شهر مدرن

همه جوامع صنعتي امروزي به ميزان بسيار زيادي شهرنشين هستند. پرجمعيت ترين شهرها در کشورهاي صنعتي تا حدود بيست ميليون نفر سکنه دارند، و منظومه هاي شهري- مجموعه شهرهايي که نواحي ساخته شده بزرگ و بهم پيوسته
يکشنبه، 2 شهريور 1393
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
شهر مدرن
شهر مدرن

 

نويسنده: آنتوني گيدنز
مترجم: منوچهر صبوري



 

همه جوامع صنعتي امروزي به ميزان بسيار زيادي شهرنشين هستند. پرجمعيت ترين شهرها در کشورهاي صنعتي تا حدود بيست ميليون نفر سکنه دارند، و منظومه هاي شهري- مجموعه شهرهايي که نواحي ساخته شده بزرگ و بهم پيوسته اي را تشکيل مي دهند- ممکن است جمعيت بسيار زيادتري داشته باشند. افراطي ترين شکل زندگي شهري امروز در آنچه بعضيها آن را کلانشهر، يا " شهر شهرها " ناميده اند نمايان است. اين اصطلاح در اصل در يونان باستان براي اشاره به يک دولت- شهر (1) ابداع گرديد که بنا بود مايه ي رشگ همه ي تمدنها شود، اما در کاربرد امروزي هيچ گونه رابطه اي با آن رؤيا ندارد. در دوران معاصر اين اصطلاح نخستين بار براي اشاره به کناره ي دريايي شمالي شرقي آمريکا به کار برده شد، يعني يک منظومه ي شهري که حدود 450 مايل از شمال بوستون تا پايين تر از واشينگتن دي سي را مي پوشاند. در اين منطقه نزديک به چهل ميليون نفر با تراکمي بيش از 700 نفر در هر مايل مربع زندگي مي کنند. يک جمعيت شهري تقريباً به همين اندازه بزرگ و متراکم در ناحيه ي گريت ليکز (2) آمريکا و کانادا متمرکز گرديده است.
انگلستان، نخستين جامعه اي که صنعتي شدن را تجربه کرد، نخستين کشوري بود که از جامعه اي روستايي به جامعه اي عمدتاً شهري انتقال يافت. در سال 1800، کمتر از 20 درصد جمعيت آن در شهرهاي کوچک يا بزرگ با بيش از 10.000 نفر سکنه زندگي مي کردند. در سال 1900 اين نسبت 74 درصد شده بود. شهر پايتخت، يعني لندن، تقريباً 1/1 ميليون نفر را در سال 1800 در خود جاي داده بود. تعداد جمعيت آن با آغاز قرن بيستم به بيش از 7 ميليون نفر افزايش يافت. لندن در آن هنگام بزرگترين شهري بود که در جهان ديده شده بود، يک مرکز عظيم صنعتي، تجاري و مالي در قلب امپراتوري بريتانيا که هنوز در حال گسترش بود.
شهري شدن بيشتر کشورهاي ديگر اروپايي و ايالات متحده آمريکا تا اندازه اي ديرتر شروع شد- اما در بعضي موارد، همين که آغاز گرديد با شتابي حتي سريع تر پيش رفت، در سال 1800، ايالات متحده جامعه اي روستايي تر از کشورهاي عمده ي اروپايي در همان تاريخ بود. کمتر از 10 درصد جمعيت آن در اجتماعاتي با جمعيت بيش از 2500 نفر زندگي مي کردند. امروز بيش از سه چهارم آمريکاييان در اين گونه اجتماعات شهري زندگي مي کنند. بين سالهاي 1800 و 1900 جمعيت نيويورک از 60.000 نفر به 4/8 ميليون نفر افزايش يافت!
شهري شدن در قرن بيستم فرايندي جهاني است، که جهان سوم به گونه ي فزاينده اي به آن کشانده مي شود. قبل از سال 1900 تقريباً تمام رشد شهرها مربوط به شهرهاي غرب بود: پنجاه سال بعد از آن افزايش در رشد شهرها در جهان سوم پديد آمد، اما دوره ي اصلي رشد آنها در طول چهل و چند سال گذشته بوده است. روي هم رفته، رشد جمعيت شهري خيلي سريع تر از رشد جمعيت جهاني به طور کلي است: 39 درصد جمعيت جهان در سال 1975 در نقاط شهري زندگي مي کردند؛ بر طبق برآوردهاي سازمان ملل پيش بيني شده است که اين رقم در سال 2000 به 50 درصد و در سال 2025 به 63 درصد مي رسد. شرق و جنوب آسيا در حدود نيمي از جمعيت جهان را در سال 2025 در خود جاي خواهد داد، و تا آن تاريخ جمعيتهاي آفريقا و آمريکاي جنوبي بر جمعيت اروپا فزوني خواهد يافت.

توسعه ي شهرهاي امروزي: آگاهي و فرهنگ

تنها در آغاز قرن بيستم کارشناسان آمار و محققان اجتماعي ميان شهرک (3) و شهر (4) تمايز قايل شدند. شهرهاي پرجمعيت معمولاً بيشتر ماهيت جهان ميهني دارند تا مراکز کوچکتر، و نفوذ و تأثير آنها از جامعه ي ملي که خود جزئي از آن هستند فراتر مي رود.
گسترش شهرها در نتيجه ي افزايش جمعيت و نيز مهاجرت غير شهرنشينان از مزرعه ها، روستاها و شهرکهاي کوچک پديد آمد. اين مهاجرت اغلب بين المللي بود و مردمي که داراي زمينه ي روستايي بودند مستقيماً به شهرهاي کشوري که به آن مهاجرت مي کردند وارد مي شدند. مهاجرت تعداد بسيار زياد اروپايياني که از قشرهاي فقير کشاورزي بودند به ايالات متحده آمريکا روشن ترين نمونه ي آن است.
در مهاجرت از يک کشور به کشور ديگر اروپايي نيز مهاجرت به شهرها فراوان بود. دهقانان و روستاييان به علت نبودن امکانات در نواحي روستايي، همراه با مزايا و جذابيتهاي آشکار شهرها، که در آن خيابانها "با طلا فرش شده" ( کار، ثروت، انواع کالاها و خدمات فراوان است. ) به شهرها مهاجرت مي کردند ( همان گونه که امروز در کشورهاي جهان سوم در مقياسي گسترده مهاجرت مي کنند ). به علاوه شهرها به صورت مراکزي در آمدند که قدرت مالي و صنعتي در آن متمرکز گرديده بود و گاه کارآفرينان تقريباً مراکز جديد شهري را از صفر ايجاد مي کردند. جمعيت شيکاگو ناحيه اي که تا دهه ي 1830 تقريباً به طور کامل خالي از سکنه بود، تا سال 1900 به بيش از دو ميليون افزايش يافت.
توسعه ي شهرهاي امروزي تأثير بسيار زيادي، نه تنها بر عادات و شيوه هاي رفتار، بلکه بر الگوهاي انديشه و احساس داشته است. ( Lees, 1985 ) از آغاز شکل گيري تجمعهاي بزرگ شهري (5) در قرن هجدهم، عقايدي که در مورد اثرات شهرها بر زندگي اجتماعي ابراز گرديده در دو قطب مختلف قرار گرفته اند- و امروز نيز همين گونه است. برخي شهرها را نماينده ي " فضيلت متمدنانه "، منبع پويايي و خلاقيت فرهنگي مي دانستند. ( Schorske, 1963 ) از ديد اين مؤلفان، شهرها فرصتهاي توسعه ي اقتصادي و فرهنگي را به حداکثر مي رسانند و وسايل زندگي آسوده و رضايتبخش را فراهم مي سازند. جيمز بازول (6) غالباً فضيلتهاي لندن را ستايش مي کرد، و آن را با " موزه، باغ يا ترکيبات بي پايان موسيقي " مقايسه مي کرد. ( Byrd, 1978, p. 92 ) ديگران به شهر انگِ دوزخي سياه از دود مي زدند که در آن جماعتهاي پرخاشگر و متقابلاً بي اعتماد ازدحام کرده اند و غرق در جنايت، خشونت و فساد است.

تفسيرهايي از زندگي شهري

در قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم که شهرها همچون قارچ رشد مي کردند اين نظريات متباين به شکل جديدي بيان شد. منتقدان هدفهاي آساني براي حملات خود يافتند، چون شرايط زندگي مردم فقير در نواحي شهري سريعاً رو به توسعه اغلب وحشتناک بود. جرج گيسينگ، داستان نويس و تحليل گر اجتماعي انگليسي فقر شديد را هم در لندن و هم در شيکاگو در دهه ي 1870 شخصاً تجربه کرد. توصيفهاي او از ناحيه ي ايست اند لندن (7) فقيرترين بخش شهر، تصويري زشت و سهمگين ارائه مي کند. گيسينگ اين ناحيه را چنين تصوير مي کند:
منطقه اي با کوچه بازارهاي بدبو، کارخانه ها، محوطه هاي نگهداري الوار، انبارهاي کثيف دوده اي، کوچه هايي پر از حرفه ها و کسب و کار خرد، ميدانها و گذرگاههاي کثيف که به تيرگي مرگباري منتهي مي شوند؛ همه جا رنج و زحمت در خفت آميزترين شکلهايش، گذرگاههايي پر از سر و صداي حرکت ارابه هاي پر از بار، پياده روهايي که کارگراني با ظاهري بسيار خشن در آنها رفت و آمد مي کنند و گوشه ها و نهانگاههايي که تهيدستي و بينوايي را در زشت ترين شکل آن به نمايش مي گذارند. ( Gissing, 1973, pp. 25-6 )
در اين زمان، فقر در شهرهاي آمريکا کمتر از فقر اروپاييان مورد توجه قرار مي گرفت. اما در اواخر اين قرن اصلاح طلبان به طور فزاينده شروع به محکوم کردن کثيفي بخشهاي بزرگ نيويورک، بوستون، شيکاگو و شهرهاي مهم ديگر کردند. يک مهاجر دانمارکي به نام جيکوب ريس، که گزارشگر روزنامه ي نيويورک تريبيون شده بود، سفرهاي فراواني به سرتاسر آمريکا رفت و گزارشهاي مستندي از شرايط فقر تهيه کرد و درباره ي اصلاحات ضروري سخنراني کرد. کتاب ريس تحت عنوان چگونه نيمي ديگر زندگي مي کند، (8) که در سال 1890 منتشر گرديد خوانندگان فراواني پيدا کرد. ( Riis, 1957; Lane, 1974 ) ديگران نيز با او همصدا شدند. چنانکه شاعري درباره ي مردم فقير بوستون گفته است:
در يک شهر بزرگ مسيحي، بي ياور از گرسنگي مرد!
در جايي که تالارهاي خيره کننده ي ضيافت فراوان است، تا سر حد مرگ گرسنگي کشيد!
در شهر بيمارستانها، در زندان مرد!
بي خانمان در سرزميني مرد که از خانه هاي ارزان براي همه دم مي زند!
در شهر ميليونرها، بي پول مرد!
(Lees, 1985, pp. 128-9)
ميزان فقر شهري و اختلافات زياد در ميان محلات شهري از جمله عوامل اصلي بودند که انگيزه ي نخستين تحليلهاي جامعه شناختي زندگي شهري را به وجود آوردند. جاي شگفتي نيست که نخستين مطالعات مهم جامعه شناختي و مهمترين نظريه ها درباره ي شرايط امروزي زندگي شهري در شيکاگو آغاز گرديد- شهري که با آهنگ توسعه ي شگفت انگيز و نابرابريهاي بسيار آشکار مشخص مي شود.

پي نوشت ها :

1. city-state
2. Great Lakes
3. town
4. city
5. large urban agglomerations
6. James Boswell
7. East End of London
8. How the Other Half Lives

منبع مقاله :
گيدنز، آنتوني، (1376)، جامعه شناسي، ترجمه ي منوچهر صبوري، تهران: نشر ني، چاپ بيست و هفتم: 1391



 

 



ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط