تمدن معاصر غربی به دنبال سلطه بر تمدن مهدوی (1)

در قرن شانزدهم و در ابتدای این دوره در اروپا دو قدرت اصلی شکل گرفته بود: اسپانیا و امپراتوری مقدس روم (رایش اول). با پادشاهی شارل پنجم (شارلکن) و خاندان هاپسبورگ بر هر دو منطقه، طراحان صحنه نگران شده و به فکر
يکشنبه، 6 بهمن 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
تمدن معاصر غربی به دنبال سلطه بر تمدن مهدوی (1)
 تمدن معاصر غربی به دنبال سلطه بر تمدن مهدوی (1)

 

نویسنده: دکتر محمّد هادی همایون




 

1. برآمدن تمدن غرب: اروپا و جهان در قرون جدید

در این مقاله نحوه ی استقرار تمدن غرب در اروپا و انتشار آن را به سراسر جهان مورد مطالعه قرار می دهیم.
در قرن شانزدهم و در ابتدای این دوره در اروپا دو قدرت اصلی شکل گرفته بود: اسپانیا و امپراتوری مقدس روم (رایش اول). با پادشاهی شارل پنجم (شارلکن) و خاندان هاپسبورگ بر هر دو منطقه، طراحان صحنه نگران شده و به فکر چاره افتادند. کشاندن دامنه نهضت پروتستان به اسپانیا، شکست نیروی دریایی این کشور از انگلستان در 1588م، و پیروزی قیام هلندی ها علیه اسپانیا و در 1601م، در کنار ضعف ایجاد شده در این حکومت در پی اخراج مسلمانان در سال 1492 و خالی شدن آن از قدرت فرهنگی، هنری و صنعتی، مقدمات سقوط این قدرت تهدیدکننده را در قرن هفدهم فراهم کرد.
نقش استقلال هلند در این روند از آن رو مهم است که این کشور اولین دولتی بود که رسماً پروتستان شدن خود را اعلام و بسیاری از یهودیان را به ویژه در آمستردام پذیرفت. یهودیان-و نه تنها مسیحیان یهودی-پس از اسپانیا و پرتغال سرانجام در این کشور پایگاه زدند. این گروه در هلند چنان سلطه اقتصادی خود را گسترش داده و تثبیت کردند که ضمن ایفای نقش جدی در دوران استعمار، هنوز هم بسیاری از بازارهای این کشور را در اختیار دارند. مقابله امروزین هلند با انقلاب اسلامی، ریشه در این مهاجرت و اشغال بزرگ و آرام دارد.
سرانجام و با مدیریت صحنه از سوی فرانسه در زمان ریشیلیو، صدراعظم لویی سیزدهم، جنگ هایی طولانی میان پروتستان ها و کاتولیک ها، ذیل همان عنوان قدیمی اختلاف مذهبی، شکل گرفت که پس از سی سال منجر به تضعیف کامل امپراتوری مقدس روم و اسپانیا در سال 1648 م و بر اساس عهدنامه ی وستفالی شد. این چنین بود که در قرن هفدهم و به ویژه طی حکومت هفتاد ساله لویی چهاردهم، فرانسه به قدرت بلامنازع اروپا تبدیل شد.
در این قرن انگلستان برای رهبری جهان آماده می شد. همچون همیشه، اختلاف در دو عرصه دین و سیاست، زمینه ساز این اقدام بود. در عرصه دینی، ابزار آن روز شیطان، اختلاف کاتولیک ها و پروتستان ها بود. در این جریان پیوریتن ها که شاخه ای از کاتولیسم بودند، به عنوان نماینده پروتستانتیزم در انگلستان پیروز شدند. همین گروه بودند که با مهاجرت به آمریکا پایه های حکومت ماسونی آن را تثبیت نمودند. کرامول که خود یک پیوریتن بود، پس از اندکی توانست با رهبری جنگ های داخلی انگلستان، چارلز اول را اعدام و خود را به عنوان نخستین رئیس جمهور این کشور معرفی نماید. ظلم وی نسبت به مردم ایرلند، همچنان منازعات مذهبی را در دوران معاصر در این سرزمین نگه داشته است. پس از مرگ وی اولین و در عین حال آخرین نظام جمهوری در انگلستان خاتمه یافت و دوباره نظام سلطنتی برقرار شد. قرن هفدهم بدین شکل پایان یافت.
قرن هجدهم آغاز شکل گیری رسمی فراماسونری و دخالت آشکار و پنهان آن در تعیین سرنوشت جهان بود. در 1717 م(1907ش) دزاگولیه و اندرسن فراماسون جدید را در انگلیس بنا نهادند و دزاگولیه در 1719 به عنوان استاد بزرگ انتخاب شد. 55 نفر از نجبا و اصیل زادگان! انگلیس به عضویت آن درآمدند. اینان قانون اساسی فراماسونری را نوشتند و در نتیجه لژ بزرگ لندن تأسیس شد. این لژ مادر همه لژهایی است که در سایر کشورهای جهان وجود دارد و دیگر لژها در هر کجای دنیا باید تابع آن باشند.(1) این چنین بود که در آغاز قرن 18 میلادی انگلیس مرکز حزب شیطان در جهان آن روز شد.
در آغاز این قرن، از آن جا که حضور دو دولت اسلامی صفوی و عثمانی- به ویژه نگرانی از نقش آفرینی مردم مسلمان آن-می توانست طراحی جدید را برای اروپا با مشکل مواجه کند، دوباره ترکان شرق که سابقه ای طولانی در مهار تمدن اسلامی در مواقع حساس تاریخی داشتند به کمک فراخوانده شدند. روسیه که هنوز نیز این نقش را در مقابله با انقلاب اسلامی برای خود محفوظ داشته است، در ابتدای این قرن و با قدرت گرفتن پتر کبیر تبدیل به یک دولت قدرتمند در شمال ایران و شرق عثمانی شد و همزمان حرکت سریع و شتاب زده خود را به سوی غربی شدن نیز آغاز کرد.
در دل اروپا، امپراتوری مقدس روم، با همان الگوی قدیمی، به دو پاره جنوبی و شمالی شکست و در شمال آن، دولت پروس و در جنوب، امپراتوری اتریش در همسایگی عثمانی شکل گرفت. بدین ترتیب امپراتوری عثمانی در آغاز این قرن، در ناحیه شمالی، از دو سوی شرق و غرب در محاصره قرار گرفت.
با معالجه نواحی شرقی تر اروپا، در نواحی غربی تر، در طول این قرن تلاش هایی از سوی فراماسون ها در سه کشور مهم انگلستان، آمریکا و فرانسه صورت گرفت که سرانجام در پایان این قرن منجر به وقوع سه انقلاب مهم در این سه کشور شد: انقلاب صنعتی در انگلستان، انقلاب استقلال در آمریکا، و انقلاب کبیر در فرانسه. این سه واقعه ی مدیریت شده صحنه ی جهان را در قرن 18 میلادی به کلی دگرگون ساخت.
در انگلیس، اختراع ماشین بخار از سوی جیمز وات-که ادامه منطقی دستگاه چاپ گوتنبرگ بود-و استفاده از ماشین به جای انسان، سرعت تولید را بالا برد و همچون چاپ، جهان را به سرعتی خانمان برانداز و غیر قابل کنترل مبتلا ساخت، بلایی که هر روزه انسان مدرن را بیشتر در کام خویش فرو می برد. از آنجا که این الگوی جدید در تولید، نیاز ویژه خویش را به منابع طبیعی کافی، نیروی انسانی ارزان، سرمایه مادی فراوان و بازار فروش گسترده در جهان به همراه داشت، انقلاب صنعتی، توسعه استعمار و غارت ملت های خارجی، و افزایش استثمار و بهره کشی از کارگران را در داخل سبب شد.
در امریکا، جنگی میان انگلیس و مهاجرنشینان با حمایت فرانسه به وقوع پیوست که در سال 1776 م با پیروزی مهاجرنشینان به رهبری جرج واشنگتن که یک فراماسونر بود، سبب ایجاد ایالات متحده امریکا شد. این جنگ را انقلاب استقلال امریکا نام نهاده اند. در این انقلاب سیزده مهاجرنشین اعلام استقلال کردند که در ادبیات عددی و رقومی فراماسونری عددی مشهور و معنی دار است. پس از استقلال بود که امریکایی ها پیشروی در غرب این قاره را با کشتار سرخپوستان ادامه دادند تا تعداد ایالات خود را به پنجاه ایالت رساندند.
اما در فرانسه، فساد داخلی همراه با آثار جنگ های متعدد با انگلستان و نتایج انقلاب صنعتی، شورشی را در سال 1789 م دامن زد که به نام انقلاب کبیر فرانسه مشهور شد. در پی این انقلاب، نظام مشروطه سلطنتی در فرانسه برقرار شد، اما تلاش های لویی شانزدهم برای بازگرداندن اوضاع، سبب شد تا نظام سلطنتی لغو و حکومت فرانسه به جمهوری تغییر شکل دهد. لویی شانزدهم و همسرش ماری آنتوانت نیز در این جریان اعدام شدند.

2. حکومت های اسلامی در قرن هجدهم

در پهنه منطقه ما در این قرن سه حکومت اسلامی وجود داشت: عثمانی، صفوی و گورکانی. آغاز انحطاط و تضعیف امپراتوری عثمانی را سال 1699 و ابتدای همین قرن دانسته اند. در همین ایام بود که جنگ های بی حاصل مذهبی میان عثمانیان و صفویان سبب تضعیف حکومت صفوی شد تا سرانجام در سال 1722 این دولت نیز دچار فروپاشی و شکست شد. در هند نیز بساط گورکانیان که از نوادگان تیمور بوده و از ابتدای قرن شانزدهم بر آن سرزمین حکومت می کردند، در سال 1707 م و با مرگ اورنگ زیب برچیده شد. گورکانیان که دارای روابط خوبی با صفویان و کاملاً تحت تاثیر فرهنگ ایرانی بودند، با صفویان برآمدند و با صفویان نیز فرو نشستند.
نخستین آشنایی هندیان با اروپاییان در جریان سفر واسکوداگاما دریانورد پرتغالی در 1948 صورت گرفت. او همان دریانوردی بود که تمامی همراهان او را در سفر یهودیان تشکیل می دادند. حضور پرتغالیان تا ابتدای قرن 17 م که با ورود انگلستان به صحنه، با کمک هلندیان در سال 1612 و با همراهی هندیان و انگلیسیان در 1622 م از این کشور رانده شدند، در هند ادامه داشت. با پایان یافتن عمر گورکانیان، انگلیسی ها کاملاً جای پرتغالی ها را در اقیانوس هند گرفته بودند.
در ایران نیز پس از صفویان، تا 148 ق (1735 م) افغان ها (محمود و اشرف افغان) بر این سرزمین حکومت می کردند. در این سال نادر از قبیله افشار-از قزلباشان مهاجرت کرده از غرب ایران به خراسان در پی سیاست جابه جایی ایلات شاه عباس-پس از بروز اتفاقاتی، از سوی شورایی مرکب از سران قبایل، فرماندهان لشکری، روحانیان، و سفیران بیگانه که در جلگه مغان گرد آمده بودند (شورای مغان) به پادشاهی ایران انتخاب شد.
وی در طول دوران پادشاهی خود سه جریان مهم را به سود انگلیسی ها رهبری کرد(2): با شکست دادن پرتغالی ها، راه را برای حضور بی رقیب انگلستان در ایران و خلیج فارس هموار ساخت، با حمله به هند و تاراج آن، زمینه برای سلطه انگلیس بر این کشور فراهم شد و نهایتاًبا تشیع مستقر شده در ایران از در مخالفت شدید درآمد. خوشبختانه با توجه به ریشه دار بودن تشیع در ایران، این اقدام به جایی نرسید تا سرانجام افشاریان در ایران به پایان راه خود رسیدند.
پس از افشاریان، زندیه با کریم خان زند در سال 1163 ق(1749 م) در ایران به حکومت رسیدند. مقاومت و هوشیاری کریم خان در تنظیم روابط با خارجیان، به ویژه انگلستان، جانشین او، لطفعلی خان را با توطئه ای مواجه کرد که سبب کوری و قتل وی در سال 1209 ق(1794 م) در تهران به دست آقامحمّدخان قاجار و انقراض سلسله زندیه در ایران شد. با شروع قاجار در ایران جهان وارد قرن نوزدهم شد.

3. قرن نوزدهم: قرن تمدن غرب

آنچه امروز به نام تمدن غرب می شناسیم، عمدتاً محصول اتفاقاتی است که در قرن نوزدهم به وقوع پیوست.
در فرانسه و در آخرین سال قرن 18 (1799 م) ده سال پس از انقلاب، ناپلئون بناپارت که یکی از فرماندهان ارتش بود، طی یک کودتا در صحنه جهانی ظهور کرد. وی در سال 1804م با عنوان امپراتور فرانسه تاجگذاری، تا سال 1814 که در رأس قدرت بود، فرانسه را به قدرت مندترین کشور اروپایی تبدیل کرد. ظاهراً وی در نقش و مأموریت خود که برانداختن اشرافیت و فئودالیسم در فرانسه بود قدری زیاده روی کرد، تا جایی که خود در حال تبدیل شدن به یک اشرافی قدرتمند بود. ورود انگلستان، اتریش و پروس به عرصه مخاصمه سودی نبخشید، تا سرانجام راه اندازی جنبش های آزادی خواه و استقلال طلب علیه وی، در تضعیف قدرت ناپلئون مؤثر افتاد. در اینجا نیز پروژه شکست ناپلئون توسط روسیه کامل شد. ارتش فرانسه در سال 1812 در جنگ با روسیه در مقابل سرمای شدید این سرزمین زمین گیر شد تا سرانجام در سال 1814 با پیروزی انگلستان بر فرانسه، ناپلئون به تاریخ پیوست و انگلستان تبدیل به ابرقدرتی بلامنازع در جهان شد.
در ادامه در سال های 1830 و 1848 دو موج انقلاب، متأثر از انقلاب فرانسه اروپا را فرا گرفت. در پی این حوادث بلژیک به استقلال رسید، رژیم فرانسه دوباره جمهوری شد، مترنیخ صدر اعظم اتریش فرار کرد، در اسپانیا، هلند، سوئد و دانمارک رژیم سلطنتی مشروطه برقرار شد، و سرانجام ایتالیا با رشد ملی گرایی از اتریش جدا شد. همچنین بیسمارک صدر اعظم مقتدر پروس در سال 1871 با شکست دانمارک، اتریش و فرانسه، تأسیس امپراتوری آلمان (رایش دوم) را اعلام نمود.
روس ها نیز در اوایل این قرن به مأموریت خود عمل کردند و ضمن تصرف بخش هایی از عثمانی، طی قراردادی گلستان و ترکمانچای قسمت های شمالی ایران را نیز از این کشور جدا ساختند. طی این قراردادها بود که شهرهای منطقه قفقاز و ارّان (آذربایجان) به عنوان سرزمین های ایرانی از نقشه کشور ما حذف شد و امروزه محل تاخت و تاز و سرمایه گذاری یهودیان و رژیم صهیونیستی قرار گرفته است. روسیه در ادامه خود را به مرزهای چین رساند و با ورود به سیبری قلمرو این کشور را تا اقیانوس آرام گسترش داد و در این منطقه همسایه غربی آمریکا شد.
در آمریکا در اواسط این قرن در سال 1816 و در زمان ریاست جمهوری ابراهام لینکلن بر سر ادامه یا توقف برده داری که از زمان هجوم کلمب آغاز شده بود، جنگی میان ایالت های شمالی و جنوبی در گرفت که به جنگ های انفصال مشهور شد. سرانجام پس از چهار سال، ایالات شمالی به رهبری لینکلن در این جنگ پیروز شد و برده داری لغو شود. در پی این اقدام خارج از برنامه، همانند آنچه سال ها بعد در مورد جان اف کندی اتفاق افتاد، لینکلن از سوی فراماسون ها ترور شد.
اما انگلستان به عنوان کانون اصلی فراماسونری در سراسر این قرن، استعمارگر بلامنازع جهان بود به نحوی که گفته بودند آفتاب در امپراتوری بریتانیا غروب نمی کند.
با کامل شدن نقشه اروپا، جریان کشورگشایی و استعمار در سراسر جهان از مصر به عنوان معبر اتصال دریای مدیترانه به دریای سرخ آغاز شد. اگرچه فرانسه به دست ناپلئون در سال 1798 قصد این کار داشت، اما انگلستان با شکست فرانسه، خود به این اقدام مبادرت ورزید. در ادامه، مقاومت عثمانی سبب بی نتیجه ماندن لشکرکشی انگلستان شد، اما پس از افتتاح کانال سوئز، انگلستان از راه اقتصادی این کشور را فتح کرد. سلطه یهودیان بر اقتصاد جهان و اشتغال آنان در امور بانکداری سبب شده بود تا با دادن وام به کشورها و بدهکار نمودن آنان، نفوذ خود را در این کشورها گسترش دهند. دولت مصر نیز برای حفر این کانال-که در جهت منافع استعمارگران ساخته می شد-به علت بدهی سنگین به بانک های اروپایی، ناچار شد تا سهام خود را به انگلستان بفروشد. از این مقطع، استعمار علاوه بر بعد نظامی، سیاسی و تبلیغی دارای بعدی اقتصادی نیز شد که تا همین اواخر و پیش از ورود دوباره استعمارگران به عرصه نظامی، دارای اهمیت درجه اول بود.
پس از مصر، استعمار شیطانی انگلیس متوجه دیگر کشورهای قاره سیاه شد. در سودان با قیام مهدیون-که یکی از قیام های مربوط به مدعیان مهدویت در دوره غیبت دانسته شده-به رهبری مهدی سودانی (1304-1260ق/1885-1844م) مدتی متوقف شد تا سرانجام با همکاری فرانسه این کشور را نیز اشغال نمود. اشغال مشترک سودان نشان داد که حزب شیطان اتحاد خود را تنها در سایه مخالفت با دین خداوند به دست می آورد و در غیر این حالت، میان آنان تنها دشمنی حاکم است.
پس از سودان نوبت به زیمبابوه، زامبیا، اوگاندا و کنیا بود که سرزمین های شرق آفریقا از شمال تا جنوب را تحت سلطه و اشغال انگلیس قرار دهند ما در جنوب آفریقا هلندی ها با پشتیبانی آلمانی ها در مقابل انگلیس ایستادند و سرانجام در سال 1902 آفریقای جنوبی را از آن خود ساختند. این واقعه را آغاز افول امپراتوری انگلستان دانسته اند. حکومت آپارتاید آفریقای جنوبی که با انقلاب اسلامی ایران و تحولات جهانی حاصل از آن، از بین رفت، نتیجه حاکمیت این بوئرهای هلندی بود.
اما داستان انگلستان در هند به گونه ای دیگر پیش رفت. اگرچه نادرشاه افشار این سرزمین را برای انگلیسی ها آماده اشغال کرده بود، اما این کشور برای اشغال هند و مهمتر از آن برای حفظ این اشغال با مشکلاتی جدی مواجه شد. سرانجام زور و تزویر انگلیسی به کمک هم آمدند تا این سرزمین مهم را از درون دچار فروپاشی و از بیرون مورد حمله قرار دهند. استقرار نظام اداری انگلیسی، رواج زبان انگلیسی و اعزام دانشجویان هندی به دانشگاه های انگلیسی از مواردی بود که هند را از درون تهی نمود و از لحاظ فرهنگی وابسته به انگلیس قرار داد. تصرف نواحی اطراف هند مانند برمه و افغانستان، سبب تضعیف هند شد، و سرانجام ضربه نهایی با ابزار قدیمی شیطان یعنی اختلاف بر پیکر این سرزمین اسلامی با فرهنگ و تاریخی کاملاً ایرانی، وارد آمد. درگیری مسلمانان و هندوها از مواردی است که هنوز هم برای پیشبرد سیاست های استعماری در هند مورد استفاده قرار می گیرد. خیانت مزدوران محلی نیز در این هنگام به کمک انگلستان آمد و کار هندوستان را تمام کرد.
چین، آخرین هدف استعمار انگلیس در آسیا بود. نحوه عمل در این مورد نیز بیشتر اقتصادی بود تا نظامی. رواج مصرف تریاک انگلستان و اعتیاد در چین و مقابله دولت با آن، سبب وقوع "جنگ تریاک" در سال 1839 شد که نتیجه آن استمرار مصرف تریاک، برقراری حق کاپیتولاسیون، و واگذاری بندر هنگ کنگ به انگلیسی ها بود. هنگ کنگ در جنوب چین، برای مدت های طولانی تا همین اواخر که زمان قرارداد آن به پایان رسید، نماینده سرمایه داری غرب در چین بود. سنگاپور نیز در جنوب مالزی با همین کارکرد برای تنظیم بازار جنوب شرق آسیا و کشورهای اسلامی آن منطقه ایجاد شد. پس از انقلاب اسلامی و بروز نگرانی از گسترش آن، امارات متحده عربی و به ویژه بندر دبی نیز در جنوب ایران با همین سیاست، توسعه خارق العاده ای یافت که پس از دوره ای مکیدن خون اقتصاد ایران، با پیشرفت توفنده انقلاب اسلامی توفیق چندانی نیافت و سرانجام در ضمن بحران اقتصادی غرب، در معرض نابودی قرار گرفت.
اما فرانسه در رقابت با انگلیس، ابتدا الجزایر را در سال 1843 تصرف کرد و سپس با کنارگذاشتن ایتالیا، ابتدا تونس و سپس با توافق با آلمان، مغرب را تحت سلطه و استعمار خود درآورد. در نهایت، فرانسه توانست بخش بزرگی از قاره آفریقا را از مرزهای سودان تا سواحل اقیانوس اطلس و از شمال این قاره تا خط استوا به زیر سلطه خود در آورد. آلمان نیز که دیرتر از دیگران به این قافله پیوسته بود، تانزانیا، نامیبیا، کامرون و توگو را از آن خود کرد. بلژیک نیز به عنوان آخرین کشور اروپایی استعمارگر، کنگو را با توسل به نیرنگ به چنگ آورد. اما ایتالیا با سرافکندگی، در این مسابقه با شکست از حبشه، از استعمار باز ماند.
در تمام این دوران و در آرامش از مداخلات اروپایی، آمریکا به استعمار قاره خود مشغول بود. سرمایه داران و بانکداران یهودی، با کمک به گروه ها و احزاب همسو، سپاه این کشور در استعمار نو بودند، شیوه ای که هنوز نیز در قرن بیست و یکم ادامه دارد. اما ژاپن با برخورداری از احساسات بیگانه ستیزانه تا این مرحله دوام آورده بود، در برابر سیاست های متفاوت امریکا سرانجام به زانو درآمد. عصر میجی (حکومت روشن) که 45 سال امپراتوری موتسوهیتو را شامل می شود، ژاپن را از کشوری سنتی به کشوری صنعتی و غربزده تبدیل کرد. عمق این اقدام به حدی بود که امروزه به نظر می رسد این کشور در رواج ارزشهای تمدن غرب از خاستگاه های اصلی آن نیز جلو افتاده باشد. مشروطه ژاپن که مشروطه ایران و عثمانی را به دنبال خود کشید در همین دوره واقع شد.

4. امپراتوری عثمانی در قرن نوزدهم

اما در عثمانی موضوع بسیار جالب تر بود. در این امپراتوری اسلامی نفوذ کشورهای اروپایی و فراماسون ها در امور کشور از زمان عبدالمجید اول (1277-1255ق/1861-1839م) آغاز شد. وی که با حمایت انگلستان به عنوان استعمارگر اول جهان و دو محافظ شرقی و غربی عثمانی، یعنی روسیه و اتریش در تقابل و معارضه با علمای دین به قدرت رسیده بود، قوانینی به نام "تنظیمات" را تصویب نمود که به دست فراماسون ها تهیه شده و هدف از آن فاصله گرفتن از دین و توجه به سوی غرب و غربزدگی بود. تأکید بر زبان ترکی به عنوان زبان ملی، در برابر زبان دینی و زبان رسمی و ادبی فارسی، از جمله این تنظیمات بود.
در دوره تنظیمات، و در عصر سلطنت عبدالحمید دوم (1876م) دو گرایش متضاد در عثمانی به وجود آمد. "اتحاد اسلام" به رهبری سید جمال الدین اسدآبادی، و "پان ترکیسم" به رهبری مدحت پاشای فراماسون که در قالب "حزب ترکان جوان" ظاهر شده و عبدالحمید را به قدرت رسانده بود. این سلطان وابسته، به شدت تحت تأثیر یک ترک شناس یهودی مجار به نام آرمینیوس وامبری بود که در مقابل اقدامات سید جمال قد برافراشته بود.(3) جریان اتحاد اسلام در عثمانی، معاصر مبارزات فرهنگی ای بود که پس از استعمار مصر از سوی انگلیس، توسط شخصیت هایی چون محمّدعبده و عبدالرحمن کواکبی در این کشور آغاز شده بود.
نخستین لژ فراماسونری در اسلامبول در زمان عبدالمجید اول در سال 1857 به وسیله سفیر انگلستان تأسیس شد. نمایندگان سیاسی عثمانی در کشورهای اروپایی همگی از این لژها برخاستند و نهایتاً نقش مهمی در تعیین جهت گیری های این امپراتوری بازی کردند، به حدی که گفته شده نقش ماسون ها در سقوط دولت عثمانی یکی از مهمترین فعالیت های فراماسونری است.(4)
سرانجام با دخالت فرانسه و انگلیس، روسیه و عثمانی در جنگ مهم و راهبردی کریمه (1856-1853) وارد شدند که با عقد پیمان صلح به پایان رسید، اما نتیجه آن ورود جدی انگلیس، فرانسه و روسیه به عرصه امپراتوری عثمانی بود. روسیه در این جنگ یک بار دیگر نقش راهبردی خود را در خدمت به حزب شیطان ایفا نمود. هزینه این جنگ با وام "روچیلد" سرمایه دار معروف یهودی تأمین شد که نحوه عمل آن را پیش از این در جریان تصرف مصر بازگو نمودیم.

5. قاجاریه در ایران

در ایران نیز این تحولات با روش هایی کم و بیش مشابه پی گیری شد. پس از قتل آقامحمّدخان، ایران زمان فتحعلی شاه عرصه تاخت و تاز استعمارگران و فراماسون ها قرار گرفت. این تاخت و تازها عمدتاً به بهانه ی واقع شدن ایران بر سر راه دستیابی به هند صورت گرفته است، اما اینک می توانیم دریابیم که هند نیز-علاوه بر برخورداری از منابع غنی ثروت مورد نیاز غرب که در جای خود دارای اهمیت است-از این رو مورد طمع استعمارگران قرار گرفته بود که با فرهنگی اسلامی و متأثر از تمدن واقعی اسلام که کانون آن در ایران قرار داشت، می توانست خطری بالقوه برای منافع استعمارگران به حساب آید. این جریان میراث ایجاد انحراف در فرایند استقرار تمدن اصیل اسلامی در ایران از سوی صفویان و آغازگری رابطه با غرب از سوی آنان بود.
در این راه ابتدا فرانسه ی عهد ناپلئون بخت خود را آزمود، اما با جدی شدن درگیری ایران و روس، همچون دیگر همکاری های حزب شیطانی، به نفع روس ها کنار کشید و ایران را به صلح با روسیه تشویق نمود. این اقدام هماهنگ، ایران را به سوی انگلستان که استعمارگر اصلی بود سوق داد.
نفوذ انگلیس در ایران تا پایان این دوره ادامه پیدا کرد تا سرانجام توانست هرات و سرزمین های شرقی را از ایران جدا کرده و در شرق ایران به عنوان یک همسایه مزاحم باقی بماند. مرگ مشکوک و ناگهانی عباس میرزا، ولی عهد فتحعلی شاه در جریان جنگ هرات، و همچنین داستان امتناع روسیه از کمک به محمّدشاه در جریان اشغال خارک از سوی انگلیس در پاسخ به محاصره هرات، از موارد قابل تأمل این جریان است.
اما روسیه از همان ابتدا با توجه به مأموریت خویش به جنگ با ایران برخاست. جنگ های دوره اول (1191-1182 ش/1128-1218ق) به عهدنامه گلستان، و جنگ های دوره دوم (1206-1204 ش/1243-1241ق) به عهدنامه ترکمانچای انجامید که بر اساس آن سرزمین های شمال غربی از ایران جدا و رود ارس به عنوان مرز میان دو کشور تعیین شد. در زمان ناصرالدین شاه نیز روسیه دوباره و این بار از ناحیه شرق دریای خزر به ایران حمله کرد و با قرارداد آخال (1260ش/1299ق) توانست ترکمنستان و ماوراء النهر را از جنگ ایران به در آورد. در این قرارداد رود اترک به عنوان مرز میان دو کشور شناخته شد.
در جریان جنگ دوم، اتفاقی افتاد که نقطه عطفی در تاریخ مبارزات دینی در ایران به حساب می آید. در این جنگ، علمای دینی به میدان آمدند و با صدور فتوای جهاد، مردم را به جنگ با روس ها فرا خواندند. علیرغم نتیجه این جنگ، ورود علما و مردم به صحنه سیاست، که در جنگ اول مردم تنگستان با انگلیسی ها نیز تکرار شد، منادی اتفاقات مهمی بود که پس از آن در ایران به وقوع پیوست.
اما آنچه در این دوره به شکلی بسیار جدی تر از حضور نظامی رخ داد، استعمار فرهنگی ای بود که در این مقطع واقع شد و ایران را تا سرحد امکان به اروپا و غرب وابسته کرد. پیشرفت های ظاهری اروپا در پی انقلاب صنعتی و آشنا شدن ایرانیان با این پیشرفت ها، از یک سو شاهان بی اراده قاجار را مبهوت آنان ساخته بود، و از سوی دیگر رجال اهل اندیشه و تفکر را عمیقاً به فکر فرو برده بود. این طیف دوم که شخصیت هایی چون عباس میرزا، میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی که مشاور وی و صدراعظم فرزندش محمّدشاه بود، و میرزا تقی خان امیرکبیر که منشی قائم مقام و صدر اعظم ناصرالدین شاه بود، در رأس آن قرار داشتند، از آن رو که هنوز تصویر دقیقی از کل صحنه نداشتند، چاره کار را در این می دیدند که با کپی برداری از تمدن غرب، راه آنان را در پیشرفت دقیقاً دنبال کنند. این اقدام که با حفظ میهن پرستی صورت گرفت، دقیقاً مشابه فرایندی بود که در انقلاب میجی در ژاپن اجرا شد.
نکته جالب در این خصوص این است که اگرچه این برنامه در ژاپن مورد پذیرش استعمارگران واقع شد، اما با توجه به حساسیت ایران، همین مقدار استقلال نیز برای این کشور از سوی استعمارگران تحمل نشد و هر سه نفر سرنوشت مشترکی را تجربه کردند: قتل. متأسفانه در ایران امروز و با روشن شدن کل نقشه، هنوز هم گروهی به جای حرکت به سمت استقرار ملک و تمدن واقعی اسلام، بر اجرای این الگو اصرار می ورزند.
این شرایط زمینه را برای حضور فراماسونری در ایران فراهم کرد. نخستین ایرانی که به عضویت فراماسونری در آمد، عسکرخان افشار ارومی از سران سپاه عباس میرزا در تبریز بود. پس از او شخصیت های بزرگی از سیاسیون، لشکریون، روشنفکران و حتی علمای اسلام را در فهرست فراماسونری در ایران می بینیم که لزوماً نمی توان همه آنان را وابسته و مزدور قلمداد کرد. در آن فضای فرهنگی و سیاسی، فراماسون ها صحنه را به نحوی ترتیب داده بودند که ورود به عرصه تأثیرگذاری جز از آن طریق ممکن نمی نمود. اما به هر حال فراماسونری با همین ترفند در ایران رشد یافت و توانست تا مدت های مدید در برابر حرکت اسلامی ایرانیان مقاومت کرده و نهضت های آنان را منحرف سازد. به نظر می رسد تنها جریانی که توانست در این دوره در برابر وسوسه های شیطان و حزبش مقاوت کرده و بر اصالت خود باقی بماند، همان جریان اصیل تمدن اسلامی بود که نهایتاً به شکل انقلاب اسلامی در ایران بروز کرد.
در پی حضور استعمارگران انگلیسی و روسی در عرصه اقتصاد ایران نیز مجموعه ای دیدنی از انواع قراردادها و امتیازنامه ها با این دو کشور در عهد قاجار شکل گرفت. قرارداد رویتر که در زمان ناصرالدین شاه و با تلاش میرزا حسین خان سپهسالار، صدراعظم، میان دولت ایران و یک انگلیسی به نام رویتر منعقد شد، و قرارداد تالبوت (توتون و تنباکو) که باز در زمان ناصرالدین شاه و این بار با وساطت امین السلطان با یک انگلیسی دیگر به نام تالبوت و کمپانی رژی بسته شد، دو نمونه از این امتیازهای ننگین هستند.
در هر دو مورد علمای اسلام که از زمان جنگ دوم ایران و روس به صحنه سیاست وارد شده بودند، قرارداد را بر هم زدند. امتیاز رویتر به همت حاج ملاعلی کنی و قرارداد تالبوت با فتوای تاریخی میرزای بزرگ (آیت الله میرزا حسن شیرازی) لغو شد. در پی این دو اتفاق بزرگ و همچنین قیام مردم عراق به رهبری علمای آن دیار در برابر استعمار انگلیس، مردم متوجه قدرت عمیق تمدن اصیلی شدند که از سال ها پیش و به دست مبارک ائمه معصومین علیهم السلام نهال آن کاشته شد و در ایران رشد کرده و در حال به ثمر نشستن بود.
حوادث بعدی نشان داد که این درخت هنوز به چنان تناوری نرسیده بود که بتواند در یک اقدام سریع و قاطع در مقابل حزب شیطان قد علم کند، آن چنان که در انقلاب اسلامی سال ها بعد سرانجام اتفاق افتاد. فتوای تحریم تنباکو اعلام جنگی پنهان از سوی حزب الله علیه حزب شیطان بود که با پی گیری نشدن یا مهیا نبودن شرایط برای پی گیری، تنها سبب بیدار شدن حزب شیطان و آشکار شدن پایگاه اصلی شیعه شد. شاید روشی که علما در دوره صفوی در پیش گرفته بودند، در این دوره نیز بیشتر جواب می داد.
اگر روایاتی را که امر به سکوت در دوره غیبت می کند درست بدانیم.(5) یکی از تحلیل های آن می تواند همین شرایط باشد که البته و متأسفانه بر اثر ضعف مسلمین و اختلافات میان آنان حاکم شده بود. قدرت اصلی امام خمینی رحمه الله در جریان پیروزی انقلاب اسلامی بیشتر در برخورد با این وضعیت و متحد ساختن اقشار مختلف مردم بروز کرد تا مقابله با ارتش و رژیم شاه که بارها پیش از ایشان از سوی بزرگانی چون نواب صفوی آزموده شده بود. در پی این حوادث حزب شیطان که تا آن روز تمرکز مقابله خود را بر حکومت های اسلامی قرار داده بود، متوجه خطر تمدن عمیق و قدرتمند اسلامی در دل حوزه های علمیه و نهاد مرجعیت شد و برای برخورد با آن مترصد فرصت گشت.
"شهید سیدحسن مدرس نقل می کند: وقتی به نجف رفتم و در سرّ من رأی (سامرا) خدمت میرزا که عظمتی فوق تصور داشت رسیدم، داستان پیروزی واقعه دخانیه را برایش تعریف نمودم. آن مرد بزرگ آثار تفکر و نگرانی در چهره اش پیدا شد و دیده اش پر از اشک گردید. علت را پرسیدم. چه انتظار داشتم مسرور و خوشحال شود. فرمود: حالا حکومت های قاهره فهمیدند قدرت اصلی یک ملت و نقطه تحرک شیعیان کجاست. حالا تصمیم می گیرند این نقطه و این مرکز را نابود کنند. نگرانی من از آینده جامعه اسلامی است."(6)
آینده نشان داد که حق با میرزای بزرگ بود. حزب شیطان که تا آن زمان طرف خود را حکومت های شیعی و اسلامی می دید، از آن پس حملات خود را متوجه روحانیت و علمای شیعه ساخت، اگرچه نگرانی میرزا بی مورد بود، چرا که همه این اتفاقات در صراط مستقیم خداوند و برای تربیت شیعیان آخرالزمان بود. خداوند خواسته بود که اصحاب امام عجل الله تعالی فرجه الشریف از این کوره ها گذشته و آبدیده شوند. تحریم تنباکو یکی از نقاط عطف تمدن و انقلاب اسلامی بود.

6. بابیت و بهائیت در مقابل مرجعیت

به دنبال این حوادث و با هدف تضعیف جایگاه مرجعیت و حذف آن از صحنه معادلات سیاسی، در کنار رشد فراماسونری در ایران، جریانی منحرف نیز در عرصه دین به نام "بابیت" در دوره قاجار رشد و گسترش یافت. ورود ناموفق روحانیت به جریان جنگ دوم ایران و روس، مردم مسلمان را دچار نوعی سرخوردگی از دو نهاد قدرتمند دولت و روحانیت نموده و آنان را متوجه وجود مقدس امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف کرده بود. مدیریت نشدن این وضعیت روانی از سوی مراجع به شکلی گسترده و منسجم زمینه را برای ورود دولت های خارجی به ویژه روسیه و سپس انگلستان به این عرصه فراهم نمود.
آغاز عقیدتی این جریان را از زمان و بر اساس آراء شیخ احمد احسایی دانسته اند. وی که در خانواده ای سنی مذهب در احساء منطقه قطیف پیرامون بحرین در سال 1166 ق زاده شد، با اختیار تشیع، در عراق ساکن شد و با اظهار تمایل به اخباریه، به انتشار عقاید خاص خود پرداخت. یکی از این عقاید خاص شیخ، اعتقاد به "رکن رابع" بود. وی معتقد بود که راه شناخت دین در چهار رکن منحصر است: خداوند پیامبر، امام و رکن رابع که در زمان غیبت امام عجل الله تعالی فرجه الشریف واسطه میان وی و مردم است. وی این رکن رابع را که با استفاده از قرآن کریم "قریة ظاهرة(7)" می نامید، نایب خاص امام-در برابر نیابت عامه که از آنِ مراجع بود- می دانست و فرق آن را با نواب خاص اربعه انتساب آنان از سوی امام، در برابر احراز این مرتبت از سوی رکن رابعه به دلیل بزرگی و لیاقت خود او اعلام می کرد.
پس از فوت شیخ در سال 1242 ق، شاگرد وی سیدمحمّد کاظم رشتی (1259-1203ق) حلقه درس و اعتقادات او را ادامه داد. تولد وی را در سال 1212 نیز دانسته اند(8). در زمان او بود که سید علی محمّد باب به کربلا آمد و به حلقه درس او راه یافت. وی که در اول محرم 1235 ق در شیراز به دنیا آمده بود، پس از مدتی به بوشهر و از آنجا پس از طی مراحلی از ریاضت و گوشه نشینی، به کربلا سفر کرد. با فوت سید محمّدکاظم رشتی، علی محمّد بر اساس اعتقاد به رکن رابع، در سال 1260 ادعای بابیت کرد و خود را باب ارتباط مردم با امام زمان علیه السّلام نامید.
وی پس از سفر به مکه و تبلیغ عقاید خود، به بوشهر بازگشت و در ایران به دعوت خود مشغول شد. با مخالفت علما، حاکم فارس او را به شیراز آورد و طی مجلس مناظره ای در این شهر، وی را وادار به توبه در سال 1264 نمود. با ادعای مجدد وی، ابتدا به اصفهان آورده شد و سپس در قلعه چهریق نزدیک ماکو زندانی شد. سرانجام وی در زمان محمّدشاه قاجار-که ابتدا او را به سبب مخالفت با روحانیت و طرفداری از عقاید خرافی پر و بال داده بود-در تبریز و در حضور ناصرالدین میرزای ولیّ عهد در 27 شعبان 1266 به حکم ارتداد به دار آویخته شد.
پس از مرگ باب، جانشینی او به میرزا یحیی نوری (1330-1248ق) معروف به "صبح ازل" رسید. پس از این که صبح ازل سپر بلا شد، میرزا حسین علی نوری (1309-1233ق) برادر بزرگتر وی وارد صحنه شد و جانشینی باب را با عنوان "بهاء الله" در قبضه خود آورد. در زمان او بود که مکتب خرافی بابیت، با برقراری روابط جدی با روسیه، از طریق سفیر این کشور در ایران به نام کینیاز دالگورکی و سپس انگلستان و حتی فرانسه، تبدیل به توطئه ای سیاسی شد که از حمایت کامل اروپاییان در برابر روحانیت برخوردار بود.
با هوشیاری امیرکبیر و ورود وی به صحنه، هر دو برادر با حفاظت سواران روسی و ایرانی به بغداد تبعید شدند. در بغداد دوره عثمانی نیز پس از چندی حکم تبعید مجدد در مورد آنان صادر شد و صبح ازل به قبرس، و بهاء الله به عکا در فلسطین تبعید شد. وی پس از این که در این سرزمین مهم و راهبردی اسکان داده و مورد حمایت جدی روسیه و سپس انگلستان واقع شد، در دوم ذی قعده 1309 ق پس از بیست شبانه روز تب از دنیا رفت. بدین ترتیب با اقدامات میرزا حسین علی، بهائیت در ادامه و به جای بابیت در ایران مستقر شد. در پی این استقرار، خانواده های یهودی که تازه اسلام آورده بودند، گروه گروه به بهائیت گرویدند، به نحوی که این شبهه را ایجاد می کند که گویا دستوری واحد برای تغییر ظاهری کیش به عنوان پوششی برای گسترش بهائیت در ایران صادر شده بود.
پس از بهاء الله، عباس افندی (1921-1844م) پسر ارشد وی با عنوان "عبدالبهاء" توانست جمع پراکنده بهائیان را گرد خود جمع کرده و با برقراری روابط جدی با انگلیس و امریکا نقش مهمی در تاریخ وابستگی این گروه بازی کند. وی با خدمتی که در مشروطه در کنار فراماسون ها به انگلیس نمود از سوی آنان مفتخر به دریافت لقب "سر" شد.
پس از وی "شوقی افندی" نوه دختری حسین علی، در ابتدای حکومت رضاخان به رهبری بهائیان رسید. در زمان او بود که رژیم صهیونیستی اسرائیل تأسیس شد و پیوند جدی میان صهیونیست ها و بهائیان آشکار شد. این گروه در اسرائیل به رسمیت شناخته شده و با قرار گرفتن تحت حمایت این دولت غاصب، حتی از پرداخت مالیات نیز معاف شدند. در سال 1957 م با مرگ شوقی، گروهی نه نفره در "بیت العدل" در حیفا اداره امور بهائیان را به دست گرفتند که تا امروز ادامه دارد.
ادامه دارد...

پی‌نوشت‌ها:

1- مدنی، سیدجلال الدین، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج1، ص 32-33.
2- رحمانی، شمس الدین، لولای سه قاره، ص 45.
3- رحمانی، شمس الدین، لولای سه قاره، ص 73.
4- رحمانی، شمس الدین، لولای سه قاره، ص 75.
5- برای نمونه نک: کُونُوا أحْلَاسَ الْبُیُوتِ وَ لَا تَکُونُوا عُجُلاَ بُذُراً کُونُوا مِنْ أهْلِ الحَقِّ تُعْرَفُوا بِهِ وَ تَتَعارَفُوا عَلَیْهِ فَاِنَّ اللهَ خَلَقَ الْخَلْقَ بِقُدْرَتِهِ وَ جَعَلَ بَیْنَهُمُ الْفَضَائِلَ بِعِلْمِهِ وَ جَعَلَ مِنْهُمْ عِبَاداً اخْتَارَهُمْ لِنَفْسِهِ لِیَحْتَجَّ بِهِمْ عَلَی خَلْقِهِ (کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص 716)
همچنین گلیم کف خانه رازدار باشید، شتاب زده و پخش کننده رازها نباشید. از اهل حق باشید و حق را بشناسید و بر اساس حق یکدیگر را بشناسید، همانا خداوند به قدرت خویش خلق را پدید آورد و به دانش خویش فضایل را میان آنان نهاد و از میان خلق، بندگانی برآورد و برای خویش برگزید تا آنان بر خلق خویش احتجاج کنند.
عن ابی بصیر، عن ابی عبدالله (علیه السلام): کل رایة ترفَع قَبل قیام القائم فصاحبها طاغوت یعبُد من دون الله عزّ و جل (شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعة، ج12، ص 37)
هر پرجمی قبل از قیام حضرت مهدی (علیه السلام) برافراشته شود، صاحب آن، طاغوت است و اطاعت او، خروج از اطاعت خداست؛ زیرا، اطاعت افراد، از غیر طریق الهی است.
در بررسی این گونه روایات می توان گفت:
اولاً، از دید ائمه ی معصوم(علیهم السلام) قیام علیه حاکمان وقت، دو گونه است:
1. قیامی که برای احیای حق ائمه ی معصوم (علیه السلام) صورت می گیرد.
2. قیامی که برای رسیدن به اهداف دنیوی و شخصی صورت می گیرد.
برای توضیح بیشتر، به نقل حدیثی از امام رضا (علیه السلام) پرداخته می شود:
مؤلف عیون اخبار رضا (علیه السلام) از محمّد بن یزید نحوی و او هم از ابن ابی عیدون و وی نیز از پدرش نقل می کند که هنگامی که زید بن موسی بن جعفر (علیه السلام) را نزد مأمون آوردند- البته بعد از آن که این شخص، پیش تر، در بصره قیام کرده و خانه های بنی عباس را به آتش کشیده بود-مأمون، جرم او را به علی بن موسی(علیه السلام) بخشید و به امام (علیه السلام) گفت:«پیش از آن که برادر تو قیام کند و آن چه را که کرد، انجام دهد، زید بن علی هم قیام کرد و کشته شد. اگر مقام و منزلت تو نبود، برادر تو را هم می کشتم، چرا که آن چه او انجام داده، کوچک نیست.»
امام رضا (علیه السلام) فرمود: برادرم زید را با زید بن علی مقایسه نکن؛ چرا که زید بن علی، از علمای آل محمّد (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و به خاطر خداوند غضب کرد و با دشمنان خدا جنگید تا این که در راه معبود کشته شد. پدرم موسی بن جعفر (علیه السّلام) به من می گفت که از پدرش جعفر بن محمّد (علیه السلام) شنیده که آن حضرت می فرمود: «خداوند، عمویم زید را رحمت کند. او، مردم را به رضای آل محمّد دعوت می کرد و اگر پیروز می شد، به آن چه که مردم را به سوی آن خوانده بود، وفا می کرد.» (شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا (علیه السلام)، ج 1، ص 248)
بنابراین، امام رضا (علیه السّلام) میان قیام زید النار و قیام زید شهید، فرق می گذارند و قیام زید شهید را به دلیل آن که برای احیای حق ائمه ی معصومین (علیهم السلام) بود، تأیید می کنند.
امام صادق (علیه السلام) می فرماید:
لا تقولوا خرج زید فإنّ زیداً کان عالماً و کان صدوقاً و لم یدعکم إلی نفسه إنّما دعا الی الرضا من آل محمّد...؛ نگویید زید خروج کرده! چون، زید عالم و صادق بود و شما را به سوی خود فرا نمی خواند، بلکه شما را به سوی رضای آل محمّد، دعوت می کرد...(کلینی، کافی، ج4، ص 224)
بنابراین، قیامی باطل است که برای اهداف شخصی و غیر دینی باشد، امّا قیامی که برای ولایت و امامت اهل بیت (علیهم السلام) و برای ادامه ی راه آنان باشد، باطل نیست، بلکه عین حق و حقّانیت است.
ثانیاً، روایاتی که قیام قبل از قیام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را باطل می دانند و با روایات دیگری که خبر از قیام های بعد داده و آن ها را تأیید می کنند، تعارض پیدا می کنند. امام موسی کاظم (علیهم السلام) در روایتی می فرماید:
رجل من أهل قم یدعوا الناس إلی الحق یجتمع معه قوم کزیر الحدید لا تزلّهم الریاح العواصف و لا یملّون من الحرب و لا یجنبون و علی الله یتوکّلون و العاقبة للمتقین (شیخ عباس قمی، سفینة البحار، ج2، ص 442)
مردی از اهل قم، مردم را به حق فرا می خواند. مردمی دور او جمع می شوند که ماننده پاره هایی آهن هستند که بادهای سهمگین آنان را نمی لرزاند و از جنگ نمی هراسند و خسته نمی شوند و بر خداوند توکّل می کنند. عاقبت، از آن کسانی است که اهل تقوا باشند. بنابراین، اگر قیامی برای احیای حق و در راه خدا باشد، نه تنها باطل نیست، بلکه مورد تأیید ائمه (علیهم السلام) نیز هست. و روایاتی که مخالفان ذکر کرده اند، تنها قیام هایی را شامل می شود که برای منافع شخصی و غیر دینی صورت می گیرد.
ثالثاً، اگر روایاتی را که مخالفان ذکر کرده اند، تمام قیام ها، اعم از حق و غیر حق را، شامل شود، در آن صورت، با آیات و روایاتی که به وجوب امر به معروف و نهی از منکر تأکید کرده اند، تعارض پیدا می کند؛ زیرا، امر به معروف، مراتبی دارد که بالاترین مرتبه ی آن، قیام علیه ستمگران است.
پس معلوم می شود که منظور روایات مخالفان، تمام قیام ها نیست، بلکه تنها قیام های غیر الهی را شامل می شود، قیام هایی که با ظاهری دینی و همراه با فریب مردم صورت می گیرد تا سردمداران آن قیام را به حکومت برساند و منافع دنیوی را نصیب آنان کند.
6- علوی، سیدعلی، زندگی و زمانه سیدحسن تقی زاده، ص 105.
7- سوره سبأ، آیه 18:وَ جَعَلْنَا بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ الْقُرَى الَّتِی بَارَکْنَا فِیهَا قُرًى ظَاهِرَةً وَ قَدَّرْنَا فِیهَا السَّیْرَ سِیرُوا فِیهَا لَیَالِیَ وَ أَیَّاماً آمِنِینَ‌
و میان آنها و شهرهایی که برکت داده بودیم، آبادیهای آشکاری قرار دادیم؛ و سفر در میان آنها را بطور مناسب (با فاصله نزدیک) مقرّر داشتیم؛ (و به آنان گفتیم:) شبها و روزها در این آبادیها با ایمنی (کامل) سفر کنید.
8- زاهد زاهدانی، سید سعید، بهائیت در ایران، ص 124.

منبع مقاله :
همایون، محمد هادی؛(1390)، تاریخ تمدن و ملک مهدوی، تهران: نشر دانشگاه امام صادق (ع)و پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات، چاپ اول1390.



 

 



مقالات مرتبط
نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط