کودک هنگام تولد با توانش های حسی مجهز است. در این مقاله می خواهیم بدانیم احساس و ادراک چیستند؟ چگونه انجام می گیرند؟ چگونه رشد می کنند؟ و چگونه می توان به رشد طبیعی و سالم آنها کمک کرد؟
هر موجود زنده- هر اندازه هم کوچک باشد- زندگی مستقلی دارد. لیکن همواره از محیط متأثر می شود و چون محیط از اشیایی مفید و مضر تشکیل یافته است به این سبب، موجود زنده برای بقای خود، به شناخت آنها نیازمند است زیرا موفقیت فرد در زندگی، به میزان استعدادش برای مبارزه و غلبه بر این محیط، و میزان تعدیل رفتار خود بر وفق مقتضیات آن بستگی دارد. این امر، در صورتی امکان پذیر خواهد بود که او به محیط خود آشنا باشد و آن را بفهمد. انسان- تقریباً- بیش از حیوانات دیگر به شناخت محیط نیازمند است و وسایلی که او را در این امر مهم کمک می کنند یعنی موجب ارتباط او با محیط می شوند «حواس» یا دستگاههای گیرنده هستند. بنابراین، حواس تنها وسیله ی ارتباط مستقیم فرد با عالم خارج می باشند و با صرف نظر از نظریات و عقاید فلسفی، باید گفت که معلومات و تجارب ما از طریق حواس اخذ و کسب می شوند. به عبارت دیگر، وقتی تمام فعالیت های ذهنی با کمی استثنا با انگیزش دستگاههای حسی آغاز می شود دیگر اهمیت و ارزش حواس را در روان شناسی نمی توان انکار کرد. به همین سبب، ملتون شاعر معروف انگلیسی آنها را «درهای پنجگانه ی معرفت» خوانده است و ژان ژاک روسو می گوید: «پاها، دست ها و چشمان نخستین افرادی هستند که به ما فلسفه می آموزند». ملاصدرا (صدرالدین شیرازی) متفکر مسلمان هم می گوید: «هر کسی حسی را از دست بدهد علمی را از دست داده است».(1) سالی(2) نیز می گوید: «اگر ما تمام معلومات خود را از عالم طبیعی، تجربه کنیم و به آخرین درجات تجرید و تعمیم برسیم، سرانجام در می یابیم که مرجع تمام آنها ادراکهای حسی است». بنابراین علم ما بر این جهان، به حدود حواس ما محدود می باشد، و فقدان هر عضو حسی معنایش معدوم شدن یک دسته ی کامل از افکار و معانی است.
مسلم است که اگر به یکی از حواس انسان صدمه ای برسد معلومات و تجارب او نسبت به آن، ناقص خواهد بود چنانکه شخص نابینا نسبت به رنگ ها و شخص کر نسبت به صداها اطلاعات و تجاربی نخواهند داشت. عمل حواس که «احساس» (sensation) نامیده می شود و نخستین وسیله برای کسب اطلاعات می باشد عبارت از انفعال یا تأثر یکی از حواس در مقابل یک محرک خارجی است. ما وقتی احساس می کنیم که اطلاعات با گیرندگان حسی ما تماس پیدا می کنند. مرکز این تأثر یکی از مراکز حسی است که در قشر مخ قرار دارد. بدین ترتیب که سلولهای حسی موجود در اعضای حسی از محرکهای عالم خارج، متأثر می شوند و این تأثر به وسیله ی اعصاب مخصوص هر حس، به مراکز نامبرده منتقل می شود. انعکاسی را که در این مراکز پیدا می شود «احساس» می نامند. بلافاصله ما می توانیم این احساس خود را تعبیر کنیم یعنی چیز محسوس را بشناسیم، این شناختن نیز «ادراک» (perception) یا «ادراک حسی» نامیده می شود. به عبارت دیگر، ادراک تعبیر و تفسیر چیزی است که احساس شده است. بنابراین، ادراک عمل پیچیده ای است که احساسهای گوناگون را تفسیر، تعبیر و تنظیم می کند. مثلاً چشم عضو حسی است که با آن اشیاء را می بینیم و دیدن، وظیفه ی این حس است. آگاهی شخص به آنچه می بیند و به ارتباط آن به اشیای دیگری پی می برد، ادراک حسی است.
البته، باید دانست که تقسیم عمل ذهن در این نوع موارد به دو عمل «احساس» و «ادراک» یک تقسیم ظاهری و ساختگی است زیرا هر دو در آن واحد انجام می گیرند و احساس تنها و محض، جز در مواقع بسیار کم مانند حواس پرتی یا اختلال حواس و در کودکان نوزاد رخ نمی دهد.
«ادراک حسی» تنها وسیله ی ارتباط موجود زنده با عالم خارج است. مثلاً وقتی او می تواند بخورد که ادراک کند چیزی در محیط خارج برای خوردن وجود دارد. و زندگی خود را وقتی محفوظ می دارد که وجود خطرهایی را در جهان خارج ادراک کند. از این رو، پیشوایان آموزش و پرورش جدید، مربیان را به رعایت اصل «تعدد تجربه و آگاهی فرد» می خوانند. بدین معنا که برای کودکان و نوجوانان محیطی را آماده سازند که از لحاظ محرکها و احساسها غنی باشد و تجارب متعددی در اختیار ایشان بگذارد تا به این وسیله به فعالیت حواس ایشان کمک کنند و موجب تکامل شخصیت آنان شوند.
روی همین اصل، تربیت حواس کودک از جمله هدفهای اصلی آموزش و پرورش جدید است، و اینکه میدان آموزش «سمعی و بصری» روز به روز وسیعتر می شود به علت فایده و اهمیتی است که در تربیت صحیح کودک از لحاظ روان شناسی دارد، چه اگر حواس کودک وظایف خود را بهتر و به موقع انجام ندهند او با زیانهای زیادی مواجه خواهد شد، زیرا دیگر نمی تواند مستقیماً با محیط خود ارتباط پیدا کند. چنانکه کری کلی و جزیی، رشد گویایی کودک را به تعویق می اندازد و میان او و پیشرفت مورد انتظار خود و جامعه اش مانع می شود.
هر حسی را نیز میزان و مجال فعالیت خاص و محدودی است. چنانکه- مثلاً- چشم نمی تواند تمام امواج نور پخش شده در جهان را ببیند، گوش از احساس تمام امواج صوتی محیط عاجز است؛ همچنین سایر حواس بیش از استعداد فطری خود نمی توانند فعالیت کنند و علم ما نسبت به عالم خارج با همین حدود حسی، متناسب است. به همین سبب است که عالم محسوس کودک با عالم اشخاص بالغ و دنیای انسان با دنیای حیوانات اختلاف دارد.
با توجه به اهمیت حواس در زندگی بشر، معلمان و مربیان را ضروری است که به روشهای گوناگون و متعدد، در تربیت حواس کودکان در دوران رشد و نمو آنها بکوشند تا ایشان بتوانند از حواس خود برای کسب علم و معرفت، خوب استفاده کنند. از طرف دیگر، عمل، همیشه مستلزم علم است یعنی تربیت صحیح حواس وقتی ممکن خواهد بود که به طرز کار آنها آشنا باشیم بنابراین، رشد و تکامل حسی و حواس گوناگون را به اختصار مورد مطالعه قرار می دهیم.
ادراکات کودک
ادراک بینایی (باصره)
حس بینایی هنگام تولد نسبت به سایر حواس کودک، بسیار ضعیف و ناقص است و دیرتر از حواس دیگر، تکامل می یابد.کودک در سه هفته ی اول زندگی می تواند اعصاب چشم خود را برای دیدن اشیای بزرگ جامد و زنده مانند اسباب بازی بزرگ و مادر، تحت فرمان در آورد. چنانکه وقتی می بیند مادرش می آید گریه ی خود را قطع می کند.
در چهار و پنج ماهگی می تواند میان آنچه می بیند و آنچه دستش می رسد بستگی برقرار کند. چنانکه وقتی چیز کوچکی را در نزدیکی خود می بیند دستش را به سوی آن دراز می کند تا با آن بازی کند یا آن را به حرکت در آورد. میان ماههای هفتم و نهم، استعداد کودک به برداشتن اشیای ریز از زمین ظاهر می شود.
حساسیت کودک در مقابل نور، به تدریج تکامل می یابد. کودک نوزاد، هنگام تولد نسبت به نورهای درخشنده که بر چشمانش می تابند عکس العمل نشان نمی دهد در صورتی که روز دوم این عکس العمل در حدقه چشم هایش مشاهده می شود، یعنی به اختلاف شدت و ضعف نور، تنگ یا فراخ می شوند. بدین ترتیب، رشد یافته به حدی می رسد که می تواند در مقابل نور شدید، چشمان خود را ببندد، و سرش را به عقب برگرداند. سازش حرکتی حس بینایی نسبت به اشیای ساکن یا متحرک، و انواع این حرکت از افقی، عمودی و دایره ای تکامل پیدا می کند. روزهای اول زندگی که میان دو چشم هماهنگی حرکتی وجود ندارد و چشم راست به چیزی و چشم چپ به چیز دیگر نظر می اندازد، به تدریج سازش میان حرکات چشم، افزایش می یابد و از اضطراب و ناسازگاری آنها کاسته می شود.
استعداد کودک به دیدن حرکت، مدارجی را طی می کند که با حرکت افقی آغاز می شود. بدین ترتیب که کودک در هفته های اول می تواند حرکت پاندول را با چشمان خود دنبال کند، بعد در نهمین هفته تولد می تواند حرکت عمودی را ببیند و سپس در پایان هفته دهم زندگی به مشاهده حرکات دایره ای قادر می شود.
بعلاوه تا شش ماهگی، کودک اشکال را بطور واضح نمی بیند زیرا هنوز شبکیه چشم او نضج کامل نکرده است. حرکات عمومی و دستی کودک در نیمه دوم سال اول زندگی با دید او هماهنگ می شوند یعنی می تواند مثلاً مستقیماً دست خود را به سوی اسباب بازی دراز کند، در صورتی که قبلاً از این عمل عاجز بود.
از جمله مشخصات بینایی در دوران کودکی اولیه دوربینی است. یعنی کودک اشیای دور را روشنتر از اشیای نزدیک می بیند و کلمات درشت را بهتر مشاهده می کند در صورتی که دیدن کلمات ریز، برایش دشوار است. به همین سبب، کودکان در آغاز یادگیری خواندن، با مشکل بزرگی مواجه می شوند و احیاناً ممکن است در اثر کوشش برای دیدن نوشته کتاب و دیدن نزدیک به سردرد شدید مبتلا شوند لیکن بتدریج در این امر مهارت می یابند و سردردشان برطرف می شود.
مطالعات علمی- که درباره ی شناختن حرکات چشم هنگام خواندن بعمل آمده اند- نشان می دهند که چشم در اثنای خواندن، حرکت می کند و سطر را هم چون زنجیری به پایان می رساند و با حرکت جهشی به خواندن سطر دوم شروع می کند؛ و سطری که خوانده می شود خود به خود به یک عده مقطع های بینایی تقسیم می شود.
حرکت چشم- در زبانهایی که از راست نوشته و خوانده می شوند- از راست به چپ است و آخر هر سطر می ایستد تا حرکت سریع را به سطر بعدی آغاز کند. هنگام خواندن، چشم حروف و کلمات را نمی بیند بلکه هر دفعه به یکی از مقطع ها متوجه می شود و سپس به مقطع بعدی که پهلوی آن قرار گرفته است منتقل می شود.
اگر حس بینایی را از لحاظ کسب معرفت و بستگی با جهان خارج با حواس دیگر مقایسه کنیم می بینیم این حس علاوه بر اینکه بیش از حواس دیگر ما را با محیط خارج مربوط می کند، سایر حواس را نیز در انجام دادن وظایفشان یاری می کند. چنانکه- مثلاً – اگر ما در عین حال که صدای پیانو را می شنویم آن را ببینیم بیشتر لذت خواهیم برد به همین سبب تأثیر تلویزیون بیش از رادیوست.
ادراک شنوایی (سامعه)
کودک نوزاد به صداهای بلند و شدید ناگهانی، عکس العمل نشان می دهد و از احساس صداهای خفیف عاجز است بعد به تدریج، حس شنوایی او رشد می یابد و می تواند صداهای گوناگون را از یکدیگر تشخیص بدهد و مادر خود را از صدایش بشناسد. آزمایش های ویلیامز (H.M. Williams) نشان می دهند که قوه تمیز شنوایی از سه تا ده سالگی به سرعت رشد می کند و در سیزده سالگی تقریباً به نضج کامل می رسد.چنانکه می دانیم این حس در رشد و تکامل زبان و رفتار گویایی کودکان، اهمیت زیادی دارد و یکی از عوامل مهم و موثر در یادگیری مهارت سخن گفتن است و پیدایش هر نوع نقص در عمل شنوایی، موجب تعویق رشد گویایی می شود.
این حس از لحاظ کمک به کسب معرفت و ارتباط با جهان خارج بعد از حس بینایی در درجه ی اول است و از این رو، این دو حس بیش از حواس دیگر به حفاظت و تربیت نیازمندند و ما در پایان بحث «حواس» به طرق تربیت آنها اشاره خواهیم کرد.
ادراک چشایی (ذائقه)
دستگاه این حس، زبان و سطح داخلی آن است. عمل چشایی یک عمل شیمیایی است زیرا نتیجه فعل و انفعال مواد گوناگون جوانه هایی است که روی زبان پراکنده اند. شماره این جوانه ها در کودکان بیش از بزرگسالان است، و در وسط زبان، سطح مخاطی زیر گونه ها و بطور کلی قسمت بیشتر دهان وجود دارند در صورتی که در اشخاص بزرگسال چنین نیست. به همین سبب، کودک از لحاظ چشایی بیش از بزرگسالان حساسیت دارد.مزه های اصلی عبارتند از: شیرین، شور، ترش و تلخ. هر یک از این چهار مزه به وسیله یک قسمت از زبان احساس می شود. بدین ترتیب که شیرین بیشتر به وسیله نوک زبان، تلخی با قسمت عقبی، ترشی در اطراف و شوری -تقریباً - در تمام سطح زبان احساس می شود. دو طرف زبان تمام انواع مزه ها را تشخیص می دهد ولی وسط زبان هیچگونه طعمی را احساس نمی کند.
باید دانست که تمرکز جوانه ها یا سلولهای چشایی در کودک وجود ندارد بلکه رفته رفته با رشد بدنی، این تمرکز بوجود می آید.
ادراک بویایی (شامه)
این حس برخلاف حس چشایی، احتیاج ندارد که چیز محسوس با عضو حس، تماس پیدا کند. حس بویایی در بعضی از حیوانات قوی تر از انسان است و علتی که برای این امر گفته اند این است که انسان به سبب کامل بودن ساختمان جدار دماغ، نیروی ذهنی یا قدرت دماغی بیشتری دارد. در صورتی که حیوانات همان حواس ظاهر را به عنوان عمده ترین اسلحه برای حفظ و ادامه زندگی دارند و با همین اسلحه می توانند طعمه خود را جستجو و بدست آورند و از مواد سمی و مضر دور شوند.این حس در نوزادان، بسیار ضعیف است و فقط نسبت به بوهای بسیار تند و قوی واکنش نشان می دهند. کودک یک ساله، گل و امثال آن را به تقلید از بزرگسالان برای بوئیدن به بینی خود نزدیک می کند و عکس العمل های خاصی که بر لذت بردن او دلالت کنند از خود نشان می دهد. میان، سالهای دوم و سوم عکس العمل های بویای در کودک ظاهر می شوند که بر نفرتشان از بعضی بوهای بد و زننده دلالت می کنند.
از تجارب نیپ (E.H. Kniep) چنین برمی آید که استعداد کودک به تشخیص بوهای خوش و بد با استعداد اشخاص بالغ اختلاف ندارد بدین معنا که تمیز بویایی کودک هفت ساله با تشخیص یک فرد 24 ساله تفاوتی ندارد.
هدف این حس، حمایت عمل تغذیه و تنفس از اشیای مضر برای کودک است و در هدفها و وظایف خود، با حس چشایی بستگی کامل دارد و بر لذت غذا می افزاید.
حساسیت جلدی
احساس فشار، لمس، سردی و گرمی به وسیله سلولهای گوناگونی انجام می گیرد که روی نقاط مختلف پوست بدن پراکنده شده اند. برای هر یک از حواس فشار، لمس، سردی و گرمی سلول های خاص وجود دارند که برحسب اختلاف اعضای بدن، از لحاظ وظیفه ای که انجام می دهند، در تمام بدن پراکنده شده اند چنانکه در سر انگشتان و نوک زبان، بیشتر و در پشت و شکم کمترند.پخش این سلولها برحسب اختلاف مراحل زندگی، مختلف می شود و این پخش عموداً از سر شروع و به پاها منتهی می شود و به طور افقی نیز از وسط آغاز و به طرفین و از عام به خاص ختم می شود. به همین سبب، صورت نوزاد بیش از پشت و شکم و پاهایش حساسیت دارد. عضلات دهان بیشتر از سایر عضلات صورت، نسبت به محرکهای لمس، درد و حرارت حساسیت نشان می دهند.
از آزمایشهای بندر (M.B. Bender) چنین برمی آید که حساسیت صورت در دوران کودکی بیش از سایر اعضا فزونی می یابد. ولی به تدریج حساسیت اعضای دیگر افزایش پیدا می کند و در مرحله بلوغ به سطح و میزان حساسیت صورت نزدیک می شود، و هنگام پیری دوباره حساسیت صورت بیشتر می شود. همچنین، از مطالعات دانشمند نامبرده این نتیجه بدست آمد که کودک به محرک صورت، واکنش نشان می دهد در حالی که به محرک دست توجه نمی کند. میان 3 و 6 سالگی نسبت به محرک دست پاسخ می دهد لکن محرک پا را احساس نمی کند، و در دوران بلوغ و نوجوانی هر دو محرک را با هم می فهمد. در دوران سالمندی هرگاه دو محرک صورت و دست با هم موجود باشند شخص فقط به محرک صورت، پاسخ می دهد. و اگر محرک دست و پا با هم باشند تنها به محرک دست واکنش نشان خواهد داد.
واکنش بدن در مقابل گرما و سرما با بقیه احساسهای پوستی اختلاف نسبی دارد یعنی بدن جز به درجات حرارتی که زیادتر یا کمتر از درجه حرارت خودش باشد پاسخ نمی دهد. این واکنش- وقتی که فرق میان درجه حرارت بدن و درجه حرارت محرک در آن زیاد می شود افزایش می یابد و بدن به سرعت با اختلاف حرارت سازش می کند چنانکه آب گرم حمام، احساس ناگهانی حرارت را در بدن ایجاد می کند سپس هر اندازه، مدت نگاهداشتن بدن در آب طولانی می شود آن احساس اولی رو به ضعف می گذارد. وقتی در آبی که درجه حرارتش از درجه حرارت بدن کمتر است فرو رویم پس از مدتی احساس سرما نمی کنیم. پدیده ی سازگاری اختصاصی میان همه حواس، با تفاوت درجه، مشترک است. به طورکلی، ما حرارت را احساس نمی کنیم بلکه اختلاف درجات حرارت را متوجه می شویم.
نظریه های رشد و تکاملی ادراک
درباره ی توجیه و تبیین رشد و تکامل ادراک نظریه های گوناگونی مطرح شده اند که می توان آنها را کلاً در دو خانواده «فطری گرایی» (nativism) و «تجربه گرایی» (empiricism) خلاصه کرد، که اولی روی اهمیت وراثت و نضج تأکید می کند؛ و دومی محیط و تجربه را مهم می شمارد. در بعضی آثار روان شناسی رشد و تکامل، نظریه ها یا دیدگاههای «بوم شناختی» (ecological view) و «دیدگاه ساختی» (constructive view) در رشد و تکامل ادراک را مطرح می کنند که دیدگاه اول را الی نورگیب سون (Eleanor Gibson) و جیمز گیب سون (James J. Gibson) در سالهای 1969 و 1979 و سپس در سال 1986 مطرح ساختند و معتقدند که عوامل محیطی موجود در دنیای کودک ادراک او را برمی انگیزند و محیط اطلاعات غنی در اختیار او می گذارد. جنبه های گوناگون محیط شامل مکان ها (یک اتاق)، اشیاء (یک چهره) و تصاویر (تصویری از یک چهره) میدان ادراکی کودک را تشکیل می دهند و او را به احساس و ادراک برمی انگیزند. نظریه پردازان بوم شناختی بر این باورند که بچه تنها به اطلاعات خاصی توجه می کند. فرض مهم دیدگاه بوم شناختی این است که آدمی حتی پیچیده ترین چیزها را «مستقیماً» به صورت عوامل ثابت در محیط ادراک می کند بدون اینکه به فعالیت ذهنی ساختی پیچیده نیاز داشته باشد. به همین سبب، گاهی دیدگاه بوم شناختی را «دیدگاه ادراک مستقیم» می نامند.دیدگاه دوم یعنی «دیدگاه ساختی» را ژان پیاژه مطرح ساخته است که اعتقاد دارد آنچه بچه دریافت می کند ساخت مبتنی بر ترکیبی از درونداد حسی و اطلاعاتی است که از حافظه اش بدست می آورد. به عبارت دیگر، پیاژه ادراک را بیش از بدست آوردن اطلاعاتی درباره ی خصایص ثابت (نامتغیر) می داند. او می گوید ادراک عبارت است از ساخت ذهنی مبتنی بر درونداد حسی از چشمان یا سایر گیرندگان حسی بعلاوه اطلاعات بازیافته از حافظه. به نظر پیاژه ادراک، نوعی بازنمایی دنیایی است که در ذهن ساخته شده است.
دو نظریه بوم شناختی و ساختی را می توان به شکل زیر مقایسه کرد:
نظریه ادراک بوم شناختی یا مستقیم:
درونداد حسی اطلاعات درباره ی خصایص ثابت محیط را به شخص منتقل می کند: محیط مستقیماً ادراک می شود.
تربیت حواس و ادراکات
منظور از تربیت حواس و ادراکات حسی این نیست که شخص بتواند احساس کند زیرا این یک فرایند طبیعی است و نیازی به آموختن یا تربیت ندارد. وقتی دستگاه حسی سالم باشد عمل احساس انجام خواهد گرفت. غرض از تربیت حواس این است که به شخص کمک کنیم یاد بگیرد که از حواس و توانایی ادراکی خود بهترین و بیشترین بهره را ببرد و به معلومات محدوده های حسی خود، به سهولت دست یابد. به عبارت دیگر، حواس آدمی در واقع یک عده وسایل و ابزارهایی هستند که برای ارتباط با محیط و شناختن آن بکار می روند و کم و کیف ارتباط و شناخت شخص با محیط طبعاً با چگونگی کارکرد حواس او رابطه مستقیم دارد که در صورت تربیت و کاربرد منظم، بهتر می توانند وظایف خود را انجام دهند.تجربه های روان شناسی ثابت کرده اند که تربیت حواس در یک قسمت، موجب آمادگی آنها برای بهتر انجام دادن وظایف در همه قسمت ها نمی شود بلکه فقط در آن قسمت خاص پرورش می یابد. مثلاً شخصی که گوشهایش در اثر تمرین به سرعت شنوایی و تمیز صداهایی که می شنود عادت کرده است شنوایی او به آن اندازه قوی نمی شود که بتواند هر قطعه موسیقی را که می شنود، تحلیل کند و نغمه ها و آهنگ های موجود آن را بفهمد. یا شخصی که شب ستاره ها را می بیند، نامهای آنها را می داند و مکان و زمان آنها را تعیین می کند بیشتر اوقات نمی تواند در روز روشن گلها و گیاهان و میوه های موجود در باغی را ببیند.
تمرین و تربیت حواس ابتدا باید با تشویق و عادت دادن کودک به احساسهای آسان و محدود شروع شود مانند بعضی رنگ های ساده، اشکال ساده صداها و بوهایی که کودک استعداد احساس آنها را دارد. در مدرسه نیز می توان در هر درس، به ویژه درس های علوم، خط، رسم، ریاضیات، کارهای دستی، بازیهای ورزشی و گردشهای علمی به تربیت حواس پرداخت. همچنین بهتر است برای تربیت حواس، دیوارهای سالن و کریدور مدرسه و اتاق درس را با تصویرها و مناظر زیبای مناسب آرایش دهند و تأسیس موزه نیز بر این امر، کمک موثری خواهدکرد. همچنین باغچه مدرسه فواید مهمی در تربیت حواس مخصوصاً حس شامه، که تقریباً بسیار کمتر مورد توجه است، دارد. اگر هیچ یک از وسایل مذکور ممکن نباشد می توان لااقل ظاهر مدرسه را زیبا و جالب ساخت تا نظر کودکان همواره به زیبا و زیبایی متوجه شود. محیط تمیز و زیبا طبعاً نظافت و زیبادوستی را برخواهد انگیخت.
وظایف معلم در تربیت حواس
از آنچه گفته شد این حقیقت مسلم را نتیجه می گیریم که شخص وقتی دارای ذهن فعال و نیرومند و نیروی استدلال و استنتاج درست خواهد بود که حواس سالم داشته باشد یعنی درست ببیند و درست بشنود ادراک حسی وی صحیح انجام گیرد و در نتیجه، درست بیندیشد زیرا درست اندیشی مستلزم دیدن و شنیدن درست می باشد.(3)مهمترین وظایف معلمان در تربیت حواس عبارتند از:
1-اولین امر ضروری برای معلم این است که در سلامت و آزمایش حواس دانش آموزان و شایستگی آنها برای ادراک حسی بکوشد و کمترین کارش در این خصوص، این است که در تدریس، دانش آموزان مبتلا به ضعف بینایی یا شنوایی را رعایت کند و آنان را در جایی از کلاس قرار دهد که نوشته ها و گفته های او را بهتر ببینند و بشنوند. بر معلم شایسته لازم است که والدین این نوع دانش آموزان را از ضعف حواس ایشان آگاه سازد تا تدابیر لازم را برای درمان اتخاذ کنند چه اگر ایشان به همین وضع در مدرسه بمانند به احتمال زیاد به عقب ماندگی درسی مبتلا خواهند شد.
2-بعد از آزمایش باید همه عوامل مؤثر در تربیت ادراک را در تدریس خود در نظر بگیرد. حداکثر کوشش را در تحریک دانش آموزان، با تشویق آنان به درس با روشهای مناسب و طبیعی، مبذول دارد یعنی بعد از اینکه مشکل تقویت و آماده ساختن حواس برای انجام دادن وظایف خود، بر معلم حل شد باید به مشکل دقت که در عصر حاضر یکی از بزرگترین مشکلات تربیتی است بپردازد زیرا امروز دیگر نمی توان به اجبار، دقت کودکان را جلب کرد. به همین سبب، کوشش و زحمت فراوانی لازم است تا رغبت و عشق حقیقی نسبت به علم در کودکان ایجاد شود. جای تردید نیست که بدون جلب دقت، توجه حقیقی، علاقه و رغبت ذاتی دانش آموزان، تمام زحمات معلم در امر تدریس، بیهوده خواهد بود بنابراین معلم هنگام تهیه درس باید به وسایلی که می تواند دانش آموزان را به شرکت در فعالیت های درسی تحریک و کمک کند و دقت آنان را بیدار سازد، فکر کند زیرا استفاده کودک از درس و موفقیت او در آن کاملاً به وجود دقت و توجه در طول درس بستگی دارد. با توجه به اینکه دقت کودک برحس مرحله رشد ذهنی، رغبت و آموزش و پرورش فرق می کند این مدت در خردسالان 10 و در بزرگسالان 20 دقیقه است.
3-معلم باید در تدریس، روش تجزیه و تحلیل بعد ترکیب را در پیش بگیرد یعنی با روش استقرایی تدریس کند. به عبارت دیگر، بر معلم لازم است که مشاهده را اساس کارش قرار دهد بدین ترتیب که ماده را به اجزایش تقسیم کند و دانش آموزان به جزء جزء آنها توجه نمایند بطوری که تا جزء اول را خوب و کامل نفهمیده اند به جزء دوم نروند.(4) زیرا مقیاس معلم در امر تدریس، میزان درسی نیست که در کلاس گفته است بلکه مقدار مطالبی است که دانش آموزان کاملاً فهمیده اند.
4- معلم باید بداند که فهمیدن کل بر فهمیدن جزء بستگی دارد و اگر دانش آموزی جزئی از اجزاء را به طور ناقص ادراک کند درک کل نیز به همان ترتیب خواهد بود. همچنین، باید به یاد داشت که نیروی ذهنی دانش آموزان با کیفیت معلومات شان میزان می شود نه فقط کمیت آنها. به بیان دیگر، دانش آموزان باید خوب بدانند نه زیاد، و بتوانند از آنچه یاد می گیرند استفاده کنند زیرا امروز از شخص نمی پرسند «چه می دانی؟» بلکه می پرسند: «چه می توانی؟» و این نیز در اثر ادراک کامل و صحیح اجزا ممکن است و این ادراک هم فقط به وسیله مشاهده دقیق حاصل می شود.
اینجا بهتر است قواعد اساسی تدریس را که هربرت اسپنسر(5) وضع کرده است یادآور شویم که پیروی از این قواعد معلم را در تربیت حواس کودکان کمک می کند:
الف- از مطالب ساده آغاز کردن و به مطالب مرکب و پیچیده رسیدن.
ب- از اشیای محسوس به اشیاء و مسائل نامحسوس رفتن.
پ- از راه آزمایش به علت ها و دلیل ها پی بردن.
سه قاعده ی نامبرده اهمیت زیادی در آموزش و پرورش دارند و با پیروی از این قواعد است که باید زبان را پیش از دستور یاد داد، معرفت خود اشیاء بر شناختن نامهای آنها مقدم شود و شواهد و مثالها پیش از استنباط قاعده یا تعریف یا حکم عمومی مورد ملاحظه و مشاهده قرار گیرند.
1-البته تنها پیروی از قواعد مذکور برای تربیت حواس کافی نیست بلکه باید به دانش آموزان حداکثر آزادی در فعالیت های درسی داده شود. چنانکه فروبل(6) مربی بزرگ آلمانی در خطاب به معلمان می گوید: «بیایید با کودکان خود زندگی کنیم»، «دانش آموزان به مدرسه نمی آیند که فقط برای زندگی آماده شوند بلکه بالفعل باید در آن زندگی کنند» و «بگذارید کودک به عمل و تجربه خود یاد بگیرد». منظور از تمام آنها این است که دانش آموز عملاً در تعلیم خود به وسیله خود (خودآموزی) شرکت کند و شخصیت او اثر آشکاری در یادگیری و آموزش داشته باشد. معلم همواره باید این ضرب المثل چینی را به یاد داشته باشد که: «یک نگاه به هزار کلمه می ارزد». البته به شرط اینکه آن نگاه هدفی در بر داشته باشد زیرا برانگیختن حواس به طور خشک و خالی و تنها نگاه کردن به مناظر یا شنیدن صداها و لمس کردن اشیاء بدون هیچ گونه هدف معینی، ارزش یادگیری نخواهد داشت.
اینک طرز تربیت حواس در دروس گوناگون به اختصار یادآور می شویم با تأکید روی این اصل تربیتی مهم که خلاقیت شخص معلم در کشف راهها و وسایل کمک به تربیت حواس و ادراکات حسی محصلان عامل تعیین کننده است.
در علوم طبیعی:
1-به هر دانش آموز فرصت کافی داده شود تا شخصاً اشیاء را تجربه کند، به بررسی و مطالعه آنها بپردازد، ابعاد آنها را بشناسد و فایده شان را عملاً دریابد.2-معلم باید دانش آموز را به تجاربی که می تواند شخصاً انجام دهد برانگیزد و مأمور کند.
3-هر دانش آموز به تربیت حیوان یا گیاهی مأمور و به گفتن و نوشتن مشاهدات و ملاحظاتش تشویق شود.
4-معلم از دانش آموزان بخواهد که نمونه اشیای مورد مطالعه را از خاک درست کنند یا شکل آنها را بکشند و رنگ کنند.
در حساب:
دانش آموزان عملاً به خرید و فروش بپردازند به طوری که بتوانند قواعدی را که مثلاً از چهار عمل اصلی یاد گرفته اند، کسر متعارفی، و واحدهای اندازه گیری تطبیق کنند و عملاً به مفهوم نفع و ضرر پی ببرند.در هندسه:
1-معلم از دانش آموزان بخواهد که کتابها و کلاسهای خود را اندازه بگیرند و مساحت آنها را پیدا کنند.2-دانش آموزان در زمین حیاط مدرسه اشکال گوناگونی را ترسیم و مساحت آنها را معین کنند.
3-به ایشان اشیایی در حجم های گوناگون داده شوند تا حجم های آنها را تعیین کنند.
در جغرافی :
1-دانش آموزان نمونه های کره زمین را برای هدفهای گوناگون درست کنند.2-برای فهم و بیان معنای اصطلاحات جغرافیایی از قبیل: کوه، رودخانه، خلیج و دریاچه و ... نمونه هایی از گل و سنگ بسازند.
3-در ساختن نمونه یک منظره ی طبیعی که دیده اند با یکدیگر تشریک مساعی کنند.
4-معلم آنان را برای دیدن بعضی کارگاههای فنی یا مناظر طبیعی نزدیک ببرد.
5-بازارها را بگردند تا به اجناسی که از خارج وارد می شوند، همچنین از کشورهای صادر کننده آنها اطلاع یابند.
در تاریخ :
1-دانش آموزان یک حادثه تاریخی را به صورت نمایش نشان دهند.2-در صورت احتیاج، به مشاهده آثار باستانی بروند.
3-نمونه های بعضی اسباب و آلات جنگ یا ظروف باستانی را بسازند و دختران نیز به ساختن لباسهای قدیمی بپردازند.
در خط :
در مرحله ی اول تعلیم خط، بهتر است که نمونه های حروف و کلمات از تخته یا چیز دیگر ساخته شوند بطوری که نوآموزان بتوانند آنها را لمس کنند و با انگشتان خود حرکت دهند، زیرا این عمل، اشکال آنها را در مغز کودکان تثبیت می کند و نوشتن شان را برایشان آسان می سازد. همچنین، سبب می شود که کودکان با شوق و رغبت به یادگیری حروف و کلمات بپردازند.در رسم و نقاشی:
1-دانش آموزان اشیاء را ببینند و بیازمایند سپس خواسته شود که شکل آنها را رسم کنند.2-معلم، حیوان یا گیاهی را برای آنان توصیف کند و بعد بخواهد که آن را ترسیم کنند.
3-معلم داستانی را به دانش آموزان بگوید و از ایشان بخواهد که حوادث آن را به صورت رسم و نقاشی بیان کنند.
4-صورتها و اشکال گوناگونی را به ایشان نشان دهد تا درباره ی آنها به بحث بپردازند و داستان کاملی را از آنها استنباط کنند.
البته، تمام آنهایی که گفته شد به عنوان مثال بود. معلم شایسته همواره در پی فرصت مناسب است که اوضاع و شرایط را طوری فراهم آورد که دانش آموزان از فعالیت های شخصی خویش استفاده کنند و کسالت و سستی به ایشان رخ ندهد زیرا پیشرفت و موفقیت آنان در زندگی بر همین فعالیت ها بستگی دارد.
5. وظیفه ی دیگر معلم در تربیت حواس کودکان این است که مرحله ی ربط را در تدریس فراموش نکند یعنی درس تازه را به تجارب پیشین دانش آموزان مربوط کند و موضوع های یک ماده درسی را چنان ترتیب دهد که یادگیری هر موضوع به یادگیری موضوع بعدی منجر شود، که در این صورت یادگیری محصلان معنادار خواهد بود و به نتیجه ی مطلوب خواهد انجامید.
پی نوشت ها :
1- من فقد حساً فقد علماً: از کتاب مفاتیح الغیب تصحیح محمد خواجوی. از انتشارات مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی. تهران 1363. ص 13.
2- James Sully (1842-1923) روان شناس انگلیسی است که انجمن انگلیسی مطالعه کودک را در 1895 بنیان گذاشت و چند کتاب درسی جالب نوشت.
3- به همین سبب است که خداوند شنوا و بینا بودن را جزو صفات خود می شمارد و می فرماید: «ان الله کان سمیعاً بصیرا» (سوره 4 آیه 7) «و کان الله سمیعاً بصیرا» (سوره 4 آیه 33) و در سوره 7 و 40 و 42 و 22 و 3 و 8 نیز به این صفت خود اشاره فرموده است. بعلاوه شنوا و بینا آفریدن انسان را جزو نعمت های خود نام می برد و می فرماید: «فجعلناه سمیعاً بصیرا» (سوره 26 آیه 2).
4- جدیدترین روش تدریس «آموزش برنامه ای» (programmed instruction) است که در آن، موضوع درس به گامهای (واحدهای) کوچک تقسیم می شود و یادگیری گام دوم مستلزم یادگیری گام اول است. به روان شناسی یادگیری چاپ پنجم از همین مؤلف مراجعه شود.
5- Herbert Spencer(1820-1903) فیلسوف، روان شناس و جامعه شناس انگلیسی است که اصول تکاملی را در روان شناسی مطرح ساخت و نیز او را از پیشروان روان شناسی اجتماعی می شمارند. کتابهای او عبارتند از: اصول روان شناسی، فلسفه ترکیبی و منتخباتی در تربیت.
6- Friderich Froebel (1782-1852) مربی آلمانی و نخستین کسی است که کودکستان تأسیس کرد. عقاید و نظریات تربیتی وی هر چند تا اندازه ای عارفانه هستند ولی در آموزش و پرورش جدید بسیار اثرگذاشته اند. او نیز مانند روسو معتقد بود که باید به کودک فرصت داد آزادانه و بدون تقلید کورکورانه رشد کند و پرورش یابد، راه طبیعت را پیش بگیرد نه اینکه برحسب دستور و فرمان عمل کند. برای اطلاع بیشتر درباره ی نظریات این دانشمند، در زبان فارسی به کتابهای تاریخ فرهنگ اروپا نوشته دکتر صدیق. ص 196 آموزشگاههای فردا نوشته جان دیوی، بخش چهارم و مدرسه و اجتماع نوشته جان دیویی، فصل چهارم و تاریخ آموزش و پرورش در قرن بیستم تألیف و.ف.کانل. ترجمه حسن افشار مراجعه شود.
شعاری نژاد، علی اکبر؛ (1385)، روان شناسی رشد، تهران: نشر اطلاعات، چاپ نوزدهم 1388