چگونگی رشد گویایی (تکلم)

به گفته بالدریج (M. Baldridge): «سخن گفتن، رفتاری است که به تشکیل جهان کودک کمک می کند، او را از خویشتن بینی یا «خودمحوری» به اجتماعی شدن متوجه می سازد، سبب می شود که کودک برای راهنمایی و کنترل خود،
سه‌شنبه، 24 دی 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چگونگی رشد گویایی (تکلم)
چگونگی رشد گویایی (تکلم)

 

نویسنده: علی اکبر شعاری نژاد




 

به گفته بالدریج (M. Baldridge): «سخن گفتن، رفتاری است که به تشکیل جهان کودک کمک می کند، او را از خویشتن بینی یا «خودمحوری» به اجتماعی شدن متوجه می سازد، سبب می شود که کودک برای راهنمایی و کنترل خود، مقرراتی وضع کند، افکار، احساسات و نظرها را به خود تلقین کند، بر آگاهی خود بیفزاید و اطمینان خاطر احساس کند. همه این تأثرها در کودک تنها به وسیله کلمات امکان پذیر است».
زبان با کنش ها و اعمال لازم بدن برای زندگی کاملاً بستگی دارد چنانکه میان رشد گویایی و رشد حرکتی، همانندیهایی مشاهده می شوند: کودک هنگامی به ورور کردن آغاز می کند که می تواند خودش بنشیند، نخستین کلمه را وقتی می گوید که می تواند به تنهایی بایستد. به بیان دیگر، عمل یادگیری سخن گفتن با عمل یادگیری راه رفتن کودک در نیمه اول دو سالگی آغاز می شود و با هم ارتباط بسیار نزدیک دارند. کودک عادی وقتی سخن می گوید که می تواند راه برود و بعد از این دوره است که دایره لغت کودک به سرعت افزایش پیدا می کند. از سوی دیگر، رشد و تکامل گویایی به رشد و نمو دندانها، عوامل عاطفی و توجه بزرگسالان نسبت به کودک مربوط است. بنابراین، می توان گفت زبان باز کردن یا رشد گویایی یکی از مراحل مهم رشد و تکامل انسان است و برای کودک خردسال، دوره ی بسیار جالب و لذت بخش می باشد. والدین و اطرافیان کودک نیز به اندازه خود او خوشحال می شوند زیرا نه تنها ارتباط موجود میان آنان و کودک، محکمتر و روشنتر می شود بلکه از سلامت رشد ذهنی، حسی، حرکتی، تفکر و تخیل کودک حکایت می کند. به عبارت دیگر، یکی از بهترین و آسانترین وسیله پی بردن به سلامت حواس و عقل کودک، چگونگی رشد گویایی او است. رشد و تکامل زبان از اصول مشخص سایر قسمت های رشد پیروی می کند و نتیجه نضج و یادگیری است. همچنین، کسب بازتابهای نو و پالایش بازتابهائی را که قبلاً کسب کرده است شامل می باشد.
رشد و تکامل استعداد سخن گفتن در سه سال اول کودکی اهمیت فراوانی دارد زیرا کودک به این وسیله به عضویت جامعه خود در می آید. بعد از این می تواند خود را به افراد دیگر نشان دهد همچنان که می تواند دیگران را از راه سخن گفتن شان بشناسد.

مقدمات سخنگویی

کودک به آسانی نمی آموزد که چگونه سخن بگوید بلکه باید جریانی پیچیده و طولانی را طی کند. اکثر تحقیقاتی که در این باره بعمل آمده اند نشان می دهند که کودک بین 12 تا 14 ماهگی اولین لغت را به زبان می آورد و به این ترتیب باید در طی 12 تا 14 ماه اول زندگی برای فهماندن منظور خود از شیوه ی تفهیم و تفهم «پیش از تکلم» استفاده کند. کودک احتیاجات خود را از طریق اشاره و با صداهای ادا شده ظاهر می سازد. این صداها همان طور که گفته شد تا هنگامی که همراه با معنا و مفهومی خاص نباشند زبان خوانده نمی شوند.

