خليج فارس از نگاه مسافران اروپايي روزگار صفويان

از روزگاراني کهن که خليج فارس به عنوان حلقه ي رابط و پيوند دهنده ي دو تمدن بين النهرين و سند در باختر و خاور دنياي باستان اهميتش را به اثبات رساند و از زماني که آشوريانِ توسعه طلب در کتيبه هاي خود از خليج...
دوشنبه، 27 مرداد 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
خليج فارس از نگاه مسافران اروپايي روزگار صفويان
 خليج فارس از نگاه مسافران اروپايي روزگار صفويان

 

نويسنده: احمد کامراني فر




 
از روزگاراني کهن که خليج فارس به عنوان حلقه ي رابط و پيوند دهنده ي دو تمدن بين النهرين و سند در باختر و خاور دنياي باستان اهميتش را به اثبات رساند و از زماني که آشوريانِ توسعه طلب در کتيبه هاي خود از خليج فارس باعنوان « نارمرتو » ( Nar Marratu ) ياد کرده اند (1)، تا به امروز که در حال پيمودن نخستين گام هاي سده ي بيست و يکم هستيم، خليج فارس بنا به دلايل جغرافيايي، سياسي، اقتصادي، نظامي و ده ها دليل ديگر همواره مورد توجه جهانيان بوده است. محوريت خليج فارس که آن را در روزگاراني بلند مدت به عامل پيوند دهنده ي سه قاره ي کهن يعني آسيا، افريقا و اروپا تبديل نموده بود، حکايت از جايگاه برترش در گذشته اي نه چندان دور داشته است. اين توجه بيش از حد متعارف البته براي کشورهاي پيرامون خليج فارس و بيش از همه براي ايران، که نامش به نوعي با اين درياي نيم بسته عجين شده، همواره دردسرساز بوده است.
در پايان سال هاي سده هاي ميانه و به هنگام فرو افتادن سيب سرخ ( قسطنطنيه ) در کام ترکانِ نورسيده به آناتولي، تجارت ميان خاور و باختر به محوريت جاده ي ابريشم دچار اختلال گرديد و به تبع آن سرشاخه هاي اين « اژدهاي هفت سر » (2) که يکي هم خليج فارس بود به تدريج رو به رکود نهادند. در آن سوي ديگر اما پرتغالي ها به يمن تلاش هاي هانري دريانورد، اميد به گشودن راه جديدي به سوي خاور از طريق دور زدن افريقا داشتند. هنگامي که واسکودوگاماي پرتغالي پس از ده ماه و دوازده روز دريانوردي سرانجام در بيستم ماه مه 1498م. در « کاليکوت » هند پياده شد، در واقع تاريخ بشر سرآغازي نو يافت. غرش توپ هاي پرتغالي آرامش خاورزمين را بر هم زد. از آن زمان بار ديگر خليج فارس مورد توجه قرار گرفت، اما از آنجا که همه چيز در دنياي آن روز چهره اي جديد يافته بود و مناسبات کهن به هم ريخته بود، توجه به خليج فارس نيز رنگي ديگر داشت. توجهي سلطه طلبانه که پاي بيگانگان را، با تکيه بر سلاح هاي جديد که براي اولين بار در تاريخ حيات بشر مورد استفاده قرار مي گرفت، بدين دريا گشود تا گرد و خاک سفرهاي طولاني خويش را در اين دريا از چهره بزدايند و با جيب هاي انباشته از ثروت غارت شده از خاور رو به باختر نهند.
با پيروزي پرتغالي ها دريافتن راه دريايي جديد به سوي خاور و براساس توافق « توردسيلاس » ( Tordesillas )، که دو کشور اسپانيا و پرتغال جهان را سخاوتمندانه بين خود تقسيم نمودند، (3) آنان خويش را مالک بي معارضِ همه خاورزمين پنداشتند و از هيچ تلاشي براي اعمال اين سلطه خودداري نکردند.
از آن جا که پرتغال در پي استقرار يک امپراتوري ارضي شبيه آنچه اسپانيايي ها بعدها در قاره ي جديدالاکتشاف امريکا پي افکندند، نبودند بيش از همه به گلوگاه هاي تجاري خاورزمين توجه نشان دادند تا علاقه شان را به ايجاد يک امپراتوري تجاري به اثبات رسانند. يکي از اين نقاط حساس، خليج فارس به مرکزيت هرمز بود، که در کنار عدن، گوآ و مالاريا از مراکز استراتژيک آن ايام در چشم پرتغالي ها به شمار مي آمد. (4)
در روزهايي که پرتغال براي جامه ي عمل پوشاندن به آرزوهاي ديرينه اش در سلطه بر خاور به خليج فارس چشم دوخته بود، با وجود آنکه اين ناحيه از رونق ديرينه اش اندکي فاصله داشت اما همچنان در ميان ديگر نقاط همترازش خودنمايي مي کرد. سلطه بر خليج فارس بدون در اختيار گرفتن هرمز، اين « باشکوه ترين و دلپذيرترين شهر مشرق زمين » (5)، کامل نمي گرديد. زيرا هرمز در اين هنگام به صورت مرکزي براي تجارت بين المللي تبديل شده بود. اين شکوفايي تجاري، آنچنان ثروتي را به اهالي ارزاني داشته بود که « ... مي توانستند براي خود اجناس لوکس تهيه کنند، در گرماي شمالي روز در آب هاي سرد تازه اي دراز بکشند که از جزيره ي همسايه ي خود، قشم آورده و در آب انبارها نگهداري مي شد » (6). اين وضعيت ناقض گفته هاي تاورنيه است که بعدها به هنگام ديدار از هرمز نوشت: « پرتغالي ها شهري خراب با بناي کثيفي را به بهشتي مبدل کردند ». (7) هر چند نبايد منکر اين نکته شد که آنان ساختمان هايي با عظمت و بناهايي عالي براي سکونت و تجارت خويش بنا نمودند که مي توانست چهره ي هرمز را دگرگون سازد. سلاطين محلي هرمز با وابستگي سنتي به حکومت هاي مستقر در ايران در واقع خليج فارس را نيز در اداره خويش داشتند. اهميت هرمز بدان پايه بود که آلفونسو د آلبوکرک ( Alphonso d Albuquerque )، آغازگر سلطه ي نظامي پرتغال بر خليج فارس، آن را چون نگيني براي انگشتري جهان مي دانست. (8) او توانست با در اختيار گرفتن اين نگين قيمتي به سال 913 هـ. ق / 1507 م. آن را بر تاج امپراتوري پرتغال نصب نمايد.
از آن هنگام که شاه اسماعيل صفوي به سال 907 هـ. ق / 1502 م. در تبريز صلاي حکومت صفوي را در انداخت و به جهانيان اعلام داشت که وي را قصد آن است که براي اولين بار در تاريخ ايرانِ بعد از اسلام، طرحي نو دراندازد و بدان رو که در همان ايام گام هاي رو به اروپاي عثماني ها شتاب آلود مي شد، اروپا چاره اي نداشت جز آنکه به فکر گشودن جبهه اي جديد عليه آنان باشد. شاه اسماعيل با دو تکه کردن عالم اسلامي ( عثماني در باختر و اوزبکان در خاور )، در واقع اين فرصت طلايي را در اختيار اروپا نهاد. توجه به ايران روزگار صفويان از ابتداي برآمدن اين خاندان تا فرو افتادنش در کام افاغنه از ديد اروپاييان همواره با دلايل متفاوت و همراه با فراز و فرودهاي خاص نگريسته شده، که اين امر علاوه بر تحولات جهاني، بي ارتباط با اوضاع داخلي ايران نبوده است. چرا که اروپاييان سياست هاي خود را در ايران با توجه به اقتدار پادشاهي تنظيم مي کردند که در ايران زمام امور را در اختيار داشت. انگيزه هاي اقتصادي ( به دست آوردن مواد اوليه، بازار فروش )، سياسي ( جستجوي متحدي عليه عثماني )، مذهبي ( تبليغ مسيحيت )، فرهنگي ( گسترش فرهنگ باختر زمين )، ماجراجويي ( ديدن سرزمين هاي جديد، دستيابي به ثروت هاي افسانه اي ) و... از جمله دلايل عمده اي هستند که تعداد زيادي از اروپاييان را در روزگار صفويان به سوي ايران روانه نمود. (9) پاره اي از آن ها از سوي دولت ها و يا سازمان ها و مراکز مذهبي چون برخي فرق مذهبي مأموريت هاي ويژه را دنبال مي نمودند و در پي رسيدن به اهدافي بودند که برايشان تعيين شده بود و پاره اي نيز به دنبال منافع شخصي و برخي نيز بي هيچ برنامه و قصد معيني رو به سوي ايران مي نهادند تا فقط با تکيه بر بخت و اقبال خويش شايد به نان و آبي فراي آنچه در اروپا برايشان فراهم بود، دست يابند.
