ایران در آستاﻧﺔ شهریور 1320

با حمله آلمان به لهستان و آغاز جنگ جهانی دوم، دولت ایران با انتشار دو بیانیه، بی‌طرفی خود را در جنگ اعلام نمود. این اعلام بی‌طرفی در دو سال اول محترم شمرده شد که آتش جنگ در اروپا شعله ور بود؛ اما با حمله ی برق‌آسا و
شنبه، 24 خرداد 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
ایران در آستاﻧﺔ شهریور 1320
ایران در آستاﻧﺔ شهریور 1320

 

نویسنده:الهام لطفی (1)
منبع:راسخون




 

چکیده:

با حمله آلمان به لهستان و آغاز جنگ جهانی دوم، دولت ایران با انتشار دو بیانیه، بی‌طرفی خود را در جنگ اعلام نمود. این اعلام بی‌طرفی در دو سال اول محترم شمرده شد که آتش جنگ در اروپا شعله ور بود؛ اما با حمله ی برق‌آسا و ناگهانی آلمان به شوروی، دولت‌های متفق اعلام بی‌طرفی ایران را نادیده گرفتند و نیروهای شوروی و انگلیس از شمال، غرب و جنوب، وارد کشور شدند. این ورود اهمیت استراتژیک ایران را بیش از پیش ملموس کرد. در این بین رضاشاه و دولتمردان او بدون کوچک‌ترین اقدامی، تسلیم شدند.
این پژوهش می کوشد با استفاده از روش توصیفی‌تحلیلی، به این پرسش پاسخ دهد که وضعیت ایران در آستانه شهریور 1320 چگونه بود؟
کلید واژه: ایران، جنگ جهانی دوم، متفقین، رضاشاه، شهریور 1320.

موضع ایران در قبال جنگ

بلافاصله بعد از شروع جنگ جهانی دوم، دولت ایران بی‌طرفی قاطع خود را اعلام کرد. محمود جم نخست‌وزیر وقت این تصمیم را طی بیانیه‌ای بدین شرح بیان کرد: «...در این موقع که متاسفانه نایره جنگ در اروپا مشتعل گردیده است دولت شاهنشاهی ایران به موجب این بیانیه تصمیم خود را به اطلاع عموم می‌رساند که در این کارزار بی‌طرف مانده و بی‌طرفی خود را محفوظ خواهد داشت» (سپهر، 1335: 28).
رضاشاه دلیل اتخاذ این تصمیم را به سفیر انگلیس این‌گونه شرح داد، ایران نه بدان اندازه قدرتمند است که بتواند در جنگ شرکت کند و نه تا آن حد ضعیف است که اجازه دهد حقوقش پایمال شود. به عقیده شاه برای ایران اتخاذ سیاست بی‌طرفی ضرورت داشت و به همان اندازه این سیاست برای قدرت‌های درگیر در جنگ ارزشمند بود (زرگر،1372: 400).
مدتی بعد از بیاﻧﺑه اول، دولت ایران بیاﻧﺑﺔ دوم خود را با این مضمون منتشرکرد: «دولت شاهنشاهی از آغاز بروز اختلافات میان بعضی دول اروپایی به اقتضای روﺑه صلح جویانه که همواره پیروی نموده چه به وسیله نمایندگان خارجه مقیم تهران و چه توسط نمایندگان دولت شاهنشاهی در خارجه علاقه خود را به حفظ بی‌طرفی و دوری جستن از این کشمکش به اطلاع مقامات مربوط رسانده و اینک هم که متاسفانه نایره جنگ در اروپا مشتعل گردیده است به موجب این بیانیه تصمیم خود را به اطلاع عموم می‌رساند که در این کارزار بی‌طرف مانده و بی‌طرفی خود را محفوظ خواهد داشت. البته اتباع ایران از هرگونه تظاهرات و تمایلاتی که مخالف با بی‌طرفی باشد خوداری خواهند کرد. به اتباع بیگانه مقیم ایران نیز اخطار می‌شود که باید از هرگونه اقدام و فعالیتی دوری جویند که مخالف با اصول بی‌طرفی دولت باشد. کسانی که برخلاف این رویه رفتار کرده و بخواهند کشور ایران را میدان تبلیغات و تشبثات قرار دهند شدیداً مورد تعقیب واقع خواهند گردید» (سپهر، 1335: 28 تا 29). چند روز بعد از شروع جنگ، رضاشاه نیز شخصاً در مراسم سلام عید مبعث که در تهران برگزار شد، اظهار داشت: «ما مصمم هستیم که بی‌ طرفی خود را حفظ کنیم هر چند بی‌طرف ماندن در این گیرودار سخت‌تر از جنگیدن است» (ترکمان،1370: 8).
درکل اعتقاد سیاستمداران ایران این بود که با دوری از هرگونه درگیری در جنگ، باید از تکرار تجرﺑﺔ جنگ جهانی اول و ویرانی مجدد کشور جلوگیری کرد؛ اما رضاشاه و دولتمردان او غافل از این اصل بودند که تنها، وقتی می‌توان بی‌طرف بود که وسائل لازم برای نگهداری بی‌طرفی آماده باشد و نمی‌توان با صدور یک اعلامیه امور مملکت را به حال خود رها کرد.
با وجود انتشار این اعلامیه‌ها و اعلام بی‌طرفی، شاه و ارتش و اطرافیانش به روشنی آرزوی پیروزی همه جاﻧﺑه آلمان را داشتند. در کنار این احساسات مردم ایران که از سیاست‌های استعماری روس و انگلیس ضربات هولناکی دریافت کرده بودند در طرفداری از آلمان‌ها مشهود بود. آن‌ها بر این باور بودند که هیتلر برای نابودی دشمنان دیرینه آمده است؛ حتی زمانی که در سینما فیلم‌های مربوط به جنگ و موفقیت آلمان‌ها نمایش داده می‌دادند، مردم دست می‌زدند و هورا می‌کشیدند و با ابراز احساسات آرزوی پیروزی آلمان‌ها را داشتند (ابتهاج، 1371، ج اول: 69).

اشغال ایران

چرچیل در تاریخ 23 اوت، برابر با 1 شهریور، طی نامه‌ای به روزولت، برناﻣﺔ حمله به ایران را این‌گونه شرح می‌دهد: «ما با استالین موافقت کرده‌ایم که روز 25اوت جاری نیروی ما و نیروی شوروی وارد ایران شوند و مبدا ورود نیروها به ایران در سه منطقه جنوب و غرب و شرق خواهد بود و آن قسمت از نیروی ما که در جنوب ایران پیاده خواهد شد از خلیج‌فارس خواهد گذشت و تحت حمایت نیروی دریایی ما خواهد بود و ناوهای ایران که دارای ظرفیت‌های کم و چون زورق‌های توپدار هستند نخواهند توانست از پیاده شدن نیروی ما در سواحل جنوب ایران ممانعت نمایند. آن قسمت از نیروی ما که از مغرب وارد ایران خواهد شد از بین‌النهرین می‌آید و قسمتی که از مشرق وارد ایران می‌شود از هند به راه افتاده است. درمورد مبداهای ورود نیروی شوروی به ایران اطلاع دقیق نداریم ولی محقق است که قسمتی از نیروی شوروی از آذربایجان وارد ایران خواهد شد و شاید از منطقه خراسان هم وارد ایران شود» (کیم بل، 1365: 35 و 36).
در پی این خط مشی و سیاست‌ها در سحرگاه، 3 شهریور 1320 برابر با 25 اوت 1941، نیروهای متفقین به‌طرف ایران حرکت کردند. همزمان با حرکت قوای متفقین به سمت مرزهای ایران، سر ریدر بولارد،(2) وزیر مختار انگلیس در ایران و اسمیرنف،(3) سفیر کبیر شوروی، به منزل علی منصور نخست وزیر وقت ایران رفتند و تذکر دادند، دولت ایران به‌واسطه توجه‌نکردن به یاداشت‌های 28 تیر و 25 مرداد و جلوگیری‌نکردن از فعالیت نیروهای آلمانی ودرپیش‌گرفتن سیاست مبهم و دوپهلو، دولت‌های شوروی و انگلیس را مجبور کرده است، به نیروهای نظامی خود فرمانِ ورود خاک ایران را دهند و اکنون نیروها در حال پیشروی و اجرای دستور هستند. بعد از مراجعت دو سفیر، نخست‌وزیر بلافاصله به حضور رضاشاه، در قصر سعدآباد رفت و خبر را به اطلاع شاه رساند. رضاشاه ضمن ابراز تاسف دستور تشکیل ﺟﺎﺳﺔ فوری هیئت دولت و مشاوره دربارﺓ وقایع را صادر کرد (مختاری، 1326: 637؛ عبده، 1368: 149). مولوتف،(4)کمیسر امور خارجه شوروی، با فراخواندن محمد ساعد، سفیر ایران در مسکو و تسلیم یاداشتی به او، ورود قوای کشور خود را به استناد مفاد 5 و 6 عهدناﻣه مودت 1921 م و برای جلوگیری از فعالیت آلمان‌ها در ایران توجیه کردکه به گفته او امنیت شوروی را تهدید می‌کردند (ساعد، 1373: 62 و 63).

ورود قوای شوروی

نیروهای شوروی، مرکب از دو تیپ پیاده‌نظام و موتوری در سه ستون از مرزهای شمالی وارد ایران شدند. ستون اول و عمده ارتش 47 سرلشکر نوویکوف(5) که از مدت‌ها قبل در نخجوان و جلفای روس مستقر بودند، در تاریکی پیش از سپیده‌دم از پل چوبی رود ارس عبور کردند و کلبه ی چوبی آن سوی پل را تصرف کردند که پاسگاه مرزی به شما می رفت. بعد از آن یک ستون طولانی تانک و زره‌پوش همراه با کامیون‌های مملو از سرباز از روی پل عبور کردند و به شهر خواب آلوده جلفا آمدند. این لشکر پس از تصرف ماکو و خوی، تا ساحل دریاچه ارومیه پیشروی کرده و به سمت رضائیه و تبریز رفت و آن دو شهر را تسخیر کرد (استوارت،1370: 211 و 212).
اولین برخورد جنگی این ستون در نقطه صفر مرزی، با مرزبانان پاسگاه جلفا روی داد که درپی آن سه تن از مرزبانان غیور ایرانی، به نام های ژاندارم سرجوخه ملک محمدی و ژاندارم عبدا... شهریاری و ژاندارم سید محمد راثی هاشمی، به شهادت رسیدند (احمدی، 1386، ج اول: 228 تا 230). امروزه مقبره این مردان نامی که جان خود را در راه دفاع از وطن فدا کردند، در کنار رود ارس در نقطه صفر مرزی ایران قرار دارد؛ شاید بتوان آنان را به معنای حقیقی کلمه شهید گمنام نامید: نه تنها آرمان‌هایشان در هاله‌ای از ابهام باقی مانده است؛ بلکه کمتر ایرانی است که نام آنان را شنیده باشد.
در روز سوم شهریور، شهر تبریز را روس‌ها سه بار بمباران کردند. بار اول ساعت 5:30 بامداد بود که مردم شهر تبریز با صدای غرش هواپیماهای روسی که بر فراز شهر پرواز می کردند، متحیر و متعجب از خواب پریدند. نوبت دوم ساعت 7 بامداد بود و از آنجایی که بمب‌افکن‌های شوروی مواضع خود را کاملاً مشخص کرده بودند، بمباران تلفات جانی به همراه نداشت، اما وضعیت شهر را کاملاً برهم ریخت. در ساعت 11 صبح هواپیماهای شوروی، برای بار سوم در آسمان تبریز به پرواز درآمدند؛ این بار پادگان تبریز هدف قرار گرفت و 15 نفر کشته و تعدادِ زیادی مجروح برجای ماند. در طول این مدت مردم تبریز منتظر اقدام هنگ هوایی بودند؛ ولی گویی چنین امکاناتی در شهر وجود نداشت (خلیلی عراقی، 1322: 208 و 209؛ عاقلی، 1379: 557 و 558).
لشکر رضائیه بالغ بر پنج هزار نفر بود که از این تعداد نزدیک دو هزار نفر در شهر و بقیه در اطراف مستقر بودند. در سحرگاه سوم شهریور شهرهای خوی و رضائیه را نیز هواپیماهای جنگی شوروی بمباران کردند. هواپیماها پس از عبور از فراز دریاچه ارومیه، شروع به بمباران سربازخانه و شهر کرده و در چند نوبت شهر را به ویرانه‌ای مبدل کرددند. به‌دنبال این اهالی برای حفظ جان خود در تاکستان‌ها و باغ‌های اطراف پناه گرفتند. تلفات مردم عادی و سربازان، متجاوز از هزار نفر بود. بیمارستان شهر مملو از مجروحان بود؛ در حالی که از پزشک و دارو خبری نبود. لشکر رضائیه با کمبود اسلحه و مهمات روبه‌رو بود و روزی که مهمات از تهران رسید، در اختیار سربازان شوروی قرار گرفت (خلیلی عراقی، 1322: 209 و 210؛ استوارت،1370: 211).
ستون دوم نیروهای شوروی پس از عبور از آستارا و کراﻧﺔ دریای خزر به اردبیل و بندر انزلی آمد. لشکر پانزدهم ایران در اردبیل استقرار داشت و مرکز هنگ سوار این لشکر در مشکین شهر بود. این هنگ سوار از نظر موقعیت جنگی، محل مناسبی در اختیار داشت؛ زیرا سلسله کوه سر به فلک کشیده‌ای آن را احاطه کرده بود و این مانعی برای عبور دشمن بود؛ اما در روز سوم شهریور 1320، برابر با 25 اوت 1941، این هنگ به‌طور ناگهانی با ستونی از واحدهای ارتش شوروی مواجه و زد و خوردی آغاز شد که به دنبال آن اکثر سربازان ایرانی به شهادت رسیدند. این لشکر از نظر مهمات جنگی غنی بود؛ اما بنا به دستور سرتیپ قادری، فرمانده لشکر، اسلحه و مهمات جنگی را به داخل رودخانه بلاغی‌چای ریختند تا جا برای حمل وسایل شخصی فرمانده باز شودکه قصد فرار داشت (موید امینی، 1321: 99؛ عاقلی، 1379: 562). این‌گونه خواسته‌های فرماندهِ نالایق، لشکری را با همه ساز و برگ، قربانی و به‌سرعت متلاشی کرد.
قسمتی از نیروهای شوروی، پس از ورود به اردبیل، به سوی قزوین پیشروی کردند. قسمت دیگر این ستون، پس از تصرف رشت و چند شهر مهم گیلان، به حرکت خود ادامه دادند و در اینجا با ستونی تلاقی کردند که آذربایجان را تسخیر کرده بود. لشکر گیلان به فرماندهی سرتیپ قدر، مقاومتی اندک در برابر این نیروها کرد و مقداری گلوله به سوی آنان شلیک (مهدوی، 1383: 405؛ یاحسینی، 1383: 106).
در روز چهارم شهریور، ستون سوم شوروی از طریق خراسان و گرگان به ایران آمدند. لشکر نه خراسان بلافاصله تشکیل جلسه داد و براساس تصمیم دو ستون را برای مقابله با دشمن به نوار مرزی اعزام کردد. همزمان با حرکت نیروهای ایرانی به سمت مرز، شهر مشهد به‌خصوص فرودگاه هنگ هوایی را هواپیماهای جنگی شوروی به‌شدت بمباران کردند؛ در پی آن هفت خلبان و تعدادی از مردم به شهادت رسیدند و شش فروند هواپیمای نیروی هوایی را منهدم کردند. این بمباران در روزهای پنجم و ششم و هفتم شهریور ادامه یافت و هواپیماهای شوروی با دسته‌های 15 و 20 فروندی حمله می‌کردند. در روز ششم شهریور، دستور ترک مقاومت به سرلشکر محتشمی، فرمانده هنگ خراسان، رسید؛ اما قبل از این تلگراف ﻫﻣﺔ واحدهای لشکر به کوهستان‌های اطراف فرار و بسیاری از آنان به سمت کویر حرکت کردند. سرعت فرار آنان به اندازه‌ای بود که واحدهای جلودارشان به بندرعباس رسیدند. بعد از این در شهر هرج‌ومرج حکم‌فرما بود و بسیاری از مردم پای پیاده به ییلاق‌های اطراف پناه بردند (مهدی نیا، 1371: 386 و 387؛ فردوست، 1370، ج اول: 94). این لشکر در روز چهارم شهریور، با ورود قوای اشغال‌گر مواجه شد و امکان تجهیز قوا را داشت؛ اما در فرار فرماندهان گوی سبقت را از بقیه نواحی ربود.
فح ا... پاکروان استاندار خراسان و نائب‌التولیه آستان قدس رضوی در روزهای پرحادثه شهریور 1320، برابر با اوت 1941، محل ماموریت خود را ترک نکرد و این خلاف روﻳﺔ تمام استانداران و فرماندارانی بود که بلافاصله اثاث خود را جمع کرده و فرار کردند (عاقلی، 1379: 566).
این ستون قوای سرخ بعد از تصرف گرگان و خراسان، تا سمنان که مرکز تلاقی راه‌آهن شمال و شرق ایران بود، پیشروی کرد (هوشنگ مهدوی، 1383: 405)؛ در این اثنا هواپیماهای شوروی اقدام به ریختن اوراق بر فراز شهرهای ایران کردند. در تهران اوراقی حاکی از گذشت‌های دولت شوروی بعد از انقلاب اکتبر 1917، برابر با مهر 1297 و فروپاشی حکومت تزاری، بر سر مردم فرود آمد. محتوای این برگه‌ها یادآوری واگذاری امتیازاتی بود که در دوره تزار در اختیار داشتند، از جمله واگذاری راه‌های شوسه، بانک استقراضی و... (مختاری، 1326: 683).

ورود نیروهای بریتانیا

همزمان با حرکت نیروهای شوروی، نیروهای بریتانیا حملات خود را از سمت غرب و جنوب ایران آغاز کردند. فرمانده این عملیات ژنرال سرآرچیبالدویول،(6) مرکز ستاد خود را در خلیج‌فارس روی یک کشتی قرار داده و از چند روز قبل به نیروهای خود دستور آماده‌باش، برای تصرف تاسیسات نفت خوزستان و کرمانشاه و بنادر و ایستگاه‌های راه‌آهن جنوب ایران داده بود؛ برای این منظور، قوای انگلیس به سرکردگی ژنرال اسلیم(7) از غرب و از راه خانقین و قصرشیرین وارد خاک ایران شدند. نیروهای ایران نیز در گردنه‌های مرتفع موضع گرفتند و در کرمانشاه با حفر خندق‌های عمیق موانعی برای عبور وسایل زرهی انگلیس ایجاد کردند؛ اما بعد از چند روز انگلیسی‌ها توانستند با برخوردهای مختصری به پیشروی خود ادامه دهند و در قزوین به واحدهای ارتش سرخ بپیوندند. در این موقع فرماندهِ سپاه غرب ایران سرلشکر مقدم مراغه‌ای بود که با رهاکردن سربازان فرار کرد (نیک پی، 1374: 71؛ مهدوی،1383: 405). در جنوب نیز نیروهای بریتانیا به خرمشهر و آبادان و بندر شاهپور (امام خمینی) حمله کردند. در شب دوم شهریور، انگلیسی‌ها تحت فرماندهی ژنرال هاروی(8) از بصره عزیمت و در کمال سکوت و آرامش با قایق از اروندرود عبور کردند و در سحرگاه سوم شهریور، در ساحل ایران پیاده شدند و به خرمشهر و آبادان حمله کردند. در اطراف پالایشگاه آبادان سربازان ایران مقاومت و با آتش‌های تند و متوالی حملات دشمن را دفع کردند؛ اما بعد از مدتی عقب نشینی کردند و در نخلستان‌ها پناه گرفتند و درگیری بین پنجاه تا شصت سرباز ایرانی و نیروهای انگلیسی آغازید و هواپیماهای انگلیسی نخلستان ها را بمباران کردند و تعدادِ زیادی از سربازان را مقتول و مجروح. تا ظهر سوم شهریور آبادان کاملاً به تصرف قوای دشمن درآمد و آنان تاسیسات پالایشگاه آبادان را در اختیار گرفتند که به قسمتی از اهداف جنگی آنها جاﻣﺔ عمل می‌پوشاند (خلیلی عراقی، 1322: 54؛ عاقلی، 1379: 551 تا 554).
ناوگان جنگی انگلیس نخست تحت فرماندهی دریاسالار سرآرباتنوت(9) نیروی دریایی جوان ایران را زیر آتش توپخانه قرار داد و به قعر دریا فرستاد که این نیرو قدمتی کمتر از ده سال داشت و در خرمشهر مستقر بود. فرمانده نیروی دریایی ایران سرتیپ غلامعلی بایندر، بلافاصله بعد از شروع جنگ با نیروی تحت فرمان خود، به مبارزه با دشمن پرداخت و در این راه به شهادت رسید (یاحسینی، 1383: 61). دریادار بایندر نمونه واقعی مجاهدت و از خودگذشتگی است؛ زیرا برخلاف دیگر فرماندهان ارتش ایران که یش از ورود قوای اشغالگر جان و مال خود را برداشتند و فرار کردند، تا آخرین لحظه در برابر دشمن به مبارزه پرداخت.
بعد از تصرف آبادان و خرمشهر در روز 26 اوت، برابر با 4 شهریور، نیروی هوایی انگلیس به اهواز حمله کرد و هواپیماهای ایرانی را در روی زمین از کار انداخت و به دنبال آن قایق‌های شطی انگلیس از کارون عبور و به اهواز حمله کردند. نیروهای ایران تحت فرماندهی سرلشکر شاه‌بختی تا حدودی مقاومت و خساراتی نیز به دشمن واردکردند؛ اما سرانجام قوای مهاجم آنان را سرکوب کردند و بدونِ برخورد با مانع و مقاومتی جدی به پیشروی خود ادامه دادند (خلیلی عراقی، 1322: 55 و 56).
طبق توافق قبلی، نیروهای شوروی و انگلیس در شب ششم شهریورماه به قزوین در 140 کیلومتری شمال‌غربی تهران آمدند و در اینجا بین فرماندهان بریتانیا و شوروی ملاقات دوستانه‌ای صورت گرفت. صبح روز بعد هواپیماهای شوروی زنجان و همدان را بمباران کردند. انفجار بمب و آتش‌سوزی وحشت اهالی را باعث شد و بسیاری از آنان به روستاهای اطراف گریختند (استوارت،1370: 290؛ افشار، 1369، ج اول: 483).

اشغال پایتخت

در روز 6 شهریور، برابر با 28 اوت، منصور نخست‌وزیر ایران، استعفا داد و رضاشاه محمدعلی فروغی را به نخستوزیری برگزید.
فروغی، بعد از انتصاب به نخست‌وزیری، با نمایندگان شوروی و انگلیس وارد مذاکره کرد. در 8 شهریور، برابر با 30 اوت، نمایندگان مزبور خواسته‌های دولت‌های متبوع خود را این‌گونه بیان کردند: خارج کردن ارتش ایران از تمام نقاطی که قوای متفقین آنجا را اشغال کرده‌اند؛ اخراج اتباع آلمانی از ایران، به‌استثنای اعضای سفارت آلمان و چند نفر کارشناس و تعهد به‌اینکه آنان مانعی در حمل و نقل اسلحه و مهمات جنگی به روسیه ایجاد نکنند؛ هنوز دولت ایران جوابی به این درخواست‌ها نداده بود که دو دولت به‌جای اخراج اتباع آلمانی، تقاضای تحویل آنان به قوای متفقین را کردند. رضاشاه از پذیرفتن این تقاضا خوداری کرد و به دنبال آن متفقین در 19 شهریورماه، در التیماتومی به دولت ایران، اعلام کردند، اگر ایران تا 48 ساعتِ آینده اتباع آلمانی را تسلیم و سفارتخانه‌های کشورهای محور را منحل نکند، پایتخت را اشغال خواهند کرد (هدایت، 1361: 419).
به‌دنبال امتناع رضاشاه از تعطیل‌کردن سفارت‌خاﻧﺔ کشورهای محور در ایران و قطعِ روابط سیاسی با دولت‌های محور، قوای متفقین در روز 25 شهریور به‌سمت تهران حرکت کردند. رضاشاه همان روز به نفع ولیعدش استعفا داد و درپیِ سرنوشت نامعلومی حرکت کرد که متفقین برای او درنظر گرفته بودند. در 26 شهریور، برابر با 17 سپتامبر، نیروهای شوروی و انگلیس تهران را اشغال کردند و تاسیسات نظامی و راه‌آهن را در اختیار گرفتند (مختاری، 1326: 732 تا 734). و این‌گونه ایران در اثر سوءسیاست و ناکارآمدی دولتمردان به اشغال بیگانگان درآمد.

جمع‌بندی:

آنچه در شهریور 1320 در ایران حادث شد، نتیجه سوءسیاست دولتمردان ایران به‌ویژه رضاشاه بود. در آغاز جنگ، رضاشاه با اعلام بی‌طرفی ایران، سیاست دو پهلوی را در پیش گرفت و زمانی که متفقین برای اخراج آلمان‌ها از خاک ایران، التیماتوم دادند، حاضر به تغییر موضع خود نبود. رضاشاه با حرکات نمایشی: عزل متین دفتری، نخست‌وزیر وقت ایران که به طرفداری از آلمان شهرت داشت و اعدام بعضی از عناصر طرفدار آلمان‌ها، اوضاع را به دفع‌الوقت می‌گذراند.
بعد از ورود نیروهای متفقین از شمال، غرب و جنوب به کشور، بسیاری از فرماندهان ارتش ایران با رهاکردن سربازان و پادگان‌ها، فرار کردند و به تهران آمدند. ارتشی که با صرف هزینه‌های بسیار و تحمیل مشقت فراوان بر مردم ایران تجهیز کرده بودند، بدون کوچک‌ترین خدمتی به مردم ایران، یک شبه متلاشی کردند و سربازان را آواره بیابان‌ها و ایران به‌سرعت به اشغال متفقین درآمد.

پی‌نوشت‌ها:

1- کارشناس ارشد تاریخ ایران از دانشگاه اصفهان
2- Ser Ride Bolar
3- Smiernof
4- Molotof
5- Novikof
6- Sir Archibaldwavel
7- Eslie
8- Harvey
9- Sir Arbatnot

کتابنامه
-ابتهاج، ابوالحسن (1371)، خاطرات ابوالحسن ابتهاج، علمی، تهران.
-احمدی، راعی، ولی و رضا (1386)، جلفا از دیرباز تاکنون، اختر، تبریز، ج اول.
-استوارت، ریچارد (1370)، در آخرین روزهای رضاشاه (تهاجم روس و انگلیس به ایران در شهریور 1320)، ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی و کاوه بیات، معین، تهران.
-افشار، ایرج (1369)، نگاهی به آذربایجان شرقی، رایزن، تهران.
-ترکمان، محمد (1370)، اسناد نقض بی طرفی ایران در شهریور 1320، کویر، تهران.
-چرچیل، وینستن (1335)، خاطرات جنگ جهانی دوم، ترجمه تورج فرازمند، نیل، تهران، ج سوم.
-خلیلی عراقی، رضا (1322)، تاریخ شهدای ایران از سوم شهریور 1320 تا پایان سقوط هواپیمای ارفع، نوربخش، تهران.
-ذوقی، ایرج (1368)، ایران و قدرت های بزرگ در جنگ جهانی دوم، پاژنگ، چاپ دوم، تهران.
-زرگر، علی اصغر (1372)، تاریخ روابط ایران و انگلیس، پروین، تهران.
- زهیری، علی رضا (1379)، عصر پهلوی به روایت اسناد، دفتر نشر و پخش معارف، قم.
-ساعد مراغه ای، محمد (1373)، خاطرات سیاسی محمد ساعد مراغه ای، نامک، تهران.
- سپهر، احمدعلی (1355)، ایران در جنگ دوم جهانی، دانشگاه ملی ایران، تهران.
-عاقلی، باقر (1379)، رضاشاه و قشون متحدالشکل (20-1300 ش)، نامک، چاپ دوم، تهران.
-عبده, جلال (1368)، چهل سال در صحنه (خاطرات دکتر جلال عبده، ویرایش مجید تفرشی، رسا، تهران.
-فردوست، حسین (1370)، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، اطلاعات، چاپ دوم، تهران.
-کیم بل، وارن –اف (1365)، مکاتبات چرچیل و روزولت درباره ایران، زرین، تهران.
-مختاری، حبیب ا...(1326)، تاریخ بیداری ایران، چاپخانه دانشگاه، تهران.
-موید امینی، داود (1321)، از سوم تا بیست و پنجم شهریور 1320، تهران.
- مهدوی، عبدالرضاهوشنگ (1383)، تاریخ روابط خارجی ایران (از ابتدای دوران صفویه تا پایان جنگ دوم جهانی)، امیرکبیر، چاپ نهم، تهران. -مهدی نیا، جعفر (1371)، زندگی سیاسی محمدعلی فروغی، پانوس، تهران.
نیک پی، عزیزا.. (1347)، تقدیر یا تدبیر (خاطرات اعزاز نیک پی)، ابن سینا، تهران.-
هدایت، مهدی قلی خان (1361)، خاطرات و خطرات، کتابفروشی زوار، چاپ سوم، تهران.-
-یاحسینی، سید قاسم (1383)، شهریور 20(خاطراتی از فروپاشی شتابان ارتش و حکومت رضا پهلوی)، مدرسه، تهران.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط