقر موحد ابطحی، قم، مؤسسه الامام المهدی، 1409ق.
سمعانی، عبدالکریم بن محمد، الانساب، چاپ اول، به کوشش عبدالله عمرالبارودی، بیروت، دارالجنان، 1408ق.
شهرستانی، محمدبن عبدالکریم، الملل و النحل، به کوشش محمدسید کیلانی، بیروت، درالمعرفه، بیتا.
صفار، محمدبن حسن، بصائر الدرجات، به کوشش میرزا حسن کوچه باغی، تهران، مؤسسه اعلمی، 1362ش.
طوسی، محمدبن حسن، الغیبه، قم، مؤسسه المعارف الاسلامیه، 1411ق.
ــــــــــــــــــــــــ تلخیص الشافی، چاپ اول، قم، انتشارات المحبین، 1382ش.
ــــــــــــــــــــــــ کتاب الرجال، نجف، المکتبه الحیدریه، 1381ش.
فوکو، میشل، نظم گفتار، ترجمه باقرپرهام، تهران، آگاه، 1378ش.
کشی، محمدبن عمر، رجال الکشی، به کوشش سیدمهدی رجایی، قم، مؤسسه آل البیت، 1404ق.
کدیور، محسن، «قرائت فراموش شده؛ بازخوانی نظریه علمای ابرار» مجله مدرسه، شماره3، 1385ش.
کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، به کوشش علی اکبر غفاری، تهران، درالکتب الاسلامیه، 1363ش.
گرامی، سیدمحمدهادی، «مولفه های غلو نزد مامیه در 5 سده نخست هجری و تأثیر آن در فهم گزارش های رجالی متقدم»، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه امام صادق(علیه السلام) 1389ش.
محدثین، جواد، «کتابی که بهانه دست اکبر گنجی شد»، منتشر شده در سایت تابناک، 1388ش.
مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، به کوشش عبدالرحیم ربانی شیرازی، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1403ق.
مدرسی طباطبایی، سیدحسین، مکتب در فرایند تکامل، چاپ دوم، ترجمه هاشم ایزدپناه، تهران، کویر، 1386ش.
معارف، مجید، تاریخ عمومی حدیث، چاپ دهم، تهران، کویر، 1388ش.
معارف، مجید و رضا قربانی زرین، «مشایخ اجازه در اسناد الکافی»، فصلنامه علوم حدیث، سال چهاردهم شماره اول.
مفید، محمدبن محمد، الاختصاص، بیروت، دارالمفید، 1414ق.
ـــــــــــــــــــ الارشاد، بیروت، دارالمفید، 1414ق.
میرجهانی طباطبایی، محمدحسن، ولایت کلیه، به کوشش محمدلولاکی، قم، الهادی، 1382ش.
میلز، سارا، گفتمان، ترجمه فتاح محمدی، زنجان، هزاره سوم، 1382ش.
نجاشی، احمدبن علی، کتاب الرجال، قم، مؤسسه نشر اسلامی، 1373ش.
نمازی شاهرودی، علی، اثبات ولایت، تهران، نیک معارف، 1375ش.
نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعه، چاپ دوم، بیروت، دارالاضواء، 1404ق.
نوری، حسن بن محمدتقی، خاتمه مستدرک الوسائل، قم، مؤسسه آل البیت(علیهم السلام) ، 1415ق.
هارلند، ریچارد، ابرساختگرایی؛ فلسفه ساختگرایی و پساساختگرایی، ترجمه فرزان سجودی، تهران، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، 1380ش.
Turner,Colin (2006) " The tradition of Mufaddal and the doctrin of the Raja" Journal of Persian Studies,Vol44.
Schmidtke,Sabine (2003) " The ijåza from^( tm) Abd Allåh b.Íåli al- Samåhíjí to 〖Nå〗^° ir al- Jårïdí al-Qãífi" Culture and Memory in Medieval Islam,pp.6485-.


منبع مقاله:
فصلنامه تخصصی امامت پژوهی4، زمستان 1390.



 

 



مقالات مرتبط
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.