پادشاهان بی تاج و تخت

کتاب اورنگ باختگان ایران در سه جلد تألیف شده است. این کتاب شامل تاریخ شاهان ایران است که توسط مؤلف از تواریخ معتبر قدیم و جدید گردآوری شده است. کتابی سی بخش دارد. جلد اول شامل 18 بخش است و از پادشاهان اوستایی تا
شنبه، 13 ارديبهشت 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
پادشاهان بی تاج و تخت
 پادشاهان بی تاج و تخت

 

نویسندگان: مریم غفاری جاهد(1)،افشین معشوری(2)




 
• اورنگ باختگان ایران
• نورمحمد مجیدی کرایی
• نشرآرون، 1387 دوره سه جلدی، تعداد صفحات؛ 732

کتاب اورنگ باختگان ایران در سه جلد تألیف شده است. این کتاب شامل تاریخ شاهان ایران است که توسط مؤلف از تواریخ معتبر قدیم و جدید گردآوری شده است. کتابی سی بخش دارد. جلد اول شامل 18 بخش است و از پادشاهان اوستایی تا آخر ترکان غزنوی ادامه دارد، جلد دوم از ترکان سلجوقی در بخش نوزدهم شروع شده با اتمام تاریخ زندیه در بخش بیست و هفتم پایان می یابد، در جلد سوم از بخش بیست و هشتم تا سی ام، تاریخ پادشاهی ترکان قاجاری، پهلوی ها و انقلاب اسلامی را می خوانیم. این مقاله در دو بخش به بررسی این کتاب می پردازد.

محتوای کتاب

روال کار مؤلف بر توضیح و تبیین دوره های پادشاهی و کل تاریخ مربوط به شاهان است و شامل: شرح پیشینه طوایف و سلسله ها و خاستگاه آن ها، ریشه یابی نام های قدیمی، کارهای مهم هر پادشاه، جنگ ها، خیزش ها، قیام ها و هر مطلبی است که به تاریخ شاهان ارتباط داشته باشد و گاه از موضوع اصلی کتاب دور می افتد. در آغاز اولین بخش، اولین شاه تاج باخته و دشمن وی را چنین معرفی نموده است:
«نخستین پادشاه ایرانی که اورنگ شاهی را به ژهاک تازی باخت، جمشید جم بود که نامش در ماتیکان (ریگ ودا) از نامگان دینی هندوایرانی که به زبان سنسکریت هم ریشه زبان اوستایی می باشد، آمده است»(ج1،ص 2)
پس از این گفتار راجع به نام جم و یادکرد اوستا از جمشید مطالب مبسوطی بیان کرده، سپس راجع به کارهای جمشید از جمله چهار گروه نمودن مردمان: دانشمندان (روحانیون)، جنگجویان(ارتشیان) کشاورزان، مطالبی نوشته است. اما در اینجا فقط از سه گروه نام برده و گروه چهارم فراموش شده است. زیرعنوان «پایان پادشاهی جمشید»، شرح مبسوطی از چگونگی پادشاهی او از تاریخ طبری و فارسنامه ابن بلخی آورده و طی آن دلیل شکست او ذکر شده است: «جم کفران نعمت کرد و جن و انس را فراهم آورد و خبر داد که سالار و مالک آن هاست...»(ص 15)
بخش پادشاهان باستانی شامل جمشید و ضحاک است.
بخش دوم درباره شاهان مادی و پارسی و بخش سوم شامل شاهانی پارسی(کوروش یکم) است. در بخش شاهان مادی و پارسی از آستیاک نام برده شده که تاج خود را به کوروش باخت. از کارهای جالب مؤلف، توضیح درباره ریشه نام هاست که در مورد شاهان گذشته ضروری به نظر می رسد؛ «اژدهاک یا به زبان بابلی ایخ توویگو به گویش یونانی آستیاگ، استیاگس و آسی گاس و همچنین به زبان ارمنی آشداهاک»(ج 1 ص 31)
مؤلف همچنان به ترتیب پیش رفته و در هر بخش کل تاریخ مربوط به شاه موردنظر را همراه با نام و خاستگاه و سرزمین فرمانروایی و چگونگی کشته شدن توضیح داده و برای این کار، گاه از چند تاریخ استفاده کرده است.
«با درگذشت اسکندر مقدونی(323 پ.م.)مرده ریگ امپراطوری او میان سردارانش بخش گردید و هر یک بخشی از آن سرزمین ها را به دست گرفتند که بهره یکی از آن سرداران به نام (سلوکوس نیکاتور) پارس، ماد، خوزستان و دیگر سرزمین های ایران گردید که از سال 212 تا 312 پ.م. بر این سرزمین ها فرمانروایی داشته اند تا اینکه با شورش اشکانیان پارتی فرمانفرمایی شان پایان پذیرفت.» (ج1 ص 133)
توضیحات خوب و مکفی درباره دوره های مختلف شاهی داده که از نظر شناخت کلی راجع به خاستگاه سلسله ها مفید است.
بیشتر کتاب نقل مستقیم از تواریخ است و مؤلف کمتر نظر خود را دخالت داده و با قلم خود نوشته است. تنها در برخی مواقع پس از نقل کامل تاریخ، توضیحات تکمیل کننده هم می دهد:
«به هرروی، این خاندان [صفوی] ساختار و بنیان از هم گسسته ی کشور را سر و سامانی داده و با سرکوب و مهارکردن آشوب های قومی و تیره ای و نیز گسترانیدن را بازرگانی با کشورهای همسایه و فرامرزی زمینه داد و ستد و همچنین دوستی خود را با کشورهای جهان آن روز به ایران رو نماید و کتاب هایی فراهم آورده که در آن راستا جهانگردانی از اروپا به ایران آمده و کتاب هایی درباره ایران آن زمان نوشته اند.»(ج2 ص 1061)

بررسی کتاب

هنگام خواندن این کتاب اشکالات، بسیاری را در آن می یابیم که از کتابی که مشخص است برای تألیف آن زحمت زیادی کشیده شده، انتظار نمی رود. برخی از این اشکالات عبارتند از:

1-نام کتاب:

اولین چیزی که در این کتاب جلب توجه می کند نام و طرح جلد است. طرح جلد کتاب تاجی پر از جوهر را نشان می دهد و نام کتاب اورنگ باختگان ایران است. «اورنگ» در فرهنگ لغت تنها به معنی تخت و سریر شاهی است و هیچ معنی که مؤید مفهوم تاج باشد ندارد. (ر.ک. فرهنگ معین، ج1 ص 401 و لغتنامه دهخدا ج3 ص 3120). در نظر اول، مخاطب گمان می کند مؤلف اورنگ را به معنی تاج دانسته که چنین نامی در کنار چنین طرحی گذاشته است. با خواندن متن کتاب این تردید بیشتر می شود، اما هرچه جلوتر می رویم، به موارد ضد و نقیضی برمی خوریم که شک می کنیم از نظر مؤلف اورنگ به معنی تاج بوده یا تخت. در برخی قسمت ها که مؤلف از زبان خود نقل تاریخ می کند واژه اورنگ گاهی به معنی تاج و گاهی به معنی تخت آمده است. زمانی که به ترکیب تاج باخته برمی خوریم می توانیم یقین کنیم که مؤلف اورنگ را به معنای تاج دانسته است:
«تنها نوشته ارزشمند و کهنی که روشن تر از دیگر تاریخ نویسان جهان امروز ما را از چگونگی سرگذشت این پادشاه تاج باخته ایران آشنا می سازد گزارش های هرودوت پدر تاریخ در سده چهارصد پیش از زادن مسیح می باشد»(ج1 ص 32)
در نوشته زیر مؤلف دقیقاً اشاره بر اورنگ بر سر داشتن نموده است:
«هرمزان پس از اینکه با خانواده اش به مدینه رسید، مردم مدینه که تا آن روز پادشاهی ندیده بودند در پشت بام ها و کوی و برزن شهر به هرمزان و همراهانش می نگریستند و به پوشیدنی ها و جامگان زرین ویژه اورنگ زرین شاهی که بر سر داشت تماشا نموده و بر شگفت زدگی تماشاگران می افزود.»(ج1، ص 367)
اما در این نمونه ها اورنگ به معنای تخت آمده است:
«پیشتر گفته شد که شیرویه پسر خسروپرویز پس از کشتن پدر بر تخت پادشاهی نشست و برای اینکه خود همیشه بر اورنگ شاهی بنشیند و پادشاه ایران باشد خود را شرمسار تاریخ کرد و همگی شاهزادگان ساسانی را کشت.»(ج1 ص 381)
«به هر روی آقامحمدخان قاجار در سال 1210 هجری به تخت نشست. در کتاب فارسنامه ناصری درباره تاجگذاری و اورنگ نشینی او می نویسد...» (ج3 ص 1406) و مثال های متعدد دیگر. با توجه به موارد ذکر شده که تنها مشتی از نمونه خروار است متوجه اشتباه فاحش مؤلف می شویم که بین تاج و تخت فرقی نگذاشته و هر دو را اورنگ خوانده است.

