نويسنده: محمد يوسفي
اين معجزه ي حضرت ولي عصر (ارواحنا فداه) چيزي است که در بين سني هاي سامرا، با وجود تعصبي که بر مذهب خود دارند، معروف است و مورد تأييد تمام آنهاست و حتي از بس زياد اتفاق افتاده آن را مي شناسند؛ يعني به مجرد ديدن آثار اين معجزه شروع به هلهله و کارهاي ديگري از اين قبيل مي کنند. در اين باره يکي از علماء مورد وثوق و بلکه چند نفر ديگر نقل کرده اند:
شبي در سامرا بوديم. شب از نيمه گذشته بود. ما همگي که شش هفت نفر مي شديم، به حرم عسکريين عليهماالسلام مشرف شديم و هر يک شمعي در دست داشتيم اضافه بر اين که شمع هاي حرم و ضريح نيز روشن بودند. در مقابل ضريح مقدس، مشغول زيارت بوديم که ناگاه لرزه و ترسي در دلمان افتاد طوري که صداي دندان هاي يکديگر را که به هم مي خورد، مي شنيديم. شمع ها يک باره و بدون دليل خاموش شد؛ اما فضاي حرم مطهر مثل روز روشن بود و صداي زن ها را که در خانه هايشان هلهله مي زدند، شنيديم. از طرفي فهميده بوديم وقتي حضرت ولي عصر (ارواحنا فداه) تشريف مي آورند، اين علامات ظاهر مي شود لذا يقين کرديم که آن حضرت به زيارت پدران بزرگوار خود آمده اند. خواستيم خود را به گوشه اي بکشيم و بايستيم؛ ولي حتي زبانمان بند آمده بود و قادر بر تکلم نبوديم و بهت و حيرت و وحشتي عظيم سراسر وجود ما را فراگرفته بود و از شدت لرزيدن و ارتعاش و هول، نزديک بود هلاک شويم.
بالأخره تاب نياورديم و از حرم خارج شديم.
ناقل جريان، قسم خورد که کليدي از آهن در جيب من بود آن را درآوردم و به جاي شمع در دست گرفتم ديدم سر آن کليد، مثل چراغ مشتعل است. باز انگشت خود را به همين شکل گرفتم، ديدم همان اتفاق افتاد.
خلاصه اين که معجزاتي که در اين زمان ظاهر شده زياد است و بيان آنها ممکن نيست. آنچه براي مؤلف اتفاق افتاده، اين است که حاجتي داشتم. در آن مکان مقدس مشغول دعا و تضرع شدم. شب آن حضرت را در خواب ديدم که مرا نوازش فرمودند و وعده ي استجابت دادند. بعد هم به زودي آنچه را خواسته بودم و در خواب وعده داده بودند به من مرحمت فرمودند. (1)
يوسفي، محمد، (1390)، ملاقات با امام زمان عليه السلام در کربلا، قم، خورشيد هدايت، چاپ دوم
شبي در سامرا بوديم. شب از نيمه گذشته بود. ما همگي که شش هفت نفر مي شديم، به حرم عسکريين عليهماالسلام مشرف شديم و هر يک شمعي در دست داشتيم اضافه بر اين که شمع هاي حرم و ضريح نيز روشن بودند. در مقابل ضريح مقدس، مشغول زيارت بوديم که ناگاه لرزه و ترسي در دلمان افتاد طوري که صداي دندان هاي يکديگر را که به هم مي خورد، مي شنيديم. شمع ها يک باره و بدون دليل خاموش شد؛ اما فضاي حرم مطهر مثل روز روشن بود و صداي زن ها را که در خانه هايشان هلهله مي زدند، شنيديم. از طرفي فهميده بوديم وقتي حضرت ولي عصر (ارواحنا فداه) تشريف مي آورند، اين علامات ظاهر مي شود لذا يقين کرديم که آن حضرت به زيارت پدران بزرگوار خود آمده اند. خواستيم خود را به گوشه اي بکشيم و بايستيم؛ ولي حتي زبانمان بند آمده بود و قادر بر تکلم نبوديم و بهت و حيرت و وحشتي عظيم سراسر وجود ما را فراگرفته بود و از شدت لرزيدن و ارتعاش و هول، نزديک بود هلاک شويم.
بالأخره تاب نياورديم و از حرم خارج شديم.
ناقل جريان، قسم خورد که کليدي از آهن در جيب من بود آن را درآوردم و به جاي شمع در دست گرفتم ديدم سر آن کليد، مثل چراغ مشتعل است. باز انگشت خود را به همين شکل گرفتم، ديدم همان اتفاق افتاد.
خلاصه اين که معجزاتي که در اين زمان ظاهر شده زياد است و بيان آنها ممکن نيست. آنچه براي مؤلف اتفاق افتاده، اين است که حاجتي داشتم. در آن مکان مقدس مشغول دعا و تضرع شدم. شب آن حضرت را در خواب ديدم که مرا نوازش فرمودند و وعده ي استجابت دادند. بعد هم به زودي آنچه را خواسته بودم و در خواب وعده داده بودند به من مرحمت فرمودند. (1)
پي نوشت :
1. کمال الدين، ج 2، ص 150، س 30 و همان، ج 1، ص 453.
منبع مقاله :يوسفي، محمد، (1390)، ملاقات با امام زمان عليه السلام در کربلا، قم، خورشيد هدايت، چاپ دوم