مترجمان: ابوالقاسم بشیری، جمشید مطهری و رحیم میردریکوندی
نکات کلیدی
دلبستگی: (1)
دلبستگی، رابطه ای عاطفی و هیجانی است که فردی را با فرد دیگر پیوند می دهد. به نظر می رسد تأمین آرامش هیجانی و عاطفی، پایه اصلی دلبستگی را در زمان طفولیت به وجود می آورند. نبود دلبستگی قوی در دوران طفولیت (محرومیت مادری) می تواند به شکست در رشد و نمو، آشفتگی هیجانی و رشد هوشی محدود منجر شود. اگر کودک پیش از حدود دو سالگی به محیطی آکنده از محبت منتقل شود، ممکن است این آثار تا حدودی قابل جبران باشند.انواع دلبستگی: (2)
موضوع دلبستگی با استفاده از موقعیت ناآشنا، مورد بررسی قرار گرفته است. از واکنشی که کودک در برابر جدایی از مادر نشان می دهد، می توان انواع دلبستگی از ایمن، اضطراب آمیز یا دوری گزین، یا اضطراب آمیز یا دوسوگرا را پیش بینی کرد. کودکانی که دلبستگی ایمن دارند، در دوره ی پیش دبستانی کودکانی محبوب تر و اجتماعی ترند. هنوز معلوم نیست که الگوهای متفاوت دلبستگی آیا ناشی از رفتار مادرانه است یا مربوط به تفاوت های مزاجی.نقش دیگر مراقبان در دلبستگی کودک: (3)
دلبستگی به همه مراقبت کنندگان و به بیش از یک نفر نیز شکل می گیرد. در دلبستگی کودک به پدر و مادر تفاوت هایی به چشم می خورد. احتمالاً کودکان بیشتر برای دستیابی به آرامش به مادر و برای بازی به پدر رو می آورند. با توجه به نحوه ی مراقبت و مدت زمانی که کودک از مادر دور است، دلبستگی کودک به مادر تحت تأثیر مهد کودک قرار می گیرد. هرچه مراقبت مهد کودک از کیفیت بیشتری برخوردار باشد، آثار مفیدتری خواهد داشت.نقش های جنسیتی (4) در دلبستگی کودک:
عوامل محیطی و عوامل زیستی، هر دو به رشد نقش های جنسیتی کمک می کنند. از همان ابتدای دوره ی کودکی، نحوه ی برخورد با دختر و پسر متفاوت است. کودکان در حدود هجده ماهگی، عمل طبق قالب های ویژه ی جنسیتی را آغاز می کنند؛ و این رفتارها را غالباً بزرگسالان به صورت انتخابی تقویت می کنند.دلبستگی
دلبستگی، رابطه ای عاطفی است که سبب پیوند فردی با فرد دیگر می شود. به عقیده ی زیگموند فروید (5)، پایه و اساس دلبستگی همان چیزی است که کودک را با فردی که نیازهای اساسی او را تأمین می کند (یعنی مراقب اولیه) پیوند می دهد. این امر در درجه ی اول به عنوان تغذیه تفسیر شده است که به طور ضمنی بیان می دارد که موضوع دلبستگی، مادر خواهد بود. هاری هارلو (6) در دهه ی 1950 بچه میمون های آزمایشگاهی (رزوس) را از مادرانشان جدا کرد و آن ها را به تنهایی در قفس هایی نگهداری می کرد که در آن قفسه ها دو میمون بدلی (مصنوعی) نیز قرار داشتند. یکی از آن میمون های بدلی، بدنی سخت و سفت و پوشیده از سیم داشت و دیگری، نرم و پوشیده از پارچه. وقتی بچه میمونی وحشت زده می شد و می ترسید، به طرف میمون بَدَلی که بدنی نرم داشت می دوید و محکم به آن می چسبید؛ حتی اگر میمون بَدَلی دیگر شیشه ی شیر و پستانک به همراه داشت و می توانست غذای بچه میمون را تأمین کند. این آزمایش نشان می دهد که اساس، دلبستگی به آرامش و آسودگی بوده است نه تغذیه. آثار پرورش این میمون ها به صورت تنها و جدای از مادر تأثیرات گسترده ای بر آن ها گذاشت. این بچه میمون های آزمایشگاهی وقتی که بعداً در جمع میمون های دیگر قرار گرفتند، نمی توانستند به صورت عادی و طبیعی بازی کنند، حالتی گوشه گیر و در رفتار جنسی نیز مشکل داشتند.این بچه میمون ها در حالی بزرگ شده بودند که هیچ گونه تماسی با سایر میمون ها نداشتند؛ از این رو ممکن است استدلال شود که این آثار نتیجه نگهداری آن ها در تنهایی است، نه به سبب نبود دلبستگی به مادر. نوزادهای انسان نیز هنگام ترس به یکی از والدین می چسبند و به نظر می رسد این کودکان به اسباب بازی هایی که می شود در آغوش گرفت یا حتی به تکه های پارچه دلبستگی پیدا می کنند. مطالعه روی کودکانی که در مؤسسات بزرگ می شوند که در آن جا از حداقل توجه انسانی برخوردارند، نتایج مشابهی را نشان داد. این کودکان در رشد و شکوفایی خود با شکست مواجه شدند و از نظر هیجانی دچار اختلال شده و رشد هوشی محدودی را نشان دادند. برخلافِ میمون های هارلو، این کودکان نوعاً با کودکان دیگر در تماس بودند و امکان برقراری ارتباط برایشان فراهم بود؛ بنابراین به نظر می رسد که نبود مادر، عامل مهمی در ایجاد مشکلات رشدی است؛ یعنی سندرم محرومیت مادری (7) (8) را به وجود می آورد.
بر اساس نظر جان بالبی (9) دلبستگی مادر - کودک برای رشد هیجانی، اجتماعی، و در نتیجه رشد شناختی، مهم و سرنوشت ساز است. این دلبستگی از تمایلات فطری نوزاد به جست و جو و حفظ تماس با یک بزرگسال که معمولاً مادر است، ناشی می شود. افزون بر این، در این جا الگوی حیوانی این نوع تمایلات فطری نیز وجود دارد. کردارشناسانی مانند کُنراد لورنتس (10) اثبات کرده اند که پرندگانی که تازه از تخم بیرون آمده اند (مثلِ غازها) اشیای متحرک را دنبال می کنند، و اگر این دنبال کردن برای چند دقیقه ادامه پیدا کند، نقش پذیری (11) (12) (اثرپذیری) اتفاق می افتد؛ به طوری که این جوجه پرنده ها چنان مادر خوانده را دنبال می کنند که گویی به آن دلبسته اند. علاوه بر این، تحقیقاتی که روی کودکانی انجام گرفته که در آغاز زندگی در مؤسسات بوده اند و تماس کمی با بزرگسال داشته اند، نشان داده است که آثار محرومیت مادری ممکن است تا حدودی جبران شود، به شرط این که این کودکان تا پیش از سن حدوداً دو سالگی به محیطی برگردانده شوند که سرشار از محبت باشد.
انواع دلبستگی
ماهیت دلبستگی، با استفاده از شیوه ای استاندارد معروف به موقعیت ناآشنا (13) مورد بررسی قرار گرفت. به این صورت که کودکی را در اتاق ناآشنا در حالی که دوره هایی از جدایی و ملاقات (تجدید دیدار) با مادر را ترتیب داده بودند، مورد مشاهده قرار دادند. در بخشی از این دوره های ملاقات فرد بزرگسالی نیز حضور داشت که برای این کودک ناآشنا بود. کودکان در سن دو تا سه ماهگی می توانند مراقب اولیه خودشان را از دیگران تشخیص دهند؛ ولی تا سن شش یا هفت ماهگی هنوز نشان نمی دهند که از غریبه ها می ترسند. درست پس از این سنین است که ترس از غریبه ها شروع می شود و حداکثر تا دو سالگی افزایش می یابد، و سپس رو به افول گذاشته و کاهش می یابد. در موقعیت ناآشنا، وابستگی بین کودک و مادر به صورت ایمن (14) اضطراب آمیز مضطرب (15)، اجتنابی (16)، یا اضطراب آمیز یا دو سوگرا (17) طبقه بندی می شود (به جدول 1 نگاه کنید).جدول 1. بعضی از ویژگی های انواع گوناگون دلبستگی، با کمک موقعیت ناآشنا نشان داده شده است.
انواع دلبستگی |
نمونه ی رفتارها در حضور فرد غریبه |
ایمن |
کودک در حضور غریبه به بازی و کاوش ادامه می دهد. |
اضطراب آمیز / دوری گزین |
غیر وابسته به مادر به نظر می رسد. |
مضطرب / دوسوگرا |
نزدیک مادر می ماند. |
*. approach – avoidance conflict |
ماهیت دلبستگی در طفولیت، رفتار بعدی در دوران کودکی را پیش بینی می کند. کودکان دارای دلبستگی ایمن، در دوران پیش دبستانی کودکانی محبوب تر و اجتماعی تر می شوند. آنان همچنین در سنین پیش دبستانی محیطشان را بیشتر کاوش می کنند، علاقه بیشتری به خواندن نشان می دهند، در فعالیت های دسته جمعی بیشتر شرکت می کنند و شاید کمتر پرخاشگر و ستیزه جو باشند. نظریه پردازان دلبستگی مثلِ ماری آینس ورس (18)، مبتکر موقعیت ناآشنا، بیان می دارد که دلبستگی ایمن، اهمیت کیفیت ارتباط مادر - کودک در رشد کودک را نشان می دهد. مادران کودکان ایمن در مقایسه با مادران کودکان مضطرب، حساسیت بیشتری به نیازهای کودک از خود نشان می دهند و بیشتر، کودکان را بلند می کنند و در بغل می گیرند. نظریه پردازان دلبستگی استدلال می کنند که تفاوت های موجود در رفتار مادران، سبب تفاوت هایی در رفتار دلبستگی کودکان می شود. در عین حال، این احتمال وجود دارد که تفاوت های فطری در مزاج های (19) کودکان، سبب واکنش های متفاوت در موقعیت ناآشنا و همچنین تفاوت در رفتار مادران شوند. احتمال دیگر این است که رفتار کودک در دوره ی طفولیت، بدان جهت رفتار دوران بعدی کودکی را پیش بینی می کند که مادر در دوران بعدی کودکی به همان شیوه دوران طفولیت با کودک رفتار می کند.
نقش دیگر مراقبان در دلبستگی کودک
واضح است که دلبستگی می تواند به هر شخصی که از کودک مراقبت می کند - زن باشد یا مرد - ایجاد شود. دلبستگی ممکن است به طور هم زمان به بیش از یک نفر تحقق یابد. برای مثال، هم نسبت به پدر و هم نسبت به مادر. این امر نسبت به پدرانی که نقش بیشتری در مراقبت از کودک بر عهده می گیرند، به طور فزاینده صدق می کند. با وجود این، تفاوت هایی در وابستگی کودک به مادر و پدر وجود دارد. شواهد موجود نشان می دهد که کودکان وقتی همراه مادر در موقعیت ناآشنا مورد آزمایش قرار می گیرند، بیشتر از زمانی که همراه پدر هستند احساس درماندگی می کنند. پدران ترجیح می دهند که به گونه ای متفاوت از مادر با کودکان رفتار کنند. آنان روی فعالیت های فیزیکی و بازی کودکان تمرکز می کنند، در صورتی که مادران ترجیح می دهند روی حرف زدن و تعاملات آرام تمرکز داشته باشند؛ از این رو می توان گفت که کودکان برای دستیابی به آرامش بیشتر، به مادر و برای بازی به پدر روی می آورند.در سال های اخیر که بیشتر مادران بلافاصله پس از وضع حمل به سر کار برمی گردند، تأثیر مهدکودک و دیگر مراقبت کنندگان جانشین، محور توجه قرار گرفته است. با در نظر گرفتن مطلب قبلی می توان نتیجه گرفت که قرار دادن کودکان زیر شش ماه نزد افراد غریبه، نباید سبب اختلال و به هم ریختگی فوری آن ها شود؛ ولی پس از شش ماهگی احتمال ترس از غریبه نشان می دهد که کودک نیاز دارد با مراقبان خود آشنایی داشته باشد.
این روزها تأثیر مراقبان جانشین، موضوعی بحث انگیز است. پاره ای از تحقیقات نشان داده اند که دلبستگی کودک - مادر در کوتاه مدت به وسیله ی مهد کودک روزانه تحت تأثیر قرار نمی گیرد؛ در حالی که از بعضی دیگر از تحقیقات فهمیده می شود که کودکان در صورتی که در هر هفته بیشتر از بیست ساعت تحت مراقبت روزانه قرار بگیرند، احتمالاً کمتر دلبستگی ایمن به مادرانشان پیدا می کنند و عامل اصلی آن نیز، احتمالاً نوع مراقبتی است که به آن ها ارائه می شود. بدون تردید مهم است که مراقبت کننده از کودک، همان مراقبت محبت آمیزی که مادر می کند به کودک ارائه کند؛ بنابراین مراقبت های انفرادی یا مراقبت در مراکز نگهداری که به اندازه کافی پرسنل دارد، احتمالاً زیان بخش نخواهد بود؛ در حالی که اگر کودک در مرکزی غیرشخصی و شلوغ تحت مراقبت قرار بگیرد، می تواند بعضی از آثار محرومیت مادری را ایجاد کند. برخی شواهد جدید نشان می دهند که کیفیت بالای مراقبت روزانه می تواند آثار سودمندی داشته باشد. برای مثال، کودکانی که در دوران طفولیت از مراقبت خوبی برخوردار بوده اند، در آزمون های تحصیلی و آزمون های کفایت اجتماعی در سنین هشت و سیزده سالگی بهتر از کودکانی که به تنهایی در منزل مراقبت شده اند، عمل می کردند.
نقش های جنسیتی در دلبستگی کودک (20)
عوامل زیستی تفاوت های ساختاری را در جنس مذکر و مؤنث ایجاد می کنند، و احتمالاً آن ها را برای رشد نقش های جنسیتی متفاوت آماده می کنند. با وجود این، عوامل محیطی در رشد نقش جنسی، اهمیت فوق العاده ای دارند. به طور کلی، جنسیت هنگام تولد، بر مبنای پیدایش اندام های تناسلی بیرونی تعیین می شود. این تعیین جنسیت، منشأ تفاوت های محیطی برای پسران و دختران است. از همان ابتدای تولد با کودکان دختر و پسر به گونه ای متفاوت رفتار می شود. این نحوه برخورد متفاوت تصورات قالبی ای که والدین و دیگران مشترکاً در مورد تفاوت های جنسی دارند، امیدها و انتظارات متفاوتی که والدین برای پسرها و دخترها دارند را منعکس می کند. در یک تحقیق آزمایشگاهی از مادران خواسته شد که با کودکی شش ماهه که «امید» یا «مریم» او را صدا می زنند، بازی کنند. یک کودک بیشتر در کار نبود؛ ولی این مادران بر اساس تصوری که از جنس کودک داشتند، به گونه متفاوت با او رفتار می کردند. اگر فکر می کردند که این کودک پسر است، بیشتر از موقعی که فکر می کردند دختر است او را با بازی های فیزیکی و جدی تر سرگرم می کدند. کودکان تقریباً در سن هجده ماهگی عمل به قالب های خاص جنسیتی را شروع می کنند، و این رفتارها را غالباً و به طور مشخص بزرگسالان تقویت می کنند. والدین بیشتر اسباب بازی های خاصِ دخترانه یا پسرانه برای کودکان تهیه می کنند، و همچنین اگر کودک با اسباب بازی بازی کند که متناسب با جنسیت او نیست، نارضایتی خود را نشان دهند.در حال حاضر تعداد اندکی از روان شناسان در موضوع سرشت - تربیت، تأثیر مستقل سرشت یا ترتیب (نظریه این یا آن) را قبول دارند. یافته هایی که در بالا به آن اشاره شد، به طور جدی عواملی محیطی را بسیار مورد اهمیت قرار می دهند. از سوی دیگر، تفاوت های جنسی در بدو تولد قابل مشاهده اند. تمایل کودکان پسر به فعالیت و تحریک پذیری، بیشتر از دختران است. گزارش هایی نیز وجود دارد مبنی بر این که پسران حتی پیش از تولد نیز فعال ترند.
پی نوشت ها :
1. attachment.
2. types of attachment.
3. other caregivers.
4. gender roles.
5. Sigmund Freud.
6. Harry Harlow.
7. سندرم محرومیت مادری، در بعضی از کودکان زیر دو سال که از مادران خود برای مدتی طولانی (بیش از سه ماه) جدا شده و در مؤسسات نگهداری می شوند، ظاهر می گردد. در این کودکان مراحل مشخصی با الگوی رفتاری قابل انتظار مشاهده می شود که عبارتند از 1. اعتراض، که در آن کودک با گریه، نالیدن، فراخواندن و جست و جوی مادر اعتراض خود را نشان می دهد؛ 2. درماندگی، که در آن کودک امید خود را برای بازگشت از دست می دهد. 3. گسستگی، که در آن کودک از نظر هیجانی خود را از مادر می گسلد، و بعضی از این کودکان از نظر عاطفی شخصیتی بدون عاطفه پیدا می کنند (پورافکاری).
8. maternal deprivation.
9. John Bowlby.
10. Konrad Lorenz.
11. نقش، پذیری اصطلاحی است که به یادگیری زودرس، سریع و اختصاصی و مستمر اطلاق می شود که خصوصاً در پرندگان دیده می شود و به وسیله آن نوزاد به مادر خود، و به طور کلی، به هم نوعان خود وابستگی پیدا می کند (همان).
12. imprinting.
13. strange situation.
14. Secure.
15. anxious.
16. avoidant or anxious.
17. ambivalent.
18. Mary Ainsworth.
19. temperaments.
20. gender role.
کریستنسن، یان و هاگ واگنر و سباستین هالیدی؛ (1385)، روان شناسی عمومی، گروه مترجمان، قم، مرکز انتشارات مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی (رحمه الله)، چاپ اول.