رسيدن به ايران براي مسافران آن روزگار از پنج راه امکان پذير بود: 1- از طريق دوک نشينِ مسکوي، 2- از راه قسطنطنيه، 3- از راه اسکندرون، 4- از طريق درياي سرخ، 5- از راه دماغه اميدنيک (10). در آخرين سال هاي حکومت شاه عباس اول با پايان سلطه ي انحصاري پرتغال بر خليج فارس و حضور ديگر قدرت ها، که در واقع اين دريا را به صورت بين المللي در مي آورد، و به ويژه به جهت دشواري هايي که عثمانيان براي مسافران رو به ايران پديد مي آوردند و با توجه به افزايش مبادلات تجاري کمپاني هاي هند شرقي متعلق به کشورهاي مختلف اروپايي، خليج فارس به عنوان دروازه ي مطمئن تري براي رسيدن به ايران، جايگزين ديگر راه هاي موجود گرديد. انگيزه ها و منافع حضور اروپاييان در ايران روزگار صفويان آن قدر قوي و گسترده بود که با وجود خطرات عمده اي چون: طوفان، غرق شدن کشتي ها، وجود دزدان و راهزنان دريايي، ابتلاء به انواع بيماري ها، بدي آب و هوا، حوادث غيرمترقبه چون سيل و زلزله... که در راه مسافران رو به ايران بود، باز هم بر تعدادشان افزوده مي شد. گويي آنان نيز دولت صفويه را به مثابه دولت مستعجلي مي ديدند که در چشم بر هم زدني فرصتي در اختيارشان نهاده تا به آنچه درسر دارند دست يازند. پس درنگي جايز نبود و از دست دادن هر فرصتي نيز غيرقابل جبران مي نمود. اين سيل عظيم مسافران اروپايي مشتاقِ ايران، همچون اسلاف يوناني - رومي خويش از ثبت وقايع سفر نيز در کنار بهره جويي از آنچه به دنبالش بودند، غافل نماندند. به همين دليل سفرنامه هاي متعددي از اين قافله ي رفته برجا مانده است. از زماني که آلبوکرک پرتغالي پاي بر هرمز نهاد تا بدان هنگام که شاه عباس اول در سايه ي مساعدت کمپاني هند شرقي انگليس به سلطه ي انحصاري پرتغال بر خليج فارس پايان داد، که مي توان از اين دوره به عنوان نيمه ي اول حضور اروپاييان در خليج فارس، به هنگام حکومت صفويان ياد نمود، اغلب سفرنامه نويسانِ سفر کرده به خليج فارس، پرتغالي و اسپانيايي هستند. در اين نيمه، هرمز به عنوان قلب اداري - تجاري خليج فارس همچنان مورد توجه بود، و هر تازه واردي را به سوي خود مي کشاند. اما در نيمه ي دوم حضور اروپاييان در خليج فارس، يعني از سال هاي پاياني حکومت شاه عباس اول تاپيچيده شدن طومار عمر حکومت صفويان به دست افاغنه، از آنجا که در سايه ي حضور قدرت هاي گوناگون، خليج فارس به يک درياي بين المللي تبديل شده بود که در پاره اي موارد براي کسب امتيازي با يکديگر به نزاع خونين نيز مي پرداختند، مليت هاي مختلف حضوري فعال در خليج فارس داشتند. تغيير عمده اي که در اين نيمه صورت پذيرفت آن بود که جلال و جبروت هرمز براي هميشه به خاموشي گرائيد و از آن پس « گمبرون » با نام جديد « بندرعباس » جايگزين هرمز گرديد.
در ميان سفرنامه نويسان اروپايي که در روزگار صفويه در خليج فارس حضور يافته اند از صنوف مختلف چون نظاميان، سفرا، ماجراجويان، مبلغان مذهبي، بازرگانان، پزشکان، اعضاي هيأت هاي اعزامي به ايران و... مي توان افرادي را يافت. (11) براي تعدادي از اين مسافران، خليج فارس تنها مقصد سفر بود که پس از انجام مأموريت تجاري (12)، اداري يا نظامي از همان جا به مبدأ اوليه ي خويش (13) باز مي گشتند، بدون آنکه از ديگر نقاط ايران ديدن کنند ( همانند آلفونسو دآلبوکرک، دوارته باربوزا ). برخي از آنان از طريق خليج فارس وارد خاک ايران مي شدند و پس از انجام اموري که قصد انجامش را داشتند يا دوباره از طريق خليج فارس به مبدأ باز مي گشتند ( مانند لودويکو دي وارتما، دن گارسيا د سيلوا فيگوئروا، يان اسميت ) و يا از طريق راه هاي موجود همچون راه شمالي و غربي ايران، يا از طريق بصره عازم اروپا مي شدند ( همچون مستر آفونسو، آنتونيو تنريرو ). پاره اي از مسافران نيز از طريق زميني وارد ايران مي شدند و پس از مدتي اقامت، از طريق خليج فارس ايران را ترک مي نمودند ( مانند گملي کارري، انگلبرت کمپفر، پيترو دلاواله ). برخي از گيتي نوردان چون تاورنيه و شاردن نيز که مسافرت هاي متعددي به ايران و از مسيرهاي گوناگون داشته اند گاهي به هنگام ورود يا خروج از ايران، از خليج فارس نيز گذر کرده اند.
چند دهه پيش از به قدرت رسيدن صفويان، بدان هنگام که اوزون حسن آق قويونلو با ميان پرده ايي به آشوب هاي نواحي غربي ايران خاتمه داد و قلمرو حکومتش را چنان گسترش داد که رويارويي با سلطان محمد فاتح، هم او که با فتح قسطنطنيه سيل بندي را شکست که سال ها اروپا را در برابر تهاجمات مسلمين حفظ نموده بود (14)، اجتناب ناپذير گرديد. چنين وضعيتي بيش از همه مورد توجه اروپاييان و به ويژه و نيزيان گرديد. آنان در پي نجات منافع تجاري خويش بودند که با سقوط قسطنطنيه به شدت در معرض خطر قرار گرفته بود. بدين جهت فرستادگاني را با مأموريت هاي گوناگون به سوي ايران روانه نمودند که رفت و آمدهايشان به تناوب تا دوره ي تهماسب اول ادامه يافت. هرچند آنچه را در پي اش بودند به دست نياوردند و صلح با عثماني را بر مساعدت به ايرانيان براي به زانو درآوردن عثماني ترجيح دادند، زيرا تمام تلاش آنان در اين زمينه با ناکامي روبرو شده بود، چه در اين صورت حداقل بخشي از منافع تجاري خويش را نجات مي دادند. سفرنامه هاي باقي مانده از اين ونيزيان روشنگر گوشه هايي از تاريخ ايران پيش از روي کارآمدن صفويان و سال هاي نخستينِ حکومت صفويه است. ونيزيان اغلب از مرزهاي غربي رو به سوي ايران مي نهادند. چون قلمرو حکومت آق قويونلو بيشتر محدود به نواحي غربي بود و صفويان نيز مرکز استقرار خويش را در دهه ي اول حکومت در همان نواحي ( تبريز/ قزوين ) قرار داده بودند، اين مسافران بيشتر در همان حدود به سر مي بردند و کمتر موفق به ديدار از نواحي جنوبي تر ايران مي گرديدند. در اين ميان جوزافا باربارو ( Josaphat Barbaro ) تا هرمز پيش رفت و آن را « شهري بزرگ پرجمعيت و خراجگزار شاه حسن بيگ » خواند. (15) هرمز در آن روزگار هم از کم آبي و هم از نبود غلات که هر دو از ايران وارد مي شد، رنج مي برد. تجارت در کنار صنعت ابريشم بافي از عوامل رونق هرمز در عصر فرمانروايي اوزون حسن آق قويونلو بوده است. (16)
در بين ونيزيان سفر کرده به ايران لودويکو دي وارتما ( Ludovico di Varthema ) يک استثناست. او سياحي ماجراجو بود که در نخستين سال هاي روي کارآمدن شاه اسماعيل و پيش از آن که وي بتواند همه ي ايران را زير بيرق صفويان متحد گرداند، از طريق خليج فارس وارد ايران گرديد ( 910 هـ. ق / 1504 م ). از اين جهت نيز يک مورد خاص به شمار مي آيد چرا که اين سفر اندکي پيش از اشغال خليج فارس به دست پرتغالي ها صورت گرفته است که از آن پس سلطه ي انحصاري آن ها بر ناحيه، مانع عمده ي مسافرت غير پرتغالي ها از طريق خليج فارس به سوي ايران گرديد.
سفر وارتما به خليج فارس از مسقط آغاز مي گردد. او در راه رسيدن به هرمز شاهد تلاش صيادان مرواريد ( احتمالا در حوالي بحرين ) بوده و چگونگي صيد اين کالاي با ارزش در آن دوران را شرح مي دهد. (17) هرمز از نظر وارتما شهري زيبا و ثروتمند تلقي مي شده که نقصش در کمبود آب و غذا در خود جزيره و وارداتِ همه ي کالاهاي مورد نياز از ديگر نقاط بوده است. (18) با اين حال اين امر مانع از آن نبوده که بر تجارت پررونق هرمز آسيبي وارد گردد. رونقي که سبب مي شد « گاهي متجاوز از سيصد کشتي از ممالک مختلف به قصد تجارت به آنجا » (19) رو آورند تا چهار صد بازرگان با مليت هاي گوناگون در آنجا گردآيند و به خريد و فروش ابريشم، مرواريد، جواهرات و ادويه مبادرت ورزند. (20) شرحي که وارتما درباره ي حکومت هرمز و نزاع خانوادگي در ميان سلسله ي محلي حاکم بر هرمز مي دهد، اگر چه بر پايه ي شنيده هايش بود نه آنچه را که خود شاهد بوده، با اين حال منبعي ارزشمند درباره ي هرمز و حکومت اين ناحيه، اندکي پيش از تهاجم پرتغالي ها به خليج فارس تلقي مي گردد. (21)
در ايام چيرگي انحصاري پرتغال بر خليج فارس هنوز ديگر قدرت هاي فرامنطقه اي در اين ناحيه حضور نداشتند و از طرفي پرتغال براي جلوگيري از ضربات احتمالي بر منافع خويش، مسافرت اتباع ديگر کشورهاي اروپايي را به شدت تحت کنترل داشت. افزون بر اين ها، ايران خود در آغاز راه تحکيم قدرت صفويان بود و آنچنان آوازه اي که بعدها در اروپا پيدا نمود، نداشت. اگر هم گيتي نورداني قصد حضور در ايران را داشتند راه هاي زميني را بر راه هاي دريايي و به ويژه خليج فارس ترجيح مي دادند. بدين جهات اغلب شاهد حضور فرستادگان سياسي، نظامي و تجار پرتغالي و اسپانيايي در منطقه هستيم. آنچه که از خليج فارس در اين محدوده ي زماني روايت شده از زبان همين افراد است. تعداد زيادي از اين مسافران هيچ گاه به خاک ايران نيز وارد نشدند مگر آناني که به نمايندگي از مجريان امپراتوري پرتغال مستقر در هند براي مذاکره با پادشاهان صفوي به ديدار آنان مي شتافتند.
آلفونسو دآلبوکرک، آغازگر حضور نظامي امپراتوري پرتغال در خليج فارس است. او توانست با اشغال خليج فارس و متصل نمودنش به امپراتوري تجاري پرتغال نام خويش را نيز بلندآوازه نمايد. او براي رسيدن به اهدافش از هيچ اقدامي براي درهم شکستن مقاومت هاي محلي بوميان خليج فارس روگردان نبود. قتل عام هاي وحشتناکي که در جاي جاي خاور زمين براي تثبيت امپراتوري پرتغال به دست آلبوکرک رخ نمود وي را به « مخوف » ملقب ساخت (22). آلبوکرک در جمادي الاخر 931 هـ. ق / اکتبر 1507 م روي به هرمز آورد. در اين ايام هرمز داراي پادشاهي مستقل بود که به صورت سنتي خراجگزار دولت مرکزي ايران محسوب مي شد. آلبوکرک از صف آرايي بيست هزار سرباز در جزيره براي مقابله با پرتغالي ها خبر مي دهد (23) که به نظر مي رسد در ذکر رقم مزبور مبالغه شده باشد. به هر روي آلبوکرک با محاصره ي دريايي جزيره، مقاومت سپاهيانِ پادشاهي هرمز را درهم شکست و طي قراردادي تحميلي و يک جانبه، ضمن به رسميت شناختن استقلال سابق پادشاه، او را خراجگزار امپراتوري پرتغال نمود و علاوه بر آن امتيازات تجاري نيز براي بازرگانان پرتغالي به دست آورد. (24)
اطلاعاتي که آلبوکرک در مجموعه گزارشات خويش به دربار پرتغال درباره ي خليج فارس آورده، بي ترديد در دسته ي منابع دست اول و بي واسطه از چگونگي حضور اولين قدرت اروپايي در خليج فارس و وضعيت اين منطقه در آن است. گزارشات يک درياسالار پرتغالي که خود عامل استقرار امپراتوري پرتغال در خليج فارس بوده مي تواند به روشن شدن ابهاماتي که امروزه تاريخ خليج فارس در زمينه ي ملوک هرمز و چگونگي برخورد شاه اسماعيل اول با مسأله ي اشغال خليج فارس در آن ايام مواجه است، ياري رساند، اما متأسفانه فارسي زبانان از گزارشات چهارجلدي آلبوکرک که به زبان پرتغالي در ليسبون چاپ شده (25)، محروم هستند.
دوارته باربوزا ( Duarte Barbosa )، مورخ و ماجراجوي پرتغالي، راوي ديگري براي نخستين مراحل استقرار پرتغال در خليج فارس است. او که سمت مترجم و واقعه نويس آلبوکرک را داشته از نزديک شاهد بسياري از وقايع اين ايام بوده که بسياري از آن ها را ثبت و ضبط نموده است. آنچه باربوزا از خليج فارس نقل کرده در کنار گزارشات آلبوکرک تکميل کننده ي اطلاعات تاريخي از وضعيت اين ناحيه در آن عصر است. باربوزا در توصيف شهرهاي خليج فارس ازهرمز با عنوان « شهر زيباي هرمز » ياد مي کند (26). اين امر حاکي از آن است که با وجود اشغال شهر، هرمز همچنان در اوج مانده بود، چرا که پرتغالي ها خود خواهان چنين وضعي بودند و مي خواستند از منافع تجارت در هرمز بهره برند. شرح وي از تجمع بازرگانان مليت هاي گوناگون در شهر که آن را به مرکز تجارت آزاد بين المللي مبدل نموده بود، شاهدي بر اين شکوه است. (27) شرح دقيقي که وي از چگونگي بناي خانه ها، محصولات، قيافه و زبان مردم، قيمت ها و حتي انحرافات اخلاقي مردان بيان مي دارد، نشان از دقت وي به آن چه مي ديده دارد. (28) وي هرمز را شهري خوب ولي نه چندان بزرگ، با خانه هاي متناسب با هواي گرمش، بهره مند از منابعي چون گوگرد و نمک، حضور بازرگانان عرب و فارس و مردمي بلند قد، خوش بنيه و خوش قيافه، شهري که اغذيه ي فراوان و اجناسي گران قيمت دارد، توصيف مي کند (29). کمتر اطلاعاتي از اين دست را که بيانگر وضعيت خليج فارس در آغازين سال هاي حکومت صفويان باشد، حتي در منابع فارسي آن دوره مي توان سراغ گرفت.
آنتونيوتنريرو ( Antonio Tenrreiro ) اولين کسي است که در سِمت عضويت در هيأت نمايندگي سياسي پرتغال از طريق خليج فارس وارد خاک ايران شد. او در آخرين سال حيات شاه اسماعيل اول ( 930 هـ. ق ) در کناره هاي خزر به حضور وي رسيد و به همراه هيأت و در معيت پادشاه ايران عازم اردبيل شد که در همانجا شاهد وقايع اين شهر به هنگام مرگ نخستين پادشاه حکومت صفويه نيز بوده است. با وجود آنکه در روزگار هرمز مرکز سياسي، اداري بخش شمالي خليج فارس به شمار مي آمد اما « گمبرون »، که هنوز شهرتش بدان پايه نرسيده بود که « بندرعباس » نام گيرد، دروازه ي ورودي به ايران پس از پشت سر نهادن هرمز بود. تنريرو و ديگر اعضاي هيأت پرتغالي نيز از گمبرون که از آن با عنوان « شهري با کلبه هاي پوشالي » ياد کرد (30) وارد ايران مي شوند. به غير از اين توصيف گمبرون که تنريرو از وضعيت خليج فارس در سفرنامه اش نگاشته، شرحي به فارسي در دسترس نداريم (31).
مرگ شاه اسماعيل اول پايان حيات حماسي دولت صفويه بر پايه شخصيت اسطوره اي و افسانه اي بنيانگزارش تلقي مي شود که بعدها از او برخاستند. او توانست پايه هاي يک دولت مستحکم را براي فرزند و جانشينش پي افکند که با وجود آنکه کودکي بيش نبود توانست با تکيه بر همين شالوده ها بيش از نيم سده فرمانروايي نمايد. پادشاهي تهماسب دوره ي تثبيت حکومت صفويان به شمار مي آيد. تهماسب اول با شخصيت ماليخوليايي و تعصب خاصش راه را بر گسترش مناسبات ايران و اروپا بست، چرا که وي آشتي جويي محافظه کار بود که به ويژه قصد نداشت به هيچ روي آرامشي را که در مرزهاي غربي ايران و در سايه ي صلح با عثماني پديد آمده بود، برهم زند. پاسخ نا اميد کننده اي که وي به آنتوني جنکينسون، فرستاده شرکت مسکوي در رد گسترش روابط تجاري داد در راستاي همين هدف صورت گرفت (32). در ايام فرمانروايي نيم سده اي تهماسب اول، پرتغال همچنان سلطه ي انحصاري خويش بر خليج فارس را حفظ نمود و از اين رو باز هم ديگر مليت هاي اروپايي کمتر راهي بدان ديار داشتند. در اين زمان تلاش هاي شرکت مسکوي، که بعدها به کمپاني هند شرقي انگليس تبديل شد، براي نفوذ به ايران و از طريق فرستادن نمايندگان مختلف به دربار تهماسب، بيشتر از خاک روسيه صورت مي گرفت که امن ترين راه ممکن در آن ايام به شمار مي آمد. روابط پرتغاليان مستقر در خليج فارس با دربار تهماسب نيز چندان حسنه نبود، هرچند گزارشاتي مبني بر ارسال تعدادي تفنگ و وسايل جنگي براي ايرانيان در خلال جنگ هاي ايران و عثماني از سوي پرتغالي ها در دست است (33). افزون بر اين، هيأتي به سرپرستي انريک دِماسدو ( Enrique de Macedo ) از سوي دون سباستيان ( Don Sebastian )، پادشاه پرتغال، روانه ي دربار تهماسب شد ( 958 هـ. ق / 1551 م ) که پادشاه ايران نيز آنان را پذيرفت (34). اما سفير دومي را که پرتغالي ها در آخرين سال هاي حکومت تهماسب به ايران گسيل داشتند به علت کردارهاي زشت عمال پرتغالي در هرمز، نظير انهدام مسجد و احراق کلام الله مجيد منظور نظر التفات نگشت (35). اين هيأت سفارت تا زمان مرگ تهماسب اجازه بازگشت نيافت و بعدها با اجازه ي شاه محمد خدابنده به پرتغال بازگشت (36). بدين جهات، طبيعي مي نمايد که شمار سياحان سفرکرده به ايران و به ويژه آناني که به خليج فارس نيز سفر داشته اند، کاستي پذيرفته باشد. تنها سفرنامه ي اين ايام از گيتي نوردي پرتغالي به نام مستر آفونسو ( Mestre Afonso ) مي باشد که از هرمز و از طريق گمبرون وارد خاک ايران گرديد و پس از ديدار از شهرهايي چون اصفهان، کاشان، قم و تبريز، ايران را به سوي عثماني و سپس پرتغال ترک گفت. سفرنامه اش به ويژه در توصيف شهرهاي داخلي ايران حائز اهميت است (37).
دوره ي دوازده ساله ي پس از مرگ شاه تهماسب اول ( 984 هـ ق ) تا روي کارآمدن شاه عباس اول ( 966 هـ. ق ) را بايد برزخ گذار از پايه گذاري و تثبيت تا رسيدن به اوج قدرت حکومت صفويان دانست. در اين ايام تضادهاي دروني حکومت شدت گرفت که نتيجه اش درگيري هاي دروني در رأس هرم قدرت و به خاک افتادن برخي از مدعيان قدرت بود. در همين ايام دست اندرکاران تجاري انگليس درصدد يافتن راه هايي براي نفوذ به صحنه ي تجارت ايران بودند. اين تلاش ها مي بايست به نوعي به مقابله با سلطه ي انحصاري پرتغال بر خليج فارس نيز بپردازد. پرتغالي ها نيز چنين حرکاتي را به شدت زيرنظر داشتند و بر طبق سنت خود با هر حرکتي که به منافع آنان خدشه وراد مي ساخت، سخت برخورد مي کردند. دستگيري چهار بازرگان انگليسي در هرمز به اتهام جاسوسي و اعزام آن ها به گوآ، نشانه ي چنين برخوردي بود (38). يکي از اين چهار نفر رالف فيتخ، ( Ralph Fitch ) بود که بعدها به نگارش سفرنامه اي همت گماشت و همين سفرنامه بود که با شرح ثروت مشرق زمين تکاپوي بازرگانان انگليسي را براي شريک شدن در اين ثروت دو چندان نمود. فيتخ، هرمز را جزيره اي « از تمام جزاير عالم خشک تر » مي داند که « غير از نمک چيزي در خاک آن يافت نمي شود » ( 39 ). با اين حال همچون همه ي ادوار، مايحتاج اهالي از طريق ايران تأمين مي شده است. تجارت همچنان پررونق بود و بازرگانان مسلمان و غيرمسلمان به خريد و فروش « اقسام ادويه و پارچه هاي ابريشمي و فرش هاي ايراني » مشغول بودند و علاوه بر آن ها « از جزيره ي بحرين مرواريدهاي اعلا بدانجا [ مي آوردند ] و اسب هاي اصيل ايراني را که در هندوستان مشتري زياد [ داشته ] ابتدا به اين جزيره [ مي آوردند ] و بعد به هندوستان [ مي فرستادند ]. (40)
به قدرت رسيدن شاه عباس اول نشانه هاي آرامش را پايدار ساخت و سياست هايش در راستاي حل برخي از تضادهاي موجود سبب رشد تدريجي اقتدار صفويان در دو جبهه ي داخلي و خارجي گرديد. با ثبات و آرامشي که شاه عباس اول در داخل ايجاد نمود توانست با فراغت بيشتري با دشمنان خارجي هم رويارو گردد. بدين رو چند صباحي از ايام فرمانروايي اش نگذشته بود که آوازه ي اقتدارش به اروپا هم رسيد. اروپاييان به سرعت در فکر بهره بري از اين نيروي بالفعل عليه عثماني افتادند، ضمن انکه قصد رسيدن به منافع اقتصادي و فرهنگي خويش را نيز در سر مي پروراندند. چنين وضعيتي باعث شد تا اروپاييان با مليت هاي گوناگون و با اهداف متنوع و متعدد رو به سوي دربار شاه عباس اول نهند. حضور تعداد زيادي گيتي نورد اروپايي از ماجراجويان و بازرگانان و مبلغان مذهبي گرفته تا فرستادگان رسمي دولت هاي اروپايي باعث شد ايام حکومت شاه عباس اول از اين نظر هم موقعيتي ويژه يابد، همان گونه که در ديگر موارد هم اين روزگار اوج شکوفايي دوران صفويان به شمار مي آيد.
پدرو تکسيرا ( Pedro Texeira )، ماجراجوي پرتغالي را بايد نخستين گيتي نورد اروپايي دانست که با آغاز حکومت شاه عباس اول در خليج فارس حضور يافت (41) ( 996 هـ. ق / 1587م ). او حادثه جويي بي باک بود که در طي اقامت و مسافرت هاي خويش در شرق به کارهاي گوناگون چون طبابت، سوداگري و سپاهيگري دست زد. تيکسيرا در اولين اقامتش در خليج فارس فقط در هرمز اقامت يافت و در همانجا بود که به فراگيري زبان فارسي پرداخت. اولين ترجمه از روضه الصفاي ميرخواند به يک زبان اروپايي توسط او، حاصل اين فراگيري زبان فارسي است. تيکسيرا در سفري ديگر پاي به درون ايران مي نهد و تا کناره هاي خزر نيز پيش مي رود. او سفر سومي نيز به خليج فارس نمود و از طريق بصره عازم حلب و اروپا گرديد. شرحي که او از خليج فارس در طي سفر سومش ارائه مي دهد نشانگر وضعيت نابسامان خليج فارس در آخرين سال هاي سلطه ي انحصاري پرتغال بر اين ناحيه است. سخت گيري هاي پرتغالي ها بر اهالي بومي و حملات پي در پي آن ها بر ساحل نشينان بي دفاع آنان را مجبور به ترک منطقه کرده بود. افزون بر اين وجود راهزنان دريايي نيز بر آشفتگي اوضاع مي افزود و تجار منطقه را مجبور مي نمود تا به نوعي براي تأمين امنيت سرمايه هايشان به پرتغالي ها روي آورند (42). با اين همه بايد گفت که تجارت در هرمز همچنان پر جنب و جوش بود. مسافراتي که در اين سال ها در هرمز حضور داشته اند از انواع و اقسام کالاهايي سخن به ميان آورده اند که در اين شهر مبادله مي شد.
فرانسيسکوپيراردولاوال ( Francisco Pyrard de Laval ) که به سال 1016 هـ. ق / 1607 م ) از اين منطقه ديدن کرده است، در روزنامه ي سفر خود درباره ي هرمز نوشته است: « از هرمز، مرواريدي که در همانجا صيد مي شود و بهترين مرواريد در هند است، همچنين نقره، طلا، منسوجات ابريشمي، فرش و پارچه هاي ايران، اسب هاي عربي و ايراني، ادويه، خشکبار، گياهان طبي به مقدار فراوان به گوآ صادر مي شود ». (43)
با تضعيف حاکميت پرتغالي ها در نواحي جنوبي ايران و پيش از آنکه آنان رسماً شکست را پذيرا گردند و با توجه به افزايش حضور نيروهاي نظامي دولت هاي رقيب پرتغال در سواحل خليج فارس، اندک اندک تعداد مسافران غير پرتغالي به ايران از طريق جنوب نيز افزايش مي يابد. جان نيوبري ( John Newberry )، که به دنبال مأموريتي براي گشايش روابط تجاري به ايران آمده بود ( 1581 م )، شايد اولين انگليسي باشد که از طريق خليج فارس وارد ايران گرديد و در گمبرون پياده شد (44). هشت سال پس از او، يک نجيب زاده ي اتريشي به نام هانس کريستف فن تويفل ( Hans Christoph Von teufel ) نيز از طريق خليج فارس وارد ايران شد. وي در هرمز که آن را « لم يزرع ترين نقطه اي که در عمر خود ديده » توصيف مي کند، پياده شد (45). يک فرانسوي هم به نام گابريل دولوئتس ( Gabriel de Luetz ) در سده ي شانزدهم ميلادي به نواحي جنوبي ايران سفر کرده و از « قلعه اي غيرقابل تسخير بين لار و هرمز » سخن گفته است (46).
به جمع اين مسافران غيرپرتغالي سفر کرده به خليج فارس، در همان ايام که پرتغال همچنان نواحي جنوبي ايران را در اشغال خود داشته، بايد ژ. هويگن وان لينشتن هلندي ( G. Hurgen Van Linschoten ) و فردريکه سزار ايتاليايي ( Fredrike Cesar ) را نيز افزود. وان لينشتن از جنب و جوش تجاري جزيره ي هرمز و چگونگي حضور کاروان هاي تجاري شام که هر سال دوبار براي تجارت به هرمز مي آمده اند، خبر مي دهد. سزار نيز چند سال پيش از آنکه انگليسي ها براي چند صباحي در هرمز مستقر شوند و درست به هنگامي که پادشاهي جديد براي هرمز انتخاب شده بود، در آنجا حضور داشته است. (47)
با توجهاتي که اروپاييان نسبت به ايران عصر شاه عباس اول روا داشتند وي با تلاش هاي ديپلماتيک گسترده اي سعي کرد از آنان براي رويارويي با عثماني استفاده کند و در اين راه بود که سفراي گوناگوني را از ايراني و ارمني و اروپايي به دربارهاي مختلف اروپا گسيل داشت. دولت اسپانيا که در پي حوادث رخ داده در پرتغال اينک حاکميت يگانه اي را بر شبه جزيره ي ايبري اعمال مي نمود (48)، از جمله دولت هايي بود که شاه عباس چشم ياري بدان داشت تا شايد به هنگام تقابل ايران با عثماني جبهه اي را از آن سوي مرزهايش بگشايد. اسپانيا بيش از آنکه به فکر تضعيف عثماني براي ياري رساندن به ايران باشد، در انديشه ي منافع خود اعم از سياسي، اقتصادي و مذهبي بود. به ويژه تهديدات شاه عباس نسبت به اخراج پرتغالي ها از نواحي جنوبي ايران زنگ خطري بود که دولت اسپانيا را تهديد مي کرد.
آنتونيو دِ گوه آ ( Antonio de Gouvea ) مُبلغ و تاريخ نويس پرتغالي، از جمله کساني است که با مأموريتي چندگانه از سوي دولت اسپانيا روانه ي ايران گرديد. او سه سفر به ايران نمود. شرح اين سفرها بخشي از روابط ايران و اسپانيا در اين ايام را در خود دارند (49). سفرهاي او از طريق گوآ، هرمز، گمبرون به داخل ايران صورت گرفت. از مجموع نوشته هاي او (50)، که بخشي از آن سفرنامه و خاطرات وي از سفرهايش به ايران است، جز مطالبي که استاد نصرالله فلسفي، آن هم در پيوند با روابط ايران و اسپانيا در کتاب شاه عباس اول آورده، شرحي يا ترجمه اي به فارسي در اختيار نداريم.
رفت و آمدهاي مکرر سفرا در حوزه ي سياسي - نظامي البته براي پادشاه ايران ثمري نداشت و او سرانجام به اين نتيجه رسيد که ايران براي مقابله با عثماني بايد به تنهايي عمل کند. با اين حال تلاش يک جانبه ي شاه عباس اول در برخورد با عثماني قرين موفقيت بود و ايران را در موقعيتي برابر با همسايه ي غربي قرار داد که تا آن هنگام حاضر نبود به چنين وضعيتي تن دردهد. شاه عباس سرانجام آرامشي را در مرزهاي خاوري و باختري برقرار ساخت، اما عدم مساعدت دولت هاي اروپايي در اين راه وي را آزرده خاطر ساخت. با موقعيت جديدي که پديد آمد شاه عباس در پي اعمال حاکميت ايران بر جزاير جنوبي برآمد و اين به معني رويارويي با پرتغالي ها تلقي مي شد که ساليان دراز خليج فارس را به صورت انحصاري در اختيار گرفته بودند. فراهم آمدن مقدمات بيرون راندن پرتغالي ها از خليج فارس و نواحي تحت حاکميت ايران، دولت اسپانيا را بر آن داشت که دست به تلاشي براي انصراف پادشاه ايران از اين تصميم زند. تلاش هاي دولت اسپانيا البته مورد موافقت پرتغالي هاي مستقر در خاور نبود چرا که آنان از حاکميت اسپانيا بر پرتغال ناراضي بودند، به همين سبب با فرستادگان دولت اسپانيا به سوي دربار ايران همراهي چنداني نداشتند که نمونه ي آن را بايد در معطلي سه ساله ي دن گارسيا د سيلوا فيگوئروا ( Don Garcia de Silva Figueroa ) در هند جستجو نمود.
اندک زماني پيش از رويارويي مستقيم ايران و نيروهاي پرتغالي در قشم و هرمز، فيگوئروا براي رسيدن به حضور شاه عباس از طريق گوآ وارد خليج فارس شد ( 1617م ). آنچه فيگوئروا در شرح و توصيف خليج فارس در سفرنامه اش ذکر نموده در کنار سفرنامه ي پيترو دلاواله، سياحي که دست به هنگام شکست پرتغالي ها از طريق خليج فارس عازم هند بود، کامل ترين گزارشات درباره خليج فارس در آخرين سال هاي حاکميت پرتغالي هاست که با تلفيق آن ها مي توان آگاهي هاي کاملي از وضعيت اين ناحيه در دوران ياد شده به دست آورد.
« رأس مسندام » و شهر « قلهات » به منزله ي دروازه ي ورودي خليج فارس و محل اتصال درياي عمان و خليج فارس به شمار مي آمدند. قلهات که زماني، جزيي از قلمرو هرمز محسوب مي شد، به هنگام ورود فيگوئروا به خليج فارس از آن جدا شده بود و اگر چه در گذشته شهر پرجمعيت و بزرگي به شمار مي رفت، اما در آن ايام « تقريباً به کلي خراب و بائر » گرديده بود (51). فيگوئروا در بدو ورود به خليج فارس، در مسقط توقفي کوتاه مي نمايد تا مراسم نيايش را در صومعه ايي متعلق به روحانيون آگوستيني به جا آورد. وقوع طوفاني سهمگين که حتي بيم آن مي رفت کشتي لنگر انداخته را به صخره هاي ساحل بکوبد، وي را مجبور به اقامتي دو روزه در مسقط نمود. مسقط در نگاه فيگوئروا بسيار محقر جلوه مي کند، چرا که خانه هايش « آنقدر کوچک و بد ساخت است که بهترين آن ها از دکان هاي کوچک چوبين صنعتگران فقير اسپانيا بزرگتر نيست » (52). اما خاک حاصلخيز و آب گواراي به دست آمده از چاه هاي حفر شده و خوشه هاي بزرگ خرما که « بهترين خرماي مشرق زمين » (53) بوده است، موجب تعجب وي شده است. او همچنين توضيحات کاملي از صومعه ي فرقه آگوستين و قلعه هاي پرتغالي مستقر در مسقط ارائه مي دهد. از يهوديان آنجا مي گويد که به علت نداشتن سرمايه ي کافي براي تجارت در هرمز، سند، سواحل عربستان و ايران مجبورند ايام خويش را با خريد و فروش آذوقه و يا اجاره ي مکان هايي براي ملاقات زنان بدکاره با کارکنان کشتي هاي وارد شده به مسقط سپري نمايند (54). توصيف وي از اعراب بومي مسقط نيز اطلاعات کاملي از مردم شناسي به خواننده ارائه مي دهد. همچنان که شرحش از دژ پرتغالي ها چنان دقيق است که مي توان بر پايه ي آن نمونه ي کاملي از آن را دوباره سازي نمود (55). تفاوت هاي ميان نقاط مختلف خليج فارس بدان حد است که هر ناحيه ويژگي هاي آب و هوايي خاص خود را داشته است، اگر چه به طور کلي خليج فارس ناحيه اي گرم تلقي مي شود اما فيگوئروا در نزديکي مسقط از ناحيه اي کوهستاني ياد مي کند که هوايي معتدل داشته و محيطي چنان خرم و حاصلخيز که آدمي را به شگفتي وا مي داشته است. به ويژه محصولاتش چون ميوه، سبزي، انجير، انگور و انار « از مرغوب ترين نوع خود در تمامي جهان » (56) به حساب مي آمده اند.
حرکت فيگوئروا از مسقط به سمت هرمز با توضيحات وي از واحدهايي که به صورت پراکنده در ساحل جنوبي خليج فارس جلب توجه مي نمود، همراه است. وي به ويژه کمبود آب در شرق، از سوئز تا خليج فارس را يادآور شده و پيدايش چنين واحه هايي را مديون « چند رگه کوچک آب » (57) در هر ناحيه مي داند. پيش از رسيدن به هرمز و به جهت قطع باد و آن هم در گرمايي غيرقابل تحمل، توقفي اجباري در « لارک »، فيگوئروا را وا مي دارد که وضعيت لارک را نيز به تصوير کشد. جزيره در طول سه و عرض سه فرسنگ، از حشرات و کبک هايي غيرمأکول و بدگوشت که جز به هنگام ضرورت نمي شده آن ها را خورد (58)، انباشته بوده است. جزيره با وجود آنکه از چاه هاي پر آب و غذاي مورد نياز جانوران برخوردار بوده، اما به جهت نداشتن بندرگاه مناسب و حملات دزدان دريايي غيرمسکون بوده است.
هرمز، اصلي ترين مقصد فيگوئروا در خليج فارس بوده است، يعني همان جايي که مرکز اداري نظامي پرتغالي ها در منطقه به شمار مي رفت. هرمز در آن هنگام چهل هزار نفر سکنه داشته است که دويست خانوار آن پرتغالي بوده اند. پرتغالي ها براي استقرار نيروهاي نظامي خويش در هرمز قلعه اي برپا ساخته بودند و از همانجا بود که بالغ بر يک سده کنترل خويش را بر خليج فارس اعمال مي نمودند. اين قلعه که مجسمه اي ازآلبوکرک، يعني آغازگر سلطه پرتغال بر خليج فارس، بر يکي از برج هايش خودنمايي مي کرد، (59) در نگاه اول مورد تمسخر سفير اسپانيا قرار مي گيرد که با ظرافتي خاص پرتغالي ها را نيز سرزنش مي کند. فيگوئروا معتقد بوده که قلعه ي هرمز را به زحمت مي توان « در رديف بد ساخت ترين و ضعيف ترين دژهاي اروپا به حساب آورد، با اين حال پرتغالي ها چنان از آن سخن مي گويند که گوئي دژي تسخير ناشدني است ». (60) بي جهت نبود که همين قلعه اندک سالي بعد در برابر توپ هاي انگليسي و سپاهيان ايراني سر تسليم فرود آورد و اين حکايت از آن دارد که فيگوئروا قضاوتي ناصحيح در اين باره نداشته است.
همچنين فيگوئروا به راستي در مي يابد که رفتار نابخردانه ي مأموران پرتغالي مستقر در هرمز با بوميان، به ويژه برخوردهاي آنان با اعتقادات مذهبي و از جمله خراب کردن مسجد متعلق به مسلمانان در اثر « زيان کاري و هوس بازي چند تن از وزيران » (61)، سبب رنجش اهالي و حملات آنان به پايگاه هاي پرتغالي گرديده است. از همين نکته نيز مي توان دريافت که در آن هنگام که فيگوئروا وارد هرمز شده بود، اقتدار پرتغالي ها نيز در خليج فارس روبه افول نهاده بوده است.
هرمز در آخرين روزهاي اوج خود نيز همچنان ثروتمند بوده است. بازرگانان با مليت هاي مختلف در آنجا گرد هم آمده بودند و با خريد کالا از پرتغالي ها و فروش در ايران و عربستان به سود دست مي يافتند. حضور انواع مليت ها در هرمز نوعي روحيه ي تساهل و تسامح را نيز در آنجا رواج داده بود، چنانکه مسلمانان، کافران و يهوديان از قبرستان مشترک بهره مي بردند (62). علاوه بر تجارت، صنعت نيز در هرمز از رونق به سزايي برخوردار بوده است. در همان زمان هم صنعت به نوعي رکود يعني « کپي برداري و تقليد » دچار بوده است. فيگوئروا معترف است هوش سرشار و مهارتي که صنعتگران هرمزي از آن بهره مي برده اند فوق العاده بود و اگر به جاي تقليد، به اختراع و ابداع مي پرداختند، به وضعي شگفت در کار خويش موفق بودند. اگر طرح هاي خوب در اختيار آنان گذاشته شود، بي شک از بهترين صنعتگران جهان خواهند بود » (63). وضعيت يهوديان هرمز نيز مورد توجه فيگوئروا واقع مي شود که شبيه زندگي يهوديان مسقط بوده است. با جمعيتي نزديک به صد خانوار، با سرمايه اي اندک و مردمي بينوا و بي چيز. جالب آنکه به جز يک نفر، هيچ کس از آنان عبري نمي دانسته و تشريفات ديني آنان نيز مخلوطي از آئين هاي يهوديان، مسلمانان و بت پرستان بوده است (64).
اقامت درازمدت پرتغالي ها در هرمز سبب اختلاط نژادي آنها با اهالي بومي گرديده بود چرا که تعدادي از آنان در شهر ازدواج کرده بودند. شغل اصلي پرتغالي هاي مستقر در هرمز به غير از نظاميان، تجارت بوده است که حتي آن ها نيز در تنگناي زياده طلبي هاي فرمانده دژ قرار گرفته بودند که تمايل داشته انحصار تجارت را در دست داشته باشد. با اين حال وضعشان خوب بوده چنانکه مي توانسته اند تعدادي اسب و برده داشته باشند.
کمتر موضوعي از ديده ي تيزبين فيگوئروا دور مانده است. او چنان به جزئيات امر پرداخته که حتي امروز کمتر مسافري به اين همه امور در ديدار از نقطه اي ناشناس توجه نشان مي دهد. رواج بازي چوگان در جزيره، توصيف دقيق چگونگي ساخت و عملکرد بادگيرها، همزيستي مسالمت آميز همسايگان و عدم آزار و اذيت يکديگر و ده ها نکته ي ريز و درشت ديگر، تصوير روشني از هرمز در ايام حضور فيگوئروا در ذهن خواننده مجسم مي سازد (65).
گمبرون با وجود گمنامي اش مانند ديگر نواحي ساحلي و جزاير خليج فارس تا مدت ها تحت سلطه ي پرتغالي ها بود. اما هنگامي که فيگوئروا در آن مناطق به سر مي برد و قصد آن داشت که به حضور شاه عباس بار يابد، پرتغالي ها سه سال پيش تر « آن را با رسوايي بسيار از دست داده بودند » (66). با اين حال وي براي رسيدن به ايران، هرمز را پس از کارشکني هاي بسيار « نظير همان دشواري ها که در گوآ متوقفش کرده بود » (67)، ترک مي نمايد و وارد گمبرون مي شود. گمبرون از نظر اداري تابعي از ايالت لار بود که شاه عباس با برانداختن حکام پر قدرت محلي، آن را به ايالتي تحت حاکميت خويش درآورده بود. تشريفات مربوط به حرکت سفير به سوي لار و فراهم نمودن مقدمات سفر فيگوئروا باز هم وي را مجبور مي نمايد براي مدتي طولاني در گمبرون که « هوايش گرمتر از هرمز و زمينش خشک و کثيف بود و جز تعدادي خرمابن، درخت و گياه ديگري نداشت، بماند » (68). پس از آنکه ايرانيان گمبرون را از پرتغالي ها بازپس گرفته بودند، دژي را که آنان در آن سکونت داشتند ويران ساخته و خود دژي جديد با « نوعي شفته مرکب از خاک رس و کاه » بنا نموده بودند. گمبرون نيز نظير هرمز زمين هايي لم يزرع داشته با اين تفاوت که چاه هاي آبش شيرين و قابل استفاده بوده است. مردمي فقير صاحب تعدادي نخل که محصولش در تصور نمي گنجيده « در قبال بي نهايت چيزهايي که طبيعت از اين سرزمين دريغ داشته است » (69). مردم گمبرون علاوه بر مصرف خرما به عنوان خوراک اصلي، بخش عمده ي آن را وسيله اي براي داد و ستد قرار مي دادند.
فيگوئروا پس از ترک گمبرون ( نوزده اکتبر 1617م / 28 شوال 1026 هـ. ق )، سفري دو ساله را به داخل خاک ايران آغاز مي نمايد. قصد اصلي وي رسيدن به حضور شاه عباس اول و انجام مذاکراتي در باب دو موضوع ابريشم و حاکميت پرتغالي ها بر نواحي جنوبي ايران بوده است. شاه عباس که در آن (70) ايام و به ويژه پس از عهدنامه ي صلح ايروان با عثماني همه چيز را براي حرکت نهايي خويش و رويارويي با پرتغالي ها آماده مي ديد و به چيزي جز اخراج آن ها راضي نمي شد، در برخورد با فيگوئروا بيشتر به وقت گذراني پرداخت و از انجام مذاکره ي جدي با وي در باب آنچه آمده بود تا در آن باره گفتگو نمايد، خودداري مي نمود. چنين رفتاري البته جز شکست در مأموريت فيگوئروا چيز ديگري برايش دربرنداشت. وي سرانجام در 2 اوت 1619 م / 20 شعبان 1028 هـ. ق، اجازه ي بازگشت يافت و دوباره به سوي خليج فارس روانه شد. دو سال پس از آنکه وي گمبرون را ترک گفته بود دوباره به همان جا بازگشت. اين بار وي در گمبرون با کارشکني هاي حاکم بندر روبرو شد که در فراهم آوردن وسايل سفر به هرمز تعلل مي نمود و اين باعث خشم هر چه بيشتر سفير مي گرديد. سرانجام با تهديد حاکم مبني بر شکايت به پادشاه توانست وي را راضي نمايد که مقدمات لازم براي حرکت سفير به سوي هرمز را فراهم آورد (71).
رسيدن به هرمز براي فيگوئروا پايان ماجرا نبود چرا که وي در آنجا نيز با ناملايماتي همچون دو سال پيش مواجه گرديد. اين بار وسايل حرکتش به سوي گوآ فراهم شد و وي مجبور شد همه ي زمستان را در هرمز سر کند و « اين اقامت اجباري بيش از همه حوادث سفر او را خشمگين کرد » (72). در مدت دو سال غيبت فيگوئروا از هرمز آنچه رخ داده بود خشکسالي بود که آب انبارها را خشک کرده و مردم را در بي آبي گذاشته بود، بدين جهت آب آشاميدني که از قشم مي آمد با بهايي گران عرضه مي شد. اما پس از مدتي ريزش باراني سيل آسا موجب خوشحالي مردم را بدان حد فراهم نمود که فيگوئروا از آن روز به عنوان « روزي شکوهمند براي مردم هرمز » ياد مي کند (73).
در همان ايامِ اقامت اجباري سفير در هرمز، شايعات گوناگون مبني بر نزديک بودن حمله ي ايرانيان به هرمز در سايه ي مساعدت کشتي هاي انگليسي در جزيره رواج يافته بود. براي در فشار قراردادن پرتغالي ها، حاکم گمبرون نيز بر ميزان ماليات آذوقه و آب ارسالي به هرمز افزوده بود. اما آنچه بر خشم فيگوئروا مي افزود، بي خيالي فرمانده دژ پرتغالي ها بود که هيچ اقدام پيشگيرانه اي براي افزايش استحکامات دفاعي قلعه و يا ذخيره ي آب و غذا انجام نمي داد (74). افزايش شايعات مبني بر حمله به هرمز بدان حد رسيد که نظم عمومي را در هرمز برهم زد تا آنجا که « گروهي از زنان شهر با موي پريشان در کوچه به راه افتادند با صدايي چنان بلند شيون مي کردند که گفتي دشمن بر شهر تسلط يافته است » (75). دلاواله که در همين ايام در اصفهان به سر مي برد، وجود اين شايعات را در آنجا نيز تأئيد مي نمايد: « سال 1620 م. دراين نواحي با شايعات و همهمه هاي جنگ آغاز شد » (76). در چنين شرايطي هر لحظه بر تعداد افرادي که خواستار پناهندگي به دژ پرتغالي ها بودند افزوده مي شد. فيگوئروا از فرمانده دژ مي خواهد که از پناه دادن افراد به هر نحو ممکن و به جهت آرام کردن جوّ عمومي شهر خودداري نمايد و اين خود البته به تيره شدن روابط ميان سفير و فرمانده دژ منجر مي شود چرا که وي فيگوئروا را متهم به دخالت در امور مربوط به حيطه ي تحت امر خويش مي نمايد (77).
در وضعيت ملتهبي که بر هرمز حاکم بود و در پي شايعات گوناگون، ايرانيان به بندر جلفار در ساحل عربستان که در حاکميت پادشاه هرمز بود، هجوم بردند. در اين مورد نيز هيچ اقدام کمکي از سوي پرتغالي ها به عمل نيامد و حتي براي دفاع از هرمز نيز که احتمالا هدف بعدي ايرانيان بود تلاشي صورت نگرفت، « چنانکه گفتي براي زمامداران جزيره اهميتي نداشت که مورد تجاوز و نهب و غارت قرار گيرند » (78).

پي نوشت ها :

1- ويلسن، سرآرنولد: خليج فارس، ترجمه محمد سعيدي، چاپ دوم، تهران: 1366 شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، ص9.
2- براي آگاهي بيشتر در اين باره ر. ک: مشکور. محمد جواد، نام خليج فارس، مجموعه مقالات خليج فارس، چاپ اول، تهران، 1369، دفتر مطالعات سياسي و بين المللي، ص 11.
3- براي آگاهي بيشتر درباره ي « هفت سر » اين اژدها، ر. ک: باستاني پاريزي، محمدابراهيم: اژدهاي هفت سر، چاپ چهارم، تهران، 1371، انتشارات درنا، صص 201-202 و ص 313.
4- براي آگاهي بيشتر درباره معاهده « توردسيلاس » ر. ک: گيلبرت. جان: اکتشافات جغرافيايي ( پويش هاي گيتاشناسي )، ترجمه ي عباس جعفري، چاپ اول، تهران، 1372، سازمان جغرافياي و کارتوگرافي گيتاشناسي، ص 58.
5- براي آگاهي بيشتر در اين باره، ر. ک: حافظ نيا، محمدرضا: خليج فارس و نقش استراتژيک تنگه هرمز، چاپ اول، تهران، 1371، سازمان مطالعه و تدوين کتب علوم انساني دانشگاهها، ص 220.
6- هرمان، جورجينا: تجديد حيات هنر و تمدن در ايران باستان، ترجمه مهرداد وحدتي، چاپ اول، تهران، 1373، مرکز نشر دانشگاهي، ص 60.
7- شوستر والسر، سيبيلا: ايران صفوي از ديدگاه سفرنامه هاي اروپائيان، ترجمه و حواشي غلامرضا ورهرام، چاپ اول، تهران، 1364، انتشارات اميرکبير.
8- تاورينه، ژان باتيست: سفرنامه تاورينه، ترجمه ابوتراب نوري، تجديدنظر حميد شيراني، چاپ چهارم، تهران، 1379، انتشارات سنائي، ص 682.
9- حافظ نيا، محمدرضا، پيشين، ص 220.
10- براي آگاهي بيشتر درباره ي علل و انگيزه هاي سفر اروپائيان به ايران در روزگار صفويان، ر. ک: شيباني، ژان: سفر اروپائيان به ايران، ترجمه سيدضياء الدين دهشيري، چاپ اول، تهران، 1353، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، صص 27-32؛ همايون، غلامعلي: اسناد مصور اروپائيان از ايران، ج1، چاپ اول، تهران، 1348، انتشارات دانشگاه تهران، صص 208-212؛ جوانبخت، مهرداد: انيراني از نگاه اينراني، چاپ اول، اصفهان، 1379، آموزه، صص 35-40.
11- براي آگاهي بيشتر درباره اين راه ها ر. ک: شيباني، ژان، پيشين، صص 20-22.
12- براي آگاهي بيشتر درباره شرح حال و فهرست جهانگردان سفر کرده به ايران روزگار صفويان، ر. ک: همايون، غلامعلي، پيشين، ج1 صص 39-105ج 2صص 143-190؛ گابريل، آلفونس: تحقيقات جغرافيايي راجع به ايران، ترجمه فتحعلي خواجه نوري، تهران، 1348، ابن سينا، صص 76-167.
13- دورانت، ويل و آريل: تاريخ تمدن، ج6 ( اصلاح ديني )، ترجمه فريدون بدره اي و ديگران، چاپ چهارم، تهران، 1373، شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، ص 223.
14- باربارو، جوزفا: سفرنامه هاي ونيزيان در ايران، ترجمه منوچهر اميري، چاپ اول، تهران، 1349، انتشارات خوارزمي، ص 87.
15- همان، ص88.
16- جعفري مذهب، محسن: « بخش ايران از سفرنامه لودويکو دي وارتما »، کتاب ماه تاريخ و جغرافيا، ويژه مطالعات صفوي، شماره 37-38، سال چهارم، شماره اول و دوم، 1379، صص 29-30.
17- همان، ص 29.
18- وارتما، به نقل از: ويلس.، سرآرنولد، پيشين، ص 120.
19- جعفري مذهب، محسن، پيشين، ص 30.
20- همان جا.
21- جوادي، حسن: ايران از ديده سياحان اروپايي ( از قديم ترين ايام تا اوايل عهد صفويه )، چاپ اول، تهران، 1378، نشر بوته، ص 171.
22- آلبوکرک، آلفونسو، به نقل از: شوستر والسر، سيبيلا، پيشين، ص 111.
23- جهت آگاهي بيشتر ر. ک: شوستر والسر، سيبيلا، پيشين، صص 111-112.
24- جوادي، حسن، پيشين، ص 174.
25- همان، ص 174.
26- همان، ص 175.
27- همان جا
28- همان جا، همچنين، روک: ويلسن، سرآرنولد، پيشين، صص 120-121.
29- جوادي، حسن، پيشين، ص 176.
30- جهت آگاهي بيشتر درباره تنريرو، سفر و سفرنامه اش ر. ک: جوادي، حسن، پيشين، ص 177.
31- جهت آگاهي بيشتر ر. ک: نوايي، عبدالحسين: روابط سياسي ايران و اروپا در عصر صفوي، چاپ اول، تهران، 1372، صص 49-51.
32- هوشنگ مهدوي، عبدالرضا: تاريخ روابط خارجي ايران ( از ابتداي دوران صفويه تا پايان جنگ جهاني دوم )، چاپ سوم، تهران، 1364، انتشارات اميرکبير، ص 23.
33- همان، ص 38.
34- روملو، حسن: احسن التواريخ، به سعي و تصحيح چارلس نارمن سيدني، چاپ اول، تهران، 1347، کتابخانه صدر، ص 459.
35- ترکمان، اسکندربيگ: تاريخ عالم آراي عباسي، به کوشش ايرج افشار، ج 1 چاپ دوم، تهران، 1350، انتشارات اميرکبير و کتابفروشي تأييد اصفهان، ص 116.
36- براي آگاهي بيشتر ر. ک: جوادي، حسن، پيشين، صص 179-180.
37- براي آگاهي بيشتر ر. ک: ويلسن، سرآرنولد، پيشين، ص 152.
38- به نقل از: ويلسن، سرآرنولد، پيشين، ص 121.
39- همان، ص 121.
40- براي آگاهي بيشتر درباره تکسيرا ر. ک: جوادي، حسن، پيشين، صص 177-179.
41- جوادي، حسن، پيشين، ص 178.
42- قائم مقامي، جهانگير: مسئله هرمز در روابط ايران و پرتغال، مجموعه مقالات خليج فارس، ص 579.
43- گابريل، آلفونس، پيشين، ص 97.
44- همان، ص 99.
45- همان جا.
46- همان، صص 100-101.
47- براي آگاهي بيشتر ر. ک: دورانت، ويل آريل، پيشين، ج7 صص 342-343.
48- براي آگاهي بيشتر ر. ک: فلسفي، نصرالله: زندگاني شاه عباس اول، ج. 4 چاپ چهارم، تهران، 1369، انتشارات علمي، صص 1510-1511-1489-1500.
49- براي آگاهي بيشتر ر. ک: جوادي، حسن، پيشين، ص 188.
50- فيگوئروا، دن گارسيا دسيلوا: سفرنامه گارسيا دسيلوا فيگوئروا، ترجمه احمد سميعي، چاپ اول، تهران، 1363، نشر نو، ص 26.
51- همان، ص 29.
52- همان، ص 30.
53- همان، ص 35.
54- همان، ص 31-34.
55- همان، ص 42.
56- همان، ص 39.
57- همان، ص 46.
58- همان، ص 52 و 59-60.
59- همان، ص 53.
60- همان جا.
61- همان، ص 49.
62- همان، ص 59.
63- همان، صص 59-60.
64- همان، صص 50 و 55-57.
65- همان، ص 67.
66- همان، ص 65.
67- همان، ص 61.
68- همان، صص 68- 69.
69- همان، صص 402-405.
70- همان، ص 65.
71- همان، ص 61.
72- همان، صص 68-69.
73- همان، ص 412.
74- دلاواله. پييترو: سفرنامه پييترودلاواله، ترجمه محمود بهفروزي، ج2، چاپ اول، تهران، 1380، نشر قطره، ص 947.
75- فيگوئروا، دن گارسيا دسيلوا، پيشين، صص 414-415.
76- همان، ص 418.
77- همان، صص 419-421.
78- همان، ص423.

منبع مقاله :
خيرانديش، عبدالرسول؛ تبريزنيا، مجتبي؛ ( 1390 )، پژوهشنامه خليج فارس ( دفتر اول و دوم )، تهران: خانه كتاب، چاپ دوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط