شکل گیری توانایی خواندن در کودکان و بزرگسالان

زبان را می توان به شیوه های گوناگون نوشت. زبان های اروپایی - به ویژه زبان انگلیسی - الفبایی هستند. در این زبان ها اصولاً هر حرفی با یک واج یا یک صدای گفتاری تطابق دارد؛ ولی در زبان انگلیسی، این تطابق زیاد نیست.
چهارشنبه، 2 بهمن 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شکل گیری توانایی خواندن در کودکان و بزرگسالان
شکل گیری توانایی خواندن در کودکان و بزرگسالان

 

نویسندگان: یان کریستنسن، هاگ واگنر و سباستین هالیدی
مترجمان: ابوالقاسم بشیری، جمشید مطهری و رحیم میردریکوندی



 

نکات کلیدی

ماهیت زبان نوشتاری (1):

زبان را می توان به شیوه های گوناگون نوشت. زبان های اروپایی - به ویژه زبان انگلیسی - الفبایی هستند. در این زبان ها اصولاً هر حرفی با یک واج یا یک صدای گفتاری تطابق دارد؛ ولی در زبان انگلیسی، این تطابق زیاد نیست. خواندن یک نوشته نیز عبارت است از به دست آوردن معنای آن نوشته.

حرکات چشم در خواندن (2):

چشم ها روی یک صفحه به صورت پرش های متوالی (حرکات جهشی کره چشم (3)) (4) حرکت می کنند. خوانندگان ماهر وقتی یک متن عادی را می خوانند، به اندازه کافی تمرکز می کنند تا بتوانند اطلاعات نسبتاً کاملی در مورد همه واژه های موجود روی صفحه را به دست آورند.

شناسائی واژه (5):

در خواندن مهارتی، شناسایی واژه یک فرآیند پایین به بالای متکی به داده هاست؛ این فرآیند از وضعیت گفتار که به مقدار خیلی زیادی تحت تأثیر پردازش بالا به پایین است، متفاوت می باشد. در خواندن شناسایی حروف مقدم بر بازشناسی واژه نیست؛ هر دو فرآیند به طور هم زمان پیش می روند و متقابلاً همدیگر را تقویت می کنند؛ این امر واژه شناسی را تسریع می کند.

راه های رسیدن به واژه نامه (6):

در فرآیند خواندن مسیرهای مختلفی به طرف واژه نامه ی ذهنی وجود دارد. یکی از آن مسیرها، عبارت است از ارتباط مستقیم بین رشته ای از حروف که در درون فرد بازیابی می شوند و بین محلی در واژه نامه ی ذهنی. همچنین خواننده ممکن است صدای واژه را به دست آورد و در نتیجه سیستم واژگان گفتاری را به کار گیرد تا به دستیابی واژگانی نایل شود. این مسیر غیر مستقیم، بر مبنای خواندن حرف به حرف عمل نمی کند؛ بلکه از شباهت های موجود بین واژه ها و همخوانی های موجود بین صداها و گروه هایی از حروف، سود می برد.

یادگیری خواندن (7):

آموزش خواندن، یکی از اهداف عمده آموزش و پرورش به شمار می آید. بیشتر کودکان خواندن را به طور شایسته و در حدّ کافی یاد می گیرند؛ ولی عده ی نسبتاً قابل توجهی از کودکان خواندن را یاد نمی گیرند، و عده ی معدودی نیز از مشکلات خاصی در خواندن یا اختلالات خواندن در مراحل رشد رنج می برند. شناخت واژگان، از مهم ترین مشکلاتی است که کودک در یادگیری خواندن یک متن الفبایی با آن روبه رو می شود.

ماهیت زبان نوشتاری

زبان گفتاری در سیر تحول و از نظر تاریخی بر زبان نوشتاری تقدم دارد؛ ولی در جهان امروز زبان نوشتاری از اهمیت حیاتی برخوردار است؛ بنابراین روان شناسی خواندن هم به خودیِ خود اهمیت دارد و هم به جهت اطلاعاتی که به صورت عام درباره ی روان شناسی زبان در اختیار قرار می دهد.
سه نوع سیستم نوشتاری عمده وجود دارد که هر کدام از آن ها بر اساس اصول متفاوتی عمل می کنند.

لگوگرافی یا تصویر کلمه (8):

که در آن هر نماد نوشتاری یک واژه کامل را بازنمایی می کند و هیچ ارتباطی بین آن نماد و صدا وجود ندارد. زبان نوشتاری چینی، از نوع خط لگوگرافی به شمار می رود؛

هجایی (9) (سیلابی (10)):

که در آن هر نمادی صدای یک هجا را بازنمایی می کند و واژه ها به صورت هجا به هجا ساخته می شوند. زبان ژاپنی و همچنین بعضی از زبان های هندی، تقریباً از این نوع هجانگاری استفاده می کنند؛

الفبایی (11):

در این نوع خط نمادها (حروف) واج ها را بازنمایی می کند. همه ی نوشته های زبان اروپایی الفبایی هستند. در بعضی موارد (مانند زبان ایتالیایی) همخوانی بین حروف و صدا خیلی نزدیک و دقیق است. در زبان انگلیسی، یک ارتباط قوی بین حروف و صداها وجود دارد؛ ولی در بعضی موارد، تطابق بین هجی کردن و صدا، ضعیف است؛ همان گونه که در واژه هایی مانند knight (سلحشور) و two چنین ناهمخوانی به چشم می خورد.
خواندن، عبارت است از رسیدن به معنا از طریق واژه نوشتاری، و کسی که بتواند این عمل را با همان سهولتی انجام دهد که افراد معنا را از واژگان گفتاری به دست می آورند، با سواد (12) به شمار می آید. این بخش به بازشناسی واژه ها هنگام خواندن مربوط شود.

حرکات چشم در خواندن

هنگامی که متنی را می خوانیم، احساس می کنیم چشم هایمان به آرامی روی صفحه حرکت می کنند. در واقع اگر ما خوانندگان ماهری باشیم، چشم هایمان حدوداً به مدت دویست هزارم ثانیه روی یک واژه خاص خیره می شوند و آن گاه در یک حرکت جهشی سریع کره چشم (13) هشت یا نه حرف به جلو می پرد و تثبیت دیگری را به وجود می آورد. در حدود 10 درصد از این حرکات، بازگشت های به عقب (14) هستند که در آن چشم به یک نقطه ی جلوتر در متن برگشت می کند. مطالعات تفصیلی درباره حرکات چشم نشان می دهد که یک خواننده ماهر می تواند در هر خیره شدن اطلاعاتی از یک و نیم تا دو واژه را به دست آورد. چنین خواننده ای در هر دقیقه حدوداً دویست و پنجاه تثبیت دارد و تعداد سیصد واژه را می خواند. از آن جا که واژه های نوشتاری معمولاً در ظرف دویست هزارم ثانیه قابل شناسایی هستند، وقت برای استخراج اطلاعات نسبتاً کاملی در مورد هر واژه موجود در متن، وجود دارد؛ بنابراین این نظر که خوانندگان ماهر تنها چند واژه را در متن شناسایی می کنند، به طور کلی اشتباه است.

شناسایی واژه

در خواندن ماهرانه شناسایی واژه ها معمولاً به صورت خودکار، یک فرآیند پایین به بالاست. اولین مرحله این فرآیند،‌ قاعدتاً بازشناسی حروف است که واژه را تشکیل می دهند. با این وجود، آزمایش ها نشان می دهد که حروف وقتی در قالب واژه ها قرار می گیرند، راحت تر از زمانی که خودشان به تنهایی ارائه می شوند، قابل شناسایی اند. این پدیده ی برتری واژه (15) (16) نشان می دهد که شناسایی واژه نمی تواند تابع شناسایی حرف باشد؛ ولی گویا به طور هم زمان اتفاق می افتد، به گونه ای که شناسایی نسبی یک واژه، شناسایی نسبی حروفش را مسجّل می کند. چندین مدل شبکه ای عصبی و مفید برای تبیین این فرآیند وجود دارد. در همه ی این مدل ها فرض بر آن است که حروف یک واژه به موازات هم پردازش می شوند، و شناسایی حرف و واژه به طور هم زمان صورت می گیرد. این دو فرآیند همدیگر را تسهیل می کنند و این امر هم به بازشناسی واژه سرعت می بخشد و هم بازشناسی حرف را تسریع می کند.
شناسایی واژه در خواندن با فرآیندهای مشابه در گفتار، تفاوت دارد. خواندن معمولاً تکلیفی «خود - تعیین» (17) است. حروف به صورت آشکارا ارائه می شوند (برخلاف واج ها در گفتار)، و حروف در واژه های نوشتاری به موازات هم و هم زمان قابل پردازش هستند؛ در حالی که واج ها در گفتار الزاماً باید به صورت متوالی پردازش شوند. چنین تفاوت هایی وجود پردازش های مختلف را در شناسایی واژگان در خواندن و گفتار تبیین می کند.

راه های رسیدن به واژگان

برون داد فرآیند شناسایی واژه، یک بازنمایی درونی است که از رشته ای از حروف تشکیل می شود. این بازنمایی، یک صورت انتزاعی است که اطلاعات مربوط به شکل و بزرگی و کوچکی حروف را در نظر نمی گیرد. آزمایش ها نشان می دهد که آزمودنی ها در شرایط مناسب با این که به کوچکی و بزرگی حروف واژگان توجه ندارند، می توانند آن ها را شناسایی کنند.
برای دسترسی بازنمایی های درونی واژگان به واژه نامه ی ذهنی، دست کم دو مسیر وجود دارد.

1. مسیر مستقیم (18):

مسیر مستقیم عبارت است از یک نوع رابطه ای که به صورت مستقیم از رشته ی حروف یکی از مدخل های واژگان امتداد می یابد. برای مثال، رشته ی حروف س - گ مستقیماً مدخل سگ اهلی را در واژه نامه ی ذهنی فعال می کند. این مسیر شامل صدای واژه نمی شود. چینی ها باید به این سبک بخوانند؛ زیرا حروف و نشانه های زبان چینی، نماینده ی واژه های کامل هستند و چگونگی تلفظ این واژه ها را نشان نمی دهند؛ به همین صورت در زبان انگلیسی علامت & هیچ اشاره ای به صدا نمی کند؛ با وجود این، معنای واو عاطفه (and) را می دهد؛

2. مسیر غیرمستقیم (19):

در این مسیر صدای واژه واسطه می شود. در نوشته های الفبایی، حروف با صداها مطابقت دارند؛ به طوری که خوانندگان در حالی که این تطابق را می شناسند، اصولاً می توانند حساب کنند که رشته ی حروف س - گ تقریباً چه صدایی را می دهد. راه دوّم امکان دستیابی به واژه گان را با استفاده از همان فرآیندی که در مورد واژه گفتاری وجود دارد، فراهم می کند.
خوانندگان زبان انگلیسی از هر دو مسیر استفاده می کنند. شواهد دال بر استفاده از مسیر مستقیم، از واژه هایی مانند colonel (سرهنگ) و quay (بارانداز) به دست می آید که به شیوه ای غیر معمول هجی می شوند و نمی توان با استفاده از طریق واج شناسی آن ها را خواند. واژه های هم صدا (20) (21) واژه هایی هستند که به گونه ای متفاوت هجی می شوند؛ ولی به گونه ای همسان تلفظ می گردند؛ مانند واژه های peak (قله، اوج) و peek (نگاه مخفیانه). ما در این گونه کلمات به آسانی می فهمیم که چه رشته ای از حروف چه معنایی دارند. اگر چنین واژهایی از طریق مسیر واج شناسی خوانده می شدند، هیچ راهی برای شناخت این که کدام معنا مورد نظر است وجود نداشت؛ زیرا در این صورت تنها صدای واژه در دسترس می باشد.
خوانندگان زبان انگلیسی باید بتوانند از مسیر غیر مستقیم نیز استفاده کنند؛ چنان که ما می توانیم صدای کلمات غیر واژگانی نظیر tep و rass را که تنها از طریق صدای حروفشان ارائه می شوند، ایجاد کنیم. گاهی اوقات واژه هایی وجود دارد که آن ها را تنها به صورت گفتاری می شناسیم؛ ولی هرگز در متن های نوشتاری آن ها را ندیده ایم؛ در چنین جایی مسیر مستقیم انتخاب نمی شود.
با وجود این، هجای انگلیسی آن قدر بی قاعده است که تلفظ واژه ها به صورت حرف به حرف، غالباً برای تولید و ارائه یک تلفظ قابل بازشناسی کافی نیست. وقتی گروهی از حروف مانند -ight در نظر گرفته شوند، قانونمندی بیشتری ایجاد می گردد و هجی کردن انگلیسی دیگر آن قدر بی قاعده به نظر نمی رسد. شباهت ها (22) نیز می توانند سودمند باشند. اگر با واژه leak (درز) آشنا باشیم، می توانیم تلفظ واژه های beak (منقار) یا weak (سست، ضعیف) یا حتی کلمات غیر واژگانی مثل deak را پیدا کنیم.
بنابراین مسیر غیر مستقیم در انتقال حرف به صدا، به تبدیل حرف به حرف وابسته نیست. به بیان دقیق تر، مسیر غیر مستقیم برای رسیدن به یک واژه، از گروهی از حروف و شباهت ها استفاده می کند. تفاوت این مسیر از مسیر مستقیم به قوت خود باقی خواهد ماند؛‌ زیرا این مسیر اولاً روی عناصری عمل می کند که از واژه های کامل کوچک ترند، و ثانیاً در دستیابی به واژگان به صورت ویژه بر صدا تکیه می کند.
شواهد عصب روان شناختی موجود، وجود این دو مسیر را برای دستیابی به واژگان تأیید می کند. به نظر می رسد عده ای از بیماران آسیب دیده ی مغزی به علت مشکلاتی که در مسیر مستقیم پدیده آمده، در خواندن ضعیف هستند؛ ولی دیگر افراد دارای مشکلات خاص، مربوط به مسیر غیرمستقیم می باشند. این نارسایی ها را اخلال های غیر مادرزادی خواندن (23) می نامند.

یادگیری خواندن

خوانندگان ماهر برای شناسایی اکثر واژه ها از مسیر مستقیم استفاده می کنند. این وضعیت با زمانی که ما در حال یادگیری خواندن هستیم، تفاوت دارد. در قرن حاضر برای اولین بار در تاریخ، باسوادی عمومی یک هدف فراگیر است. آموزش خواندن به کودکان، مهم ترین هدف آموزش تلقی می شود. اکثریت قریب به اتفاق کودکان با آموزش مناسب، خواندن را یاد می گیرند؛ ولی یک اقلیت قابل ملاحظه ای عملاً بیسواد (24) از مدرسه فارغ التحصیل می شوند و از عهده خواندن مورد نیاز در زندگی روزمره بر نمی آیند. ادله
گوناگونی برای این امر وجود دارد: آموزش ناکافی، مشکلات هیجانی، مشکلات خانوادگی، پایین بودن بهره هوشی و غیره. گروه کوچک تری از کودکان هستند که از نظر هوش، عادی هستند و در موضوعات - غیر از خواندن - خوب عمل می کنند؛ ولی تا حدودی دارای مشکلات خاص خواندن هستند؛ این مشکلات را اختلالات تحولی خواندن (25) رشد می نامند.
ما برای این که کلمه ای را بخوانیم،‌ باید حروف الفبا را تمیز دهیم. تقریباً همه ی کودکان به این توان تمیزدهی دست می یابند و قادر به تمییز بین حروف الفبا هستند، اگرچه ممکن است در مواردی که حروف،‌ تصاویر آینه ای همدیگر هستند، مشکلاتی به وجود آید (مثلاً pها و qهای موجود در ذهن را در نظر بگیرید). ضعف و ناتوانی در شناسایی حروف، علت اصلی مشکلات خواندن به شمار نمی آید، هر چند کودکانی که با حروف الفبا آشنا هستند وقتی وارد مدرسه می شوند، نوعاً خواندن را به آسانی یاد می گیرند. این سهولت به علت آن است که این کودکان معمولاً از خانواده هایی هستند که به خواندن علاقه مند می باشند، و همچنین آشنایی فعلی این کودکان با حروف، فرآیند واژه شناسی را سریع تر و دقیق تر می کند.
ناتوانی در شناسایی واژگان در میان مشکلات خواندن، از اهمیت بیشتری برخوردار است. بیشتر کودکان در آغاز، خواندن را با بازشناسی تعداد اندکی از واژه های رایج به صورت ماده های مجزا بدون تجزیه کلمات به حروف شروع می کنند. این کار برای شروع خواندن، ممکن است شیوه ی خوبی باشد؛ ولی اشکالاتی چند دارد که عبارتند از: در این صورت هر واژه باید به طور جداگانه بازشناسی شود که این امر سبب تحمیل فشار بر روی حافظه شده و آن را خسته می کند؛ واژه ها ممکن است بر اساس ویژگی های نامناسب بازشناسی شوند (مثلاً کودک بگوید واژه elephant، طولانی ترین واژه ای است که من می شناسم)؛ کودک از عهده ی واژه های جدید بر نمی آید،‌ خواه واژه آشنا باشد یا نه. کودکان برای پیشرفت در خواندن، به رمزگشایی نیاز دارند تا این که بتوانند حروف روی صفحه را به صداها ربط دهند. وقتی به چنین توانی دست یافته باشند، قادرند روی واژه هایی کار کنند که قبلاً ندیده اند؛ معلمان در این صورت می گویند که کودکان دارای مهارت های حمله به واژگان (26) را دارا می باشند.
از همان مراحل اولیه یادگیری خواندن، کودکان برای خواندن واژهای جدید از شباهت های ساده (از نوعی که در بالا توضیح داده شد) استفاده می کنند. علاوه بر این، هر جا که تطابق مناسبی بین صدا و نوشته وجود دارد، کودکان شناسایی زنجیره ی حروف را یاد می گیرند. بدین ترتیب آن ها می توانند یاد بگیرند که حروف -eat با یک صدای خاص تطابق دارد؛ از این به بعد این امر به آن ها اجازه می دهد واژه هایی مثل beat (ضربه)، cheat (تقلب)، meat (گوشت) و زنجیره ای از دیگر واژه ها را بخوانند. با وجود این، برای انجام چنین کاری، لازم است که کودکان بتوانند به صورت آگاهانه واژه های گفتاری را به صداهای تشکیل دهنده ی آن ها تجزیه کنند. اگر کودک تشابه گفتاری بین meat, cheat, beat را بازشناسی نکند، برای خواندن واژه ها نمی تواند از تشابهات هجی کلمات حداکثر استفاده را ببرد.
این توانایی در تجزیه کردن واژه های گفتاری را آگاهی واج شناسی (27) می نامند. یکی از آزمون های مربوط به آگاهی واج شناسی، آزمون «حذف واژگان متفاوت» (28) است که در آن مجموعه ای از واژه های گفتاری از قبیل pin (سنجاق)، win (برون)، ran (دویدن)، tin (قوطی کنسرو) ارائه می شوند و کودک باید موردی را که با بقیه فرق دارد، شناسایی کند. کودکانی که پیش از توانایی خواندن در چنین تست هایی خوب عمل می کنند، بعدها خواندن را سریع تر و آسان تر از کسانی که عملکرد ضعیفی دارند،‌ یاد می گیرند. با توجه به این نکته به نظر می رسد که پیش نیاز (شرط لازم) برای یادگیری خواندن، آگاهی واج شناسی است. افراد مبتلا به اختلالات تحولی در خواندن رشدی عموماً و در آگاهی از واج ها نقص دارند.
می توان به کودکان آموزش داد تا در خواندن یا از روش کل خوانی کلمه (نگاه کن - و - بگو (29)) یا از روش آوایی (30) استفاده کنند. روش کل خوانی کلمه به کودکان یاد می دهد که واژه ها را به صورت کامل بازشناسی کنند بدون این که نگران حروف تشکیل دهنده ی این واژه ها باشند. رویکردهای آوایی که خیلی هم زیادند، بر ارتباط بین حروف، گروه های حرفی و صداها تأکید می کنند. بیشتر معلمان عملاً بر اساس چگونگی پیشرفت کودک، از هر دو روش استفاده می کنند؛ ولی شواهد به صورت جدی نشان می دهند که روش آوایی و آواها - به ویژه روش آوایی سیستماتیک که در آن آشکارا بر ارتباط بین حروف و صداها تأکید شده است - کارآمدترین رویکرد است.
کودکانی که می توانند واژه ها را به آسانی بخوانند، به ندرت در خواندن دچار مشکلات در خواندن می شوند؛ درک مطلب نیز معمولاً با توجه به خودکار بودن دستیابی واژگان، به راحتی انجام می گیرد. اساساً یادگیری خوانادن، همان یادگیری خواندن واژه هاست.

پی نوشت ها :

1. the nature of written language.
2. eye movements in reading.
3. saccades: حرکت جهشی کره چشم از نقطه ی تثبیت به یک نقطه ی دیگر. این یک حرکت بالستیک است و تقریباً بیست تا صد هزارم ثانیه طول می کشد. چون زمان واکنش حرکت ساکار حدود دویست هزارم ثانیه است، در یک ثانیه بیش از پنج حرکت مقدور نیست، و این امر موجب محدود شدن سرعت خواندن می گردد (پورافکاری).
4. saccades.
5. word identification.
6. routes to the lexicon.
7. learning to read.
8. logoraphic.
9. هجایا سیلاب، بخشی از گفتار مرکب از یک حرف صدادار یا پیوسته که به تنهایی یا همراه با چند حرف بی صدا ادا می شود (همان، ص 1470).
10. syllabic.
11. alphabetic.
12. literate.
13. rapid saccade.
14. regressions.
15. پدیده برتری واژه، مفهومی است مبنی بر این که یک حرف در واژه های آشنا، آسان تر شناخته می شود تا به طور انفرادی؛ مثلاً d در dog آسان تر شناخته می شود تا به صورت منفرد. این پدیده که به وسیله ی کاتل در 1880 توصیف شد،‌ تباینی ظریف هم دارد؛ چون ظاهراً باید شخص تک تک حروف یک واژه را بشناسد که حرفی خاص را راحت تر تشخیص دهد! چندین عامل در (WSE) دخیل اند؛ از جمله آشنا بودن واژه، املا و معنا آن و غیره (پورافکاری).
16. word superiority effect (WSE).
17. Self - Paced.
18. direct route.
19. indirect route.
20. واژه های هم صدا، کلماتی هستند که تلفظ مشابه دارند؛ اما ریشه، معنا و املای آن ها با یکدیگر تفاوت دارند؛ مثل too, two, to (پورافکاری).
21. homophonees.
22. analogies.
23. acquired dyslexias.
24. functionally illiterate.
25. developmental dyslexics.
26. word attack skills.
27. phonemic awareness.
28. odd - man - out test
29. whole word method
30. phonics (phonic metod)

منبع مقاله :
کریستنسن، یان و هاگ واگنر و سباستین هالیدی؛ (1385)، روان شناسی عمومی، گروه مترجمان، قم، مرکز انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (رحمه الله)، چاپ اول.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.