اتحاد الهیات در حکمت اُنسی

در حکمت اُنسی، تمایزی میان هستی شناسی به معنای اَعم و هستی شناسی به معنای اَخص وجود ندارد و حکمای اُنسی، حکمت الهی یا هستی شناسی را به دو بخش الهیات به معنای عام و خاص تقسیم نمی کنند. چرا که حکمای انسی وجود حق را
دوشنبه، 25 فروردين 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اتحاد الهیات در حکمت اُنسی
 اتحاد الهیات در حکمت اُنسی

 

نویسنده: حکیم سید عباس معارف




 

در حکمت اُنسی، تمایزی میان هستی شناسی به معنای اَعم و هستی شناسی به معنای اَخص وجود ندارد و حکمای اُنسی، حکمت الهی یا هستی شناسی را به دو بخش الهیات به معنای عام و خاص تقسیم نمی کنند. چرا که حکمای انسی وجود حق را از حیث تجلی در اَعیان، موضوع حکمت انسی دانسته اند. وجود اشیاء را نیز جز همین تجلی وجود حق در اعیان و معیت وجود حق با ماهیات آنها نمی دانند. در حکمت انسی از این امر به «معیت قیومی» تعبیر می شود که برخی از بزرگان تفکر در این حوزه، از آن به «معیت استیثاری» نیز تعبیر کرده اند.
در ضمن آن دسته از حکمای انسی نیز که مانند صدرالدین و صائن الدین تَرَکه، موضوع حکمت انسی را مطلق وجود دانسته اند، حکمت الهی را به دو بخش الهیات به معنای اَعم و اَخص تقسیم نمی کنند؛ زیرا در نظر آنها مرتبت «لابِشرط مقسمی» وجود، همان «غیب هویت» است و در نتیجه، بحث از «حقیقت وجود» همان بحث از «ذات مطلق» خداوند است.
بدین قرار، آنچه در نزد حکمای انسی موضوع حکمت الهی و هستی شناسی و مدار اصلی تفکر است، تنها یکی از مسائل مابعدالطبیعه - اَعم از حوزه ی مشاء و اشراق - به شمار می رود؛ یعنی وجود «الله» که در حکمت انسی، موضوع یا به بیان دقیقتر اُسّ و اساس تفکر است، در مابعدالطبیعه به جهت غفلت از حقیقتِ وجود، تنها یکی از مسائل مورد بحث به شمار می رود.
این بدان جهت است که حکمت اُنسی نیز مانند کتب آسمانی، وجود الله را امری در نهایت ظهور و تیقّن می بیند و هیچ گاه وجود حق را نیست نینگاشته است تا به واسطه ی غیر به اثبات آن بپردازد.
«أَ فِی اللَّهِ شَکٌّ فَاطِرِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ» (1)
کی رفته ای ز دل که تمنا کنم تو را؟ ... کی بوده ای نهفته که پیدا کنم تو را؟
«فروغی بسطامی»
زهی غافل که او خورشید تابان ... به نور شمع جوید در بیابان
«شبستری»
به اعتقاد عارفان، ذات حق بُرهان بر ذات اوست و تمامی موجودات، مظهر و مجلای حق اند و مظهر از ظاهر، و مجلی از متجلی، در ظهور و «تجلی» فزونتر نیست و حال آنکه «دلیل» باید اَظهر و اَجلی از «مدلول» باشد.
«الغیرک من الظهور مالیس لک» (2)
به رغم مدعیانی که منع عشق کند ... جمال چهره ی تو حُجت موجه ماست
«حافظ»
پس از تلاشی اُمت واحده، بشر مستکبر و استکبارزده، در غفلت از حقیقت وجود به سر برده و به بیان دقیقتر، حقیقت وجود را نیست انگاشته است. از این رو، حکمای انسی برای درهم شکستن سد این غفلت و متنبه کردن انسان نیست انگار - به اینکه آنچه «هستی» در نظر او جلوه می کند، چیزی نیست جز تجلی همان معبودی که نیست انگاشته است - به بیان بُرهان «ذات به ذات» به دو نحو حضوری و حصولی پرداخته اند. اساس این دلالت، بر دلالت وجه بر ذات قرار دارد.
توضیح آنکه در کلام الله مجید از وجود عام به «وجه الله» تعبیر شده است و این امری است که از تفسیر مولی الموحدین (ع) از عبارت «وجه الله» آشکار می گردد. بیان اجمالی این امر آن است که در کلام الله مجید آمده است:
«کُلُّ مَنْ عَلَیْهَا فَانٍ‌ * وَ یَبْقَى وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلاَلِ وَ الْإِکْرَامِ‌» (3)
و نیز «أَیْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ» (4) و مولی الموحدین نیز فرموده است: «هذا الوجود کلمة وجه الله».
بدین قرار با توجه به فرموده ی مولی، کلمه ی «وجه الله» در آیه های مذکور، به وجود تفسیر می شود. (5) به وجهی توان گفت که وجودی که از آن به وجه الله تعبیر شده است، همان وجود عام است. زیرا آنچه انسان به هر کجا رُخ کند آن را شهود می کند، چیزی جز وجود عام یا وجود منبسط بر ماهیات نیست؛ اما حکمای اُنسی در سیر نظری و سلوک قلبی خود همت بر این گمارده اند که حجاب غفلت از وجود و نیست انگاری را بدرند و نیست انگاران را بدین حقیقت آگاه سازند که وجود عام که مُدرَک همه ی آنان است، چیزی جز تجلی حق نیست.
چنان که اشاره شد، این سیر و سلوک دو مرحله دارد:
نخست، مرحله ی نظری که حکیمان اُنسی در این مرحله، همت بر آن گماشته اند تا برای پیروان متافیزیک، این اِنتباه حاصل آید که حقیقت وجود، همان معبودی است که متافیزیک او را نیست انگاشته است. صائن الدین تَرَکه در «تمهید القواعد» در این خصوص چنین نگاشته است:
«و من البّین انّ حقیقته من حیث هی هی، لایقبل العدم لذاتها، لامتناع اتصاف احد النقیضین بالاخر، و امتناع انقلاب طبیعة الی طبیعة الاخر، و متی امتنع العدم علیه لذاتها، کانت واجبه لذاتها.» (6)
اما مرحله ی دوم این دلالت، قلبی و شهودی است که انسان در اثر سلوک، دریابد که هرچه می بیند همه تجلی حق است و «وجود عام» چیزی نیست جز «وجه الله»؛ و اَعیان که مظهر تجلیات حق و اسماء و صفات اوست، حجاب وی از مشاهده ی معبود نگردد و بدین دقیقه پی ببرد که به فرموده ی مولی، حق برای خلق خود به عین همان خلق، تجلی کرده است. «سبحان الله الذی تجلی لخلقه بخلقه»
میان عاشق و آئینه رازی است ... در این بزم فنا خوش سوز و سازی است
گهی لطف است و دیگر گه عتاب است ... که گه آئینه مظهر گه حجاب است
در این آئینه دل مست تجلی است ... ولی درمان مجنون، وصل لیلی است
تو ای غافل ز عکس یار، از یار ... حجاب آمد تو را آئینه، هشدار
«شبستری»
به دلالت کلام الله مجید، در ازل، آدمیان به ربوبیت حق با معبود پیمان بسته اند «أَ لَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَى» (7) در حقیقت نیست انگاری حق و غفلت از حقیقت وجود، چیزی جز شکستن عهد الست نیست.
در ازل بود که پیمان محبت بستند ... نشکند مرد اگرش سر برود پیمان را
«سعدی»

پی نوشت ها :

1. سوره ی ابراهیم / 10: آیا در خداوندِ پدیدآورنده ی آسمانها و زمین تردیدی هست؟
2. آیا برای جز تو ظهوری هست که از آن تو نباشد؟
3. سوره ی الرحمن/ 26 و 27: هرچه بر این جهان قرار دارد، فانی است؛ در حالی که وجه پروردگار شکوهمند و گرامی ات باقی است.
4. سوره ی بقره / 115: به هر سو روی کنید، به وجه خداوند روی آورده اید.
5. جامع الاسرار، سیّد حیدر آملی، صص 210-211: این هستی (همان) کلمه ی «وجه الله» است.
6. ضمیر «ه» به وجود باز می گردد. ر. ک. تمهید القواعد، چاپ انجمن فلسفه، صص. 59 و 60: و آشکار است که حقیقت او (وجود) من حیث هی هی (از آن حیث که او وجود است)، (اطلاق) عدم را برای ذاتش نمی پذیرد، زیرا اتصاف یکی از نقیضین (وجود و عدم) به دیگری و همچنین انقلاب یک طبع به طبعی دیگر ممتنع است. و تا زمانی که اطلاق عدم بر آن (وجود) بنابر ذات آن ممتنع است، آن (وجود) به ذات خود واجب است.
7. سوره ی اعراف آیه ی 172.

منبع مقاله :
معارف، عباس؛ (1390)، نگاهی دوباره به مبادی حکمت اُنسی، آبادان: پرسش، چاپ اول



 

 



نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط