3- عوامل ماندگاری دولت مدرن
1 -3- ایدئولوژی (دید جهان شمولی)
شاید از مهمترین عوامل بقا و ماندگاری دولت متمدن، داشتن ایدئولوژی باشد، زیرا به این طریق دیگران میتوانند با اندیشهها، ارزشها، قوانین اجتماعی و اقتصادی و علمی آن آشنا شوند. پس دین نقش اول را در جهانی کردن یک دولت ایفا مینماید. اما دین چیست؟ کدام دین این وظیفه را بهتر به انجام میرساند؟در تعریف لغوی دین آمده است: «اسمی برای هر آنچه به واسطه آن خدا پرستش میشود». (2) در تعریف اصطلاحی آن نیز گفتهاند: «قراردادی الهی است، که انسانها را آزادانه و با اراده خود به سوی سعادت اخروی سوق میدهد. » (3)
از این روست که دین همواره مورد توجه بشریت بوده است، به ویژه آنهایی که امپراطوریهای بزرگ و ماندگار و مؤثر در عرصه جهانی تشکیل دادهاند. لذا گفتهاند: «دین واسطه دو برادر دوقلو هستند، که مکمل یکدیگرند. دین زیربنا است، و سلطه نگهبان آن. هر چیزی که زیر بنا نداشته باشد، ویران میگردد، و هر چیزی که نگهبان نداشته باشد، از دست میرود». (4)
دین «یک نیاز فطری انسان است. زاییده وهم و خیال او نیست، بلکه یقینی است برخواسته از اعماق جان و احساسات انسانی». (5)
دین زاییده عادات یا آموزهها نیست، که زوال آن با تبلیغات دروغین ممکن باشد. (6) دین با فطرت انسان سرشته شده است.
هنگامی که یک دولت دارای ایدئولوژی مستقل باشد، برتری جویان جهان را به وحشت میاندازد، بنابراین آن را آماج حملات خود قرار میدهند. همانگونه که امروزه شاهد هستیم که چگونه مستکبران جهان به بهانههای واهی ایران را آماج حملات خود قرار دادهاند.
قرآن کریم از این گونه کشمکشها بر حذر میدارد، و انسانها را به همیاری و کمک در آبادانی دعوت میکند، و از مشارکت در زد و خورد و ویرانی نهی مینماید: «وَ لاَ تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ ». (7)
تعصب ایدئولوژیکی دینی، و چنگ زدن به یک ایدئولوژی و نفی مطلق دیگر ایدئولوژیها مورد پذیرش خداوند نیست. تعصب دینی از جمله عواملی است که میان فرزندان یک مملکت دشمنی و حساسیت ایجاد میکند. (8)
دین همراه با بیداری و آگاهی میتواند ماندگاری را تضمین کند. «آگاهی به اینکه مبدأی بالاتر و فراتر از انسان وجود دارد». (9) این مبدأ، خداوند یگانه است. پس اگر بالاتر است، شایسته است آموزههای او را که تمامی پیامبران (نه یک پیامبر به خصوص) را برای تبلیغ آنها فرستاده است، به کار بندیم. باید به تمامی پیامبران ایمان بیاوریم. نمیتوانیم به یکی از آنها بسنده کنیم، بلکه هر شریعتی که تحریف به آن راه نیافته است را باید بپذیریم، و از آن تبعیت کنیم. از آنجا که تمامی ادیان، جز اسلام دستخوش تحریف شدهاند، همگی باید از آن پیروی کنیم.
در همین راستا، و بواسطه لطف بی دریغ خداوند، بر ما روشن است، دینی که در جستجوی آنیم، اسلام است. «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلاَمُ » (10)، چرا که «دین آزادی است. دینی است که عزت و کرامت تمامی فرزندان جامعه را خواستار است». (11)
از همین روست که اسلام اعلام میکند، ایمان آوردن نمیتواند از روی اکراه باشد. ممکن است با زور مردم را وادار کنیم مطلبی را نگویند یا عملی را انجام ندهند، اما نمیتوانیم آنها را مجبور سازیم به شکل خاصی فکر کنند. ایمان باید بر اساس دلیل و برهان باشد. (12)
روایت بسیاری در معرفی دین و دیندار آمده است. از پیامبر (ص) روایت شده است که «دین نصیحت گفتن است. سؤال شده: برای چه کسی، ای رسول خدا؟ فرمود: برای خدا و رسول و کتاب او، و ائمه در دین، و عامه مسلمانان». (13)
به همین دلیل پتانسیل بالای ادیان، و بویژه اسلام است که مورد بحث و تحقیق افراد غیر مسلمان قرار میگیرد. اما آنانکه نمیخواند این واقعیت را ببینند، انواع تهمتها را نثار آن میکنند. علیرغم تنبلی مسلمانان، و عدم انجام وظیفه خود در دفاع از دینشان، همچنان اسلام رو به جلو میتازد، و پرچم آن روز به روز افراشتهتر میگردد. به راستی آیا این امر دلالت بر جهانی بودن اسلام و عمق تمدن آن ندارد؟ آیا دلیل جهانی بودن پیروان آن و متمدن بودن آنها نیست؟
2 -3- اخلاق (14)
عامل مهم دیگر در ماندگاری و پایداری تمدن، اخلاق میباشد. هر نظریه جهانی باید از این عامل برخوردار باشد، وگرنه جهانی نخواهد بود.پیش از آنکه به بیان نقش اخلاق در ماندگاری دولت بپردازیم، ابتدا معنای لغوی و اصطلاحی آن را میکاویم.
از نظر لغوی این واژه مشتق از خُلق و خَلق میباشد. در این بحث مشتق از خُلق در نظر است. بر این اساس دارای چند معنی است: طبیعت یا رویهای که انسان بر آن آفریده شده است، (15) همچنین حکایت از دین و طبع و رفتار انسان دارد. (16)
در تعریف اصطلاحی آن گفتهاند: اخلاق «عبارت است از حالتی روانی، که انسان را بدون اندیشه و تأمل به سمت کاری سوق میدهد. این حالت ممکن است ذاتی و فطری انسان و در ارتباط با طبع او باشد، چه خیر باشد یا شر، سعادت باشد یا شقاوت». (17)
احادیث بسیاری در زمینه اخلاق و اهمیت و نقش آن در سعادت بشریت آمده است، (18) چرا که «سعادت انسانی همانگونه که مبتنی بر رفاه مادی است بر ارزشهای اخلاقی نیز مبتنی میباشد». (19)
باید توجه داشت که اخلاق بیش از آنکه فردی باشد، اجتماعی است. یعنی در دولت متمدن اخلاق تنها وظیفه تکتک افراد نیست، بلکه اضافه بر آن در درجه اول یک وظیفه همگانی است. قرآن کریم و دین اسلام نظریه خود راجع به دولت متمدن را بر اساس نظام اخلاقی بنیان مینهد، و آن را یکی از مسئولیتهای نوع انسان میداند، که برای حرکت به سوی صلاح و سعادت باید بر عهده گیرد. این مهم را قرآن با سه راهکار عرضه میدارد:
الف ـ تغییر و اصلاح برون
قرآن دولت و جامعه را موظف به «امر به معروف و نهی از منکر» نموده است: «وَ لْتَکُنْ مِنْکُمْ أُمَّةٌ یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ » (20)، «از میان شما جمعی دعوت به نیکی و امر به معروف و نهی از منکر کنند».معروف در لغت نقیض منکر است، و به اموری که میان مردم شناخته شده و جا افتاده باشد، اطلاق میگردد. اسم جامعی است که آنچه از طاعت و تقرب به خدا است، و خدا به آن امر کرده را شامل میشود. (21)منکر کاملاً عکس آن است. به چیزی که شرع آن را زشت شمرده است، منکر گویند. (22)
از جمله دقیقترین تفاسیر که برای این آیه بیان شده، این است که: «امر به معروف و نهی از منکر دارای دو مرحله است: مرحله فردی، که هر فرد باید به انجام برساند، و مراقب کردارهای دیگران باشد. و مرحله همگانی، که وظیفه کل امت است. آنها باید برای اصلاح تمامی کجرویها و انحرافات اجتماعی اقدام کنند، و با همکاری هم جلوی منکرات را بگیرند. قسم اول وظیفه تکتک افراد است، و از آنجایی که امکانات و تواناییهای افراد محدود است، دامنه آن در چارچوب همین امکانات تعیین میشود. اما قسم دوم، واجب کفایی به شمار میآید، و از آنجا که تکلیف امت است، گستردهتر و شاملتر از قسم اول است. طبیعتاً این قسم وظیفه حکومت اسلامی است، و از جمله شئوونات آن به شمار میآید». (23)
بنابراین امر به معروف و نهی از منکر برای افراد واجب عینی است، و برای دولت واجب کفایی. البته دولت باید به این امر بهای لازم را بدهد، و نهادهایی را تأسیس کند که این وظیفه رابه عهده گیرند.
