پوست ما چگونه لمس، فشار و دما را حس می کند؟

سه نوع گیرنده اصلی حس لامسه وجود دارد که در احساس تماس و فشار نقش دارند؛ هر چند کارکردهای خاصّ این گیرنده ها به وضوح شناخته نشده اند. پراکندگی این گیرنده ها روی سطح بدن یکنواخت نیست؛ در نتیجه میزان حساسیت
سه‌شنبه، 1 بهمن 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پوست ما چگونه لمس، فشار و دما را حس می کند؟
 پوست ما چگونه لمس، فشار و دما را حس می کند؟

 

نویسندگان: یان کریستنسن، هاگ واگنر و سباستین هالیدی
مترجمان: ابوالقاسم بشیری، جمشید مطهری و رحیم میردریکوندی



 

حس های پوستی:

حس لامسه و فشار:

سه نوع گیرنده اصلی حس لامسه وجود دارد که در احساس تماس و فشار نقش دارند؛ هر چند کارکردهای خاصّ این گیرنده ها به وضوح شناخته نشده اند. پراکندگی این گیرنده ها روی سطح بدن یکنواخت نیست؛ در نتیجه میزان حساسیت در نواحی مختلف بدن، بسیار متفاوت است. همه گیرنده های حس لامسه با تحریک مداوم، سازگار می شوند و هنگامی که وضع تغییر می کند، به سرعت به حالت قبل برمی گردند.

حس درد:

حس درد از این لحاظ که بین تحریک گیرنده ها و احساس ناشی از آن، ارتباط مستقیم بسیار کمتری وجود دارد، از دیگر حس های پوستی متفاوت است. احساس های درد ممکن است در اثر شرایط و حالات روان شناختی تغییر کند، و ظاهراً فرآیندهای شناختی نقش مهمی در این تجربه ایفا می کنند؛ هر چند که مکانیزم های آن هنوز هم روشن نیستند.

حس دما:

پوست، گیرنده هایی برای گرما و سرما دربردارد که به طور نامنظم در سطح بدن پراکنده اند. احساس های گرما و سرما به دامنه ی محدودی از درجه حرارت که صفر فیزیولوژیکی نامیده می شود، ارتباط دارند که در آن دماها، گرما و سرمایی احساس نمی شود. انسان ها به راحتی با تغییرات دما سازگار می شوند؛ هر چند که خارج از دامنه یپوست ما چگونه لمس، فشار و دما را حس می کند؟ باشد که معمولاً احساس سرما یا گرما خواهد بود.

احساس وضعی - عضلانی:

طیفی از گیرنده هایی که در ماهیچه ها، مفصل ها و زردپی ها قرار گرفته اند، اطلاعاتی را درباره ی وضعیت های مربوط به دست و پای ما و سنگینی که رویِ ساختار استخوانی ما است، فراهم می کند. این گیرنده ها احساس های آگاهانه پدید نمی آورند؛ ولی کارکرد مناسب آن ها برای کنترل حرکت و وضعیت بدن، لازم است.

دستگاه دهلیزی:

مجاری نیمه دایره و کیسه های دهلیزی، بخشی از گوش درونی را تشکیل می دهند و اطلاعاتی درباره ی جهت یابی فضایی و حرکت چرخشی ما فراهم می کنند. این اطلاعات برای حفظ تعادل ما ضروری است.

حس بساوایی (لامسه) و فشار:

سه نوع سلول گیرنده اصلی وجود دارند که نسبت به لمس حسّاس اند: سلول های حلقوی (1) که در ریشه های مو یافت می شوند؛ دانه های پاچینی (2) که در پوست های بدون (3) مو قرار دارند، و پایانه های عصبی آزاد (4) که گیرنده های اختصاصی ندارند و در هر نوع پوستی یافت می شوند. علی رغم تفاوت ساختاری، به نظر می رسد این سه نوع سلول به صورت افتراقی به انواع خاصی از محرک ها حساس نیستند و سبب احساس های متفاوت نمی شوند.
حساسیت پوست به فشار در نواحی مختلف بدن، متفاوت است؛ به گونه ای که کاملاً با پراکندگی سلول های گیرنده ارتباط دارد. حساسیت به وسیله آستانه دو نقطه ای (5) اندازه گیری می شود که حداقل فاصله بین دو نقطه ی روی پوست است به این صورت که اگر جسم تیزی روی آن دو نقطه فشار آورد، به خوبی قابل شناسایی است. کمترین فاصله آن سر انگشتان و بیشترین آن در پشت عضلات ساق پا است (شکل 1). فشار ممتد روی پوست، منجر به سازگاری (6) و کاهش یا حتی از بین رفتن کامل احساس می شود. سازگاری موقعی که محرک حرکت می کند یا از لحاظ شدت تغییر می یابند، به سرعت به حالت قبل برمی گردد.
ما می توانیم شیوه ی استخراج اطلاعات فضایی مبسوط و پیچیده ای را از طریق تغییرات فشار روی پوست بیاموزیم؛ مثلاً یک خواننده با تجربه خط بریل (7) در هر دقیقه می تواند تقریباً صد کلمه بخواند، و همه ی ما به آسانی شناسایی اشکال سه بُعدی را صرفاً به وسیله ی حس لامسه یاد می گیریم. آزمایش های جانشین سازی بینایی - لامسه (8) نشان می دهد که با مقداری تلاش، ما نیز می توانیم بیاموزیم که اطلاعات فضایی را بازیابی کنیم که از الگوی محرک های لرزشی بر روی سطح پوست که از تصویر ویدئویی تبدیل شده، به دست آمده است.
پوست ما چگونه لمس، فشار و دما را حس می کند؟
شکل 1. آستانه های حسی دو نقطه ای برای سطح بدن. کپی از اتکینسون، آر. اِل. اتکینسون، آر. سی، اسمیت، اِی، ای و بِنْ، دی. جی (1993)، مقدمه ای بر روان شناسی. چاپ یازدهم. انتشارات هارکورت، اورلندو، الف اِل.

حس درد

حس درد از دیگر حواس از این لحاظ تفاوت دارد که می تواند تقریباً در هر ناحیه از بدن (از جمله اندام های داخلی و گهگاه در بخش هایی از بدن که قطع شده است) احساس شود. همچنین حس درد ممکن است در نقطه ای از بدن تجربه شود؛ در حالی که در واقع از جای دیگری ناشی می شود و به نام «درد برگشتی» (9) معروف است. گمان می رود گیرنده های درد (که گیرنده حسی حساس به درد نامیده می شود) پایانه های عصبی آزادی باشند که در همه جای پوست و نیز در مفصل ها، عضلات و در خیلی از اندام های داخلیِ بدن ما یافت می شوند. طیف گسترده ای از محرک ها از جمله آسیب مکانیکی و شیمیایی بافت، شدت دما و فشار، می تواند این گیرنده ها را تحریک کند. با این همه، ارتباط بین شدت درد و گستردگی ضایعه، ممکن است از آسیب جزئی با درد شدید تا آسیب شدید با درد کم در نوسان باشد.
پاره ای از عوامل روان شناختی؛ از جمله حالت هیجانی، انتظارات و شرایط اجتماعی می توانند تجربه ی درد را تغییر دهند و محرک های مختلف می توانند درد با کیفیت متفاوت را ایجاد کنند. محرک های پوستی شدید، اما غیر دردناک (نظیر سائیدن و خراشیدن) می توانند تجربه درد را در محل آسیب بپوشاند. بیان قواعد کلی درباره ی ویژگی های سایکوفیزیک دارد، امر دشواری است؛ زیرا آستانه ها به طور قابل ملاحظه ای با شرایط فردی تغییر می کنند. نظریه ی گیرنده های خاص درد نمی تواند به راحتی این تغییرپذیری را توجیه کند. با این همه، نظریه ی کنترل دریچه ای، (10) یک مکانیزم جامعی ارائه می کند که به آسیب آن، علایم ایجاد شده به وسیله مکانیزم های شناختی ممکن است انتقال پیش رونده ی علایم عصبی ناشی از گیرنده ها حسی حساس به درد را از طریق دریچه های عصبی در نخاع شوکی، کنترل کند. (11)

دما

سطح پوست، مشتمل بر نقاط حساس به دماست که به طور نامنظم پراکنده اند؛ بعضی از نقاط به گرما حساس ترند و بعضی دیگر به سرما حساسیّت بیشتری دارند. به نظر می رسد که گیرنده های دما، در پایانه های آزاد عصب قرار دارند؛ ولی مکانیزمی که محرک دما به شلیک عصبی تبدیل می کند، شناخته شده نیست.
احساس دما، - به جز در دماهای بسیار بالا و پایین - امری نسبی است. بدن در شرایط طبیعی، به دامنه ی محدودی از دما (حدودپوست ما چگونه لمس، فشار و دما را حس می کند؟ ) که صفر فیزیولوژیکی (12) نامیده می شود، سازگار می شود. هنگامی که پوست در معرض درجه حرارت های نزدیکپوست ما چگونه لمس، فشار و دما را حس می کند؟ قرار گیرد، گرمی و سردی احساس نمی کند. در هر حال، سازگاری خیلی سریع صورت می گیرد. افزایش درجه ی حرارت ناحیه ای از پوست به میزان چند درجه، منجر به احساس موقتی گرما می شود که به زودی دوباره احساسِ خنثا جایگزین آن خواهد شد. نسبی بودن احساس دما، با قرار دادن یک دست در ظرف آب گرم و دست دیگر در ظرف آب سرد تا این که هر دو دست به دمای آب سازگار شوند، به آسانی اثبات می شود؛ سپس هر دو دست را در یک ظرف آب در حدّ دمای اتاق قرار دهید؛ دستی که با آب گرم سازگار شده، احساس سردی می کند، و دستی که با آب سرد سازگار شده، احساس گرمی می کند.
به طور کلی هرچه شدت دما بیشتر باشد، مقدار زمانی که برای سازگاری صرف می شود، طولانی تر خواهد بود. سازگاری کامل در دامنه ی محدودی از درجه ی حرارت ها (حدودپوست ما چگونه لمس، فشار و دما را حس می کند؟ ) انجام می گیرد و خارج از این دامنه، به ترتیب همواره احساس سرما یا گرما خواهد بود. محرک بسیار گرم در شرایط خاصی می تواند احساس سرما را که سرمای تناقضی (13) نامیده می شود، ایجاد کند. گمان می رود این امر حاکی از آن است که پایانه های عصبی در برخی نقاط سرماگیر، به هر دو محرک سرد و گرم واکنش نشان می دهند؛ ولی خود نقاط سرماگیر تنها سبب احساس های سرما می شوند.

احساس وضعی - عضلانی

احساس وضعی - عضلانی (14) (که گاهی اوقات حس عمقی (15) نامیده می شود) به دستگاهی حسی اشاره دارد که اطلاعاتی درباره ی موقعیت نسبی اندام های حرکتی اسکلت ما فراهم می کند. ظاهراً سه نوع گیرنده مؤثر وجود دارند: دانه های پاچینی (16) (شبیه آنچه در پوست یافت می شود) که در مَفصل ها قرار دارند و در آن جا به طور مکانیکی به وسیله حرکت نسبیِ سطوحشان تحریک می شوند. این دانه ها در ماهیچه ها نیز جای دارند و به واسطه ی تغییرات در تنش تحریک می شوند؛ دانه های رافینی (17) نیز در مفصل ها واقع شده اند و به تغییراتِ در زاویه ای که استخوان ها قرار گرفتند، واکنش نشان می دهند؛ اندام های تاندونی گلژی (18) در پیوندگاه بین زرد پی و ماهیچه قرار گرفته اند و به تغییرات تنش ماهیچه ای حساس هستند. تقریباً تمام اطلاعات درباره ی وضعیت کلی بدن، از گیرنده های موجود در مفصل ها به دست می آیند. دیگر گیرنده ها، اطلاعاتی درباره ی فشار فراهم می کنند که ما را قادر می سازد وضعیت کلی بدن و میزان فعالیت ماهیچه ها در واکنش به مقدار فشار روی اسکلت بدن را تنظیم کنیم.
دستگاه وضعی - عضلانی به طور آشکار سبب احساس های قابل تشخیصی نمی شود؛ ولی با این حال، ما هیچ مشکلی در شناختن وضعیت و تشخیص موقعیت اعضا و جوارح خود در فضا نداریم؛ مثلاً ما دقیقاً می توانیم به بخش هایی از بدن خود بدون استفاده از بینایی اشاره کنیم و بدون نگاه کردن به پاهایمان، از پله ها بالا برویم. ترکیبی از اطلاعات لمسی و وضعی - عضلانی، اساس ادراک مربوط به احساس های پوستی را شکل می دهد. بررسی فعالانه ی اشیا از طریق حس بساوایی (که معمولاً با دست انجام می شود) تجربه های یکپارچه ای را درباره ی شکل، وزن، وضعیت ظاهری و غلظت آن ها فراهم می کند. توانایی ما در تشخیص اشیای معمولی با استفاده از این اطلاعات، به شناخت لمسی (19) معروف است.

دستگاه دهلیزی

دستگاه دهلیزی، در گوش درونی قرار دارد و اطلاعاتی درباره ی حرکت بدن و وضعیت آن نسبت به نیروی جاذبه فراهم می کند. این دستگاه دو جزء دارد: کیسه های دهلیزی (20) و مجاری نیم دایره. (21) دو کیسه ی دهلیزی (اتریکول و ساکول) پر از مایع بوده و با سلول های مژه دار پوشانده شده اند و حاوی کریستال های ریزی از کربنات کلسیم هستند که «اُتولیت» (22) نامیده می شوند. اتولیت ها آزادانه در آن حفره ها حرکت می کنند. دستگاه دهلیزی با خم کردن سلول های مژه دار به وسیله گوش سنگ هایی که با آن ها در تماسند، عمل می کند. هنگامی که ما ایستاده ایم و در حالت آرامش هستیم، اُتولیت ها ته نشین می شوند و سلول های مژه داری را که آن جا هستند، تحریک می کنند. هنگامی که ما حرکت می کنیم مجموعه ی اُتولیت ها - به دلیل اینرسی - به مقدار کمی حرکت می کنند و سبب می شوند سلول های اطراف یا بالای کیسه را بسته به جهت حرکت خم کنند بدین وسیله سلول های مژه دار هم به عنوان تشخیص دهنده ی نیروی جاذبه و هم برای تغییراتی که در حرکت به وجود می آید، عمل می کنند. تارهای عصبیِ کیسه های دهلیزی به نواحی گوناگون مغز، به ویژه مخچه امتداد می یابد.
عملکرد یا فعالیت اولیه (اصلی) سه مجاری نیم دایره ای این است که جهت و گستره ی حرکت چرخشی را نشان دهد. این مجاری نیم دایره ای، تقریباً در یک زاویه ی قائمه نسبت به یکدیگر قرار دارند؛ به گونه ای که هر کدام با یکی از سطوح اصلی بدن، یعنی سطح عمودی، افقی و جلو یا عقب ارتباط دارد. این نظم به مجاری نیم دایره ای اجازه می دهد تا شتاب زاویه ای (23) سر (چرخش سر به هر جهتی) را در فضای سه بُعدی نشان دهد؛ ولی این مجاری دایره ای نسبت به حرکت یکنواخت و ثابت، حساسیتی ندارند. مجاری نیم دایره پر از مایع (آندولنف) هستند و با سلول های گیرنده ارتباط خطی دارند. با حرکت سر این مایع متناسب با سلول های گیرنده حرکت می کند و سلول ها علایمی را درباره ی چگونگی حرکت ایجاد می کند.
تحریک مجاری نیم دایره ای باعث می شود که چشم ها حرکت آهسته ای در جهت مخالف آن چرخش انجام دهند و سپس به صورت موزون سریعاً به جای اولشان برگردند. این بازتاب، نیستاگموس دهلیزی (24) نامیده می شود و به ما کمک می کند که با وجود حرکت سر، یک تصویر بینایی ثابتی داشته باشیم.

پی نوشت ها :

1. basket cells.
2. Pacinian corpuscles.
3. glabrous.
4. free nerve endings.
5. two-point thresbold.
6. adaptation.
7. braille.
8. tactile-visual substitution.
9. referred Pain.
10. gate control theory.
11. یکی از قابل قبول ترین و مفیدترین تبیین ها برای انتقال و ادراک درد، نظریه ی کنترل دریچه ای است که رونالد ملزاک و پاتریک دال (1965) آن را ارائه کرده اند. این نظریه بر این فرض متکی است که به دنبال شلیک تارهای عصبی بزرگ تر، پیام های درد در تارهای عصبی کوچک تر در سطح نخاع متوقف می شود و به مغز نمی رسد (مترجم).
12. Physiological zero.
13. Paradoxical Cold.
14. kinesthesis.
15. Proprioception.
16. Pacinian Corpuscles.
17. ruffini cylinders.
18. golgi tendon organs.
19. tactual stereognosis.
20. Vestibular Sacs.
21. Semicircular Canals.
22. Otoliths.
23. anguar acceleration.
24. vestibuar nystagmus.

منبع مقاله :
کریستنسن، یان و هاگ واگنر و سباستین هالیدی؛ (1385)، روان شناسی عمومی، گروه مترجمان، قم، مرکز انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (رحمه الله)، چاپ اول



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما