پرسشی از محضر علامه مصباح یزدی
پرسش:
چرا در برخی از مکاتب فلسفی غرب ارزش ها و گزاره های دینی نسبی معرفی شده اند؟ نظر اسلام درباره ی این نسبی گرایی چیست؟پاسخ:
امروزه، در غرب مکاتب متعدّد فلسفی وجود دارند که ارزش ها را مطلقاً فاقد پشتوانه ی عقلانی و واقعی می دانند و معتقدند که همه ی ارزش ها نسبی و تابع قراردادها هستند؛ یعنی هرچه را مردم بر آن توافق عمومی و قرارداد داشتند که خوب باشد، خوب است و آنچه را توافق و قرارداد داشتند که بد باشد، بد است. یکی از مکاتب مهم فلسفی، در فلسفه ی اخلاق، مکتب «پوزیتویسم» (1) است که مبنای ارزش را پسند جامعه می داند. براین اساس، پیروان آن مکتب می گویند ارزش و ضدّ ارزش و خوب و بد تابع قرارداد است. اگر مردم امروز چیزی را خوب و دارای ارزش دانستند، خوب است و اگر فردا نظر مردم تغییر کرد، همان ارزش تبدیل به ضدّ ارزش می گردد و در نظر مردم بد جلوه می کند.اما ما معتقدیم که همه ی ارزش ها نسبی نیستند و نیز همه ی ارزش ها تابع قرارداد نیستند. درست است که آداب و رسوم، قراردادی و تابع شرایط زمانی و مکانی و تغییرپذیر هستند، امّا ما یک سلسله ارزش هایی داریم که ریشه در فطرت انسانی دارند، فطرتی که ثابت و تغییرناپذیر است:
«فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ»(2)
پس روی خود را درست متوجه آیین پروردگار کن! این فطرتی است که خداوند انسان ها را برآن آفریده؛ دگرگونی در آفرینش الهی نیست.
چون فطرت الهی تغییرناپذیر است، ارزش هایی نیز که مبتنی بر فطرت هستند تغیرناپذیرند. پس ما می توانیم ارزش مطلق نیز داشته باشیم.
با این حال، امروزه کسانی با گرایش پوزیتیویستی یاد شده می گویند: نباید کسی افکار ارزشی خود را مطلق کند. چون فکر ارزشی هر کس تابع سلیقه ی اوست و ربطی به فکر ارزشی دیگران که تابع سلیقه ی خودشان است ندارد و کسی نباید سلیقه ی دیگران را تخطئه کند و بگوید سلیقه ی من و نظام ارزشی پذیرفته شده ی من تنها نظام ارزشی خوب است. بی شک چنین برداشتی مبتنی بر پوزیتیویسم اخلاقی است که مبنا و ملاک آن سلیقه و خواست مردم است و این گرایش از ریشه فاسد و باطل است و با اسلام و مکاتب صحیح فلسفه ی الخلاق سازگار نیست.
بسیاری از غربی ها از عهد رنسانس به این سو، مفاهیم دینی را در زمره ی ارزش ها قرار داده اند، بخصوص آن دسته از مفاهیم و گزاره های دینی که مربوط به دستورات دینی و مناسک دینی است از سوی دیگر، چون ارزش ها را نسبی و قراردادی می دانند، مفاهیم و گزاره های دینی را نسبی و اعتباری می شمارند و برای آنها ارزش مطلق قائل نیستند بر همین اساس می گویند، همه ی ادیان می توانند خوب و بر حق باشند: این دین برای پیروان خود خوب و حقّ است و نباید کسی نظر و گرایش دینی خود را مطلق کند و نباید گفت فقط دین اسلام صحیح و حقّ است و سایر ادیان عالم باطل اند. چه این که دین اسلام از یک سلسله مفاهیم ارزشی و یک سری بایدها و نبایدها تشکیل شده است؛ مثل دستور به انجام فلان کار و ترک بهمان کار و یا دستور به این که نماز بخوانیم، روزه بگیریم، دروغ نگوییم، به نامحرم نگاه نکنیم و به مال و ناموس مردم تجاوز نکنیم. طبیعی است که وقتی ارزش ها نسبی و قراردادی بودند، مفاهیم دینی نیز نسبی خواهند بود و در نتیجه، اسلام عبارت است از یک سلسله اعتباریّات و قراردادها.
با توجه به گرایش پوزیتیویستی و قرار دادن مفاهیم دینی در زمره ی مفاهیم ارزشی است که به ما می گویند: شما حق ندارید دین خود را بر دیگران تحمیل کنید و از آنها بخواهید که مسلمان شوند. آیین اسلام برای مسلمانان -که به دلیل ذوق و سلیقه ی شان آن را برگزیده اند- پسندیده است و آیین یهودیت هم برای یهودیان. چون این آیین ها و ادیان نسبی هستند و هیچ یک مطلق نیستند. وقتی آن ادیان و ارزش ها نسبی و تابع قرارداد بودند، حکم آنها نسبت به مردم و جوامع گوناگون و نیز زمان های گوناگون متفاوت می گردد: در 1400 سال پیش اسلام برای مردم شبه جزیره ی عربستان مناسب و خوب بود، اما امروزه برای دنیای مدرن دین دیگری مناسب و مطلوب است!
پاسخ شبهه ی فوق این است که ما می پذیریم که پاره ای از احکام اسلام -مانند احکام ثانوی- نسبی و متغیر و تابع دو عنصر زمان و مکان هستند، اما همه ی مفاهیم اسلامی متغیّر نیستند؛ بلکه برخی از احکام اسلامی ثابت، مطلق و تغییرناپذیرند. بعلاوه، هیچ یک از احکام اسلام تابع قرارداد و سلیقه ی مردم نیست، احکام متغیّر نیز دلایل متغیّر خود را دارند. پس اولاً: ما این مبنا را که همه ی ارزش ها را تابع سلایق، پسندها و قراردادها می داند قبول نداریم و معتقدیم که برخی از ارزش ها و ضدّارزش ها مطلق و تابع مصالح و مفاسد واقعی و نفس الامری هستند و بر این اساس، ثابت و تغییر ناپذیرند.
ثانیاً: ارزش های ثابت اسلام مطلق اند و ما آنها را برای همیشه و همه جا معتبر می دانیم و اصرار داریم که دیدگاه های اسلامی ما مطلق است و تنها همین دیدگاه های مطلق اسلامی صحیح و حق هستند. نتیجه آن که این نوع نسبی گرایی که در غرب مطرح است با اسلام سازگار نیست.
ثالثاً احکام متغیّر اسلام هم در واقع برای موضوعات حقیقی خودشان ثابت اند و آنچه تغییر می کند مصادیق آنها هستند که با عروض عناوین متغیّر، احکامشان تغییر می کند و در حقیقت از تحت عنوانی خارج شده داخل در عنوان دیگری می گردند چنانکه در احکام ثانویه ملاحظه می شود.
پی نوشت ها :
1. Positivism.
2. روم/30.
مصباح یزدی، محمد تقی؛ (1391)، پاسخ استاد به جوانان پرسشگر، قم: انتشارات مؤسسه ی آموزشی و پژوهشی امام خمینی (قدس سرّه)، چاپ اول