عوامل روان شناختی اعتیاد و تغییر الگوی آن

وقتی از عوامل روان شناختی صحبت می کنیم منظورمان «الگوهای رفتاری» تکرارشونده ای است که فرد در زندگی خود دارد و این الگوها معمولاً ریشه در تربیت او دارند. برخی از این الگوها ممکن است به ظاهر با اعتیاد ارتباطی
سه‌شنبه، 26 آذر 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
عوامل روان شناختی اعتیاد و تغییر الگوی آن
عوامل روان شناختی اعتیاد و تغییر الگوی آن

 

نویسنده: دکتر محمدرضا سرگلزایی




 

عوامل روان شناختی اعتیاد

وقتی از عوامل روان شناختی صحبت می کنیم منظورمان «الگوهای رفتاری» تکرارشونده ای است که فرد در زندگی خود دارد و این الگوها معمولاً ریشه در تربیت او دارند. برخی از این الگوها ممکن است به ظاهر با اعتیاد ارتباطی نداشته باشند ولی زمینه ساز اعتیاد هستند. یکی از این الگوها، الگوی «نارضایتی دائمی» است. کودکان از بزرگترها می آموزند که نسبت به آنچه زندگی به آن ها داده است «رضایتمند» و یا «ناراضی و شاکی»باشند. برخلاف انتظار، میزان رضایتمندی ما از زندگی ارتباط مستقیمی با امکانات و شرایط زندگی ندارد. افراد زیادی با امکانات کمتر نسبت به افرادی با امکانات بیشتر رضایتمندترند! «الگوی رضایتمندی» یک الگوی آموخته شده است. در شرایطی که پدر و مادر در حال ابراز دائمی نارضایتی ها و نق زدن هستند و در مدرسه نیز برخی از معلمان به عنوان الگوهای اجتماعی در حال شکایت از شرایط و نق و ناله باشند، کودکان الگوی «عدم رضایت» را می آموزند. وقتی «برنامه ی ذهنی» ما برنامه ی «رضایتمندی»باشد، تمرکز ذهنِ ما بر لذت بردن از داشته هایمان است اما هنگامی که «برنامه ی ذهنی» ما «الگوی نارضایتی» باشد، تمرکزِ ما بر رنج بردن از نداشته هاست. در چنین شرایطی فرد، ناتوان از «ایجاد» و «حفظ» شادمانی و لذت در خود است و اغلب دچار «حالِ بد» است. طبیعی است که چنین فردی به دنبال چیزی است که برای او «تغییر حال» ایجاد کند. درواقع، به جای این که آنچه مسئولِ حالِ بد است (یعنی برنامه ی ذهنی) را تغییر دهد، «حالِ بد» را به عنوان یک «صورت مسئله ی مستقل» می پذیرد و به دنبال رفع آن است و مواد مؤثر بر روان قادرند به دلیل اثر گذاشتن بر «نوروشیمی مغز» یک تغییر حال فوری برای فرد ایجاد کنند. این دو بیت «مولانا» بیان همین موضوع است:
می گریزند از خودی در بیخودی ... یا به خَمری یا به زَمْر ای مُهتدی
تا دمی از هوشیاری وارهند ... ننگِ خمر و زَمر بر خود می نهند
درواقع مصرف مواد، گریزی است از حالِ بدی که در من مقیم شده است (خودی) و جایگزین کردنِ آن با حالِ خوبی که مالِ من نیست، مهمان است و مصنوعی است(بیخودی). وقتی به طور مصنوعی این حالِ خوب را برای خودمان ایجاد کنیم و به جای تغییر از درون، تغییر را از بیرون به عاریت بگیریم، طبیعی است که به این ابزار مصنوعی ایجاد حال خوب وابسته و دلبسته می شویم، چرا که اگر آن را از دست بدهیم دوباره به همان حالِ بد قبلی برمی گردیم.
در درون همین الگو، الگوی دوم مستعدکننده به اعتیاد نیز خود را نشان می دهد. الگوی «تغییر از بیرون». در گفت و گوهایم با بیماران دچار اعتیاد اغلب این الگو را مشاهده می کنم. آن ها برای توضیح «انتخاب» خود معمولاً مشکلات خانوادگی، شغلی، مالی و اجتماعی را بهانه می کنند. کمتر این پدیده را یک «انتخاب» به شمار می آورند و بیشتر سعی دارند به نوعی به این نتیجه گیری برسند که «من در این ماجرا قربانی بوده ام». الگوی ذهنی این افراد چنین است که تا تغییری در بیرون رخ ندهد زندگی من تغییر نخواهد کرد. چنین الگویی فضایی از ناامیدی، یأس و انفعال را به وجود می آورد و همین الگو نیز توجیه گر هر انتخاب غلطی خواهد بود.
الگوی سوم مستعدکننده ی اعتیاد، ‌«الگوی اهمال و سهل انگاری» است. اغلب افراد معتاد دارای چنین الگویی هستند: مسائل، مشکلات و کارها را روی هم انباشته می کنند و به آن ها به موقع رسیدگی نمی کنند، در نتیجه اغلب با کلافی درهم پیچیده از مشکلات و تلنباری از مسائل رو به رو هستند و باز به جای همت و پشتکار بیشتر برای حل و فصل صبورانه و جزء به جزء‌ آن ها به دنبال راهی برای یک تغییر معجزه آسا و فوری می گردند. در چنین شرایطی، دنیای بی خیالی و بی تفاوتی که مواد مخدر برای آن ها فراهم می آورد پناهگاه امنی است که ساعاتی را فارغ از دغدغه ی مشکلات و مسائل در آن بیاسایند.
این الگوها اغلب حتی پیش از برخورد فرد با مواد مخدر وجود دارند و درواقع فرد با همین الگوها خود را در برابر وابستگی (یا سایر انواع اعتیاد) مستعد ساخته است.
از سویی، برخی از الگوهای روان شناختی هستند که پس از وابستگی به موادمخدر تثبیت می شوند و مانع درمان هستند. شایع ترین این الگوها، الگوی «انکار» است. این افراد «خود را فریب می دهند!» توانایی و ظرفیت آن ها در «درون نگری» و «ارزیابی خود»بسیار پایین است. درواقع آن ها در نمره دادن به خود تقلب می کنند و سر خودشان را کلاه می گذارند! مشکلات جسمانی، خانوادگی و شغلی خود را نمی پذیرند و خود را می فریبند و به خود می گویند که هنوز اعتیاد تغییری در قیافه، سلامتی و روابط شان ایجاد نکرده است! اطرافیان شان بارها به گونه ای آن ها را مورد سرزنش قرار داده اند اما آن ها به خود می گویند: «کسی از اعتیاد من خبر ندارد!» معمولاً برآورد آن ها از هزینه ای که برای تهیه ی مواد مصرف می کنند کمتر از هزینه ی واقعی است!
یکی از بیماران من این «انکار» را با عبارت زیبایی توصیف می کرد. او می گفت: «من آخرین کسی بودم که از اعتیاد خودم باخبر شدم!»
برخی از بیماران نیز، هنگامی که از مشکلات فراوانی که اعتیاد برای آن ها فراهم کرده است آ‌گاه می شوند، به جای قطع مصرف، مصرف شان را بیشتر می کنند تا احساسات بد خود را تحت تأثیر نشئه ی مواد از یاد ببرند! یکی دیگر از بیمارانم می گفت: «من مصرف می کنم تا فراموش کنم که معتادم!» حرف او مرا به یاد گفته های «الکلی» در سفرهای «شازده کوچولو»ی سنت اگزوپری می انداخت!

چگونه می توان الگوی روان شناختی را تغییر داد؟

شاید مهم ترین مسئله در درمان اعتیاد همین گام باشد که بیمار بپذیرد مشکل او فراتر از مصرف مواد است. علت شایع شکست در درمان اعتیاد این است که بسیاری از بیماران هدف درمان خود را «قطع مصرف مواد» قرار می دهند و زمانی که به این نقطه می رسند درمان را خاتمه یافته تلقی می کنند، در حالی که تا زمانی که الگوهای روان شناختی بیمار تغییر نکنند فرد همیشه در خطر بازگشت به مصرف (Relapse) قرار دارد.
تغییر الگوهای روان شناختی به شرکت در برنامه های روان درمانی نیاز دارد اما بیمار باید بداند که شناخت و تغییر این الگوها به زمان احتیاج دارد و یکی دو جلسه شرکت در برنامه های روان درمانی نمی تواند تغییر معجزه آسایی ایجاد کند. روان درمانی مثل یک عمل جراحی نیست که به سرعت نتیجه بدهد بلکه مثل یک برنامه ی تمرین ورزشی یا رژیم غذایی خاص است که آرام آرام و ظرف چند ماه اثربخشی خود را نشان می دهد.
بنابراین اگر از فردی که تنها دو جلسه در یک برنامه ی روان درمانی شرکت کرده است بپرسید که برنامه چقدر برای او اثربخش بوده ممکن است اثربخشی آن را اندک ارزیابی کند، در حالیکه فردی که بیست جلسه در برنامه ی روان درمانی شرکت کرده به احتمال قوی اثربخشی روان درمانی را زیاد می بیند. پژوهشگران به این نتیجه رسیده اند که یکی از عوامل موفقیت در درمان اعتیاد، طولانی بودن ارتباط بیمار با برنامه ی درمانی است. آن ها این عامل موفقیت را «اثر زمان در درمان» نامیده اند. بنابراین بیماری که به رغم گذشت 10 ماه از قطع مصرف هفته ای یک بار در جلسه ی روان درمانی شرکت می کند، احتمال بازگشتش به اعتیاد بسیار کمتر از بیماری است که یک سال مصرف موادمخدر نداشته و خود را از شرکت در برنامه ی درمانی بی نیاز می بیند.
درواقع، همان طور که برای یک «معتاد»، مصرف مواد تبدیل به یک «سبک زندگی» شده است، برای نجات از اعتیاد لازم است برنامه ی درمانی برای او به یک «سبک زندگی» تبدیل شود.
منبع مقاله :
سرگلزایی، محمدرضا؛ (1386)، اعتیاد، تهران: نشر قطره، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط