مترجمان: ابوالقاسم بشیری، جمشید مطهری و رحیم میردریکوندی
نکات کلیدی
عناصر یادگیری زبان (1):
کودکان بدون هیچ گونه آموزش خاص و با سرعت و سهولت قابل ملاحظه صحبت کردن به زبان مادری را فرا می گیرند. این پیشرفت آن قدر چشمگیر است که برخی ادعا کرده اند که این امر باید به علت عوامل سرشتی باشد. با وجود این، به دست آوردن شناخت کامل تر از بافت اجتماعی که در آن زبان فراگرفته می شود، ممکن است توضیحاتی را فراهم آورد مبنی بر این که یادگیری زبان، به مؤلفه های سرشتی خاص خیلی وابسته نیست.واج شناسی (2):
کودکان خُردسال طیف وسیعی از صداهای گفتاری را تولید می کنند. یادگیری و تبحّر در واج شناسی مستلزم حذف صداهایی است که در زبان مادری کودک از واج ها و فراگیری قواعد واج شناختی آن زبان محسوب نمی شود.یادگیری واژه ها (3):
اولین واژه ها در حدود یک سالگی به زبان کودک جای می شود و به علت تبادل ارتباطی پیش کلامی بین کودک و مراقبش گسترش پیدا می کند. این واژه ها به عنوان بخشی از جریان های عادی و آشنا در دنیای کودک، تحقق پیدا می کنند.انفجار نام بردن (فوران نام گذاری) (4):
بین هجده ماهگی و شش سالگی کودکان به طور متوسط روزانه شش واژه جدید یاد می گیرند. این کار فوق العاده بزرگ دست کم تا حدودی از طریق بافت اجتماعی ای که در آن یادگیری واژه ها رخ می دهد، تبیین می شود؛ بافتی که حمایت قابل توجهی برای این فرآیند فراهم می کند. این فرآیند همچنین از طریق راهبردهای شناختی که کودک به کار می گیرد، قابل توجیه است.یادگیری دستور زبان (5):
از لحظه ای که کودکان استفاده از عبارات دو واژه ای را شروع می کنند، نسبت به دستور زبان حساسیت نشان می دهند و تا وقتی به سن شش سالگی می رسند، بیشتر ترکیبات دستوری را به آسانی مورد استفاده قرار می دهند. این امر از طریق تقلید صورت نمی گیرد؛ زیرا بیشتر حرف های کودک تازه هستند. هنوز معلوم نیست که آیا ساختارهای زبانی سرشتی خاصی برای توجیه انفجار نام بردن یا برای فراگیری دستور زبان ضرورت دارد یا نه؟چگونگی یادگیری زبان مادری در کودکان
یادگیری فهم زبان مادری و صحبت کردن با آن، یکی از شگفت انگیزترین دستاوردهای انسانی است و به طور چشمگیر در سنین اولیه به دست می آید. نوزاد در ماه های اولیه تولد صرفاً غان و غون می کند؛ در دو سالگی واج های زبان مادری را برمی گزیند و شروع می کند به تشکیل یک گنجینه لغات و کلمات؛ در پنج سالگی چندین هزار واژه را می شناسد و بخش اعظم دستور زبانِ مادریش را نیز یاد گرفته است.این ها پیشرفت ها و مهارت های چشمگیری هستند که تا درک کامل آن ها هنوز فاصله زیادی وجود دارد. با وجود این، تحقیقات، خطوط اصلی چگونگی دستیابی به آن ها را فراهم کرده است. در این جا موضوع مهم، مقدار یادگیری زبان از طریق مکانیسم های طبیعی یادگیری می باشد. غالباً ادعا می شود که یک مؤلفه سرشتی زیربنایی - بویژه در فراگیری دستور زبان - وجود دارد؛ ولی ماهیت تفصیلی این مؤلفه خیلی کم مشخص شده است و از این رو شواهد قوی این دیدگاه بیشتر جنبه ی تبینی ندارند. برای حل و فصل این موضوع، زمینه ی فراگیری زبان باید مورد بررسی قرار گیرد. هدف از یادگیری زبان ایجاد ارتباط است و همین امر ممکن است کلید فهم فراگیری آن باشد. به ویژه ما نیاز داریم تعاملات زبانی و غیر زبانی بین کودک و والدین را مورد توجه قرار دهیم و باید شیوه های مشخصی که بزرگسالان با کودکان کم سن و سال گفت و گو می کنند، در نظر بگیریم. ممکن است که این عوامل، پشتوانه ی کافی برای تبیین یادگیری زبان بدون متوسل شدن به مؤلفه سرشتی مشخصی فراهم کنند.