شیوه های پیش از تکلم

کودک پیش از تکلم از سه شیوه برای فهماندن غرض و منظور خود استفاده می کند. از این قرار:
1-گریه و فریاد
2-ادای صداهای نامشخص
3-اشارات
مهمترین قسمت همان شیوه دوم است که پس از چندی به صورت صداهای مشخص و با معنا یعنی لغات در می آید.

1. گریه و فریاد

در روزهای نخست زندگی بیشتر صداهایی که از کودک شنیده می شود به صورت گریه و فریاد است. در طی هفته ی اول گریه در فواصل نامنظمی ظاهر می شود. نوزاد بدون هیچگونه علت ظاهری گریه می کند. به موازات گریه پوست صورت او منقبض می شود، دست و پا را جمع و باز می کند، و تنفس به شکل نامنظمی در می آید. اما یک مرتبه گریه یا خودبخود و یا در نتیجه ی توجه مادر قطع می شود.

علت گریه

نوزادان به سبب مواجه شدن با یک ناراحتی داخلی و یا خارجی گریه می کنند پس باید به سرعت در مقام جستجوی ناراحتی برآمد. در میان کودکان کمتر از هفت هفته ظاهراً گرسنگی بیشتر از سایر عوامل موجب گریه می شود. پیش از آنکه کودک سه ماهه شود دریافته است که گریه وسیله ی مطمئنی برای جلب توجه است و نیز پی برده است که چنانکه گریه نکند کسی چندان توجهی به او نمی کند. به این ترتیب، هر وقت که خواهان توجه اطرافیان باشد با داد و بیداد آن را تأمین می کند. در چهار ماهگی، هنگامی که بزرگسالان بازی با کودک را پایان دهند، او گریه سر می دهد. در پنج ماهگی اگر بزرگسالی وارد اتاق شود و به او توجهی نکند گوش او را با گریه خود می آزارد و در نه ماهگی چنانچه افراد به کودک دیگری توجه کنند موجب گریه او می شود. کودک خردسال هنگامی که گرسنه و یا خسته و یا وحشت زده استن گریه می کند. در کودکستان گریه بیشتر جنبه ی اجتماعی دارد. وقتی که کودکی بیمناک باشد که کودک بزرگتر اسباب بازی او را برباید و یا وی را خواهد زد گریه می کند.

اثرات گریه

گریه در موقع ناراحتی کاملاً طبیعی است. ولی باید توجه داشت که گریه زیادی بخصوص موقعی که اصلاً زاید است در روحیه کودک و محیط خانواده دارای اثرات نامطلوب است. گریه زیادی به بیداری شب و هیجانات عصبی منجر می شود و نیز روی هم رفته در رشد و تکامل کودک مؤثر است. اثر سوء آن در سازگاری کودک با محیط وی نیز دیده می شود. کودک آرام به طور قطع بیشتر از کودکی که پی در پی و بدون جهت گریه می کند مورد لطف و محبت پدر و مادر است.

صداهای غیرمشخص

در ماههای اول زندگی علاوه بر گریه صداهای نامشخص دیگری نیز شنیده می شوند. نوزاد این صداها را نیاموخته است بلکه به خودی خود آنها را ظاهر می سازد. این صداها عمومیت دارند و در همه اقوام و ملل و نژادها دیده می شوند و حتی کودکان کر نیز این گونه صداها را نشان می دهند. کودک برای ایجاد این صداها به تأمل و سنجش نیاز ندارد. بعضی از این صداها به دنبال لذت و خوشی و برخی دیگر همراه ناراحتی و نگرانی شنیده می شوند. و چون این صداها برای کودک اهمیت و معنای خاصی ندارند از این رو، می توان گفت که در نظر کودک یک نوع تفریح و بازی محسوب می شود. کودک غالباً هنگامی که تنهاست و افراد دیگری نیستند که او را مشغول کنند به ایجاد این صداها می پردازد. شنیدن صدای کودک برای خود او لذت بخش است و به همین سبب است که غالباً با شنیدن صدای خود تبسم می کند و گاهی نیز می خندد. کرها نیز در ابتدا مانند کودکان سالم اینگونه صداها را ایجاد می کنند ولی چون صدای خود را نمی شنوند تا از آن لذت ببرند پس از چندی دست از ایجاد صدا برمی دارند. ناگفته نماند که این شیوه کمتر از آن دو روش دیگر به منظور تفهیم و تفهم بکار می رود.

2. اشاره

مقدمه سوم از شیوه های تفهیم و تفهم (تفاهم) پیش از تکلم بکار بردن اشاره است. در ابتدا کودک به موازات اشاره، صداهایی نیز ایجاد می کند و می خواهد با کمک این دو، منظور خود را برای دیگران آشکار سازد. ولی رفته رفته پی می برد که تنها با اشاره نیز می توان منظور خود را آشکار ساخت ولی اگر اشاره اش فهمیده نشود از گریه برای فهماندن غرض خود کمک می گیرد. به این ترتیب، می بینیم که اشاره مانند گریه بیشتر جنبه تفهیم و تفهم دارد در حالی که نوع دوم یعنی صداهای نامشخص عموماً برای بازی و تفریح کودک ایجاد می شود.
هر یک از حرکات و اشارات کودک معنای خاصی دارد: مثلاً معنای دور کردن دهان از قاشق، یا بیرون آوردن غذا از دهان دلیل سیر بودن است. و یا هنگامی که کودک لبخند بزند و دست های خود را بالا بگیرد می خواهد او را از زمین بردارند. اغلب اشارات کودک را با بذل توجه و صرف وقت کمی می توان فهمید.
بزرگسالان از به کار بردن اشارات و حرکات خاص منظور دیگری دارند. در صورتی که کودک اشاره را جایگزین سخن می کند و تا به وسیله آن منظور خود را بفهماند. در حالی که یک فرد بزرگسال هنگام بیان مطالب از اشارات کمک می گیرد تا سخن خود را تأکید کند و بدان نیرو بخشد. کودک که کم کم زبان می گشاید از احتیاجش به حرکات و اشارات کاسته می شود.

یادگیری سخن گفتن

سخن گفتن نیز در واقع مهارتی است که مانند سایر مهارت ها باید آموخته شود. شاید هم بتوان گفت که سخن گفتن از مهارتهای دیگر دشوارتر و بغرنج تر است. بنابراین، یادگیری آن به سرعت آن مهارتها پیش نمی رود. همان طور که در مورد مهارتهای دیگر گفته شد زبان باز کردن کودک به رشد و تکامل قسمت ها و اعضای مختلف تکلم وابسته است. هنگام تولد و یا کمی بعد از آن حتی یکی از اعضای دستگاه تکلم نیز آماده برای سخن گفتن نیست. کلمه از همکاری لب، زبان و عضلات گلو بوجود می آید. برای آنکه این اعضاء آن طور که لازم است رشد و تکامل یابند به مدت نسبتاً طولانی نیاز هست. و از طرف دیگر کودک به آسانی نمی تواند این اعضاء را با هماهنگی بکار وا دارد.
بسیاری از کودکان طبیعتاً بین 12 و 18 ماهگی برای تکلم آماده می شوند. چنانچه کودک در این دوره آمادگی زبان باز نکند ممکن است از نظر عاطفی برای وی اختلالاتی دست دهند زیرا نمی تواند خواسته ها و احساسات خود را بیان کند. چنانچه موقعیت برای سخن گفتن کودک وجود نداشته باشد و یا او را آن طور که باید تشویق نکنند دیر زبان باز می کند. ناگفته نماند که گاهی نیز نقص عقلی موجب دیر زبان باز کردن است.

ارتباط معانی

توانایی تولید صداهای آموخته در بچه خردسال پیچیده است. در طول شش ماه نخستین زندگی بچه ها می توانند صداهای بی معنا را زمزمه کنند. بچه در حضور اشخاص دیگر، صداهای آنها را تقلید می کند. حتی پیش از اینکه بتواند از صداهای خاص تقلید کند می تواند از آهنگ ها و لهجه ها تقلید کند.
«آمادگی برای تقلید» حدود پایان سال اول زندگی پیدا می شود. در این هنگام بچه می کوشد صداهای خاصی را که می شنود تقلید کند. اطرافیان بچه از این صداهای بی معنایی که او بکار می برد بعضی را انتخاب و تکرار می کنند و این امر سبب می شود که او این صداها را به اشیاء، اشخاص، و موقعیت های خاص و معین مربوط کند.
در آغاز چهلمین هفته زندگی، بچه می کوشد از کلماتی که مادرش بکار می برد تقلید کند این کوشش های تقلید از کلمات مشخص با بزرگ شدن بچه افزایش می یابند و نیز بر تعداد کلمات افزوده می شود. اگرچه افزایش در تقلید درست به آهستگی انجام می گیرد. بچه از کلمات بد (یا رکیک) همانند کلمات خوب و قشنگ تقلید می کند بنابراین، باید الگوی خوب در اختیار داشته باشد تا هم کلمات خوب یاد بگیرد و هم از اول تلفظ درست را تقلید کند و بیاموزد. به عبارت دیگر، تعیین کننده نوع و درستی و نادرستی کلمات و کلام بچه الگوهایی است که او با آنها زندگی می کند.
مربوط ساختن معنا با صداهای معین عمدتاً تابع بازتاب شرطی است. کودک میان صداهای معینی در موقع و یا مواقع بخصوص رابطه برقرار می کند. مثلاً اگر هنگام دادن چیزی به کودک نام آن چیز برده شود او پس از چند مرتبه تکرار پی می برد که آن صداها نماینده آن چیز بخصوص هستند. و هر چه این عمل بیشتر تکرار شود یعنی کودک هنگام شنیدن نام یک چیز نام آن را نیز ببیند به همان اندازه سریعتر از مرحله ی «تقلید صرف» پا بیرون می گذارد و به «تکلم واقعی» وارد می شود.

انگیزش

کودک خردسال برای ارضای بسیاری از نیازهایش یاد می گیرد که چگونه صحبت کند. چنانچه خواسته های او را برآورند بدون آنکه نیازی به خواهش و درخواست داشته باشد هیچگاه تحمل زحمت نمی کند و برای یاد گرفتن کاری مشکل مانند «حرف زدن» نمی کوشد. همچنین، اگر شیوه های دیگر تفهیم و تفهم، از جمله گریه و فریاد و یا اشاره، آن طور که باید نیازهای او را برطرف کنند و او پی ببرد که با کمک آنها می تواند خواسته های خود را تأمین کند از علاقه اش به یاد گرفتن تکلم کاسته می شود و این موضوع باعث می شود که او دیر زبان باز کند؛ و در دوران طفولیت و نوجوانی نیز دایره لغاتی که می داند و بکار می برد محدود بماند. اگر پدر و مادر کودک به همان اشارات و صداهای تقریباً مبهم کودک خود قناعت کنند او هیچ گونه تغییری در شیوه تفهیم و تفهم خود نمی دهد مگر هنگامی که با کودکان دیگر تماس پیدا کند و پی ببرد که آنها اشارات و صداهای او را نمی فهمند. این وضع، سبب می شود که او به صورت قابل فهمی سخن گوید. مطالعات نشان داده اند که دوقلوها و سه قلوها دیر زبان باز می کنند چون آنها با یکدیگر رابطه دارند و در نتیجه همان صداهای مبهم برایشان قابل فهم می شوند و دیگر زیاد نمی کوشند طوری صحبت کنند که دیگران هم بفهمند.
کودک می آموزد که کلمات مورد نیازش را بکار ببرد. نیازهای «اساسی» که در واقع کودک را به سخن گفتن برمی انگیزد از این قرارند:
1.علاقه به اینکه درباره ی محیط شخص خود و دوستانش اطلاعی کسب کند. این نیاز ازچگونگی رشد گویایی (تکلم) 2 یا سه سالگی بخوبی آشکار شود.
2. فرمان بدهد و یا خواسته های خود را هویدا سازد.
3. بتواند ارتباط اجتماعی با دیگران برقرار کند.
4. به بیان افکار و نظرات خویش قادر شود.
منبع مقاله :
شعاری نژاد، علی اکبر؛ (1385)، روان شناسی رشد، تهران: نشر اطلاعات، چاپ نوزدهم 1388



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.