احادیث اهل بیت نیز به این موضوع اهمیت فراوان دادهاند. امام حسین (ع) در یکی از فرمایشات خود آن را نسبت به دیگر تکالیف همچون ستون خیمه دانستهاند. (24)
این اصل یکی از مهمترین آموزههای دینی است، و خداوند پیامبران را برای محقق ساختن آن مبعوث ساخته است. (25)
ب- تغییر اصلاح درون:
همانگونه که فرد خود را از درون اصلاح کند، فرآیند تمدنسازی نیز از اصلاح درون دولت صورت میگیرد، زیرا اهمیت دادن به امور مردم و امت است که دولت را به سوی پیشرفت و تمدن رهنمون میشود. «إِنَّ اللَّهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ » (26). بنابراین تغییر فردی به تغییر جمعی منتهی میشود. «البته این روند تغییر باید مستمر و پیگیر باشد، تا روند تمدنسازی ادامه داشته باشد». (27)انقلاب درونی برون را آباد و متمدن میسازد. پس میان شرایط درونی و وضعیت برونی تلازم و ارتباط تنگاتنگی برقرار است. فساد یکی از این دو، به فساد دیگری منتهی میشود، وآبادانی یکی از آنها به آبادانی دیگری میانجامد. از این رو، روند اصلاح باید شامل «انسان شود، و از درون بازسازی شود، به گونهای که با فطرت و اهداف عالیه و شرایط خود هماهنگ شود. همچنین ضروری است که برای اصلاح زندگی که انسان در چارچوب آن حرکت میکند، باید نهادها را بهبود بخشید، به گونهای که بالاترین حد ممکن از خوشبختی را در این دنیا نثار انسان سازد». (28)
تغییر پیگیر و مداوم است که رشد و توسعه میآورد، و موفقیت در دنیا و رستگاری در آخرت در گرو آن است. پاسخگویی به تغییر به معنای اصلاح اولویتهای اجتماعی و آموزشی و مصرفی است.
همچنین اولویتهای روحی و روانی باید بر اساس تغییرات بازچینش شوند. چون اگر این دو بعد همپای هم تغییر نکنند، بهرهای ماندگار نخواهیم برد، و تمدنی ماندگار نخواهیم ساخت.
ج ـ عبادت
رکن سوم نظریه اخلاقی در قرآن کریم، عبادت است. چرا که عبادت «شامل تمامی کردارهای انسان میشود. چون تمامی رفتارهای انسان از دیدگاه قرآن چیزی جز استجابت و پاسخگویی خاضعانه نیست، و استجابت خاضعانه، خود عبادت است. تمام مردم پرستشگرند. متقیترین آنها و کافرترین آنها دراین امر یکسانند». (29)عبادت به طور همزمان یک رفتار است، و یک دیدار با خداوند متعال، آنگونه که اسلام خواسته است، و بر اساس این دیدگاه به معنای «انجام تمامی کارها بر اساس دستورهای خداوند متعال» (30) میباشد.
این رویکرد فطری انسان است، و نیاز به آموزش و تمرین ندارد. تنها فایده آموزش و تمرین تقویت این گرایش فطری است. اما انحراف انسان از این گرایش در نتیجه شرایط محیطی حاصل میشود. از همین روست که عبادت به شکل زیر تعریف شده است:
احساس درونی که انسان را به سوی حقیقتی که او را خلق کرده است، و خود را در اختیار آن میبیند، و نیازمند به آن احساس میکند، میکشاند. حرکت انسان از خلق به سوی خالق است، بدن هیچ چشمداشتی. چرا که یکی از نیازهای روانی انسان است، و عدم پاسخگویی به آن تعادل روانی او را به هم میزند. (31)
معنای حقیقی عبادت این است، نه قیام و رکوع و سجود بدون توجه. روایات نیز بر این نوع از عبادت تأکید و پافشاری میکنند. عبادت آزادگان و متقیان و تلاشگران برای اصلاح و تغییر حقیقی است. چنانچه از امام رضا (ع) روایات شده است: «عبادت نماز و روزه بسیار نیست، بلکه عبادت تفکر در کار خداوند متعال است». (32)
بنابراین اخلاق از سه پایه تغییر برون، تغییر درون، و عبادت تشکیل شده است، و این سه از هم جدا ناپذیرند.
3-3- قدرت (33)
در گذر تاریخ دولتهای متمدن ـ اعم از دولتی که نماینده اراده الهی بوده، همچون خلافت حضرت سلیمان، یا سایر دولتها ـ به مسأله قدرت بهای فراوان دادهاند. چرا که تمامی آنها را درک کرده بودند که قدرت قرین حس امنیت است. برای آنکه دیگران از تو بهراسند، کافی است که قوی باشی. ولی متأسفانه این دولتها به اشتباه فکر میکردند که قدرت تنها در بعد نظامی است، و این تصور امروزه نیز همچنان به قوت خود باقی است. در حالی که قدرت را باید به معنای وسیعتری گرفت. قرآن نیز به معنای وسیع آن تأکید دارد: «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِبَاطِ الْخَیْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ » (34)، «هر نیرویی در قدرت دارید، برای مقابله با آنها آماده سازید، و اسبهای ورزیده، تا بوسیله آن دشمنان خدا و دشمنان خویش را بترسانید».هنگامی که آیه دستور میدهد به اندازه توانتان قدرت فراهم کنید، معنی بسیار گسترده و متغیر و زندهای به قدرت میدهد. به همین دلیل به اشکال مختلفی تفسیر شده است. اما میتوان همه آنها را در دو نوع دستهبندی کرد:
الف ـ تفسیر تنگ (مادی): این تفسیر تنگ نامیده میشود، زیرا قدرت را به معنای نظامی و مستلزمات آن از تبلیغات و ایمان گرفته است.
سه دیدگاه را میتوان در این قسم جای داد:
1- مراد تنها آمادگی نظامی است، که شامل شمشیر و تیر و کمان است. (35)
2- وحدت کلمه، و عشق به خداوند متعال، و آماده کردن اسبها. (36)
3- آمادگی نظامی و تبلیغاتی که متوقف بر علم و دانش میباشند. (37)
البته ما این تفسیر را رد نمیکنیم، و اهمیت نیروی نظامی را انکار نمیکنیم.
ب ـ معنای گسترده
شاید این معنی آیه را فراتر از زمان زنده نگه میدارد، و قرائتهای تنگ نظرانه آیه را با گذشت زمان از سودمندی باز میدارد.در تعریف «قدرت» گفته شد که دارای معنی وسیعی است، «چرا که به تجهیزات جنگی و اسلحه نوین هر عصر و زمانی اختصاص ندارد، بلکه شامل تمام نیروها و تواناییهایی میشود که در پیروزی بر دشمنان نقش ایفا میکنند، چه از بعد مادی باشد، یا معنوی. بنابراین کسانی که تنها راه پیروزی بر دشمنان را منحصر در سلاح جنگی و نیروی نظامی میدانند، سخت در اشتباهند». (38)
قرآن کریم هدف از این قدرت را به ما گوشزد میکند. در دولت متمدن «هدف مسلح کردن مردم جهان به اسلحه ویرانگر برای از بین بردن زمینهای سر سبز نیست. هدف همهگیر کردن استبداد و استعمار نیست. بلکه هدف، ترساندن دشمنان خدا و خود است. زیرا بیشتر آنان به ندای حق و حقیقت لبیک نمیگویند، و صدای منطقی ارزشها را نمیشنوند. چیزی جز زبان زور و قدرت نمیفهمند. اگر مسلمانان ضعیف باشند، دشمنان هر گونه بخواهند از آنان سوء استفاده خواهند کرد. اما اگر به اندازه لازم قدرتمند باشند، دشمنان حق و عدالت و استقلال و آزادی از آنها دچار ترس خواهند شد، و به فکر تجاوز به آنها نخواهند افتاد». (39)
هر دولت متمدنی باید در تمامی عرصههای سیاسی، تبلیغاتی، روانی، اقتصادی، اجتماعی، اخلاقی و سایر عرصهها قدرتمند باشد.
4 -3- وحدت و دوری از تفرقه
وحدت و دوری از تفرقه از دیگر عوامل ماندگاری دولت متمدن است. هیچ امت و تمدنی به حیات خود ادامه نداد مگر در سایه این اصل حیاتی. قرآن کریم تأکید میکند که فطرت انسانی خود وحدت طلب و خواهان زندگی در آرامش و دوستی است، و از تمامی جلوههای تجاوز و دشمنی و تفرقه بیزار است. قرآن برای تبیین این حقیقت، اختلافات نژادی و نسبی را یادآوری میکند، و بازگشت تمامی این رنگها را به یک اصل مشترک گوشزد مینماید:«یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثَى وَ جَعَلْنَاکُمْ شُعُوباً وَ قَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ » (40)، «ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم، و شما را تیرهها و قبیلهها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید، به راستی که گرامیترین شما نزد خدا باتقواترین شماست. ».
و در جای دیگر میفرماید: «إِنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ » (41) «این همه امت واحدی بودند، و من پروردگار شما هستم، پس مرا پرستش کنید».
این دو آیه خطاب به تمام بشریت است. همه، سیاه و سفید، مسلمان و کافر، عرب و عجم، کمونیسم و شیعه، و... مورد خطاب آن هستند. خداوند یادآوری میکند که همگی بهیک اصل باز میگردند، پس دلیلی برای خونریزی و جنگ نیست. چون هدف از این تفاوتها در رنگ و زبان و... ایجاد رقابت و جنب و جوش میان انسانهاست، و از رهگذر این حرکت است که تمدنها ساخته میشوند. پس باید با یکدیگر آشنا شویم، دیدگاههای هم را بشنویم، و با هم گفتوگو کنیم.
ظاهراً هدف آیه کریمه از ذکر (شعوب و قبائل) رد کردن اختلافات میباشد. تفاوت میان بشر یک واقعیت است، ولی هدف از آن گرد هم آمدن افراد متفاوت بر سر یک میز است. این هدف با آشنایی با هم محقق میشود، نه نفرت از یکدیگر.
آیه مقرر میدارد هر چه با هم در ذوق و سلیقه و زبان و منطقه و... اختلاف داشته باشید، به یک اصل باز میگردید. یعنی «ما شما را از یک پدر و مادر آفریدیم، و همگی چه سیاه یا سفید، عرب یا عجم، به آنها باز میگردید.
شما را ملتها و قبیلههای مختلف قرار دادیم، نه به دلیل آنکه گروهی بر گروه دیگر برتری دارند، بلکه هدف آشنایی شما با یکدیگر است، تا روابط میانتان شکل گیرد، و با هم داد و ستد کنید. اگر افراد جامعه نتوانند یکدیگر را شناسایی کنند، پیوندها در جامعه از هم میگسلد، و انسانیت از میان میرود. این است هدف از قرار دادن ملتها و قبایل، نه آنکه به نسب خود فخر بفروشید، و به پدران خود مباهات کنید». (42)
این دو آیه به دو مسأله بسیار مهم اشاره دارند: شکلگیری جامعه و ارزشها.
الف ـ شکلگیری جامعه
در تعریف جامعه گفته شده است: «مجموعهای از افراد که در چارچوب مجموعهای از نیازمندیها، و زیر سایه منظومهای از اندیشهها و معتقدات و اهداف زندگی میکنند». (43)برخی در تعریف آن فراتر رفته، نمیپذیرند که جامعه مجموعهای از افراد باشد. آنها معتقدند، جامعه «ترکیبی از عناصر فردی است. همانگونه که هر ترکیبی مزه، رنگ، بو، و ویژگیهای فیزیکی و شیمیایی خاص خود راداراست، که در هیچ کدام از عناصر تشکیلدهنده آن دیده نمیشود، جامعه نیز ترکیبی است با ویژگیها، حالات و قوانینی که بر هیچ کدام از افراد آن صادق نیست. » (44)
به همین دلیل است که میان فرد و جامعه تفاوتهای بسیاری وجود دارد. یکی از آنها طول عمر است. عمر جامعه بسیار بیشتر از عمر افراد آن است. (45) وحدت و انسجام جامعه یکی از پایههای مهم یک دولت متمدن است، و طول عمر آن به میزان این وحدت و یکپارچگی باز میگردد. بر این اساس «جوامع قوی جهانی میشوند، ولی جوامع ضعیف منطقهای هستند». (46) اما اگر «جامعه نیم مرده باشد، حماقت بر مردم غالب میشود، به حدی که گمان میکنند آن نظام میتواند به بقای خود ادامه دهد». (47)
ب ـ ارزشها
روشن است که شکلگیری یک دولت متمدن نازمند ارزشهایی است که بدون آنها هیچ جایگاهی در جهان نخواهد یافت، و توقع احترام از دیگران جایی نخواهد داشت.برخی از این ارزشها را دو آیه یاد شده ذکر نمودهاند. در اینجا به اختصار آنها را مرور میکنیم:
1- یگانگی آفریدگار
مهمترین ضامن وحدت جامعه، و در نتیجه ماندگاری دولت، ایمان به خداوند یکتا است. از آنجا که بشریت از یک امتند، باید به سوی معبودی یکتا رو کنند. زیرا چند خدایی به طور طبیعی جامعه را به چند پارگی سوق میدهد.در نتیجه کار جامعه به ستیز و کشمکش میانجامد. خداوند متعال میفرماید: «لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلاَّ اللَّهُ لَفَسَدَتَا » (48)، «اگر در آسمان و زمین جز الله خدایان دیگری بود، فاسد میشدند».
2- برتری از آن تقواست
کسانی که برتری جویند، و از عزت نفس و کرامت خود دفاع میکنند، باید بدانندن که این کرامت و برتری در نژاد، جنس، زبان، ملت، و... نیست. چرا که تمامی اینها زاییده جهل و خرافتند. کرامت و برتری از دیدگاه قرآن در تقوی نهفته است. زیرا حقیقت تقوا «احساس مسئولیت و تعهد است که بر وجود انسان حاکم میشود. این حالت در پی ریشه دواندن ایمان در قلب انسان پدید میآید. او را از گناه و زشتی باز میدارد، و به عمل شایسته و نیکو دعوت میکند. رفتارهای انسان را پالایش میکند، و اندیشه و نیت او را خالص میگرداند. » (49)3- آشنایی با یکدیگر رمز متمدن شدن است
از جمله ارزشهایی که این دو آیه بیان میکنند این است که آشنایی با دیگران و دیدار با آنها در نتیجه بیداری و فرهنگ بالا حاصل میشود. چرا که آشنایی «یک هدف انسانی است، که تجربه زنده در ارتباط با معرفتهای گوناگون را غنیتر میسازد». (50)میتوان نتیجه گرفت که «آینده جوامع انسانی، جامعه جهانی متحد متکامل میباشد، که ارزشهای انسانی در آن محقق میشوند. این ارزشها از مرحله بالقوه گذشته، بالفعل میگردند، و موجودات بشری به کمال حقیقی خود و سعادت واقعی و انسانیت اصیل دست مییابند. » (51)
5 -3- حرکت پیگیر (مداوم)
از جمله عوامل ماندگاری دولت متمدن از دیدگاه قرآن کریم، حرکت و پویایی و دوری از تقلید و ایستایی میباشد. چرا که تقلید، نوعی بردگی، و ایستایی عقب ماندگی است. لذا قرآن کریم به این مطلب بهای فراوانی داده است. چه بسا تمدنی پدید آید، اما در اثر تقلید، یا سکون و ایستایی از میان رود، همانند چیزی که برای تمدن اسلامی رخ داد، که پس از اوج پیشرفت و شکوفایی، به جایی رسید که منابع و ثروتهای مسلمانان به دست دیگران افتاده است، و حتی نیازهای خود از این منابع را باید از دیگران بخواهند.قرآن کریم در این رابطه میفرماید: «یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَى رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ » (52)، «ای انسان! تو با تلاش و رنج به سوی پروردگارت میروی و او را ملاقات خواهی کرد».
«کدح» به معنای جهش به جلو است، در حالی که تقلید جهش به عقب میباشد. جهش اولی تمدنساز است، و دومی تمدنسوز.
حرکت یعنی داشتن اهداف و ارزشها، اگر انسان ارزشی داشته باشد، در راه تحقق آن جانفشانی میکند. البته ارزشهای انسانها با هم متفاوت است. کسی که هدف و ارزش او رسیدن به سلطه باشد، در راه آن جانفشانی میکند. اما ارزشها و اهدافی هستند که محدودیت و پایانی ندارند، و در چارچوب زمان و مکان نمیگنجند، و خیر مستدام را به دنبال دارند.
واژه «کدح» در این آیه اشاره به این مطلب دارد که «راه زندگی سخت و دشوار است، و پیمودن آن تحمل سختی و درد را در پی دارد. این مشکلات روح و بدن انسان را با تمام جوارح و احساساتش در بر میگیرند، و این دو از این طبیعت حاکم بر زندگی دنیوی اثر میپذیرند». (53)
تلاش و کوشش بدون درک مبدأ مطلق و برتر سودی ندارد، و انسان را به هدف و غایتی که برای تحققش آفریده شده، یعنی ساختن دولت متمدن جهانی که بشریت را به سوی سعادت و رفاه سوق میدهد، نمیرساند.
«کدح» و حرکت و تلاش باید به سوی مطلق بی انتها باشد. «حرکت مداوم همراه با تلاش خستگیناپذیر، و مقاومت در برابر سختیهای راه، چرا که حرکتی معمولی نمیباشد. بلکه حرکتی صعودی است به سمت تکامل». (54)
بر این اساس کسانی که وظیفه خلافت و حکومت و رهبری را بر عهده میگیرند، باید «تمامی شرایط لازم برای حرکت پیگیر به سمت هدف بزرگ و مطلق آن را فراهم سازند، و شرایط طبیعی مورد نیاز، و روابط اجتماعی هماهنگ با آن را شکل دهند». (55)
6 -3- آیندهنگری
خداوند متعال میفرماید: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ » (56)، «خداوند به کسانی از شما که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته انجام دادهاند وعده میدهد که قطعاً آنان راحکمران روی زمین خواهد کرد، همان گونه که به پیشینیان آنها خلافت روی زمین را بخشید».راز موفقیت هر دولت متمدن در داشتن مبدأ ایدئولوژیک پویا و زنده، و دیدی آیندهنگر نهفته است. زیرا این نوع دید است که حرکت رو به جلو را تغذیه میکند، و آن را به سمت تحقق هدف خود سوق میدهد. به همین دلیل بسیاری از نظریات جهانی بر این عامل تأکید کردهاند، و توانستهاند پیروان بسیاری را گرد خود آورند. به عنوان مثال، مارکسیسم با استفاده از این عامل بود که توانست توجه خیل عظیمی را به خود معطوف دارد. بنابراین تکیه بر برنامهریزی و سازماندهی و امید به آینده، یگانه راه آیندهنگری با چشمان فعلی است. و تا زمانی که از این عامل غافل باشیم، امکان رسیدن به دولت متمدن وجود نخواهد داشت.
بدین ترتیب انسان، و در پی آن دولت متمدن میتواند از رهگذر پیشگوییهای علمی و درست «با سرنوشت طبیعی خود روبرو شود، و آن را به سمتی که میخواهد سوق دهد. » (57)
قوانین درست، متدهای موفق، و برنامهریزی حساب شده ضامن بقای دولت متمدن میباشند. مراد از آیندهنگری، بازخوانی گذشته، استفاده از عبرتهای آن، تصحیح اشتباهات پیش آمده، و برنامهریزی برای آینده میباشد. این همان چیزی است که آیه کریمه به آن اشاره دارد، چرا که این آیه از طرف خداوند میباشد. این همان چیزی است که این آیه کریمه به آن اشاره دارد، چرا که این آیه از طرف خداوند وعده زیبایی میدهد: «برای آنها جامعه سالم ویژه خودشان قرار خواهد داد، و آنها را خلیفه در زمین خواهد ساخت، و دینشان را توانا خواهد کرد. از حالت ترس و ضعف به امنیت خواهند رسید، و از توطئه منافقان و دشمنان نخواهد هراسید. او را خواهند پرستید، و به او شرک نخواهند ورزید. » (58)
خداوند متعال از مؤمنین و کسانی که بر او توکل میکنند، میخواهد «همچنان امید به وعدههای نیکوی خداوند داشته باشند. زیرا مسأله تغییر در زندگی در چارچوبهای تنگ زمانی نمیگنجد. بلکه بر اساس برنامهریزی حساب شده، طی زمانهای طولانی به انجام میرسد». (59)
گذشته از اینکه این وعده در دولت امام زمان (عج) به تحقق خواهد پیوست، یقیناً استخلاف حقیقی و واقعی از آن مردان خدا خواهد بود. ولی آیا این به معنای آن است که دست روی دست بگذاریم، وزیر سلطه ظالمین خون آشام خاموش بنشینیم؟! در این صورت دیگر حرکت و جنب و جوش و طلب علم معنی نخواهد داشت.
مسأله کاملاً بر عکس است. خداوند متعال میخواهد به ما بفهماند که یکی از پایههای دولت متمدن داشتن امید است. چرا که با وجود امید است که حرکت به سوی ساختن تمدن و حفظ آن صورت میپذیرد.
شاید به خاطر همین مسأله حیاتی است که احادیث بسیاری بشارت رسیدن روز موعود را دادهاند. البته انتظار آن روز، انتظار خمولی و تنبلی نیست.
بلکه انتظاری است پویا و متحرک به سوی آینده. (60)
آینده از آن کسانی است که به سختی تلاش و فعالیت کنند. ماندگاری دولت متمدن در گرو این امر است، نه عوامل نظامی و اقتصادی به تنهایی. همچنین حرکت و تلاش باید بر اساس این ایدئولوژی و اصول و مبادی و پایهها و اهداف باشد، وگرنه آینده تاریک خواهد بود.
نتیجهگیری
این بحث روشن ساخت که قرآن کریم در مورد تمامی ابعاد دولت متمدن سخن رانده است. زیرا قرآن آمده تا دولت و تمدنی بنا نهد که تمامی بشریت به طور یکسان از آن بهرهمند گردند. البته نه دولتی که خونآشام باشد، بلکه دولتی که جلوی خونریزیها را بگیرد. به همین دلیل دارای کشش و جاذبه حقیقی است. البته این مسأله به این معنی نیست که این دولت توانایی دفاع از خود را ندارد، بلکه از همه دولتها تواناتر و شایستهتر به این کار است. به همین دلیل گفتیم که یکی از عوامل بقا و ماندگاری آن به عنوان یک دولت متمدن، برخورداری از عامل قدرت میباشد. چرا که نبود این عامل به معنای پذیرش القاءات و دخالتهای دیگران است.مهمترین نتایج این بحث را میتوان در نقاط زیر خلاصه کرد:
1- دولت در لغت به معنای تسلط و سیطره بر زمین خاصی است، چه آن زمین کوچک باشد یا بزرگ. در تعریف دولت (به معنای بسیط آن) نیز گفتهاند: گروهی از مردم که بر زمینی معین زندگی میکنند، و بر یک نظام معین اتفاق نظر دارند. این نظام وظایف آن گروه را از لحاظ قانونی و حقوقی تعیین میکند.
2- مراد از دولت متمدن، دولتی است که دارای یک مبدأ ایدئولوژیکی فراگیر و مستقل و به دور از تقلید باشد. همچنین از یک دیدگاه جهانی در مورد
زندگی و دولت و تمدن برخوردار باشد به گونهای که شامل تمامی ابعاد دینی، اخلاقی، شناختی، اجتماعی، و... باشد.
3- مراد از خلیفه، نوع بشر است، نه حضرت آدم (ع) به طور خاص. خلافتی که به این بشر واگذار شده است، خلافت خدا در زمینش میباشد، نه خلافت از خداوند.
4- دولت از دیدگاه قرآنی از چند عناصر تشکیل شده است، که مهمترین آنها عبارتند از: ایمان به خداوند متعال، زمین، انسان، زبان.
5- از دیدگاه قرآن، رهبری رکنی اساسی در پایهگذاری دولت میباشد، و منحصر به خلیفه اول (حضرت آدم) نیست، و با پیامبر خاتم به پایان نمیرسد. زیرا بنا نهدن تمدن حقیقی منوط به وجود رهبری است. پس تا زمانی که بشریت وجود دارد، نیاز به رهبری باقی خواهد ماند. عدالت و علم از مهمترین شرایط این رهبری است.
6- حکومت به معنی بسیط آن، عبارت است از قدرتی که توانایی در دست گرفتن منابع قدرت، و در اختیار اراده عمومی قرار دادن آن را داراست. حکومت بر اساس قوانینش گاهی نماینده گروه قویتر (یا اکثریت)، و منافع طرفهای درگیر است. از جمله وظایف حکومت حمایت از درون و برون دولت از دخالتهای تجاوزگران است. مهمترین وظیفه دولت در دعوت پیگیر و مداوم به خداوند متعال، و تلاش برای هدایت بشر به سوی مطلق خلاصه میشود.
7- بر اساس دیدگاه قرآنی، دولت متمدن دارای چند اصل و نشانه است، که بواسطه آنها میتوان متمدن بودن یک دولت را شناسایی کرد. این موارد عبارتند از: پیاده کردن قانون، علم، عدالت، جاذبه و کشش، آزادی، گفتوگو و تساهل و تسامح.
8- خداوند متعال در قرآن کریم عوامل بقا و ماندگاری دولت متمدن را میشمارد. بواسطه این عوامل است که میتوان از سرنگونی دولت جلوگیری کرد. این عوامل عبارتند از: ایدئولوژی جهانی، اخلاق و مبادی سه گانه آن (تغییر برون، تغییر درون، و عبادت)، قدرت به معنای گسترده آن، وحدت و دوری از تفرقه، سیر و حرکت پیگیر، آیندهنگری.
اگر دولت متمدن این اصول را پیاده کند، خود را از سقوط مصون میدارد. در غیر این صورت، سرنوشت آن نامعلوم خواهد بود. به همین دلیل، قرآن کریم مفهوم دولت متمدن و مبادی و ارکان و عوامل حفظ و بقای آن را برای ما بیان نموده است.
قرآن بر خرافات تکیه نمیکند، و ما را به تقلید و رهبانیگری دعوت نمینماید، بلکه به راه شایستهترین هدایت میکند، به حرکت به سمت مطلق. باید قرآن کریم را آنگونه که خداوند متعال و رسول و ائمه معصومین از ما خواستهاند درک کنیم. فهم ما از آن باید فهمی از روی تتبع، تحقیق، و ادراک باشد، نه تقلید و پیروی از روی جهل و تنبلی.
امید همچنان پیش روی ما باقی است، و مبتنی است بر حرکت و تلاش و کوشش پیگیر ما به سوی مطلق پایانناپذیر، به سوی واجب الوجود بالذات نه بالعرض.
امیدواری و انتظار ما برای فرج به خاطر پشتوانه تمدنی است که از آن برخورداریم، چرا که ما در اوج پیشرفت و تمدن بودهایم. ولی امروزه در میانه یا آخر راهیم. اما چرا؟ براستی اگر ناکام شویم، سرنوشت ما چیست؟ اگر تنبلی به خرج دهیم، یا از هم دور شویم، سرنوشت ما چگونه خواهد بود؟
پی نوشت ها :
1- کارشناس ارشد تاریخ اسلام از مدرسه عالی امام خمینی (رض).
2- مجمع اللغه العربیه، پیشین، ج 1، ص 307.
3- احمد بن محمد الرازی (مسکویه)، تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق، ص 129.
4- همان.
5- آصفی، پیشین، ص 101.
6- مرتضی مطهری، الفطره، ص 175.
7- المائده، 2.
8- کیندی، نشوء و سقوط القوی العظمی، ص 50.
9- هیجل، العقل فی التاریخ، ص 175.
10- آل عمران/ 19.
11- مرتضی مطهری، مقالات حول الثوره الاسلامیه فی ایران، ترجمه: محمد جواد المهدی، ص 61.
12- همان.
13- طوسی، الأمالی، ص 84؛ و نیز نک: مفید، الأمالی، ص 52.
14- برای مطالعه مفصل در این رابطه میتوانید به (الاخلاق و الحضاره) از همین مؤلف مراجعه کنید.
15- محمد بن مکرم (ابن منظور)، لسان العرب، ج 10، ص 86.
16- اسماعیل بن حماد الجوهری، الصحاح، ج 4، ص 1471.
17- الامام الخمنی، الأربعون حدیثاً، ص 459.
18- جهت ملاحظه نک: ابوبکر عبدالله بن عبید ابن ابی الدنیا، مکارم الاخلاق، ح 6، ص 19؛ ابوجعفر محمد بن یعقوب الکلینی، ج 2، ص 56.
19- برنیری، المدینه الفاضله، ص 92.
20- آل عمران، 104.
21- ابن منظور، پیشین، ج 9، صص 240 و 239.
22- همان، ج 5، ص 233.
23- ناصر مکارم شیرازی، پیشین، ج 2، صص 479 و 478.
24- الحسن بن علی الحرانی، تعف العقول عن آل الرسول، ص 169.
25- محمد مهدی نراقی، جامع السعادات، ج 2، ص 237.
26- الرعد/ 11.
27- الیاسری، پیشین، ص 101.
28- الصدر، رسالتنا، ص 99.
29- علی کورانی، فلسفه الصلاه، ص 7.
30- همان، ص 9.
31- مطهری، نظریه نسبیه الاخلاق، صص 80-79.
32- الکلینی، پیشین، ج 2، ح 4، ص 55؛ و نیز برای دیدن دیگر احادیث نک: همان، ح 30، ص 55؛ صدوق، پیشین، صص 92-91.
33- این مبحث را در کتاب خطی خودمان (الانتظار من منظر فلسفه التاریخ) به طور گسترده و شامل مورد بحث قرار دادهایم.
34- الانفال/ 60.
35- محمد بن عبدالله انصاری قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ج 8، صص 37 و 36؛ همچنین نک: طبرسی، مجمع البیان، ج 4، ص 487؛ طوسی، التبیان، ج 5، صص 149-147؛ طباطبایی، المیزان، ج 8، ص 11.
36- طبرسی، مجمع البیان، ج 4، ص 487.
37- مغنیه، التفسیر المبین، ص 236.
38- ناصر مکارم شیرازی، پیشین، ج 7، ص 429.
39- کیندی، نشوء و سقوط القوی العظمی، ص 299.
40- الحجرات/ 13.
41- الانبیاء/ 92.
42- طباطبایی، المیزان، ج 18، ص 354.
43- مطهری، المجتمع و التاریخ، ق 1، ص 12.
44- شریعتی، العوده إلی الذات، ص 81.
45- لنتون، شجره الحضاره، ج 1، ص 65.
46- هنتغتون، صدام الحضارات، ص 214.
47- ویلسون، پیشین، ص 172.
48- الانبیاء/ 22.
49- ناصر مکارم شیرازی، پیشین، ج 16، ص 514.
50- فصل الله، من وحی القرآن، ج 21، ص 151.
51- مطهری، المجتمع و التاریخ، ق 1، ص 40.
52- الانشقاق/ 6.
53- ناصر مکارم شیرازی، پیشین، ج 20، ص 56.
54- الصدر، المدرسه القرآنیه، ص 183
55- الصدر، خلافه الانسان و شهاده الانبیاء، ص 22.
56- النور/ 55.
57- شریعتی، العوده إلی الذات، ص 124.
58- طباطبایی، المیزان، ج 15، ص 163.
59- فضل الله، من وحی القرآن، ج 16، ص 384.
60- برای ملاحظه برخی از این احادیث به منابع زیر مراجعه فرمایید: محمد بن ابراهیم النعمانی، غیبه النعمانی، ح 16، ص 207؛ ابی عبدالله نعیم بن حماد مروزی، الفتن، تحقیق: سهیل زکار، ص 222.
1- قرآن کریم
2- نهجالبلاغه، چ1، قم: دارالثقلین، 1419ق.
3- آصفی، محمد مهدی، دورالدین فی حیاه الإنسان، چ2، بیروت: دار التعارف، 1395 ق/ 1975م.
4- آمدی، عبدالواحد، غررالحکم و دررالکلم، قم: دارالکتب، بی تا.
5- ابن ابی الحدید، عزالدین عبدالحمید معتزلی، شرح نهجالبلاغه، مقدمه و پاورقی: حسین اعلمی، چ1، بیروت، انتشارات مؤسسه اعلمی، 1415ق/ 1995م.
6- ابن ابی الدنیا، ابوبکر عبدالله بن عبید، مکارم الأخلاق، تحقیق: مجدی السید ابراهیم، بیجا: مکتبه القرآن، بی تا.
7-ابن الطقطقا، محمد بن علی بن طبطبا، الفخری فی الآداب السلطانیه و ادول الإسلامیه، چ1، قم: انتشارات شریف رضی، 1414ق/ 1372ش.
8- ابن خلدون، عبدالرحمن، المقدمه، پاورقی: خلیل شحاده، به اهتمام: سهیل زکار، چ2، بیروت، 1408ق/ 1988م.
9- ابن طاووس، علی بن موسی الحسینی، اللهوف فی قتل الطفوف، چ1، قم: انتشارات انوار الهدی، 1417ق.
10- ابن منظور، جمالالدین محمد بن کرم، لسان العرب، چ1، قم: انتشارات ادب حوزه، 1405ق/ 1363ش.
11- ابن نبی، مالک، شروط النهضه، ترجمه: عبدالصبور، شاهین و عمر کامل المسقاوی، دمشق: دارالفکر، 1979م.
12- ـــــــــــ، وجهه العالم الاسلامی، ترجمه: عبدالصبور شاهین، چ5، دمشق: دار الفکر، 1986م.
13- افلاطون، جمهوریه افلاطون، ترجمه: حنا الخباز، چ2، بیروت: دارالقلم، 1980م.
14- الأعرجی، زهیر، مبانی النظریه الاجتماعیه فی الإسلام، چ1، قم: چاپخانه علمی، 1417ق.
15- الجوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح، تحقیق: احمد بن عبدالغفور عطار، چ4، بیروت: دارالعلم للملایین، 1407ق.
16- الحرانی، الحسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول، مقدمه و پاورقی: حسین اعلمی، چ1، قم: انتشارات شریف رضی، 1421ق/ 1379ش.
17- الرکابی، الأسس السیاسیه و المذهب الواقعی، چ1، قم: دفتر تبلیغات اسلامی، 1370ش.
18- الزین، سمیح عاطف، السیاسه و السیاسه الدولیه، چ3، بیروت: دار الکتاب العالمی، 1987م.
19- السامرائی، نعمان عبدالرزاق، نحن و الحضاره و الشهود، چ1، دوحه: وزارت اوقاف و امور اسلامی، 2001م.
20- الشیبانی، محمد بن الحسن، نهج البیان عن کشف معانی القرآن، چ1، تهران: بنیاد دایرهالمعارف اسلامی، 1413ق.
21- الصدر، محمد باقر، المدرسه الإسلامیه، تهران: کتابخانه کاظمی، 1404ق/ 1984م.
22- ـــــــــــ، المدرسه القرآنیه، چ2، بیروت: دارالتعارف، 1401ق/ 1981م.
23- ـــــــــــ، خلافه الإنسان و شهاده الأنبیاء، چ2، بیروت: دارالتعارف، 1399ق/ 1979م.
24- ـــــــــــ، رسالتنا، چ3، تهران: مطبوعات مکتبه النجاح، 1402ق/ 1982م.
25- ـــــــــــ، نظره عامه حول العبادات، چ3، بیروت: دارالتعارف، 1401ق/ 1981م.
26- الطریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، تحقیق: احمد حسینی، چ2، تهران: کتابخانه مرتضوی، 1362ش.
27- العروسی الحویزی، عبد علی بن جمعه، نورالثقلین، چ2، قم: چاپخانه علمی، بی تا.
28- الفراهیدی، الخلیل بن احمد، کتاب العین، چ2، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1421ق/ 2001م.
29- الماوردی، علیبن محمد بن حبیب البصری، الاحکام السلطانیه و الولایات الدینیه، تحقیق: عصام فارس و محمد ابراهیم، چ1، بیروت: المکتب الاسلامی، 1416ق/ 1996 م.
30- المروزی، ابو عبدالله نعیم بن حماد، الفتن، تحقیق و مقدمه: سهیل زکار، بیروت: دار الفکر، 1424ق/ 2003م.
31- الوردی، علی، دراسه فی طبیعه المجتمع العراقی، چ2، قم: چاپخانه امیر، 1998م.
32- برنیری، ماریا لویزا، المدینه الفاضله عبر التاریخ، ترجمه: عطیات أبوالسعود، به اهتمام: عبدالغفار مکاوی، کویت: المجلس الوطنی للثقافه و الفنون و الآداب، مجموعه عالم المعرفه، 1997م.
33- بریتون، رولان، جغرافیا الحضارات، ترجمه: خلیل احمد خلیل، چ1، بیروت: منشورات عویدات، 1993م.
34- تود، امانوئل، ما بعد الامبراطوریه، ترجمه: محمد زکریا اسماعیل، چ2، بیروت: دار الساقی، 2004م.
35- تورین، الان، ما هی الدیموقراطیه (حکم الأکثریه أم ضمانات الأقلیه)، ترجمه: حسن قبیسی، چ2، بیروت: دار الساقی، 2001م.
36- حائری تهرانی، میر سید علی، مقتنیات الدور و ملتقطات الثمر، تهران: دارالکتاب الاسلامیه، 1337ش.
37- حسینی بحرانی، هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، چ1، تهران: بنیاد بعثت، 1415ق.
38- حسینی شیرازی، محمد، تقریب القرآن إلی الأذهان، چ1، بیروت: مؤسسه الوفاء، 1400ق.
39- خلیل، عمادالدین، التفسیر الإسلامی للتاریخ، چ4، بیروت: دارالعلم للاملایین، 1983م.
40- دیورانت، ویل، قصه الحضاره، ترجمه: زکی نجیب محمود، چ1، بیروت: دارالجبل للطبع و النشر و التوزیع، 1408ق/ 1988م.
41- رازی، محمد ابن ابی بکر، مختار الصحاح، تحقیق: محمود خاطر، بیروت: مکتبه لبنان ناشرون، 1415ق/ 1995م.
42- رستگار جویباری، یعسوب الدین، البصائر، قم: چاپخانه اسلامی، 1413ق/ 1399ش.
43- روسو، جان جاک، فی العقد الاجتماعی، ترجمه: ذوقان قرقوط، بیروت: دار القلم، بیتا.
44- زریق، قسطنطین، فی معرکه الحضاره، چ1، بیروت: دارالعلم للملایین، 1982م.
45- سبزواری نجفی، محمد، الجدید فی تفسیر القرآن، چ1، بیروت: دار التعارف، 1402ق.
46- سلطان علیشاه، سلطان محمد جنابذی، بیان السعاده فی مقامات العباده، چ2، تهان: چاپخانه دانشگاه تهران، 1385ق/ 1344ش.
47- شبر، عبدالله، الجوهر الثمین فی تفسیر الکتاب المبین، چ1، تهران: بنیاد بعثت، 1415ق.
48- ـــــــــــ، تفسیر القرآن الکریم، چ1، بیروت: دار البلاغه للطباعه و النشر و التوزیع، 1412ق.
49- شبنغلر، اسوالد، تدهور الحضاره الغربیه، ترجمه: احمد شیبانی، بیروت: منشورات دار مکتبه الحیاه، بیتا.
50- شرقاوی، عفت، فی فلسفه الحضاره الإسلامیه، چ4، بیروت: دار النهضه العربیه، 1405ق/ 1985م.
51- شریعتی، علی، الإمام علی (ع)، ترجمه: علی حسینی، چ1، قم: دار الکتاب الإسلامی، 1379ش/ 2000م.
52- ـــــــــــ، العوده، إلی الذات، ترجمه: ابراهیم الدسوقی، چ1، بی جا، مؤسسه دار الکتاب الإسلامی، 1423ق/ 2002م.
53- شفیتسر، البرت، فلسفه الحضاره، ترجمه: عبدالرحمن بدوی، چ3، بیروت: دار الأندلس، 2004م.
54- صبحی، احمد محمود، فی فلسفه التاریخ، چ3، بیروت: دار النهضه العربیه، 1994م.
55- صدوق، محمد بن علی بن الحسین بن بابویه قمی، الأمالی، تحقیق: بخش مطالعات اسلامی، بنیاد بعثت، چ1، قم: بنیاد بعثت، 1417ق.
56- صلیبا، جمیل، المعجم الفلسفی، بیروت: دارالکتاب اللبنانی، 1982م.
57- ضیایی بیگدلی، محمد حسین، علم النفس التحلیلی، ترجمه: محمد صالح علی، قم: چاپخانه اسماعیلیان، 1412ق.
58- طباطبایی، محمد حسین، الإسلام و متطلبات التغییر الاجتماعی، ترجمه: محمد علی آذر شب، چ3، تهران: منشورات المکتبه الاسلامیه الکبری، 1401ق.
59- ـــــــــــ، المیزان فی تفسیر القرآن، چ3، تهران: دارالکتب الإسلامیه، 1397ق.
60- ـــــــــــ، نظریه السیاسه و الحکم فی الإسلام، ترجمه و مقدمه: محمد مهدی آصفی، چ3، تهران: منشورات المکتبه الاسلامیه الکبری، 1402ق.
61- طبرسی، ابوعلی الفضل بن الحسن، جوامع الجامع، چ3، تهران: مؤسسه چاپ و انتشارات دانشگاه تهران، 1412ق.
62- ـــــــــــ، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1379ق.
63- طبری، محمد بن جریر، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، مقدمه: خلیل المس، بیروت: دار الفکر، 1415ق/ 1995م.
64- طوسی، محمد بن الحسن بن علی، التبیان فی تفسیر القرآن، تحقیق: احمد حبیب قصیر العاملی، چ1، قم: دفتر تبلیغات اسلامی، 1409 ق.
65- ـــــــــــ، الأمالی، تحقیق: بخش مطالعات اسلامی بنیاد بعثت، چ1، قم: دار الثقافه، 1414ق.
66- ـــــــــــ، الغیبه، تحقیق: عبادالله تهرانی و علی احمد ناصح، چ2، قم: بنیاد معارف اسلامی؛ 1417ق.
67- عبدالرحمن، عبدالله محمد، علم الاجتماع السیاسی (النشأه التطوریه و الاتجاهات الحدیثه و المعاصره)، چ1، بیروت: دارالنهضه العربیه، 2001م.
68- غلیون، برهان، اغتیال العقل، چ3، الدار البیضاء: المرکز الثقافی العربی، 2004م.
69- فضل الله، محمد حسین، اسلوب الدعوه فی القرآن، چ3، بیروت: دار الزهراء، بیتا.
70- ـــــــــــ، الحوار فی القرآن (قواعده ـ اسالیبه ـ معطیاته)، چ6، بیجا: مطبعه الصدر، 1418ق/ 1998م.
71- ـــــــــــ، من وحی القرآن، چ2، بیروت: دار الملاک، 1419ق/ 1998م.
72- فوسیلینسکی، میخائیل، سقوط الامبراطوریه الحمراء، ترجمه: سناء مصطفی الموصلی، چ1، الدار البیضاء: مطبعه النجاح الجدیده، 2000م.
73- فوکویاما، فرانسیس، نهایه التاریخ، ترجمه: حسین الشیخ، بیروت: دارالعلوم العربیه، بیتا.
74- قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، چ2، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1405ق/ 1985م.
75- قمی، عباس، سفینه البحار، ایران: کتابخانه محمودی، بی تا.
76- کرمی، محمد، التفسیر لکتاب الله المنیر، قم: چاپخانه علمی، 1402ق.
77- کلینی، محمد بن یعقوب، الأصول من الکافی، تصحیح و پاورقی: علی اکبر غفاری، چ3، تهران: محمد آخوندی، 1388ق.
78- کورانی، علی، فلسفه الصلاه، چ6، قم: انتشارات نمونه، 1405ق.
79- کیندی، پل، نشوء و سقوط القوی العظمی، ترجمه: مالک البدیری، چ1، عمان: الأهلیه للنشر و التوزیع، 1994م.
80- ـــــــــــ، الاستعداد للقرن الواحد و العشرین، ترجمه: مجدی نصیف، چ1، قاهره: مکتبه مدبولی، 1994م.
81- لنتون، رالف، شجره الحضاره، ترجمه: احمد فخری، قاهره: مکتبه الأنجلو مصریه، 1955م.
82- مجمع اللغه العربیه، المعجم الوسیط، چ2، بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1392ق/ 1972م.
83- مدرسی، محمد تقی، من هدی القرآن، چ1، بیجا: دارالهدی، 1406ق.
84- مسکویه، احمد بن محمد الرازی، تهذیب الاخلاق و تطهیر الاعراق، مقدمه: حسن تمیم، اصفهان: انتشارات مهدوی.
85- مشهدی، محمد بن محمد رضا، کنز الدقائق و بحر الغرائب، چ1، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلام، 1366ش.
86- مصباح یزدی، محمد تقی، معرفه الذات لبنائها الجدید، ترجمه: محمد علی تسخیری، چ1، قم: مؤسسه در راه حق، بیتا.
87- مصطفی، شاکر محمود، المدن فی الاسلام حتی العصر العثمانی، چ1، بیجا: ذات السلاسل للتوزیع و النشر و الطباعه، 1408ق/ 1988م.
88- مطهری، مرتضی، العدل الالهی، ترجمه: محمد عبدالمنعم خاقانی، چ1، بیروت: الدار الاسلامیه، 1401ق/ 1981م.
89- ـــــــــــ، الفطره، ترجمه: جعفر صادق خلیلی، چ1، تهران: بخش تبلیغات خارجی بنیاد بعثت، 1410ق.
90- ـــــــــــ، المجتمع و التاریخ، ترجمه: محمد علی آذر شب، چ1، تهران: منشورات المکتبه الاسلامیه الکبری و بخش تبلیغات خارجی بنیاد بعثت، 1402ق.
91- ـــــــــــ، تحقیق نظریه نسبیه الأخلاق، ترچمه: لجنه الهدی، بیروت: دار البلاغه، 1412ق/ 1991م.
92- ـــــــــــ، جاذبه و دافعه علی (ع)، تهران: مؤسسه اسلامی حسینیه ارشاد، 1391ق/ 1349ش.
93- ـــــــــــ، معرفه القرآن، ترجمه: جعفر صادق خلیلی، تهران: انتشارات بنیاد قرآن کریم، 1402ق.
94- ـــــــــــ، مقالات حول الثوره الاسلامیه فی ایران، ترجمه: محمد جواد المهدی، تهران: وزارت ارشاداسلامی، 1402ق.
95- معین، حسین، نظرات فی الاعداد الروحی، چ2، بیروت: مؤسسه العارف، 1412ق/ 1992م.
96- مغنیه، محمد جواد، التفسیر المبین، چ2، بیجا: مؤسسه دار الکتاب الاسلامی، 1403ق/ 1983م.
97- ـــــــــــ، تفسیر الکاشف، چ3، بیروت: دارالعلم للملایین، 1981م.
98- مفید، محمد بن محمد بن النعمان بغدادی، الأمالی، تحقیق، حسین استاد ولی و علی اکبر غفاری، چ3، قم: دفتر نشر اسلامی وابسته به جامعه مدرسین، 1415ق.
99- مکارم شیرازی، ناصر، الأمثل فی تفسیر کتاب الله المنزل، چ1، بیروت: مؤسسه البعثه للطباعه و النشر و التوزیع، 1413ق.
100- موسوی خمینی، روحالله، الأربعون حدیثاً، ترجمه: محمد غروری، قم: دار الکتاب الإسلامی، بیتا.
101- ـــــــــــ، الحکومه الإسلامیه (ولایه الفقیه)، چ8، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1426ق/ 2005م.
102- موسوی سبزواری، عبدالأعلی، مواهب الرحمن فی تفسیر القرآن، نجف اشرف، چاپخانه آداب، 1404ق.
103- نائینی، محمد حسین، تنبیه الامه و تنزیه المله، ترجمه: عبدالحسین آل نجف، تحقیق: عبدالکریم آل نجف، چ1، قم: مؤسسه احسن الحدیث، 1419ق/ 1377ش.
104- نراقی، محمد مهدی، جامع السادات، تصحیح و پاورقی: محمد کلانتر، مقدمه: محمد رضا مظفر، چ1، نجف اشرف: چاپخانه نجف اشرف، 1383ق/ 1963م.
105- هاشمی رفسنجانی، علی اکبر، تفسیر راهنما، قم: دفتر تبلیغات حوزه علمیه، 1373ش.
106- ویلسون، کولن، سقوط الحضاره، ترجمه: انیس زکی حسن، چ2، بیروت: دارالآداب، 1955م.
107- هاشمی رفسنجانی، علی اکبر، تفسیر راهنما، قم: دفتر تبلیغات حوزه علمیه، 1373ش.
108- هگل، ج. ف. ف، العقل فی التاریخ، ترجمه و مقدمه و پاورقی: امام عبدالفتاح امام، چ3، بیروت: دار التنویر للطباعه و النشر، 1983م.
109- هنتغتون، صموئیل، صدام الحضارات و اعاده بناء النظام العالمی، ترجمه: مالک عبید ابوشهیوه و محمود محمد خلف، چ2، لیبی: الدار الجماهیریه، 1999م.
110- الیاسری، علی حسن، الاخلاق و الحضاره، چ1، قم: انتشارات مرکز جهانی علوم اسلامی، 1425ق/ 1383ش.
منبع مقاله :
ــ، قرآن، مدیریت و علوم سیاسی(مجموعه مقالات)، مشهد: بنیاد پژوهش های قرآنی حوزه و دانشگاه، چاپ اول: 1388