عوامل مؤثر بر سازگاری کودکان با طلاق

طلاق با عوامل فشارزا و تغییرات گسترده ای همراه است که می تواند مشکلاتی برای سازگاری کودکان به وجود آورد. میزان سازگاری و بهداشت روانی هر کودک به طور چشمگیری با خصوصیت روانی والدی که با او زندگی می کند...
شنبه، 9 فروردين 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
عوامل مؤثر بر سازگاری کودکان با طلاق
عوامل مؤثر بر سازگاری کودکان با طلاق

 

نویسنده: دکتر رامین خدابخشی




 

 


طلاق با عوامل فشارزا و تغییرات گسترده ای همراه است که می تواند مشکلاتی برای سازگاری کودکان به وجود آورد. میزان سازگاری و بهداشت روانی هر کودک به طور چشمگیری با خصوصیت روانی والدی که با او زندگی می کند و فرایند خانواده پس از طلاق مرتبط است. مشکل اصلی طلاق در سازگاری کودکان عدم وفاداری والدین به انجام دادن وظایف خود و مواجه شدن کودکان با مشاجرات مخرب بین آن هاست (کلی، 2000).
تأثیرات طلاق لزوماً منفی نیست، تحقیقات نشان داده است کودکانی که از وضعیت پرآشوب خانواده- جایی که در آن شاهد مشاجرات و زد و خوردهای والدین، آزار و اذیت جسمانی خود و سوءاستفاده های مکرر یا نادیده گرفتن خود بودند- به وضعیت بهتر و شادتری در پی طلاق انتقال می یابند، نه تنها با مشکلات کم تری رو به رو می شوند بلکه آرامش و بالندگی بیش تری از خود نشان می دهند (هترینگتن و استنلی هاگن، 1999).
در علت یابی سازگاری یا عدم سازگاری کودکان و نوجوانان با طلاق عوامل خطرزای کلیدی وجود دارد که در سؤال های بعدی به تدریج به آن ها می پردازیم.

میزان مشاجرات والدین چه تأثیری بر سازگاری کودکان دارد؟

ادامه ی مشاجرات والدین پس از طلاق یکی از عوامل مشکل آفرین در راه سازگاری کودکان با طلاق به شمار می رود. پژوهش های زیادی نشان داده اند وقتی میان والدین در خلال زندگی مشترک یا پس از طلاق مشاجره وجود داشته باشد، کودکان این خانواده ها با مشکلات روحی بیش تری نظیر اضطراب، افسردگی و رفتارهای مخرب دست و پنجه نرم خواهند کرد. بیش تر متخصصان معتقدند کودکانی که در یک خانواده ی مهربان و شاد طلاق گرفته زندگی می کنند از کودکانی که در خانواده های طلاق نگرفته ی تنش دار زندگی می کنند، در وضعیت بهتری قرار دارند.
کودکان طلاقی که در خانواده ای دور از تنش زندگی می کنند در مقایسه با کودکان خانواده های طلاق نگرفته که والدین شان از زندگی خود راضی نیستند، از مشکلات رفتاری کم تری رنج می برند (هترینگتن و استانلی هاگن، 1999).
به علاوه، سازگاری و آرامش کودکان در پی کاهش مشاجرات پس از طلاق بهبود می یابد (کیتزمن وامری، 1994).
منظور از مشاجره و درگیری های والدین همه یا بعضی از رفتارهایی است که در زیر آورده شده است، نظیر: خشم و بی اعتمادی بالا، درگیری کلامی، درگیری های جسمانی متناوب، وجود اشکالات بسیار در گفت وگو پیرامون بچه ها، عدم همکاری با یک دیگر در مراقبت از کودکان و تلاش عمدی در بر هم زدن رابطه ی کودکان با والد دیگر. عوامل دیگری که باعث ادامه ی مشاجرات والدین حتی پس از جدایی می شود، عبارتند از:

- وجود خشم و دلخوری از مشکلات حل نشده ی اولیه که از آغاز ازدواج میان زن و شوهر وجود داشته است.
- خشم و آسیبی که هر دو از جدایی متحمل می شوند.
- نگرانی از ضعف همسر سابقش در سرپرستی از کودکان.
- عدم پذیرش قطع رابطه ی زناشویی از سوی یک همسر.
- ناتوانی والدین در جدا کردن نقش زناشویی خود از نقش سرپرستی (امری، 1999).

شیوع مشاجرات پس از طلاق والدین چگونه در تخریب شخصیت کودکان تأثیر می گذارد؟

اگرچه پیش بینی می شود یکی از نتایج مثبت جدایی و طلاق کاهش مشاجرات باشد، ولی برخلاف این ادعا تعارضات بین والدین در بعضی از خانواده ها، حتی پس از جدایی و طلاق نیز ادامه می یابد. در تحقیقی که توسط مک کوبی و منوکین (1992) انجام داده شد، 34 درصد از والدین جدا شده که با هم دیگر در سرپرستی کودکان خود مشارکت داشتند، حتی 3 تا 5 سال پس از جدایی مشاجراتی با یک دیگر داشتند. بدین ترتیب، طلاق همیشه باعث کاهش تضادهای والدین نمی شود. تخمین شده می شود که 20 تا 25 درصد از کودکان پس از جدایی همواره شاهد مشاجرات شدیدی میان والدین شان باشند (هترینگتن، 1999).
والدینی که خشم خود را از طریق درخواست از کودکان برای انتقال پیام های خصومت آمیز به همسر سابق یا دادن پاسخ های مغرضانه به سؤال های شخصی کودکان درباره ی والد دیگر از طریق بدنام کردن او در جلو کودکان یا نام بردن از والد دیگر ابراز می دارند، در ایجاد فشارهای روانی غیرقابل تحمل و به تعارض کشاندن کودکان درباره ی شخصیت والد دیگر نقش اساسی دارند. تحقیقات نشان داده است کودکانی که در این موقعیت ها قرار دارند در مقایسه با کودکانی که در وضعیت پر تنش والدین با آن ها زندگی می کنند، ولی والدین شان آن ها را در مشکلات شان درگیر نمی کنند، افسرده تر و مضطرب تر هستند. نوجوانانی که در این موقعیت ها قرار می گیرند اغلب احساس می کنند که میان والدین جداشده ی خود دوتیکه می شوند و هر چه قدر شاهد تخریب شخصیت هر یک از والدین خود باشند از افسردگی بیش تری رنج می برند و رفتارهای مخرب بیش تری از خود نشان می دهند. موضوع مهم آن است که وقتی والدین مطلقه ی پرتنش پای کودکان شان را به مشاجرات خود باز نکنند، میزان سازگاری این کودکان با کودکان خانواده های عادی کم تنش فرقی نمی کند (با چنان و همکاران، 1991).
تحقیقات اخیر نشان می دهد50 درصد از کودکان طلاق که شاهد دعوا و زد و خورد والدین خود بوده اند از اختلالات روحی رنج می برده اند (مک این تاش، 2006). پژوهش ها به روشنی نشان داده است که خطر این مشکلات برای کودکانی که زمان طولانی تری شاهد دعواهای والدین خود بوده اند، بیش تر است.

چرا کودکان خود را مقصر طلاق والدین می دانند؟

یکی از مهم ترین تأثیرات نابهنجار مشاجرات و طلاق والدین بر شخصیت کودکان، تفکر «خود تقصیری» است که برای آن ها با پیامدهای روانی بسیاری همراه اسشت. در زیر تعدادی از عوامل مهم ذکر شده است:

1. از آن جایی که دنیای کودکان یک دنیای سیاه و سفید است، از این رو خود را خوب یا بد می داند و فکر می کند هر اتفاقی که برایش رخ می دهد ناشی از بد بودن یا خوب بودن خود اوست. در نتیجه اگر والدینش با هم نمی سازند آن را ناشی از بد بودن خود می داند. از این رو کودک در هنگام مشاجره یا طلاق والدین، خود را مقصر می داند و شروع به سرزنش خود می کند.
2. از آن جایی که بعضی از والدین در دعواهای شان نسبت به تربیت و نحوه ی نگه داری کودکان خود یک دیگر را زیر سؤال می برند یا به هم پرخاشگری می کنند، در این هنگام کودکان مستقیماً در می یابند که دعوا و مشاجره ی والدین شان بر سر آن هاست و این خود آن ها هستند که مسبب اصلی اختلاف میان پدر و مادر خود شده اند و اگر آن ها نبودند والدین شان این همه دعوا نداشتند و به خوبی می توانستند در کنار هم زندگی کنند.
3. چون والدین در حرف های شان ممکن است بگویند «اگر به خاطر بچه ها نبود بارها از تو طلاق گرفته بودم»، این حرف ها به کودکان احساس گناه می دهد چون ممکن است آن ها با خود فکر کنند «اگر من نبودم مادر و پدرم لازم نبود این قدر ناراحتی و زجر را تحمل کنند و به راحتی می توانستند جدا شوند و دیگر مانعی بر سر جدایی شان وجود نداشت».

مشاجرات والدین بر نحوه ی سرپرستی چه تأثیری می گذارد؟

مشاجرات والدین به طور غیرمستقیم کیفیت سرپرستی را کاهش می دهد و قوانین تربیتی درباره ی کودکان رعایت نمی شود. به علاوه، مشاجرات والدین می تواند باعث افزایش بی ثباتی در عشق ورزی نسبت به کودکان، کاهش شدید سرپرستی مقتدرانه و بروز منفی گرایی در رفتارهای والدین شود. عدم همکاری مناسب میان والدین در سرپرستی از کودکان شان و بی توجهی عاطفی نسبت به آن ها که در پی مشاجرات به وجود می آید، بر کیفیت رابطه ی والد- کودک تأثیر می گذارد. به عبارت دیگر برخوردهای والدین با یک دیگر گرمی، صمیمت، حمایت، تربیت صحیح و پیوستگی رابطه ی کودکان با والدین را دستخوش نابه سامانی می کند. ایفای نقش سرپرستی مؤثر برای والدینی که خود به هم ریخته و مضطرب هستند، در مورد کودکی که عصبانی و نگران است، کار بسیار دشواری خواهد بود.
مشاجرات میان والدین نیز می تواند بر کمیت و کیفیت دیدارهای والد غیرمقیم با کودکانش تأثیر بگذارد و منجر به بروز ملاقات های پر تنش، اختلال در حمایت های مالی از کودکان و ادامه ی منازعات پس از جدایی با همسر سابق شود (ماکوبی و منوکین، 1992). علاوه بر این ها خطر زمانی بیش تر می شود که تعارضات میان والدین هم چنان در سطوح بالا باقی بماند و علی رغم همه ی تلاش ها حل نشود (مک این تاش و لانگ، 2006).

نحوه ی سازگاری والدین با طلاق چه تأثیری در کیفیت سرپرستی کودکان دارد؟

تحقیقات به طور مکرر نشان داده اند که سازگاری کودکان با طلاق به طور چشمگیری با سازگاری روانی والدین خود با طلاق مربوط است. فشار روانی جدایی و طلاق زن و مرد را با خطر مشکلات جسمانی و روانی، اعتیاد به الکل، اعتیاد به مواد مخدر، افسردگی و بیماری های روان تنی مواجه می کند.
تصادفات نیز در میان بزرگ سالان طلاق گرفته بیش تر از طلاق نگرفته هاست (هترینگتن و همکاران، 1989).
از آن جایی که طلاق برای کودکان تحولی اساسی به اندازه ی یک انقلاب برای ملتی است، از این رو طلاق یعنی دگرگونی و تغییر در تمام ابعاد زندگی یک کودک، البته این تغییر تنها دامن کودکان را نمی گیرد، بلکه والدین را نیز در بر می گیرد.
گستردگی مشکلات در چنین موقعیتی برای والدین سبب می شود تا والدین نتوانند به اندازه ای که باید مؤثر باشند و آرامش و ثباتی را که فرزندان شان در پی تغییرات سریع زندگی نیازمند آنند، فراهم آورند. سرپرستی نامناسب این برهه از زمان می تواند بر بهداشت روانی کودکان تأثیر منفی بگذارد.
در عین حال بعضی از کودکان و نوجوانان که به طور طبیعی باید از عشق و حمایت والدین شان برخوردار باشند، خود به تنهایی تکیه گاه و حامی والدین نیازمندشان می شوند که این وضعیت بر سازگاری کودک با طلاق تأثیر منفی می گذارد، به ویژه اگر تقاضای والدین بیش از حد و نامتناسب با رشد سنی کودک باشد.
مشکل این کودکان زمانی بیش تر می شود که والدین آن ها مبتلا به بیماری های روانی یا اختلالات شخصیتی از نوع اختلال شخصیت مرزی یا اختلال شخصیت خود شیفته باشند (مک این تاش و لانگ، 2006).
کودکان والدینی که مبتلا به بیماری های صعب العلاج هستند با مشکلات بیش تری رو به رو می شوند. این والدین نیاز به حمایت های دراز مدت تخصصی دارند تا بتوانند نقش سرپرستی خود را احیا کنند و با جدیت به والدینی مؤثر تبدیل شوند.

محل اقامت کودکان و ازدواج مجدد والدین چه تأثیری بر آنان می گذارد؟

پژوهش هایی که بر نوع زندگی پس از طلاق صورت گرفته نشان می دهد کودکانی که با هر دو والد خود زندگی می کنند در مقایسه با کودکانی که فقط با یک والد زندگی می کنند، از بهداشت روانی بهتری برخوردار بوده اند. از آن جایی که زندگی با هر دو والد وضعیت بهتری برای کودک به همراه می آورد، از این رو اغلب متخصصان از آن جانبداری می کنند (مک این تاش و لانگ، 2006).
بسیاری از کودکانی که با مادر خود زندگی می کنند، ممکن است دچار تنگناهای مالی شوند، یا آن هایی که تنها با پدران خود زندگی می کنند اغلب از کمبود ارتباطات اجتماعی رنج ببرند (معمولاً پدرها، کم تر خود را در فعالیت های مدرسه درگیر می کند) که هر دو نتایج مشابهی برای کودک دارد.
مک این تاش و لانگ (2006) معتقدند در خانواده هایی که پدر و مادر با هم از کودکان سرپرستی می کنند، بهداشت روانی کودکان در 3 نوع از این خانواده ها در وضعیت بدی قرار می گیرد:

1. کودکانی که کم تر از 10 سال دارند و با پدری زندگی می کنند که از تحصیلات پایینی برخوردار است.
2. کودکانی که با مادران شان ربطه ی فاصله داری دارند.
3. کودکانی که هنوز والدین شان دچار مشاجرات شدیدی هستند. افزون بر این ها، هنوز نمی توان ادعا کرد که کودکان از بودن با کدام یک از والدین هم جنس یا غیر هم جنس خود منفعت بیش تری می برند (داونی و پاول، 1993).

به هر حال، به طور قاطع نمی توان گفت که چه مدلی از زندگی برای همه ی بچه ها می تواند به عنوان بهترین مدل باشد، اما می توان اظهار داشت که ظرفیت فردی والد در سرپرستی مؤثر، اساسی ترین عامل تعیین کننده در انتخاب نوع زندگی برای کودکان به شمار می رود.
ماهیت سازگاری کودکان پس از ازدواج مجدد والدین شان هنوز مشخص نیست. کودکانی که با ناپدری یا نامادری خود زندگی می کنند در سازگاری با مشکلات پیچیده تری روبه رو هستند، و این حالت بدین معنی است که کودکان بایستی با یک وضعیت انتقالی اضافی که همانا پذیرش یک عضو غیربیولوژیکی خانواده است نیز خود را هماهنگ کند. بدین ترتیب، برای کودک شرایط فشارزای جدیدی با ازدواج مجدد یکی از اعضای خانواده ی سابق به وجود می آید. به علاوه، کودکانی که والدین شان چند طلاق در کارنامه ی خود دارند با مشکلات بیش تری رو به رو خواهند بود. این شرایط زمانی حادتر می شود که در آن برادر خواهرهای ناتنی و نیمه ناتنی، پدربزرگ مادربزرگ های ناتنی و والدین ناتنی به همراه خواهر برادرهای تنی کودکان همگی در کنار هم زندکی کنند. به هر حال، این پژوهش نشان می دهد علی رغم تنی یا ناتنی بودن اعضای خانواده، وجود رابطه ی عاطفی مثبت میان بزرگ سالان و کودکان منبع مهمی برای حمایت از کودکان به شمار می آید (مک این تاش و لانگ، 2006).

آیا شخصیت و خلق و خوی کودکان در سازگاری آنان با طلاق تأثیر دارد؟

از عوامل شخصیتی که می تواند به عنوان محافظی در برابر تأثیرات مخرب طلاق عمل کند، می توان از هوش، خلق وخوی ساده گیر، استعدادهای ویژه، جذابیت جسمانی و توانایی پاسخ دهی مؤثر به وقایع فشارزا نام برد.
کودکی که از خلق و خوی سهل گیر بهره می برد کم تر به دنبال بحران می گردد یا خشم و اضطراب خود را از چیزی یا کسی به چیزی یا کس دیگری متوجه می کند و در عین حال به خوبی می تواند با این بحران مقابله کند.
تحقیقات نشان داده است که کودکان با خلق و خوی سهل گیر که در خانواده مورد حمایت قرار دارند، قادر به تحمل فشار بیش تری پس از جدایی و طلاق هستند که این توانایی می تواند قدرت آن ها را در رویارویی با چالش های سازگاری در مراحل بعد بالا برد (هترینگتن و همکاران، 1989).
بچه هایی که از نظر خلق و خوی به بچه های مشکل دار، سخت یا بسیار حساس و زود رنج مشهورند در برابر تغییرات از قدرت سازگاری کم تری نسبت به کودکانی که ذاتاً سهل گیر هستند، برخوردارند.
افزایش فشار روانی در کودکان دشوار باعث بروز نقص در مهارت های مقابله ای، افزایش مشکلات رفتاری و تشدید مشکلات موجود می شود. این کودکان نه تنها با رفتارهای منفی والدین کم تر می توانند کنار بیایند بلکه ممکن است نتوانند از حمایت های افراد پیرامون خود به اندازه ی کافی بهره ببرند.
کودکانی که در گذشته با مشکلات اجتماعی و عاطفی روبه رو بوده اند وقتی با طلاق و جدایی مواجه می شوند احتمال این که رفتارهای بسیار منفی از خود نشان دهند، بیش تر می شود.
کودکانی که خود را مقصر جدایی والدین شان می دانند از سازگاری کم تری برخوردارند و ممکن است به انواع مشکلات روانی نظیر: افسردگی، درونی کردن مشکلات و احساس بی عرضگی در انجام دادن امور مبتلا شوند (باسل، 1995).
منبع مقاله: خدابخشی، رامین؛ (1388)، سرپرستی پس از جدایی (تلاشی آگاهانه برای جبران خطاهای خودآگاه و ناخودآگاه)، تهران: نشر قطره، چاپ اول



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط