سفرنامه ي نئارخوس (بخش نخست)

در سده ي چهارم پيش از ميلاد، اسكندر مقدوني پس از پيروزي در سه نبرد سرنوشت ساز بر سپاهيان داريوش سوم ( 330-336 پ. م ) وارد سرزمين اصلي امپراتوري هخامنشيان شد و در مدتي كوتاه خود را به مرزهاي شرقي قلمرو
جمعه، 31 مرداد 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سفرنامه ي نئارخوس (بخش نخست)
 سفرنامه ي نئارخوس (بخش نخست)

 

نويسندگان: حسين كيان راد، علي علي بابايي درمني




 

اشاره:

در سده ي چهارم پيش از ميلاد، اسكندر مقدوني پس از پيروزي در سه نبرد سرنوشت ساز بر سپاهيان داريوش سوم ( 330-336 پ. م ) وارد سرزمين اصلي امپراتوري هخامنشيان شد و در مدتي كوتاه خود را به مرزهاي شرقي قلمرو پارسيان رسانيد. شرقي ترين جايي كه سردار مقدوني به آن پا گذاشت، شمال غرب هند بود. هرچند سپاهيان اسكندر پيروزي هايي در آنجا به دست آوردند، اما ديگر سربازان يوناني و مقدوني از هرگونه پيشروي امتناع مي كردند. بنابراين اسكندر تصميم گرفت تا به بابل برگردد.
اسكندر قصد داشت تعدادي از سپاهيانش را از راه دريا به بابل بفرستد. براي اين منظور در هيداسپ (1) ( Hydaspes ) نيرويي دريايي فراهم آورد و عده اي از لشكريان خود را كه اطلاعي از فن كشتيراني داشتند، به خدمت آن گمارد. اسكندر فرماندهي اين ناوگان دريايي را به يكي از سرداران نزديكش به نام نئارخوس ( Nearchus ) واگذار كرد. او به نئارخوس دستور داد تا سفردريايي خود را از پايين رود سند آغاز كند. در واقع نئارخوس نخستين شخصي نبود كه به چنين سفري مي رفت. پيش از او و در دوره ي پادشاهي داريوش اول ( 486-522 پ. م ) نيز فردي به نام اسكيلاكس كارياندي ( Scylax of caryanda ) از طرف پادشاه هخامنشي دستور يافت تا در طول سواحل اقيانوس هند و خليج فارس به كشتي راني بپردازد ( 515 پ. م. ).
به هر ترتيب، همراهان نئارخوس پس از مهيا شدن كشتي ها، آرام آرام از رود هيداسپ و سند به طرف پايين حركت كردند و پس از گذشت ده ماه به كيلوتا ( Killouta )، واقع در يكي از شعب غربي سند كه فاصله ي زيادي با دريا نداشت، رسيدند. در تمام عرض راه اسكندر با سپاه خود پا به پاي كشتي ها حركت مي كرد و آن ها را حراست مي نمود. عاقبت وي عازم مراجعت به ايران گرديد و به نئارخوس دستور داد كه پس از قطع شدن بادهاي موسمي، بدون درنگ سفر دريايي خود را آغاز كند. ابتدا اسكندر قصد داشت تا آنجا كه امكان دارد از كنار ساحل حركت كند و به كشتي ها نزديك باشد تا بتواند در مواقع معين لوازم و آذوقه را به آن ها برساند، اما چون اجراي اين نقشه ميسر نبود، ناگزير راه ديگري را در خشكي پيش گرفته و از خاك مكران كنوني به قصد شوش حركت كرد. نئارخوس نيز به همراه هفده تا بيست هزار سرباز، سفر خود را ادامه داد.
همان گونه كه گفته شد، نئارخوس از نزديكان و دوستان قديمي اسكندر به شمار مي رفت و پادشاه مقدوني نيز بي جهت مقام درياسالاري سپاهش را به وي نبخشيده بود.
نئارخوس در سال 360-300 پ. م دركرت Crete چشم به جهان گشود اما پدرش، آندرو تيموس ( Androtimus ) خيلي زود به آمفي پوليس ( Amphipolis ) در مقدونيه نقل مكان كرد و نئارخوس نيز در آنجا رشد يافت. پدر وي مي بايست شخصيت برجسته اي بوده باشد، زيرا فرزندش، نئارخوس همراه با وليعهد ( اسكندر )، پرورش مي يافت. وقتي فليپ، پسرش اسكندر را در سال 337 پ. م. به تبعيد فرستاد، نئارخوس نيز همراه او بود. او پس از به قدرت رسيدن اسكندر، در لشكركشي به امپراتوري هخامنشي نيز وي را همراهي كرد. در آغاز سال 333 پ. م نئارخوس به مقام ساتراپي ليكيه ( Lycia ) و پامفيليه ( Pamphylia ) در آسياي صغير رسيد. اما اسكندر پس از رسيدن به نواحي شرقي قلمرو هخامنشيان، وي را فراخواند تا بازرگانان يوناني را همراه خود به شرق آورد. نئارخوس در طول حملات اسكندر به سغد و هند، يكي از دو فرمانده « سپرداران » (2) محسوب مي شد. از اين پس بود كه منصب او به سلوكوس داده شد و در عوض به مقام درياسالاري رسيد. وي مأموريت يافت تا به شناسايي سواحل، لنگرگاه ها و شهرهاي ساحلي طول مسيرش بپردازد (3). سفر دريايي نئارخوس ( از سند به دجله ) از نوامبر 326 پ. م تا جولاي 325 پ. م به طول انجاميد. وي در شوش موفق به ديدار اسكندر شد و به عنوان تقدير از كاري كه انجام داده بود، نيم تاجي زرين از پادشاه دريافت كرد.
نئارخوس در طول اين سفر، اقدام به ثبت برخي از مشاهداتش كرد و امروزه سفرنامه ي او از طريق كتاب لشكركشي اسكندر (4)، اثر آريان نيكومدي ( 175-95م ) به دست ما رسيده است. اين كتاب که به سفرهاي جنگي اسكندر مي پردازد، ضميمه اي به نام Indica دارد. Indica نيز خود شامل دو قسمت مي شود كه نيمه ي نخست آن از موضوعاتي چون مرزهاي سرزمين هند، اندازه ي رودخانه ها، جمعيت، حيوانات، طبقات، ارتش و آداب و رسوم هنديان سخن مي گويد و نيمه ي دوم آن به سفر دريايي نئارخوس اختصاص دارد. متني كه در ادامه مي آيد در واقع ترجمه اي از قسمت اخير كتاب Indica است. (5)
اسكندر وقتي كه ناوگان دريايي اش بر ساحل رود هيداسپ مهيا گشت، همه ي فينيقي ها، كيپريانها (6) و مصرياني كه در لشكركشي شمالي تسليم شده بودند را گردآورد و آنان را ملوانان كشتي هايش قرار داد. هر كه را در دريانوردي مهارتي داشت به عنوان خدمه و پاروزنان آن ها برگزيد. علاوه بر اين، ايونيان، هلسپونتيان و تعداد زيادي از جزيره نشينان نيز در ارتش بودند كه به مسائل دريانوردي آشنايي داشتند.
به عنوان فرماندهان كشتي هاي « سه رده اي » (7) اين افراد انتخاب شده بودند: از مقدونيه هفائستيون (8) پسرِ آمينتور (9) و لئوناتوس (10) پسرِ اونوس (11)، لي سي ماخوس (12) پسرِ آگاتوكلس (13) و آسكلپيودوروس (14) پسرِ تيماندر (15)، آرخون (16) پسرِ كلينياس (17) و دمونيكوس (18) پسرِ آتنائوس (19)، آرخياس (20) پسرِ آناكسي دوتوس (21)، اُفِلاس (22) پسرِ سيلنوس (23) و تيمانتِس (24) پسر پانتيادس (25)، كه همه ي اين ها از شهر پلا (26) بودند، از آمفي پوليس (27) اين افسران انتخاب شده بودند: نئارخوس (28) پسر آندروتيموس، (29) گزارش اين سفر دريايي را نوشته است، لائومِدون (30) پسر لاريخوس (31) و آندروستنس (32) پسرِ كاليستراتوس (33) و از اورستيس، (34) كراتروس (35) پسر اسكندر (36) و پرديكاس (37) پسر اورونتس (38). از اِاُردَئا (39)، بطلميوس (40) پسر لاگوس (41) و آريستونوس (42) پسر پيسائوس (43)؛ از پيدنا، (44) مترون (45) پسر اِپي خارموس (46) و نيكارخيدس (47) پسر سيموس (48). علاوه بر اين، آتالوس (49) پسر آندرو مِنس (50) از استيمفا (51)؛ پيوكستاس (52) پسر اسكندر از ميرزا (53)؛ پيتون (54) پسر كراتيوس (55) از آلكُمنه (56)؛ لئوناتوس (57) پسر آنتي پاتر (58) از اژيه (59)؛ پانتايوخوس (60) پسر نيكوليوس (61) از آلوريس؛ (62) ميلئس (63) پسر زويلوس (64) از بروي (65)، همه ي اين ها مقدوني بودند.
از يونانيان مديوس (66) پسر اوكسينتميس (67) از لاريسا (68)؛ اومِنس (69) پسر هيرونيموس (70) از كارديا (71)؛ كريتوبولوس (72) پسر افلاتون (73) از [جزيره ي] كوس (74)؛ تواس (75) پسر منودُروس (76) و مئاندر (77) پسر ماندروگنس (78) از مگنزيا (79)؛ آندرون (80) پسر كابلئوس (81) از تئوس (82) از كيپريان ها؛ نيكوکلس (83) پسر پازيكراتس (84) از سولي (85) و نيتافون (86) پسر پني تاگوراس (87) از سالاميس (88).
اسكندر همچنين يك ايراني به نام باگواس (89) پسر فرنوكِس (90) ( فرنكه ) را به عنوان فرمانده يكي از كشتي ها برگزيد. اما سكان دار كشتي اسكندر، اونسيكريتوس (91) از استيپاليا (92) و حسابدار همه ي ناوگان اِواگوراس (93) پسرِ اوكلئون (94) از كورينت (95) بود. به عنوان درياسالار، نئارخوس پسر آندروتيموس، با اصيلتي كِرِتي (96) انتخاب شد كه در آمفي پوليس در استريمون (97) زندگي مي كرد.
سفرنامه ي نئارخوس (بخش نخست)
اسكندر وقتي همه ي اين ترتيبات را مشخص ساخت، براي خدايان قومش و براي همه ي كساني كه پيشگويان درباره ي آن ها به او هشدار داده بودند قرباني كرد. همچنين براي پوزوئيدون (98)، آمفي تريت (99)، نريدس (100) و براي اقيانوس و رود هيداسپ، كه از آنجا عازم شده بود نيز قرباني كرد. سپس براي رود اكسينس (101)، در آنجا كه هيداسپ جريان داشت و براي سند در آنجا كه هر دو جريان مي يافتند، قرباني كرد. همچنين رقابتي هنري و ورزشي برگزار كرد و گوشت هاي مراسم قرباني با توجه به تعداد افراد، ميان همه ي ارتش تقسيم شد.
اسكندر وقتي همه چيز را براي آغاز سفردريايي مهيا كرد، به كراتروس دستور داد تا با سپاهيانش و با سواره نظام و پياده نظامي هم اندازه بر ساحل رود هيداسپ رژه برود. هفائستيون نيز آماده بود تا با ارتش ديگري حتي بزرگتر از سپاه كراتروس در طول ساحل ديگر رود پيش روي را آغاز كند.
هفائستيون حدود دويست فيل را همراه خود بُرد. اسكندر نيز همه ي پلتاست ها (102)، همان گونه كه ناميده مي شدند، و نيز همه ي تيراندازان و سواره نظامي كه به « همراهان » (103) معروف بودند و روي هم هشت هزار نفر مي شدند را به همراه بُرد. كراتروس و هفائستيون دستور داشتند تا با نيروهايشان پيش روند و منتظر ناوگان دريايي بمانند. اسكندر، فيليپ را كه به عنوان ساتراپ اين منطقه برگزيده بود، ساحل رودخانه اكسينس فرستاد. فيليپ در آن هنگام نيروي قابل توجهي داشت. صد و بيست هزار مردي كه از زمان جنگ از او پيروي مي كردند، همراه با آن هايي كه خودش از ساحل دريا آورده بود و همچنين نيروهاي تازه اي كه افسرانش گردآورده بودند، لشكر وي را تشكيل مي دادند.
بدين ترتيب، حالا اسكندر تمام دسته هاي قبايل شرقي را رهبري مي كرد و به هر شيوه اي مسلح بود. پس از اين، اسكندر لنگر از كشتي اش برگرفت و به سمت پايين رود هيداسپ، جايي كه دو رود اكسينس و هيداسپ به هم مي رسيدند، حركت كرد. كل ناوگان دريايي او، اعم از كشتي هاي جنگي و تجاري، هشتصد كشتي را دربر مي گرفت. اسب ها به اضافه ي ساير آذوقه هاي آورده شده به همراه نيروها، نيز بار كشتي شدند.
اينكه چگونه ناوگان اسكندر از رودخانه پايين آمد و در حين پايين آمدن بر چه قبايلي پيروزي يافت، چگونه اسكندر خودش را در ميان ماليان ها (104) به خطر انداخت و زخمي گرديد، سپس از چه طريق پئوكستاس و لئوناتوس در آنجا از او حمايت كردند، همه ي اين ها را من ‍[ آريان ] پيش از اين در تاريخ ديگرم كه به زبان آتيكي [ يوناني ] نوشته شده، نقل كرده ام (105). اثر حاضر، داستان يك سفر دريايي است كه نئارخوس به همراه ناوگان دريايي اش با موفقيت از دهانه ي سند به سمت خليج فارس - كه برخي آن را درياي سرخ مي نامند - آغاز كرد.
بنابه نوشته هاي نئارخوس، اسكندر تمايل زيادي به كشتيراني در دريايي داشت كه از هند تا ايران امتداد مي يافت. اما او علاقه اي به سفر دريايي بلندمدت نداشت و مي ترسيد كه با سرزمين هاي بياباني يا بدون لنگرگاه طبيعي روبه رو شود، يا نتواند آذوقه ي مناسبي تهيه كند. همچنين اين امكان وجود داشت كه تمام ناوگانش از بين برود و اين مسئله دست آوردهاي بزرگش را بسيار لكه دار مي كرد و تمام خوشي هايش را خنثي مي ساخت. با وجود اين، او هنوز هم به انجام كارهاي غيرمعمول و عجيب و غريب تمايل داشت، اما ترديد داشت كه چه فرد شايسته اي را براي انجام نياتش برگزيند و او را براي دلگرم كردن افراد ناوگان دريايي بفرستد، تا آن هايي كه در چنين سفري شركت داشتند احساس نكنند كه كوركورانه به سمت خطرات آشكار فرستاده شده اند.
بنابه گفته ي نئارخوس، اسكندر درباره ي اينكه چه كسي را براي درياسالاري اين ناوگان برگزيند، با او مذاكره كرده است. از ميان افرادي كه يكي پس از ديگري براي اين كار به اسكندر توصيه مي شدند، وي برخي را به اين دليل كه حاضر نبودند به خاطر او خودشان را به خطر بياندازند و برخي را نيز به دليل فقدان جسارت رد كرد. از سايرين هم به خاطر تمايلي كه براي رفتن به خانه داشتند، ايراد گرفت و ردشان كرد. سپس نئارخوس شروع به سخن گفتن مي كند. وي از قول خودش چنين مي گويد: « پادشاها، من رهبري ناوگان دريايي شما را به عهده مي گيرم، باشد كه خداوند، امپراتور را ياري رساند. اگر اين دريا به اندازه ي كافي قابل كشتي راني باشد و نيروي لازم براي حركت كشتي نيز از توان مردان ‍[ ما ] خارج نباشد، من تعهد مي كنم كه كشتي ها و افراد شما را صحيح و سالم به ايران بياورم. » اسكندر درجواب گفت كه اجازه نخواهد داد يكي از دوستانش دست به چنين خطراتي بزند و چنين سختي هايي را تحمل كند.
با وجود اين نئارخوس هنوز هم در تقاضايش مصمم بود و مصرانه از اسكندر خواهش مي كرد. بالاخره اشتياق دروني نئارخوس، اسكندر را واداشت تا او را به عنوان درياسالار كل ناوگان دريايي، يعني آن بخش از ارتش كه مأموريت داشت در اين سفر دريايي به كشتي راني بپردازد، برگزيند. اسكندر با اين انتخاب خواست تا خدمه ي كشتي ها احساس آرامش كنند و مطمئن باشند كه او هرگز نئارخوس را در معرض خطرات آشكار قرار نخواهد داد و بدين ترتيب آن ها نيز كاملاً در سلامت خواهند بود.
تمامي تداركات باشكوه بود؛ كشتي ها تجهيزات مجللي داشتند و فرماندهان كشتي هاي « سه رده اي » نسبت به انجام خدمات مختلف شور و شوق نشان مي دادند. خدمه ي كشتي ها روحيه ي بالايي داشتند، حتي آن ها كه اندكي قبل مردد بودند حالا، هم جسارت يافته بودند و هم نسبت به همه ي امور بسيار اميدوار شده بودند. به علاوه، سهم اين مسئله كه اسكندر خودش شروع به پايين رفتن از سند و بررسي هر دو خروجي، حتي در اقيانوس، كرده بود، در افزايش شور و نشاط عمومي نيروها اندك نبود. اسكندر دستور داده بود تا براي پوزوئيدون (106) و ساير خدايان دريا قرباني كنند و هداياي شاياني نثار دريا گردد. از اين به بعد، آن ها به طور كلي به اقبال فوق العاده بلند اسكندر خوش بين بودند. احساس مي كردند هيچ چيزي وجود ندارد كه او نتواند با آن مبارزه كند و به انجام برساند.
وقتي بادهاي موسمي كه در تمام طول تابستان از سمت اقيانوس به خشكي مي وزند، فروكش كرد انجام سفر دريايي امكان پذير شد و آن ها به دريا زدند. اين ماجرا طبق محاسبه ي آتنيان در روز بيستم از ماه بوئدروميون (107) آغاز شد كه مصادف بود با دوره ي فرمانداري كفيسودوروس (108) در آتن، اما بنابر محاسبه ي مقدونيان و آسيايي ها، اين رويداد در سال يازدهم حكومت اسكندر به وقوع پيوسته است (109). نئارخوس پيش از كشيدن لنگر، براي زئوسِ نجات بخش قرباني كرد و هم چنين يك رقابت ورزشي به راه انداخت. سپس از لنگرگاهشان جدا شدند. پس از يك روز [ كشتي راني ] در رود سند، آن ها نزديك ترعه اي بزرگ لنگر انداختند و در آن جا به مدت دو روز توقف كردند. آن ناحيه استورا (110) ناميده مي شد و از لنگرگاه يكصد استاديا (111) فاصله داشت. در روز سوم‌ آن ها شروع به پيش روي به سمت ترعه اي ديگر كردند كه تا آن جا سي استاديا فاصله داشت. اين ترعه از قبل داراي نمك بود، زيرا آب دريا، به ويژه در هنگام مَد كامل وارد آن مي شد و سپس در هنگام جزر آب باقي مانده در آنجا با آب رودخانه مخلوط مي گرديد. اين امكان كائومارا (112) ناميده مي شد.
آن ها پس از اين بيست استادياي ديگر كشتي راندند و در كوريستيس (113) كه باز هم در كرانه ي رود سند قرار داشت، لنگر انداختند. سپس دوباره شروع به كشتي راني كردند اما زياد پيش نرفتند، زيرا در خروجي رود سند، تپه اي دريايي ديدند كه امواج به شدت بر ساحل آن مي كوبيدند و ساحل نيز خود بسيار ناهموار به نظر مي رسيد. اما بخشي از تپه دريايي آرام تر بود. آن ها كانالي به طول پنج استاديا كندند و هنگامي كه مد دريا صورت گرفت كشتي ها را از طريق آن پايين بردند. سپس آنجا را دور زدند و پس از طي صد و پنجاه استاديا، در جزيره اي ماسه اي به نام كروكالا (114) لنگر انداخته و تمام روز بعد را در آنجا ماندند. در آنجا گونه اي از نژاد هندي با نام آرابيان (115) [ اربي ها ] زندگي مي كردند كه من آريان در كتاب تاريخ مفصلم به آن ها اشاره كرده ام. اينان نامشان را از رودخانه آرابيس (116) [ اربيس ] گرفته اند كه در سرتاسر كشورشان جريان دارد و به دريا مي ريزد. اين رودخانه مرز ميان سرزمين آن ها و اوريتان (117) [ اوريته ها؛ مردم كوه نشين ] را شكل مي دهد. از كروكالا، در امتداد ساحل سمت راست، تپه اي بود كه آن را ايروس (118) مي ناميدند. آن ها در حالي كه جزيره اي با زمين پست در سمت چپشان بود، به سمت جلو پيش رفتند. قرارگرفتن اين جزيره موازي با ساحل، خليج باريكي را ايجاد كرده بود. آن ها در هنگام عبور از اين خليج در بندري با لنگرگاه مناسب توقف كردند. نئارخوس وقتي آن بندر را بزرگ و زيبا يافت، آن جا را « بندرگاه اسكندر » ناميد. در منتهي اليه بندر، جزيره اي در حدود دو استاديا واقع شده بود كه بيباكتا (119) نام داشت. نواحي مجاور آن نيز سانگادا (120) ناميده مي شد. اين جزيره كه به شكل حصاري در برابر دريا بود، خود بندري را به وجود مي آورد. در آنجا بادهاي پر قدرتِ دائمي از سمت اقيانوس مي وزيد. نئارخوس از ترس حمله ي بوميان براي غارت اردوگاه، اطراف آنجا را ديواري سنگي كشيد. او سه روز در آن جا ماند و بنابه گفته هايش، در تمام اين مدت سربازان به صيد صدف هاي خوراكي و ماهي هاي تيغ دار پرداختند. همچنين از آب شور نوشيدند. ماهي هاي آنجا اندازه هاي غيرمعمول داشتند و از آنچه در درياهاي ما يافت مي شود، بزرگتر بودند.
با فرونشستن باد، آن ها لنگر را كشيدند و پس از شصت استاديا كشتي راني، بر روي ساحلي ماسه اي پياده شدند. آنجا « جزيره اي بياباني نزديك ساحل بود كه از آن به جاي موج شكن استفاده كردند و در آن جا لنگر انداختند. اين جزيره دوماي (121) ناميده مي شد. در ساحل، آب وجود نداشت اما بعد از حدود بيست استاديا كه به سمت داخل جزيره پيش رفتند، آب فراواني يافتند.
در روز بعد پس از حدود سيصد استاديا دريانوردي، شب هنگام به سارانگا (122) رسيدند. در ساحل لنگر انداختند و در فاصله ي حدود هشت استاديا از آنجا به آب دست يافتند. سپس به راه خود ادامه دادند و اين بار در ساكالا (123) كه نقطه اي بياباني بود، پياده شدند. سپس راه خود را از ميان دو صخره دنبال كردند. اين صخره ها چنان به هم نزديك بود كه تيغه ي پاروي كشتي ها در هر دو سمت با صخره ها تماس پيدا مي كرد. آن ها پس از حدود سيصد استاديا كشتي راني، در مورونتوبارا (124) توقف كردند. آنجا بندري جادار، مدور، عميق و آرام بود اما مدخلي باريك داشت. در زبان بوميان اين جا را « بندر بانوان » (125) مي نامند، چون كه نخستين فرمانرواي اين ناحيه يك زن بوده است.
سفرنامه ي نئارخوس (بخش نخست)
هنگامي كه به سلامت از ميان صخره ها عبور كردند، با امواج عظيمي روبه رو شدند. دريا به شدت مي غريد و علاوه بر اين به نظر مي رسيد كشتيراني از كناره ها به سمت دريا بسيار مخاطره آميز باشد. در روز بعد آن ها به كشتيراني خود ادامه دادند در حالي كه جزيره اي را در سمت چپ كشتي هايشان داشتند. هرچه بيشتر در دريا پيش مي رفتند به آن ساحلي نزديك تر مي شدند كه گمان مي بردند كانالي حفر شده ميان جزيره و ساحل باشد. تمام اين سفر دريايي در حدود هفتاد استاديا شد. بر روي ساحل پُر بود از درختان ضخيم. همچنين تمام جزيره را جنگلي انبوه پوشانده بود.
نزديك به طلوع خورشيد، آن ها به دليل اين كه مد هنوز پايين نرفته بود، از طريق گذرگاهي باريك و متلاطم جزيره را ترك كردند. هنگامي كه نزديك به صدو بيست استاديا پيش رفتند، در دهانه ي رود اربيس لنگر انداختند. آنجا به واسطه ي اين دهانه، بندر بزرگ و زيبايي بود. اما آب آشاميدني در آن وجود نداشت زيرا دهانه هاي اربيس با آب دريا درمي آميخت. به هر ترتيب بعد از چهل استاديا پيش روي درخشكي، آن ها حفره ي آبي يافتند، از آن نوشيدند و دوباره برگشتند. نزديك بندر، جزيره اي مرتفع و بياباني بود كه در اطراف آن مي شد انواع ماهي و صدف هاي خوراكي به دست آورد. تا اينجا سرزمين اربي ها، كه آخرين هنديان ساكن در اين ناحيه بودند، ادامه داشت. از اين جا به بعد قلمرو اوريته ها آغاز مي شد.
آن ها پس از ترك خروجي هاي رود اربيس، در امتداد ساحلِ قلمرو اوريته ها پيش رفتند و پس از يك سفر دويست استاديايي، در پاگالا (126) و نزديك خليجي شكاف مانند توقف كردند، در حالي كه مي توانستند در همه جاي آن ساحل لنگر بياندازند. خدمه براي يافتن آب از كشتي هايشان بيرون رفتند و پس از اندكي به آب رسيدند. روز بعد با طلوع خورشيد به پيشرويشان ادامه دادند و پس از پشت سر گذاشتن چهارصد و سي استاديا، در هنگام غروب به كابانا (127) رسيدند و در ساحلي بياباني توقف كردند. به دليل امواج ساحلي سهمناكي كه آن ناحيه داشت، كشتي هايشان را دور از كرانه ي دريا نگه داشتند. در اين مرحله از سفر دريايي بود كه باد و بوراني سهمگين از سمت دريا برخاست و در مواجه شدن ناوگان با آن، دو كشتي جنگي و يك قايق پارويي نابود شدند اما چون كشتي ها نزديك به خشكي بود، افراد توانستند شناكنان خود را نجات دهند.
پس از اين ماجرا، در نزديكي هاي نيمه شب دوباره لنگرها را كشيدند تا كوكالا (128)، در فاصله ي حدود دويست استاديايي آنجا پيش رفتند. كشتي ها در [ محوطه اي ] با فضاي باز توقف كردند و لنگر انداختند. نئارخوس پس از پياده كردن خدمه از كشتي، اردويي موقتي در ساحل برپا كرد. بعد از اتمام اين سختي ها و خطراتي كه دريا داشت، آن ها احتياج به كمي استراحت داشتند. [ اما ] براي محافظت در مقابل بوميان، اردوگاهشان را سنگربندي كردند.
در اين جا لئوناتوس كه مسئول عمليات بر عليه اوريته ها بود، آن ها را در يك نبرد بزرگ و به ياري جسارت كساني كه به او ملحق شده بودند، شكست داد. او در حدود ششصد نفر از مأمورين عالي رتبه ي اوريته ها را به قتل رسانيد و از سواره نظام و پياده نظام همراهش پانزده نفر كشته شدند. از ميان سايرين نيز آپولو فانس (129)، ساتراپ گدروزيا (130) كشته شد. اين موضوع را من [ آريان ] در كتاب تاريخ ديگرم نقل كرده ام و همچنين اين كه چگونه لئوناتوس به خاطر اين كار برجسته اش، حتي پيش از مقدونيان، از اسكندر يك نيم تاج زرين جايزه گرفت. به هر ترتيب، در آنجا از قبل و به دستور اسكندر، آذوقه ي غله براي تهيه ي غذاي ارتش جمع آوري شده بود و آن ها نيز جيره ي غذايي ده روز خود را به كشتي بردند. كشتي هايي كه در طول راه آسيب ديده بودند، تعمير شدند. نئارخوس هر كاري كه فكر مي كرد نيروهايش تمايلي را به انجام دادن آن ندارند را به لئوناتوس واگذار كرده بود، خود او نيز نيروي ناوگانش را از ميان سربازان لئوناتوس برگزيده بود.
پس از اين، آن ها بادبان برافراشتند و همراه با بادي مساعد به پيش رفتند. بعد از سپري كردن پانصد استاديا، در يك آبرفت به نام تومروس (131) لنگر انداختند. آن جا در دهانه هاي رودخانه تالابي وجود داشت كه در گودي هاي نزديك ساحل، بوميان در دخمه هايي ساكن شده بودند. كشتي نشينان با ديدن بومي ها شگفت زده شدند. آن ها در امتداد ساحل ايستاده بودند و آمادگي داشتند تا هر كس قصد ورود به خشكي دارد را از آنجا دور كنند. بوميان نيزه هايي به طول حدود شش ذراع همراه خود داشتند. نوك اين نيزه ها از آهن نبود اما سخت كردن رأس نيزه ها به وسيله آتش نيز همان كارآيي نوك هاي آهني را داشت.
تعداد بوميان حدود ششصد نفر بود. نئارخوس وقتي ديد كه آن ها به طور منظم و استواري موضع گرفته اند، به كشتي ها دستور داد تا از تيررس شان دور شوند. هر چند پرتاب نيزه هاي آن ها ممكن بود به ساحل برسد اما [ با اين وجود ] نيزه هاي بوميان، كه نيرومند نيز به نظر مي رسيد، در نبردهاي با فاصله اندك كارايي بالايي داشت و آن ها واهمه ي زيادي از يك پرتاب دسته جمعي نداشتند.
سپس نئارخوس برجسته ترين و سبك اسلحه ترين نيروها را، كه بهترين شناگران نيز محسوب مي شدند، برگرفت و به آن ها دستور داد تا به محض شنيدن فرمان او به شناكردن بپردازند. دستورات چنين بود كه هر شناگري زودتر به پايين رسيد بايد منتظر همرزمش بماند و تا وقتي كه دسته هاي آن ها از سه نفر بيشتر نشده، به بوميان حمله نكنند. سپس فرياد نبرد سر دهند و در دو جهت حمله را آغاز كنند.
پس از اين، گروه اعزامي براي اين عمليات از كشتي ها به درون دريا شيرجه زدند و با شهامت و زرنگي شنا كردند. [ پس از رسيدن به ساحل ] دسته هايشان را به طور منظمي شكل دادند و به صورت يك فالانژ آرايش يافتند. سپس نبردشان را با فرياد براي خداي جنگ آغاز كردند. افرادي كه روي عرشه ي كشتي ها بودند نيز همراه آن ها شروع به فرياد كشيدن كردند و تيرها و سلاح هاي پرتاب شونده شان را به سمت بومي ها رها كردند. بوميان از پرتاب ناگهاني اين سلاح ها و سرعت حمله مبهوت شدند. وقتي با باراني از تير مورد حمله قرار گرفتند، آن ها كه نيمه برهنه بودند، هرگز براي مقاومت درنگ نكردند و پا به فرار گذاشتند. بعضي به هنگام فرار كشته شدند، عده اي هم دستگير شدند، اما برخي ديگر به سمت تپه ها فرار كردند. دستگير شدگان، انسان هايي پُرمو بودند. نه تنها سرشان بلكه بدنشان نيز اين چنين بود. ناخن هايشان بيشتر شبيه به پنجه هاي جانوران بود. ( طبق گزارش ) آن ها از پنجه هاي شان به عنوان ابزار آهني استفاده مي كردند. با اين پنجه ها، ماهي ها را پاره پاره مي كردند و كمتر از انواع چوبِ محكم استفاده مي كردند. هرچيز ديگري را با استفاده از سنگ هاي تيز مي شكافتند و تنها در برابر آهن در مي ماندند. براي لباس از پوست حيوانات استفاده مي كردند، حتي برخي از آن ها پوست هاي ضخيم ماهي هاي بزرگتر را به كار مي بردند.
پس از اين[ ماجرا ]، خدمه، كشتي هايشان را به طرف ساحل راندند و هر آسيبي كه به كشتي ها وارد آمده بود را تعمير كردند. در ششمين روز آن ها به سفر دريايي ادامه دادند و پس از سپري كردن سيصد استاديا به منطقه اي رسيدند كه آخرين نقطه در سرزمين اوريته ها محسوب مي شد، ناحيه اي كه مالانا (132) نام داشت. همچون اوريته ها، ساكنين آنجا نيز درون خشكي و به دور از دريا زندگي مي كردند و همانند هنديان لباس مي پوشيدند و خودشان را نيز شبيه به آن ها براي جنگ مجهز مي كردند، اما لهجه و آداب و رسوم شان متفاوت بود.
طول اين سفر دريايي از نقطه ي آغازين و در امتداد سرزمين اربيس در حدود هزار استاديا بود. ساحل اوريته ها نيز هزار و ششصد استاديا طول داشت. سپس آن ها در طول سرزمين هند كشتي راندند و [ از آن جا ] به سمت بومياني پيش رفتند كه از هنديان دورتر نبودند.

پي نوشت ها :

1- رودي در هند كه با جلوم ( Uhelum ) امروزي، از شعب پنجاب، برابر است.(م)
2- يك واحد پياده نظام سنگين اسلحه. (م)
3- از كتاب هاي موجود در زمينه ي سفردريايي نئارخوس مي توان به اثر زير اشاره كرد:
Tomaschek: Die Kustenfahrt Nearchs, Vien, 1890.
4- Arrian: Anabasis of Alexander, ed. a translat by P. A. Brunt, Loeb Classical Library, Cambridge, Mass, 1976.
5- Arrian: Indica, 17-43,pp. 357-435.
6- Cyprians.
7- كشتي هاي قديمي با سه رديف پارو در هر طرف.
8- Hephaestion.
9- Amyntor.
10- Leonnatus.
11- Eunous.
12- Lysimachus.
13- Agathocles.
14- Asclepiodorus.
15- Timander.
16- Archon.
17- Cleinias.
18- Demonicus.
19- Athenaeus.
20- Archias.
21- Anaxidotus.
22- Ophellas.
23- Seilenus.
24- Timanthes.
25- Pantiades.
26- Pella: زادگاه فيليپ و اسكندر و پايتخت مقدونيان ( جغرافياي استرابو، ترجمه همايون صنعتي زاده، بنياد موقوفات دكتر محمود افشاريزدي، 1382، ص 351 ).
27- Amphipolis.
28- Nearchus.
29- Androtimus.
30- Laomedon.
31- Larichus.
32- Androsthenes.
33- Callistratus.
34- Orestis.
35- Craterus.
36- Alexander.
37- Perdiccas.
38- Orontes.
39- Eordaes.
40- Ptolemaeus.
41- Lagos.
42- Aristonous.
43- Peisaeus.
44- Pydna.
45- Metron.
46- Epicharmus.
47- Nicarchides.
48- Simus.
49- Attalus.
50- Andromenes.
51- Stympha.
52- Peucestas.
53- Mieza.
54- Peithon.
55- Crateuas.
56- Alcomenae.
57- Leonnatus.
58- Antipater.
59- Aegae.
60- Pantauchus.
61- Nicolaus.
62- Aloris.
63- Mylleas.
64- Zoilus.
65- Beroea.
66- Medius.
67- Oxynthemis.
68- Larisa.
69- Eumenes.
70- Hieronymus.
71- Cardia.
72- Critobulus.
73- Plato.
74- Cos.
75- Thoas.
76- Menodorus.
77- Maeander.
78- Mandrogenes.
79- Magnesia.
80- Andron.
81- Cabeleus.
82- Teos.
83- Nicocles.
84- Pasicrates.
85- Soli.
86- Nithaphon.
87- Pnytagoras.
88- Salamis.
89- Bagoas.
90- Pharnuces.
91- Onesicritus.
92- Astypalaea.
93- Euagoras.
94- Eucleon.
95- Corinth.
96- Cretan.
97- Strymon.
98- Poseidon.
99- Amphitrite.
100- Nereids.
101- Acesines.
102- Peltasts ( به نظر مي رسد منظور پرتاب كنندگان نيزه باشند ).
103- Companions.
104- Mallians.
105- منظور كتاب Anabasis of Alexander است. (م)
106- خداي دريا در اساطير يوناني. (م)
107- Boedromion.
108- Cephisodorus.
109- نام يك ماه در اين بين ناپديد شده است. اين تاريخ به احتمال زياد اكتبر 326 پ. م. يا چنان كه دِروي سن مشخص كرده، سپتامبر 325 پ. م. بوده است.
110- Stura.
111- Stade يا Statium انگليسي، جمع Stadia به معني ميدان، ورزشگاه. در يونان باستان واحد درازا را حدود 607 فوتِ انگليسي ( 185 متر )، در مسابقات المپيك 8 / 630 فوت و در آسيا يك سيزدهم فرسنگ يعني 492 تا 783 فوت مي دانستند. (م)
112- Caumara.
113- Corestis.
114- Crocala.
115- Arabeans.
116- Arabis.
117- Oreitans.
118- Irus.
119- Bibacta.
120- Sangade.
121- Domai.
122- Saranga.
123- Sacala.
124- Morontobara.
125- كراچي امروزي (م).
126- Pagala.
127- Cabana.
128- Cocala.
129- Apollophanes.
130- Gadrosia.
131- Tomerus.
132- Malana.

منبع مقاله :
خيرانديش، عبدالرسول؛ تبريزنيا، مجتبي؛ ( 1390 )، پژوهشنامه خليج فارس ( دفتر اول و دوم )، تهران: خانه كتاب، چاپ دوم



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.