همان طور که در «سبب شناسی اعتیاد» از الگوی «زیستی-روانی- اجتماعی-معنوی»استفاده کردیم، در بیان خطرات مواد مخدر نیز به طور جداگانه خطرات زیستی، روانی، اجتماعی و معنوی را ذکر می کنیم.
ابتدا به جنبه ی زیستی یا جسمانی می پردازیم. هریک از انواع مواد مخدر به نوعی صدمه ی جسمانی ایجاد می کنند.
مواد مخدر (تریاک، هروئین، مورفین، کریستال و...)
الگوی خواب و بیداری را به هم می ریزند. مصرف کنندگان این مواد شب ها تا دیرهنگام نمی توانند بخوابند و صبح ها نیز نمی توانند به موقع از خواب برخیزند. احتمال دچار شدن این افراد به افسردگی بیش از دیگران است و اغلب به درمان های معمول افسردگی نیز پاسخ نمی دهند. مصرف درازمدت موادمخدر بی میلی و ناتوانی جنسی ایجاد می کند. خشکی دهان و بی حوصلگی این بیماران در رسیدگی به بهداشت دهان و دندان باعث می شود که اغلب آن ها دچار پوسیدگی های متعدد دندان ها و مشکلات لثه ای باشند. اثر ضد درد این مواد باعث می شود که این بیماران به موقع متوجه بیماری ها و مشکلات طبی خود نشوند و اغلب بیماری های آن ها در شرایط پیشرفته خود را نشان دهند. اغلب این بیماران، پس از ترک اعتیاد متوجه می شوند که دچار بیماری های مختلفی بوده اند و خود خبر نداشته اند!
الکل
باعث ایجاد فقر تیامین می شود، زیرا با تخریبی که در دستگاه گوارش ایجاد می کند جذب ویتامین ها را مختل می سازد. فقر تیامین و اثرات دیگری که الکل بر مغز می گذارد باعث ایجاد فراموشی های بدون بازگشت (سندرم های نسیانی) و نوعی دمانس (زوال عقل) پیشرونده و غیرقابل بازگشت به نام سندرم کورساکف می شود. الکل موجب ورم لوزالمعده (پانکراتیت) و کبد می گردد. تأثیری که الکل در مغز ایجاد می کند باعث مختل شدن قضاوت و تصمیم گیری می شود.
مواد محرک و آمفتامین ها (مثل آیس یا شیشه)
باعث اضطراب، بی قراری، تپش قلب و تعریق فراوان می شوند. بیمار سردرگم و بی تاب است و نمی تواند جلوی هیجانات خود را بگیرد. کوکائین باعث اختلال در خون رسانی به مغز می شود و سکته های مغزی خطرناکی ایجاد می کند. حشیش می تواند ژن های خفته ی بیماری های روانی را بیدار کند و احتمال ایجاد بیماری های روانی شدید (روان پریشی یا جنون) در افراد مصرف کننده ی حشیش به طور قابل توجهی بالا می رود. از نقطه نظر روانی، کسانی که وابسته به مصرف مواد می شوند در خُلق، قضاوت و تصمیم گیری ثبات ندارند. روحیه و افکار آن ها تحت تأثیر میزان مواد در بدن آن هاست. در شرایط نشئه به گونه ای می اندیشند و در شرایط خماری به گونه ی دیگر. در یک وضعیت بیش از حد جسور می شوند و در وضعیت دیگر فوق العاده ترسو. گاهی پرحرف و بذله گو می شوند و گاهی کم حرف، در خود فرورفته و بد عُنُق! نتیجه ی این وضعیت آن است که نه خود این افراد می توانند روی خودشان حساب کنند و نه اطرافیان. آن ها غیرقابل پیش بینی و در نتیجه غیرمسئول و دروغگو می شوند.
از نقطه نظر اجتماعی، متأسفانه گزارشات نشان می دهند که آمار جرائم و تخلفات در کسانی که مواد مصرف می کنند بسیار بالاتر از افراد عادی است. از یک طرف اختلالات مغزی که مواد مخدر ایجاد می کنند و قضاوت و تصمیم گیری را مختل می سازند و از طرف دیگر الگوی بی ثباتی خُلق، اعتماد به نفس پایین، هیجانات کنترل نشده و کاهش مسئولیت پذیری، دست به دست هم می دهند و امکان وقوع تخلف و جرم را افزایش می دهند. آمار آمریکا نشان می دهد که یک سوم کل تصادفات رانندگی تحت تأثیر الکل صورت می گیرد و دو سوم تصادفات رانندگی آخر شب توسط رانندگان الکلی روی می دهد. در حدود نیمی از قتل ها و در برخی آمارها تا دو سوم قتل ها تحت تأثیر الکل اتفاق می افتد. در بسیاری از خشونت های شدید پای مواد مخدر در میان است.
در شهر یوکوهامای ژاپن از نمایشگاهی بازدید کردم که عکس ها و وسایل شخصی قربانیانی را به نمایش گذاشته بودند که همه ی آن ها در تصادفات رانندگی کشته شده بودند که راننده تحت تأثیر الکل بوده است. دیدن عکس ها، نقاشی ها و وسایل به یادگاری مانده از کودکانی که در اوان زندگی به دلیل مصرف الکل یک راننده الکلی جان شان را از دست داده اند بسیار دلخراش و ناراحت کننده بود.
