نویسنده: پروین اصغری (1)
منبع: راسخون
چکیده
تمدن اسلامی، از بزرگترین و برجسته ترین تمدن های تاریخ بشری به شمار می رود؛ که در مسیر پیدایش ، رشد و تعالی خویش با اقوام و ملل صاحب تمدن تماس پیدا کرد. یکی از این اقوام، ایرانیان بودند؛ که همگام و چه بسا پیشاپیش سایر سرزمینهای اسلامی، مشعلدار تمدن باشکوه و عظیم اسلامی شدند. یکی از فرازهای مهم تمدن اسلامی، حرکتی است علمی، که طی قرون دوم تا چهارم هجری مقارن با هشتم تا دهم میلادی، در قالب ترجمه گسترده آثار تمدن های ملل مختلف جهان صورت گرفت. این حرکت علمی که «نهضت ترجمه» نام گرفت؛ از عرصه های مهم حضور نخبگان فرهنگی ایران در تاریخ تمدن اسلام بود. منجمان ایرانی که در عین تبحر در علم نجوم، به زبان های مختلف مسلط و آگاه بودند؛ توانستند همگام با سایر مترجمان، چکیده ای از علوم کاربردی و نظری ممالک متمدن دنیای قدیم به ویژه در زمینه علم نجوم را به دنیای اسلام منتقل سازند. این پژوهش درصدد است با هدف بررسی نقش منجمان ایرانی در نهضت ترجمه به طور خاص و در پیشبرد تمدن اسلامی به طور عام، سهم ایرانیان را در تمدن اسلامی از منظر علم نجوم تبیین نماید.کلید واژه ها:
نجوم، ایرانی، خلافت عباسی، نهضت ترجمه، تمدن اسلامیمقدمه
از اواسط نیمه نخست قرن دوم هجری، مقارن با سقوط خاندان اموی و حضور تازه ای از اقتدار با نام خلافت عباسی، شرایط نسبت به گذشته تغییر محسوسی نمود. عنصر ایرانی که در به قدرت رسیدن عباسیان نقش کلیدی ایفا نموده بود؛ اکنون در همه امور و شئون دستگاه خلافت و حکومت نفوذ و دخالت یافت و طبعاً بواسطه سابقه تمدنی خویش، به نشر و ترویج علوم و فنون اهتمام ورزید و حتی خلفای عباسی هم از این حیث، تحت تأثیر محیط ایرانی قرار گرفتند. از همین زمان نیز بود که بر علوم و نقل و ترجمه آن سعی و اهتمام جدی صورت گرفت. اقتباس از علوم و فنون ملل دیگر در حقیقت اقتضای هر جامعه ای است؛ که خواستار تمدنی شکوفاست. بنابراین جامعه اسلامی نیز برای دست یابی به یک تمدن پیشرفته، نیازمند آشنایی با تمدن های پیرامون خود، اقتباس و تجزیه و تحلیل یافته های آنها بود؛ که طی قرون دوم تا چهارم هجری، از سوی مترجمان خبره و ماهری، که قریب به اتفاق ایشان دانشمندان و عالمان ایرانی تبار بودند؛ صورت گرفت. در این میان منجمان ایرانی نیز علاوه بر کار منجمی در دربار خلفا، به امر تألیف و ترجمه نیز اشتغال داشتند.این نوشتار با هدف بررسی نقش منجمان ایرانی در نهضت ترجمه به طور خاص و در پیشبرد تمدن اسلامی به طور عام، با سوالاتی مواجه است نظیر اینکه: عامل گرایش منجمان ایرانی به دربار خلافت عباسی و فعالیت در نهضت ترجمه چه بوده؟ و آیا سهم آنان در ترجمه علوم، منحصر به ترجمه کتب نجومی بوده است؟ لذا در راستای تحقق هدف پژوهش و پاسخ به سوالات پیش رو، چشم انداز هایی مدنظر است همچون: علل تمایل خلفای عباسی به داشتن منجمان ایرانی در دربار خویش و در مقابل علل گرایش منجمان ایرانی به فعالیت در دربار بغداد عصر عباسی؛ بررسی نقش منجمان ایرانی در پیدایش و رشد و تعالی علم نجوم اسلامی از طریق تألیف و ترجمه کتب نجومی، تأسیس و فعالیت در رصدخانه ها و در نهایت تربیت و آموزش دانش پژوهان علم نجوم.
بحث پیرامون نقش منجمان ایرانی در روند توسعه تمدن اسلامی، یکی از مباحث قابل ذکر در تاریخ ایران دوره اسلامی است. در زمینه نهضت ترجمه و مترجمان آن، از دیرباز مطالعات و تحقیقات متعددی از سوی نویسندگان و محققان شرقی و غربی صورت گرفته؛ ولی به نظر می رسد بررسی روی عملکرد منجمان ایرانی، بطور خاص در نهضت ترجمه و بطور عام در رشد و توسعه ی تمدن اسلامی، نگاهی نو و جدید نسبت به نقش ایرانیان در نهضت ترجمه دارد.
_ علل گرایش خلفای عباسی به علم نجوم و منجمان ایرانی
عصر اول خلافت عباسی (227-132 ق 843-750/ م) در تاریخ سیاسی، فرهنگی و اجتماعی اسلام، عصری متمایز به شمار می رود. این تمایز تنها در مقایسه با مشخصات سیاسی و فرهنگی عصر تخت نشینان شامی (بنی امیه) نیست، بلکه باید آن را بستر ساز تحولات شگرفی در ابعاد سیاسی و فرهنگی و اجتماعی دانست. ابوالعباس سفاح (ح 136- 132 ق / 753-750 م) نخستین خلیفه عباسی چندان توجهی به علوم نداشت. اما ابوجعفر منصور (ح 158-136 ق / 775-753 م) دومین خلیفه عباسی، نخستین کسی بود که دربین خلفای اسلام، به علوم بویژه علم طب و نجوم علاقه وافری داشت و خود نیز در فقه دستی داشت و بطور جدی و رسمی به کار ترجمه همت نهاد. در باب علت توجه و علاقه منصور به نجوم، باید گفت از خصایص برجسته عصر خلفای اولیه عباسی، رجحان نهادن به کتاب های نجومی بر سایر کتب علمی بود. تشنجات سیاسی که در پی سقوط سلسله امویان و انتقال خلافت به خاندان عباسیان بروز نموده بود؛ این خاندان را متقاعد ساخت که از طریق ستارگان می توان سرنوشت انسان و برآمدن و برافتادن دولتها را دریافت و تنها عالمانند که می توانند با حکمت خویش، این راز را بگشایند (فخری، 1372: 25-24). به همین دلیل خلفا در فراهم آوردن و ترجمه کتب نجومی قدما ابراز علاقه نموده و هرکدام منجمی زبردست در کنار خویش داشتند. منصور نیز به احکام نجوم و تأثیر حرکات کواکب در سرنوشت انسان اعتقاد شدیدی داشت. از این رو دربارش مجمع منجمان بزرگی از سراسر ممالک اسلامی بود. در میان ملل مختلف ایرانیان در زمینه علم نجوم ترقیات شگرفی داشتند؛ از این رو نوبخت و پسرش ابوسهل که از منجمان بزرگ و مترجمان ایرانی بودند؛ به دربار منصور راه یافتند و مورد عنایت و توجه ویژه ای قرار گرفتند (بغدادی،1417، ج 1: 88). از دیگر ستاره شناسان معروف ایرانی دربار منصور، که در زمره ی مترجمان عصر خود بشمار می آیند؛ می توان از ابراهیم فزاری و ابوحفص عُمر بن فَرُخان نام برد (زیدان، 1336، ج 2: 28). وزیر ایرانی هارون الرشید، یحیی برمکی نیز در نجوم دستی توانا داشت. افزون بر این همه ساله منجمان به خدمت او می رسیدند تا احکام آن سال را استخراج نمایند. (سجادی، 1383، ج 12: 15). اغلب منجمان دربار مأمون عباسی، از شرق ایران برخاسته بودند. فقط ذکر نام محمد بن موسی خوارزمی (متوفی232 ق / 847 م ) بزرگترین ریاضیدان جهان اسلام، صحت این گفته را به اثبات می رساند._ سیر تطور دانش نجوم اسلامی و سهم منجمان ایرانی در این مسیر
نجوم دوره اسلامی متشکل از سه دوره بود؛ که حضور فعال مترجمان ایرانی، مشخصه بارز هر سه دوره می باشد. دوره اول، که از نظر زمانی مقارن با قرن دوم هجری است؛ دوره نفوذ نجوم ایران عهد ساسانی می باشد. در این مقطع زمانی محور کار منجمین اسلامی کتاب زیج شهریار به ترجمه ی علی بن زیاد تمیمی بود. تأثیر این ترجمه در آثار منجمین ایرانی همچون ماشاءالله بن اثری، آل نوبخت، عمر بن فرخان و ابومعشر بلخی هویداست. دوره دوم، که از زمان ابراهیم فزاری (متوفی 178 ق / 796 م) تا عهد مأمون، یعنی تا اواخر قرن دوم هجری را در برمی گیرد، نجوم هندی به وسیله ترجمه ابراهیم فزاری از کتاب سیِدهانتا (سِندهند) تألیف براهماگوپتا، در نجوم اسلامی راه یافت. این ترجمه تا مدتها مرجع کار منجمان اسلامی بود. اما آخرین دوره که به نجوم یونانی اختصاص دارد؛ باز به مدد مترجمان ایرانی به دنیای اسلام راه یافت. یحیی برمکی نخستین فردی بود؛ که به فکر ترجمه کتاب المِجسطی بطلیموس افتاد. وی گروهی را بدین منظور مأمور ساخت؛ ولیکن ترجمه آنان مورد پسند یحیی واقع نشد. یحیی برای بار دوم ترجمه این کتاب را بر عهده ابوحسان و سلم، رئیس بیت الحکمه نهاد. ایشان از عهده این کار به خوبی برآمده و ترجمه ای ارائه دادند؛ که مورد پسند یحیی قرار گرفت. المجسطی نخستین کتابی است؛ که در همه شاخه های علم الفلک قدیم در سیزده مقاله تدوین شده بود (قفطی، 1371: 137). ترجمه این کتاب بارها از سوی مترجمان تکرار شد و شروح و تفاسیر بسیاری بر آن نگاشتند (فروخ، 1984: 127). ترجمه ای که از کتاب المجسطی به اشاره یحیی برمکی انجام گرفت؛ به ترجمه قدیم معروف شده است. همین ترجمه هنگام تألیف زیج معروف جابر بن سنان البَتانی، مورد استفاده این منجم قرار گرفت. آلفونسو نلینو احتمال داده این ترجمه از روی نسخه سریانی کتاب بطلیموس صورت گرفته، نه اصل یونانی آن؛ و استدلال او در این باب، طرز عربی کردن اصطلاحات یونانی کتاب است؛ که نشان می دهد از روی یک نسخه سریانی أخذ شده است (نلینو، 1349: 274). در قرن سوم این کتاب، بی آنکه از نفوذ مکتب های ایرانی و هندی را از بین ببرد؛ محور کار منجمان اسلامی بود (سامی، 1365: 389). بدین ترتیب مترجمان ایرانی، نجوم اسلامی را بر سه مکتب ایرانی، هندی و یونانی بنیاد نهادند.منجمان ایرانی از قرن دو تا چهار هجری قمری
_ خاندان نوبختی، سردمدار منجمان ایرانی دربار خلفای عباسی
همانطور که قبلاً ذکر شد اعتقاد منصور به علم نجوم بسیار بود. چنانکه به ندرت به عملی دست می زد؛ مگر آنکه نخست با منجمان در باب آن عمل مشورت کرده باشد. ایرانیان از دوره پیش از اسلام، در این علم ترقیات شگرفی را پشت سر گذرانده بودند و در عهد منصور منجمان بزرگی در ایران می زیستند؛ که از مشاهیر آنان «نوبخت» بود (صفا، 1371، ج 4: 40-39). نوبخت ابتدا بر کیش زرتشتی بود؛ ولیکن به دست منصور اسلام آورد. او از حرکات ستارگان و نتایج آن حرکات آگاه بود و چون منصور به آن جریانات علاقه داشت؛ او را همه جا با خود می برد (زیدان، 1336،ج 3: 309). سبقه آشنایی نوبخت و منصور به قبل از سال 136 هجری (753 م) می رسید؛ بدین ترتیب که در اهواز، نوبخت با منصور مواجه شد. چون آثار حکومت و قدرت را در وی دید؛ به او مژدگانی رسیدن به حکومت را داد. سپس از او خواست به هنگام رسیدن به قدرت، او را مورد لطف و توجه خود قرار دهد (بغدادی، 1417، ج 10: 56). از این رو منصور پس از به خلافت رسیدن، نوبخت را نزد خویش جاه و مقام داد. شاید از دلایل دلبستگی و اعتقاد شدید وی به نجوم، ناشی از همین پیشگویی نوبخت بوده باشد.منصور در سال صد و چهل و چهار هجری ( 761 م ) درصدد برآمد تا شهر بغداد (خدا داد) را به عنوان پایتخت بنا نهد (یعقوبی، 1371، ج 2: 364) و در بنای شهر از مشاوره نوبخت، کمال بهره را برد. منصور به توصیه منجمش روز اول محرم سال صد و چهل و پنج هجری (762 م) را روز تأسیس بغداد قرار داد. نوبخت در تعیین محل بغداد و ترسیم نقشه آن نیز شرکت داشت (یاقوت، 1965، ج 1: 682). همچنین منصور درباره سرانجام شورش یکی از بستگانش، ابراهیم بن عبدالله علوی (145 ق/ 763 م) با نوبخت مشورت کرد و نتیجه همان شد که نوبخت پیش بینی نمود و آن شکست شورش بود (گوتاس، 1381: 47). بدین ترتیب اختربینی در نتیجه نفوذ الگوهای فرهنگی ساسانی بتدریج در دربار خلافت عباسی به عرصه ی ظهور رسید. نوبخت مدتی نیز به همراه همکار ایرانی اش، ماشاء الله بن اثری ریاست مدرسه بغداد را برعهده داشت (کوربن، 1361: 34). غیر از آنچه ذکر شد اطلاع بیشتری پیرامون شرح احوال نوبخت نداریم. از کتابهایی که نوبخت از فارسی به عربی ترجمه نموده؛ نام و نشانی در بین نیست. تنها حاجی خلیفه در کشف الظنون به هنگام معرفی مؤلفین کتب احکام نجومی از نوبخت یاد می کند و کتابی در احکام نجوم به وی نسبت می دهد؛که احتمالاً این کتاب از ترجمه های وی بوده است ( اقبال آشتیانی، 1357: 10). این دانشمند ایرانی تا پایان عمر خویش، نزد منصور با عزت و تقرب زیست. وی در سال صد و پنجاه و پنج هجری (772 م) بعد از هجده سال فعالیت علمی، به دلیل پیری و کهولت سن از خدمت کناره گرفت. منصور پسرش «خرد شاذ ماه طیماذا اماذر یاد خسروا بهشاذ» را به عنوان منجم دربار منصوب نمود و برای سهولت او را ابوسهل لقب داد (قفطی،1371: 409).
براساس گفته های یاقوت در معجم البلدان چنین به نظر می رسد؛ که ابوسهل در تعیین محل بغداد و ترسیم نقشه آن حضور داشته (یاقوت حموی، 1965، ج1: 684)؛ حتی گفته شده منصور به اذن وی بغداد را بنا ساخت (ابراهیم حسن، 1337، ج 3: 302). وی در تمام دوران خلافت منصور، همراه وی بود. چنانکه در آخرین سفر حج منصور در سال صد و پنجاه و هشت هجری (775 م) وی را همراهی نمود (محمدی ملایری، 1375، ج 4: 141). ابوسهل تا عصر هارون الرشید را درک نمود و کتابدار و منجم خاص هارون گردید. وی به بیت الحکمه رفت و آمد داشته و به کار ترجمه فارسی به عربی اشتغال داشت (فخری، 1372: 24). وی صاحب کتب متعددی در علم نجوم و احکام آن بوده که عبارت از: کتاب النهمطان فی الموالید که در باره نجوم و ایران قبل از اسلام می باشد؛ کتاب های الفأل النجومی، الموالید مفرد، تحویل سنی الموالید، المدخل، التشبیه و التمثیل و کتاب المنتحل من اقاویل المنجمین فی الاخبار و المسائل و الموالید و غیرها (ابن ندیم، 1366: 493).
ابوسهل صاحب ده فرزند بود؛ که از بین آنان تنها عبدالله و ابوالعباس فضل راه پدر را در منجمی و مترجمی دنبال نمودند. عبدالله از منجمان جلیل القدر دربار مأمون بود و همو وقت و زمان بیعت با امام رضا (ع) را تعیین نمود (ابراهیم حسن، 1337، ج 3: 302). فضل نیز از منجمین معروف دربار هارون و مأمون بشمار می رفت. وی در زمان هارون متولی بیت الحکمه بود و خود نیز به کار ترجمه و تألیف پیرامون علم نجوم مشغول بود. حسن بن سهل، منجم زمان مأمون و صاحب کتاب الأنواء را نیز از نوادگان ابوسهل نوبختی دانسته اند (محمدی ملایری، 1375، ج 4: 142).
بنابر آنچه ذکر شد؛ خاندان نوبختی در ترجمه دست داشتند؛ اما گزارشی مبنی بر اینکه حامی و مشوق مترجمان بوده اند؛ وجود ندارد. اهمیت خاندان نوبختی از آن جهت است که برای نخستین بار علم نجوم را از طریق ترجمه کتب نجومی فارسی به زبان عربی، وارد تمدن اسلامی نمودند. زیرا آشنایی مسلمانان با علم نجوم و هیئت یونانی، بعد از این تاریخ صورت گرفت. به همین خاطر کتبی که توسط نوبختیان در باب علم نجوم تألیف شده است؛ ترجمه یا اقتباسی از کتب فارسی است یا در اصل بر مبنای آثار نجومی ایرانی نگاشته شده است (محمدی ملایری، 1375، ج 4: 143). از این گفته می توان دریافت؛ چرا با اینکه از آثار ترجمه شده افراد این خاندان، چیزی باقی نمانده و حتی نامی از آن کتب در جایی ذکر نشده؛ ولیکن ابن ندیم خاندان نوبختی را در رأس مترجمان فارسی قلمداد نموده است.
_ بنی موسی بن شاکر خراسانی
بنی موسی عنوانی است که بر پسران موسی بن شاکر، یعنی محمد، احمد و حسن اطلاق می گردد. در منابع گاهی از آنان با عنوان بنی شاکر خراسانی و بنی منجم یاد می کنند (آرنولد و آلفرد گیوم، 1325: 322). موسی بن شاکر خراسانی، منجم و از معاریف دربار خلافت عباسی بشمار می رفت. وی در هندسه نیز دستی داشت. سابقه ی دوستی او با مأمون به زمانی باز می گردد؛ که مأمون به عنوان ولیعهد در مرو روزگار می گذراند. پس از آنکه مأمون در رأس قدرت قرار گرفت؛ موسی هم در زمره ملازمان و منجمان دربار وی درآمد (گوتاس، 1381: 187).هنگامی که مأمون درگیر جنگ در آسیای صغیر بود؛ موسی درگذشت و بنا به وصیت وی، سرپرستی پسران کوچکش، به مأمون سپرده شد. مأمون نیز آنان را به اسحاق به ابراهیم مُصعبَی سپرد. او هم سرپرستی ایشان را در بیت الحکمه به یحیی بن ابی منصور، از منجمان و عالمان ایرانی واگذار نمود. به این ترتیب فرزندان موسی در سایه حامی قدرتمند خود و در محیط علمی بیت الحکمه، در ارتباط با علما و دانشمندان رشد و نمو یافتند و تحصیلات عالی خویش را به پایان رسانیده، هرکدام در رشته ای متخصص و نامبردار زمانه ی خویش شدند (زیدان، 1336، ج 3: 227). برادر بزرگتر، یعنی محمد بن موسی (متوفی 259 ق / 873 م) در علومی چون هندسه و نجوم مهارت یافت. در عین حال از جمله رجال سیاسی دربار عباسی نیز به شمار می آمد (طبری، 1375، ج 14: 6159). محمد در آغاز امر نزد یحیی، مدارج علمی را طی نمود و در رصدخانه بغداد دستیار او بود. وی هنگام اندازه گیری محیط کره زمین که به فرمان مأمون و توسط دانشمندان اسلامی صورت گرفت، حضور داشت. حاصل محاسبات نجومی این دانشمندان نه تنها نتایج کار بطلیموس، بلکه نتایج محاسبات دانشمندان آن زمان را نیز تحت شعاع قرار داد (هونکه، 1362: 630). احمد پسر دوم موسی، درباره مکانیک تحقیق می کرد. او عاشق تکنیک و از صنعتکاران نابغه بود (سارتن، 1360، ج 1: 630). اما سومین برادر یعنی حسن، در علم هندسه منحصر به فرد بود. با اینکه از کتب هندسه، فقط شش مقاله اول اقلیدس در اصول هندسه را (نیمی از آن کتاب) خوانده بود. ولیکن ذوق و استعداد عجیبی در این زمینه داشت. چنانکه بسیاری از مسائل را که قدما متوجه نشده بودند، کشف کرد (ابن ندیم، 1366: 488). پسران موسی پس از مدتی از یحیی جدا شده و رصدخانه بغداد را ترک گفتند و فعالیت علمی خود را به صورت مستقل دنبال کردند. آنان در منزل خویش واقع در باب الطاق بغداد، رصدخانه ای بنا نموده و در آنجا پیوسته به رصد و مطالعه و بررسی روی ستارگان پرداختند (میه لی، 1371: 165).
بنی موسی هم به لحاظ سهمی که در تآلیف کتب علمی و ترجمه علوم یونانی به عربی داشتهاند و هم به جهت نقشی که در حیات سیاسی نیمه اول قرن سوم هجری ایفا کردهاند؛ همواره مورد توجه بوده اند (آرنولد و آلفرد گیوم، 1325، 322). بنی موسی که از کودکی در بیت الحکمه و در ارتباط با دانشمندان رشد و نمو یافته بودند؛ از همان عنفوان جوانی با محیط علمی بغداد و دانشمندان آن اُنس و الفت داشتند. آنان با بذل وقت و مال خود، به گردآوری نسخ خطی کتابهای علمی و استخدام مترجمانی جهت ترجمه آن ها، به نهضت ترجمه خدمت بسیاری کردند (فخری، 1372، 26). بنی موسی به مانند خلفای عباسی هیئتی از مترجمان را به شهرهای یونانی فرستادند؛ تا دستنوشته های ارزشمند آن بلاد را برای ترجمه، جمعآوری کنند. بنی موسی در جهت ترجمه کتب، هر ماه حدود پانصد دینار به گروهی مترجم دستمزد میدادند (فروخ، 1984، 227) و این غیر از مبالغی است که صرف هزینه سفر ها برای جمع آوری کتب میشد.
_ ابوالحسن علی بن زیاد تَمیمی
علی بن زیاد تمیمی از مترجمان ایرانی و عالمان علم نجوم قرن دوم هجری بوده است. او با ترجمه زیج شهریار خدمت بزرگی به تمدن اسلامی نمود (ابن ندیم، 1366: 446). این ترجمه بر مبنای آخرین نگارش زیجِ شاه یا زیج شهریار، یعنی زمان یزگردسوم؛ در اواخر قرن دوم هجری صورت گرفته است (نلّینو، 1349 : 234).آثار ایران باستان در زمینه نجوم، خود متأثر از آثار هندی بود. تألیف دو زیج به نام زیجِ شاه (شهریاران یا زیکِ شَتْرواَیار) که یکی مربوط به زمان خسرو انوشروان و دیگری مربوط به زمان یزگرد سوم می باشد (گوتاس، 1381: 158). درباره سبقه این زیج ها گفته شده؛ آثار نجومی یونانی و هندی که در روزگار شاپور اول به پهلوی ترجمه شده بودند؛ تا مدتها مرجع کار منجمان ایرانی بود تا اینکه در زمان خسرو انوشروان، اختلافی بین زیج هندی اَرْکَنْد و مِجِسطی بطلیموس آشکار شد. برای همین انوشروان، صاحب نظران عرصه ی محاسبه، استخراج احکام نجومی و رصد را گرد آورد تا این دو کتاب را بررسی کنند. حاصل کار آنان تدوین زیجی بود که زیج شاه نامیده شد. همین عمل زمان یزدگرد سوم نیز تکرار گردید (کرامتی، 1380: 38 –37).
قرن دوم و بویژه دوره خلافت منصور، به عنوان دوره نفوذ نجوم ایرانی تلقی می گردد. در این دوره زیج شهریار محور اصلی عملکرد منجمین اسلامی بوده؛ چنانچه در آثار منجمین ایرانی دوره اسلامی نظیر آل نوبخت، عمربن فرخان، ماشاءالله بن اثری و ابومعشر بلخی اعداد خاص مربوط به زیج شهریار، بهترین شاهد نفوذ نجوم ساسانی می باشد (سامی، 1365: 389). بنابراین علی بن زیاد تمیمی به عنوان یک منجم و مترجم ایرانی، با ترجمه زیج شهریار نقش مهمی در زمینه انتقال نجوم ایرانی به تمدن اسلامی ایفا نمود. این زیج تا زمان ابومعشربلخی، به عنوان مرجع و منبع استخراج احکام نجومی از سوی منجمان مسلمان مورد استفاده قرار گرفت.
- سهل رَبَّن طبری
سهل رَبَّن طبری از ترییت یافتگان حوزه مرو، در قرن دوم هجری در عرصه تألیف و ترجمه علوم ظاهر گشت. وی در طبابت، نجوم و ریاضیات تبحر داشت و از کتّاب و علمای مرو و از جمله مترجمان عالیمقام کتب ریاضی به شمار می آمد. سهل را با استناد به کلمه ربن، از یهودیان طبرستان دانسته اند؛ زیرا رَبّن یا ربین را به معنای پیشوا و معلم یهودیان قلمداد نموده؛ برآنند که سهل از پیشوایان و بزرگان یهود بوده است (قفطی، 1371: 321-320). ولیکن کلمه ربّن معمولاً برای نامیدن فضلای بزرگ نصرانی و یهودی که با زبان سریانی سرو کار داشتند و یا خود از مشاهیر سریانی بودند، به کار می رفته؛ پس ربن به معنی استاد بزرگ یا استاد کامل بوده است (سارتون، 1360، ج 1: 655 - صفا، 1371، ج 1: 60). پسر سهل، علی بن ربن طبری در این باره می گوید: «پدرم پسر کاتبی از مردم مرو بود... که در کسب فضایل علاقه و اشتیاق داشت... و در تکاپوی استفاده از کتب فلسفی و طبی بود. ولی طب را به حرفه پدران خویش رجحان می نهاد. در این رشته هدف و منظورش بیشتر کسب فضایل روحانی بود تا شنیدن تحسین و کسب منفعت. به همین علت وی را ربن لقب دادند که «مولای من» یا «استاد من» معنا می دهد» (براون، 1364: 71). بنابراین کلمه ربن، بیش از آنکه نشانگر پیشوای یهود بودن وی باشد؛ بیانگر علم و دانش اوست.سهل ربن طبری در زمان هارون به بغداد رفت و به دربار خلافت راه یافت و برای هارون به تألیف و ترجمه پرداخت (اولیری، 1374: 246). ربّن طبری کتبی در حکمت و علم یونانی و سریانی به عربی نقل نمود. از جمله ترجمه های وی، نسخه ایی از المِجِسطی بطلیموس، ریاضی دان بزرگ اسکندرانی می باشد که از یونانی به عربی ترجمه نمود. وی را نخستین مترجم مِجِسطی از یونانی به عربی دانسته اند (سارتون، 1360، ج 1: 655). متأسفانه از دیگر تألیفات یا ترجمه های وی اطلاعی در دست نیست.
ربّن طبری پسری بنام ابوالحسن علی داشته؛ که از پزشکان عالیقدر و مشهور قرن دوم و اوایل قرن سوم هجری بشمار می آید. وی مترجم نبوده، اما شهرتش به خاطر نگاشتن نخستین کتاب جامع طبی در تمدن اسلامی بود. وی در طبرستان متولد شد؛ از اوایل زندگی وی اطلاعی در دست نیست. همین قدر می دانیم که پس از طی تحصیلات مقدماتی، در خدمت والیان طبرستان درآمد. وی مدتی منشی مازیار بن قارن بود؛ با شکست شورش مازیار در سال 223 هجری (838 م) از سپاهیان معتصم، ابوالحسن از طبرستان به ری رفت. در آنجا ابوبکر محمد زکریای رازی (251-313 ق / 865-925 م) به خدمت وی رسید و از دانشش در زمینه پزشکی، بهره ها برد. سپس علی به دربار معتصم راه یافت و به دست وی اسلام آورد. وی در زمان معتصم، واثق و متوکل از ندیمان خلیفه بشمار می رفت (حلبی، 1371: 71-70).
اهمیت علی بن ربّن طبری بواسطه ی نگارش کتابی بنام فردوس الحکمه بود؛ که بواسطه جامعیتش در طب، به عنوان اولین رکن از ارکان طب اسلامی قرار گرفت. البته سه رکن دیگر را نیز پزشکان ایرانی یعنی محمد بن زکریای رازی، علی بن عباس مجوسی اهوازی و ابوعلی سینا تألیف نموده اند (صفا، 1362، ج 1: 84). کتاب وی توانست جای کتب معروف اسکندریه و یونان را بگیرد. در این کتاب که از مآخذ هندی و یونانی استفاده شده، بصورت دایره المعارفی طبی می باشد؛ که علاوه بر طب، درمورد فلسفه، هواشناسی، جانورشناسی و روان شناسی و نجوم نیز بحث شده است (سارتون، 1360، ج 1: 655). اهمیت کتابش برای علما و دانشمندان تا حدی بود؛ که ابوجعفر محمد بن جریر طبری، کتاب فردوس الحکمه را کامل خوانده بود و همیشه آن را در زیر نمازگاهش می نهاد (یاقوت حموی، 1927، ج 18: 92). از تألیفات دیگر وی می توان به تحفه الملوک، کناش الحضره، منافع الاطعمه و الاشربه و العقاقیر، منافع الخضره، فی حفظ الصحه و فی الحجامه فی تربیت الاغذیه اشاره نمود (قفطی، 1371: 321-320).
- ابواسحاق ابراهیم بن حبیب فزاری
ابراهیم فزاری (متوفی 160 ق/ 777 م) از ستاره شناسان معروف اسلامی؛ نامش در بین مترجمان ایرانی قرن دوم هجری بچشم می خورد. وی کتب نجوم هندی را به عربی ترجمه نمود. ولیکن آوازه اش را بیش از ترجمه، مدیون اختراع و ساخت تجهیزات نجومی بود. وی نیز از منجمانی بود؛ که در احداث شهر بغداد با نوبخت همکاری داشـت (گوتاس، 1381: 47).ابراهیم صاحب دو فرزند بنام های محمد و اسحاق بود. ابن ندیم در طبقه علمای نحو و لغت از ابوعبدالله محمد بن ابراهیم فزاری نام می برد (ابن ندیم، 1366: 134). به تصریح ابن طاووس از اسحاق نیز اطلاعی در دست نیست. ابراهیم و فرزندش محمد از حکما و منجمان شیعی بودند (ثقفی، 1341، ش 1: 51).
ابراهیم فزاری گرچه نَسَبی عربی داشت؛ ولیکن ایرانی الاصل بود و به شدت تحت تأثیر فرهنگ ایرانی قرار گرفته بود. علی بن سلیمان هاشمی از ستاره شناسان قرن سوم هجری، در کتاب علل الزیجات آورده؛ ابراهیم فزاری برخی آثار خود را به زبان فارسی می نوشت. دیوید پینْگْری محقق برجسته تاریخ نجوم نیز او را متأثر از نجوم ایرانی دانسته است (کرامتی، 1380: 48).
ابراهیم عنوان نخستین سازنده اسطرلاب های اسلامی (اسطرلاب مُسَطَّح و اسطرلاب مُبَطَّخ) را به خود اختصاص داده و کتابی نیز پیرامون نحوه کار با این اسطرلاب ها تحت عنوان العمل بالاسطرلاب و هوذات الحلق نگاشته است (فخری، 1372: 24). مزید براین ها صاحب قصیده ای در موضوع ستاره شناسی می باشد (میه لی، 1371: 154).
ابراهیم دارای روابط علمی با هند بود و در مطالعات و تحقیقات خود، از مجموعه ی علمی آنان، معروف به سِندهانتا بهره برد. هندی ها سه طریقه برای شرح آرا و عقاید خود در باب ستارگان داشتند؛ سه طریقه مزبور عبارت بود از: طریقه اَرْکَند، طریقه آرگ هیر و طریقه سید هانتا (زیدان، 1336، ج 3: 204). منکه از هند کتابی در باب چگونگی محاسبه حرکت ستارگان به نام سِنْد هند یا همان سِیّدهانتا نوشته بِرَهْمَگوپتَه؛ به بغداد آورد. منصور دوست و منجم خود، ابراهیم فزاری را مأمور ترجمه این کتاب نمود؛ تا به کمک آن، کتابی تألیف نماید، که زیر بنای محاسبات نجوم اسلامی قرار گیرد. بدین ترتیب ابراهیم این کتاب را با همکاری یک منجم ایرانی بنام یعقوب بن طارق، ترجمه نمود (نلینو، 1349: 205) وی به مدد این منبع و منابع دیگر یونانی، هندی و پهلوی، اثری حاوی مجموعه جداول نجومی تألیف نمود؛ که ستاره شناسان مسلمان آن را سِنْدهندکبیر نام نهادند. کلمه سِنْدهند در زبان هندی به معنای «بقاء الخالد» یعنی جاویدان می باشد.کتاب وی تا زمان مأمون مورد استفاده منجمان اسلامی بود (هونکه،1362: 109).
ترجمه سِنْدهند نشان می دهد که اطلاعات نجومی و اصطلاحات ضروری آن، در اواسط قرن دوم هجری در نزد مسلمین به حدی رسیده بود؛ که بتوانند چنین کتابی را ترجمه کنند. با ترجمه سِنْد هند، تألیف در علم نجوم اسلامی آغاز گردید و همین امر کار ابراهیم فزاری را ارزشمندتر می نماید. اهمیت دیگر کار وی، در زمینه نجوم و ریاضی وابسته به این علم و مبتنی بر تعلیمات اسکندریه سِنْدهند بود؛ زیرا این ترجمه مسلمانان را با ارقام هندسی و طریقه حساب هندی آشنا ساخت. سرانجام پس از گذشت دو دهه از ترجمه سِنْدهند، مسلمین به مدد داشتن معلومات کافی در باب نجوم هندسی و تطبیقی، کتاب المِجِسطی و زیج بطلیوس را ترجمه نمودند (سزگین، 1371: 96 - زیدان، 1336، ج 3: 204). از این منظر بهتر می توان به خدمت بزرگی که این ستاره شناس ایرانی به تمدن اسلامی نموده، پی برد. اهمیت منجمانی ایرانی نظیر ابراهیم فزاری بدین خاطرست که هم جنبه عملی و هم جنبه نظری علم ریاضی را مدنظر قرار دادند. زیج های بسیاری به تقلید سِنْدهند نوشته شد؛ که زیج های محمد بن موسی خوارزمی و حَبَش حاسب مروزی مهم ترین آنها بودند. در ادامه بحث به صاحبان این زیج ها خواهیم پرداخت.
_ ابوحَفْص عُمر بن فَرُّخان
ابوحفص عمر (متوفی200 ق / 815 م) از دانشمندان ایرانی اهل طبرستان بود؛ که در زمانه ی خود، از رؤسای مترجمین و عالمان علم نجوم محسوب می شد. وی را جزء چهار نفری می دانند؛ که در امر ترجمه و نقل علوم به زبان عربی، مهارت به سزایی داشتند. سه نفر دیگر حنین بن اسحاق، یعقوب بن اسحاق کند و ثابت بن قُّره حرانی بودند (اندلسی، 1376: 56). عمر از جمله منجمانی بوده که در زمینه تعیین زمان احداث شهر بغداد، با نوبخت همکاری داشت (گوتاس، 1381: 47). وی در زمان هارون به خدمت وزیر دانش پرور ایرانی، یحیی برمکی درآمد و بعد از سقوط برامکه، از خاصان فضل بن سهل گشت و توسط وی به مأمون تقرب یافت. عمر برای مأمون کتب بسیاری در علم نجوم و فلسفه تألیف نمود (قفطی، 1371: 388). وی همچنین احکامی در علم نجوم استخراج نمود که در خزانه دولتی نگهداری می شد (اندلسی، 1376: 87). نگهداری کتاب وی در خزانه دولتی، نشانگر اهمیت تألیف او در نزد دولت عباسی بوده؛ که در خزائن سلطنتی از آن حفاظت می شد.از ترجمه های عمر بن فرخان می توان به دو کتاب یونانی اشاره نمود: یکی کتاب الخمسه تألیف ذورثیوس و دیگری کتاب الأربعه تألیف بطلیموس. الخمسه کتاب بزرگی مشتمل بر چندین کتاب بوده، که عمر بن فرخان آن را تفسیر نمود (ابن ندیم، 1366: 482) و الأربعه بطلیوس را از روی ترجمه عربی آن، که توسط یحیی بن بِطْریق صورت گرفته بود؛ تفسیر و اصلاح نمود (شهرزوری، 1365: 24). کتاب الأربعه متن درسی اخترشناسی یونان در دوره باستان بود و پس از ترجمه آن به عربی، خیلی زود بر نوشته های نجومی دوره اسلامی حاکم گردید. این کتاب حتی برای دومین بار به قلم ابراهیم بن صلت و با بازنگری حنین بن اسحاق ترجمه گردید و بارها بر آن شرح و تفسیر نگاشته شد (گوتاس، 1381: 153-152).
از تألیفات عمر بن فرخان می توان از کتاب المحاسن، کتاب اتفاق الفلاسفه و کتاب اختلافهم فی خطوط الکواکب نام برد (ابن ندیم، 1366: 492). در فهرست کتابهای ابوریحان بیرونی نیز کتابی به نام «فی الفحص عن نوادر ابی حفص عمر بن فرخان» وجود داشته، که مشتمل بر نظریات و آراء نجومی و فلسفی و اخباری راجع به خود وی بوده است (محمدی ملایری، 1375، ج 4: 171).
_ ابو علی یحیی بن ابی منصور
یحیی (248-146 ق / 862-763 م)، منجم و ریاضی دان بنام ایرانی روزگار مأمون، از جمله ایرانیانی است؛ که در بیت الحکمه فعالیت علمی داشت. پدرش اَباحسیس یا فیروزان مشهور به ابومنصور، منجم دربارمنصور عباسی بود (ابن خلکان، 1347، ج 6: 79). زادگاه خاندان ابومنصور طبرستان (مازندران) و برکیش زرتشتی بودند. یحیی نیز ایتدا زرتشتی بود. پس از طی تحصیلات ابتدایی به بغداد آمده، در خدمت فضل بن سهل، عالم علم نجوم قدیم درآمد. پس از کشته شدن فضل، منجم دربار مأمون گردید؛ سپس توسط مأمون به دین اسلام درآمد و نام خود را از بزیست (زنده) به یحیی تغییر داد و نزد مأمون صاحب مقام و منزلت والایی گردید (صفدی، 1411، ج 22: 303).یحیی به همراه سایر منجمان نامدار عصر مأمون، در ساختن زیج مأمونی شرکت داشت. این دانشمند ایرانی به دستور مأمون به ساختن رصدخانه و تهیه ابزار آن، در شماسیه بغداد و کوه قاسیون دمشق میادرت نمود و در رصدی که به سال 215 هجری توسط هیأتی از منجمان صورت گرفت؛ به عنوان رئیس و پیشوای آنان حضور داشت (ابن العبری، 1364: 200). یحیی بمانند بسیاری از همکاران خود، نتایج حاصل از رصدهای خود را در زیجی بنام زیج ممتحن مأمونی گرد آورد؛ که امروزه نسخه ای هرچند آشفته از آن در دست است (کرامتی، 1380: 51). اهمیت کارهای نجومی یحیی از آن رو است، که با همکاران خود توانست بسیاری از مطالب بطلیموس را تصحیح کنند و زیجی فراهم آوردند؛ که بوسیله آن حسابهای نجومی موجود در هر کتاب بطلیموس را آزمایش کنند (سزگین، 1371: 96). فعالیت های علمی یحیی در باب نجوم، تأثیر خیلی مهمی در پیشرفت نجوم اسلامی داشت. همچنین او شاگردانی همچون بنی موسی خوارزمی را تربیت نمود؛ که مستقلاً به ایجاد رصدخانه و انجام فعالیت نجومی و ریاضی پرداختند.
خاندان یحیی در تاریخ تحت عنوان خاندان بنی منجم یا آل منجم، شهرت یافته اند. این در حالی است که اغلب فرزندان و نوادگان یحیی از ادبا و شعرا نیز بوده اند و از میان افراد این خاندان تنها نوه یحیی بنام ابوعبدالله هارون بن علی بن یحیی (متوفی 288 ق / 901 م) با فراهم آوردن زیجی که رواج بسیار یافت؛ توانست به آوازه ای دست یابد (صفدی، 1411، ج 22: 303 - نجم آبادی، 1366، ج 2: 293). البته نوه هارون نیز هم نام او بوده و همین سبب شده مؤرخان در انتساب این زیج به ابوعبدالله هارون بن علی بن یحیی با ابوعبدالله هارون بن علی بن هارون بن علی، دچار اشتباه شوند (کرامتی، 1383: ج 12 :685).
_ احمد بن عبدالله (حَبَش حاسِب مَرْوَزی)
احمد بن عبدالله معروف به حَبَش حاسِب مَرْوَزی، منجم و ریاضی دان قرن سوم هجری، در اصل از اهالی مرو بود؛ که در بغداد رشد و نمو یافت. این دانشمند ایرانی پس از تحصیل علوم و رسیدن به مدارج بالای دانش، در سلک منجمان مأمون و معتصم درآمد. وی پس از گذران عمری قریب به صد سال، بین سال های 250 تا 260 هجری (864 تا 874 م) دارفانی را وداع گفت (آرنولد و آلفرد گیوم، 1325: 323).حبش علاوه بر اینکه در تصنیف و ترجمه علوم دست داشت؛ از جمله منجمان زبردست در علوم یونانی محسوب می گردد که توانست؛ زیج هایی بر روش زیج سند هند، زیج های بطلیموس و رصدهای جدید ترتیب دهد (نلینو، 1349: 218). حبش ظاهراً نخستین کسی بوده که وقت را به وسیله ارتفاع یک جرم آسمانی تعیین کرد و تعریفی از مفهوم ظِلّ معکوس و ظِلّ مُستَوی ارائه داده، آن را بصورت توابع مثلثاتی مستقل بکار برد؛ که مطابق با تانژانت امروزی می باشد (سارتن، 1360، ج 1: 632).
حبش شهرت خود را مرهون سه زیجی است؛ که تدوین نمود. زیج نخست را بر روش هندیان یعنی زیج سِنْدهند تألیف کرد و با فزاری و خوارزمی در عامه ی اعمال مخالفت نموده و در باب استعمال حرکت اقبال و ادبار فلک البروج، بر رأی «ثاؤن» اسکندرانی عمل کرده است. علت انتخاب و پیروی حبش از رأی ثاؤن بدین خاطر بود که دریافت، تصحیح مواضع ستارگان بر حسب طول امکان پذیر است. زیج دوم، زیج «مُمْتَحَن» بود. این زیج را زمانیکه به رصد ستارگان پرداخت، تألیف نمود. برای همین مُمتَحَن، یعنی زیجی که مطالب آن با انجام رصد، آزمایش شده باشد؛ نام گرفت. در این زیج حرکات ستارگان را برمبنای آزمون و امتحان زمان خویش نهاد. بدین ترتیب زیج مُمْتَحَن که حاصل تحمل رنج و مشقت و آزمایشات لازم بود؛ مشهورترین زیج او گردید و سومین زیج ، زیج صغیر معروف به «زیج شاه» است؛ که بر روش زیج شهریاران ساسانی تدوین یافت (ابن العبری، 1364: 199 - بیرونی، 1422: 598).
اهمیت کار حَبَش در تاریخ علم، کار های وی در باب «مثلثات» (مبتنی بر سِید هانته هندی)، «نجوم کروی» (به ویژه محاسبه میل و ارتفاع خورشیدی)، «تعدیل الشمس» (با تدوین زیگواره های حرکت میانگین خورشید)، «نگره ماه» ( تعدیل القمر که برای حرکت های آن نیز جداولی تنظیم نموده) و دیگری «نظریه سیارات» است؛ که در آن طول نجومی سیارات را حساب کرده و حرکات آنها را نیز در قالب جدول نشان داده است (بیرونی، 1422: 598).
آثار ریاضی حبش حاسب مروزی عبارت اند از: الزیج الدمشقی، الزیج المأمونی، زیج شاه (مفقود شده است)، فی معرفه الکره و العمل بها، الدوائر الثلاث المماسه و کیفه الاوصال (مفقود است)، الرخایم و المقاییس، العمل بالاسطرلاب، الابعاد و الاجرام (قفطی، 1371: 234)، بذات الحلق، عمل السطوح المبسوطه و درباب فواصل کواکب (بیرونی، 1422: 598).
نتیجه گیری
در اسلام، قرآن و سنت با ارج نهادن به مقام علم و علما و سفارش های مؤکد بر علم آموزی، بنیان های تمدن اسلامی را استوار نموده و سپس در جهت رشد و پیشرفت این تمدن، با ایجاد روحیه تحقیق و تفحص در مسلمین و از بین بردن حس از خودباختگی در برابر تمدن های سایر ملل، اراده قوی خواستن و توانستن را در مسلمین بوجود آورد. بدین ترتیب تمدن اسلامی با مهیا نمودن شرایط لازم که شامل برانگیختن علاقه و رغبت مسلمانان به علم و دانش و ایجاد فضای باز و مناسبی که حاصل مسالمت جویی و تساهل و تسامح فکری اسلام بود؛ پذیرای علوم و فنون تمدن های مقدم بر خود گردید.با حمایت و تشویق معنوی آموزه های اسلام از سویی و با حمایت و پشتیبانی مادی دستگاه خلافت عباسی از سوی دیگر، علوم اسلامی من جمله علم نجوم در طی قرون دو تا چهار هجری قمری، راه ترقی و پیشرفت را طی نمود و در سمت و سوی هدف و مقصدی متعالی گام بر داشت. در ابتدای امر خلفای عباسی و در مواردی وزرا و درباریان خلافت، به تشویق و حمایت از علما و دانشمندان پرداختند ولی به مرور ایام و به دلیل دل مشغولی خلفا به مسائلی نظیر سلطه ترکان بر دربار و خلافت عباسی، که باعث تضعیف اقتدار خلافت می شد دیگر به مانند گذشته، علم و عالم در خدمت هیئت حاکمه نبودند. با این وجود هنوز پیوند علوم و علما با دستگاه خلافت قطع نشد و در علوم مذهبی، روحانیون مذهبی در مناصب دولتی، همچون قاضی القضاه قرار داشتند. شعرا و ادبا در دربار حاکمان می زیستند و اگر هنری داشتند در ثنا و مدح ممدوحان خود به کار می بردند. ریاضیدانان و منجمان و طبیبان نیز اگر در دربار حاکمان جای داشتند؛ بواسطه نیازی بود که به تخصص آنان احساس می شد. با این حال برخی از این عالمان از قرابت و نزدیکی خود به صاحبان قدرت، برای پیشبرد علوم اسلامی سود بردند؛ ولیکن بجاست؛ از دانشمندانی همچون ابوحیان علی توحیدی، حکیم ابوالقاسم فردوسی و ابوالفتح بُستی و ابوبکر صبغی ... یاد نمود؛ که از دستگاههای حاکمه دور ماندند و گوهر معرفت خود را به پای قدرت نریختند .
در عرصه نقل و انتقال علوم در دوره اسلامی، عناصر ایرانی نژاد حرف بسیاری برای گفتن دارند. آنان از یک سو با آشنایی و تسلط بر زبان مبدأ و مقصد و از سوی دیگر با احاطه علمی بر موضوع مورد نظر بواسطه دانش علمی خود، شرایط یک مترجم خوب را دارا بودند. مترجمان ایرانی اغلب سعی می کردند؛ به صورت تخصصی به کار ترجمه بپردازند؛ به عبارت دیگر با احاطه ای که بر علم مورد علاقه خود داشتند؛ به ترجمه منابع مرتبط با آن علم می پرداختند؛ در عین حال به خاطر گستره ی اطلاعات علمی در رشته تخصصی خود، در کنار کار ترجمه، به شرح و تألیف می پرداختند. بدین ترتیب چون خواهان اشاعه دانش در جهان اسلام بودند؛ با تألیفات بسیاری در زمینه های گوناگون از قبیل طب، کیمیا، نجوم، ریاضیات و فلسفه؛ بر وظیفه اصلی خویش، خدمت شایسته ای نیز افزودند؛ بطوریکه نوشته های آنان یک تصویر کلی از علوم شناخته شده تاریخ بشر تا آن زمان را به دست می دهد. لذا نمی توان فعالیت آنان را منحصر به دانشی خاص دانست هرچند به تخصص نیز بها می دادند.
منجمان ایرانی در کنار ترجمه، با شرح علت و استدلال احکام نجومی، در زمینه تأثیرگذاری بر نجوم اسلامی از سایر ملل پیشی گرفتند؛ زیرا برای پیشرفت علم هیئت دو شرط لازم بود: نخست؛ تبحر در قسمت های نظری آن و کوشش در وارسی آنها، با در نظر گرفتن فوایدی که از دانش های دیگر نظیر ریاضی، فیزیک و شیمی حاصل می گردد و دوم؛ پرداختن به رصد و نیکو انجام دادن آن، کتاب هایی که ترجمه می شد؛ هم به لحاظ نظری و هم از جهت رصدی نارسا بودند. لذا نیاز به پژوهش کامل در مسائل نجومی بود. از این رو می توان به اهمیت کار ابراهیم فزاری، خوارزمی و یحیی بن ابی منصور و سایر منجمان ایرانی در عرصه رشد و پیشرفت نجوم اسلامی پی برد. بنابراین نهضت ترجمه یکی از عرصه هایی است که نشان می دهد؛ می توان منجمان ایرانی را یکی از عوامل تأثیرگذار در تاریخ تمدن اسلامی به شمار آورد.
پینوشت:
1- دانشجوی دکتری تاریخ اسلام
منابع تحقیق:- آرنولد، سرتوماس و آلفرد گیوم، میراث اسلام، (1325)، ترجمه مصطفی علم، تهران، نشر کتابخانه ابن سینا، چاپ اول ؛
- ابراهیم حسن، حسن، تاریخ سیاسی اسلام، (1337)، ترجمه ابوالقاسم پاینده، نشر جاویدان، تهران، چاپ دوم ؛
- ابن العبری، غریغوریوس ابوالفرج اهرون، تاریخ مختصر الدول، (1364)، ترجمه محمدعلی تاج پور و حشمت الله ریاضی، تهران، نشر اطلاعات، چاپ اول؛
- ابن خلکان، شمس الدین احمد، وفیات الاعیان و ابناء الزمان، (1347 ق)، تحقیق احسان عباس، بیروت، دار صادر، الطبعه الاولی؛
- ابن ندیم، محمد بن اسحاق، الفهرست، (1366)، ترجمه محمدرضا تجدد، نشر امیرکبیر، تهران، چاپ سوم ؛
- اقبال آشتیانی، عباس ، خاندان نوبختی، (1357)، تهران، نشر کتابخانه طهوری، چاپ سوم؛
- اندلسی، قاضی صاعد، طبقات الامم، (1376 ق)، بتصحیح غلامرضا جمشید نژاد اول، تهران، نشر هجرت، چاپ اول؛
- بغدادی، احمدبن علی، تاریخ بغداد و مدینه السلام، (1417 ق)، بیروت، دار الکتاب العلمیه، الطبعه الاولی؛
- بیرونی، ابوریحان، الآثار الباقیه عن القرون الخالیه، (1422 ق / 1380 ش)، با تعلیق و تحقیق پرویز اذکائی، تهران، نشر میراث مکتوب، چاپ اول؛
- ثقفی، محمد، (1380)، «موضع تشیع در انتقال فلسفه یونانی در نهضت ترجمه»، مجموعه مقالات فلسفه، کلام و عرفان، سال 41، شماره 1، از صفحات 44 تا 52؛
- زیدان، جرجی، تاریخ تمدن اسلامی، چهار جلد، (1365) ، ترجمه علی جواهر کلام، بی جا، نشر امیرکبیر، چاپ سوم؛
- سارتون، جورج، مقدمه ای بر تاریخ علم، (1360)، ترجمه غلامحسین صدری افشار، تهران ، نشر هدهد، چاپ دوم؛
- سامی، علی، نقش ایرانیان در فرهنگ و تمدن اسلامی، (1365)، تهران، نشر نوید، چاپ اول؛
- سزگین، فؤاد، گفتار هایی پیرامون تاریخ علوم عربی و اسلامی، (1371)، نشر بنیاد پژوهش های آستان قدس رضوی، مشهد، چاپ اول؛
- شهرزوری، شمس الدین محمد، نزهه الارواح و روضه الافراح (تاریخ الحکما)، (1365)، ترجمه مقصود علی تبریزی، بکوشش محمدتقی دانش پژوه و محمد سرورمولائی، بی جا، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول؛
- صفا، ذبیح الله، تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی تا اواسط قرن پنجم هجری، جلد اول، (1371)، نشر دانشگاه تهران، چاپ اول؛
- صفدی، صلاح الدین ایبک ، الوافی بالوفیات، (1411 یا 1405 ق)، بیروت دار الصادر، الطبعه الثانی؛
- فخری، ماجد، سیر فلسفه در جهان اسلام، (1372)، ترجمه اسماعیل سعادت و دیگران، تهران، نشر مرکز دانشگاهی، چاپ اول؛
_ فروخ، عمر، 1984، تاریخ العلوم عند العرب، بیروت: نشر دارالعلم للملایین.
- قفطی، جمال الدین، تاریخ الحکماء، (1371)، بهمن دارائی، تهران، نشر دانشگاه تهران؛
- کرامتی، یونس، کارنامه ایرانیان، (1380)، تهران، نشر مؤسسه فرهنگی اهل قلم، چاپ اول؛
- کوربن، هانری، تاریخ فلسفه اسلامی، (1361)، ترجمه اسدالله مبشری، تهران، نشر امیرکبیر، چاپ سوم؛
- گوتاس، دیمیتری، تفکر یونانی، فرهنگ عربی، (1381)، ترجمه محمد سعید حنایی کاشانی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ اول؛
- گوهرین، سید صادق، حُجَّه الحق ابوعلی سینا، (1331)، تهران، نشر وزارت فرهنگ و هنر، چاپ اول؛
- متز، آدام، تمدن اسلامی در قرن چهارم، (1364)، ترجمه علیرضا ذکاوتی قراگزلو، تهران، نشر سپهر، چاپ دوم؛
- محمدی ملایری، محمد، تاریخ و فرهنگ ایران در دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی، (1375)، تهران، نشر توس، چاپ اول؛
- میه لی، آلدو، علوم اسلامی و نقش آن در تحول علمی جهان، (1371)، ترجمه محمدرضا شجاع رضوی و اسدالله علوی، مشهد، نشر بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، چاپ اول؛
- نجم آبادی، محمود، تاریخ طب در ایران (پس از اسلام)، جلد دوم، (1381)، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، چاپ اول؛
- نَلّینو، کَرلو آلفونسو، تاریخ نجوم اسلامی، (1349)، ترجمه احمد آرام، بی جا، نشر بهمن، چاپ اول؛
- هونکه، زیگرید، فرهنگ اسلام در اروپا، (1362)، ترجمه مرتضی رهبانی، بی جا، نشر فرهنگ اسلامی، چاپ دوم؛
- یاقوت حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم الادباء و طبقات الادبا، (1965 م)، بتصحیح د . س . مرجلیوث، مصر، مطبعه هندیه بالموسکی، الطبعه الاولی؛
- یاقوت حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم الادباء و طبقات الادبا، (1381)، ترجمه عبدالمحمدآیتى، بی جا، نشر سروش ، چاپ اول؛
- یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبى، (1371)، ترجمه محمد ابراهیم آیتى، تهران ، انتشارات علمى و فرهنگى ، چاپ ششم ؛
/م