انسان به وسیله اندامهای حسی خود با جهان خارج ارتباط برقرار می کند. این اندامها عبارتند از: بینایی، شنوایی، لامسه، بویایی و چشایی.
هر کدام از این اندامها به وسیله محرکی تحریک می شوند.
بطور مثال: نور و رنگها اندام بینایی را تحریک می کنند و صوت محرک اندام شنوایی، گرما و سرما محرک لامسه، بوها محرک بویایی و مواد غذایی محرک چشایی می باشند.
هر کدام از این محرکات، اعصاب موجود دراندام حسی را تحریک می کنند.
اثر تمام محرکات پس از تحریک شدن به وسیله اعصاب حسی به نواحی خاصی در دستگاه عصبی مرکزی ( مغز) منتقل می گردند.
همه عوامل فوق، ایجاد کننده یک احساس می باشند.
بنابراین می توان گفت که احساس از چهار عامل تشکیل یافته است:
1- محرک؛ که عبارتند از محرکات نوری، صوتی، شیمیایی، حرارتی.
2- اندام های حسی که شامل؛ چشم، گوش، لامسه، بینی و زبان می باشند.
3- اعصاب حسی؛ که عامل ارتباط و انتقال دهنده محرکات به مغز می باشند.
4- دستگاه عصبی مرکزی ( مغز)؛ که دارای نواحی مختلفی برای هر کدام از این محرکات می باشد.
« گرفتن اثر محرک به وسیله ی گیرنده حسی و انتقال آن به صورت پیام عصبی، به آن قسمت از دستگاه عصبی مرکزی که به این کار اختصاص دارد.»
به عبارتی دیگر، وقتی محرکی بتواند یکی از اندام های حسی را تحریک نموده و به وسیله عصب حسی به مغز منتقل گردد، احساس ایجاد شده است.
مطالب فوق اطلاعاتی است که روانشناسی امروز در زمینه احساس در اختیار ما قرار داده است و درستی آن از جانب روانشناسی اسلامی نیز مورد تأیید می باشد.
مولای بزرگوار، امام صادق(ع) در مورد عامل اول احساس، یعنی محرک و ارتباط آن با اندام های حسی، چنین می فرمایند:
« برای انسان، پنج حس آفریده شده تا پنج محسوس ( محرک) را درک نماید و از درک چیزی از محسوسات ( محرکات) عاجز نماند.
چشم آفریده شده تا رنگها را ادراک کند. اگر رنگها بودند ولی چشم ها برای دیدنشان نبود، چه سودی داشت؟
گوش آفریده شده تا صداها را ادراک کند. اگر صدایی بود و گوش نبود، نیازی به آن نبود.
دیگر حس ها نیز چنین هستند.»(1)
در این روایت امام بزرگوار(ع) محرکات را با اصطلاح محسوسات بیان می فرمایند؛ زیرا محسوسات عواملی هستند که حواس پنجگانه انسان را تحریک می نمایند.
بنابراین محسوسات عامل اول احساس هستند که محرک حواس پنجگانه انسان می باشند و اگر آنها نبودند هیچ حسی تحریک نمی شد.
امام بزرگوار(ع) از پنج محسوس نام برده اند که پنج حس را تحریک می کنند:
نور و رنگ محسوس بینایی، صدا محسوس شنوایی، سرما و گرما و زبری و نرمی محسوس لامسه، بوها محسوس بویایی و مزه ها محسوس چشایی می باشند.
روایت فوق، وجود محرک (محسوس) را یکی از عوامل ایجاد احساس بیان داشته است. مطالعه محرکات در روانشناسی حائز اهمیت فراوانی است.
در زمینه ی محرکات و انواع آن، مولای بزرگوار، امام صادق (ع) می فرمایند:
« بنگر که چگونه تقدیر شده که هر کدام ( از حواس) چیزی ( محسوسی) را در یابند.
برای هر حسی، محسوسی (محرکی) است که در آن عمل می کند و هر محسوسی ( محرکی)، حسی دارد که آن را ادراک می کند.
با این همه چیزهایی درمیان حس و محسوس ( محرک) قرار گرفته اند که تنها از طریق آنها، احساس صورت می پذیرد، مانند نور و هوا.
اگر نوری که رنگ و صورت را برای چشم عیان می کند نبود، چشم رنگها را ادراک نمی کرد و نمی دید.
اگر هوایی نبود که امواج صدا را به گوش برساند، گوش نیز صدا را ادراک نمی کرد.»(2)
بطور عمده اجسام از نظر علمی بر دو گونه اند: اجسام منیر و اجسام مستنیر.
خورشید و منابع نورانی دیگر، از نوع اول و اجسامی که ازخود نوری ندارند و برای دیده شدن به نور احتیاج دارند، از نوع دوم می باشند.
برای مشاهده اجسام نوع دوم (مستنیر) ، باید اجسام نوع اول موجود باشد.
وقتی شب فرا می رسد و تیرگی همه جا را فرا می گیرد، هیچ چیزی قابل مشاهده نیست و تنها با وجود اجسام منیری چون لامپ، اشیاء قابل مشاهده می شوند.
در مورد صوت نیز چنین است:
از نظر علمی، صدا هنگامی قابل شنیدن است که سه شرط در آن موجود باشد:
1- منبع تولید کننده صدا
2- محیط انتقال دهنده صدا
3- عامل دریافت کننده صدا
به عبارت دیگر، انتقال صوت در خلاء امکان پذیر نیست؛ زیرا که عامل دوم یعنی هوا وجود ندارد.
عامل سوم، گیرنده های حسی که همان حواس پنجگانه می باشند.
عواملی که در مورد نور و صوت بیان گردید، همگی مربوط به محرکاتی هستند که حواس انسان را تحرک می کنند.
امام بزرگوار(ع) دراین روایت، به دو نوع محرک نوری و صوتی، اشاره فرموده اند.
مسلم است که محرکات دیگر نیز، مانند آنها اندام های حسی دیگر را تحریک می نمایند.
عامل سوم و چهارم ایجاد احساس، عصب حسی و دستگاه عصبی مرکزی می باشد.
احساس زمانی به وجود می آید و به ادراک منجر می گردد که محرکات ( محسوسات) به وسیله اعصاب حسی به بخش معینی از دستگاه عصبی مرکزی ( مغز) منتقل شود.
بنابراین دستگاه عصبی مرکزی، نقش بسیار تعیین کننده ای در فرایند احساس دارد. این موضوع در روانشناسی و زیست شناسی با وسعت فراوانی مورد مطالعه قرار گرفته است.
روایات اسلامی نیز، مرکز احساس را مغز انسان معرفی می نمایند.
مولای بزرگوار، امام صادق(ع) در روایتی ارزنده دستگاه عصبی مرکزی ( مغز) را مرکز احساس معرفی کرده و می فرمایند:
« اگر موانع کنار می رفت و مغز را می دید، در می یافتی که به حایل ها و لایه های مختلف پوشیده شده تا ثابت بماند و از حوادث، آسیبی نبیند. و جمجمه را همانند کلاه خودی می بینی که مغز را از آسیب پذیری در برابر ضربه ها و صدمات، نگاه می دارد.
و نیز سر انسان با انبوهی از مو پوشیده شده تا پوستینی برای سر باشد و آن را از گرما و سرمای شدید حفظ کند.
پس چه کسی مغز را چنین محافظت کرده است جز آن خداوندی که آن را آفریده و مرکز حواس انسان قرار داده است؟
و سزاوار محافظت است به خاطر علو منزلت و بلندی درجه و علو مرتبت که نسبت به سایر بدن دارد.»(3)
امام بزرگوار(ع) دراین روایت، به اهمیت مغز انسان اشاره فرموده و آن را جایگاه حواس انسان بیان نموده اند.
علم روانشناسی و زیست شناسی، ثابت نموده اند که مرکز تمام حواس انسان درمغز است و هر کدام از حواس دارای جایگاه ویژه ای درمغز می باشند. اثر هر محرکی پس از عبور از اندامهای حسی و اعصاب حسی به بخش های خاص خود در مغز منتقل می شود.
محرکات ( محسوسات) به وسیله اندام های حسی و اعصاب حسی به مغز منتقل می شوند و احساس را تشکیل می دهند و انسان به وسیله ی مغز خود که تشکیل از سلولهای فراوانی است، محرکات را دریافت می دارد.
از دیدگاه زیست شناسی نیز قشر مخ انسان، مرکز حواس او معرفی گردیده است.
قشر مخ انسان دارای مناطقی است که جایگاه حواس او می باشد.
منطقه بینایی
در پشت هر یک از قطعه های ناحیه پس سری، یک ناحیه قشری مهم از لحاظ بینایی به نام منطقه بینایی وجود دارد. رشته های عصب بینایی که از چشم ها به قشر بینایی می رسند، احساس بینایی را تشکیل می دهند.منطقه شنوایی
در سطح قطعه گیجگاهی در کنار هر نیمکره ی قرار گرفته است و در تحلیل جنبه های پیچیده تر علائم شنیداری دخالت می کند. این منطقه به ویژه با شکل گیری زمانی صوت، بدان رسان که در تکلم آدمی دیده می شود، سروکار دارد.منطقه لامسه
در قطعه آهیانه ای، منطقه ای قرار دارد که به وسیله شیار مرکزی از منطقه حرکتی جدا می شود این منطقه را منطقه حسی تنی یا قشر حسی - تنی نامیده اند.گرما، سرما، لمس، درد و حس حرکت بدن، همگی دراین منطقه منعکس می شوند.(4)
مغز انسان دارای ارزش و اعتبار ویژه ای است که اگر سالم و تندرست باشد، تمام محرکات را به ادراک تبدیل می سازد و اگر سالم و تندرست نباشد، زندگی انسان را مختل خواهد نمود.
پیچیدگی مغز انسان به حدی است که حتی علم پیشرفته دانشمندان زمان نیز نتوانسته است گامهای اولیه را در آشکار کردن پیچیدگی آن بردارند. مغز انسان تشکیل یافته از یک توده نرم و چروکیده از بافت، پیچیده ترین مکانیسم شناخته شده جهان می باشد.
هر کدام از 25 میلیارد نرون آن از لحاظ علمی به هزار نرون دیگر متصل بوده و در حدود 10 به توان 14 سیناپس می باشد.
بی دلیل نیست که محققین به زحمت توانسته اند به اطلاعات نامکشوف مدارهای عصبی که بر فیزیولوژی و رفتار انسان حاکم است دسترسی داشته باشند.
پیچیدگی مغز انسان در ذهن هر فرد، این اندیشه را ایجاد می کند که این چه قدرت با عظمتی است که چنین عضو حساسی را در اندام انسان ایجاد کرده است.
مولای بزرگوار، امام صادق (ع) ما را به درک چنین حقیقت عظیمی متوجه نموده و به تفکر درباره ی خلقت آن فرا می خواند.
آن بزرگوار می فرمایند:
« آیا بر کسی که در آنچه شرح دادم، مانند آفرینش حواس و محسوسات ( محرکات) و رابطه آنها و نیز دیگر لوازم و ادراک به خوبی تأمل و اندیشه کند، پوشیده می ماند که این اعمال حکیمانه جز نتیجه هدف، و تدبیر از جانب خداوند لطیف و خبیر است؟»(5)
مطالعه احساس، اهمیت حواس پنجگانه و اعصاب حسی و دستگاه عصبی مرکزی را به خوبی مورد بررسی قرار می دهد.
بدون تردید در مطالعه عواملی چون احساس و...حقایقی نهفته است که بر اساس آن می توان به قدرت خدای متعال پی برد؛ زیرا تمام علومی که انسان کشف کرده و یا موفق به کشف آن نشده است، ارتباط تنگاتنگی با شناخت توحید دارد و بدین جهت است که امام بزرگوار(ع) پس از بیان عامل ایجاد احساس، به رابطه آن با قدرت خدایتعالی پرداخته و ما را نیز به تفکر و تأمل در آن دعوت می نمایند.
همواره باید این حقیقت را در نظر داشته باشیم، علمی که بدون شناخت توحید باشد، ارزشی ندارد و جز سرخوردگی و بی هدفی، سودی برای انسان نخواهد داشت.
پینوشتها:
1-فَجَعَلَ الحَواسَّ خَمساً تلقی خمساً لِکَی لا یَفوتَها شیءُ مِنَ المحسوساتِ. فَخَلَقَ البَصرَ لِیُدرِکَ الالوانَ، فَلوکانَتِ الاَلوانُ وَ لَم یَکُن بَصَرُ یُدرِکُها، لَم یَکُن مَنفعَةّ فیها، وَ خَلَقَ السَّمعَ لِیُدرِکَ الاصواتَ، فَلوکانَتِ الاصواتُ وَلَم یَکُن سَمعّ یُدرِکُها، لَم یَکُن فیها اَرَبّ. وَ کَذلِکَ سایرُ الحَواسَّ. ( بحار الانوار، ج 3، ص 69).
2- فَانظُر کَیفَ قَدَّرَبَعضَها یَلقی بعضاً، فَجَعَلَ لِکُّل حاسَّةٍ مَحسوساً یعملُ فیهِ. و لِکُّلِ محسوسٍ حاسُّةً تُدرِکُهُ وَ مَعَ هذا فقد جُعِلَت اشیاءُ مَـوسّطَةُ بَینَ الحواسَّ و المَحسوساتِ، لا یَتَّمُ الحَواسُّ اِلاّبِها، کَمَثَل الضَّیاءِ وَ الهَواءِ فَاِنَّهُ لَو لَم یَکُن ضیاءُ یُظهِرُ اللَّونَ لِلبَصَرِ، لَم یَکُن البَصَرُ یُدرِکُ اَللَّونَّ، وَلَو لَم یَکُن هواءُ یُؤَدّی الصّوتَ اِلَی السَّمعِ، لَم یَکُنِ السَّمعُ یُدِرِکُ الصّوتَ ( بحار الانوار، ج3، ص 70- 69).
3- وَلو رَأیتَ الدَّماغَ اِذا کَشَفَ عَنهُ لَرَایتَهُ قَدلَفَّ بَحُجبِ بَعضُها فَوقَ بَعضِ لِتَصونَهُ مَنَ الاَعراض، وَ تُمَسَّکَهُ فَلا یَضطَربَ، وَ لَرَأَیتَ عَلیهِ الجُمجُمَةُ بَمنزِلَةِ البَیضَةِ، کَیما یَفُتَّهُ هَذَّالصَّدَمَة، وَالصَّکَةِ اَلَّتی رَبُّما وَقَعَتُ فی الرأسِ ثُمَّ قَد جُلَّلَتِ الجُمجَمةُ بِالشّعرِ حِتّی صارَ بِمنزلةِ الفَرَّ و لِلرَّأسِ یَسُتُرهُ مِن شِدَّدةِ الحَرَّ وَ البَردِ فَمَنَ حصَّنَ الدَّماغَ هذا التَّحصین اِلّا الَّذی خَلقَهُ وَ جَعَلَهُ یَنبُوغَ الحِسَّ، وَ الُمستَحقَّ لِلحِیطَةِ وَ الصّیانَةِ، بَعلَوِ مَنَزِلَتِهِ مِنَ البَدنِ وَ ارتِفاعِ دَرَجَتِهِ و خطیرَ مَرتَبَتهِ؟ ( بحار الانوار، ج 3، ص 72).
4- زمینه روانشناسی ، ج 1، ص 83- 82.
5- فَهَل یَخفی عَلی مَن صَحَّ نَظَرهُ وَ اَعمَلَ فِکرَهُ اَن مِثلَ هذَالذّی وَصَفتُ مِن تَهیئَةِ الحَواسَّ وَ المَحسوساتِ بَعضُها یلقی بَعضاً و تَهیئَةِ اَشیاءٍ اَخَرَبِها تُتِمُّ الحَواسُّ لا یَکُونَ اِلاّبِعمدٍ وَ تقدیرٍ مِن لَطیفٍ خبیرٍ؟ ( بحار الانوار، ج3، ص70).
/م