واج شناسی
واج شناسی، اولین و احتمالاً ساده ترین عنصر در یادگیری زبان است. یک کودک شش ماهه انواع گوناگونی از اصوات گفتاری را تولید می کند، بخش زیادی از آن ها، خارج از ساختارهای واجی زبان مادری کودک هستند و همچنین چیزهایی را در برمی گیرند که کودک در بزرگسالی قادر به بیانِ یا تمییز آن ها نخواهد بود. تا سن هجده ماهگی، کودک عمدتاً اصوات گفتاری را تولید می کند که در زبان او واجی به شمار می آیند؛ یعنی او آموخته است که تمایزات دیگر را نادیده بگیرد. این فرآیند خیلی زود شروع می شود؛ حتی بچه های چند روزه تمایل دارند به گفته های مراقب خود گوش بدهند. یادگیری راجع به واج شناسی در سرتاسر دوران کودکی ادامه پیدا می کند. کودکان در سن دو تا سه سالگی در تلفظ واژه ها خیلی دچار اشتباه می شوند. بعضی از خطاها صرفاً به دلیل ساده سازی پدید می آیند. برای مثال، سَما به جای سرما. خطاها دیگر واضح ترند؛ مثلاً کودک به جای حرف «ر» حرف «ی» را در کلماتی مانند «ریسمان، رفت، و...» به کار می برد؛ ولی در کلمات دیگری مانند «برو» و «بخور» اشتباه نمی کند. واضح است که چنین خطاهایی به علت ضعف در تولید صدا نیستند. به بیان دقیق تر، چنین خطاهایی دلالت می کنند که کودک در حال یادگیری قواعد واج شناسی زبان خود می باشد؛ ولی در این فرآیند مرتکب برخی خطاها می شود. فرآیند یادگیری واج شناسی برای چند سال همگام با دستیابی پی در پی کودک به قواعد پیچیده تر ادامه دارد.یادگیری واژه ها
نخستین واژه ها بر اثر ارتباطات پیش کلامی به وجود می آیند. کودکان دو یا سه ماهه به نوبت با مراقبان خود ارتباطات متقابل برقرار می کنند. آن ها به همدیگر زل می زنند، و مراقب با به کارگیری واژه ها به صورت شمرده با کودک حرف می زند، و سپس مکث می کند و منتظر «پاسخ» کودک می ماند. شروع این مکالمات در این سن، عمدتاً با مراقب است. تا سن هفت ماهگی این تعاملات بیشتر به صورت مساوی بین کودک و مراقبتش تقسیم می شود و از هفت ماهگی به بعد، اشیاء و افراد دیگر غیرخودشان را نیز در بر می گیرد؛ این فرآیند به روابط «بین فردی ثانویه» (6) معروف است و در مواقعی که به شیء مورد علاقه هر دو نگاه می کنند یا با آن در حال بازی کردن هستند، این تعامل آشکارتر می شود. در این موقعیت ها، مراقب کودک معمولاً اشیاء یا عمل های خیلی مهم را نام می برد. نوع صحبت کردن با کودکان در این سن غالباً زبان مادرانه (7) نامیده می شود (هر چند تمام کسانی که با کودکان کم سن و سال صحبت می کند نیز، از آن استفاده می کنند). جملاتی که در این سن برای گفت و گو با کودکان به کار می رود، کوتاه و از لحاظ دستوری ساده هستند؛ واژه های مهم تکرار می شوند و الگوهای آهنگ صدا به صورت مبالغه آمیز ارائه می شوند. زمینه و طرز بیان هر دو، احتمالاً تداعی کلمات و معنای آن ها را برای کودک تسهیل می کند، و در حدود نه ماهگی به نظر می رسد که کودکان چند واژه یا عبارت از قبیل بای بای کن یا آب می خواهی؟ را می فهمند؛ یعنی واژه ها و عباراتی که در موقعیت های آشنا و مرسوم به کار می روند.در همین سنین کودکان شروع به تولید اولین واژه ها می کنند. این واژه ها اصواتی هستند که ممکن است صدایی شبیه واژه بزرگسال را نداشته باشند؛ ولی همواره به وسیله کودکان به کار می روند و مراقبان آن ها نیز این واژه ها را می فهمند. بیشتر این واژه های بسیار اولیه، احتمالاً اسم هستند؛ ولی تفاوت های فردیِ زیادی در تکرار دسته های مختلف واژه ها وجود دارد. این تفاوت های فردی به آشنا بودن و جالبی اشیاء و جریانات روزمره در دنیای کودک بستگی دارد. این واژه ها احتمالاً شامل چیزهایی مثل هاپو، جوراب، تمام شد و (بویژه) نه! می باشند. کودک ممکن است یک واژه را برای نامیدن چیزی به کار ببرد؛ ولی این کار می تواند فقط نیمی از موارد استفاده ی اولین واژه ها را توجیه کند. این واژه ها همچنین برای خاطر نشان کردن تغییرات (تمام شد) برای اشاره به چیزهایی که فعلاً حاضر نیستند و واداشتن دیگران به انجام دادن کارهایی که کودک خود قادر به انجام دادن آن ها نیست (شیر بده)، مورد استفاده قرار می گیرند.
انفجار (فوران) نام گذاری (8)
در حدود سن هجده ماهگی بیشتر کودکان تقریباً پنجاه کلمه را تشخیص می دهند. این تعداد در محدوده ی همین سن، خیلی سریع شروع به افزایش می کند و تا سن شش سالگی کودکان نوعاً دارای گنجینه ی لغات ده هزار واژه ای هستند؛ بنابراین آن ها در خلال این سنین روزانه شش واژه یاد می گیرند.یادگیری معانی واژه ها قطع نظر از الزاماتی که برای حافظه ایجاد می کند، مسائل عمده ای را مطرح می نماید؛ مثلاً وقتی کودکی واژه جدیدی را می شنود، چگونه تصمیم می گیرد که این واژه بر چه چیزی دلالت می کند؟ وقتی پدرش می گوید گوسفندی این جاست. کودک چگونه می فهمد که واژه ی گوسفند به چه چیزی اشاره دارد؟ به یک حیوان پشمالو، به مزرعه ای که گوسفند در آن است، گوش آن گوسفند، به روز خوب و آفتابی، یا تعداد بی شماری از احتمالات دیگر؟ همه این ها به نظر غیر ممکن می آید؛ ولی یک تحلیل مناسب نشان می دهد که منابع اطلاعاتی گوناگونی هستند که به انجام دادن این کار کمک می کنند.
اولاً، خود موقعیت معمولاً به وسیله ی زمینه، شدیداً محدود می شود؛ مثلاً پدر به گوسفند اشاره می کند، و گوسفند خودش یک چیز مشخصی است. روی کلمه مورد نظر، معمولاً تأکید زیاد می شود و احتمال دارد که تکرار هم بشود. جمله ی مذکور ممکن است قسمتی از یک زنجیره ی مبادلاتی باشد که همه آن ها مربوط به حیوانات هستند؛ بنابراین از قبل، توجه روی واژه های مربوط به حیوان متمرکز می باشد. همه ی این ها به کودک کمک می کند تا به مصداق درست این واژه پی ببرد.
یادگیری واژگان با دسته بندی ارتباط نزدیکی دارد و کودکان در سن یک سالگی دسته بندی هایی شبیه دسته بندی های بزرگسالان را به کار می برند. کودکان، دنیا را به اشیاء و موضوعات جداگانه ای تقسیم می کنند؛ برخی از این اشیاء موجودات زنده اند و می توانند بر اشیای دیگر اثر بگذارند، و بقیه موجودات غیر جاندارند که مستقلاً نمی توانند روی موجودات دیگر اثر بگذارند. این دسته بندی های بسیار اساسی برای این شکل گرفته اند تا ما بتوانیم دنیا را به صورت مؤثر بازنمایی کنیم، و احتمالاً این دسته بندی در میان همه ی پستانداران عالی مشترک می باشد. این چنین بازنمایی غیر کلامی از جهان پیرامون، برای کودکان ساختاری را فراهم می کند که بر اساس آن، کودکان نه تنها واژه ها بلکه جملات ساده ای مانند «سگ به دنبال توپ می دود» را می سازند. از آن جا که کودکان اشیاء را به این صورت طبقه بندی می کنند، بعید است که آن ها گزینه هایی را که در این جا از نظر منطقی احتمال آن وجود دارد (مثل پای چپ جلو و دم گوسفند) معانی احتمالی واژه گوسفند در نظر بگیرند.
به نظر می رسد کودکان تصور می کنند که دو واژه اساساً نمی توانند معنای همسانی داشته باشند، و هر شیئی فقط یک نام دارد؛ بنابراین واژه ی جدید «گوسفند» با هر چیزی که کودک از قبل نام آن را می داند (مثل سگی که در حیاط راه می رود و پرنده ای که در هوا پرواز می کند) پیوند نخواهد خورد. از آن جایی که گاهی شیئی واحد در واقع به صورت های گوناگونی مورد اشاره قرار می گیرد، برای کودک موقعیت دشواری به وجود می آید. بر اساس شرایطی که وجود دارد، یک شیء واحد می تواند تیبل (9) (10)، گربه، یک حیوان یا حیوان خانگی باشد. کودکان به جز نام های شخصی تمایل زیاد دارند که اشیاء را به صورت نیمه انتزاعی (سطوح میانی انتزاع) نام گذاری کنند. سوگیری های کودک در نام گذاری اشیاء در زمان تلاش برای تعیین معانی واژه ها، باید انتخاب درست را برای او آسان تر نماید.
البته کودکان همیشه معنای صحیح یک واژه را پیدا نمی کنند. آن ها غالباً یک واژه را به طور گسترده به کار می برند؛ از این رو واژه «سگ» ممکن است برای هر حیوانی که خیلی بزرگ نباشد، مورد استفاده قرار بگیرد یا (به گونه ای شرم آورتر) ممکن است هر مردی «بابا جون» نامیده شود. این نوع «تعمیم های افراطی (11) (12)» در خلال ماه های اول یادگیری واژه ها متداول هستند؛ ولی پس از آن در مقایسه با قبل خیلی کم می شوند؛ یعنی در خلال این که کودک واژه های بیشتری را یاد می گیرد، موارد تعمیم افراطی نیز کاهش می یابد.
سرانجام، همین طور که کودکان با زبان مادری شان آشنا می شوند، استفاده از علایم و نشانه های دستوری برای کشف معنای واژه های جدید را آغاز می کنند؛ بنابراین کودک کم کم می آموزد که در زبان انگلیسی، واژه ای که به ed- ختم شود، احتمالاً قسمتی از یک فعل می باشد، و واژه ای که با حرف تعریف the آغاز شود، احتمال دارد که یک اسم باشد. این امر مصداق های احتمالی یک واژه جدید را محدودتر می کند.
هیچ کدام از نشانه های فوق به تنهایی تبیین نمی کنند که کودکان چگونه می توانند کشف کنند که واژه ها به چه چیزی اشاره دارند اما مجموعه ی این علامت نشانه ها در موقعیت های تکراری و محاوره ای آشنا تا اندازه ای تبیین می کند که چگونه این کار عظیم ظاهراً غیر ممکن، تحقق می یابد.
یادگیری دستور زبان
تقلید مستقیم کودکان از گفتار بزرگسالان نقش مهمی در یادگیری واژه ها ایفا می کند؛ ولی کودکان دستور زبان را از طریق تقلید یاد نمی گیرند. اصولاً زبان امری ابتکارآمیز است، و بسیاری از کودکان خُردسال کلمات مرکبی درست می کنند که قبلاً هرگز آن ها را نشنیده اند؛ مانند: پیشی تمام شد (13) (14) یا گوسفندان به خانه رفتند (15). ضبط مشروح سخنان اولیه کودکان حاکی از این است که تعداد کمی از کودکان به طور مستقیم از بزرگسالان تقلید می کنند؛ بیشتر سخنان آنان ابداع خودشان می باشد.انواع اشتباهاتی که کودکان در یادگیری دستور زبان مرتکب می شوند، غالباً اطلاعات مهمی را در بردارد. برای مثال، در زبان انگلیسی، زمان گذشته ی یک فعل، با پسوند ed- نشان داده می شود. با وجود این، افعال فروانی وجود دارند که بی قاعده اند؛ مانند - go که گذشته ی آن می شود went یا tell که گذشته ی آن می شود told. در ابتدا، کودکان ممکن است این شکل های فعلی را درست به کار ببرند؛ ولی بعداً شروع می کنند به درست کردن بیش از حد فعل های با قاعده؛ (16) مانند goed یا telled. این امر فعلی ممکن است برای چندین سال ادامه پیدا کند تا زمانی که سرانجام با صورت بی قاعده ی صحیح جایگزین شوند. این قاعده مند کردن های افراطی فعل ها، خیلی فراگیر و متداول نیست؛ ولی درباره فراگیری دستور زبان آموزنده اند؛ زیرا نشان می دهد که چگونه کودکان به جای تک واژه ها، قوانین دستوری را یاد می گیرند. همچنین قاعده مند کردن های افراطی نشان می دهند که چگونه کودکان از قواعدی که یاد گرفته اند، به درستی یا به غلط استفاده می کنند.
معمولاً، کودک در حدود دو سالگی اولین شواهد مبنی بر یادگیری دستور زبان را درست هم زمان با قرار دادن دو یا سه واژه در کنار هم، بروز می دهد. این گفته های دو یا سه کلمه ای کودک پیوندهای تصادفی واژه ها نیست؛ بلکه قانونمندی هایی را نشان می دهد. (مثال ها از زبان انگلیسی برگرفته شده اند؛ زیرا بیشتر تحقیقات زبان شناسی روی این زبان انجام شده است. بررسی هایی که روی زبان های دیگر انجام شده، نشان می دهد که اصول کلی یادگیری دستور زبان در زبان های دیگر نیز، شبیه زبان انگلیسی است؛ گرچه در جزئیات تفاوت های زیادی با هم دارند). تغییرات زیادی در هر کدام از واژگان پدید می آید؛ ولی یکی از الگوهای رایج، آن است که کودکان یکی از واژه هایی را که به صورت مکرر به کار می رود، با یکی از واژه های دیگر ترکیب می کنند؛ مثلاً در جمله ی «نوشیدنی تمام شد»، «بابا تمام شد»، «همه پیشی ها تمام شد» به چشم می خورد. معمولاً کودکان از ترتیب کلمات استفاده می کنند تا نقش های گزاره ای را نشان دهند؛ بنابراین «توپ را پرتاب کن» و «توپ پرتاب» برای بیان چیز واحدی به کار نمی رود. حتی شواهدی وجود دارد دال بر این که کودکان در مرحله ی تک واژه ای به ترتیب واژه ها در جملات حساس هستند. از آن جا که ترتیب کلمه در زبان انگلیسی و بسیاری از زبان های دیگر یکی از صناعات دستور زبانی بسیار مهم به شمار می آید، این قانونمندی ها شواهد مهمی برای حساسیت نشان دادن نسبت به دستور زبان در مراحل نخستین تولید زبان، هستند.
پس از سن حدوداً دو سالگی، میانگین طول سخنMLU) (17)(18) ) (طبق میانگین طول سخن به جای کلمات تعداد واژک های دستوری؛ بنابراین کلماتی مانند dog-s یا jump-ed هر کدام دو واژکی به شمار می آیند) به سرعت افزایش می یابد؛ اگرچه در این جا نیز تفاوت های فردی قابل ملاحظه ای وجود دارد (به شکل 1 نگاه کنید). در آغاز، واژه های دستوری احتمالاً به علت نواقص حافظه و مشکلاتی که در طرح تولید جملات چند واژه ای دارد، حذف می شوند. به دنبال آن «مرحله ی (19) تلگرافی» (20) قرار دارد که در آن صور پیچیده تر گفتار، مانند «آن کتاب است» یا «من در حال قدم زدن هستم» ظاهر می شوند، و نهایتاً شکل های پیچیده تری مثل پرسش های تک جمله ای به خوبی فراگرفته می شوند؛ جملاتی مانند «شوخی می کنید، مگر نه؟»، «من شما را دیدم، این طور نیست؟». حتی بزرگسالان در تشخیص قواعد مربوط به چنین عباراتی، مشکل دارند؛ ولی با این حال، کودکان این قواعد را ظاهراً راحت تر فرامی گیرند. کودکان باید به گونه ای قواعد دستوری انتزاعی را از گفتار غالباً غیر دستوری ای که از اطرافیان می شنوند، به دست آورند. علاوه بر این، والدین به ندرت دستور زبان کودکان را تصحیح می کنند؛ بنابراین کودکان معمولاً بازخوردی را که در کشف قواعد مفید و مؤثر باشد، دریافت نمی کنند.
شکل 1. تفاوت های فردی در افزایش میانگین طول سخن در سال های اول زندگی. به نقل از بروان. اِی (21) (1973) یک زبان اولیه، انتشارات دانشگاه هاروارد، کمبریج، ام آ (MA)
این واقعیت ها عده ای از پژوهشگران را به این فکر واداشت که باید احتمالاً یک مؤلفه سرشتی در کار باشد که انواع گوناگون دستور را تعیین می کند، و کودکان از همین اطلاعات استفاده می کنند و دستور زبانی را که به زبان خودشان اختصاص دارد، به دست می آورند. عده ای معتقدند همان طور که در مورد یادگیری واژه ها صدق می کند، عوامل گوناگون دیگری وجود دارد که کودکان را بدون کمک گرفتن از آگاهی های خاص فطری در یادگیری دستور زبان قادر می سازد. این ها بحث های فنی و پیچیده ای هستند، و این مسأله چه بسا در آینده به صورت نهایی حل شود.
پی نوشت ها :
1. the elements of language learning.
2. phonology.
3. Learning words.
4. the naming explosion.
5. learning syntax.
6. secondary intersubjectivity.
7. motherese.
8. the naming explosion.
9. تیبل، از نام جادوگر انگلیسی پرس تیبل (Percy tibble) گرفته شده که می توانست باجه ی فروش بلیط را چنان نشان دهد که گویی زنی با اره دو نیم می شود.
10. Tibble.
11. overextensions.
12. تعمیم افراطی، گسترش کاربرد یک واژه برای موقعیت ها یا رویدادهایی ورای آنچه معمولاً کاربرد دارد. این نوع تعمیم در کودکان بیشتر دیده می شود (پورافکاری).
13. در حالی که «تمام شد».
14. Pussy all - gone.
15. Sheeps goed home.
16. over - regularized.
17. mean legth of utterance (MLU)
18. میانگین طول سخن، معیار رایجی برای سنجش میزان مهارت کودکان در حرف زدن است که با شمارش تعداد واژه ها یا واژک های به کار برده شده در نمونه ای از صحبت به عمل می آید. هر چند معیار خیلی ظریفی از نظر انعکاس مهارت کودک در استفاده از شکل های دستوری یا معنایی نیست، معهذا برای ارزیابی تخمینی مرحله رشد زبان و مقایسه کمّی کودکان با هم، وسیله مناسبی است (پورافکاری).
19. صحبت تلگرافی، یعنی مطالب زیادی را متکلم در قالب جملات کوتاهی بیان کند و واژه های غیر ضروری را حذف کند. این حذف انتخابی به یک پیام تلگرافی شباهت دارد. این نوع حرف زدن، در مراحل ابتدایی یادگیری زبان در کودکان دیده می شود (همان).
20. telegraphic.
21. Brown, A
کریستنسن، یان و هاگ واگنر و سباستین هالیدی؛ (1385)، روان شناسی عمومی، گروه مترجمان، قم، مرکز انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (رحمه الله)، چاپ اول.