بي ترديد شيعه و سنّي نقل کرده اند که پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و سلم خطاب به اميرمؤمنان علي عليه السلام فرمود:
أنت وليّ کلّ مؤمن بعدي. (1)
تو پس از من ولي هر مؤمن هستي.
افرادي از صحابه و بسياري از مشاهير پيشوايان اهل تسنّن اين حديث شريف را نقل کرده اند.
اصحابي که حديث ولايت از آن ها روايت شده
اهل تسنّن، حديث ولايت را از برخي صحابه نقل کرده اند. برخي از اين اصحاب ازمشاهير و بزرگان اصحاب به شمار مي روند. براي نمونه، امير مؤمنان علي عليه السلام در رأس آنان قرار دارد. آنان عبارتند از:
1. امير مؤمنان علي عليه السلام؛
2. امام حسن مجتبي عليه السلام سبط پامبر خدا صلي الله عليه و آله؛
3. عبدالله بن عبّاس؛
4. ابوذرّ غفاري؛
5. ابوسعيد خُدري؛
6. براء بن عازب؛
7. عمران بن حصين؛
8. ابو ليلا انصاري؛
9. بريدة بن حصيب؛
10. عبدالله بن عمر؛
11. عمرو بن عاص؛
12. وهب بن حمزه.
راويان حديث ولايت
مشهورترين پيشوايان و حافظان و بزرگان حديث که در طول ادوارِ مختلف، حديث ولايت را از اصحاب نام برده، روايت کرده اند و در کتاب هايشان آورده اند، عبارتند از:
1. ابو داوود طيالسي، نويسنده المسند؛
2. ابوبکر بن ابي شِيبه، نويسنده المصنَّف؛
3. احمد بن حنبل، پيشواي حنابله، نويسنده المسند؛
4. ابوعيسي تِرمذي، نگارنده الصّحيح؛
5. نَسايي، نگارنده السُّنن؛
6. ابويعلي موصلي، نگارنده المسند؛
7. ابوجعفرطبري، نگارنده دو کتاب معروف تاريخ طبري و تفسير طبري؛
8. ابوحاتم ابن حِبّان، نويسنده الصّحيح؛
9. ابوالقاسم طبراني، نويسنده المعجم الکبير و الاوسط و الصّغير؛
10. حاکم نيشابوري، نويسنده المستدرک؛
11. ابوبکر ابن مردويه، نويسنده التّفسير؛
12. ابونعيم اصفهاني، نويسنده حيلة الاولياء و کتاب هاي ديگر؛
13. خطيب بغدادي، نويسنده تاريخ بغداد؛
14. ابن عبدالبَرّ، نگارنده الإستيعاب؛
15. ابن عساکر، نگارنده تاريخ مدينة دمشق؛
16. ابن اثير جَزَري، نگارنده اُسد الغابه؛
17. ضياء مَقدِسي، نگارنده المختاره؛
18. بغوي، نگارنده مصابيح السّنّه و تفسير معروف به معالم التَّنزيل؛
19. حافظ شمس الدّين ذهبي، نويسنده کتاب هاي معروف؛
20. ابن حجر عسقلاني، نگارنده فتح الباري في شرح صحيح البخاري، الإصابه و کتاب هاي معروف ديگر؛
21. حافظ جلال الدّين سيوطي، نگارنده کتاب هاي معروف و بسيار؛
22. قسطلاني، نويسنده ارشاد السّاري في شرح صحيح البخاري؛
23. متّقي هندي، نويسنده کنز العمّال؛
24. حافظ محمّد بن يوسف صالحي، نويسنده السِيرة الشَاميّه؛
25. ابن حجر هيثمي مکّي، نگارنده الصّواعق المحرقه؛
26. ملّا علي قاري هروي، نگارنده مرقاة المفاتيح في شرح مشکاة المصابيح؛
27. عبدالرّئوف مَنّاوي، نويسنده فيض القدير في شرح الجامع الصغير؛
28. علّامه هند و محدّث بزرگ شاه ولي الله دهلوي، نگارنده کتاب هاي بسيار و نيز صاحب مدرسه ي معروف در دهلي هندوستان.
بررسي متن حديث ولايت و تصحيح اَسناد آن
در بين دوازده صحابي که نام آنان گذشت، بيشتر نقل هاي حديث ولايت به سه نفر مي انجامد، يعني سلسله اسناد راويان و ناقلان حديث ولايت بيشتر به اين سه نفر ختم مي شود که عبارتند از:
1. عبدالله بن عبّاس؛
2. بريدة بن حصيب؛
3. عمران بن حصين.
حديث ولايت به روايت ابن عبّاس
همان گونه که پيش تر اشاره شد، عبدالله بن عبّاس از راويان حديث شريف ولايت است. علماي اهل سنّت از او فقط مقداري از حديث ولايت را آن هم به سه گونه نقل کرده اند که خوش بختانه همان اندازه نيز براي شواهد و استدلال بس است:1. ابوداوود طيالسي در کتاب مسند خودمي نويسد: ابن عبّاس گويد: پيامبر خدا صلي الله عليه و آله خطاب به حضرت علي عليه السلام فرمود:
اَنتَ وَلِيُّ کُلِّ مُؤمِنٍ بَعدي. (2)
(يا علي!) تو پس از من سرپرست و کارگزار هر مؤمن هستي.
2. بنابر روايت حاکم نيشابوري در کتاب المستدرک از ابن عبّاس پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمود:
اَنتَ وَلِيُّ کُلِّ مُؤمِنٍ بَعدي و مُؤمِنَةٍ. (3)
(يا علي!) تو پس از من سرپرست و کارگزار هر مرد و زن مؤمن هستي.
3. احمد بن حنبل در کتاب مسند از ابن عبّاس روايت مي کند که پيامبر اکرم صلي الله عليه وآله فرمود:
اَنتَ وَلِيي في کُلِّ مُؤمِنٍ بَعدي. (4)
(يا علي!) تو پس از من سرپرست و کارگزار هر مؤمن هستي.
بنابراين، رسول خدا صلي الله عليه و آله، حضرت علي عليه السلام را به سه چيز خطاب کرد. مخفي نماند که در هر سه نقل واژه ي «بَعدي» وجود دارد.
اين سه عبارت از «ابن عبّاس» در ضمن حديثي است که ده منقبت را براي امير مؤمنان علي عليه السلام بر مي شمرد. ابن عبّاس تصريح مي کند اين مناقب به اميرالمؤمنين عليه السلام اختصاص دارد و هيچ کس از صحابه با آن بزرگوار در هيچ يک از اين ده منقبت شريک نيست.
حديث ولايت به روايت عمران بن حصين و بريدة بن حصيب
عمران بن حصين و بريدة بن حصيب، از راويان حديث ولايت به شمار مي روند. آنان در ضمن حکايتي از پيامبر خدا صلي الله عليه و آله حديث ولايت را چنين روايت مي کنند که آن حضرت فرمود:عَلِيٌّ مِنّي وَ أَنَا مِن عَلِيٍّ و عَلِيٍّ وَلِيُّ کُلِّ مُؤمِنٍ بَعدي.
علي، از من است و من از علي هستم و علي سرپرست و کارگزار هر مؤمني بعد از من است.
چکيده بررسي
تاکنون چند مطلب روشن شد:
1. دوازده نفر ازصحابه حديث ولايت را از رسول خدا صلي الله عليه و آله نقل کرده اند که در ميان آنان، مانند اميرالمؤمنين و امام مجتبي عليهما السلام به چشم مي آيند.
2. راويان حديث ولايت از اين دوازده نفر، مشهورترين پيشوايان و بزرگان حديث شناس و حافظان اهل تسنّن هستند.
3. متن «حديث ولايت» و الفاظي که ما بدان استدلال خواهيم کرد.
بررسي روايت عبدالله بن عبّاس
همان گونه که پيش تر آمد، عبدالله بن عبّاس از راويان اين حديث شريف است. اين سند در مسندهاي احمد، ابوداوود طيالسي، المستدرک حاکم نيشابوري و کتاب ها و منابع مهم ديگري وجود دارد. بديهي است که اين سند به طور قطع صحيح و خدشه ناپذير است؛ چرا که بزرگان از پيشوايان اهل تسنّن، مانند ابن عبدالبَرّ در کتاب الإستيعاب، حافظ مِزّي نگارنده کتاب تهذيب الکمال، جلال الدين سيوطي، متّقي هندي و دانشمندان ديگر، به صحّت آن تصرح کرده اند. (5)براي مثال، حافظ شمس الدّين ذهبي در رساله اي درباره حديث غدير، (6) «حديث ولايت» را نيز از بريده نقل مي کند وچنين مي نويسد:
«صدور اين حديث از بريده ثابت و قطعي است».
بديهي است که عبارت حافظ ذهبي در ثبوت «حديث ولايت» تصريح دارد.
نتيجه ي سخن اين که سند حديث ولايت از ابن عبّاس صحيح است. بررسي اسانيد و تحقيق درباره حال راويان سند اين حديث، نشان مي دهد که پيشوايان بزرگ علم رجال از اهل سنّت، همگي به صحّت حديث ولايت اعتراف نموده اند.
بررسي اسناد حديث ولايت به نقل از عمران بن حصين
عمران بن حصين يکي ديگر از راويان حديث ولايت است. ابن ابي شِيبه، استاد بُخاري از جمله افرادي است که حديث او را نقل کرده و به صحّت آن تصريح نموده است، آن سان که در کنزالعمّال (7) نقل شده، ابن ابي شِيبه اين حديث شريف را در کتاب المصنَّف آورده و به صحّت آن تصريح نموده است. (8)محمّد بن جرير طبري از جمله ي ناقلان حديث عمران به شمار مي رود که از اعلام عامّه و مورد اعتماد آنان در تاريخ و تفسير است.
جلال الدين سيوطي و متقي هندي نيز از جمله کساني هستند که بر صحّت طريق نقل از عمران به حصين تصريح نموده اند. (9)
البته حديث ولايت به نقل از عمران، از ديگر نقل ها مفصّل تر است. متن روايت عمران بن حصين به نقل از متّقي هندي در کنز العمّال (10) در زير مي آيد:
ابن ابي شِيبه و ابوجعفر طبري از عمران بن حصين نقل مي کنند که رسول خدا صلي الله عليه و آله سَريّه اي (11) را به ناحيه اي فرستاد و علي عليه السلام را فرمانده آنان قرار داد. آن سپاه در حالي که غنايمي به دست آورده بودند، پيروز شدند. امير مؤمنان علي عليه السلام در مورد غنايم جنگي تصميمي گرفت که خوش آيند عدّه اي از آنان نبود.
در برخي از نقل ها آمده است که امير مؤمنان عليه السلام از ميان غنايم، کنيزي را براي خود برگزيد.
چهار نفر از لشکريان تصميم گرفتند که هرگاه به مدينه رسيدند و با رسول خدا صلي الله عليه و آله ديدار کردند، قضيّه را به سمع مبارک آن حضرت برسانند.
سپاهيان اعزامي بنا بر رسم، هنگام بازگشت به مدينه، ابتدا به محضر رسول خدا صلي الله عليه و آله شرف ياب مي شدند و به آن حضرت سلام مي کردند، به رخ ساره ي مبارک ايشان نظر مي نمودند و سپس به خانه هايشان بر مي گشتند.
زماني که سپاهيان به مدينه رسيدند و براي عرض سلام به محضر رسول خدا صلي الله عليه و آله شرف ياب شدند، يکي از آن چهار تن برخاست و چنين عرض کرد: «اي رسول خدا! آيا نظر نمي فرماييد که علي از غنايم کنيزي برداشته است»؟
رسول خدا صلي الله عليه و آله از او روي برگرداند. پس از آن دومين نفر از آن چهار تن و آن گاه سومي برخاست و همان گونه گفت. حضرت در هر باري، روي مبارک خويش را از اعتراض کننده بر مي گرداند تا اين که نوبت به شخص چهارم رسيد. پس از گفتار وي، رسول خدا صلي الله عليه و آله در حالي که آثار خشم از چهره ي نازنينش هويدا بود، فرمود:
ما تريدون من علي؟ ما تريدون من علي؟ عليّ منّي و أنا من علي، و عليّ وليّ کلّ مؤمن بعدي.
از علي چه مي خواهيد؟ از علي چه مي خواهيد؟ علي از من است و من از علي هستم، علي سرپرست هر مؤمني است بعد از من.
اين روايت به سان کنز العمّال در کتاب المصنَّف نيز آمده و به همين سان، طبري نيز از عمران بن حصين روايت کرده است.
البته اين روايت با همين متن در مسند احمد بن حنبل نيز آمده است. وي بخش پاياني روايت را اين گونه نقل کرده است:
رسول خدا صلي الله عليه و آله به فرد چهارمي رو کرد و در حالي که رنگ رخ ساره ي مبارکش تغيير يافته بود، فرمود:
دعَوا عليّاً، دعَوا عليّاً، إنّ عليّاً منِي و أنا منه و هو وليّ کلّ مؤمن بعدي.(12)
دست از علي برداريد، دست از علي برداريد، به راستي که علي از من است و من از او هستم. او سرپرست هر مؤمني بعد از من است.
تِرمذي نيز در صحيح خود ذيل روايت را اين گونه نقل مي کند:
هنگامي که چهارمين فرد برخاست و اعتراض خود را بيان کرد رسول خدا صلي الله عليه و آله در حالي که آثار خشم از چهره ي مبارکش هويدا بود، فرمود :
ما تريدون من علي؟ ما تريدون من علي؟ ما تريدون من علي؟ إنّ عليّاً منِي و أنا منه و هو وليّ کلّ مؤمن بعدي. (13)
از علي چه مي خواهيد؟ از علي چه مي خواهيد؟ از علي چه مي خواهيد؟ به راستي که علي از من است و من از او هستم و او سرپرست هر مؤمني بعد از من است.
آري! حديث ولايت به روايت عمران بن حصين در کتاب صحيح ابن حِبّان، (14) خصائص نَسايي (15) و المستدرک حاکم نيشابوري (16) نيز نقل شده است. حاکم نيشابوري پس از نقل حديث، اين حديث را داراي شرايط صحّتي برشمرده که مسلم آن ها را معتبر مي داند، ولي با وجود اين بُخاري و مسلم آن را نقل نکرده اند.
گفتني است که حديث ولايت به روايت عمران در منابع ديگر نيز آمده است.
حديث ولايت به روايت بريدة بن حصيب
بريدة بن حصيب نيز از راويان اين حديث است. وي در اين جريان تاريخي حضور داشته است؛ همان شخص چهارمي که به اعتراض به اميرمؤمنان علي عليه السلام نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله آمد و آن حضرت در مقام دفاع از امير مؤمنان و ردّ بر اعتراض وي، به گونه عتاب آميز پاسخ فرمود: گفتني است که در آن نقل ها به نام شخص چهارم (بريده) اشاره نکرده اند. وي داستان اين حديث را به اين گونه کامل براي فرزندش عبدالله اين گونه نقل کرده است:رسول خدا صلي الله عليه و آله دو سپاه به سوي يمن فرستاد؛ بر يکي از آن ها علي بن ابي طالب عليه السلام و بر ديگري خالد بن وليد را فرمانده قرار داد و فرمود:
إذا کان قتال فعلي علي الناس کلّهم.
اگر جنگ سرگرفت، علي فرمانده هر دو لشکر خواهد بود.
سپاهيان اسلام با سپاه يمن درگير و روبه رو شدند. علي عليه السلام بنابر فرمان رسول خدا صلي الله عليه و آله فرماندهي هر دو سپاه اسلام را بر عهده گرفت و خالدبن وليد از آن حضرت فرمان پذيرفت. علي عليه السلام در اين جنگ قلعه اي فتح کرد.
بريده مي گويد: «سپاهيان اسلام به غنايمي دست يافتند. علي يک پنجم آن را جدا کرد و در ضمن، کنيزي نيکو صورت را به خود اختصاص داد. او از خيمه ي خود در حالي بيرون آمد که آب غسل از سرش جاري بود» (!)
بريده مي گويد: «من همواره بغض و کينه علي را در سينه نهان کردم و هرگز کينه ي کسي را چون او به دل نداشتم. از سويي، خالد را خيلي دوست داشتم و مهرورزي من به او فقط به دليل کينه و دشمني او با علي بود؛ چرا که خالد همواره کينه علي را در دل داشت.
وقتي علي کنيز را از سهم خمس به خود اختصاص داد، خالد بن وليد مرا به نزد خواند و گفت: اين کار را از علي غنيمت بدان و خبر آن را براي رسول خدا صلي الله عليه و آله گزارش کن».
متن اين حديث بدين گونه در کتاب المعجم الاوسط (17) طبري آمده است، امّا ابن عساکر اين حديث را در کتاب تاريخ دمشق چنين ادامه مي دهد:
خالدبن وليد به بريدة گفت: «اي بريده! اين عمل علي را در خاطر داشته باش»!
بريدة مي گويد: «خالد بن وليد درباره ي اين ماجرا به رسول خدا صلي الله عليه و آله نامه اي نوشت به من نيز سفارش کرد که از علي نزد پيامبر بدگويي کنم».
البته عبارت نَسايي نيز به همين مضمون است.
ابن عساکر در کتاب تاريخ دمشق مي افزايد:
بريده مي گويد: «خالد نامه اي نوشت که سراسر آن بدگويي درباره علي بود و آن را به من داد تا نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله ببرم. او به من دستور داد که نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله از بدگويي درباره ي علي کوتاهي نکنم و براي انجام اين مأموريت، سه نفر را به همراه من فرستاد. (18)
گويي مي خواست با اين کار در مقابل عملي که از حضرت علي عليه السلام سر زده بود، در نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله بيّنه و شهود لازم اقامه کند».
ادامه اين واقعه بنا به نقل طبراني در کتاب المعجم الاوسط (19) و ديگر مصادر معتبر اهل تسنّن اين گونه است:
بريده مي گويد: «وارد مدينه شدم و به مسجد رفتم. رسول خدا صلي الله عليه و آله در منزل بود و گروهي از يارانش بر در خانه ي پيامبر بودند. آن ها گفتند: چرا زودتر از ديگران خود را به مدينه رسانده اي؟
گفتم: به دليل کنيزکي است که علي از خمس غنايم جنگي برداشته است. آمده ام اين خبر را به رسول خدا صلي الله عله و آله گزارش دهم.
آن ها گفتند: آري اين خبر را به پيامبر برسان؛ زيرا با اين خبر علي از چشم پيامبر خدا صلي الله عليه و آله مي افتد».(!)
رسول خدا صلي الله عليه و آله اين گفت و شنودها بين من و آن ها را در منزلش مي شنيد.
در اين هنگام رسول خدا صلي الله عليه و آله از اتاق بيرون آمد. يکي از آن چهار نفر برخاست و عرض کرد: اي رسول خدا! آيا نظر نمي کني که علي چه کرده است؟ و قضيّه ي کنيز را خبر داد.
رسول خدا صلي الله عليه و آله روي مبارک از او بر گرداند و جوابي نفرمود. دومين و سومين نفري که همراه بريده بودند نيز به همين گونه اظهار نظر کردند، ولي رسول خدا صلي الله عليه و آله از آنان نيز روي گرداند.
بريده مي گويد: «من نامه ي خالد را به پيامبر تقديم کردم. او با دست چپ نامه را از من گرفت. من سرم را پايين انداختم و شروع به بدگويي از علي کردم تا اين که سخنانم به پايان رسيد و سرم را بلند کردم».
در برخي از متون آمده است: بريده گويد: «من از کساني بودم که بغض و کينه ي زيادي از علي داشتم. از اين رو، از علي بدگفتم و کلامم که به پايان رسيد، سرم را بالا گرفتم. ناگاه آن چنان خشمي در چهره ي رسول خدا صلي الله عليه و آله مشاهده نمودم که مانند آن را جز در جنگ با يهود بني قريظه و بني نضير نديده بودم. سپس پيامبر فرمود:
ماذا تريدون من علي؟ ماذا تريدون من علي؟ ماذا تريدون من علي؟ إنّ عليّاً منّي و أنا منه و هو ولي کلّ مؤمن بعدي.
از علي چه مي خواهيد؟ از علي چه مي خواهيد؟ از علي چه مي خواهيد؟ به راستي که علي از من است و من از علي هستم و او سرپرست هر مؤمني بعد از من است».
و شنيدني است که بنا بر نقل سنن الکبري تأليف بيهقي، معرفة الصّحابه تأليف ابونُعَيم اصفهاني، تاريخ مدينة دمشق نگارش ابن عساکر، سُبُل الهُدي و الرَّشاد و منابع ديگر، بريده مي گويد: سپس رسول خدا صلي الله عليه و آله به آنان فرمود:
إنّ له في الخمس أکثر من ذلک. (20)
به راستي که بهره ي علي از خمس بيش از اين است.
از طرفي طبق نقل حاکم نيشابوري در کتاب المستدرک، ضياء مَقدِسي در کتاب المختاره، طبراني در المعجم الاوسط و منابع معتبر ديگر، پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله فرمود:
إنّه [أي علي!] لايفعل إلّا ما يؤمر. (21)
به راستي که علي جز آن چه را بدان مأمور است، انجام نمي دهد.
در متن ديگري آمده است: حضرتش فرمود:
إنّما يفعل علي بما يؤمر به.
علي فقط به آن چه که مأمور است عمل مي کند.
سپس رسول خدا صلي الله عليه و آله به بريده رو نمود و فرمود:
إنا فقت من بعدي يا بريدة؟!
اي بريده! آيا بعد از جدا شدن از من، منافق شدي؟!
بريده عرض کرد: «اي رسول خدا! آيا دست خود را نمي گشاييد تا از نو با شما بر اسلامم بيعت کنم؟»
بريده مي افزايد: «از پيامبر خدا صلي الله عليه و آله جدا نشدم، مگر اين که بر اسلام با او بيعت نمودم. آن گاه از ميان جمعيت در حالي برخاستم که کسي از مردم در نزد من محبوب تر از علي نبود».
بديهي است که راويان از عمران بن حصين و بريدة بن حصيب اين واقعه را بسيار متفاوت نقل کرده اند.
چنان که پيداست اين واقعه را تحريف کرده اند؛ يکي از خودش چيزي به آن افزوده، ديگري به دل خواه مقداري از آن را حذف کرده، سومي بخشي را نقل نموده و از نقل بخش ديگر خودداري ورزيده (!!) و برخي هم واقعه را به طور ناقص و بدون ذيل ذکر کرده اند!
متون حديث ولايت به نقل از راويان گوناگون به ويژه متني که بريدة بن حصيب که خود سبب صدور «حديث ولايت» از رسول خدا صلي الله عليه و آله بوده، نقل گرديد.
ادامه دارد...
پينوشتها:
1. ر. ک صفحه ي 21 از منبع مقاله.
2. مسند ابي داوود طيالسي: 360، شماره ي 2752.
3. المستدرک: 134/3.
4. مسند احمد: 545/1، ذيل حديث 3052.
5. الإستيعاب في معرفة الاصحاب: 1092/3، تحفة الاشراف: 191/5، شماره ي 6316، تهذيب الکمال: 481/20، القول الجليّ في مناقب عليّ عليه السلام: 60، کنزل العمّال: 608/11.
6. رساله مخطوطي که علّامه محقق سيّد عبدالعزيز طباطبايي رحمة الله بدان دست يافته و تحقيق کرده است.
7. کنز العمّال: 608/11.
8. المصنَّف: 504/7.
9. القول الجليّ في مناقب عليّ عليه السلام: 60.
10. کنز العمّال: 142/13، حديث 36444.
11. سَريّه، قطعه اي از لشکر است که تعداد آنان از پنج نفر تا سيصد يا چهارصد نفر باشد.
12. مسند احمد: 438/4.
13. سنن تِرمذي: 78/6، حديث 3712.
14. صحيح ابن حِبّان: 373/15، شماره ي 6929.
15. خصائص علي عليه السلام: 143، فضائل الصحابه: 14، حديث 43، سنن الکبري: 132/5.
16. المستدرک: 110/3 و 111 .
17. المعجم الاوسط: 163/6.
18. تاريخ مدينة دمشق ترجمة الامام علي عليه السلام: 400/1، حديث 466.
19. المعجم الاوسط: 217/5، شماره ي 4842.
20. سنن الکبري: 342/6، معرفة الصحابه: 374/1، حديث 257، تاريخ مدينة دمشق: 194/42، سبل الهدي و الرشاد: 236/6.
21. المعجم الاوسط: 162/6، تاريخ مدينة دمشق: 191/42، سبل الهدي و الرشاد: 295/11، کنز العمّال: 612/11، حديث 32963.
حسيني ميلاني، علي؛ (1390)، نگاهي به حديث ولايت، قم: انتشارات الحقايق، چاپ چهارم.
/م