زمینه پیدایش
به حکم داروغه دست کسی را بریدند. مرد دست بریده، دست خود را برداشت و بدون کمترین اظهار فزعی فرار کرد. در بین راه ناگهان چشمش به دست بریدهای دیگر افتاد و بنای گریستن و ناله و فریاد کردن را گذاشت. شخصی از او پرسید: «چه شد که در موقع قطع دست ننالیدی و اکنون چنین ناله و فغان سر دادهای؟» گفت: «خاموش که دیگران از سوز دل من خبر نداشتند و تنها این شخص است که چون دستش بریده است، قدر دست بریده مرا میداند و میفهمد که بر سر من چه مصیبتی وارد آمده است».پیامها
کسی که سختی نکشیده قدر عافیت را نمیداند.انسانهای بینوا و دل سوخته، غم و اندوه دل سوختگان را میدانند.
کسی که طعم فقر را نچشیده با شد، حال فقرا را نمیتواند درک کند. کاربرد: در تشویق و توصیه به انسانهای بیدرد و نیز حاکمان جامعه به اینکه زندگی خود را هم سطح زندگی مردم عادی کنند و با مشکلات آنها از نزدیک آشنا باشند تا حال و روز آنها را درک کنند و چارهای بیندیشند.
ضرب المثل های هم مضمون
تو قدر آب چه دانی که در کنار فُراتی؟ ماهی که بر خشک اوفتد، قیمت بداند آب را.شکسته استخوان داند بهای مومیایی را.
علف در آغل تلخ است.
قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید.
قدر نان را گرسنه میداند.
گاو تا وقتی دُمش را از دست نداده، ارزش دُم را نمیداند.
لذت انگور، زن بیوه داند، نه خداوند میوه.(2)
اشعار هم مضمون
کسی قیمت تندرستی شناخت * که یک چند بیچاره در تب گداخت من آن روز را قدر نشناختم * بدانستم اکنون که در باختم نداند کسی قدر روز خوشی * مگر روزی افتد به سختی کِشی(1) (سعدی)ریشه های قرآنی حدیثی
حضرت علی(علیه السلام): «اِنَّما یُعرَفُ قَدرُ النِّعَمِ بِمُقاساۀِ ضدِّها؛ قدر نعمتها در مقایسه با ضد آنها شناخته میشود».(3)امام حسن(علیه السلام): «تُجهَلُ النِّعَمُ ما اَقامَت، فَاِذا وَلَّت عُرِفَت؛ نعمتها تا هستند، ناشناختهاند و همین که رفتند، شناخته می-شوند».(4)
لغات
فزع: ناله و بیقراریفرات: رودخانه پر آبی که در عراق وجود دارد
آغل: جای چارپایان
پینوشتها:
1. حسن ذوالفقاری، داستانهای امثال، تهران، مازیار، 1385، چ 2، ص 494.
2. غلامرضا حیدری ابهری، حکمتنامه پارسیان، قم، نشر جمال، 1385، چ 1، ص 682.
3. همان.
4. تمیمی آمدی، غررالحکم و دررالکلم، ترجمه: سید جلال الدین محدث، دانشگاه تهران، 1360، چ 3، ح 3879.
5. محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، دار احیاء التراث، 1403 هـ.ق، چ 3، ج 78، ص 115.
/م