زمینه پیدایش
گفتهاند که حکیمی در وقت مردن به پسرش وصیت کرد و گفت: هرگاه به قماربازی میل نمودی اول برو پیش لیلاج که استاد و سرآمد همه قماربازان است و با او قماربازی کن. فرزند روزی بعد از فوت پدرش هوس قمار بازی کرد. به یاد نصیحت پدرش افتاد و با خود گفت: خوب است اول به سراغ لیلاج معروف بروم. پرسان پرسان سراغ خانه لیلاج را از مردم گرفت. گفتند در گلخن حمام منزل دارد. به گلخن رفت. دید لیلاج تا کمر در خاکستر نشسته است. پیش رفت و سلام کرد و از او درخواست بازی نمود. لیلاج قاب را از کنار دست خود برداشت و به هوا پرتاب کرد و گفت: انداختم پشتبام، برو بردار جفت آمد! فرزند حکیم رفت پشت بام دید لیلاج راست میگوید. از بام به زیر آمد و رو کرد به لیلاج و گفت: تو که در قمار اینچنین استادی، چرا گلخن تابی میکنی و لخت و برهنه هستی؟ لیلاج گفت: برای اینکه قمار، بردش هم باخت است. پسر حکیم پس از شنیدن این سخن سر را میان دو دست گرفت و از آنجا دور شد و بر روان پدر رحمت فرستاد.(1)پیامها
1. قماربازی نه تنها معصیت است و عذاب اخروی دارد، حتی در همین دنیا نیز آخر و عاقبت خوبی ندارد، زیرا قماربازان اگر چه بسیار ماهر باشند اما همین مهارت آنها را مغرور و سرمست میکند و به یک باره تمام زندگی خود را میبازند.2. قمارباز زمان بُرد، حساب باخت فردا را نکند و برده را خرج نماید.
این مثل در موارد زیر کاربرد دارد: 1. در مذمت و نکوهش قماربازی. 2. خطاب به کسی گویند که با ریسک و بدون زحمت پول به دست آورد و مآلاً مفت از دست بدهد.(2)
ضرب المثل های هم مضمون
ـ اگر قماربازی عاقبت داشت، لیلاج به جایی میرسید.(3)ـ بُرد قُمار، باختن است.(4)
اشعار هم مضمون
گر در قمار بُرد بُوَد از چه ای پسر * گویی قمارباز و نگویی قمار بُرد(5) (روحانی تفرشی)من گرفتم که قمار از همه عالم بُردی * دست آخر همه را باخته میباید رفت(6)
ریشه های قرآنی حدیثی
«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَیْسِرُ وَالأَنصَابُ وَالأَزْلاَمُ رِجْسٌ مِّنْ عَمَلِ الشَّیْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید! شراب و قمار و بتها، ازلام پلید و از عمل شیطان است، از آنها دوری کنید تا رستگار شوید». (مائده: 90)لغات
لیلاج: نام قمارباز معروف در زمان قدیم.گلخن: نوعی آتشدان.
پینوشتها:
1. ابراهیم شکورزاده بلوری، دوازده هزار مثل فارسی، مشهد، آستان قدس رضوی، چ 2، 1384، ص 761.
2. فرج الله شریفی، گزیده و شرح امثال و حکم، تهران، هیرمند، چ 2، 1381، ج 1، ص 122.
3. دوازده هزار مثل فارسی، ص 133.
4. همان، ص 761.
5. همان.
6. همان، ص 910.
/ج