سایکوفیزیک چیست؟

واژه احساس بر تجربه اولیه دلالت می کند که از تحریک یک دستگاه گیرنده در بدن حاصل می شود. سایکوفیزیک، علمی است که به بررسی روابط کمّی بین محرک و احساس می پردازد.
سه‌شنبه، 1 بهمن 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سایکوفیزیک چیست؟
سایکوفیزیک چیست؟

 

نویسندگان: یان کریستنسن، هاگ واگنر و سباستین هالیدی
مترجمان: ابوالقاسم بشیری، جمشید مطهری و رحیم میردریکوندی



 



 

1. سایکوفیزیک

نکات کلیدی

احساس:
واژه احساس بر تجربه اولیه دلالت می کند که از تحریک یک دستگاه گیرنده در بدن حاصل می شود. سایکوفیزیک، علمی است که به بررسی روابط کمّی بین محرک و احساس می پردازد.

آستانه ها:
محققان اولیه با استفاده از روش های سایکوفیزیک که به منظور اندازه گیری آستانه ها ایجاد شده بود،‌ آستانه های مطلق و افتراقی را بررسی کرده اند. بررسی ها نشان می دهد که این دو آستانه چنان که انتظار می رفت، به صورت همه یا هیچ نیستند؛ بلکه تغییرپذیرند. عملکرد روانی فراد فیزیکی نیز، رابطه ی بین شدّت محرک و احساس را به صورت احتمالی توضیح می دهد که به نوبه ی خود به تعریف احتمالی آستانه ها منتهی می شود.

مقیاس های احساس:
این امکان وجود دارد که یک مقیاس ذهنی برای احساس با استفاده از آستانه ی مطلق به عنوان نقطه ی صفر و آستانه افتراقی به عنوان واحد ایجاد کرد؛ ولی ثابت شده که روش های مستقیم، شیوه های مناسب تری هستند و این روش ها باعث شدند که محققان مسلم انگارند که بین شدت محرک و احساس، رابطه «قانون قدرت» برقرار است. ثابت شده است که مجموعه ای از ویژگی های حسی مختلف، تقریباً خصوصیاتی ثابت با پارامتر خاصی مانند N دارند. در این زمینه مقیاس مفید بودن بلندی صوت (سون) و زیر و بمی صدا (مِل) مشخصاً به اثبات رسیده است.

نظریه ی علامت یابی:
دیدگاه دیگر این است که آستانه مطلق، از فرآیند تصمیم گیری به دست می آید، نه از ویژگی های عصب شناختیِ اساسی دستگاه های حسی. نظریه علامت یابی فرآیندی را وصف می کند که به سبب آن، محرک های ضعیف علی رغم وجود سر و صداهای متغیر اتفاقی درک می شوند. این نظریه، معیار تصمیم گیری را جایگزین آستانه می کند و اشتباهاتی را که افراد هنگام مواجه شدن با تکلیف تشخیص انواع مختلف محرک های ضعیف مرتکب می شوند، توجیه می کند.

احساس
احساس (1)، عبارت است از هر تجربه ابتدایی یا آگاهی از شرایط داخلی یا خارجی بدن که با تحریک بعضی از گیرنده ها یا دستگاه گیرنده ایجاد می شود. این تجربه از تماس اولیه بین فرد و محیط به دست می آید. ادراک (2) حاصل، تفسیری و ارائه جزئیات است که از احساسات به عمل می آید و سبب شکل گیری و استفاده هایی از بازنمایی های جهان خارج می شود.
سایکوفیزیک (3) (روان فیزیک) علمی است که رابطه ی شدت احساس و شدتِ محرکی که آن را ایجاد می کند، بررسی می کند. برای اندازه گیری شدت محرک با واحدهای فیزیکی، روش مستقیم و آسانی وجود دارد؛ ولی اندازه گیری احساس، امر بسیار پیچیده ای است و روش های سایکوفیزیکی (4) برای تحقیق بخشیدن این امر ابداع شده اند.

آستانه ها
پژوهشگران پیشین عمدتاً به اندازه گیری آستانه های مطلق (5) و آستانه های افتراقی (6) پرداخته اند. آستانه ی مطلق را به مقدار محرک فیزیکی ای که با وارد شدن آن به سطح آستانه ی هشیاری دقیقاً احساس قابل تشخیصی را ایجاد می کند، تعریف کرده اند. آستانه ی افتراقی نیز،‌ عبارت است از حداقل تفاوت فیزیکی بین دو شدت محرک که تفاوت قابل تشخیصی در احساس ایجاد می کند. (7)
تحقیقاتی که برای اندازه گیری آستانه مطلق در مجموعه ای از کیفیت های حسی انجام گرفته، نشان می دهد که آستانه ی مطلق، بی ثبات تر از آن چیزی است که در ابتدا پیش بینی می شد؛ زیرا شدت محرکی که برای هر فردی دقیقاً قابل درک می باشد، در کوشش های مختلف اندکی تفاوت دارد. و تعداد پاسخ هایی که از تعداد زیادی کوشش حاصل می شود، منحنی ویژه ای را نشان می دهد که «تابع سایکوفیزیک» (8) نام دارد (شکل 1). این تابع نشان می دهد که نقطه ی میانی مشخصی بین ادراک و عدم ادراک محرک، وجود ندارد و به همین دلیل آستانه ی مطلق را باید به گونه ی دیگری تعریف کرد. امروزه معمولاً آستانه ی مطلق به کمک شدّت محرکی تعیین می شود که احتمال ادراک و عدم ادراک آن، مساوی است. به عبارت دیگر، شدت محرکی که در 50 درصد موارد ادراک می شود.

سایکوفیزیک چیست؟
شکل 1. کارکرد سایکوفیزیکی عادی تابع معمول سایکوفیزیک
آستانه افتراقی از طریق مقایسه یک محرک استاندارد (9) ثابت با مجموعه ای از محرک های مقایسه ای (10) درجه بندی شده برآورد می شود. برای مثال، در مورد وزن، یک وزنه ی پنجاه گرمی معیار ممکن است با وزنه 45 گرمی، وزنه ی 46 گرمی و غیره تا مثلاً یک وزنه ی 55 گرمی مقایسه شود. در هر مقایسه ای که انجام می گیرد، آزمودنی ها اظهار می کنند که به نظر آن ها کدام وزنه سنگین تر است. قضاوت های حاصله یک منحنی سایکوفیزیک را به وجود می آورد. در نقطه ای که وزنه ها مساوی به نظر می آیند (نقطه ی برابریِ ذهنی)(11) (12)، تنها 50 درصد قضاوت ها درست خواهد بود. کمترین تفاوت محسوس (گاهی اوقات صرفاً آستانه افتراقی نامیده می شود) وزنه ای در نظر گرفته می شود که در 75 درصد از کوشش ها سنگین تر از وزنه معیار تخمین زده می شود؛ یعنی زمانی که تفاوت در 50 درصد موارد ادراک می شود. این کمترین تفاوت محسوس، نسبت ثابتی (حدود 4 درصد) با وزنه ی معیار دارد؛ در نتیجه اگر ما افزایش وزن در این را نقطه، I بنامیم، I/I عدد ثابت 0/04 را نتیجه می دهد. این رابطه به نام «قانون وِبِر» (13) معروف است (14) و بر مجموعه ای از ویژگی های حسی صدق می کند. یک احساس بسیار شدید، عدد ثابت کوچکی خواهد داشت و یک احساس ضعیف تر، عدد ثابت بزرگ تری خواهد داشت.

مقیاس های احساس
گوستاو فخنر پیشنهاد کرد که مقیاس حسی را با استفاده از کمترین تفاوت محسوس، به عنوان واحد احساس می توان ساخت، و این به این معناست که احساس بر حسب لگاریتمِ مقدار محرک، افزایش می یابد. (15) ولی اس. اس. استیونس مقیاس های احساس را به شیوه ی مستقیم تری با استفاده از روش تخمین نسبت (16) یا روش ایجاد نسبت (17) ساخت. این روش ها در مورد طیفی از ویژگی های محرک های گوناگون به کار برده شد و نتایجی منطبق با معادله ی کلی که اکنون به نام «قانون قدرت» استیونس (18) معروف است، به دست آمد:
سایکوفیزیک چیست؟ = میانگین تخمین مقدار محرک
در این معادله X مقدار محرک در واحدهای فیزیکی است؛ a مقدار ثابتی است که به واحد اندازه گیری ای که برای X به کار می رود، بستگی دارد و توان n، خصوصیت ویژگی حسی را نشان می دهند. (19) نمونه هایی از تخمین های n در جدول 1 نشان داده شده است:
جدول 1- تخمین هایی از قانون توان استیونس برای ویژگی های حسی مختلف

ویژگی

احساس درخشندگی

0/5

احساس بو (قهوه)

0/55

احساس صدا

0/6

احساس مزه

1/3

احساس وزن (در وقت بلند کردن اشیا)

1/45

احساس لمس اشیای زبر (کاغذ سنباده)

1/5

احساس شوک الکتریکی به وسیله انگشتان (60 هرتز)

3/5


این دو روش مقیاس سازی (تابع لگاریتمی در مقابل تابع قدرت) هر دو، گزارش های ثابتی از داده های تجربی ارائه می دهند؛ ولی این دو مقیاس به وضوح در تعارض هستند، و این امر احتمالاً ناشی از آن است که این شیوه ها افراد را ملزم می کنند درباره ی تجربه ی حسی خود به شیوه های مختلف - به رغم اعتبار هر دو - قضاوت کنند.
مفهوم آستانه ی مطلق، هنوز عملاً به طور چشمگیر در سنجش های بالینیِ شنوایی به کار می رود که در آن نمودار آستانه های شنوایی افراد در دامنه ای از فرکانس ها به نام «اودیوگرام» (20) معروف است. با وجود این، برداشت فعلی درباره فرآیندهای دخیل در تشخیص محرک های خیلی کوچک آن است که افراد بیشتر تصمیم گیرنده هستند تا دریافت کننده ی اطلاعات به صورت منفعل.

نظریه ی علامت یابی
نظریه ی علامت یابی (21) بر این فرض استوار است که تمام مشاهدات حسی بر خلاف وجود صداهای مزاحم که شدت آن به طور تصادفی در طول زمان نوسان دارد، صورت می گیرد. (22) هنگامی که یک علامت با شدت ثابتی ارائه می شود - علی رغم این که در آن جا سر و صداهای مزاحمی در آن زمان وجود دارد - درک می شود و فرد که معمولاً مشاهده گر نامیده می شود، باید تصمیم بگیرد که آیا علامت ارائه شد یا ارائه نشد. اگر آن علامت در مقایسه با سر و صداهای مزاحم شدیدتر باشد، این مشکلی را ایجاد نمی کند؛ ولی هنگامی که این علامت ضعیف باشد، مشاهده گر باید یک «معیار تصمیم گیری» (23) (که معمولاً به نام بتا معروف است) اتخاذ کند و بر اساس بالاتر بودن یا نبودن مشاهده از مقدار معیار واکنش نشان دهد. قضاوت های اشتباهی که "تابع سایکوفیزیکی" را پدید می آورند، از این روند تصمیم گیری ناشی می شود. مشاهده گر ممکن است وجود علامتی را اعلام کند، در حالی که علامتی در کار نیست (اعلام غلط) (24) یا به علامتی که واقعاً وجود دارد توجه نکند. دگرگون کردن معیار تصمیم گیری اندازه نسبی، این دو نوع اشتباه را تغییر می دهد؛ اما در مجموع سبب بهبود تصمیم گیری نمی گردد؛ یعنی تصمیم گیری به وسیله افتراق پذیری (25) (که به صورت d’ نوشته شده و دی - پریم تلفظ می شود) علامت از صداهای مزاحم تعیین می شود. d’ را می توان برای هر علامت خاصی، از روی میزان نسبی تصمیم های صحیح یا غلط که در مورد چندصد مشاهده صورت گرفته، محاسبه کرد و جایگزین آستانه ی مطلق نمود. این نظریه به طور گسترده ای مورد آزمایش قرار گرفته است و علت دقیق این که ما چگونه محرک های با شدت خیلی کم را در میان انواع سر و صداها تشخیص می دهیم را مشخص کرده است. مؤلفه های اصلی نظریه علامت یابی را در شکل 2 مشاهده می کنید.

سایکوفیزیک چیست؟
نمودار 2: تشخیص علامت های با شدت پایین را به صورت دو توزیع همپوش نشان می دهد.

پی نوشت ها :

1. Sensation.
2. Perception.
3. Psychophysics.
4. Psychophysical methods.
5. absolute thresholds.
6. differential thresholds.
7. آستانه ی مطلق، یعنی حداقل شدت محرک که در 50 درصد موارد احساس می شود، و آستانه ی افتراقی، یعنی حداقل شدت لازم میان دو محرک که در 50 درصد موارد تفاوت آن برای آزمودنی قابل تشخیص است.
8. Psychophysical function.
9. Standard stimulus.
10. Comparison stimuli.
11. نقطه ی برابری ذهنی (PSE)، نقطه ای در طول طیف تحریک است که در آن، دو محرک غیر قابل تفکیک به نظر می رسند. برای مثال دو وزنه آن قدر به هم نزدیک هستند که نمی توان آن ها را از هم جدا کرد.
12. Point of Subjective Equality.
13. Weber's law.
14. این مقیاس را با توجه به «قانون وِبِر» چنین می نویسد: I/I که در آن «I» میزان ثابت محرک، I آستانه اختلافی و «K» مقدار ثابت است.
15. قانون لگاریتمی فخنر بدین معناست که اگر بخواهیم از یک واحد احساس به دو واحد احساس برسیم، باید شدت محرک را در عددی مثل X ضرب کنیم، و به همین ترتیب برای گذر کردن از احساس 2 به 3، باید شدّت محرک را مجدداً در X ضرب کنیم. و فرمول آن چنین است: S=K log I + A؛ یعنی احساس = مقدار ثابت و بر × لگاریتم شدت محرک + مقدار آستانه ی مطلق.
16. magnitude estimation.
17. magnitude production.
18. Steven's Power law.
19. قانون توانی استیونس: بر اساس این قانون مقدار احساس با توان شدت محرک افزایش پیدا می کند. این قانون بدین معناست که اگر بخواهیم، مثلاً از احساس 1 به احساس 2 برسیم، باید محرک را به توان 2 برسانیم. این توان با توجه به روش های متفاوت برابرسازی ذهنی، متغیر است.
20. audiogram.
21. Theor of signal detection.
22. این نظریه می خواهد بگوید حساسیت نسبت به یک علامت، تنها حاصل شدت آن نیست؛ بلکه با مقدار سر و صدای موجود، انگیزه آزمودنی و ملاک هایی که او برای پاسخدهی تعیین می کند، رابطه دارد.
23. decision criterion.
24. False alarm.
25. discriminubility.
منبع مقاله :
کریستنسن، یان و هاگ واگنر و سباستین هالیدی؛ (1385)، روان شناسی عمومی، گروه مترجمان، قم، مرکز انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (رحمه الله)، چاپ اول




 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط