سید حسن تقی زاده
وی در پنج مهر 1257 شمسی در تبریز زاده شد پدرش از اهل علم بود و سید حسن نیز مانند پدر، به تحصیل علوم دینیه پرداخت. تا چهارده سالگی به همان علوم متداول حوزه اشتغال داشت و کم کم به سلک روحانیت درآمد. برای تحصیل علوم عقلیه به صورت پنهانی به نزد یکی از علمای شیخیه رفت و مشغول درس گرفتن از کتب شیخ احسایی شد. زبان فرانسه را نیز دور از چشم پدر فرا گرفت و قبل از نوزده سالگی با افکار و کتاب های میرزا ملکم خان آشنا شد. او تأثیر افکار ملکم در شخصیت خود را چنین توصیف می کند:«باید بگویم از اوایل، مایه اطلاعات و فهم سیاسی من صدی هشتادش از میرزا ملکم خان بود، از همه جا کتاب های او را پیدا کرده می خواندم. در سیر زندگی من تأثیر عمده ای کرد.»(1)
او کم کم به خاطر نزدیکی با افکار و عقاید شیخیه، حتی با بابیان و بهائیان ارادتمند به باب و بهاء، ارتباط صمیمانه پیدا کرد و تحت تأثیر اندیشه های ملکم که اعتقاد به نارسایی اسلام و ضرورت تغییر در احکام آن را داشت، به جایی رسید که جمله معروف خود را که برای ترقی باید از فرق سر تا نوک پا فرنگی شد را با کنار گذاشتن لباس روحانیت و پوشیدن لباس جدید، عملاً تحقق بخشید. به خاطر همین تفکرات به همراه یکی از دوستانش مدرسه ای را برای تدریس علوم جدیده و زبان های خارجی تأسیس کرد که با مخالفت روحانیون، مدرسه تعطیل و رئیس آن متواری شد.
بعد از چندی او به نمایندگی از طرف مردم تبریز به مجلس رفت و از طرفداران مشروطه غربی و دشمن مشروطه مشروعه بود که از طرف برخی علما و روحانیون پیشنهاد داده شده بود. با وخیم تر شدن اوضاع و به توپ بستن مجلس توسط محمدعلی شاه، پناهنده سفارت انگلیس شده و با تأمین آنها، از رشت به باکو و از آنجا به پاریس رفت.
وی جریان پناهنده شدن خود را این چنین شرح داده است:
«ما کاغذی نوشتیم، گویا خطش را دهخدا نوشت... مخاطبش معلوم نبود. نوشتیم ما چند نفر هستیم در خطر، می خواهیم بدانیم ممکن است به ما پناه بدهید. دادیم به میرزا علی محمدخان تربیت (که جوانی نترس و رشید بود) که میرزا یانس (ارمنی که بعدها وکیل ارامنه شد) یا اردشیر جی (زرتشتی) را پیدا کند و بوسیله یکی از آنها، آن را به یکی از سفارتخانه ها برساند.»
در پاریس دعوت نامه ای سفارشی از طرف پرفسور براون انگلیسی که معلم زبان فارسی در کمبریج بود، به دستش رسید که چنین آغاز شده بود:
«قربان آن وجود شریف گردم(!)
شنیدم صفات تو عاشق شدم ... به دیده ندیده رخ فرخّت
به یاد تو برخاست صبر از دلم ... چه ها خیزد آیا ببینم رخت
اما این پرفسور براون انگلیسی کیست؟ که چنین مشتاق دیدار و عاشق صفات سید حسن تقی زاده شده است؟ و باید در صفات این سید بی دین تأمل کرد که یک انگلیسی عاشق آن می شود!
در حقیقت پرفسور براون و ده ها تن از شرق شناسان دیگر که با آغاز قرون جدید (نوزدهم و بیستم) در ممالک اسلامی و غیراسلامی شرقی پیدا شدند همگی مهره هایی از یک نقشه دقیق و حساب شده بودند که به سفارش کشورهای استعمارگر در راستای پیش برد اهداف آنان در مستعمرات، مستقر شدند. این شرق شناسان مصلحتی در انعکاس فرهنگ بومی شرقی، بنابر همان اهداف از پیش تعیین شده، بسیار خائنانه عمل کردند چنانکه در سفرنامه برخی از آنان پیداست، اصراری تمام در عقب مانده نشان دادن مردم مشرق زمین داشتند.
آنها از همان ابتدا خود را به عنوان ناجیانی می دانستند که ممالک شرقی می بایست با راهنمایی آنان متمدن شوند. این سیاست که زمینه های دخالت هرچه بیشتر قدرت های استعماری را موجب می شد، از گذشته تا اکنون تبلیغ می شود.
یکی از مأموریت های مهم این به اصطلاح دانشمندان شرق شناس که غالباً نیز ماسون بودند،(3) مبارزه با سنت ها و آیین های دینی و مذهبی خصوصاً اسلام بود. شاید به جرأت می توان گفت که آنها حلقه رابط در انتقال الحاد و بی دینی از غرب جدا شده از کلیسا به مشرق زمین بودند. همین ها بودند که نظریه جدایی دین از حکومت و سیاست را دهان برخی منورالفکرها انداختند و به راستی روشنفکران غرب زده وطنی هم از محصولات و دست پروردگان این شرق شناسان مصلحتی بودند که به عنوان نسخه بدل و آزمایشی، زمینه وابستگی هرچه بیشتر کشورها را به اربابان استعمار، با پرورش فرق ضاله بابی، بهایی و ازلی شورشی به ظاهر مذهبی بر علیه مذهب تشیع به راه انداختند و همین ها بودند که در مواقعِ ضرَور هیزم در تنور تجزیه طلبان می ریختند.(4)
طبیعی است که دول استکباری برای تسلط بر کشورها و منابع آنها نیاز به شناختی دقیق از فرهنگ ملت ها داشته و دارند به همین دلیل، عده ای در پوشش های مختلف برای جمع آوری اطلاعات و شناخت روحیات و آداب رسوم ملت های مورد نظر فرستاده می شدند. این شرق شناسان علاوه بر انجام مأموریت تحقیقاتی خود، به عنوان افسران تهاجم فرهنگی غرب نیز به شمار می رفتند و با توجه به نیّات شومی که داشتند گاهی دست به تألیف و تصحیح کتاب و نشر عقاید و اندیشه های خود به این طریق می نمودند و همین کتاب ها بود که توسط روشنفکران وطنی مورد استفاده و استناد قرار می گرفت و بدین صورت به گونه ای غیرمستقیم، عناصری بومی در خدمت بیگانه قرار می گرفتند که داستان تقابل روشنفکران با علما در تاریخ معاصر ایران، گویای همین واقعیت است. البته زحمات این شرق شناسان مخصوصاً در بعضی حوزه ها مانند جغرافیا و مردم شناسی جداً قابل استفاده است چرا که آنها برای تنظیم سیاست های خود به شناخت منابع طبیعی و روحیات ملت ایران شدیداً نیاز داشتند و این نکته ای است که بزرگان ما به آن اشاره فرموده اند، حضرت امام خمینی (رحمه الله) در این باره فرموده اند:
«ما باید از این کارشناس های قدرت های بزرگ، بعضی مطالب را یاد بگیریم، اینها از طول مدتی که شاید قریب به سیصد سال است در این مملکت راه پیدا کرده اند، همه چیز این ممالک را خصوصاً آنهایی که مورد اهمیت است خیلی برای آنها مثل ایران، مطالعه کردند. هر چه ما داریم از دارایی های زیرزمینی و دارایی های روی زمین و از چیزهایی که در رفاه یک کشور دخالت دارد مثل فرهنگ، اقتصاد، امثال ذلک، اینها مطالعه کردند و مطالعاتشان بیشتر از ماست. اینها در آن وقتی که این وسایل نقلیه فعلی نبوده است، می آمدند در ایران و با کاروان ها راه می افتادند، سوار شتر می شدند و گردش می کردند اطراف ایران و تمام بیابان هایی که در ایران بود مطالعه می کردند و جاهایی که احتمال ذخایر بود عکس برداری می کردند، کشف می کردند و... و در مسائل فرهنگی و سیاسی هم، آنها مطالعات فراوان دارند. از ایلات و عشایر اطراف ایران، همه جا آنقدری که آنها مطالعه کردند در روحیات عشایر و مسائلی به دست آوردند، ماها آنقدر مطالعه نکردیم...»(5)
اما پرفسور براون در میان شرق شناسان مرتبط با ایران، نقشی کاملاً برجسته دارد. وی را پدر روشنفکری ایران می دانند و از او به عنوان استاد در میان روشنفکران یاد می شود. وی از طرف حکومت انگلستان مأمور تحقیق درباره امت اسلام شده بود و این کار را با تألیف کتاب هایی درباره ایرانیان و تاریخ ادبیات ایران که سرمشق بعدی منورالفکران در مطالعات ادبی بوده و حمایت از مشروطه چیان تبعیدی به انگلیس و مشاورت وزارت خارجه آن کشور به نحو احسن انجام داده است. از تألیفات وی می توان به «شرح مختصری از وقایع اخیر ایران»، «انقلاب ایران»، «بحران ایران در دسامبر 1911»، «حکومت وحشت در تبریز»، «مطبوعات و شعر جدید در ایران» اشاره کرد.(6) وی در کتاب «تاریخ ادبی ایران» مطالب دروغ و مظلوم نمایی های کاذب زیادی در مورد بهاییت و بابیت دارد و در کل نقش اقلیت ها و تعداد آنان را بسیار بیشتر از آنی که بودند بیان کرده است(7) در حالی که می دانیم این فرق ضاله، چه شورش ها و آشوب هایی در این مملکت بر پا کردند، گذشته از آنکه بسیاری از آنان هم در انجمن های سری بر علیه مردم و دولت فعالیت داشتند.
همانطور که گذشت سید حسن تقی زاده نامه ای سفارشی از براون دریافت می کند و این رابطه 23سال استمرار پیدا می کند تا جایی که تعداد این نامه ها به ده ها نامه می رسد(8) و ناگفته پیدا است که سید حسن تقی زادهِ بی دینِ مرعوب غرب و مخالف اسلام که حتی کسروی هم او را کسی می داند که «خود را ابزار بیگانگان قرار داده و جز با دستور فلان سفارت کار نمی کند»(9) و به قول خودش صدی هشتاد از افکارش را از میرزا ملکم ارمنی وطن فروش فراماسونر گرفته در این مدت 23 ساله به نوعی خط فکری خود را از این مأمور کارکشته انگلیس و به ظاهر دانشمند مستشرق می گرفته است و این در کارنامه سیاسی او به صراحت نمود دارد چنانکه:
وی از اعضای هیئت مدیره مشروطه بود که رأی به اعدام شیخ فضل الله نوری داد.
وی در قتل آیت الله سید عبدالله بهبهانی از رهبران طراز اول مشروطه دست داشت و با حکم آیات عظام نجف آیت الله مازندرانی و آیت الله آخوند خراسانی به تبعید وی، از تهران متواری شد.
او با مرگ لنین به مسکو پیام تسلیت فرستاد!
وی به همراه مصدِّق از کسانی بود که در جریان انتقال سلطنت از قاجار به رضاخان در نهم آبان 1304مثلاً جزء مخالفان بود و هر دو ذَمّی شبیه به مدح از رضاخان کردند و جلسه رأی گیری را ترک نمودند که این نطق آنها، سبب تثبیت رضاخان شد.
او در زمان تصدی وزارت مالیه در عقد قرارداد تجدید امتیاز استخراج نفت با شرکت نفت انگلیس نقش داشت و طرف امضاکننده ایرانی بود که بعدها خود را آلت فعل دانست!(10)
در جریان مشروطه سید حسن تقی زاده و امثال وی در ابتدا به نوعی مورد حمایت از طرف طیفی از روحانیون بودند اما با گذشت زمان و اوج گرفتن نهضت و نهایتاً پیروزی روشنفکران غرب زده و در اصل فراماسون ها و مهجوریت روحانیون، وی مورد اعتراض بسیاری از چهره های مطرح در این نهضت قرار گرفت. نامه افشاگرانه آیات عظام نجف، آیت الله آخوند خراسانی و آیت الله آقا میرزا مازندرانی در افشای فساد مَسلَک سیاسی تقی زاده که در تاریخ 12 ربیع الثانی 1328قمری (تقریباً یک سال بعد از فتح تهران) به علیرضاخان عضدالملک در تهران نوشته شد، از این نمونه می باشد:
«... عجالتاً، آنچه که به تحقیق و وضوح پیوسته آنکه وجود آقا سید حسن تقی زاده به عکس آنچه امیدوار بودیم مصداق این شعر است:
فکانت رجاء ثم صارت رزیة ... لقد عظمت تلک الرزایا و جلّت(11)
ضدیت مسلکش با دین اسلام و سلامت مملکت و شوقش به اینکه همچنان که مملکت پاریس فیمابین ممالک نصاری بالغاء قیود مذهب تنصّر مسلم و معروف آفاق است همین قسم ایران هم که فیمابین ممالک اسلامیه بحمدالله تعالی و حسن تأییده تا به حال به حفظ اساس دیانت اسلامیه امتیازی داشته است از این به بعد همین مسلک ملعون لامذهبی و الغاء قیود و حدود اسلامیه را اختیار نماید و همچنان که پاریس فعلاً فیمابین ملل مسیحیه به عدم التزام به قوانین و حدود نصرانیت انگشت نما و ممتاز است، همین طور ایران هم فیمابین ملل اسلامیه به همین لکه ننگ و عار العیاذبالله تعالی انگشت نما و ممتاز گردد.... لهذا اصابه صحت عقیده کسانی که او را عمداً یا جهلاً کارکن خارجه می شمارند بدیهی است و در این مدت چند ماه به تمام وسائل ممکنه در نصیحت او تشبّث شد و اصلاً مفید نشد.... اکنون چون زیاد بر این سکوت اغماض درباره این چنین ماده فاسده شقاقلوسیه(12) را با وظیفه و تکلیفی که در حفظ دین و دنیای مسلمین و صیانت ممالک اسلامیه در عهده داریم منافی و عیاناً مودی به انقلاب عمومی و استیلاء اجانب شدن را مشاهده می نماییم، لهذا به اداء وظیفه الهیه عز اسمه مبادرت و حکم قطعی صادر و لفاً ایفاد شد. ترتیب و تهیه مقدمات اظهار این حکم الهی عز اسمه که بدون غائله این ماده فاسده مقطوع الاثر گردد... امیدواریم که بعون الله تعالی و حسن تاییده بدون ترتیب هیچ غائله به کلی از هر گونه مداخله و افساد ممنوع، و از هر قسم اثر داشتن در مملکت، بالمره، ساقط شود. انشاء الله تعالی و السلام علیکم و رحمه الله و برکاته».من الاحقر الجانی محمد کاظم الخراسانی ... من الاحقر عبدالله المازندرانی(13)
حکم آیات عِظام نجف با اِعمال نفوذ علیقلی خان سردار اسعد، هم مسلک ماسون تقی زاده، افشاء نشد و چندی بعد دوستان مجاهد تقی زاده درست یک سال بعد از شهادت آیت الله فضل الله نوری، در شب نهم رجب 1328 آیت الله سید عبدالله بهبهانی را ترور نموده و به شهادت رساندند و بدین ترتیب پیش بینی شیخ شهید آیت الله فضل الله نوری در مورد عواقب وخیم نفوذ عناصر سکولار در جریان مشروطه و منحرف شدن آن، به واقعیت پیوست.(14)پینوشتها:
1. مؤسسه فرهنگی قدر ولایت، کتاب چهارم، سید حسن تقی زاده. ص 57.
2. مؤسسه فرهنگی قدر ولایت، کتاب چهارم، سید حسن تقی زاده، ص 97.
3. اسماعیل رایین در کتاب خود ج 1 ص 32 برخی از این شرق شناسان دانشمند ماسون را چنین معرفی کرده است: سرجان ملکم، سر ویلیام جونز، ری نولداین نیکلسن، هنری راولینسون، ادوارد براون، تاماس واکر آرلند، سر ادوارد دنیس راس و ده تن دیگر.
4. انگلیسی ها جاسوسی چون لایارد را به میان بختیاری فرستادند که سال ها آنجا بود تا ایران را تجزیه کند و بختیاری را بر علیه دولت مرکزی بشوراند، در بازگشت این جاسوس (نمک به حرام) زن بختیاری خود را با یک خر تاخت زد و رفت (فراماسونری در ایران، ص 149).
5. صحیفه امام، ج13، ص 150.
6. اسماعیل رایین، ج1، ص 33.
7. موسی نجفی و موسی فقیه حقانی، ص 375.
8. این نامه ها در کتابی به همین نام به کوشش عباس زریاب- ایرج افشار، نشر شرکت سهامی کتاب های جیبی، 1371چاپ شده است.
9. احمد کسروی، ص 571.
10. مؤسسه قدر ولایت، کتاب چهارم، ص 30-35.
11. اول در حد یک امید بود ولی بعد آن امید به مصیبت تبدیل شد و این مصیبت، بزرگ و بزرگ تر شد و البته این همان نتیجه ای که مرحوم شیخ شهید و بصیر، آیت الله فضل الله نوری با همان نگاه تیزبینانه و دشمن شناسی دقیق خود، بسیار بیشتر از این تاریخ به آن پی برده بودند.
12. بیماری که در گذشته تنها درمان آن قطع عضو مبتلا بود.
13. موسی نجفی، موسی فقیه حقانی، ص 300.
14. سید عبدالله بهبهانی در جریان تحصن شیخ در حضرت عبدالعظیم به خاطر برخی انحرافات در جریان مشروطه به وی گفته بود که بیاید به شهر برگردیم والا شما را می کشند و شیخ در جواب گفته بود که آنها اگر مرا بکشند شما را نیز می کشند. موسی نجفی - موسی فقیه حقانی ص 314.
قاسمی، سلمان؛ (1390)، یهودیان بنی اسرائیل و فراماسونری، اصفهان: کیاراد: بصائر، چاپ اول
/م