تفسير القرآن و هوالهدي و الفرقان

درباره ي تفسير سيد احمدخان

سيد احمدخان بن محمد متقي خان در سال 1828 م برابر با 1232 ق در دهلي به دنيا آمد. يک چند به عنوان بايگان در دادگاه جنايي حکومت استعمارگر انگليسي در هند، به خدمت مشغول شد. در يک شورش انقلابي که هنديان به جان
يکشنبه، 2 شهريور 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
درباره ي تفسير سيد احمدخان
 درباره ي تفسير سيد احمدخان

 

نويسنده: بهاء الدين خرمشاهي





 

تفسير القرآن و هوالهدي و الفرقان
سيد احمدخان بن محمد متقي خان در سال 1828 م برابر با 1232 ق در دهلي به دنيا آمد. يک چند به عنوان بايگان در دادگاه جنايي حکومت استعمارگر انگليسي در هند، به خدمت مشغول شد. در يک شورش انقلابي که هنديان به جان انگليسيها افتادند در خاموش کردن مسالمت آميز آن شورش به نفع انگليسيها کوشيد. البته از رعايت نفع و رفاه حال مسلمانان هند نيز هرگز غافل نبود. به خاطر اين خدمت و تلقي محترمانه اي که از انگليسها داشت، به اخذ مقرري سالانه و سپس دريافت لقب « سر » ( شواليه ) از دولت انگليس نايل شد. در پنجاه و دو سالگي که دو فرزندش را براي ادامه ي تحصيلات به انگلستان برد، اين سفر و از نزديک ديدن ترقيات شگرف اروپاييها، انديشه ي او را در مهم شمردن تعليم و تربيت ريشه دارتر کرد. در بازگشت يک انجمن علمي و ادبي و يک دانشگاه به سبک دانشگاههاي اروپايي در عليگره تأسيس کرد و با مخالفت بسياري روبه رو شد. ولي اقدام او يک گام اصلاحي قابل توجه بود و بر محور آن دانشگاه و فارغ التحصيلان آن، يک گرايش فکري پيشتاز پديد آمد.
ديگر از اقدامات او، برقراري يک کنگره ي سالانه با شرکت زعماي هند بود که خود به مدت پنج سال متوالي رياست آن را عهده دار بود. در اين کنگره، همياري بين مسمانان و همفکري در راه اصلاح دين و دنياي آنان، محور اصلي بحثها بود. (1) آراء و عقايد بديع و غالباً بدعت آميز سيد احمدخان و تأويل وحي و معجزه و دعا و چون و چرا در بسياري از مباني اسلام از کتاب و سنت و تأويلات دليل تراشانه و خردپردازانه از اصول و فروع دين بعمل آوردن، بسياري از مسلمانان سخت کيش و درست اعتقاد را به مخالفت با او واداشته بود. معروفترين حريف مخالف سيد احمدخان، سيد جمال الدين اسدآبادي بود که در ايام تبعيدش به هند با سيد احمد و مقالات او مواجه شده بود، و او را دهري مي خواند، و در رد افکار بدعت آميز و بي محاباي او به زبان و قلم مي کوشيد.
گرايش و نگرش سياسي و بسيار محافظه کارانه ي سيد احمدخان، متناقض و بي انسجام بود. از يک سو با عزمي جزم از کشيده شدن به عرصه ي سياست پرهيز داشت و شعار او « آموزش، آموزش، آموزش » بود و اين عزم او به کناره گرفتن از نهضتهاي سياسي غالباً مورد سوء تعبير و تمسخر واقع شده و نشانه ي ارتجاع او قلمداد شده است. از سوي ديگر در اين ترديد نيست که سيد احمدخان، دست آموز سياست مزورانه ي انگليس بوده است. توصيه ي سياسي مهم و مترقي سيد احمدخان اين بود که مانع از حل شدن جامعه ي مسلمانان در ناسيوناليسم هندو بشود که سرانجام به انقسام شبه قاره ي هند، به دو منطقه ي هندو و مسلمان نشين منتهي شد.
به عقيده ي او جامعه ي اسلامي نمي تواند با فدا کردن هويت تاريخي خود در محراب ناسيوناليسم که هيچ گونه تعلق خاطر به آن ندارد، سر وفاق داشته باشد. رايج ترين ترجيع بند نطقها و نوشته هاي سيد احمدخان اين بود که مي گفت: « مسلمانان با تمسک به ذيل اسلام، خود يک امت واحده اند » اما اين تمسک به ذيل اسلام، در عمل سر از توسل به صدر انگليس درمي آورد. تصور نمي رود که عنوان پرافتخار « سر » ( شواليه ) از انگليسيها که در سال 1305 ق / 1888 م به سيد احمدخان دادند، در جهت تحکيم مباني اسلام و تحقق امت واحده ي اسلامي بوده باشد.

شمه اي از عقايد و افکار سيد احمدخان (2)

مي توان گفت نگرش سيد احمدخان شباهت تام و تمامي به فيلسوفان يا روشنفکران ديندار عصر عقل يا روشنفکران قرن هجدهمي اروپا داشت که غالباً دئيست ( قائل به وجود خدا، با ايماني که تابع عقل است، نه وحي و دين ) بودند. به تعبير ديگر او، يک اصالت عقلي اصالت علم گرا است.
سيد احمدخان که اوج گرايي کار و بار علم و حضيض گرايي کار و بار دين را در اروپاي معاصر خود از دور و نزديک ديده و شنيده و خوانده بود، گويي به اين نتيجه رسيده بود که چاره از دو بيرون نيست: يا بايد دست از دين شست يا بايد عقل گرا و علم گرا شد و حتي المقدور براي تبيين و توجيه اصول و فروع شريعت، از عقل و علم دليل آورد و هر آنچه را که در پيمانه ي اين دو نمي گنجد منکر شد، يا اگر ممکن باشد تأويل کرد. مي توان گفت که سيد احمدخان معتقد و مطمئن بود که حقيقت و حقانيت اسلام ابدي است ولي اين حقانيت و ابديت فقط به شرط تعبير روزپسند و انطباق مداوم حقايق دين با دقايق علم و معرفت، و عقل و منطق، قابل حصول است و به شرط اين انطباق، وي تعارض و تضادي بين عقل و وحي يا علم و دين نمي ديد. يعني در واقع همه ي تعارضها را به نفع علم و عقل و به زيان دين و وحي حل کرده بود.
به نظر سر سيد احمدخان، تفاوت کيفي اي بين عقل و وحي وجود ندارد. سيد احمد خان اين نظر متکلمان را به کلي رد مي کند که به مرتبه ي نبوت رسيدن انبيا را صرفاً موکول به اراده و مشيت خداوند مي دانند. به عقيده ي او، نبوت يک ملکه ي طبيعي خاص، نظير ساير قواي بشري است که به هنگام اقتضاي وقت و محيط شکوفا مي شود، چنان که ميوه و گل درختان به موقع خويش مي شکفند و مي رسند. همچنين تعبير عرفي نزول وحي را نيز رد مي کند. به عقيده ي او هيچ ميانجي اي ميان خداوند و پيامبر نيست. در واقع او ابتدا، وحي و نزول وحي را مکانيکي مي کند و سپس اين تعبير مکانيکي را رد مي کند. و آن را با شاه و ايلچي، تمثيل و قياس مي کند که آسان تر بتوان رد کرد. به نظر او پيامبر، يعني پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) وحي را مستقيماً از خداوند دريافت مي کند. جبرئيل في الواقع جلوه ي مجازي و کنايي قوه يا ملکه ي پيامبري است. به نظر او، وحي چيزي نيست که از بيرون به پيامبر برسد، بلکه همانا فعاليت عقل الوهي در نفس و عقل قدسي بشري او است. در واقع وحي، بازتاب ژرفناي درون انسان است به هنگام تماس با حق، و حقيقتي است که با آن مي زيد، مي جنبد، و به کمک آن موجوديت مي يابد. سيد احمدخان براي تأييد اين نظريه، به اين واقعيت که قرآن نه به يکباره بلکه بتدريج و تنجيم، و اقتضاي موقعيت بر پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نازل شده استناد مي کرد.
وي معتقد بود که قوه ي نبوت بدون استثنا و تبعيض در همه ي انسانها هست، اگرچه ممکن است درجاتش فرق داشته باشد. همه ي انسانها در معرض وحي و الهام الهي واقعند. کنه وجود و ژرفناي دل آدمي هميشه در معرض نداي معنوي يا روحاني اي هست و به همين جهت است که انسان مي تواند از ميان حجابهاي طبيعت، راه خود را به سوي خداوند بگشايد.
سيد احمدخان در نتيجه ي همين بينش دئيستي ( = خداشناسانه ي طبيعي ) اش از ذات خداوند و ارتباط او با جهان بود که امکان وقوع معجزه و تأثير دعا را انکار مي کرد. او معجزه را به عنوان نقض يا خرق قوانين طبيعت نمي پذيرد چرا که به قول و قرار و وعده ي عملي خداوند است که آن را چنان که هست و رخ مي دهد مقرر داشته است. اگر بگوييم فلان رخداد طبيعي به نحو ديگري رخ خواهد داد خداوند را متهم به خلف وعده کرده ايم که جايز نيست. همچنين مي گفت من معجزات را نه از آن جهت که خلاف عقل است انکار مي کنم، بلکه از اين جهت که قرآن، وقوع حوادث يا واقعه هايي را که برخلاف قوانين و نواميس طبيعي يا جريان عادي امور و اشيا باشند تأييد نمي کند.
سيد احمدخان با همين شيوه، تأثير دعا را نيز به آن صورت که عرف مؤمنان قايل است رد مي کند. قوانين طبيعت، تخطي ناپذير است و هيچ چيز نمي تواند آنها را تغيير دهد. حتي خداوند هم نمي تواند برخلاف آنها، کاري صورت دهد. به عقيده ي او فايده ي دعا را نبايد با استجابت يا رد آن از جانب خداوند سنجيد، چه اصولاً چنين رد و قبولي معني ندارد، بلکه تأثير آن همانا اثر روحي است که بر اشخاص وارد شده و رنج و اضطرابهاي ناشي از وقايع ناگوار زندگي صاحب دعا را تخفيف مي دهد. تلقي سيد احمدخان از دعا، نه با ادب شرع و نه با وجدان ديني سازگار است. چه نيايش، اعم از اينکه مستجاب شود يا نشود، روح همه ي اديان بويژه اسلام است. در قرآن داريم: قل مايعبؤابکم ربي لولا دعاؤکم ( اگر دعايتان نباشد، چه ارج نهد خداوند شما را. آيه ي آخر سوره ي فرقان ). استجابت دعا را نيز با هر تعبيري که داشته باشد به صورت وقايع واقعي و محسوس و مشهود، در طول تاريخ اديان، هزاران هزار نفر شهادت داده اند. موارد عدم استجابت مهم نيست و ناقض موارد استجابت، و حکم کلي نمي شود.
سيد احمدخان کوشيده است که ظهور انسان را بر روي خاک به عنوان واقعه اي ويژه در طي يک روند تکامل طولاني و سخت کوشانه توجيه کند، اگرچه خداوند را سلسله جنبان اين روند مي داند که کلمه ي خلاقه ي « کن » را ادا کرده است. اين قول به آراي مصلحان ديگر هم از جمله طنطاوي جوهري و آيت الله طالقاني نزديک است و قبولش مستلزم انکار ضروريات يا ترک اولاي شرعي نيست.
کلمه ي ملک ( فرشته ) به نظر او، بيانگر قدرت بي منتهاي خداوند و همانا قواي طبيعي، نظير آب و باد و ابر است. چنان که تصريحاً مي گويد: صلابت کوهها، رواني آب، نيروي رشد گياهان، قوه ي جذب و دفع الکتريسيته، و خلاصه همه ي نيروهايي که ما در اشياي گوناگون جهان جلوه گر مي يابيم با کلمه ي ملک بيان شده است. به همين ترتيب شيطان به نظر او موجودي نيست که وجود خارجي و موجوديتي بيرون از ما داشته باشد، بلکه نشانگر قواي شريره ي موجود در جهان است.
سيد احمدخان وجود روح را باور دارد و آن را جاويد مي داند و به معاد جسماني - روحاني معتقد است اما بهشت و دوزخ را که در قرآن با تعابير محسوس و مادي بيان شده، صرفاً استعاره و تمثيل از احوال روحي در حيات اخروي مي داند. به نظر او محال است حقيقت چيزهاي ماوراي حسي با کلمات بيان شود، حتي اگر آن کلمات، کلام الهي باشد.
سيد احمدخان مدافع اين نظر بود که باب اجتهاد بايد به روي کساني که صاحب صلاحيت اند باز باشد چرا که از اين طريق مي توان مسائل مستحدث عرفي و شرعي را با رعايت شرايط زمانه، بازانديشي کرد و تفسير و برداشت تازه اي از آنها بعمل آورد.
وي حديث يعني سنت را به عنوان يک منبع موثق و يکي از ادله ي استنباط احکام نمي پذيرفت و عندالاقتضا فقط احاديثي را که با روح و نص قرآن موافق بود قبول داشت. چنان که به قول ابن تيميه اشاره مي کرد که مي گويد: صحيح منقول با صريح معقول موافقت دارد. همچنين بين احاديثي که با شرعيات و احکام تشريعي سر و کار دارد، و احاديث ديگر فرق مي گذاشت و اين دسته از احاديث را لازم الاتباع نمي دانست.
سيد احمدخان از هيچ يک از تفاسير متعددي که بر قرآن نوشته اند خشنود نبود و آنها را آکنده از افسانه هاي موهوم و شرح و وصف معجزات ادعايي مي دانست و به بسياري از مفسران قديم ايراد مي گرفت که در تفسير قصص فقط به بعضي وقايع تاريخي اشاره مي کرده اند که فهم آن آيات منوط به شناخت آن وقايع است. در نتيجه اعتبار و اطلاق کلي و ابدي آيات قرآن را در پاي محراب تحقيقات و تتبعات متکلفانه ي تاريخي قرباني مي کردند. نيز به نظر او تفسير قرآن بر پايه ي احاديث که خود قطعيت صدور و حجيت آنها مسلم نيست، بهترين شيوه ي رهيافت به اين کتاب مقدس نيست.

تفسير سيد احمدخان

تفسير سيد احمدخان، تفسير القرآن و الفرقان نام دارد که 16 سوره ي اول قرآن (تا سوره ي نحل) را دربر مي گيرد.
بالژون در کتاب خود که تاريخ تحليل تفسير از 1880 تا 1960 و در واقع به گفته ي خودش تکمله اي بر اثر معروف گلدزيهر به نام مذاهب التفسير الاسلامي ( ترجمه به عربي از عبدالحليم النجار، مصر، مکتبة الخانجي، 1955 ) است تفسير سيد احمدخان را سرآغاز واقعي و آگاهانه ي تفسير نويسي قرآن مي شمارد. (3) سيد احمدخان راجع به تفاسير قدما و دلايل روي آوردن به تفسير و روش و نگرش تفسيرنويسي خود چنين مي گويد:
... من در ايامي که براي بيداري مسلمانان مجاهدت مي کردم و به بسط و نشر علوم جديده مي پرداختم قهراً بدين خيال افتادم که ببينم آيا حقيقتاً اين علوم همان طور که مي گويند مخالف با ديانت اسلام و قرآن است؟ بالأخره ( براي اينکه تحقيقاً به اين نکته راه يافته باشم) مدتها صرف وقت کرده، کتب تفاسير را تا آنجايي که مقدورم بود بررسي کرده و از مطالب آنها آگاه شدم و حقيقت اين است که من در پايان امر به استثناي يک رشته مطالبي که مربوط به علم است چيزي در اين کتب نيافتم مگر يک رشته روايات ضعيف و موضوع يا قصه هاي بي اساس که ( اغلب ) از سرچشمه ي يهود و قصص آنها آب گرفته اند. سپس من به کتب اصول تفسير مراجعه کرده مدتي به مطالعه و بررسي آنها پرداختم که شايد در اين کتب، اصولي که مأخذ آن قرآن باشد و يا يک اصل که نشود در آن خدشه نمود به دست بياورم ولي مع التأسف در آن کتب هم جز بيان اقسام علوم مندرجه در قرآن يا از مباحث متعلقه به الفاظ و بيان و اختلاف تفاسير، خاصه راجع به مکي و مدني و صيفي و شتابي، يومي و ليلي بودن آيات و حروف و کلمات آن يا بحث از مجاز و مانند آن چيزي به نظرم نيامد که بشود از آن، مشکلاتي را که در پيش است حل نمود. من در آخر به مطالعه و بررسي خود قرآن مجيد پرداخته مدتي در اطراف آن بناي غور و خوض را گذاشتم و گفتم که ( به مفاد آفتاب آمد دليل آفتاب ) بايد از خود قرآن فهميد که نظامات آن روي چه اصولي قرار گرفته است تا بعد از چندي به توفيقات الهي پي به اين نکته برده و تحقيقاً دانستم که اسلام مطابق اصول مستخرجه از قرآن هيچ نوع مخالفتي با هيچ يک از رشته هاي علوم جديد ندارد و اينک براستي مي گويم که من شاگرد دبستان قرآن عظيمم... (4)
در مقدمه و متن تفسير سيد احمدخان به چنان علم زدگيها و خرق اجماعها و انکار ضرورتها برمي خوريم که به خيال خودش به ضرب آنها از قرآن خرافت زدايي کرده و آن را به زيور علم و عقل اواخر قرن نوزدهم آراسته است. ساده ترين تفسير به رأي غير مجاز و خارق اجماع سر سيد احمدخان اين است:
وحي آن را گويند که از خدا به پيغمبر القا مي شود و اما آن چگونه القا مي شود؟ قدماي مفسرين شرحي که در بيان آن نگاشته اند قابل قبول نيست چه آنها خدا و رسول را مانند يک سلطان و وزير و وحي را به مثابه ي کلام يا حکم و يا پيغام آن سلطان تصور نموده اند که به وزيرش ابلاغ مي کند و نيز جبرئيل يک فرشته ي مجسم را يکنفر ايلچي يا پيغام رسان بين پادشاه که خدا باشد و وزير يعني رسول او قرار داده اند. (5)
بعد قول يکي از بزرگترين متکلمان اسلام و مفسران قرآن امام فخر رازي را طرح و جرح مي کند و مي گويد امثال اين قولهاست که « در عصر حاضر يک عده به آن مي خندند و قرآن و مذهب اسلام را ( عياذاً بالله ) مثل همان تقرير و بيان، جزو موهومات خيال مي کنند ». سپس در دنباله ي کلام سر سويداي دل خود را چنين آشکار مي سازد:
بايد دانست که رابطه ي بين خدا و شخص نبي، همين ملکه ي قدسي نبوت است که آن را ناموس اکبر و به اصطلاح شرع، جبرئيل مي نامند. آري، قلب پاک نبي است که آينه ي سراپانماي حق و مظهر تجليات رباني مي باشد و همان قلب نوراني او ايلچي يا قاصدي است که پيغام نزد خدا مي برد و پيغام از خدا گرفته برمي گردد [ در واقع سيد احمدخان مي خواهد بگويد اين پيغمبر است که به خدا، وحي مي فرستد ]. و اين همان شيء مجسمي است که اصوات کلمات خدا از آن خارج مي گردد و همان خودگوشي است که کلام بي حرف و صوت خدا را مي شنود، از خود دل او که عرش الهي است وحي، مانند فواره جوشش مي کند و بعد بر خود او نازل مي گردد، در آينه ي دلش عکس آن مي افتد که خودش آن را الهام مي گويد، از بيرون کسي صدا نمي کند بلکه خود ( که در آن حين به تمام معني، فاني در حق است ) از سويداي قلبش صدا مي کند و خودش هم سخن مي گويد: و ما ينطق عن الهوي ان هو الا وحي يوحي.
بر يک چنين دلي واردات و حالاتي مي گذرد و آن هم به مقتضاي فطرت انساني و تمام آن پايبند قانون لايتخلف و ناموس فطرتي مي باشد که خدا خود در انسان قرار داده است. او کلام نفسي خود را طوري با گوشهاي ظاهري مي شنود که گويي با او کسي سخن مي گويد و نيز با چشمان ظاهري، طوري خود را مشاهده مي کند که مثل اينکه کسي جلوي او ايستاده است. (6)
سيد احمدخان چه ميان بر سنگلاخي براي رسيدن به مقصد خود که به اصطلاح رازگشايي و ماوراءالطبيعه زدايي از وحي است، انتخاب کرده است. معجون او، آميزه اي از اصطلاحات هضم نشده ي عرفان و دليل تراشيهاي مستشرق پسندانه است. اگر بعضي تعارفات ظاهري را از تعبير او کنار بگذاريم اين وحي با الهامات عادي بشري از آنگونه که مثلاً به حافظ و مولوي دست مي داده، چه فرقي دارد؟ و اين سيد احمدخان همان کسي است که در مقدمه ي تفسيرش مي گويد:
و اما اينکه بعضي ها گفته اند که بر پيغمبر، صرف معاني و مضامين قرآن القا شده ليکن الفاظ و عبارات آن از خود آن حضرت است که در زبان عربي که زبان خودش بوده بيان فرموده است، من جداً با آن مخالف مي باشم... شاه ولي الله در زير عنوان تدلي مي گويد که قرآن فقط مضامين و معاني آن بر قلب پيغمبر نازل شده و بعد خودش آنها را در مقام تعليم و تفهيم عباد چون زبانش عربي بود بدين عبارات و الفاظ بيان فرموده است. ولي اين قول فاضل مشاراليه مخالف با نقل و عقل هر دو هست چه اولاً در خود قرآن درج است که وَ إِنَّهُ لَتَنْزِيلُ رَبِّ الْعَالَمِينَ‌ * نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ‌* عَلَى قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ‌* بِلِسَانٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ‌ ( سوره ي شعرا، 192-194 ) و مورد ديگر فرموده است: إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِيّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ‌ ( سوره ي يوسف، آيه ي 2 ) و از اين ظاهر و هويداست که نزول قرآن بر قلب آن حضرت در زبان عربي بوده است نه اينکه صرف معاني بر وي القا شده و قوالب و الفاظ از خود آن حضرت باشد. (7)
واقعاً منطق غريبي است. گويي سيد احمدخان مي خواهد بگويد افترا و تأويلات پيچاپيچ افتراگونه، بايد صددرصد باشد و اگر کمتر باشد ( مثل قول شاه ولي الله دهلوي ) قبول نيست. باز هم جالب توجه است که سيد احمدخان با تأويل خودش، وحي و فرستنده و گيرنده ي وحي را در قلب پيغمبر قرار مي دهد يعني تمامي زمام وحي را در دست يا در دل او مي گذارد و بعد گويي براي تزيين قول خويش و بي آنکه عمق و اهميت و حاق معناي آيه را دريابد مي آورد: و ما ينطق عن الهوي.
بحث فني تر هم مي توان کرد: در همان سه آيه اي که از سوره ي شعرا نقل کرده است و خواسته با آن جواب شاه ولي الله را بدهد در واقع جواب خودش را هم داده است به اين شرح که طبق صريح آن آيات: « وَ إِنَّهُ لَتَنْزِيلُ رَبِّ الْعَالَمِينَ‌ * نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ‌* عَلَى قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنْذِرِينَ‌ » ( طبق ترجمه ي مرحوم قمشه اي: و اين قرآن به حقيقت از جانب خدا نازل شده. جبرئيل روح الامين ( فرشته ي بزرگ خدا ) نازل گردانيد. و آن را بر قلب تو فرود آورده تا به حکمت و اندرزهاي آن خلق را متذکر ساخته و از عقاب خدا بترساني ). در دلالت آيه بر وجود خارجي روح الامين ترديدي باقي نيست. چه نزل فعل لازم است و با « به » متعدي شده است. يعني نازل کرد آن را، و فاعلش روح الامين است، از سراپاي اين آيه و بلکه هر سه آيه برمي آيد که روح الامين وجود مستقل دارد. اگر قرار بود وحي، خطور خاطرات و الهام وار باشد، چنان که سيد احمدخان مي گويد، در اين صورت بايد روح الامين، قلب يا حافظه يا شعور ناخودآگاه يا به قول سيد احمد خان ملکه ي قدسي نبوت باشد. حال آنکه فريقين اجماع کرده اند که روح الامين يعني جبرئيل. اين هم اجماعي فريقين است که جبرئيل هرکه يا هرچه باشد - غير از حضرت پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) است.
اينک به يکي از تعابير خارق اجماع او اشاره مي کنيم. سيد احمدخان در تفسير آيه ي 25، از سوره ي بقره: وَ بَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ مي گويد:
بهشت را خداوند به طور تشبيه به کيفيت يک رشته ملائمات و لذايذ طبيعي نفساني بيان فرموده و نيز مصائب و آلام دوزخ را به سوختن در آتش، نوشيدن حميم، خوردن زقوم و مانند آن تمثيل نموده تا در دل انسان اين خيال پيدا بشود و بداند که در آن جا، لذت و حظي بس عالي و نيز عذابي بس شديد و سخت وجود دارد، بلکه لذت و المي که در آخرت هست ابداً طرف نسبت به لذت و الم دنيا نيست، و اين محض اينکه در انسان خاطره ي يک لذت خيلي شديد پيدا بشود خداوند در چنين پيرايه اي ذکر فرموده است. آري يک پيرايه اي که مي تواند انسان بوسيله ي آن، چنين لذت و المي را بخاطر بگذراند...
علماي اسلام رحمت الله عليهم اجمعين ( که بواسطه ي رقت قلبي خود و توجه الي الله و نيز بر اثر خوف و رجاء، هيچ وقت جرئت نمي کردند که اصل حقيقت را بيان کنند ) طريقه اي که اختيار کردند اين بوده که آنچه از ظواهر الفاظ مستفاد مي شود، در مقابل آن سر تسليم خم نموده و حقيقت و مقصود آن را به علم خدا واگذار کنند و بدين واسطه آن بزرگان همه ي اين آيات را محمول بر ظاهر دانسته و تمام ظواهر آن را مسلم انگاشته اند. در صورتي که احدي نمي تواند آنها را قبول نمايد. به علاوه اين مفاهيم ظاهري، همان طور که مخالف با عقل و منافي با مقصود اصلي باني اسلام است، به حقانيت و عظمت و تقدس مذهب نيز صدمه و لطمه ي زيادي وارد مي سازد... (8)
براي اينکه در حسن ظن و اسلام پناهي و حقيقت خواهي سر سيد احمدخان شکي باقي نماند بايد گفت که ايشان به کمتر اصل ضروري از ضروريات اسلام است که با عقل غرب زده ي خود حمله نياورده باشد. از انکار وجود نسخ در قرآن گرفته تا امکان معجزه براي همه ي انبيا و نيز پيامبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) و انکار استجابت يا اجابت دعا و واقعي بودن بهشت و دوزخ و حقيقت اصالت وحي و نظاير آن. وليکن آنجا که پاي ديانت مسيح (عليه السّلام)، که مذهب مختار مخدومان استعمارگر اوست، به ميان مي آيد تفسيري خوش آب و رنگ و توجيه گرانه بر کتاب مقدس مي نگارد و براي آنکه از شرط خدمتگزاري هيچ فرونگذاشته باشد، صريحاً در مقدمه ي همين تفسير قرآن مورد بحثش مي گويد: « من اين را باور نمي کنم که يهود و نصاري، کتب مقدسه ي خودشان را تحريف کرده باشند ». (9)
باري اگر قرار باشد به رد آرا و عقايد سيد احمدخان - که ظاهراً و به خيالِ خود به قصد خرافه زدايي از اسلام پيش گرفته و باطناً در سراشيب خرافات مدرن لغزيده - بپردازيم، از ادامه ي بحث باز خواهيم ماند.

نظر سيد جمال الدين اسدآبادي درباره ي اين تفسير

جمال الدين اسدآبادي که به قولي رساله ي نيچريه ( =دهريه ) را در رد آرا و عقايد سر سيد احمدخان نوشته است مقاله ي بسيار پرباري در نقد تفسير او دارد که به نام « تفسير مفسر » در شماره ي 6 مجله ي شرق، و شماره ي 9، سال دوم مجله ي ايرانشهر و نيز در مجموعه مقالات جماليه به طبع رسيده است و ذيلاً بخشي از آن را نقل مي کنيم:
چون تفسير به نظر گذشت ديدم که به هيچ وجه اين مفسر از اين امور، کلمه اي سخن در ميان نياورده است و کلامي در سياست الهيه نرانده است، و به هيچ گونه متعرض بيان اخلاق قرآنيه نشده است، و هيچ يک از آن حکم جليه را که باعث تنوير عقول عرب و تطهير نفوس ايشان گرديد ذکر ننموده است بلکه آن آياتي که متعلق به سياست الهيه است و متکفل بيان اخلاق فاضله و عادات حسنه و معدل معاشرت منزليه و مدنيه و سبب تنوير عقول مي باشد همه را بلاتفسير گذاشته است. فقط در ابتداي تفسير خود، چند سخنان در معني سوره و آيه و حروف مقطعه ي اوايل سور رانده است و پس از آن همت خود را بر اين گماشته است که هر آيه اي که در آن، ذکري از ملک و يا جن و يا روح الامين و يا وحي و يا جنت و يا نار و يا معجزه اي که از معجزات انبيا (عليهم السّلام) مي رود آن آيه را از ظاهر خود برآورده به تأويلات بارده ي زنديقهاي قرون سابقه ي مسلمانان تأويل نمايد.

پي‌نوشت‌ها:

1. براي اطلاع بيشتر از زندگي سيد احمدخان احمد امين، زعماء الاصلاح في العصر الحديث ( القاهرة، مکتبة النهضة المصرية، 1965، صص 120-138 ).
2. در نگارش اين بخش، از دو فصل کتاب تاريخ فلسفه ي اسلام، ويراسته ي م.م. شريف سود جسته ايم.
3. Johannes Marinus Simon Baljon, Modern Muslim Koran Interpretation 1880-1960 (Leiden, Brill, 1961).
4. سيد احمدخان هندي، تفسير القرآن و هوالهدي و الفرقان، ترجمه ي سيد محمدتقي فخر داعي گيلاني، جلد اول ( تهران، علمي، بي تا )، صفحات ي - يا.
5. همان اثر، صص 31-32.
6. همان اثر، ص 35.
7. همان اثر، صفحات يب - يج.
8. همان اثر، صص 46-47. مشخص کردن کلمات و عبارات از نگارنده ي اين سطور است.
9. همان اثر، ص 5.

منبع مقاله :
خرمشاهي، بهاء الدين؛ (1389 )، قرآن پژوهي (1)، تهران: شرکت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ چهارم.



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
موارد بیشتر برای شما
تعجب مجری شبکه منوتو از قدرت نیروهای ویژه حزب الله!
play_arrow
تعجب مجری شبکه منوتو از قدرت نیروهای ویژه حزب الله!
حمله جنگنده های رژیم صهیونیستی به محله اللیلاکی
play_arrow
حمله جنگنده های رژیم صهیونیستی به محله اللیلاکی
شعار مردم بعد از تجمع در میدان فلسطین در واکنش به اتفاقات لبنان: انتقام انتقام!
play_arrow
شعار مردم بعد از تجمع در میدان فلسطین در واکنش به اتفاقات لبنان: انتقام انتقام!
ارتباط مستقیم شبکه سه با لبنان / خبرنگار شبکه سه روی آنتن تلویزیون: اگر سیدحسن نصرالله شهید شده باشد...
play_arrow
ارتباط مستقیم شبکه سه با لبنان / خبرنگار شبکه سه روی آنتن تلویزیون: اگر سیدحسن نصرالله شهید شده باشد...
واکنش آنتونی بلینکن وزیرخارجه ‎آمریکا به اتفاقات ساعات اخیر در لبنان
play_arrow
واکنش آنتونی بلینکن وزیرخارجه ‎آمریکا به اتفاقات ساعات اخیر در لبنان
ضامن سلامت حرکت ملت ایران
play_arrow
ضامن سلامت حرکت ملت ایران
آب خوردن عجیب رییس شورای ریاستی انتقالی هائیتی هنگام سخنرانی در سازمان ملل!
play_arrow
آب خوردن عجیب رییس شورای ریاستی انتقالی هائیتی هنگام سخنرانی در سازمان ملل!
برجام و FATF پوشش‌هایی برای جاسوسی
play_arrow
برجام و FATF پوشش‌هایی برای جاسوسی
نتانیاهو در سازمان ملل باز هم تابلو و نقشه از ایران به نمایش گذاشت!
play_arrow
نتانیاهو در سازمان ملل باز هم تابلو و نقشه از ایران به نمایش گذاشت!
پیام صوتی کودک ایرانی خطاب به امام حسین (ع)
play_arrow
پیام صوتی کودک ایرانی خطاب به امام حسین (ع)
ماجرای عصبانیت رهبر انقلاب از بنی‌صدر از زبان محسن رضایی
play_arrow
ماجرای عصبانیت رهبر انقلاب از بنی‌صدر از زبان محسن رضایی
شنیده شدن صدای تیراندازی در هنگ مرزی منطقه تهلاپ میرجاوه
play_arrow
شنیده شدن صدای تیراندازی در هنگ مرزی منطقه تهلاپ میرجاوه
گزارش یک جنگ
play_arrow
گزارش یک جنگ
مسئول رسانه‌ای حزب‌الله: سیدحسن نصرالله در محل حمله نبوده و در سلامت است
play_arrow
مسئول رسانه‌ای حزب‌الله: سیدحسن نصرالله در محل حمله نبوده و در سلامت است
وحیدی، فرمانده پیشین نیروی قدس سپاه در شبکه خبر: هر فرمانده‌ای شهید می‌شود فرمانده‌ای دیگر به میدان می‌آید
play_arrow
وحیدی، فرمانده پیشین نیروی قدس سپاه در شبکه خبر: هر فرمانده‌ای شهید می‌شود فرمانده‌ای دیگر به میدان می‌آید