توصیه و تشویق مؤکدی که اسلام در توجه به علم و علما می کرد از اسباب عمده بود در آشنائی مسلمین با فرهنگ و دانش انسانی. قرآن، مکرر مردم را به فکر و تدبر در احوال کائنات و به تأمل در اسرار آیات دعوت کرده بود (1)، مکرر به برتری اهل علم و درجات آنها اشاره نموده بود (2) و یک جا شهادت «صاحبان علم» را تالی شهادت خدا و ملائکه خوانده بود (3) که این خود، به قول امام غزالی، در فضیلت و نبالت علم کفایت داشت (4) بعلاوه، بعضی احادیث رسول که به اسناد مختلف نقل می شد حاکی بود از بزرگداشت علم و علماء (5)، و اینهمه با وجود بحث و اختلافی که در باب اصل احادیث و ماهیت علم مورد توصیه در میان می آمد، از اموری بود که موجب مزید رغبت مسلمین به علم و فرهنگ می شد و آنها را به تأمل به تدبر در احوال و تفحص و تفکر در اسرار کائنات برمی انگیخت. از اینها گذشته، پیغمبر خود نیز در عمل مسلمین را به آموختن تشویق بسیار می کرد. چنانکه بعد از جنگ بدر هر کس از اسیران که فدیه نمی توانست بپردازد در صورتی که به ده تن از اطفال مدینه خط و سواد می آموخت آزادی می یافت.(6)
همچنین به تشویق وی بود که زیدبن ثابت زبان عبری یا سریانی - یا هر دو زبان - را فرا گرفت (7) و این تشویق و ترغیب سبب می شد که صحابه به جستجوی علم روی آورند چنانکه عبدالله بن عباس بنا بر مشهور به کتب تورات و انجیل آشنائی پیدا کرد و عبدالله بن عمرو بن عاص نیز به تورات، و به قولی نیز به زبان سریانی، وقوف پیدا کرده بود. این تأکید و تشویق پیغمبر، هم علاقه ی مسلمین را به علم افزود و هم علماء و اهل علم را در نظر آنان بزرگ کرد. درست است که آن علم مورد توصیه در اوایل عبارت بود از معرفت قرآن و دین، اما بعدها تمام علوم دیگر بسبب ضرورتی که گهگاه در فهم و تفسیر قرآن و آداب و مناسک دینی داشتند مورد توجه مسلمین واقع شد و مخصوصاً علم ابدان - طب و متفرعات و مقدمات آن - نیز محل توجه خاص مسلمین گردید. بهرحال، تدریجاً علوم بر حسب فایده یی که از آنها حاصل می شد نزد مسلمین مطلوب بود یا نامطلوب. چنانکه علم نجوم اگر مذموم تلقی می شد نه از جهت محاسبات نجومی بود - که در قرآن کریم اشارتها هست به اینکه مسیر شمس و قمر حساب دارد - آنچه در نجوم مذموم شمرده می شد عبارت بود از احکام نجوم که لغو بود و مایه ی اتلاف عمر. از قول عمر بن خطاب بعدها این سخن نقل شد که گفته بود از نجوم چیزی را بیاموزید که شما را در بر و بحر هدایت کند و از هر آنچه جز آنست دست بدارید. (8) این کلام منسوب به خلیفه ی دوم نشان می دهد که در صدر اسلام از علم هر آنچه بی ضرر بود که زیان داشت، مثل سحر و طلسمات، یا مایه ی اتلاف عمر بشمار می آمد، مثل نجوم. حتی در تفسیر قول پیغمبر که علم را بر هر مسلم فریضه شناخته بود بعدها بحث پیش آمد از فرض کفایه و غیر کفایه. چنانکه علم طب چون در بقاء نفس، و حساب چون در معاملات و مواریث مورد حاجت بود فرض کفایه شناخته شدند - بخلاف عقاید و احکام که غیر کفایه بود.
تدریجاً هر علم که در قوام امور دنیا از آن گریزی نبود آموختنش فرض کفایه بشمار می آمد چنانکه صناعات هم بسبب آنکه نبودنشان موجب تقصان و تزلزل در امر زندگی است، جزو فرض کفایه بود. (9) البته شعر و تاریخ و انساب، تا جائی که موجب لغو و فساد نمی شد، نه فرض بود نه مذموم. می گویند وقتی پیغمبر از جائی می گذشت، کسی حرف می زد و مردم بر او جمع آمده بودند. پرسید کیست؟ گفتند علامه یی است. سئوال کرد چه می داند. گفتند شعر و انساب. پیغمبر گفت این علمی است که دانستنش فایده یی ندارد و ندانستنش زیانی ندارد. (10) معهذا، بعدها به سبب فایده یی که ازین مباحث در فهم و تفسیر قرآن و حدیث عاید می شد ادب و تاریخ و انساب هم مطلوب شد، چنانکه تعمق در دقایق نظری و غیر عملی طب و حساب و امثال آنها هم که خود آنها مورد حاجت نیست - اما دانستن آنها تا آن قدر که مورد حاجت باشد موجب افزودن قوتست - اگر چه دیگر فریضه نیست اما فضیلت محسوبست. چنانکه علم به مبادی نظری عقاید - که سبب دفع شکوک و شبهات از قرآن و موجب دفاع از دین باشد - فرض کفایه اگر محسوب نمی شد لااقل فضیلتی مهم بود و بدینگونه کلام، و به دنبال آن فلسفه نیز، تحت عنوان حکمت در نزد مسلمین وارد قلمرو علوم محموده گشت و با این مقدمات هر چند تندرویهای بعضی فلاسفه عکس العمل یافت، علم معقول نیز - ورای نجوم و حساب و طب - نزد مسلمین به عنوان یک رشته ی مطلوب از فعالیت عقلی مورد توجه واقع گشت. به این ترتیب پایه ی اصلی علم و تمدن اسلامی در خود اسلام بود و در محیط مساعد و توصیه و تشویقی که اسلام برای آن داشت. با چنین مقدماتی آیا معقولست که مثل بعضی شرقشناسان پیشرفت تمدن و فرهنگ اسلامی را به امر دیگری غیر از خود اسلام منسوب داشت؟
پینوشتها:
1. مثل کریمه: اولم ینظروا فی ملکوت السموات و الارض ...؛ ان فی خلق السموات و الارض و اختلاف اللیل و النهار لایات لاولی الالباب.
2. قل هل یستوی الذین یعلمون والذین لایعلمون انما یتذکر اولو الالباب؛ یرفع الله الذین آمنوا امنکم والذین اوتو العلم درجات؛ فاسألوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون.
3. شهد الله انه لا اله الا هو و الملائکة و اولو العلم قائماً بالقسط.
4. احیاء العلوم، 1 / 11.
5. مثل: من جائه الموت و هو یطلب العلم لیحیی به اسلام فبینه و بین الانبیاء فی الجنة درجة واحدة، طلب العلم فریضة علی کل مسلم، اطلبوا العلم ولو بالصین، العلماء ورثة الانبیاء، اقرب الناس من درجة النبوة اهل العلم و الجهاد، یشفع یوم القیامة ثلاثة: الانبیاء ثم العلماء ثم الشهداء. برای اسناد این احادیث و نظائر آنها رجوع شود به: احیاء العلوم غزالی و هامش آن: «المغنی عن حمل الاسفار»، 1 / 15 - 12.
6. Margoliouth, Mohammed and The Rise of Islam, London 1905 / 270 f.
7. اسدالغابة، 2 / 222 .
8. احیاء العلوم، 1 / 36.
9. ایضاً، 1 / 23 .
10. ایضاً، 1 / 36.
/م