2-فهرست:

کتاب های پژوهشی که مورد استفاده پژوهشگران قرار می گیرد، باید دارای فهرستی گویا باشد. فهرست این کتاب فاقد این ویژگی است. یکی از اشکالات این است که تیترهای فهرست ناقص است و برخی تیترهای داخل کتاب در فهرست دیده نمی شود. برای مثال در بخش پادشاهی زندیان تنها تیتر «پادشاه لطفعلی خان زند» در فهرست دیده می شود؛ در حالی که در متن کتاب تیترهای: پادشاهی ابوالفتح خان زند، نبرد کریمخان با مردم کوگیلویه و بهبهان و دیدگاه و داوری تاریخ نگاران درباره لطفعلی خان زند هم وجود دارد.
اشکال دیگر غیر از فهرست به متن هم بازمی گردد، این است که بر اساس موضوع کتاب، جا داشت مؤلف فهرست ها را بر اساس نام شاهان اورنگ باخته تنظیم می کرد؛ تا دستیابی به شاه مورد نظر آسان باشد اما با توجه به اینکه نه فهرست و نه متن تیتر مشخص به نام پادشاه ندارد، به زحمت می توان تشخیص داد که کدام پادشاه اورنگ باخته است.

3-گسیختگی طرح:

کتاب دارای طرح مشخصی نیست و مطالب درهم ریخته است. بهتر بود مؤلف در آغاز هر بخش مشخص می کرد که در دوره مورد بحث چند پادشاه اورنگ باخته وجود دارد و سپس توضیحات تکمیلی را می آورد که خواننده دچار گیجی نشود و مجبور نباشد کل تاریخ را بخواند اما با همه زحمتی که مؤلف برای معرفی این شاهان کشیده هر خواننده باید مجدداً کل تاریخ را در جست و جوی این شاهان زیر و رو کند. اشکال دیگر در نحوه ی فصل بندی کتاب است. بهتر بود علاوه بر بخش های مختلف، هر بخش به فصل هایی هم تقسیم شود که مطالب منسجم و جدا از هم باشد؛ چنانکه می بینیم بسیاری از بخش ها تحت عناوین پادشاهی خاندان های مشخص و یا خیزش خاندانی شناخته شده است که به جا و گویاست؛ اما برخی بخش ها مانند بخش دوازده و سیزده و چهارده دارای تیتر: دگرگونی های بنیادی پس از ساسانیان در ایران، آمیختگی نژادی و کشتار دانشمندان و بزرگان ایرانی است که هر تیتر شامل چند زیرمجموعه است. بهتر بود این سه بخش به عنوان موضوعات فرعی در داخل بخش های پیشین قرار می گرفت تا روال کار به هم نخورد.
همچنین بی نظمی مطالب در بخش ها به چشم می خورد، گاهی قضیه مربوط به یک شخص در چند فصل نقل می شود و شرح حال شاه یک دوره را به داخل دوره بعدی هم می رود. کشته شدن عمر به دست ابولؤلؤ در بخش هشت از کتاب الفتوح و هم در بخش ده از تاریخ طبری نقل شده همچنین درباره یزدگرد سوم در بخش هشت از کتاب الرسل و الملوک و شاهنامه و در بخش یازده از تاریخ طبری آمده است.
در بخش هشتم نزدیک به دویست صفحه با عنوان «برافتادن پادشاهی یزدگرد سوم و پیدایش دین مقدس اسلام» پر ازشرح جنگ های صدر اسلام است و مختصری راجع به اورنگ باختگان. پس از اینهمه طول و تفصیل، عنوان «چگونگی مرگ یزدگرد سوم» را تازه در بخش یازدهم می بینیم. بخش نهم و دهم نیز درباره سرگذشت هرمزان، یکی از شاهان بومی خوزستان است که مسلمان شده است. وی در بخش نهم اسیر شده و در بخش دهم در ماجرای کشته شدن عمر کشته می شود که این دو بخش باید در هم ادغام می شد. کشته شدن عمرولیث صفاری در بخش چهارم ذیل تیتر کشتار دانشمندان و بزرگان ایران آمده در حالی که وی به عنوان پادشاه بر تخت نشسته بود.
نمونه دیگر در بخش قاجاریان دیده می شود. این بخش در صفحه 1725 تمام می شود در حالی که هنوز احمدشاه بر اورنگ شاهی نشسته است و برکناری احمدشاه در بخش مربوط به پهلوی در صفحه 1804 نقل می شود. بخش مربوط به پهلوی از آغاز زندگینامه رضاخان به حساب آمده و کارهای وی تا زمان خلع احمدشاه نقل گردیده است. خواننده از تاریخ قاجار بیرون آمده اما پس از هفتاد صفحه به تیتر برکناری احمدشاه می رسد. در حالی که با توجه به اینکه آغاز زندگی پهلوی و برنامه ریزی های او برای رسیدن به قدرت در زمان پادشاهی احمدشاه واقع شده، قاعدتاً باید در دوره قاجار نقل شود و دوره پهلوی باید از آغاز شاهی مطلق پهلوی شروع شود. سپس با این همه توضیحات اضافه ای که در طول کتاب داده شده، با کمال تعجب بخش پهلوی در سال 1343 با شرح رویداد تنگ گجستان و شرح بیوگرافی ضرغام پور پایان می یابد و در بخش سی ام که انقلاب اسلامی است، طی 9 صفحه خلاصه ای از وقایع 28 مرداد 32 و قیام امام خمینی(ره) در سال 42 و قضایای سال 56 و سال آخر انقلاب از کتاب آخرین سفر شاه از شوکراس ویلیام نقل می شود و در این میان از سال 43 تا 56 گویا دوره خلأ تاریخ است.

4- مطالب غیرضروری خارج از موضوع:

بر اساس نام کتاب، موضوع آن باید تنها شرح حال شاهان اورنگ باخته باشد و خواننده انتظار ندارد کل تاریخ نقل شود؛ اما این اتفاق می افتد و مؤلف ضمن شرح کامل تمام دوره ها، تمام شاهان را نیز معرفی می کند و موضوع اصلی کتاب فراموش می شود. در فصل هفتم شورش اردشیر بابکان ساسانی را شرح داده که گویا ضد اشکانیان قیام کرده؛ اما هیچ کدام از این پادشاهان که در این دوره اند، اورنگ باخته نیستند. در این قسمت نام چند شاهی که کشته می شوند آورده شده بدون اینکه از تاریخ آنان چیزی بدانیم و مؤلف توضیحی بدهد. مشخص نیست این ها جزو اورنگ باختگان محسوب می شوند یا نه:
«سوی (چوپانان) رفت که محلی بود در ولایت دارابگرد و شاهی را که آنجا بود و (فاسین) نام داشت بکشت. آنگاه سوی محلی دیگر به نام (کونس)رفت و شاهی را که آنجا بود و (منوچهر) نام داشت بکشت. سپس سوی محلی به نام (لرویر) رفت (دارا) شاه آنجا را بکشت.»(ج 1 ص 158) در صورتی که این شاهان جزو اشکانیان باشند باید در فصل ششم نامشان آورده می شد. همچنین اردشیر به مرگ طبیعی می میرد و پرداختن به او طی یک بخش، خارج از بحث کتاب است.

فتحعلیشاه

نیز به مرگ طبیعی می میرد اما 60 صفحه از این کتاب را به خود اختصاص می دهد که شامل پیمان هایی است که در زمان او بسته شده همچنین کشته شدن گریبایدوف و سیسیانف و ... .
در دوره پهلوی زندگینامه بسیاری از افراد سیاسی را نقل کرده و تمام قیام ها و شورش ها از قبیل: کل شورش های ایلات و نظامیان و عشایر، زندگینامه افراد سیاسی مثل شیخ خزعل و مدرس، کوچک خان جنگی، و وقایع سیاسی مانند قیام گوهر شاد در زمان محمدرضا، احزاب کمونیستی و سازمان ها، ملی شدن صنعت نفت را شرح داده است.
مطالب بخش های دوازده تا چهارده و اشعاری که در طول کتاب به مناسبت های مختلف از شاعران مثال آورده تنها موجب حجیم شدن کتاب است و ارتباطی به بحث کتاب ندارد.

5-نقل مستقیم از تواریخ:

نقل از تواریخ قدیمی با شعرهای طولانی و حرف هایی که بی مورد است کتاب را حجیم و خسته کننده کرده است. بهتر بود مؤلف بسیاری از صفحات تاریخ را حذف می کرد و به قلم خود خلاصه وقایع را می نوشت و به نقل کوتاهی از مستندات اکتفا می کرد. چنانکه در انتهای صفحات 1423 و 1424 نقل خلاصه وقایع به قلم مؤلف شیرین و جذاب است. با نگاهی به این سه جلد می بینیم که اکثر صفحات نمونه هایی از تواریخ است و مؤلف کمتر در آن دخالت داشته است. تاریخ نگاری گذشتگان خالی از اطناب نیست و نقل جزء به جزء مطالب در این کتاب در حوزه مورد بحث نمی گنجد.
مطالب دوره محمدعلی شاه نیز 60 صفحه است که طی این صفحات تنها در 6 یا 7 صفحه سخن مؤلف را می بینیم و چهارصفحه هم نقل خلاصه تاریخ است.
همچنین جنگ های ایران و روسیه تزاری از صفحه 1428 تا 1457 حدود 25 صفحه است که تنها 5 صفحه نوشته مؤلف و باقی کپی تاریخ است. در این صفحات تمام فصول عهدنامه های ایران و روسیه و انگلیس نقل شده است.

6-تحلیل مؤلف:

مؤلف کمتر از خود نوشته و بیشتر استناد کرده است اما به ندرت تحلیل هایی بر این تاریخ داشته که می توان این نوشته ها را به دو بخش تقسیم کرد:

الف-تحلیل اخلاقی:

در تاریخ نویسی امروزی رسم نیست مورخ داد سخن دهد و از اخلاق گرایی بگوید و یا وارد مباحث مذهبی شود و پند و اندرز دهد. مؤلف گاه عنان مطلب را رها کرده به جای تحلیل تاریخ چنین مطالبی نگاشته است. در پایان سرگذشت ناصرالدین شاه پس از ذکر زنان متعدد وی که به دو هزار زن و کنیز می رسیده نوشته است:
«آری توان و نیرومندی چه در پایگاه امپراتوری و چه شاهی و سرداری باشد در گذر و ناپایدار است و هر چند پیرامون گردش روزگار بنگریم می بینیم که هزاران ناصرالدین شاه با این سازمان گسترده و زنان خوشگل و زیبایی که زندان چوب [چون] کاخ پادشاهی زنان بوده و آرزو داشتند از کاخ شاه پا بیرون گذارند و نمی توانستند بدون دیدگاه خواجه و سرخواجگان دربار که آنان نیز از گوهر مردانگی بی بهره و اخته شده اند و تنها جانی رنجور و نزار در پیکر داشتند، آزادانه به روستا بروند. دومی [و دمی] آزاد فرو شهر و روستا فرو برند، همگی را تیر تپانچه میرزا محمدرضا کرمانی آزاد کرد...»(ج 3 ص 1643)
خارج از این بحث، اشکالات نگارشی و تایپی کاملاً متن را دچار تعقید نموده، خواننده گرچه مفهوم کلی آن را در می یابد اما از نوشته، لذتی نمی برد کلمات غلط و جملات، نامفهوم مانند سنگریزه ای در کفش و مانعی بر راه، خواننده را دچار عذاب می کند.

ب-تحلیل غیرمنطقی:

مؤلف تقریباً هیچ تحلیلی راجع به تاریخ ارائه نمی دهد و در معدود دفعاتی که اظهارنظر می کند تحلیل درستی ندارد.
قضیه کشته شدن آقامحمدخان یکبار در صفحات 1408-1409 از تاریخ سرجان ملکم نقل می شود و دوباره در صفحات 1410-1416 درباره رفتار و منش او از همین تاریخ مطالبی می آورد. نویسنده این سطور نتیجه گرفته که علت کشته شدن آقامحمدخان این بوده که وی به خاطر اینکه خواجه بوده و خصلت زنانه داشت کارگزارانش احترامی که باید برای او قائل نبوده اند و او مایه ریشخند و جوک گویی اطرافیان بوده است(ج 3 ص 1417)
در حالیکه این تعبیر با توجه به ویژگی های اخلاقی آقامحمدخان کاملاً نادرست می نماید. خود مؤلف در صفحات پیشین به نقل از کتب تاریخ، خونخواری و بی رحمی آقامحمدخان را یادآور شده است: «در عقوبت خطاکاران و سیاست مفسدان بر کسی ابقا نکردی»(ج3 ص 1412): «مردی پردل و دلیر اما سنگدل و خونخوار و برگشت ناپذیر بوده است»(ج3 ص 1402)

7-بی دقتی در ارجاعات:

در صفحه 1368 ذیل تیتر «زندگینامه ناصرالدین شاه قاجار از زبان تاریخ نویسان» مطالبی در گیومه آورده که نه پایان گیومه مشخصی است کجاست و نه مرجع مطالب معلوم است. بدون اینکه گیومه بسته شود، گیومه دیگری باز می شود که آثار خیریه ناصرالدین شاه را می نماید و در پایان این مبحث ارجاع داده است که معلوم است مرجع ذکر شده مربوط به مطالب داخل گیومه دوم است نه متن اول.

8-اشکالات نگارشی:

هرجا که مؤلف مختصری به قلم خود نگاشته، دارای نثری ضعیف و فاقد ادبیات درست است. این اشکالات شامل جملات طولانی، حذف افعال بدون قرینه، کاربرد غلط افعال و کاربرد واژه های فارسی قدیمی است که به چند نمونه از آن ها اشاره می شود:

الف-جملات طولانی:

«مسعودی و دیگر نویسندگان تازی در نوشته های خود در چند جا ورای آنچه تاریخ جهان باستان بر آن گواه می دهد که ایرانیان دارای فرهنگ و تمدن پیشرفته ای بودند که گیتی آن زمان گسترش و پیشرفتگی و همچنین والا و گرانمایه بودنش در شگفت بودند و همه شکوفایی فرهنگ انسانی خود ر ا از ریشه و فرهنگ و دانش ایرانیان برداشت نموده اند و این فرهنگ چنان بن و ریشه دار بود که پوشاک و جامه ایرانی و آیین و نهاد پیشرفته و باور آن را پسندید و در پی گزینش زنان و دختران ایرانی به همسری درآمد اما تا خون فرزندان خویش و سردارانش را ایرانی و پارسی نماید.»(ج1 ص 148)
در این متن تنها در آخر پاراگراف نقطه پایان جمله وجود دارد و تمام جملات با حروف ربط به هم پیوسته اند. علاوه بر این، جمله نامفهوم است. منظور مؤلف این است که «فرد مذکور به خاطر فرهنگ پیشرفته ایران که تاریخ نویسانی چون مسعودی و نویسندگان عرب آن را تأیید کرده اند، تصمیم گرفته همسر ایرانی بگیرد.» اما این جملات را چنان در هم پیچیده که با چند بار خواندن هم مشکل می توان به مفهوم آن برد. حذف «از» پیش از «گسترش»، کاربرد «گیتی» به عنوان فاعل جمله در سطر دوم، جملات طولانی و ناقص، چنین آشفتگی را موجب شده است. در صفحه 1424 نیز طی پاراگراف های 13، 6 و 7 سطری هیچ نقطه ای وجود ندارد مگر در پایان آن. تمام جملات با ویرگول و «واو» به هم متصلند.

ب-حذف فعل بدون قرینه:

«گرچه بر پرتاب این ماه ساختگی رنگ جادوگری و اینکه با انگیزه های درخشش نور خورشید در آینه هایی که در دست صد کنیز و همخوابه مقنع بود و این دروغی است شگفت انگیز و باورنکردنی.»(ج1 ص 502) این متن درباره ماه نخشب است که می گویند المقنع آن را ساخته بود و شب ها به آسمان می فرستاد و روزها پایین می کشید. در این نوشته کمبود فعل وجود دارد و جمله های اول و دوم فعل ندارند.

ج-کاربرد واژه های فارسی قدیمی:

مؤلف به خاطر کاربرد واژه های فارسی اصیل خود را دچار تکلف کرده است. بدون اینکه تأثیر مثبتی در کارش گذاشته باشد، نوشته اش را دچار پیچیدگی کرده است. «سلوکوس دوم که جانشین تیوخوس دوم شد پاینام (کالی نیکوس) را برای خود برگزید و این پاینام به زبان یونانی آرش (پیروز و درخشان) را داشت.»(ج 1 ص 135) یا: «این پادشاهان که پس از دستیابی اسکندر بر ایران و از میان برداشتن امپراطوری بزرگ هخامنشی و بخش بخش شدن امپراتوری آن توانستند آبروی گذشته ایران باستان را بازگردانیده و پایندان ارزش های فرهنگی و نیز گستره های مرزی آن را پاس دارند و باید خستو شد که هرچه ایران دارد از مردانگی های این مردم است این خاندان پس از سال ها پادشاهی (250 پ.م 224 م) رشته ی امپراتوری شان به انگیزه جنگ های برون مرزی با روم باستان به گذر زمان از هم گسیخت و پادشاهیشان به ساسانیان سپرده شد.»(ج1، ص 145)
واژه های: پاینام، پایندان و خستو، دیگر در زبان امروزی کاربردی ندارند گرچه فارسی اصیلند اما خواننده امروزی مفهوم آن ها رانمی داند و باید به فرهنگ لغت مراجعه کند.

9-اشکالات تایپی:

کتاب تاریخ کتابی مستند است که از روی آن باید خیلی چیزها آموخت که هم شامل محتوا و هم شامل فرم است. نام انسان ها و اماکن و قبایل و طوایف از نظر تاریخی بسیار مهم است و اندک اشتباهی در آن جایز نیست؛ اما در این کتاب اغلاط تایپی فراوان در محل ها و اطراف و طوایف دیده می شود. یکی از این موارد در بخش مربوط به ترکان آق قویونلو و قراقویونلو دیده می شود که به کرات تکرار شده است. تیتر اول بخش در صفحه 1049 این است: «پادشاهی ترکمانان قراقونیلو و آق نیلوها» از همین ابتدا جابه جایی دو حرف «ن» و «ی» اشکال مهمی پیش آورده است که در تیترهای صفحات 1051 و 1053 نیز تکرار شده است. در نمونه ای که از تاریخ روضه الصفا آورده، یکبار قراقوینلو و بار دیگر قراقونلو نوشته شده است . در تیتر صفحه 1051 «پادشاهی ترکمانان اَقیُنلو» نوشته است که روی «ی» و «ل» ضمه دارد. همچنین در صفحه 1053 در متن هم آق ینلو هست و هم آق قوینلو. البته در برخی موارد هم این دو نام درست نوشته شده است.
در قسمت مربوط به برکناری محمدعلی شاه نوشته: «محمدعلیشاه پس از برکنار شدن از پادشاهی به خاک روسیه (اُوسا) پناه برد»(ج3 ص 1706) تا جایی که ما می دانیم محمد علیشاه به «ادسا» رفت نه «اوسا». و نیز نام «کاراکالا» یا «کارکالا» به این دو شکل نوشته شده که نمی دانیم درست آن کدام است. (ج1 ص151) اشتباهات زیادی در کلمات معمولی و اشعار به چشم می خورد که با مراجعه به کتاب های مرجع مشخص شد که اشتباه از آن کتاب ها نیست و در همین کتاب دچار دگرگونی شده اند. مثلاً «اروداسپ» به جای «ارونداسپ» یا «فروسی» به جای «فردوسی» (ص 25)
یا در این اشعار با این اشتباهات: همچه به جای همچو، فحنث به جای مخنث، چه به جای چو، حجره به جای حجله:

یارب ستدی تو ملک از همچه منی/دادی به فحنثی نه مردی نه زنی (ج3 ص 1406)
چراغ بخت بزرگان چه رعد در گذر است/چراغ بخت فقیران مدام می سوزد (ج3 ص 1410)
از عروس ظفر از بخت شکایت منما/حجره حسن بیارای که داماد آمد(ج3 ص 1418)

در صفحه 1711 جلد سوم، دو بیت شعر داخل نثر شده که تنها از روی وزن می شود تشخیص داد که شعر است نه نثر:
«احترام سلطان احمدشاه به قوانین مملکتی: با ادب در پیش قانون هرکه زانو می زند چرخ نوبت را به نام نامی او می زند و آن که شد تسلیم عدل و پیش قانون سر نهاد پایه قدرش به کاخ مهر پهلو می زند...»

10-عدم وجود فهرست منابع و فرهنگ اعلام:

یکی از اشکالات این کتاب فهرست منابع و فهرست اعلام است. با این که مؤلف از تواریخ بسیاری در تألیف بهره گرفته تنها به ذکر منبع در پاورقی اکتفا کرده و در پایان کتاب منابع را ذکر نکرده است و خواننده برای دانستن تعداد منبع و یا آشنایی کلی با منابع مورد استفاده باید تمامی صفحات کتاب را ورق بزند و نام کتاب ها را یادداشت کند و این کار را پژوهنده تاریخ میسر نیست و همچنین عدم وجود فهرست اعلام و اماکن نقصی آشکار است. معمولاً از چنین کتاب هایی با این حجم و کار به این بزرگی که با زحمت فراوان انجام شده برای پژوهش استفاده می کنند و پژوهشگر اولین چیزی که برایش اهمیت دارد، منابع کتاب و اعلام آن است که از این طریق متوجه میزان ارزش کتاب می شود، همچنین می تواند از طریق اعلام به مواردی که دلخواه اوست و برای پژوهش نیاز دارد دست پیدا کند؛ اما خواننده این کتاب باید در جست و جوی یک نام تمام کتاب را بخواند و یا حداقل اگر نام دوره زندگی شاهی را بداند تمام صفحات آن دوره را مرور کند که موجب ائتلاف وقت است.

پی نوشت ها :

1. کارشناس ارشد ادبیات فارسی.
2. دانشجوی خبرنگاری.

منبع مقاله :
کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، شماره ی 139، صص 59-55.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط
موارد بیشتر برای شما