چــاله یــا چــاه؟!

بیزاری از مرگ و کراهت از کمی دارایی و ثروت، خصوصیّت اکثر انسان‌هاست. کمتر کسی را می‌توان یافت که از مرگ نهراسد و از کمی ثروت، اکراه نداشته باشد.
چهارشنبه، 9 بهمن 1392
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
چــاله یــا چــاه؟!
چــاله یــا چــاه؟!

 

نویسنده: مسعود رضانژاد فهادان
منبع: راسخون



 

شرح حدیث شَیْئَانِ یَکْرَهُهُمَا ابْنُ آدَمَ

مقدمه:

بیزاری از مرگ و کراهت از کمی دارایی و ثروت، خصوصیّت اکثر انسان‌هاست. کمتر کسی را می‌توان یافت که از مرگ نهراسد و از کمی ثروت، اکراه نداشته باشد.
حضرت رسول صلوات الله علیه و آله، در حدیث 57 از کتاب نهج الفصاحة که موضوع این نوشتار قرار گرفته است اکراه از مرگ را برای مؤمنین، مورد انتقاد قرار داده و می‌فرمایند: مرگ برای مؤمن، مایهٔ رهایی و راحتی از دردسرهای تمام نشدنیِ زندگی در این دنیاست.
همچنین از آنجا که انسان هر چه داراییش کمتر باشد پس از مرگ، سریع‌تر به حساب و کتابش رسیدگی خواهد شد اکراه از کمی دارایی، برازندهٔ مؤمنی که به بهشت، وعده داده شده نمی‌باشد.

کلید واژه:

کراهت، فتنه، مرگ، فقر، ابوالقاسم پاینده،نهج الفصاحة، نهج الدرایة، شرح حدیث، هلاکت. شرح حدیث شَیْئَانِ یَکْرَهُهُمَا ابْنُ آدَمَ
قالَ رسول الله صلی الله علیه و آله:
إثْنَانِ یَکْرَهُهُمَا ابْنُ آدَمَ: یَکْرَهُ الْمَوْتَ وَ الْمَوْتُ خَیْرٌ لَهُ مِنَ الْفِتْنَةِ، وَ یَکْرَهُ قِلَّةَ الْمَالِ، وَ قِلَّةُ الْمَالِ أَقَلُّ لِلْحِسَابِ [1]؛ فرزند آدم از دو چیز بیزار است: یکى مرگ و دیگری کمی مال؛ در صورتى که مرگ براى او از هلاکت در فتنه‌ها بهتر است و هر چه مال کمتر باشد حساب آن، آسان‌تر است.

بررسی سندی حدیث:

متن حاضر، عبارتیست که در جوامع روایی اهل سنّت با اندکی تفاوت با آنچه در مصادر ما شیعیان وجود دارد نقل شده است. متنی که در منابع ما وجود دارد از آنچه اهل سنّت نقل کرده‌اند بنا به دلائلی که بعداً خواهیم آورد از اصالت بیشتری برخوردار است. و امّا نقل شیعه بدین قرار است:
شَیْئَانِ یَکْرَهُهُمَا ابْنُ آدَمَ: یَکْرَهُ الْمَوْتَ؛ فَالْمَوْتُ رَاحَةٌ لِلْمُؤْمِنِ مِنَ الْفِتْنَةِ وَ یَکْرَهُ قِلَّةَ الْمَالِ وَ قِلَّةُ الْمَالِ أَقَلُّ لِلْحِسَاب [2].

دلائل ارجحیّت نقل شیعه:

1. در نقل اهل سنّت به جای شیئان، از معادل إثنان استفاده شده و از آنجا که در این حدیث، کراهت از مرگ و قلة المال، با بیان حکمت همراه است لغت شیئان، تناسب بیشتری با بلاغت حدیث دارد خصوصاً اینکه إثنان، إشعار به حصر در خصوص عدد دو، دارد در صورتی که حدیث در مقام بیان حصر نبوده و لذا لغت شیئان، مناسب‌تر از إثنان است.
2. در نقل ما شیعیان و در ادامه حدیث، چنین آمده است: "فَالْمَوْتُ رَاحَةٌ لِلْمُؤْمِنِ" که اهل سنّت آن را با واو عاطفه و بدون قید ایمان، بدین صورت ذکر نموده‌اند: "وَ الْمَوْتُ خَیْرٌ لَهُ" در صورتی که نقل با فاء عاطفه بر نقل اهل سنت که در آن با واو حالیه ذکر شده ارجحیّت دارد. همچنین بیان خواهیم کرد موت برای همه، مایهٔ راحتی نخواهد بود بلکه تنها این مؤمنین هستند که با مُردن از فتنه‌ها و عوارض زیستن در این دنیا، آسوده خواهند شد.
3. همچنین در برخی از کتب اهل سنّت، عبارت آخر حدیث یعنی: "قِلَّةُ الْمَالِ أَقَلُّ لِلْحِسَاب" أقلٌّ، با اعراب تنوین ذکر شده در صورتی که به لحاظ قواعد عربی، وزن أفعل وصفی (مثل أحمر، أخضر، أفضل، أقل و...) چه برای وصف عادی باشد چه برای وصف تفضیلی، غیر منصرف است و تنوین نمی‌گیرد[3].

گلایه....

تعجب ما از جناب آقای ابوالقاسم پاینده، گرداورندهٔ نهج‌الفصاحة به عنوان یک روحانی نویسنده و روزنامه نگار شیعی است که نه در این حدیث بلکه در اغلب احادیثی که در کتاب خود، نقل نموده گویا اصرار داشته آن حدیث را گر چه به لحاظ سندی و متنی از نقل شیعه، ضعیف‌تر است از مصادر اهل سنّت اقتباس نماید. و این باعث شده کتابی که ایشان تألیف نموده که اتفاقاً به خاطر ترجمه‌دار بودن و کوتاهی عبارات، مورد استقبال مردم قرار گرفته وسیله‌ای شود تا نقلِ ضعیف‌تر احادیث، مشهور گردد.

تطبیق حدیث با قرآن:

فارغ از بحث‌های سندی، حدیث مورد بحث، یادآور آیهٔ 19 سوره مبارکهٔ نساء است خداوند در آنجا می‌فرماید: فَعَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ یَجْعَلَ اللَّهُ فیهِ خَیْراً کَثیراً؛ چه بسا چیزى را کراهت می‌دارید در حالی که خداوند در آن، مصلحت فراوان قرار مى‌دهد.
یا آنجا که خداوند در آیه 216 سوره مبارکهٔ بقره می‌فرماید: عَسى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ عَسى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئاً وَ هُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُون ؛ چه بسا چیزى را کراهت مى‌دارید در حالی که آن، براى شما خوب است؛ و چه بسا چیزهایى را که دوست مى ‌دارید و حال آنکه براى شما بد است، و خدا مى‌داند و شما نمى‌دانید.

واکاوی لغت کراهت:

چنانچه حسن بن عبدالله عسکری در کتاب فروق اللغه آورده، کراهة در اصلِ لغت به معنای ضد اراده است[4]. علامه مصطفوی نیز در کتاب التحقیق از این معنا پیروی نموده است[5].
از آنجا که اراده، غیر از تحقّق است ممکن است چیز مُکرَهی، محقق بشود ولی از روی میل و اراده انسان نباشد. بر خلاف لغت إباء، زیرا إباء در لغت به معنای جلوگیری کردن از تحقق چیزیست که خلاف میل و اراده انسان باشد[6].

فرق إباء و اکراه:

برای مثال، اگر کسی بتواند مانع از تحقق چیزی شود که به آن تمایل ندارد از آن کار، إباء داشته امّا اگر نتواند مانع تحقق آن شود فقط به آن، کراهت خواهد داشت. به عبارت دیگر، اباء در جایی صادق است که علاوه بر کراهت، قدرت باز دارندگی نیز وجود داشته باشد.
بنابراین از به کارگیری لفظ اکراه به جای لغت إباء، متوجه خواهیم شد: مرگ و قلة المال، چیزی نیست که انسان چون آن را نمی‌پسندد بتواند به طور کامل و صد در صد، جلوی تحقّق آن را بگیرد. ولی اگر در این حدیث به جای لفظ اکراه از لغت إباء، استفاده می‌شد بدان معنا بود که چون انسان از مرگ و قلّة المال اکراه دارد می‌تواند به طور صد در صد، از تحقق آن نیز، جلوگیری نماید.

موضع‌گیری ما از این واقعیّت:

مرگ، حقیقتی است که هیچ گریزی از آن وجود ندارد. خداوند در سه جای قرآن[7] با تعبیر: کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْت ، اطمینان داده همهٔ انسان‌ها، مرگ را خواهند چشید.
راجع به این اصل، به دو صورت می‌توانیم رفتار کنیم و موضع بگیریم :
1. بدون اینکه چاره‌ای برای این امرِ محتوم، کنیم فقط از فرا رسیدن آن اکراه داشته باشیم.
2. وقتی باور کردیم که ما هم، مثل همهٔ آدم‌هایی که از اوّل خلقت تا کنون مُرده‌اند خواهیم مُرد بیاییم و عوض اینکه صورت مسئله را پاک کنیم و بنشینیم و فقط از مُردن، اکراه داشته باشیم علاجی برای آن پیدا کنیم. یعنی سعی کنیم به دنبال پاسخی برای این سؤال باشیم که چرا من از مرگ بیزارم؟!
دقیقاً مثل دانش‌آموزی که می‌داند در پایان سال تحصیلی باید امتحان، پس دهد امّا به جای آنکه فکری به حال این مسئله کند تنها موضعی که می‌گیرد این باشد که از آن بیزاری ‌جوید. مسلماً چنین آدمی هرگز موفق نخواهد شد. اما در عوض، چنانچه به جای بیزاری از امتحان، علاجی برای آن می‌جُست علاوه بر کامیابی، شاید از بیزاریش از امتحان نیز کاسته ‌می‌شد.

فقط مؤمن نه همه انسان‌ها!!

جالب اینکه حضرت در ابتداء این حدیث می‌فرمایند: ابن آدم؛ یعنی انسان بما هو انسان، از مرگ بیزار است ولی در ادامه از گسترهٔ ابن آدم به محدودهٔ مؤمن، عدول کرده و می‌فرمایند: همانا مؤمن با مُردن از فتنه‌ها راحت می‌شود. این تعبیر اشعار به این دارد که غیر مؤمنین با مردن از فتنه‌ها، راحت نمی‌شوند. و در واقع، عبارت: فَالْمَوْتُ رَاحَةٌ لِلْمُؤْمِنِ مِنَ الْفِتْنَةِ ، قیدی برای فراز نخست حدیث است تا حکم مؤمنین را از تودهٔ مردم سوا کند.
به عبارت دیگر، حضرت رسول صلی الله علیه و آله در این حدیث شریف که راجع به موضوع کراهت از مرگ و مُکره بودن آن است به طور ملیح و ظریف، کراهت از مُردن را برای مؤمنین، مردود و ناپسند ولی آن را برای غیر مؤمنین به جهت عاقبت شومی که برای آنان در برزخ و قیامت در نظر گرفته شده تصدیق و تأیید نموده‌اند.
حضرت دلیل آن را اینگونه بیان می‌فرمایند که:
مرگ برای مؤمن، مایه راحتی از فتنه‌هاست!!!

خودکشی....

اگر در این حدیث، قید ایمان، ذکر نشده بود عمل خودکشی موجّه جلوه می‌کرد زیرا آن‌ها خواسته‌اند با مرگ از شرّ فتنه‌ها راحت شوند. ولی حضرت آن را رد کرده و می‌فرمایند: فقط مؤمنین هستند که با مُردن از شر فتن راحت می‌شوند و قاعدتاً کسی که خودکشی می‌کند از آنجایی که بر خلاف حکم شرع به این عمل، اقدام کرده مؤمن نخواهد بود و لذا نه تنها با مُردن، راحت نمی‌شود بلکه تازه خود را گرفتار فتنهٔ عظیم‌تری نیز نموده است.

فتنه در لغت...

فتنه در لغت به معنای اختبار و امتحان است که مصادیق فراوانی را در بر می‌گیرد که از جمله آن عبارت است از: اموال و اولاد و شهوت نساء، اختلاف آراء، افراط، عذاب و کفر و جنون و شمشیر و جنگ و دوستان خاص.

مراد از فتنه در این حدیث:

نگارنده معتقد است فتنه در این حدیث، به معنای مطلق عوارض زندگی در این دنیاست.
زیرا کسی که در این دنیا زندگی می‌کند...

• برای حفظ حیات خود و نزدیکانش، باید کار کند؛
• برای حفظ و نگهداری اموالش، زحمت‌ها بکشد؛
• با مردم مراوده داشته باشد؛
• شاهد جنگ و خونریزی‌ها باشد؛
• تحمّل فراق و یا مرگ دوستان و نزدیکان داشته باشد؛
• گاهی مریض می‌شود؛
• گاهی بدهکار می‌شود؛
• تأمین معاش و وقتی که باید برای فراهم نمودن مقدمات اولیه گذران زندگی صرف کند؛
• اضطراب و ترس و وحشت و هزاران محدودیت و عوارض دیگری که همگی از توابع زندگی در این سراست.

قاعدتاً کسی که از این دنیا، رحلت کند به عوارض آن نیز مبتلاء نخواهد شد.
چنانچه بیان شد این مطلب فقط برای مؤمنین صادق است زیرا چنانچه راغب در مفردات و دیگر لغویون در کتب خود تصریح کرده‌اند فتنه در اصل لغت از فتن، گرفته شده و فتن به معنای قرار دادن طلا در آتش، برای تصفیه شدن است[8] و لذا یکی از معانی فتنه، عذاب جهنم و برزخ است[9]. به عبارت دیگر فتنه بر دو بخش است:

1. فتنه دنیا
2. فتنه آخرت

مؤمنین یعنی کسانی که به خدا و فرستادگان او ایمان و محبّت دارند، از فتنه عظیم آخرت در امانند و لذا مُردن آنان وسیله‌ای برای خلاصی از فِتَن دنیا و زندگی در سرای امن آخرت خواهد بود آنجایی که نه مرگیست و نه مرضی و نه وحشتی و نه اضطرابی و نه دغدغه‌ای و نه وسوسه‌ای و نه فقری و نه آزاری و نه توهینی؛ بلکه هر چه هست سلام است و سلامتی و خیر و شادمانی. خداوند در توصیف بهشت می‌فرماید: لا یَسْمَعُونَ فیها لَغْواً وَ لا تَأْثیماً؛ إِلاَّ قیلاً سَلاماً سَلاماً [10]؛ یعنی در آنجا نه سخن بیهوده اى مى شنوند و نه کلام گناه آلودى؛ بلکه هر چه می‌شنوند سخنىیست که سلام است و سلامتی.

اما غیر مؤمنین چه!!؟

برای آنان، فتن دنیا در مقایسه با فتنه‌های برزخ و آخرت، نَه تنها ناچیز بلکه هیچ است و لذا کسی که از چاله در چاه می‌افتد از چاله، راحت نشده بلکه به چیزی سخت‌تر از چاله یعنی چاه، گرفتار شده امّا نسبت به کسی که از چاله به باغ، هدایت می‌شود می‌توان گفت: وی از مصیبت چاله به سبب ورود در باغ، راحت شده است.
حضرت در فراز نخست این حدیث بر مکره بودن مرگ، برای غیر مؤمنین، صحّه گذاشته و در صدد بیان این مطلب هستند که مرگ برای مؤمنین که زندگی در سرای آخرت، تحقّق بشارت‌های خدای متعال از بهشت و رضای پروردگار است نباید سخت و دشوار باشد بلکه سزاوار است مؤمنین با کسب اطلاع از نعمات آن سرا و عوارض و سختی‌های زندگی در این دنیا، خود را نسبت به آنجا که مرگ پل و گذر به آن است مشتاق نمایند.

مؤمنین کهنسال:

گر چه مرگ برای همهٔ مؤمنین، مایهٔ رحمت و راحتیست امّا برای مؤمنین کهنسال و سالخورده، ملموس‌تر و قابل درک‌تر است. خدای متعال در آیهٔ 68 سورهٔ یس می‌فرماید: وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ أَ فَلا یَعْقِلُون ؛ و به هر کس عمر طولانى دهیم، او را در عرصه خلقتش [به سوى حالت ضعف و سستى و نقصان و فراموشى] واژگون مى کنیم؛ پس آیا تعقّل نمى کنند؟

راحتی از وسوسه‌هایی شیطان:

همچنین از آنجایی که یکی از مصادیق فتنه، چنانچه پیش از این بیان شد عذاب برزخ و آخرت است این حدیث بدین معنا نیز می‌باشد که: مردن و مرگ از ماندن در این دنیا و مرتکب شدن به اعمالی که به سبب آن، انسان را مُستحق عذاب برزخ و آخرت می‌کند راحت‌تر است.
این دنیا، دار ابتلاء و امتحان است و اگر کسی قرار باشد در این بلیّه و امتحان، مردود شود مردن و مرگ برای او مایهٔ راحتی خواهد بود زیرا مرگ، از استحقاق عذاب بیشتر مانع شده و این یعنی راحتی.
امام سجاّد علیه‌السلام در این باره در دعای افتتاح می‌فرمایند: عَمِّرْنِی مَا کَانَ عُمُرِی بِذْلَةً فِی طَاعَتِکَ فَإِذَا کَانَ عُمُرِی مَرْتَعاً لِلشَّیْطَانِ فَاقْبِضْنِی إِلَیْک ؛ خدایا مادامی که عمر من در طاعتت می باشد به من حیات بده امّا اگر عمر من جولانگاه شیطان شد پیش از آنکه خشم و غضبت مرا بگیرد عمرم را بگیر.

مرگ خود و مرگ عزیزان:

کراهت موت در این حدیث، علاوه بر مرگ خود، شامل مرگ عزیزان و نزدیکان انسان نیز می‌شود گاهی جوان یا نوجوانی از نزدیکان انسان فوت کرده و همه را متأثّر می‌نماید تا آنجا که گاهی، برخی را به کفرگویی می‌کشاند ولی حضرت در این حدیث می‌فرمایند: مرگ زودرس برای مؤمن از ابتلاء به محرّمات و نافرمانی پروردگار ارجح است از اینکه با عمر بیشتر در این دنیا، خود را به معصیتی آلوده سازد.

فراز دوم حدیث:

راجع به فراز دوم حدیث، آورده‌اند که روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله یک درهم به سلمان و یک درهم به ابوذر دادند سلمان درهم خود را انفاق کرد و به بینوایی بخشید، ولی ابوذر با آن لوازمی خرید. روز بعد حضرت دستور دادند آتشی افروختند سنگی نیز روی آن گذاشتند همین که سنگ گرم شد و حرارت و شعله های آتش در سنگ اثر کرد، سلمان و ابوذر رحمة الله علیهما را فرا خواندند و فرمودند: هر کدام باید بالای این سنگ بروید و حساب درهم دیروز را پس دهید.
سلمان بدون درنگ و ترس، پای بر سنگ گذاشت و گفت: «در راه خدا انفاق کردم» و پایین آمد وقتی که نوبت به ابوذر رسید، ترس او را فراگرفت از اینکه پای برهنه روی سنگ داغ بگذارد و خرید خود را شرح دهد، وحشت داشت حضرت فرمودند: از تو گذشتم؛ زیرا حسابت به طول می‌انجامد، ولی بدان که صحرای محشر از این سنگ، داغ‌تر است[11].

مراد حدیث:

منظور حضرت رسول صلوات الله علیه و آله، مذمّت مال‌داری و فراوانی دارایی نیست کما اینکه برخی از انبیاء و اوصیاء علیهم‌السلام نیز بسیار ثروتمند بوده‌اند. بلکه حضرت در صدد بیان این نکته هستند که: اگر کسی به کمی دارایی مبتلا شد این وضعیّت او را نگران نکند و خاطرش را مکدّر نسازد زیرا اگر امروز به خاطر فقر، اذیّت می‌شود در عوض در سرای آخرت، راحت‌تر به حسابش رسیدگی می‌شود.
در همین دنیا نیز چنین است و اتومبیل‌هایی که دارای بار سبک‌تری باشند در گذر از مرز، نسبت به دیگران، مشقّت کمتری را متحمّل می‌شوند.
در فارسی، ضرب‌المثل معروفی وجود دارد که: هر که بامش بیش برفش بیشتر، لذا کسانی که ثروتمند هستند دائماً با شهرداری و دارایی و گمرک و دفترخانه اسناد ملکی و صدها اداره و سازمان دیگر سر و کلّه دارند در حالی که دیگرانی که معاف از این ثروتند از مشقّات آن نیز راحتند به تَبَع آن در آخرت نیز چنین خواهد بود.

قلّةُ المال، یا فقر؟!

نکتهٔ دیگری که باید بدان توجه داشت اینکه آنچه مورد انتقاد حضرت رسول، صلی الله علیه و آله قرار گرفته کراهتْ داشتن از کمی دارایی و ثروت است نه به طور کل، فقر و نداشتن ثروت!! زیرا فقر از آنجا که انسان را محتاج و زمین‌گیر می‌کند حقیقتاً می‌تواند مُکرَه واقع شود مگر آنکه قضاء حتمی پروردگار به آن تعلّق گرفته شده باشد که در این صورت نیز رضای پروردگار از هر چیزی سزاوارتر است.

بیزاری از مرگ، دلیل کراهت از نداری!

همچنین از مقدّم آوردن ذکر کراهت از مرگ، می‌توان برداشت کرد: کراهت از مرگ، نسبت به کراهت از کمی ثروت و دارایی، شدیدتر است.
علاوه بر آن شاید بتوان استفاده کرد در نگاه حضرت: کراهت از کمی مال، ریشه در کراهت از مرگ دارد و چنانچه کسی بتواند با تربیت نفس، کاری کند که از مُردن، بیزار نباشد به تبع آن، از کمی مال و ثروت نیز واهمه‌ای نخواهد داشت.

یک نکته تربیتی:

حضرت رسول، صلوات الله علیه و آله در انتقاد از مکرَه بودن مرگ و در بیان حکمت اینکه نباید مؤمن از مُردن، بیزار باشد به این دلیل، استشهاد کرده‌اند که: مؤمن با مُردن از ابتلاء به فتنه‌ها راحت می‌شود!! در حالی که به حَسَب ظاهر، مناسب‌تر آن بود که به جای عبارت: "فَالْمَوْتُ رَاحَةٌ لِلْمُؤْمِنِ مِنَ الْفِتْنَةِ" بفرمایند: وَ الْمَوْتُ لِلْمُؤمِنِ سَبَبٌ لِوُرودِ الْجَنَّة ؛ یعنی: مُردن برای مؤمن، سببی است تا زودتر داخل در بهشت شود و از نعمات آن بهره‌مند گردد.
دلیل آن این است که: حضرت سعی کرده‌اند دلیلی بیاورند که اوّلاً محسوس باشد و ثانیاً همه فهم بوده و برای همه مردم با مراتب ایمانی متفاوت، قابل درک باشد. زیرا راحتی از سختی دنیا نسبت به نعمات نادیدهٔ آخرت، محسوس‌تر و قابل درک‌تر است و چیزیست که حتی اگر انسان، ایمان کافی هم نداشته باشد می‌تواند خلاصی از درد‌سر‌های ماندن در این دنیا را به خوبی درک کند.
این روش، می‌تواند چراغ راهی باشد برای همهٔ کسانی که در امر تربیت، دستی دارند که:

• اوّلاً موعظه‌های خود را با بیان حکمت و دلیل، توأم سازند.
• ثانیاً اینکه از حکمت و دلیلی که ملموس‌تر و تجربی‌تر و عام‌تر است استفاده شود.

نتیجه:

مُردن برای مؤمنی که خدایش در قرآن به هزاران آیه، او را به نعمات متعدّد و بی‌شمار، وعده داده است نبایستی مکروه و ناپسند جلوه کند. مُردن برای مؤمن، خلاصی از فتنهٔ دنیا و عوارض حفظ حیات در این دنیاست.
همچنین کسی که به حساب و کتاب برزخ و قیامت، معتقد است از کمی مال و ثروت نمی‌رنجد زیرا می‌داند هر چه در این دنیا کمتر داشته باشد به همان نسبت حسابش در آنجا نیز ساده‌تر خواهد بود.

پی‌نوشت‌ها:

1. نهج الفصاحة؛ حدیث 57 ـ مسند الإمام أحمد بن حنبل، 39/36
2. الخصال ، 1/74 ـ روضة الواعظین و بصیرة المتعظین ، 2/486
3. البتّه بشرط آنکه مؤنث آن تاء نگیرد. مثل: أرمل > أرملة= بیچاره؛ و نیز وصفیّت آن عارضی نباشد مثل: أرنب= خرگوش، مجازأ در وصف ترسو: رَأیْتُ رَجُلأ أرنبأ. (موسوعة النحو و الصرف و الإعراب، صفحهٔ 653 ـ بحث الممنوع من الصرف)
4. أن الکراهة ضد الارادة. (فروق اللغه، 1/122)
5. أنّ الأصل الواحد فی المادّة: هو ما یقابل الإرادة، و الإرادة هو طلب مع الاختیار و الانتخاب . (التحقیق، 10/54)
6. الهمزة و الباء و الیاء یدلّ على الامتناع . (معجم مقاییس اللغه، 1/45)
7. سوره آل عمران، آیه 185 ـ سوره انبیاء، آیه 35 ـ سوره عنکبوت، آیه 57.
8. أصل الْفَتْنِ : إدخال الذّهب النار لتظهر جودته من رداءته، و استعمل فی إدخال الإنسان النار. )مفردات ألفاظ القرآن ، 1/623)
9. فتنه در آیه 25 سوره انفال نیز در همین معنا به کار رفته است. وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصیبَنَّ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدیدُ الْعِقابِ.
10. سوره واقعه، ایات 25 و 26
11. پند تاریخ، 1/190

کتابنامه: 1. قرآن کریم
2. پاینده، ابو القاسم ؛ (1363) نهج الفصاحة ، تهران، انتشارات دنیاى دانش، چاپ چهارم.
3. أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشیبانی؛ (1421ق.) مسند الإمام أحمد بن حنبلال ، المحقق: جمعی از پژوهشگران، دمشق، مؤسسة الرسالة، چاپ اوَل.
4. ابن بابویه، محمد بن على ؛ (1362) الخصال ، محقق: على اکبر غفارى، قم، انتشارات جامعه مدرسین ، چاپ اوّل.
5. فتال نیشابورى، محمد بن احمد؛ (1375) روضة الواعظین و بصیرة المتعظین ، قُم، انتشارات رضى ، چاپ اوّل.
6. إمیل بدیع یعقوب؛ (1381) موسوعة النحو و الصرف و الإعراب ، تهران، نشر استقلال، بی تا.
7. عسکرى، حسن بن عبدالله ؛ (1400ق) الفروق فی اللغة ، بیروت، انتشارات دار الافاق الجدیدة، چاپ اوّل.
8. مصطفوی، حسن؛ (1430ق) التحقیق فی کلمات القرآن الکریم ، بیروت ـ قاهره ـ لندن، انتشارات دار الکتب العلمیة- مرکز نشر آثار علامه مصطفوی، چاپ سوم.
9. ابن فارس، احمد بن فارس؛ (1404ق) معجم مقاییس اللغه ، تحقیق: عبدالسلام محمد هارون، قم، انتشارات مکتب الاعلام الاسلامی، چاپ اول .
10. راغب اصفهانى، حسین بن محمد؛ (1412ق) مفردات ألفاظ القرآن ، بیروت، انتشارات دار القلم ، چاپ اوّل.
11. خسروی، موسی؛ (1342) پند تاریخ ، تهران، انتشارات اسلامیّه، چاپ اوّل.



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط