حديث ثقلين بيان گر امامت و خلافت
ما پيش تر – به طور اجمال – متن هاي مختلف « حديث ثقلين » را بررسي کرديم و روشن شد که اين حديث شريف، بيان گر خلافت و امامت اميرمؤمنان علي عليه السلام است. همچنين بيان شد که اين حديث شريف به جهت وجود واژه « خليفتين »، به امامت و خلافت تصريح دارد.کيفيّت دلالت واژگاني مانند: « الأخذ »، « التمسّک »، « الاعتصام » و مواردي از اين قبيل بدين گونه است:
چون اين الفاظ دلالت بر وجوب تبعيّت، پيروي و اطاعت مطلق و بدون قيد و شرط مي نمايند، ناگزير مفاد حديث به دلالت التزامي بيان گر امامت و خلافت خواهد بود؛ زيرا شکّي نيست که بين اطاعت مطلق و امامت و خلافت، تلازم و همبستگي تامّ و غيرقابل انکار وجود دارد.
براي تثبيت آن چه بيان شد، مي توان به بيانات شارحان « حديث ثقلين »، از بزرگان و مشاهير اهل تسنّن مراجعه نمود؛ افرادي همچون: مَنّاوي در فيض القدير في شرح جامع الصغير، ملاّ علي قاري در المرقاة في شرح المشکاة، و قاضي عياض در نسيم الرياض و کتاب هايي همچون: شرح المواهب اللَّدُنّيّه، السراج المنير في شرح الجامع الصغير، الصواعق المحرقه، جواهر العقدين و منابعي ديگر.
گفتني است که نگارندگان اين آثار، پس از شرح حديث ثقلين تصريح نموده اند که طبق اين حديث پيامبر خدا صلي الله عليه و آله مردم را به بهره بردن از هدايت هاي اهل بيت عليهم السلام، فراگيري از دانش آنان و پيروي از آن ها برانگيخت و به اين امور دستور داد.
ديدگاه بزرگان اهل سنّت در دلالت حديث
همان گونه که بيان شد، بزرگان اهل تسنّن در کتاب هاي خود، دلالت حديث ثقلين را بيان کرده اند. براي نمونه، کلام چند تن از آنان را مي آوريم:مَنّاوي مي گويد:
حديث ثقلين به صراحت و بدون هيچ گونه ابهامي دلالت دارد بر اين که قرآن و عترت عليهم السلام به سان دو فرزندي هستند که با يکديگر زاده شده اند. پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله آنان را در بين امّت گذاشته و به آن ها توصيه فرموده که با آن دو به نيکي رفتار نمايند و حقّ آن دو را بر خودشان مقدّم کرده و در امور دين شان به آن دو تمسّک جويند. (1)
ملّا علي قاري در شرح حديث شريف چنين مي نگارد:
معناي تمسّک به عترت عليهم السلام، همان دوستي آنان و هدايت يافتن به راه، روشن و دستورات آنان است. (2)
زرقاني مالکي (که يکي از محقّقين اهل تسنّن در حديث است) چنين مي گويد:
رسول خدا صلي الله عليه و آله در حديث ثقلين، سفارش و وصيت خود را تأکيد و تقويت کرد و فرمود:
فانظروا بمَ تخلفوني فيهما بعد وفاتي؟ هل تتّبعونهما فتسرّوني أولا، فتسيئوني؟ (3)
ببينيد پس از من چگونه اين دو را پاس مي داريد؟ آيا از آن دو تبعيّت و پيروي مي کنيد و موجبات خشنودي مرا فراهم مي آوريد، يا از راه و روش اين دو گوهر گران بها روي برتافته و با اين عمل مرا اندوهناک مي سازيد؟
حديث ثقلين بيان گر اعلميّت اهل بيت عليهم السلام
ابن حجر مکّي پيرامون مفاد « حديث ثقلين » مي نويسد:رسول خدا صلي الله عليه و آله با اين فرمايش، امّت را به اقتدا، تمسّک و فراگيري از علم سرشار اين دو منبع دانش فرمان مي دهند. (4)
از اين رهگذر، يکي از اموري را که حديث ثقلين افاده مي کند، وجوب تعلّم از « عترت » عليهم السلام است؛ از اين رو مي توان نتيجه گرفت که حديث ثقلين، بر اعلميّت اهل بيت عليهم السلام دلالت مي نمايد، و اعلميّت اهل بيت عليهم السلام دلالت مي نمايد، و اعلميّت نيز به مورد خاصّي و ظرف مخصوصي مقيّد نيست.
به سخن ديگر، اعلميّت، اعلميّت مطلق است و اعلميّت مطلق، مستلزم افضليّت و برتري اهل بيت عليهم السلام است؛ و افضليّت و برتري، مستلزم امامت آنان خواهد بود؛ از اين رو همه ي اصحاب پس از رسول خدا صلي الله عليه و آله مأمورند که در مسايل علمي و ديني به خاندان نبوّت عليهم السلام رجوع نمايند؛ همچنان که مأمور به تبعيّت، پيروي و اطاعت از آنان مي باشند.
از سوي ديگر در بعضي از متوني که بزرگان محدّثان عامّه از جمله: طبراني در المعجم الکبير (5) هيثمي در مجمع الزوائد (6) ابن اثير جَزَري در اُسد الغابه (7) و ابن حجر مکّي در الصواعق المحرقه (8) نقل کرده اند، به اين موضوع تصريح شده است که رسول خدا صلي الله عليه و آله پس از آن که فرمود:
إنّي تارک فيکم الثّقلين: کتاب الله و عترتي أهل بيتي، ما إن تمسّکتم بهما لن تضلّوا بعدي أبداً.
چنين اضافه کرد:
فلا تقدّموهما فتهلکوا، و لا تقصّروا عنهما فتهلکوا و لا تعلّموهم فإنّهم أعلم منکم.
بنابراين بر اين کتاب و عترت عليهم السلام پيشي نگيريد که هلاک خواهيد شد؛ و در حقّ آن دو کوتاهي نکنيد که هلاک خواهيد شد؛ و به عترتم چيزي نياموزيد؛ زيرا که آنان از شما داناترند.
بنا براين، آن چه را که نتيجه گرفتيم، مورد تصريح بزرگان اهل سنّت و شارحان حديث قرار گرفته است. به عنوان نمونه ملّا علي قاري در کتاب مرقاة المفاتيح مي نويسد:
روشن است که در غالب موارد عرفي، افراد نزديک تر به صاحب خانه، از حالات و خصوصيّات او بهتر آگاهي دارند تا ديگران؛ پس منظور از عترت، دانشمندان و عالمان از خاندان نبوّت مي باشند که بر راه و روش رسول خدا صلي الله عليه و آله اطّلاع کامل دارند، و دانش و حکمت آن بزرگوار نزد آنان مي باشد. به همين جهت، آن ها قرين و عِدل کتاب خداي سبحان قرار داده شده اند؛ همچنان که خداوند متعال مي فرمايد:
( وَ يُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ ). (9)
به آنان کتاب و حکمت را مي آموزد.
ابن حجر مکّي نيز در کتاب الصواعق المحرقه، بعد از نقل حديث ثقلين چنين مي گويد:
اين فرمايش حضرت که فرموده اند : « فلا تقدّموهم فتهلکوا و لا تقصروا عنهم فتهلکوا و لا تعلّموهم فإنّهم أعلم منکم؛ از آنان پيشي نگيريد که هلاک خواهيد شد؛ و در حق آنان کوتاهي نکنيد که هلاک خواهيد شد؛ و چيزي به آنان نياموزيد؛ زيرا که آنان از شما داناترند » دليل است بر اين که در ميان خانواده ي خاصّ رسول خدا صلي الله عليه و آله، هر که اهليّت و شايستگي مراتب عالي و قدرت تأمين خواسته هاي ديني مردم را داراست بر ديگري مقدّم است.
نتيجه اين که : « حديث ثقلين » به اعتبار آن فراز که دلالت بر وجوب تعلّم از « عترت » مي نمايد، بيان گر امامت خاندان نبوّت عليهم السلام و تقدّم آنان بر ديگران است، که اين نيز از اموري است که مي توان براي اثبات آن به « حديث ثقلين » تمسّک جست.
حديث ثقلين بيان گر عصمت اهل بيت عليهم السلام
همان طور که پيش تر نيز اشاره شد، رسول خدا صلي الله عليه و آله « عترت » را قرين و همدوش قرآن کريم قرار داده اند که از اين رهگذر، اين حديث بر دو نکته ي اساسي دلالت مي کند:1- عصمت اهل بيت عليهم السلام؛
2- وجود امامي ازاهل بيت عليهم السلام در تمام زمان ها؛
به اين بيان که آن امام صلاحيّت براي امامت و خلافت و جانشيني رسول خدا صلي الله عليه و آله داشته و پيشوا و رهبر مردم باشد، که تمامي افراد امّت، بتوانند در اموري ديني و امور مورد نياز خود را از او فرا گيرند و تا قرآني باقي و موجود است، ناگزير چنين امامي از اهل بيت عليهم السلام نيز در کنار قرآن خواهد بود.
البتّه بحث از عصمت، و نيز بحث از امامت ساير ائمّه عليهم السلام – غير از اميرالمؤمنين عليه السلام – و اين که بايد همراه قرآن امامي باشد که اهليّت تصدّي منصب رسول خدا صلي الله عليه و آله را در ميان امّت داشته باشد، هر يک پژوهش جداگانه و مبسوطي را مي طلبد. (10)
اقتران حديث ثقلين با احاديث ديگر
اکنون براي کامل شدن بحث پيرامون « حديث ثقلين » به مطالبي اشاره مي کنيم.مطلب نخست:
« حديث ثقلين » در موارد زيادي، توأم با احاديثي وارد شده است که آن احاديث به طور جداگانه از نظر سند متواتر بوده و دلالتشان بر امامت اميرالمؤمنين عليه السلام بسيار واضح و روشن است؛ بلکه در بعضي از متون، بر امامت و خلافت بلافصل آن بزرگوار تصريح دارد و ورود « حديث ثقلين » در ضمن اين احاديث – به قرينه ي وحدت سياق – نشان گر اين است که مدلول « حديث ثقلين »، در بيان اثبات امامت و خلافت است، و در جاي خود ( در مباحث اصول فقه ) اثبات گرديده است که وحدت سياق در صورتي که قرينه ي قطعي برخلاف آن نباشد، حجّت بوده و مورد قبول عقلاست.از موارد اقتران مي توان به اقتران اين حديث با حديث غدير اشاره کرد که متّقي هندي در کنزالعمّال از ابن جريري طبري، ابن ابي عاصم و محاملي (11) چنين نقل مي کند:
رسول خدا صلي الله عليه و آله در روز غدير، در حالي که دست علي عليه السلام در دستش بود فرمود:
أيّها الناس! ألستم تشهدون أنّ الله و رسوله أولي بکم من أنفسکم و أنّ الله و رسوله مولاکم؟
اي مردم! آيا شما گواهي نمي دهيد که به راستي خدا و پيامبرش از شما نسبت به خودتان اولي تر و شايسته تر است و خدا و پيامبرش مولاي شماست؟
گفتند: چرا.
فرمود:
فمن کان الله و رسوله مولاه فإنّ هذا مولاه، و قد ترکت فيکم ما إن أخذتم بهما لن تضلّوا بعدي: کتاب الله و إهل بيتي. (12)
پس کسي که خداوند و رسولش مولاي او هستند، پس به راستي که اين شخص (علي عليه السلام) مولاي اوست. همانا من در ميان شما دو چيز قرار دادم که اگر پس از من از آن دو پيروي نماييد، هرگز گمراه نخواهيد شد: کتاب خدا و اهل بيتم.
البته اقتران حديث ثقلين به حديث غدير، در مصادر بسيار ديگري نيز آمده است. (13)
ابن حجر در کتاب الفتاوي الفقهيّه، (14) سه حديث ثقلين، غدير و منزلت را در يک سياق نقل کرده است که هر يک از اين سه حديث شريف به طور جداگانه، دلالت بر امامت اميرالمؤمنين عليه السلام مي کند.
وصيّت به قرآن کريم و عترت در موارد مختلف
مطلب دوم:
رسول خدا صلي الله عليه و آله توصيه ي به قرآن و عترت عليهم السلام را در موارد مختلف و جاهاي مختلف تکرار فرموده اند که به چهار مورد آن اشاره مي شود.مورد نخست: هنگام بازگشت از شهر طائف.
اين مورد را ابن ابي شيبه ذکر کرده است و ابن حجر مکّي نيز در کتاب الصواعق المحرقه (15) از او نقل مي کند.مورد دوم: در حجّة الوداع و به طور مستقل در روز عرفه.
اين مورد را متّقي هندي در کنز العمّال (16) از ابن ابي شيبه نقل مي کند. همچنين تِرمذي در صحيح، (17) طبراني در کتاب المعجم الکبير، (18) ابن اثير جَزَري در کتاب جامع الاصول (19) و افراد ديگري آورده اند.مورد سوم: هنگام بازگشت از حجّة الوداع، در روز غدير خم و در ضمن خطبه ي طولاني و مفصّل غدير.
اين مورد را احمد بن حنبل در المسند، (20) دارمي در السّنن، (21) بيهقي در السّنن الکبري، (22) ابن کثير در البداية و النّهايه (23) و ديگران نقل کرده اند.مورد چهارم: هنگام رحلت جانگذازشان، در حالي که حجره ي شريف مملوّ از جمعيّت بود.
وقايع مربوط به اين مورد را ابن ابي شيبه، بزّاز، ابن حجر مکّي و ديگران نقل کرده اند. (24)دعوت به اتّحاد در پرتو تعليمات حديث ثقلين
مطلب سوم:
جدّ بزرگوار ما فقيه اهل بيت عليهم السلام، سيّد محمّد هادي ميلاني رحمه الله نقل مي فرمودند که يکي از بزرگان علماي شيعه در نجف اشرف، (25) براي ايجاد اتّحاد بين فرقه هاي اسلام پيش قدم شدند.جدّ ما مي فرمود: ما به ايشان و امثال ايشان اصرار داشتيم که راه درست اتّحاد بين فرقه هاي اسلامي و تقارب بين مذاهب، منحصر در التزام به تبعيّت، پيروي و به کار بستن مفاد « حديث ثقلين » است؛ زيرا فرض اين است که اين حديث شريف نزد شيعه و سنّي از نظر صدور و صحّت مورد اتّفاق است، گرچه قائل به تواتر آن نباشيم، در حالي که اين حديث شريف به يقين متواتر و مورد قبول در نزد طرفين بوده و از نظر دلالت هم هيچ نکته ي ابهامي در آن نيست.
بنابر اين امري که صدورش از رسول خدا صلي الله عليه و آله قطعي است و دلالتش نيز بر مدّعاي يکي از طرفين – که شيعه باشد – تامّ و بدون ابهام و اشکال است؛ چنين وجهي جامع و محوري اساسي براي اتّحاد بين فرقه ها کافي است. از اين رو چرا آن را رها کرده و به آرا، پيشنهادها و راه هاي ديگري رو آوريم که نه بهره اي دارند و نه ما را به هدف مي رسانند.
جدّ ما رحمه الله همواره مي فرمودند:
ما بر اين معنا اصرار فوق العاده داشتيم و در قبال ما، بزرگواري که رهبري انديشه تقريب را به عهده داشت، پيشنهاد ديگري را در نظر داشت، تا اين که وي براي انجام مقصود خود به ديار اهل خلاف سفر نمود و پس از بازگشت، به طور صريح اعتراف کرد که راه درست اتّحاد بين فرقه هاي مسلمان فقط همين راه است و براي علاج اين مشکل چاره اي جز رجوع به « حديث ثقلين » و امثال آن نيست.
چکيده ي سخن
چکيده ي آن چه بيان شد چنين است:رسول خدا صلي الله عليه و آله از فرا رسيدن وفات و نزديک شدن رحلت جانگدازشان خبر داد و گران بهاترين و پرارزش ترين اشيا (قرآن کريم و عترت و خاندانش) را در ميان اُمّت باقي گذارد و اين دو يادگار گران بها، ضامن هدايت ابدي امّت خواهند بود که در اثر پيروي و تبعيّت از اين دو ثقل، هرگز امّت اسلام به ضلالت نخواهند افتاد.
شاهد بر عدم ضلالت ابدي، به کار بردن حرف « لَن » است که بيان گر نفي اَبَد مي باشد. اين حرف در متون مختلف « حديث ثقلين » موجود است، آن جا که فرمود:
ما إن تمسّکتم بهما؛ ما إن أخذتم بهما لن تضلّوا...
مادامي که به آن تمسّک کنيد، هرگز گمراه نخواهيد شد.
آن گاه پيامبر خدا صلي الله عليه و آله امّت را در تنگناي پرسش از اين دو قرار داد و تأکيد فرمود که کنار حوض کوثر، از شما خواهم پرسيد که با اين دو چگونه رفتار کرده ايد و آيا حقّ مرا در ارتباط با آن دو رعايت کرده ايد يا نه؟
شايد پيامبر خدا صلي الله عليه و آله در آن وعده و ملاقات به منصب سقايت آب کوثر توسّط اميرالمؤمنين عليه السلام اشاره فرموده که علي عليه السلام منافقان را از نوشيدن آن آب منع خواهد فرمود.
همچنين به نظر مي رسد که آن بزرگوار با اين فرمايش، به حديث مشهوري اشاره فرموده که مورد پذيرش شيعه و اهل سنّت است و در صحاح نيز آمده است که رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود:
سيرد عَلَيّ أصحابي و أنّهم يذادون عن الحوض و أقول: يا ربّ! هؤلاء أصحابي، فيقول: إنّک لا تدري ما أحدثوا من بعدک.
به زودي اصحاب من در روز قيامت بر من وارد خواهند شد که آن ها را از حوض مي رانند و دورمي کنند. من مي گويم: پروردگارا! اينان اصحاب من هستند؟
خداوند متعال مي فرمايد: نمي داني بعد از تو چه کارهايي انجام دادند. (26)
پينوشتها:
1. فيض القدير: 15/3.
2. مرقاة المفاتيح: 531/10.
3. شرح المواهب اللّدُنيَة: 7/7.
4. الصواعق المحرقه: 231.
5. المعجم الکبير: 166/5 و 167.
6. مجمع الزوائد: 164/9.
7. اسد الغابه: 13/2.
8. الصواعق المحرقه: 230.
9. سوره ي بقره: آيه ي 129، سوره ي آل عمران: 164، سوره ي جمعه: آيه ي 2.
10.گفتني است که اين دو عنوان نيز در سلسله پژوهش هاي اعتقادي، جداگانه از همين نگارنده، نگارش يافته اند.
11. وي محدّثي بزرگ از محدّثان اهل سنّت است که اين حديث را در کتاب امالي خود صحيح دانسته است.
12. کنزل العمّال: 140/13، حديث 36441.
13. ر.ک المعجم الکبير: 166/5 و 167، حديث 5070، کنزل العمّال: 140/13، به نقل از مسند ابن راهويه، المستدرک: 109/3، نوادر الاصول: 258/1، الإصابه: 80/4، اُسد الغابه: 28/3، السيرة الحلبيّه: 274/3.
14. الفتاوي الفقهية: 95/2.
15. الصواعق المحرقه: 231.
16. کنزالعمّال: 188/1، حديث 944.
17. صحيح تِرمذي: 124/6، حديث 3786.
18. المعجم الکبير: 63/3، حديث 2679.
19. جامع الاصول: 277/1.
20. مسند احمد: 17/3.
21. سنن دارمي: 342/2.
22. السنن الکبري: 148/2.
23. البداية و النهايه: 209/5.
24. سمط النّجوم العوالي: 63/3، حديث 136، به نقل از ابن ابي شيبه، کشف الاستار عن زوائد البزّاز: 221/3، حديث 2612، الصّواعق المحرقه: 89.
25. علاّمه شيخ محمّد حسين کاشف الغطاء رحمه الله (1373 هـ).
26. صحيح بخاري: 96/6، 136/8 و 148، 58/9، صحيح مسلم: 1793/4، مسند احمد: 453/1، 28/3، 50/5.
حسيني ميلاني، علي؛ (1390)، نگاهي به حديث ثقلين، قم: الحقايق، چاپ چهارم
/ج