دروغ سازها، بزرگترین مشکل رسول خدا (صل الله علیه وآله و سلم)
رسول مهربان اسلام در همه ی روزها و سالهای دوره ی رسالت، با مشکلات بزرگ و با انواع موانع سختی که تحمل آنها خارج از توان انسانهای عادی است، رو به رو شد. هیچ روز و شبی نبود که آن حضرت در برابر خود رنج و مانعی مشاهده نکند و بوی توطئه و کینه ای به مشامش نرسد. با این حال، به نظر می رسد بزرگترین مشکل و سخت ترین مانعی که بر سر راه رسالت آن حضرت قرار داشت، دروغ و دروغ سازی و شاخه ها و شعبه های مختلف این پدیده مثل نفاق، تهمت و ... بود. البته به سبب هوشیاری پیامبرانه ی ایشان، از همان لحظه ی طلوع بعثت و از همان زمان که به دستور خداوند درصدد آشکار کردن رسالت برآمد، به راحتی دریافت که مشکل اصلی چیست و چه تدابیری می تواندن از سنگینی آن بکاهد.به همین دلیل، در ابتدای دعوت عمومی، از مردم عصر جاهلیت و از مشرکان وکفار، بر صداقت و راستگویی خویش گواهی گرفت تا اگر بر خلاف عقاید عمومی دوره ی جاهلیت، سخنی گفت و حقایقی را بر زبان آورد، مشرکان و کفار، نسبتهای دروغ به رسول خدا ندهند و با دروغ سازی جنجال ایجاد نکنند.
تدبیر پیامبرانه برای مقابله با دروغ سازی
ماجرای گواهی گرفتن رسول خدا در آغاز دعوت عمومی بدین شکل شروع شد که روزی رسول مهربان اسلام بر فراز کوه کوچک و کم ارتفاع صفا رفت تا با آشکار کردن دعوت، فرمان خدا را اجرا کند. کوه صفا که در دامنه ی شرفی کوه بزرگتری به نام «ابوقیس» قرار دارد، به شهر مکه و کعبه مشرف بود. رسول اکرم در بالای کوه صفا با صدای بلند مردم را به سوی خود دعوت کرد واز آنها خواست در دامنه ی آن کوه حاضر شوند. بعد از آن که مردم به آن جا رفتند، رسول خدا به آنان گفت: ای مردم! اگر به شما خبر بدهم که در دامنه و پشت این کوه، سوارانی مجهز به انتظار حمله به شهر و غارت خانه های شما نشسته اند، باور می کنید؟ اگر به شما خبر دهم که شامگاه و یا سحرگاه امروز دشمنانی به شما هجوم می آورند، باور می کنید؟همه ی حاضران پاسخ مثبت دادند و گفتند: آری؛ با این که می دانیم هیچ سواری و هیچ سپاهی، در این منطقه نیست و اطراف شهر کاملاً زیر نظر ما قرار داد، ولی چون تاکنون دروغی از تو نشنیده ایم و امین و راستگو بوده ای - هر خبری بدهی - باور خواهیم کرد.
مورخان نقل کرده اند روزی که رسول اکرم بر فراز کوه صفا رفت، عمداً همه ی طوایف و تیره های ساکن مکه را با اسم صدا کرد و فرمود: ای بنی فلان و ای آل فلان و ... بیایید! چون مردم آمدند، بیش از هر چیز، از آنها بر راستگویی خود اقرار گرفت و آنگاه همه را به توحید و خدا پرستی دعوت کرد و مأموریت ا لهی را به اطلاع آنها رساند.
نخستین موج دروغ سازی در صدر اسلام
پس از سخنان رسول اکرم، اوّلین کسی که واکنش نشان داد، ابولهب بود. او که از سرسخت ترین دشمنان رسول خدا در دوره ی رسالت محسوب می شود، به طور مستقیم و غیر مستقیم، پیامبر خدا را به دروغگویی متهم می کرد و با لحن و گفتار اهانت آمیزی می گفت: وای به حال تو! مرگ و زیان بر تو باد! ما را برای شنیدن چنین سخنانی به این جا دعوت کرده ای!بدین ترتیب، اوّلین موج دروغگویی و دروغ سازی علیه رسول اکرم و رسالت آن حضرت به جنبش درآمد و به دنبال آن، موجهای دیگری پی در پی به راه افتادند و مسیر دعوت و رسالت را برای پیامبر خدا بسیار سخت و رنج آور کردند.
گمان می کنید نخستین کسی که علیه رسول اکرم و رسالت آن حضرت، موجی از دروغگویی و دروغ سازی به راه انداخت، غریب بود و هیچ نسبت و رابطه ای با پیامبر خدا نداشت؟ فکر می کنید ابولهب از ابتدا نسبت به «محمّد امین» کینه داشت و همین امر سبب شده بود که او را دروغگو بخواند و د یگران را نیز به دروغ سازی علیه رسول خدا تحریک کند؟ هرگز چنین نبود، بلکه دقیقاً خلاف آن وجود داشت. ابولهب علاوه بر این که عموی رسول اکرم بود برادرزاده اش را در حد شیفتگی نیز دوست داشت؛ زیرا «محمّد امین» واقعاً بی نظیر بود و جلوه های رفتاری و گفتاری بسیار متعالی آن حضرت، همه را شیفته و حیرت زده کرده بود. ابولهب، حضرت محمّد (صل الله علیه و آله و سلم) را به قدری دوست داشت که ثوبیه (کنیز ابولهب) را به این دلیل که رسول خدا را در دوره ی شیرخوارگی، اندک زمانی شیر داده بود، آزاد کرد. علاوه بر این، دو دختر رسول خدا را که رقیه و ام کلثوم نام داشتند، به ازدواج دو تن از پسرانش (عتبه و عتیبه) درآورد ومناسبات خانوادگی خود را با برادرزاده اش بسیار محکم تر از گذشته کرد. با این حال، بعد از آنکه رسول خدا اعلام رسالت کرد و عموم مردم را به سوی خدا و به سوی راستی و حقیقت فراخواند، ابولهب همه ی شیفتگیهایی که به برادرزاده اش داشت و همه ی مناسباتی که با حضرت رسول برقرار کرده بود، کنار گذاشت و آغازگر جریان دروغگویی و دروغ سازی علیه پیامبر شد.
وداع با خویشاوندی و آغاز دشمنی
نام اصلی ابولهب، عبدالعزی بود و به بت معروف «عزّی» نیز عشق فراوان داشت و پیوسته از آن دفاع می کرد. عبدالعزی چهره ای زیبا و سرخ داشت. به همین دلیل پدرش (عبدالمطلب) به او لقب ابولهب (پدر آتش = سرخ رو) داده بود. این مرد زیباروی پلیدکردار و بدپندار، همسایه ی رسول خدا نیز محسوب می شد. او و همسرش ام جمیل (خواهر ابوسفیان) حتی لحظه ای از آزار پیامبر خدا دست بر نداشتند و داستان آزار آنها مفصل است. در بیان شدّت و گستردگی آزارهای مداوم ابولهب و همسرش نسبت به رسول اکرم، ذکر همین نکته بس است که خداوند، سوره ی مسد و برخی آیات دیگر را در لعن و سرزنش ابولهب و همسرش نازل فرموده است. هنگامی که ابولهب با رسول خدا به ستیز برخاست، نه تنها علاقه و شیفتگی به برادرزاده اش را تماماً پشت سرگذاشت، بلکه پیوندهایی را که با رسول خدا برقرار کرده بود، از بین برد و به پسرانش دستور داد دختران رسول خدا را طلاق دهند و از آنها جدا شوند. چه بسا اگر ابولهب چاره داشت، پیوند نسبی اش با رسول اکرم را نیز به خاطر کینه ای که در دلش پدید آمده بود، قطع می کرد. البته دختران رسول اکرم بعداً به ازدواج عثمان درآمدند. عثمان ابتدا با رقیه ازدواج کرد و بعد از فوت رقیه، با خواهر او (ام کلثوم) پیوند زناشویی برقرار نمود. به همین دلیل، عثمان به «دوالنورین» شهرت یافت.اساساً ابولهب ویژگیهای ناپسندی داشت که او را از پذیرش حق محروم کرد. اوّلاً بسیار مال دوست و ثروت اندوز بود و به دنیا و اموال دنیایی اهمیت فوق العاده و توجه فراوانی داشت، به طوری که حتی بعضی مواقع حیثیت خود را برای رسیدن به متاع دنیایی نادیده می گرفت؛ چنان که در جاهلیت، با کمک دوستانش مجسمه ی دو آهوی زرین و بسیار ارزشمند را از درون کعبه سرقت کرد. ضمن آن که این واقعه، به حیثیت او لطمه زد، چیزی نمانده بود که بزرگان قریش دستور قطع دست ابولهب را صادر کنند، ولی به دلیل حمایتی که برخی خویشان مادری اش از وی به عمل آوردند، چنین اتفاقی رخ نداد. حضرت ابوطالب (پدر امام علی (علیه السلام)) از این حرکت بسیار زشت برادر خود (ابولهب) بسیار خشمگین شد. ویژگی دیگر ابولهب، عشق او به مقام و موقعیت اجتماعی بود. او بسیار دوست می داشت که به ریاست قریش و یا حداقل به ریاست بنی هاشم برگزیده شود. این شیفتگی سبب شده بود با هر امری که مانع رسیدن او به مقام دلخواهش شود، ستیزه کند. حسادت به حضرت ابوطالب و مبارزه با رسول اکرم، با این خوی ابولهب پیوستگی زیادی داشت. جهل و تعصبهای جاهلانه نسبت به سنتهای عصر جاهلیت و دفاع ابلهانه از بتها و بت پرستی ها، سایر ویژگیهای ابولهب بود. این خصلتهای ناپسند، به اضافه ی برخی بدذاتی های دیگر، همگی دست به دست هم دادند تا ابولهب در برابر حق و توحید بایستد و آغازگر جریان پر دامنه ی دروغ سازی علیه رسول اکرم شود.
مواظب گوشهایتان باشید!
ابولهب در ایجاد و استمرار موج دروغ سازی و دروغگویی علیه رسول خدا به قدری خیره سر و مصمم بود که همواره مثل سایه به دنبال پیامبر حرکت می کرد وهرگاه آن حضرت می خواست سخنی بگوید و مردم را به یکتاپرستی و اعمال نیک دعوت کند، فوراً حاضر می شد و می گفت: محمّد دروغ می گوید، سخن او را باور نکنید!چون ابولهب همسایه ی رسول خدا بود، او و خانواده اش همه ی رفت وآمدهای پیامبر را کاملاً زیر نظر داشتند تا هر لحظه علیه آن حضرت اقدام کنند. به همین دلیل، حضرت محمّد (صل الله علیه و آله و سلم) از تعقیب همیشگی ابولهب و خانواده اش در رنج مداوم به سر می برد. این وضعیت سبب شده بود رسول خدا نه تنها در مکه از آزار ا بولهب و خانواده اش آسایش نداشته باشد، بلکه هر گاه از مکه خارج می شد و به میان قبایل اطراف مکه و یا به میان بازارهای فصلی و شهرهای اطراف مکه می رفت تا مردم را به اسلام و یکتاپرستی دعوت کند، ابولهب نیز دقیقاً همان کاری را که در مکه انجام می داد، دنبال می کرد و به بهانه ای خود را به رسول اکرم می رساند و آن حضرت را به دروغگویی متهم می نمود. البته دروغ سازی ابولهب علیه رسول اکرم در خارج مکه، با آنچه در داخل مکه انجام می داد، یک فرق داشت و آن این بود که در مکه، همه می دانستند ابولهب عموی پیامبر است و دیگر لازم به شناساندن و بازگو کردن این نسبت نبود، ولی در خارج مکه و یا هرگاه کاروان ناآشنایی وارد مکه می شد، در ابتدای کار، ابولهب از نسب خود با رسول اکرم سخن می گفت و سپس با قرار گرفتن در کنار پیامبر، خطاب به آنهایی که طرف سخن رسول خدا بودند، فریاد می زد: ای مردم! مبادا سخن برادرزاده ی مرا باور کنید. او دروغگو و ساحر است. ما که از خویشان محمّد هستیم، بهتر و بیشتر از هر کس او را می شناسیم. پس مواظب گوشهایتان باشید تا از دروغهای محمّد در امان بمانید، از محمّد دور شوید تا گرفتار سحر او نشوید.
رنجهای ده ساله در بازار عکاظ
در آن روزگار، غیر از مکه و شهرهای دیگری که از مراکز سکونت مردم و محل رفت وآمد کاروانها محسوب می شدند، بازارهای فصلی متعددی نیز در عربستان بودند که انبوهی از کاروانها و اقشار مختلف مردم در آن بازارها برای خرید و فروش حاضر می شدند. مشهورترین آنها، بازار «عکاظ» بود و به قدری اهمیت داشت که حتی شاهان ایران نیز کالاهایی را برای فروش به آن جا می فرستادند و در عوض، کالاهای مورد نیاز خود را از آن بازار تهیه می کردند. رسول اکرم سعی می کرد به همه ی این بازارها سر بزند و از تجمع مردم در آن جا برای تبلیغ دین خدا ودعوت مردم به اسلام استفاده کند. حضرت محمّد (صل الله علیه و آله و سلم) ده سال متوالی در این بازارها، بویژه در بازار عکاظ شرکت کرد. در آن زمان، کسی که می خواست از مکه به بازار عکاظ (که در جنوب شرقی مکه بود) برود، سه روز در راه بود. رسول اکرم پس از پیمودن این مسافت، بعد از آن که نزد کاروانهای مختلف می رفت و مردم را دعوت به یکتاپرستی و حقیقت می کرد، ابولهب نیز فوراً خود را به رسول اکرم می رساند و پس از معرفی خود به عنوان عموی پیامبر، با صدای بلند اعلام می کرد که برادزاده اش دروغگو است.به دنبال همین دروغ پردازی بود که طوایف، قبایل و کاروانهای حاضر در عکاظ، به جای ایمان آوردن به یکتاپرستی، با ناسزاگویی، از آن حضرت فاطمه می گرفتند و می گفتند: ای مرد! اگر تو راستگو بودی، خویشانت به تو ایمان می آوردند و از تو حمایت می کردند؛ ما نمی توانیم به کسی که خویشانش او را دروغگو معرفی می کنند، ایمان بیاوریم و سخنش را قبول کنیم. از کنار ما برو تا گرفتار سحر و دروغ تو نشویم.
در واقع، کاروانیان همان سخنانی را تکرار می کردند که ابولهب علیه رسول خدا بر آنها القاء کرده بود!
خاطرات شنیدنی طارق محاربی
به هر حال، آنچه مورخان از کارنامه ی ابولهب گزارش می دهند این است که او نه تنها از همان لحظه ی شروع دعوت عمومی، آغازگر دروغ سازی علیه رسول اکرم بود و کاملاً بر ضد آن حضرت عمل می کرد، بلکه از نظر زمانی وجغرافیایی نیز دامنه ی دروغ پردازی او حدّ و مرز نداشت و تا آن جا که توانش یاری می کرد، در عرصه ی تشویش اذهان علیه رسول خدا، فعّال بود. ابولهب در این زمینه نه روز و شب می شناخت، و نه مکه و خارج از آن برایش تفاوت داشت، همان طور که رسول مهربان اسلام برای دعوت مردم، همواره در تکاپو به سر می برد، ابولهب نیز در راه شیطانی خودپیوسته در تلاش بود. اگر رسول اکرم به کنار کعبه و محله های مختلف شهر مکه می رفت، ابولهب نیز می رفت؛ اگر رسول مهربان نزد کاروانهایی که تازه وارد مکه می شدند، حاضر می شد، ابولهب نیز سایه وار در پی پیامبر خدا می رفت! بنابراین، اگر بخواهیم، آمار و فهرستی از تعداد و دفعات دروغگویی و دروغ سازی ابولهب علیه رسول خدا عرضه کنیم و یا این دفعات را به نگارش در آوریم، هم دشوار است و هم صفحاتی بس کثیر را می طلبد. در این جا فقط یک ماجرا و حکایت را به عنوان نمونه، از زبان «طارق محاربی» در می آوریم.طارق محاربی که از معاصران رسول اکرم بود، می گوید: در یکی از سالها، پس از آن که بازار ذوالمجاور بر پا شد، من هم به آنجا رفتم. این بازار نزدیک عرفات بود و فاصله ی کمی با مکه داشت. هنوز ساعتی از حضورم در بازار نگذشته بود که ناگهان صدای مردی را شنیدم و به سمت صدا بازگشتم. در این هنگام، مرد جوانی را دیدم که می گوید «ای مردم! بگویید لااله الّا الله تا رستگار شوید». در همان حال که آن مرد جوان مردم را به خدا و رستگاری دعوت می کرد ودر بازار به این سمت و آن سمت می رفت، پیر مرد سرخ رو و خشمگینی را هم دیدم که از پشت سر مرد جوان حرکت می کرد و بدون هیچ وقفه ای به سمت او سنگ می انداخت و می گفت: «ای مردم! این جوان برادرزاده ی من است، ولی بسیار دروغ می گوید، ساحری می کند، همه را با سخنان خود می فریبد و با گفتار سحرآمیزش مردم را از بتها جدا می کند. پس مواظب باشید در دام این دروغگو نیفتید و سخنانش را باور نکنید.» مرد جوان در حالی مردم را به رستگاری و یکتاپرستی دعوت می کرد که به سبب سنگ اندازی آن پیرمرد، هر دو پایش خون آلود بود. چون این صحنه ی شگفت انگیز و حزن آور را دیدم، از مردم درباره ی آن جوان وآن پیرمرد سؤال کردم. مردم به من گفتند: آن پیرمرد سرخ رویی که گیسوهایش بافته است، ابولهب است و آن مرد جوان نیز محمّد است که ادعای پیامبری دارد، ولی خویشان خودش هم وی را تکذیب می کنند.
همان طور که اشاره کردیم، شبیه آنچه طارق محاربی نقل می کند، فراوان است و ابولهب با شیطنتهای مداوم خود توانست موج بزرگی از دروغگویی و دروغ پراکنی علیه رسول خدا به راه بیندازد و افراد بسیاری را وادارد تا رسول مهربان را دروغگو معرفی کنند! یقیناً اگر موجی که ابولهب آغازگر و تقویت کننده ی آن بود، پدید نمی آمد و بسیاری از مردم عادی و غیر عادی به پیروی از ابولهب، رسول خدا را دروغگو معرفی نمی کردند، روند رسالت و دعوت رسول اکرم بسیار سهل تر می شد و فجایع بزرگ و آزارهای توان فرسا کمتر به سراغ رسول خدا و مسلمانان می رفت. اگر ابولهب در همان ابتدای دعوت عمومی، دروغگویی و دروغ سازی را به عنوان حربه ای محکم و مداوم علیه رسول خدا به کار نمی گرفت، چه بسا د وره ی رسالت ودعوت رسول اکرم تا آن حدّی که مورخان نوشته اند، خونین و پر رنج نمی شد.
سرانجام هولناک دروغ ساز!
ابولهب بیش از یک دهه (حداقل از سال سوم بعثت تا سال دوم هجرت که حدود دوازده سال می شود) علیه رسول اکرم دروغ سازی کرد. این دروغگوی بزرگ و بنیان گذار دروغ سازی در صدر اسلام، سرانجام در سال دوم هجری و چند روز پس از شنیدن خبر شکست بزرگ قریش در جنگ بدر، به بیماری هولناکی گرفتار شد و با وضع فجیع مُرد. چون بیماری ابولهب بسیار خطرناک و مسری بود و همه ی بدنش لبریز از چرک و عفونت شده بود، جنازه اش را با زحمت و دردسر فراوان به بیرون مکه منتقل کردند تا بیماری او به دیگران سرایت نکند! مورخان نوشته اند جنازه ی ابولهب به قدری گندیده و آلوده به چرک بود که هیچ کس نمی توانست نزدیکش برود وآن را دفن کند؛ بنابراین، مردم از دور به سمت جنازه ی متعفن او قدری سنگ پرتاب کردند تا از دیده ها پنهان شد. روی جنازه اش به حدی سنگ ریختند که زیر توده ای از آن دفن گشت!چرا فقط نام این مرد در قرآن ذکر شده است
آخرین مطلبی که درباره ی ابولهب می توان گفت این است که از دوره ی جوانی همواره این پرسش در ذهنم بود که گناه ابولهب چقدر بزرگ بوده است که خداوند نام او را در قرآن آورده و یک سوره ی کامل به او و همسرش اختصاص داده است؟! با خود می اندیشیدم اگر ابولهب و همسرش به رسول اکرم آزار رساندند، دیگرانی هم بودند که همین ظلم را انجام دادند؛ اگر وی تا مرز نابودی رسول اکرم پیش رفت، دیگرانی هم بودند که در همین موقعیت قرار داشتند؛ اگر ابولهب پیوسته در حال توطئه علیه رسول خدا و ایجاد مانع بر سر راه رسالت بود، افراد دیگری نیز همین کار را می کردند؛ پس چرا درباره ی آنها سوره ی مستقل نیامده و نامشان در قرآن به عنوان سردمداران کفر ذکر نگردیده است و چرا در قرآن فقط از ابولهب نام برده شده و با ذکر نام و مشخصاتش، شدیداً به وی حمله شده است؟در سوره ی کوچک و پنج آیه ای «تبت» - که «مسد» و «ابولهب» از نامهای دیگر این سوره است - خداوند فقط در مذمت ابولهب و همسرش سخن می گوید و درباره ی اعمال، احوال و سرگذشت و سرنوشت آنها می فرماید:
بریده باد هر دو دست ابولهب؛ مگر و زیان باد بر ابولهب؛ هرگز مال و ثروت او و آنچه به دست آورده است، سودی برایش ندارد؛ او بزودی وارد شعله های آتش فروزانی خواهد شد؛ همچنین همسرش نیز در حالی که هیزم به دوش دارد، و در حالی که طنابی بر گردن دارد وارد آتش سوزان می شود.
اگر بخواهیم ژرفای این موضوع را دریابیم که چرا خداوند اوّلین بار وآخرین بار نام یکی از دشمنان رسول خدا را در قرآن می آورد؛ و چرا خداوند اوّلین بار شعار و نفرین «مرگ بر ...» را با ذکر نام و مشخصات فردی خاص، مطرح می فرماید؛ همچنین برای پاسخگویی به سایر سؤالهای مطرح شده، قطعاً باید زمینه ها و شأن نزول سوره ی مذکور و بزرگی گناهی که ابولهب مرتکب شد و همچنین ذات فساد آمیز بودن نوع گناه ابولهب را بررسی کنیم. به زمینه و شأن نزول سوره ی «تبت» قبلاً اشاره شد که ابولهب در پاسخ اوّلین دعوت عمومی رسول اکرم، به پیامبر ناسزا گفت و عبارت «مرگ و زیان بر تو باد» را علیه رسول مهربان به کار می برد و آن گاه رسالت حضرت محمّد (صل الله علیه و آله و سلم) را انکار و آن بزرگوار را هم دروغگو می خواند! بنابراین، خداوند سوره ی تبت را در دفاع از راستگویی رسول خدا ودر سرزنش دروغ پراکنی ابولهب فرستاد که در مرحله ی نخست دعوت عمومی، کسی را دروغگو خواند که قبلاً در میان اعراب به راستگویی مشهور شده بود و همه ی مردم او را «امین» می دانستند. گرچه این گناه ابولهب و آزارسانی مداوم او به حضرت رسول، آن قدر بزرگ است که گرفتار عذاب سخت خداوند شود، ولی به نظر می رسد اگر با تعبیرات و چشم اندازهای عمیق تر و گسترده تر نگاه کنیم، نسبت به پرسشهایی که مطرح گشت، دلائل محکم تری به دست آوریم.
عظمت و ضرورت نزول سوره ی تبت را آن گاه بدرستی درک می کنیم که پیرامون دروغها و دروغ سازیهای بزرگ و تاریخی کاوش کنیم و پیرامون آثار و عواقب بسیار مهیب و ویرانگر آنها بیندیشیم. در چنین حالتی است که در می یابیم اگر در کل تاریخ بشر، همین سوره و مفاهیم و شعارهای مندرج در آن، عملاً و نظراً مورد توجه جدّی نسلهای بشر قرار گیرد، نقش بسیار عظیمی در سعادت بشر و پالایش جوامع و تاریخ کل بشر خواهد داشت.
اگر دقّت کنیم و به عمق پلیدی کار ابولهب بنگریم، در می یابیم که او یک دروغگوی ساده و یک دروغ ساز معمولی نبود، بلکه دروغ ساز بزرگی بود که نه تنها جریان عمیق و دامنه داری از دروغگویی و دروغ سازی را بنیان نهاد ودیگران را به طور گسترده تحریک و تشویق به دروغ سازی علیه رسول مهربان می کرد، بلکه با تلاشها و شیطنتهای فراوان، جمله ها و عبارتهایی مثل «محمّد دروغ می گوید، محمّد دروغگو است و ...» را به شعار همه ی کفار و همه ی دشمنان رسول خدا و حتی به شعار آنهایی که رسول مهربان را نمی شناختند، تبدیل کرد. اگر تاریخ عصر دعوت و رسالت را از این زاویه بررسی کنیم، در می یابیم شعاری که ابولعب علیه رسول خدا مطرح و شایع کرد، بتدریج به رمز مخالفت عملی و نظری کفار علیه رسول خدا و به ترجیع بند کلام دشمنان رسول خدا تبدیل شد و هر کس می خواست در برابر منطق قوی و سخنان وحیانی رسول اکرم بایستد و آشکارترین حقایقی را که پیامبر مطرح می کردند، انکار کند؛ چیزی غیر از این نداشت که بگوید: «محمّد دروغ می گوید ...»!
سوره ی «تبت» شعار همیشگی «مرگ بر دروغ ساز»
در چنین شرایطی بسیار طبیعی بود که خدای بزرگ به کمک رسول خدا بشتابد و مؤسس جریان دروغ سازی را رسوا کند.علاوه بر این، می دانیم که قرآن برای پاسخگویی به نیاز یک عصر و یک نسل فرستاده نشده است، بلکه سرمشق و شیوه نامه ی زندگی اعتقادی و اجتماعی و سیاسی و ... برای همه ی نسلها و اعصار تاریخ می باشد. بنابراین، سوره ی تبت و شعارها و مطالب مطرح شده در آن نیز برای همه ی ادوار تاریخ است. به نظر می رسد که اگر بخواهیم سوره ی تبت را بر اساس محتوای واقعی و شعارهای آن تعریف کنیم، باید بگوییم «تبت» سوره ای است که محتوا و شعار آن، مرگ بر مؤسسان جریانهای دروغ و دروغ سازان بزرگ تاریخ در همه ی عصرها و نسلها است؛ تبت سوره ای است علیه ابولهب عصر رسالت و همه ی ابولهب های تاریخ؛ تبت سوره ای است که در آن، همه ی مؤسسان جریانهای دروغ و همه ی آنهایی که با دروغ سازیهای بزرگ، بخشهایی از تاریخ و جوامع انسانی را به فساد و تباهی کشانده اند و در کل تاریخ، خطوط سیاه و دروغینی به وجود آورده اند، سرزنش شده اند. از سوی دیگر، تبت سوره ای است که به ما هشدار می دهد همواره مواظب دروغ سازان بزرگ، مراقب بنیان گذاران جریانهای دروغ و مواظب ابولهب های عصر و نسل خود باشیم تا در دام آنها گرفتار نشویم و جامعه را به سمت تباهی و سیاهی نبریم!
تبت سوره ای است که به ما یادآور می شود هیچ گاه شعار «مرگ بر دروغ سازان بزرگ» را فراموش نکنیم. جالب است که در قرآن کریم با صدها آیه مواجه هستیم که در هر یک از آنها به نحوی لفظ و لغت کذب (دروغ) و مشتقات آن مطرح شده و از احوال و اعمال و سرنوشت دروغگویان و ... سخن گفته شده است، ولی در سوره ی تبت بدون آنکه لفظ «کذب» و مشتقات آن به کار برده شود، علیه سر دسته ی دروغ سازان عصر رسالت، و به طور نمادین علیه همه ی دروغ سازان بزرگ تاریخ، حمله ی بسیار شدیدی شده است. این حمله می تواند برای همه ی نسلها و عصرها نیز پیام نمادین داشته باشد و به ما بگوید که پالایش جامعه، وابسته به این است که اوّلاً دروغگویان و دروغ سازان بزرگی که همواره ایجاد فساد و انحراف در جوامع را هدف خود قرار می دهند، باید شناسایی شوند؛ ثانیاً ضرورت دارد مردم آنها را طرد کنند و ابزاری برای رونق بازارشان نشوند.
نکته ی دیگر این که «کفر» با آن همه بدیهایی که دارد، نوعی دروغ و کذب است؛ زیرا «کفر»، یعنی پوشاندن و انکار کردن حقیقت بزرگ و بنیادینی به نام خداوند یکتا.
سرقت غزال کعبه مهمتر است یا انکار وحی و نبوّت؟
در یکی از نشریه های تخصصی حوزه ی وحی و قرآن مجید مطلبی بود که پیرامون تفسیر سوره ی «مسد» نگاشته شده بود. مقاله ی مذکور را که «دستان ابولهب و غزال کعبه: نگاهی به تفسیر سوره ی مسد» نام داشت، اُری روبین (Uri Rubin) نوشته است. در این مقاله سعی شده پیرامون تفسیر سوره ی مسد و علت ذکر نام ابولهب در قرآن و نفرین خدا بر او، مطالبی متفاوت از دیدگاه های همه ی مفسران آورده شود. کوشش نویسنده (اری روبین) در اثبات این مطلب خلاصه شده که آوردن نام ابولهب در قرآن و سرزنش شدید او از سوی خداوند، عموماً به خاطر رفتار زشت وی (ابولهب) در دوره ی جاهلیت است که جنجال بزرگی در آن دوره به وجود آورد. منظور اری روبین (قرآن پژوه غربی) از رفتار زشت و جنجالی ابولهب در دوره ی جاهلیت، همان است که - قبلاً به آن اشاره کردیم - او و تنی چند از دوستانش در دوره ی جاهلیت، پیکره ی زرین غزالی را که در کعبه بود، سرقت کردند تا وجه آن را صرف عیش و نوش خود کنند.روشن است که این دیدگاه اری روبین نمی تواند از استحکام لازم برخوردار باشد؛ زیرا از یک سو موضوع تقابل ابولهب با رسول اکرم و انکار و آزار مدام آن حضرت را که همه ی مورخان و همه ی روایان حدیث نقل کرده اند، به حاشیه می برد و چنان وانمود می کند که خداوند بیش از آن که از دشتمنیها و تکذیبهای آغازین و مدام ابولهب خمشگین باشد، از رفتار او در عصر جاهلیت خشمگین بوده است. از سوی دیگر، اگر سرقت پیکره ی غزال زرین در آن حدّ از اهمیت بوده است که نام ابولهب در قرآن بیاید و سرزنش شود، چرا نام سایر دوستان و همدستان ابولهب در ماجرای سرقت غزال کعبه، در قرآن نیامده است؛ در حالی که نقش هر یک از دوستان ابولهب در جریان سرقت غزال - که نامشان در تاریخ موجود می باشد - چیزی کمتر از خود ابولهب نبوده است. علاوه بر اینها، اگر سرقت مجسمه ی زرین غزال کعبه، سبب ذکر نام و سرزنش ابولهب شده است، پس چگونه به زن ابولهب نیز در سوره ی مسد اشاره شده و او نیز بشدّت مورد سرزنش قرار گرفته است؟! در حالی که او (زن ابولهب) در ماجرای سرقت غزال کعبه شرکت نداشته و گناه او چیز دیگری بوده است.
به هر حال، ماجرای سرقت پیکره ی زرین غزال کعبه، هرگز نمی تواند از انکار رسالت رسول اکرم و انکار وحی و دروغ خواندن رسول خدا، مهمتر باشد. بنابراین، همان طور که همه ی مفسران و مورخان تأکید می کنند، گناه بزرگ ابولهب - که سبب ذکر نام وی در قرآن شده است - چیزی بجز انکار رسالت و قرآن و وحی نیست. به تعبیر امام صادق (علیه السلام)، ابولهب سزاوار لعن است؛ زیرا رسول اکرم و آنچه را که آن حضرت آورده بود، تکذیب می کرد.
البته همان طور که اشاره شد، تکذیبها و دروغ سازیهای ابولهب، بدین سبب که حالت جریانی، عمومی و تأسیسی داشت، آثار آن بسیار مهیب تر و فسادانگیزتر از دروغهای ساده و معمولی بود و تناسب چندانی با گناه دیگر او (سرقت پیکره ی غزال از کعبه) ندارد.
منبع مقاله :
(1390)، دروغ پردازی و دجال گری علیه دولت نبوی و علوی(از هیاهوی ملحدانه در شرق مکه تا غوغای منافقانه در غرب رقه)، تهران، مؤسسه فرهنگی هنری قدر ولایت، چاپ اول