در کشور ما نیز بخش قابل توجهی از جنایات خشونت آمیز، سرقت ها، تخلفات رانندگی و خودفروشی و روسپی گری توسط افراد وابسته به مواد مخدر صورت می گیرد. اغلب زنانی که خودفروشی می کنند اگر خودشان معتاد نباشند عضو یک خانواده ی معتاد هستند. اغلب کودکان خیابانی که در شب های سرد زمستان می لرزند و صحنه ای ترحم برانگیز ایجاد می کنند و به گدایی یا دستفروشی می پردازند فرزندان افراد معتاد هستند. بیشتر کسانی که در خیابان ها به تکدی گری و گدایی حرفه ای می پردازند به اعتیاد دچارند. جامعه ی بدون اعتیاد، جامعه ای زیباتر و امن تر است.
و بالاخره، از نقطه نظر معنوی به مسئله می پردازیم. وابستگی به مواد مخدر، دغدغه های معنی شناختی را از بین می برد. برای درگیر بودن با دغدغه های هستی شناسانه و کشمکش های ایمانی، وجود ذهنی روشن، تحلیل گر، بیدار و هدف جو ضروری است و مصرف مواد مخدر ذهن را مخدوش، گیج، تیره و لذت جو می سازد. از دست رفتن دغدغه های معنوی در فرد معتاد باعث می شود که احساساتی مثل عزت نفس، همدلی، نوع دوستی و حس اخلاقی در او از بین برود و در نتیجه جنبه ی انسانی او ضعیف گردد.
نویسنده: دکتر محمدرضا سرگلزایی
منبع مقاله : سرگلزایی، محمدرضا؛ (1386)، اعتیاد، تهران: نشر قطره، چاپ اول
از نقطه نظر اجتماعی، متأسفانه گزارشات نشان می دهند که آمار جرائم و تخلفات در کسانی که مواد مصرف می کنند بسیار بالاتر از افراد عادی است. از یک طرف اختلالات مغزی که مواد مخدر ایجاد می کنند و قضاوت و تصمیم گیری را مختل می سازند و از طرف دیگر الگوی بی ثباتی خُلق، اعتماد به نفس پایین، هیجانات کنترل نشده و کاهش مسئولیت پذیری، دست به دست هم می دهند و امکان وقوع تخلف و جرم را افزایش می دهند. آمار آمریکا نشان می دهد که یک سوم کل تصادفات رانندگی تحت تأثیر الکل صورت می گیرد و دو سوم تصادفات رانندگی آخر شب توسط رانندگان الکلی روی می دهد. در حدود نیمی از قتل ها و در برخی آمارها تا دو سوم قتل ها تحت تأثیر الکل اتفاق می افتد. در بسیاری از خشونت های شدید پای مواد مخدر در میان است.
در شهر یوکوهامای ژاپن از نمایشگاهی بازدید کردم که عکس ها و وسایل شخصی قربانیانی را به نمایش گذاشته بودند که همه ی آن ها در تصادفات رانندگی کشته شده بودند که راننده تحت تأثیر الکل بوده است. دیدن عکس ها، نقاشی ها و وسایل به یادگاری مانده از کودکانی که در اوان زندگی به دلیل مصرف الکل یک راننده الکلی جان شان را از دست داده اند بسیار دلخراش و ناراحت کننده بود.
در کشور ما نیز بخش قابل توجهی از جنایات خشونت آمیز، سرقت ها، تخلفات رانندگی و خودفروشی و روسپی گری توسط افراد وابسته به مواد مخدر صورت می گیرد. اغلب زنانی که خودفروشی می کنند اگر خودشان معتاد نباشند عضو یک خانواده ی معتاد هستند. اغلب کودکان خیابانی که در شب های سرد زمستان می لرزند و صحنه ای ترحم برانگیز ایجاد می کنند و به گدایی یا دستفروشی می پردازند فرزندان افراد معتاد هستند. بیشتر کسانی که در خیابان ها به تکدی گری و گدایی حرفه ای می پردازند به اعتیاد دچارند. جامعه ی بدون اعتیاد، جامعه ای زیباتر و امن تر است.
و بالاخره، از نقطه نظر معنوی به مسئله می پردازیم. وابستگی به مواد مخدر، دغدغه های معنی شناختی را از بین می برد. برای درگیر بودن با دغدغه های هستی شناسانه و کشمکش های ایمانی، وجود ذهنی روشن، تحلیل گر، بیدار و هدف جو ضروری است و مصرف مواد مخدر ذهن را مخدوش، گیج، تیره و لذت جو می سازد. از دست رفتن دغدغه های معنوی در فرد معتاد باعث می شود که احساساتی مثل عزت نفس، همدلی، نوع دوستی و حس اخلاقی در او از بین برود و در نتیجه جنبه ی انسانی او ضعیف گردد.
نویسنده: دکتر محمدرضا سرگلزایی
منبع مقاله : سرگلزایی، محمدرضا؛ (1386)، اعتیاد، تهران: نشر قطره، چاپ اول