مترجم: باقرصدري نيا
الف. نبطيان و معروفترين پادشاهان آن
در دوره هاي پيش از اسلام، رونق تجاري سرزمين يمن و حجاز تأثير بسياري در پيدايش دولتهاي کوچک عربي در حد فاصل شام و عراق داشت. بيابان شام و جنوب فلسطين از اوايل تاريخ مسيحي، مرکز مهاجرتهاي پي درپي قبيله هايي نظير تنوخ، بني سليح، و آل جفنه از جنوب جزيرة العرب بود؛ به طوري که در دوره ي روميها به قريه ي بوريکه در لجه «بوريکه ي سبائيان(1) » مي گفتند. در حقيقت، استقرار قبايل عرب در بيابان شام به دوره هاي پيش از عصر رومي باز مي گردد. نبطيان از قديم ترين اقوامي بودند که در جنوب فلسطين استقرار يافتند.کشور نبطيان که در شمال حجاز ايجاد شده بود به يکي از اقوام عرب منسوب است که در نزد يونانيان به نام نبطيا (2) يا نبط شناخته مي شود. قوم نبط تقريباً در قرن ششم پيش از ميلاد در بيابان شام و جنوب فلسطين سکونت گزيدند. اخبار نبطيان در منابع عربي ذکر نشده است. همچنين از اسناد مربوط به حمله هاي آشوريان به شام و مصر نيز نمي توان به اخبار آنان پي برد. تنها از طريق نوشته هاي يوناني (3) و از نتايج و کشفياتي که کاوشهاي باستان شناسي در پترا و حوران از آنها پرده برداشته امکان وقوف به اخبار آنان فراهم گرديده است.
نبطيان زبان آرامي را به عنوان زبان نوشتاري خود برگزيدند. بدين ترتيب، خط نبطي همان خط آرامي است با اين تفاوت که اين خط تحول يافته ي خط آرامي قديم است؛ و به همين دليل نيز به «خط نبطي »معروف شده است تا از ديگر خطهاي آرامي متمايز گردد.(4) «کتيبه ي النماره» در شرق حوران، که تاريخ آن به سال 238 ميلادي باز مي گردد، از قديم ترين نوشته هاي نبطي است. تاريخ قبر امرؤ القيس بن عمرو، از پادشاهان حمير، نيز با اين خط نوشته شده است. همچنين در جرش (5) و مادبا (6) نيز نوشته هاي نبطي داراي تاريخ به دست آمده است. خط نبطي شبيه به خط کوفي قديم است. همين شباهت و قرابت ميان دو خط، بسياري از دانشمندان را بر آن داشته است تا خط کوفي را مشتق از خط نبطي بدانند.
سرزمين نبطيان، سرزمين کوهستاني بي گياه، کم آب، و داراي ارتفاعات سنگي صعب العبور و درّه است و همين ويژگيهاست که آنجا را از مناطق ديگر متمايز مي سازد. اين طبيعت خشن، در نبطيان نيز انعکاس يافته و آنان را به رنگ خود در آورده است. به همين جهت نبطيان به سرسختي و خشونت و جنگ طلبي معروفند. اين محيط و موقعيت صخره اي به آنها کمک کرده است تا بتوانند در مقابل دشمنان خود ايستادگي کنند و غلبه و سلطه ي دشمنان بر آنها همواره دشوار باشد. به همين دليل آشوريان يا ايرانيان و يا يونانيان نتوانستند بر اين قوم چيره شوند. از اين رو يونانيان سرزمين آنها را «عربستان صخره اي» نام نهاده اند، همچنانکه پايتخت آنها را پترا (7) يعني «صخره »ناميده اند، که از نظر معنايي با کلمه عبري «سالع» قرابت دارد که در تورات آمده (8)، و به معني شکاف در سنگ است و نامگذاري عربي از يوناني ترجمه شده است. به طوري که مي بينيم نامگذاري عبري دقيقتر از ديگر نامگذاريهاست، براي اينکه مدخل پترا داراي شکاف عميقي ميان دو کوه است که امروزه به نام «السيق» معروف است، و شايد اين کلمه ميراث نبطي است که از کلمه ي «الشق» در زبان سبايي قديم (9) گرفته شده و بعد، به وسيله ي مردم مورد تحريف قرار گرفته است.
پترا در منابع عربي به اسم «رقيم» شناخته مي شود (10) و اين نامگذاري عربي است که پس از ظهور اسلام به بقاياي اين شهر اطلاق شده است. شايد اين کلمه معرب اسم دوم اين شهر، يعني آرک (11) باشد که يونانيها آن را بدين نام مي شناختند و سپس عربها آن را تحريف کرده و «الرقيم» گفته اند. در حالي که اين کلمه معني نقش و نوشته ي قديم را مي داد، برخي از راويان اخبار چنين پنداشته اند که آن همان شهري است که اصحاب کهف در آن اقامت داشتند(12). ويرانه هاي اين شهر در عصر اموي شهرت خاصي داشت و يزيدبن عبدالملک، خليفه ي اموي، از آن ديدار مي کرد.(13) اما امروزه پترا به نام وادي موسي يا پترا معروف است که معرب اسم يوناني است و در محل استراتژيک مهمي در فلاتي خشک واقع شده و ارتفاع آن حدود 914 متر است و از اطراف، کوهها آن را چنان فرا گرفته اند که وارد شدن به آن، جز از يک گذرگاه تنگ معروف به «السبق»، دشوار است.
مقدسي در کتاب أحسن التقاسيم خود به محل پترا اشاره کرده است.(14) همچنين اصطخري برخي از بناهاي آن را که در صخره ها تراشيده شده، توصيف نموده است (15) و شايد منظور او از اين بناهاي صخره اي، بنايي شد که به نام «الخزنه» معروف است و آن بنايي است که در صخره کنده شده و همانند بناهاي ديگر پترا است. طبقه ي فوقاني آن به داشتن سراي مثلث شکلي تمايز مي يابد که کوشک دايره واري در وسط آن قرار دارد. در بالاي اين سرا، کوزه ي بزرگي است که در نتيجه ي اصابت گلوله هاي سربي، شکستگيهاي زيادي در آن ايجاد شده است. بسياري از مردم عقيده دارند که در داخل آن گنج طلا وجود دارد، و به همين علت است که همه ي اين بنا به «خزانه» (= گنجينه) معروف شده است. واقعيت اين است که کوزه ي ياد شده قطعه ي تراشيده اي از تخته سنگي سخت است.(16) اما طبقه ي تحتاني با سرايي که داراي علائم و نشانه هاي برجسته اي مي باشد آراسته شده است و مانند نماي معابد يوناني شکل مثلثي را تشکيل مي دهد. بنا روي ستونهاي ضخيمي قرار گرفته و با نقوش و نوشته هاي نبطي تزيين يافته است. چون اين محل با تصاوير و تمثالهاي زيادي تزئين گرديده، از ظاهر آن بر مي آيد که «خزنه» عبادتگاه بوده است.
نبطيان از وجود اختلاف و دودستگي در ميان سرداران اسکندر استفاده کرده و قلمرو خود را از غزه تا ايله، در مناطق کوهستاني و صخره اي، گسترش دادند و در پايان قرن چهارم پيش از ميلاد پترا رونق و شکوهي يافت، و پيش از 400 سال موقعيت مهمي را بر سر راه کاروانروي که بين يمن، شام، و مصر امتداد مي يافت احراز کرد.(17)
نخستين خبري که از کتابهاي تاريخ درباره ي سرزمين نبطيان به ما رسيده است، مطالبي است که تئودور سيسيلي (متوفا سال 57 ق م) نقل کرده است. وي اشاره مي کند که انتيگوناس (18)، حاکم يوناني سوريه، در سال 312 ق م به علت وجود روابط دوستانه ي نبطيان با بطلميوس به شهر پترا حمله مي کند. سيسيلي مي گويد که انتيگوناس حمله اي را با 4 هزار نيروي پياده و 600 سواره به فرماندهي دوست خود، اتنيوس، تدارک ديد تا آنان را وادار سازد که با وي هم پيمان شوند. انتيگوناس به فرمانده حمله توصيه کرده بود تا ناگهاني به نبطيان يورش برده و همه ي چهارپايان تحت تملک آنها را مصادره کند، سردار نامبرده توصيه هاي انتيگوناس را عملي ساخت و نيمه شب، هنگامي که اکثر جوانهاي نبطي در شهر حضور نداشتند، بر آنان شبيخون زد و بر صخره (پترا) استيلا يافت و هر يک از آنها را که به مقاومت برخاست به قتل رساند و تعداد زيادي از نبطيان را اسير کرد. پس از آن به همراه لشگريانش و با غنائمي از قبيل بان، مر، بخور و انواع ادويه، و حدود 500 وزنه (19) نقره بازگشت. چون 200 استاديون (20) مسافت را طي کرد و بر سپاهيانش خستگي غلبه نمود، ناگزير به توقف شد و براي استراحت سپاه خود اردو زد. در اين فاصله جوانان نبطي به پترا بازگشته و آنچه را يونانيان با مردم شهر کرده بودند ديدند و خود را به لشگرگاه آنان رساندند. يونانيان که انتظار نداشتند عربها با چنين سرعتي باز گردند، در حراست و نگهباني اهمال کرده و از مراقبت غافل مانده بودند؛ در حالي که آنان در خواب سنگيني فرو رفته بودند، نبطيان هجوم آوردند و با چالاکي آنها را از دم شمشير گذراندند و از سپاه انتيگوناس تنها 50 سوار زنده ماندند و توانستند از معرکه جان سالم به در برند. نبطيان بر اردوگاه يونانيان استيلا يافتند و غارت کردند و سپس به صخره بازگشتند و نامه اي به انتيگوناس نوشتند و ضمن توجيه حوادث پيش آمده، سعي کردند کينه اي را که او از ايشان در دل داشت از بين ببرند و از آنچه انجام داده بودند عذرخواهي کنند. انتيگوناس در ظاهر عذر آنها را پذيرفت و اظهار خشنودي کرد و دوستي خود را نسبت به آنان اعلام نمود، اما در نهان نيرو و ساز و برگ لازم را جهت بازگرداندن گوي به ميدان دشمن و انتقام از نبطيان تدارک مي ديد.
طولي نکشيد که حمله ي دومي را با شرکت 4 هزار پياده و 4 هزار سواره به فرماندهي پسر خود، ديمتريوس، سامان داد. اين بار نبطيان در حراست از شهر خود کوشا بودند، و ديده بانان و مراقباني را در بلنديها و مناطق مشرف گمارده بودند تا آنها را از نزديک شدن دشمن مطلع سازند. وقتي از لشگرگشي ديمتريوس به سوي شهر خود آگاهي يافتند، بسرعت کالاها و اموال خود را به محل امني منتقل کردند و هر چه را که نتوانستند با خود ببرند در جاي مستحکمي گذاشتند و تحت حفاظت و مراقبت شديد قرار دادند تا دشمن نتواند به آنها دست يابد، سپس خود در صحرا پراکنده شدند. وقتي ديمتريوس به صخره رسيد از حمله ي ناگهاني خود طرفي بر نبست و سرانجام پس از قانع شدن به دريافت هداياي نبطيان، ناگزير به بازگشت شد.(21)
از آنچه تئودور سيسيلي گفته است استنباط مي کنيم که نبطيان به چنان قدرتي دست يافته بودند که به آنها امکان مي داد تا سپاه انتيگوناس را به عقب برانند. همچنين از گفتار او مي توان دريافت که در آن هنگام پترا شهري بي حصار و بارو بود که از آباداني و پيشرفتي که در اعصار بعد بدان دست يافت بهره اي نداشت. به نظر مي رسد دو بارويي که در آن شهر کشف شده، بعد از انعقاد صلح با انتيگوناس به توسط نبطيان ساخته شده است.
در قرن اول پيش از ميلاد، پترا به صورت مهمترين مرکز تجاري موجود در جزيرة العرب درآمد. موقعيت پترا نيز به فزوني ثروت آنجا به عنوان يک مرکز تجاري در تقاطع راههاي تجاري عراق در شرق، يمن در جنوب، سوريه و فلسطين در شمال، و مصر در غرب، کمک کرد. نبطيان به سبب اشتغال به امور تجارت ثروتهاي هنگفتي به دست آوردند، چون بطلميوس به وسيله ي ايجاد مراکز و لنگرگاه ها و سواحل درياي احمر (22) و ايجاد روابط با عربهاي جنوب که در اين دريا به تجارت اشتغال داشتند در صدد انحصار تجارت دريايي و تسلط بر درياي احمر بر آمدند، نبطيان دورنماي خطري را که آنان را تهديد مي کرد دريافتند، و به زبانهاي سنگيني که ممکن بود از اين حيث، متوجه مصالح تجاري آنها شود پي بردند (23) و به تعرض به کشتيهاي بطلميوسيان، و راهزني دريايي و تصرف محموله هاي آنها ناگزير شدند. اين امر بطلميوس دوم (285-246 ق م)را به ايجاد نيرويي دريايي جهت حفاظت از کشتيهاي تجاري خود ناچار ساخت، و بدين وسيله توانست به شمال درياي احمر و خليج عقبه (24) سيطه يابد. اما نبطيان از فرصتي که اشتغال بطلميوس به جنگ با سلوکيان سوريه فراهم آورده بود، استفاده کردند و حملات خود را به کشتيهاي بطلميوسيان از سر گرفتند.
ب. نامدارترين پادشاهان نبطي
اولين پادشاه نبطي که نام او در کتابهاي تاريخ و فصل پنجم از اسفار مکابيان آمده، پادشاه اريتاس (25) اول يا حارث (146-169 ق م ) است. او معاصر آنتيوخوس چهارم سلوکي پادشاه سوريه، و بطلميوس فيلومتور پادشاه مصر بود. حارث نبطي با همسايگان خود، مکابيان بني حشمناي، بر ضد سلوکيان (26) متحد شد و در سال 168 ق م يهوداي مکابي عليه سلوکيان قيام کرد و موفق به تصرف بيت المقدس شد.(27)حارث دوم که به ايروتيموس (28) شهرت داشت (29) معروفترين پادشاه نبطي بود که در فاصله ي سالهاي 110 ق م و 96 ق م بر کشور نبطيان حکومت راند. در روزگار او يوناثان، پس از کشته شدن برادرش يهوداي مکابي در سال 161 ق م، از نبطيان درخواست کرد تا او را بر ضدّ دشمنانش ياري کنند، و برادرش يوحنا را به همين منظور نزد آنان فرستاد تا از فرمانروايان نبطي بخواهد که نيروهاي بيشتري در اختيار آنان قرار دهد.(30) اين خود مؤيد آن است که روابط نبطيان و مکابيان بسيار حسنه بوده و نبطيان در اين دوره، از قدرت و توانايي عظيمي برخوردار بودند. اما گروهي از عربها که در ميدبا سکونت داشتند و به بني يمري (31) معروف بودند يوحناي مکابي را فريب دادند و به قتل رساندند.
طولي نکشيد که سياست حسن همجواري و هم پيمايي موجود ميان نبطيان و مکابيان، جاي خود را به سياست مخالفت و دشمني داد. نبطيان متوجه شدند که سياست پيشين آنها به مصالح ملي آنان آسيب مي رساند و سياست مکابيان تنها در کسب استقلال کامل و رهايي از حکومت بيگانه منحصر نمي شود، بلکه سياست آنها مبتني است به تسلط بر اردن و نفوذ در قلمرو نبطيان و ايجاد حکومت نيرومندي که سرانجام روزي با حکومت آنها به مخالفت و ستيز بر خواهد خاست. نبطيان صلاح خود را در آن ديدند که ضمن تظاهر به دوستي، در صورت لزوم به مقابله و مقاومت بپردازند.(32) رقابت ميان مکابيان و نبطيان سرانجام به درگيريهاي مسلحانه انجاميد.
حارث سوم نبطي (86-62 ق م) به طول کلي معروفترين پادشاه نبطيان شمرده مي شود. نام او با فتوحات بزرگ و پيروزيهايي همراه است که به نبطيان امکان داد تا قلمرو خود را همزمان در خاک سلوکيان و يهوديان گسترش دهند. از اين رو، حارث سوم بنيانگذار واقعي اقتدار نبطيان (33) به شمار مي آيد. حارث در آغاز ظهور قدرت روم در آستانه ي شرق از ضعف سلوکيان بهره برداري کرد و چون آنتيوخوس ديونيسوس به سرزمين نبطيان هجوم آورد در جنگ سختي که به سال 86 ق م در نزديکي قريه ي کانا (34)، واقع در ساحل يافا، رخ داد با حارث درگير شد. در اين جنگ سلوکيان شکست سختي خوردند و پادشاه آنها کشته شد. بعد از اين پيروزي بزرگ، حارث دعوت مردم دمشق را جهت حکومت بر آنجا و مناطق مجاور آن به سبب وجود زمينهاي حاصلخيزي مانند جلگه بقاع پذيرفت؛ و اين واقعه در سال 85 ق م (35) بود. مردم دمشق بدين ترتيب از سرنوشت بدي نجات يافتند که در صورت سقوط شهر به وسيله ي امير ايتوري، که به حکومت سوريه چشم طمع دوخته بود، گرفتار آن مي شدند.
نبطيان ضمن پيشروي از شرق و جنوب، عرصه را بر مملکت يهودا تنگ کردند و طبيعي بود که حارث پس از پيروزي بر يهود و سلوکيان در امور مکابيان بيت المقدس به دخالت و دسيسه چيني بپردازد. طولي نکشيد که در موضعي به اسم الحديثه (36) در نزديکي «لد» با آنها وارد جنگ شد. در اين جنگ سپاه يهود متلاشي شد و شکست سختي خورد و ناگزير با پذيرش شرايط مورد نظر و رضايت نبطيان، تن به صلح داد.(37)
حارث سوم در سال 64 ق م شاهد استيلاي «بومبي» به دمشق بود. دوره ي تبعيّت دمشق از او کوتاه بود. مردم دمشق حارث را دوست داشتند و به او لقب دوستدار هلنيان (38) داده بودند.(39) از سبک معماري پترا چنين استنباط مي شود که حارث شيفته ي فن معماري هلنيستي رايج در سوريه بوده است و جانشينان او نيز در اين مورد از وي پيروي کرده اند. روي سکه هاي نبطي به دست آمده نقشي وجود دارد که نام حارث سوم بر آن نوشته شده است؛ اين سکه ها متأثر از سکه هايي است که در روزگار ديمتريوس سوم در دمشق ضرب شده است.
بعد از حارث پسرش عباده ي دوم (62-47 ق م)، به حکومت کشور نبطيان رسيد. در روزگار اين پادشاه نفوذ روميان بر شرق گسترش يافت و آنان بر آسياي صغير، سوريه، و مصر مسلط شدند و مناطقي را که حارث سوم در شام تصرف کرده بود باز پس گرفتند. به نظر مي رسد که سياست نبطيان پس از حارث سوم مبتني بر حفظ استقلال کشور و حمايت از آن در برابر تندبادها و طوفانهايي بوده که حمله ي روميها به سوريه بر مي انگيخت. از دوره ي عباده ي دوم نبطيان رابطه دوستانه با روميان ايجاد کردند و با آنان هم پيمان شدند و در سال 47 ق م (40) در روزگار مليکوي اول (41) (47-30 ق م) با گروهي از سواران خود در حمله ي ژول سزار به اسکندريه شرکت جستند. در دوره ي مليکوي اول، روميان به فرماندهي آنتونيوس، که امور مناطق شرق به وي سپرده شده بود، موفق به برانداختن خاندان يهودي مکابي در بيت المقدس شدند و خاندان هيرودس را، که از موالي آنها بود، به جاي مکابيان نشاندند.
در روزگار حکومت عباده ي سوم (30 ق م- 9 ق م) پادشاه نبطي، در حمله اي که از جانب آوگوستوس، قيصر روم و به فرماندهي آيليوس گاليوس جهت جنگ با يمن تدارک ديده شده بود، نبطيان نيز شرکت جستند و صالح، (سايلوس)(42) وزير عباده، عهده دار راهنمايي روميان در راههاي عربستان شد. اما در اين حمله مصيبت بزرگي دامنگير لشگر مهاجم گرديد و روميان در غلبه بر يمن ناکام ماندند. استرابون اين تلاشي و شکست را به خيانت صالح، راهنماي حمله، نسبت مي دهد که لشگريان روم را اغلب در مناطق صعب العبور و بسيار خشک عرب حرکت داد تا اينکه تعداد زيادي از آنان از تشنگي هلاک شدند.(43)
در دوره ي مليکوي دوم، پسر حارث چهارم (71-40ق م) نبطيان با سپاهي مرکب از 1000 سوار و 5 هزار پياده در حمله اي که تيتوس امپراتور دوم در سال 67 ق م براي تصرف بيت المقدس تدارک ديده بود شرکت کردند.(44) از عصر اين پادشاه سکه هاي نقره اي و برنزي باقي مانده و به دست ما رسيده است که بر روي آنها تصوير پادشاه و همسرش شقيله، که در عين حال خواهرش نيز بود، نقش بسته است. اين نکته شايسته ي توجه است که پادشاهان نبط از زمان عباده ي سوم به نقش زدن تصاوير خود و همرانشان پرداختند؛ همچنين بايد به اين نکته توجه داشت که همسران نبطيان بر اساس رسوم فراعنه و بطلميوسيان، خواهران آنها نيز بودند. آخرين پادشاه نبطيان مليکوي سوم (101-106) بود. در روزگار حکومت او ترايانوس امپراتور روم کشور نبطيان را برانداخت. در سال 106 ترايانوس به کورنليوس بالما، جانشين خود در سوريه، فرمان داد تا به پترا حمله کند و کشور نبطيان سرانجام به دست ترايانوس سقوط کرد. و خاک اين کشور به ايالت عربي (45)، که روميها جهت حمايت سوريه در برابر تهاجمات بدويان تأسيس کرده بودند، منضم شد و شهر بُصري به پايتختي آنجا برگزيده شد و از جهت اقتصادي و سياسي وارث پترا گرديد.(46)
با اينهمه، پترا در بعد از سقوط دولت نبطيان با گذر از دوره ي فترت، مجدداً رونق پيشين خود را بازيافت و در عصر روميها به صورت يک مرکز مهم اقتصادي درآمد. ولي بتدريج موقعيت اقتصادي آن رو به کاستي نهاد و تدمر جاي آن را گرفت. در قرن سوم، مسيحيت در پترا گسترش يافت و اين شهر به يک مرکز اسقفي مبدل شد و تا آغاز عصر اسلامي به صورت شهر داراي سکنه باقي ماند.
ج. تمدن و آثار نبطيان
بر اساس گفته ي دکتر فيليپ حِتّي (47)، تمدن نبطيان تمدني آميخته و مرکب از تمدنهاي گوناگون بود. زبانش عربي، خطش آرامي، و ديانتش سامي، و فن معماري و مهندسيش يوناني و رومي بود. ولي با وجود همه ي اينها، جوهره ي تمدن آنها عربي بود. از نظر مورخان يونان و روم نبطيان عربند. آنچه اين حقيقت را تأييد مي کند آن است که اسامي رايج در ميان نبطيان، اغلب شبيه نامهايي است که عربهاي جنوب و شمال در شبه جزيره به کار مي بردند. اسامي زير از جمله ي آنهاست: حارثه، مالک، جذيمه، کليب، وائل، مغيره، قصي، عدي، عائذ، عمرو، عميره، يعمر، معن، وهب الله (48)، علي، حبيب، سعيد (49)، جميله، هاجر، شقيله، هاني جدله، عبدالملک، سعدالله، حميد، و حوشب.(50)در اين نکته ترديدي نيست که زبان نبطيان از لهجه هاي عربي شمالي است و نه تنها بسياري از کلماتي که در کتيبه هاي نبطي کشف شده آمده است، مثل کلمه ي «قبر»، عربي خالص است بلکه در برخي از کتبيه ها مي بينيم که همه عبارتها تقريباً عربي است.(51)
از جنبه ي ديني، نبطيان در پرستش بعضي از بتهاي معروف حجاز در عصر جاهلي، مانند «ذي الشري»، با عربها شريک هستند. اين بت در ميان آنها به «ذو الشري» شهرت دارد و از نظر آنان خداي برتر است، و صاحب و سرور زميني به همين نام است و شايد مقصود از اين زمين «شراة» باشد که يک منطقه ي کوهستاني در پيرامون پتراست. اين بت که به صورت توده اي از سنگ يا ستون سنگي نمود مي يافت، خداي خورشيد شمرده مي شد. يکي ديگر از خدايان آنها لات (الت) الاهه ي ماه و مادر خدايان بود که به شکل بت درآمده بود. خدايان ديگر آنها عبارت بودند از: منات (منوة)، هبل (هبلو)، و شيع القم يعني حامي قوم که خداي کاروانها بود. عزي نيز از ديگر خدايان آنها و بزرگترين خدايان محسوب مي شد که ذکر آن در قرآن کريم آمده است. پرستش بعضي از اين خدايان به وسيله عمروبن لحمي خزاعي، پس از بازگشت وي از بلقا، به مکه منتقل شد.(52)
تمدن نبطيان بر بازرگاني استوار بود. از آنجا که پترا مهمترين مرکز تجاري و اقتصادي بر سر راه تجاري ميان غزه و بُصري و ميان دمشق و ايله بود، و فعاليت تجاري نبطيان تا مناطق دور دست امتداد مي يافت، آثار تجارت آنها نه فقط در سلوکيه، اسکندريه، رودس، مليتوس، ديلوس، و بنادر سوريه به دست آمده، بلکه بعضي از کتيبه هاي کشف شده ي آنها در مصب رود فرات نيز مشاهده شده است. مهمترين کالاهايي که آنان به تجارت آن مي پرداختند عبارت بود از: انواع عطرها و مواد خوشبوي يمني، پارچه هاي حرير دمشق و چين، حناي عسقلاني، مرواريد هاي خليج فارس، و به علاوه ي برخي از توليدات محلي مانند روغن کنجد، طلا، و نقره (53) از ميان صنايع، ساختن ظروف سفالي مهمترين جايگاه را در فعاليت صنعتي آنها احراز مي کرد. زيبايي سفالهاي آنان از حيث ظرافت و دقتي که در ساخت آنها به کار رفته بود کمتر از سفال چين نبود. کاسه هاي بزرگ سفالي آنها با نقشهاي ظريفي تزيين يافته و با رنگ سياه رنگ آميزي مي شد.(54) قطعات سفالي که در ضمن کاوشهاي باستان شناسي کشف شده است، اعم از قطعات کاسه ها و بشقابها، حکايت از برتري آنها در اين صنعت دارد. اين قطعات از جهت نازکي و ظرافت مانند پوسته ي تخم مرغ است.(55)
آثار زيادي از عمارتهاي نبطيان برجاي مانده است که مهمترين آنها بناي معروف «خزنه» است که در صخره کنده شده است و قبل از اين درباره ي آن سخن گفتيم. از آثار ديگر آنها بقاياي تماشاخانه اي است که به جلگه ي وسيعي منتهي مي شود و غارهاي طبيعي و يا کنده شده در صخره در آنجا پراکنده شده است. برخي از اين غارها داراي نماهاي نگارين و منقش (56) هستند. بناي معروف به «دير» نيز از جمله ي مهمترين آثار نبطيان است، و آن بناي محکمي است که عرض آن بالغ بر حدود 50 متر و ارتفاع آن تا قله ي «الجره » 45 متر است و با نمايي به سبک هلنيستي تزيين يافته است. در داخل دير، سالن وسيعي وجود دارد که ديوار عقب آن داراي فرورفتگي است و در آن يک ستون سنگي به عنوان مظهر خداي «ذوالشرق» نصب شده است. تاريخ بناي دير به قرن سوم ميلادي باز مي گردد.(57) همچنين آثار بنايي معروف به «قصر البنت» يا «قصر بنت فرعون» بر جاي مانده است. اين بنا در صخره کنده نشده است و شايد در عصر روميها ساخته شده باشد. از جمله آثار پترا بقاياي آرامگاهي است که «ضريح الجره» ناميده مي شود. نمايي که اين آرامگاه را زينت مي بخشد زيباترين نمونه ي باقي مانده از آثاري است که به سبک هلنيستي ساخته شده است. آثار «آرامگاه القصر» و آثار «آرامگاه سکستوس فلورنتينوس» که در سال 1400 ميلادي بنا شده است از آثار ديگر پترا به شمار مي رود.(58)
بيشترين آثار پترا بيانگر تأثيرپذيري فن معماري نبطي از سبک هلنيستي است. اما در مورد کتيبه هاي نبطي، که در مناطق مختلف کشف شده است، بايد گفت که اکثر اين کتيبه ها در شهر حجر، پترا، منطقه ي حوران و سينا به دست آمده است، و اين خود نشانگر گسترش نفوذ نبطيان در جنوب جزيرة العرب تا حجر، و در غرب تا سينا، و در شمال تا حوران است.
پي نوشت ها :
1-رينيه ديسو، العرب في سوريا قبل الاسلام، ص 10.
2-Nabataei
3-بخصوص آنچه مورخ يهودي يوسفوس فلاويوس (37-100م) و نيز تئودور سيسيلي و استرابون نوشته اند.
4-جوادعلي، تاريخ العرب قبل الاسلام، ج3، ص 6.
5-«جرش» شهري است باستاني در اردن که در يک دره ي پر آب واقع شده است و از حيث نقشه و سيستم معماري يک شهر رومي است، فضل تقدم در کشف آثار اين شهر، در سال 1806، از آن سيتزن سياح و جهانگرد آلماني است.
6-«مادبا» شهر باستاني است که در تورات «(سفر يشوع، اصحاح 9-13؛ أخبار الأيام الأول 8/19) از آن نام برده شده است. اين شهر در عصر حکومت روم و سپس بيزانس از موقعيت و مقام مهمي برخوردار بود.
7-Petraea
8-تورات، سفر اشعيا، 1/16، 11/42.
9-لانکسترهاردنج، آثار الاردن، ترجمه ي سليمان موسي، عمان، 1965، ص 117.
10-ياقوت، معجم البلدان، ج3، ص 60.
11-Arke
12-منبع پيشين.
13-منبع پيشين.
14-مقدسي، أحسن التقاسيم في معرفة الأقاليم، ليدن، 1906، ص 175.
15-اصطخري، کتاب المسالک الممالک، ليدن، 1927، ص 64.
16-هاردنج، منبع پيشين، ص 126.
17-فيليپ حِتّي، تاريخ العرب، ص 82.
18-Antigonas
19-وزنه ي سنگي يا فلزي است که بدان چيزي را در ترازو مي سنجيد.
20-نزد يونانيان مقياس طول بوده است، برابر 600 گام يوناني و معادل 185 گز.(به نقل از فرهنگ فارسي دکتر معين.م)
21-جرجي زيدان، العرب قبل الاسلام، ص 85؛ جوادعلي، منبع پيشين، ج3، ص 18؛ هاردنج، منبع پيشين، ص 119، 120؛ صالح احمد علي، محاضرات في تاريخ العرب، ص 37.
22-فيلادلفوس شهر برينکه (Berenice) را جهت حمايت بازرگانان از کشتيهاي نبطي، در خليج عقبه بنا کرد.
23-به وسيله ي ايجاد مراکز و بنادر تجاري در ساحل درياي احمر، بطلميوس توانسنتد به درياي احمر و راه ساحلي نزديک آن تسلط بيابند و همزمان از طريق اين مراکز، خريد همه ي ملزومات خود را از توليدات جزيرة العرب تضمين نمايند.(نک: جوادعلي، منبع پيشين، ج3، ص 20).
24-جوادعلي، منبع پيشين، ج3، ص 19؛ صالح احمد علي، منبع پيشين، ص 38.
25-Aretas
26-فيليپ حِتّي، تاريخ سوريه و لبنان و مصر، بيروت، 1958، ج1، ص 419.
27-تاريخ يوسفوس، بيروت، چاپ صادر، ص 70.
28-Erotimus
29-G.A.Cooke,Ency.of Religion and Ethic,Aricle Nabataei,vol,9,p.121(1930)
30-جوادعلي، منبع پيشين، ج3، ص 22.
31-اين گروه از عربها طبق گفته يوسفوس به نام «بني عمري» نيز شهرت داشتند.
32-جوادعلي، منبع پيشين، ج3، ص 23.
33-فيليپ حِتّي، منبع پيشين، ج1، ص 419.
34-Cana
35-صالح العلي، منبع پيشين، ص 38.
36-Addide
37-جوادعلي، منبع پيشين، ج3، ص 26.
38-Philhellene
39-جوادعلي، منبع پيشين، ج3، ص 28؛ صالح احمدعلي، منبع پيشين، ص 38؛ فيليپ حِتّي، منبع پيشين، ج1، ص 420.
40-جرجي زيدان، منبع پيشين، ص 88، فيليپ حِتّي، تاريخ العرب، ص 82؛ فيليپ حِتّي، تاريخ سورية و لبنان و فلسطين، ج1، ص 420؛ صالح احمدالعلي، منبع پيشين، ص 39.
41-Malichus
42-Syllaous
43-فيليپ حِتّي، تاريخ العرب، ص 56؛ فيليپ حِتّي، تاريخ سورية و لبنان و فلسطين، ج1، ص 420؛ هاردنج، منبع پيشين، ص 123.
44-فيليپ حتّي، منبع پيشين، ج1، ص 423.
45-Provincia Arabia
46-بُصري در قديم بازار تجاري نبطي به شمار مي آمد، چون اين شهر به عنوان مرکز بخش عربي انتخاب شد؛ به صورت مرکز يک شبکه از راههاي ارتباطي درآمد که توسط روميان در حوران ايجاد شده بود. راه جنوبي که از عمان عبور مي کرد و به خليج عقبه مي پيوست از بُصري آغاز مي شد. همچنين راه ديگري نيز از بُصري شروع شده به اذرعات منتهي مي گرديد و راه سومي به دمشق، و راه چهارم به صلخد، و اعناک، و قلعه ي ازرق مي رفت.(نک: رينيه ديسو، منبع پيشين، ص 8 و 9).
47-فيليپ حِتّي، منبع پيشين، ج1، ص 426.
48-صالح احمدالعلي، منبع پيشين، ص42.
49-فيليپ حِتّي، منبع پيشين، ج1، ص 426.
50-جوادعلي، منبع پيشين، ج3، ص 39 و 46-47.
51-G.A.Cooke,a text book of North semitic inscriptions,Oxford,1903,p.214
52-ابن کلبي، کتاب الأصنام، ص8، ابن هشام، السيرة النبي، ج1، ص 79.
53-فيليپ حِتّي، منبع پيشين، ج1، ص 425.
54-هاردنج، منبع پيشين، ص 116.
55-فيليپ حِتّي، منبع پيشين، ج1، ص 431.
56-مي توان معتقد بود که اين غارها مسکن حورانيان نخستين بوده است. (نک: جرجي زيدان، منبع پيشين، ص82).
57-هاردنج، منبع پيشين، ص 134.
58-منبع پيشين، ص 130-131.
سالم، عبدالعزيز، (1391)، تاريخ عرب قبل از اسلام، ترجمه ي باقر صدري نيا، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ چهارم